موضوع: "پژوهش"

کارگاه

کارگاه مهارت ورزی پژوهشی با رویکرد آشنایی با نحوه شناسایی و شرکت در کنفرانس ها و همایش ها و اعتبار سنجی آنها

 ارائه دهنده : دکتر احترام رستمی

تاریخ :   4/2/98

کارگاه آی اس آی

کارگاه پژوهشی نگارش و ارسال مقاله به مجلات ISI

استاد :جناب آقای دکتر مهدی سلطانی

زمان: 11/2/98

کارگاه پِژوهشی مهدویت

کارگاه پِژوهشی مهدویت : حرکت جهادی و تمدنی به سوی جامعه جهانی مهدویت در پرتو گام دوم انقلاب اسلامی ارائه : دکتر سید مهدی سلطانی 

 

 

یکشنبه : 29/2/98 حضور : 3:30 الی 7 بعد از ظهر

ارزیابی و تحلیل شبهات مربوط به عصمت حضرت موسی

 

 

 

ارزیابی وتحلیل شبهات مربوط به  عصمت حضرت موسی (ع)براساس آیات قران

  

محقق :زهره حجاری

 

 

 

چکیده
یکی از مباحث عقیدتی واصولی  و  قرانی موضوع اثبات انبیا (ع) است که ازضرورت واهمیت بسزایی برخوردارمی باشدزیرا که پیامبران الهی حاملان وحی الهی وبرنامه سعادت بشریت بوده وبرای هدایت بشر فرستاده شده اند وباید دارای ویژگی های خاصی باشند تادین الهی به طور صحیح وبدون هرانحرافی درراستای برنامه های الهی، انسان هارابه سعادت واقعی وکمال نهایی اشان  برساندواین محقق نمیشود مگر بامعصوم بودن  پیام آوران الهی درهرزمان ومکان وشرایط گوناگون؛ زیرا که این صفت والا ست که اعتماد ویقین انسانها رابرای پذیرفتن حقایق ازسوی رسولان الهی محیا مینماید پس لازم می آید تاپژوهشگران قرانی درزمینه آیات قران وشبهاتی که دراین زمینه پدیدآمده ،تحقیق نموده تاباور برعصمت انبیا رادراذهان مسلمین عالم رشد دهندوهرانحرافی دراین موضوع را پاک نمایندوباب هرنوع شبهه افکنی رابرای منحرفان ومخالفین ببندد. دراین نوشتاربا بررسی تعدادی ازایات الهی درمورد عصمت حضرت موسی(ع)وشبهاتی که بر ایشان واردشده ، به پاسخگویی ورفع شبهه  پرداخته وبابهره گیری ازروایات وایات ودیدگاه های گوناگون ازمفسرین شیعی وسنی وباروش عقلی ونقلی درراستای استحکام بخشی به این عقیده گام نهاده است.

 

 

واژگان کلیدی:عصمت انبیا،بنی اسرائیل،حضرت موسی،سامری،گوساله پرستی
 

 

 
مقدمه
 

هدف بعثت انبیا سعادت بشر است وتحقق ان به عصمت ایشان بستگی داردویکی از پیامبران الهی حضرت موسی (ع)می باشدکه آیات بسیاری ازکودکی تا رهبری امت توسط ایشان درقران به ان اشاره شده ودرمقابل دیدگاه های متفاوتی درمورد مقام عصمت ایشان  بین مفسران شیعه وسنی مطرح گردیده وشبهاتی بااشاره به ایات قران بران حضرت وارد نموده اندهمچون قتلی که توسط ایشان صورت گرفت،رفتاراوبا بابرادرش هارون ،نسبت فراموشی که به داده اند که به نحوی باعصمت ایشان منافات دارد که دراین نوشتارمورد بررسی قرار گرفته است.

 

 

 
مفهوم شناسی
 

عصمت دارای معنای لغوی واصطلاحی می باشد.ازنگاه اهل لغت( عصمت بر وزن فلس، امساك و حفظ) (سيد على اكبرقرشی،1371 ش‏،ریشه ی عصم)راغب اصفهانی نیز درباره عصمت انبیا  می نویسد:( عصمۀ الانبیاء: حفظ کردن خداي انبیاء را بصورتهاي زیر:اوّل- عصمت انبیاء به آنچه را که از جهت صفا و پاکی گوهر مخصوصشان گردانیده.دوّم- به فضائل جسمی و نفسانی.سوّم- به نصرت و پیروزي و ثبات قدمشان.چهارم- به وارد کردن آرامش بر آنها و حفظ دلهاشان از دغدغه و عدم سکینه.پنجم- به توفیقی که تأئیدشان نموده و شایستهشان داشته، خداي تعالی گوید:«وَ اللَّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاسِ»(67  مائده (خداي تو را از گزند مردم حفظ میکند و در امان میدارد. عصمۀ: چیزي است شبیه دستیاره و دستبند.)(راغب اصفهانی،ترجمه،1383 ،ریشه عصم)مصطفوی نیز می نویسد: (أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو حفظ مع دفاع. يقال عصمته أى حفظته مع دفاع عنه، و هو عاصم، و ذاك معصوم. و الاعتصام: إختيار العصمة، أى إرادة أن يعصم نفسه و يحفظه مع دفاع عمّا يضرّه. و الاستعصام: طلب حصول العصمة)(حسن مصطفوی،1360،ریشه عصم)

عَصَمَهُ: اللّهُ مِنَ الْمَکْرُوهِ (یَعْصِمُهُ) مِنْ بَابِ ضَرَبَ حَفِظَهُ وَ وَقَاهُ وَ (اعْتَصَمْتُ) بِاللّهِ امْتَنَعْتُ بِهِ وَ الاسْمُ (العِصْمَهُ)( احمد بن محمد فیومی، ،۱۴۱۴؛کتاب ع ریشه عصم)

تعاریف مختلفی درباره ی عصمت از سوی متکلمان عرضه شده است که شامل :الف)لطف الهی:خداوند این لطف را به برخی از انسانها عطا نموده که باچهار امر میسر می گردد:( 1. در نفس معصوم ملکه ای که مانع معصیت و داعی بر عفت است، به وجود می آید. 2. علم و آگاهی معصوم از کیفر گناه و منافع اطاعت. 3. این علم و آگاهی با وحی و یا حداقل الهام تأکید و تثبیت می شود. 4. خداوند برای استمرار قوه عصمت، تهدیدها و چه بسا مؤاخذه هایی در دنیا برای تارکان اولی ملحوظ می دارد.) ب)قوه ی عاقله:خداوند این استعداد را در وجود انسان نهاده تاباتهذیب نفس از حد حیوانیت به حدانسانیت وبه مقام تجرد برسدوباعالم مجردات تماس برقرار نماید.ج)صفت وحیثیت خاصی است که انسان ازآلودگی به گناه دور می ماند. (محمد حسن قدردان قراملکی)ودرتعریفی که بعضی ازمتکلمین واکثر فلاسفه دارند عصمت ملکه نفسانی است که از آگاهی کامل ودائم به زشتی گناه واراده قوی برمهارنمودن تمایلات نفسانی به وجود می اید وانسان رادر سخت ترین شرایط ازارتکاب گناه باز می دارد وچون باعنایت خاص الهی محقق می شود فاعلیت آن به خداون نسبت داه شده وچنان نیست که اختیار  انسان معصوم ازاوسلب گردد.(علامه مصباح یزدی، بهار 1384 ، تلخیص،ص 198)

 
پیشینه
درمورد موضوع عصمت حضرت موسی (ع) در کتاب تنزیه الانبیا شبهاتی باعناوین  نسبت نارواى نافرمانى خدا در قتل،‏موسى عليه السّلام و اسناد گمراهى به خود، …و توبيخ برادربعد از بازگشت از کوه طور مطرح شده ونویسنده بارویکرد قرآنی پاسخ آنها راداده است وهمچنین درکتاب منشور جاوید جلد چهارم ابتدا آیات قران را بیان نموده وبه تفسیر آن ها پرداخته وسپس  درمورد قتل قبطی توسط آن حضرت ومشاجره ایشان باهارون پرسشهایی نموده وکیفیت سازگاری این امور با عصمت فرستاده خداراآورده است.درکتاب آموزش عقاید مصباح یزدی نیز تعاریف وتوضیحاتی درمورد عصمت انبیا ودلایل عقلی ونقلی آن وطرح چند شبهه آمده است.وهمچنین کتاب کاوشی در ماهیت وقلمرو عصمت از محمد حسن قدردان قراملکی به تحلیل شناختی عصمت پرداخته وآن را از نظر لغوی واصطلاحی وبیان چنددیدگاه به ارزیابی آن ها پرداخته وعلل عصمت را مورد بررسی قرارداده است.

اما مقالاتی درباب عصمت انبیا نوشته شده است ازجمله عصمت پیامبران درقران وعهدین بابررسی واژگانی دراین زمینه ولزوم اعتقاد به عصمت انبیا وچگونگی عصمت درارتباط بااختیاروبیان مراحل عصمت که شامل مصونیت درتلقی ووحی،مصونیت از گناه واشتباه پرداخته درجات عصمت درانبیا رابررسی نموده ودلایل عقلی ونقلی برای عصمت پیامبران نقل یکی دیگر ازمقالات ،عصمت شناسی وپاسخ به شبهات  از قنبر علی صمدی است که به تعریف وحقیقت عصمت ومنشأشناسی  وارائه دیدگاه ها وفرضیاتی درباره عصمت وضرورت وابعاد آن وارزیابی وبررسی پرسش ها وچالش های این موضوع پرداخته است.

 

بنابر آیات وشبهاتی که مطرح است تقسیم بندی حاصل از ان شامل:1. حضرت موسی وقتل قبطی،2. فراموش کاری حضرت موسی(ع)،3 خشم  موسی برهارون وانداختن الواح می باشدکه دراین جا مورد بررسی واقع گردید:

 

1.حضرت موسی وقتل قبطی
 

بنابرنظرتاریخ نگاران مردی قبطی (خباز)(طباخ)( فخرالدین رازی ،1420،ص585 ) بودومقداری هیزم خریده بودواصرارداشت تامردبنی اسرائیلی آن راحمل کندواونمی پذیرفت بین آنهاکشمکشی صورت گرفت وبنی اسرائیلی ازحضرت موسی (ع)طلب کمک خواست حضرت موسی هم به کمک مظلوم شتافت (وبه خصوص که هم گروه وهم مسلک حضرت موسی بود)(طبق روایت )ومشتی به قبطی زدواوبه زمین افتادومرد.

امّاشبهاتی که دراین موردمطرح شده ازاین قبیل می باشد؟ آیاکشته شدن قبطی ومرگ اوباعصمت حضرت موسی تنافی دارد؟ توصیف عملی که به شیطان نداده واینکه خودراظالم دانسته وسپس طلب بخشش می نمایدچگونه می تواندبامقام ایمان وتقوای آن حضرت مطابقت داشته باشد؟بعدازآن که حضرت موسی برای دعوت به دین توحیدبه سوی فرعون آمد.فرعون نیزعمل اوراتوصیف کردو (خلاصه ی ازشبهات ،جعفر سبحانی ،1390،ج4،ص175-176) سرزنش نمودکه توازیاران ماراکشتی سپس ازضالین هستی باعصمت اوسازگارنمی باشد ( ناصر مکارم شیرازی ،1377،ج7 ،ص123)

وباتوجه به نکاتی که درآیات «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى‏ حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ» (15/قصص) قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي‏ فَاغْفِرْ لي‏ فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (16/قصص) قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (20/شعرا) آمده نظرات ودیدگاه هایی متفاوت  درذیل آن ازمفسران شیعه وسنی مطرح شده که با توجه به قسمت های مختلف آیات که شامل_ الف )عمدیاغیرعمد بودن قتل،ب)کارازسوی پیامبر خدابوده یا ازطرف شیطان،ج)ظلم برخویشن واظهار پشیمانی واستغفار ود)نسبت ضالین به پیام اور الهی_ می گرددو  دراین جابه آنها پرداخته می شود.

 

قبل ازارائه ی نظرات باید دانست (این اتفاق زمانی رخ دادکه قوم ستمگرفرعون دربرابربنی اسرائیل فرزندان پسرآنهارامی کشتندودختران آنان رابه خدمتگزاری می گماردندوظلم وستم فراوانی برآنهاروامی داشتندوبه تعبیرقرآن مفسدفی الاارض بودندولذایاری ازمظلوم درچنین شرایطی یک قدرت والاونیرومندرامی طلبیده است.)( تلخیص ،همان)

 
الف) قتل عمدیاغیرعمد
علامه طباطبایی می نویسد:قتلی که صورت گرفت  عمدی نبوده وگرنه به جای کلمه ی (وکزه و)باید(فقتله و)می آورد. بنابراین قتل خطئی بوده. (محمد حسین طباطبایی،مترجم :سید محمدباقر موسوی همدانی ،1374،ج16،ص22)                                                                                                                    به نظرمحمدبن حسن طوسی:دراینجاترک اولی صورت گرفته بنابراین نه گناه صغیره ونه گناه عمدی صورت نگرفته است اگرقصدکشتن رانداشته باشدیک مشت زدن باعث مرگ نمی شودوازطرفی اگرهم قصدداشته،مخالف با عدالت نیست زیرافرعونیان کافرحربی بودند وکشتن چنین فردی درصورتی که مفسده ای به دنبال نداشته باشد مانعی ندارد.                                                                                       واگرچه قتل کافرمباح وحفظ نفس مؤمن واجب است امّاحضرت موسی می توانست قبطی رابگیردوازاسرائیلی بخواهدکه دورشودولیکن قتل قبطی جایزبوده است. (محمدبن حسن طوسی،ج8،ص136)

به نظرابن عاشورا و عبدالقادرآل غازی،از مفسران اهل سنت، قتل خطئی صغیره صورت گرفته.( ابن عاشور محمد بن طاهر،ج20،ص120)( ملاحويش آل غازى عبدالقادر، 1382 ق‏ ،ج2،ص361)

وطبق نظرابن اثیروتعدادی ازاهل سنت چنین آمده است :زمانی که بنی اسرائیل ازموسی کمک خواست موسی فرصت رایافت وباتوجه به غفلت مردم به عمد ،قبطی راکشت(تلخیصابن كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو،1419،ج6،ص202) واین نظریه یهودبه آن اعتقادداردمشابهت دارد باآن چه است که موسی به هرطرف نظرافکندچون کسی ندیدآن مصری راکشت واورادرریگ پنهان ساخت.(کتاب:مقدس،خروج،فصل 2،قسمت11)

امّادراین قسمت پاسخ هایی نیزبه این دیدگاه هاصورت گرفته است که پی برده می شودحضرت موسی به عمدیاغیرعمدیابه صورت گناه صغیره مرتکب چنان حادثه ای شده  یانه .به فرموده آیت الّله سبحانی: درپیشگاه عقل وخردووجدان بیدارموسی کوچکترین جرمی به حساب نمی آید(جعفر سبحانی ،1390،ج4،ص178)

واینکه حضرت موسی که با یاری مظلوم وکشته شدن غیرعمدقبطی که ازظالمان بوده است سزاوار عقوبت نیست وخداوندبرای پیامبرش سزاواردانسته بودکه زمان کشته شدن قبطی را دراختیاراونهاده بود.(تلخیص علم‏الهدى، على بن الحسين،1377) دراین حالت  کارخلافی وحرامی صورت نگرفته (مکارم شیرازی ،1377،ج7 ،ص124)امّادرآن شرایط اقدام چنین کاری مصلحت نبوده ونوعی بی احتیاطی و ترک اولی صورت گرفته است.(تلخیص مکارم شیرازی ،محقق احمد على بابايى،ج3،ص453) و:اگرچه قتل کافر مباح وحفظ نفس مومن واجب است اما حضرت موسی می توانست قبطی رابگیرد واز اسرائیلی بخواهد که دورشود ولیکن قتل قبطیجایز بوده است. (تلخیص سيد عبد الحسين‏ طیب 1378،ج10،ص215)

به طورکلی برای پاسخ به کسانی که قتل راصغیره می دانندوقوع قتل چهارحالت وارداست:

1-گناه عمدی مرتکب شده وقبطی سزاوارکشته شدن بوده است.

2-قتل عمدی بوده وغیرمستحق بودن وکشته شدن بود.

3-سهوبودن قتل ومستحق بودن وکشته شدن قبطی.

اولی گناهی انجام نداده نافرمانی صورت نگرفته ولی برای پیامبران چنین کاری جایزنیست چون قتل عمدوبدون مستحق بودن مقتول است.اگرقتل صغیره باشدگناهان بزرگ دیگر هم می تواندصغیره دانست چون چنین گناهانی راباعث رانده شدن مردم دانسته اندودرقتل این موردقوی تراست.اگراحتمال سهوبدهیم قتل قبیح نیست ونیازی نیست که گفته شودگناه قتل صغیره است.( (تلخیص علم‏الهدى، على بن الحسين،1377-ص124وص125)

 
ب) کار شیطانی
امّادرقسمتی ازآیه 15سوره قصص چنین آمده است:« هذامن عمل شیطان» ودرمورداینکه هذااشاره به چه چیزی است نیزنظرات گوناگونی ذکرشده است:هذابه کارخودحضرت موسی اشاره شده که کاری شیطانی بوده واگرصبری می نمودچندسال دیگرقبطی دردریاغرق می شدوبه خاطر همین موسی گرفتارشد.(تلخیص جعفر سبحانی ،1390 ،ج4 ،ص180)

وازسویی زیباجلوه نمودن این کار وترک تأخیردرکارمستحب جلب ثواب کارشیطان بوده وکارمقتول که باخداوندمخالفت نموده اورامستحق کشته شدن نموده است واین کارشیطان بوده است.(تلخیص – علم‏الهدى، على بن الحسين ،ص122)

بنابرروایت زدوخوردبین دومردکارشیطانی بوده است نه کشتن قبطی توسط حضرت موسی (محمدبن علی بن بابویه ،شیخ صدوق ،ج1-باب15)

وبرطبق نظرعلامه طباطبایی حرف (من)ابتدائی وجنسیت است وکتک کاری دومردبه خاطرعداوتی بودکه شیطان بین آنهاایجادکرده بودوعمل آنهابه شیطان نسبت داده شده است ومنجرشدحضرت موسی درکارآنهادخالت کند(محمد حسین طباطبایی ،تلحیض ،ج16،ص73)

امّانظردیگری که واردشده این است که زمانی «هذا»به عمل موسی برمی گرددکه بحث درموردقتل عمدی یاغیرعمدباشدامّااگراشاره به دعوای بین اسرائیلی وقبطی باشدهیچ اشکالی برحضرت موسی وارد  نیست .(تلخیص،محمد جواد نجفی خمینی،ج15،ص146)

ابن آشورنیزدرتفسیرخودمی نویسد:هذااشاره به ضربه ی شدیدکه باعث مرگ قبطی شدیابه خاطره مشاهده ی مرگی که باآن ضربه صورت گرفت یابه خاطرعصبیتی بودکه باعث مرگ قبطی شدوآن عصبانیت راعمل شیطان دانست که باعث قتل نفس شده که کارقبیحی است واین قتل نفس ناشی ازوسوسه ی شیطان است درحالیکه اصل نفس انسان خیراست وانحراف امری غیرفطری وباتحریک شیطان سورت می گیرد.(تلخیص، ابن عاشور محمد بن طاهرج20-ص31)

 

 

اظهارنظر
اگرعمل شیطانی اشاره به نزاعی که بین اسرائیلی وفرعونی داده شودصحیح به نظرمی رسداینگونه حضرت موسی (ع)به خاطردفاع ازمظلوم مداخله نمودندوبااینکه می توانستندباروش دیگری جلوی خصم رابگیرندودچارمشکلی نشوندعجولانه مشتی برقبطی زدندوباعث مرگ اوشدندوبااین کارتنهاخودرابه دردسرانداختند.

 

 

 

ج) ظلم به خویشتن
طبق آیه «   قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي‏ فَاغْفِرْ لي‏ فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (/16قصص) (سپس) عرض كرد: «پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم مرا ببخش!» خداوند او را بخشيد، كه او غفور و رحيم است!  » دراینجا دیدگاه هایی ازمفسران اهل سنت وشیعه درذیل آیه آورده شده  تامعصومیت حضرت موسی(ع) نسبت صفت ظلم واستعفارایشان درموردارزشیابی قرارگیرد.

به فرموده ی امام رضا(ع):منظورازظلم کردن درآیه این است که حضرت موسی باواردشدن به شهر،خودرادرشرایطی قراردادکه نمی بایست درآن شرایط قراردهد.لذاحضرت موسی گفت :فافغرلی یعنی مراازدشمنانت بپوشان تابه من دست نیابندومرانکشندوخداونداوراآمرزیده واوسترکننده آمرزیده ومهربان است.( (محمدبن علی بن بابویه ،شیخ صدوق ،ج1-باب15)

به نظرعلامه طباطبایی اعترافی ازسوی حضرت موسی (ع)دربرابرخداصورت گرفته به خاطراینکه خودرابه خطرانداخته ومنظورآمرزش گناه نمی باشدبلکه اوازخدامی خواهدازعواقب این عمل اورانجات دهد.(،تلخیص علامه محمدحسین  طباطبایی ،1374|،ج16،ص24)

درنظردیگرآمده است:چون فعلش قبیح بوده است پشیمان می شودواستغفارمی کند.( تلخیص ، طوسى محمد بن حسن ،ج8،ص137)

مغنیه درتفسیرخودچنین می نویسد: هرکوتاهی درحق خداوندمتعال صورت بگیردانبیاواولیابه عمل خودنسبت  می دهندودرمقابل اودعاواستغفارمی کنندواین دلالت نداردبراینکه گناهی مرتکب شده باشندیااینکه مقصرباشند.

(تلخیص ،محمدجوادمغیه ،1424 ق‏،ج6،ص55 )

طبق نظرسیدمرتضی نیزظلم کار بی  موقعی است وکارحضرت موسی عجولانه بودوباعث آوارگی اوشدوطلب مغفرت حضرت نیزبه خاطراین بودکه مقام پیامبران می طلبدحتی ازچنین کارهایی بپرهیزندوحضرت موسی

کارخودرابامقام پیامبری اش سنجیدومطابق ومناسب باآن نیافت لذاازخداوندطلب بخشش نمود.             

.عبدالحسین طیب نیزاشاره به صراحت آیه داردومی نویسد:قتل قبطی جایزبودوبه خاطرهمین خداوندحضرت موسی رابخشید. اگرجایزنبودحق الناس وظلم محسوب می شدوتاحق مظلوم ازطریق قصاص یادیه پرداخت نمی شدخداونداورانمی بخشید.( سیدعبدالحسین طیب،1378، ج10،ص216)

بنابرنظرسمرقندی ،خداوندحضرت موسی رابه خاطرگناه و(ذنب)اوبخشیده است.  ( نصربن محمد بن احمدسمرقندى،ج2،ص602)

 عبدالکریم خطیب درتفسیرخودنوشته: اگرقتل خطئی هم باشدبه هرحال گناه وذنب است وگناه ،بزرگ است به خصوص درموردکسی که برگزیده ی پیامبری می باشدولیکن مغفرت خداوندفوق هرذنبی است وکسی که از روی اخلاص توبه وطلب مغفرت می کندنیزدارای عظمت است.تخلیص (عبدالکریم خطیب ، ج10،ص324)

میبدی نیزدرتفسیرآورده :حضرت موسی (ع)گناه صغیره مرتکب شده واجب بوده ازآن استغفارکندزیرااگرتوبه نکنداصرار برآن می شودو اصرارهم منجربه گناه کبیره می گردد.(تلحیض احمدبن ابی سعدرشیدالدین میبدی ،1371،ج7،ص281)

 

د) ضالین
وهمچنین جمله ای که فرعون به حضرت موسی گفت.« وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي‏ فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ (19/شعرا) و سرانجام، آن كارت را (كه نمى‏بايست انجام دهى) انجام دادى (و يك نفر از ما را كشتى)، و تو از ناسپاسانى!»                                                                                                                 موسی پاسخ آن راداد:« قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ  »(شعرا/20)شعرا  (موسى) گفت: «من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بى‏خبران بودم! » ایشان ضالین رابه خودنسبت داده است لذاشبه ای پیش می آیدکه ضلالت وگمراهی باعصمت آن حضرت منافات داردودراین جابه بررسی معنای ضلالت ودیدگاه هایی دراین زمینه پرداخته خواهدشد.

اماضل به معنای فراموش کردن همانگونه که درآیه 282بقره خداوندحکیم اینگونه بیان داشته :«… ِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏.. » تا اگر يكى از آن دو زن [واقعيت را] فراموش كرد، آن ديگرى او را يادآورى كند وگاهی ضالین به معنای غایب ومخفی شدن به کارمی رودمانندآیه 1سجده «  وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفي‏ خَلْقٍ جَديدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُون‏»«و [منكران لجوج‏] گفتند: آيا زمانى كه [پس از مردنمان بدن ما ريز ريز شد و پوسيد و] در زمين گم شديم، آيا به راستى ما در آفرينشى جديد در خواهيم آمد؟ [نه اينكه اين لجوجان متكبر فقط منكر قدرت حق باشند] بلكه آنان منكر ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله‏] پروردگارشان هستند  »وحضرت موسی درمقابل فرعون می گوید:من ازعاقبت این کار بی خبربودم ونمی دانستم که باعث مرگم می شودوسرانجام آن برایم مخفی شد.تلخیص (جعفرسبحانی ،1390 ،ج4،تلخیص،ص183-184)

دراینجاضالین ازماده ی ضلال به معنی رهاکردن راه مستقیم وفقط به گمراهان نیست چراکه حضرت موسی بابه خطرانداختن جان خودراه سلامت رارهانمودوآواره بیابان شد.( ناصر مکارم شیرازی ،1377،ج7 ،تلخیص،ص124)

امادیدگاه جمعی ازمفسران قران نیزموردتوجه است.همچون آلوسی که بیان داشته ضلالت وضلال محبت است.قتل قبطی ازجهت این که حضرت موسی ازمحبین خدابوده واین دوستی، باعث شده که درعاقبت کارخودنیاندیشد. (سید محمودآلوسی،1415،ج10،تلخیص ص69)

بنابر نظر دیگری :ضالین یعنی اینکه حضرت موسی خودراازجاهلین دانسته ونمی دانسته که قتل به اومی رسدواین اشتباه از او صورت گرفته است.تلحیض(محمدباقرناصری-ق1413-ج2-ص448)

محمدبن عمرمی نویسد:موسی گفته:فراموش کردم اینگونه زدن منجربه قتل می شود.( محمد بن عمر نووى جاوى،1417،ج2،تلخیص ص145 )

ازنظرآقای مکارم حضرت موسی توریه نمودوظاهرش این بودکه درآن زمان راه حق نیافته وبعداخداوندراه حق رابه اونشان داده ولی درباطن قصدش این بودکه ندانسته باعث دردسرخودشده ولی اصل کارحق بوده (ناصر مکارم شیرازی ،ج15، تلخیص ص305)

واین موافق مضمون حدیث امام رضا(ع)است که فرمود:موسی گفت:من آن کاررادرموقعی انجام دادم که راه راگم کرده واشتباهی به آن شهردرآمده بودم وقتی ازشماترسیدم فرارکردم وپروردگارم به معن حکمت بخشیدومراازجمله پیامبران قرارداد.)( محمدبن علی بن بابویه ،شیخ صدوق ،ج1-باب15)

علامه طباطبایی بانظربه دیدگاه هاپاسخ هایی درقبال آنهاارائه نموده اند:حضرت موسی گفت: عمدااین کارکرده است می نویسد:این صحیح نیست این کارراعمداکرده بودولی به منظور تأدیب قبطی که منجربه قتل اوشد.(علامه طباطبایی، ج15-تلخیص ص367)

ازنظراینکه ضلالت رابه معنای محبت خداوندمعنانموده اند اادب قرآن به دور است که چنین امری صورت گیرد.(علامه طباطبایی-ص367)

اظهار نظر
باتوجه به دیدگاه هامی توان به این نتیجه رسیدکه حضرت موسی (ع)باتوجه به شرایطی حاکم ظالم زمان که داشت می دانست قضاوت عادلانه ای درباره ی این حادثه برای اونخواهندداشت وخطای او منجربه قتل اومی شدوچون اورسالت بالاتری نسبت به قوم خودداشت وکشتن یک قبطی ازقوم کفرهم صدمه ای به رسالت اونمی زندتنهاکاری عجولانه بوده که دشواری هایی رابرای اودرادامه راه داشت به فرعون پاسخ داده که تنهااشتباهی بودکه خودم رابه دردسرانداختم  واین نوع گفتارنشان ازتنافی باعصمت آن حضرت  نمی باشد.

 

 

2. فراموش کاری حضرت موسی(ع)
ماجراازآن جایی آغازمیشودکه برای تربیت نفوس وسیرسلوک الهی پیامبران درمسیری ازانتخاب قرارمی گیرندوداستان خضروموسی (ع)نیزیکی ازالگوهایی است که درباب علمی واخلاقی به آن توجه خاصی شده است(ناصر مکارم شیرازی ،1384،ج1،تلخیص ص383  )ودرقرآن اینگونه ازآن یادشده: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً »«پس بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه او را از نزد خود رحمتى داده و از پيشگاه خود دانشى ويژه به او آموخته بودي» (65-کهف)

بااین وجوددربرخوردباآیات« وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً »«خدمتگزارش گفت: آيا ندانستى چون كنار آن سنگ جاى گرفتيم، من ماهى را از ياد بردم و آن با وضعى شگفت‏انگيز راه خود را در دريا گرفت و رفت، و جز شيطان از خاطرم نبرد كه آن را به ياد داشته باشم. (63/کهف)

«و قالَ لا تُؤاخِذْني‏ بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني‏ مِنْ أَمْري عُسْراً »«گفت: مرا بر آنچه از ياد بردم، مؤاخذه مكن و در كارم به من سخت مگير. » (73/ کهف) تناقضاتی پیش آمده پیرامون اینکه آیانسیان حضرت موسی منافاتی باعصمت ایشان داردیاخیر؟این که حضرت موسی درتعهدی که باحضرت خضرمی دهدتادرمسیرازاوبی صبرانه وعجولانه پرسش می کندچگونه می توان پذیرفت رفتاراوباعصمت ایشان متناقض نیست؟دراین موضوع به بررسی چنددیدگاه پرداخته تابتوان این احتمالات وتناقضات درخصوص عصمت حضرت موسی(ع) راحل نمود.

 

 

دیدگاه ها
علامه چنین تفسیرنموده:حضرت موسی هم فراموش کردکه بپرسدماهی روی سنگی بودکه لب دریاگذاشته وگم شدن ماهی علامت دیدارباخضربود،نه زنده شدن آن واین فراموشی به شیطان نسبت داده شده وتنهااین اتفاق علامتی بوده که موسی رابه عالم برساند(علامه ی طباطبایی، ج13 ،تلخیص ص473)   

مراغی می نویسد:شیطان باعث فراموشی بودزیرانشانه ی ظفرورسیدن به مطلوب بوده (احمدبن المصطفی مراغی،ج15ص178 )   

 

به نظرسیدابوالحسین طیب نسیان دراینجابه معنای این است که یوشع برای وضوگرفتن ماهی راروی سخره ای گذاشت وماهی توسط آبی وضوی اوحیات یافت وسوی دریارفت ویوشع ازاین حادثه متعجب شدواین باعث ترک اولایی شدکه نتیجه ی اغواگری شیطان است.وآن فراموشی نبود.( سیدعبدالحسین طیب،  ش1378،ج8، تلخیص ص380 )

نظردیگربراین باوراست که جمله فراموشش کردم ازجانب یوشع است که می گوید:(یادم رفت که به توبگویم ماهی رافراموش کرده ام)وبه واقع زبان عذرخواهی است.وگاهی نسیان به معنای ترک وفقدان استوبه واسطه ی شیطان یوشع ترک نمودکه افتادن ماهی دردریارایاداواندازد.خلاصه(حسين بن احمد حسينى شاه عبدالعظيمى، 1363 ش‏، ج8،تلخیص ص84)

وبازآن رابه یوشع نسبت داده اندنه حضرت موسی.نسیان:فراموشی کردماهی دردریارفت رابه موسی بگویدونسبت آن به شیطان داده شده ویوشع پیامبربودومعصوم واینجاشیطان آن هارانوعی اذیت نموده است. (علی اکبرقرشی، 1377، ج6،تلخیص ص29)

نسیان به معنای:فراموشی کردوخواسته اش رایابه معنی ذهل، (راغب اصفهانی 1383،کتاب الفاء) غفلت نمودازیافتنش به خاطرعدم احتیاج به آن .یابه معنای تغلیب. (حسن مصطفوی،1360،باب غلب)

بنابراین کسی که فراموش کرده بودتاآن اتفاق عجیب رابه موسی خبردهد (محمدجلال الدین قاسمی،ق1418،ج7ص47)

نسیان درمسائل عادی روزمره نه امورتبلیغی نسیان دوستش ماجرای ماهی ارتباط بایافتن مردعالمی داردکه دیرتر به عالم دست یابند.(اغواگری شیطان)(ناصر مکارم شیرازی ،ج12 تلخیص ص483)

به خواب رفت موسی ویوشع وضوساخت قطره ی آب برماهی بریان چکیدزنده شدوبه طرف دریارفت یوشع متحیرشدموسی بیدارشدامادرموردماهی پرسشی نکردوچون تعجیل به سفرداشت(اسماعيل حقى بروسوى ،ج5،  تلخیص ص265 ‏)

موسی هم فراموش کردکه بپرسد-ماهی روی سنگی لب دریاگذاشتندگم شدن ماهی علامت دیدارباخضربوده نه زنده شدن آن ماهی. خداداناتراست و اگرفراموشی رابه شیطان نسبت دهداشکال نداردو علامتی بودکه موسی رابه عالم برساند.(علامه طباطبایی ،ج13،تلخیص ص471)

 

 

برطبق آیه«قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْرا»ً «گفت: اگر خدا بخواهد، مرا شكيبا خواهى يافت، و هيچ فرمانى را از تو مخالفت نخواهم كرد» (69کهف) حضرت موسی  وعده می دهدکه به زودی خواهیددیدصبرمی کنم وتورامخالفت وعصیان نمی کنم ولی وعده ی خودرامقیدبه مشیت خداکردتااگرتخلف نموددروغ نگفته باشد.

 

3. خشم  موسی برهارون وانداختن الواح
شبهه ای که مطرح شده مربوط  است به آیات «وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني‏ مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ »«قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏ وَ كادُوا يَقْتُلُونَني‏ فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ»(150/151 اعراف)

«و هنگامى كه موسى [پس از آگاهى از آن پيش آمد خطرناك‏] خشمگين و بسيار اندوهناك به سوى قومش بازگشت، گفت: پس از من بد جانشينانى برايم بوديد، آيا [با پرستش گوساله‏] بر فرمان پروردگارتان [كه در تورات آمده‏] پيشى گرفتيد [و صبر نكرديد تا من بيايم و فرمان خدا را به شما ابلاغ كنم؟] و الواح را افكند و سر برادرش را گرفت [و] او را به سوى خود مى‏كشيد. [هارون‏] گفت: اى فرزند مادرم! اين گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزديك بود مرا به قتل برسانند، پس مرا با مؤاخذه كردنم دشمنْ شاد مكن، و [هم‏طراز] باگروه ستمكاران قرار مده.  [موسى‏] گفت: پروردگارا! مرا و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمتت درآور، كه تو مهربان‏ترين مهربانانى. » (ترجمه  حسین انصاریان،1383)

هنگامی که حضرت موسی (ع)خشمگین واندوهناک به سوی قوم خودبازگشت بعد ازآن که برای دریافت تورات وقوانین واحکام آیین خودبه میقات رفت وهارون راجانشین خوددربین بنی اسرائیل قرارداده بودولی لحظه  بازگشت باصحنه ی گوساله پرستی قومش مواجه شد.

الواح تورات رابه دورافکند؟به هارون اینگونه گفت؟مامنعک:چه باعث شده وقتی دیدی آنان گمراه شدندازمن پیروی نکردی آیابافرمان من مخالفت کردی؟

 

حضرت موسی (ع)زحمات زیادی برای قومش متحمل شده بودتاآنهارادرراه توحیدهدایت کندعکس العمل شدیدوفریادکشیدن برسرهارون وافکندن الواح واین نشان دادن زشتی وعمل فاجعه ای بودکه بنی اسرائیل برای خودایجادکرده بودندوانحراف ازتوحیدمسأله ی کمی نبوده است که حضرت موسی درظاهربه قوم خودابرازنموده است.والبته  بعضی اعتقاددارندالقاءبه معنای برزمین گذاشتن وبه سراغ کاری رفتن است.

چنین رفتارموسی به خاطرمرتدشدن بنی اسرائیل براساس ایه  « وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ »( 54/ بقره)

«و [ياد كنيد] زمانى كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! قطعاً شما به سبب معبود گرفتن گوساله به خودتان ستم ورزيديد، پس به سوى آفريننده خود بازگرديد، و [افرادى از] خودتان را [كه گوساله را به پرستش گرفتند] بكشيد كه اين [عمل‏] براى شما در پيشگاه آفريدگارتان بهتر است. پس خدا [به دنبال اجرا كردن دستورش‏] توبه شما را پذيرفت زيرا او بسيار توبه‏پذير و مهربان است. »ومجازات شدن سامری درآن شرایط واجب بوده است.

عمل سامری مسأله ی کمی نبودوممکن بودقومش به راحتی ازعمل زشت خوددست برندارندواثرسوءآن درذهن هاباقی می ماند.حضرت موسی (ع)ابتدابه سراغ برادرش هارون رفت واوراموردبازجویی قراردادواگرمی خواست ازهمان آغاز دیگران رابگیرد،کارصحیحی نبودوقومش بادیدن این کارحساب کارخودرانمایندکه خطای آنان چه بزرگ بوده است لذا وقتی بی گناهی برادرش ثابت شدهارون گفت:(این گروه مراتنهاوناتوان گذاشتند.(ناصر مکارم شیرازی،1377،تلخیص ص131) «… قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏ وَ كادُوا يَقْتُلُونَني‏ فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ… »«[هارون‏] گفت: اى فرزند مادرم! اين گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزديك بود مرا به قتل برسانن »(150/اعراف)

خداوند درآیات جملاتی که همراه باتأسف،توبیخ،تهدید، مهربانی همراه است رابه کاربرده: توبیخ  « قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَري وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى»‏ «گفت: پروردگارا! من به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى. آنان گروهى هستند كه اينك به دنبال من مى‏آيند  » (طه/84) پس ازمن،بدجانشینانی برایم بودید.آیادرموردفرمان پروردگارتان عجله نمودید-آیامدت جدایی من ازشمابه طول انجامید.

 

 

لحن همراه باعطوفت وتأسف:«…یا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدي» (طه/86)«گفت: اى قوم من! آيا پروردگارتان به شما [درباره نزول تورات‏] وعده‏اى نيكو نداد؟ آيا زمان آن وعده بر شما طولانى آمد يا خواستيد كه خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد؟!»(ترجمه حسین انصاریان) «»

زبان تهدید: «قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِي»‏ (85/طه)« [خدا]  گفت: اى موسى! ما به راستى قوم تو را پس از آمدن تو امتحان كرديم و سامرى آنان را گمراه كرد.  »   درواقع برخوردهای حضرت موسی بابنی اسرائیل غضب کنترل شده بوده.

به نظرعلامه آگاهی یافتن پیامبرخدا ازحادثه انحراف درقومش توسط سامری درهمان میقات باعث خشم موسی نشدزیرا که غضب قوه ی دافعه ای است که باورودبه صحنه حادثه محقق می شود.(علامه طباطباییْ ج8ْتلخیص ص338)

برطبق نظر سیدعبدالحسین طیب، انداختن الواح ترک اولی بوده که ازسوی حضرت موسی صورت گرفته وهارون وکسانی که گوساله پرست شدندنیزبایدازجمع گوساله پرستان خارج می شدند اماچنین کاری انجام ندادندآنهاهم ترک اولی مرتکب شدندواستغفارهم نه تنهابه خاطرترک اولی بلکه به خاطراین بوده که حق معرفت وعبادت خداوند را ادا نکردند.( سیدعبدالحسین طیب،1378، ج5،تلخیص ص467)

ایت الله مکارم می نویسد:کاری که حضرت موسی (ع)انجام داد در آن لحظه کارطبیعی بود.واظهارغضب اینگونه اثرتربیتی بیشتری داشت تازمانی بخواهدباکلام لین آن هارانصیحت کند.( ناصرمکارم شیرازی ،1421،ج5 تلخیص ص228)

‏ فخرالدين رازى در تفسیر خود نوشته:درقرآن القی الواح آمده امّاانداختن ازآن جهت که بشکندوجودنداردواین جرأت عظیمی برکتاب خداست ومثل این کارشایسته پیامبران نیست.سرهارون رابه طرف خودکشاندنه به خاطراهانت وخفیف کردن اوبلکه برای اینکه آن چه اتفاق افتاده کشف شود.( ‏ فخرالدين رازى ،ج2،تلخیص372)

 

 

 

قشیری می نویسد: بالطافت سراوراگرفت وارتکاب ذنب ازسوی بنی اسرائیل بودوعذرخواهی ازسوی موسی وهارون بود،که این شرط خلوص عبودیت است.(عبدالکریم بن هوازن قشیری، ج1،تلخیص ص573)

و بعضی اقوال براین باورند که حضرت موسی (ع)الواح راانداخته والواح راشکست وازطرفی هم قوم بنی اسرائیل هارون رابیشتردوست داشتندچون لین الغضب بودوموسی هنگام بازگشت باخشم زیادموی اوراگرفت وازاین که به اواطلاع نداده بودبازخواست نمودوهارون هم ماجرارابازگونمودوموسی عذراوراپذیرفت وبنی اسرائیل ازکفرخودتوبه نمودند.( احمدبن ابی سعد-رشیدالدین میبدی،1371،ج6،تلخیص ص165)

 

اظهار نظر
براساس دیدگاه های متفاوت ازمفسرین ،آنچه مطابق با عصمت پیامبران الهی است برخوردهای عقلانی ومتناسب باموقعیت هایی است که باآن مواجه بودند وحضرت موسی نیز رفتاری نمودند که منافاتی بامقام عصمت ایشان نداردونمی توان نظراتی که خشم ایشان رابه رفتار پیامبر الهی نسبت می دهند،پذیرفت.

 
 
 
 
 
 
 

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری
به نظرمی رسددرموردعصمت انبیا دربین شیعه اتحاد نظر بیشتری ی نسبت به اهل سنت وجود دارداما

بابررسی های بیشتر درکتب ومنابع  شیعه وسنی می توان به پاسخ بهتر وصریح تری دراین موضوع دست یافت وبازهم باب تحقیق دراین زمینه بازاست.

 

پیشنهادات
به خاطر وجود منابع اهل سنت که به زبان عربی است ونظراتشان هم گاهی متفاوت است لازم می شودپژوهشگران  درترجمه عربی هم  تقویت شوند تابتوانند مقالات ونوشتار بهتری ارائه نمایند.

 

 

 

 

 

 
 
 
 

 

منابع
 

قران کریم

کتاب مقدس،خروج،فصل2.

1.      ‏ طيب سيد عبد الحسين‏، اطيب البيان في تفسير القرآن ، تهران ،انتشارات اسلام ،1378.

2.      ‏ فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت‏ ،دار احياء التراث العربى‏،1420 .

3.      ،طباطبایی ،محمدحسین،موسوى همدانى سيد محمد باقر،  ترجمه تفسير الميزان‏ ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم ،‏1374 ش‏.

4.      ابن عاشور محمد بن طاهر ،التحرير و التنوير.بی تا،بی جا،

5.      ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرودار، تفسير القرآن العظيم، بيروت‏،  الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون،‏ 1419 ق‏.

6.      انصاريان،  حسین، ترجمه قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1383.

7.      آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت،دارالكتب العلميه‏، 1415.

8.      بابايى احمد على ، برگزيده تفسير نمونه ،دار الكتب الاسلاميه‏ تهران‏ ،1382.

9.      بابویه ،محمدبن علی شیخ صدوق، مترجم:محمدتقی نجفیاصفهانی،ج1،باب 15.

10.  حسينى شاه عبدالعظيمى ،حسين بن احمد، تهران، انتشارات ميقات‏ ، ،1363 ش‏.

11.  حسينى، شاه عبدالعظيمى، حسين بن احمد، تهران،‏انتشارات ميقات، 1363 ش.‏

12.  حقى بروسوى اسماعيل، تفسير روح البيان، بيروت‏، دارالفكر، بى تا.

13.  خطيب ،عبدالكريم،‏ التفسير القرآنى للقرآن‏، تفسير قرآن به قرآن.بی تا،بی جا،

14.  راغب اصفهانی،ابوالقاسم،حسین بن محمدبن فضل، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظالقرآن،مولف ؛ ترجمه و تحقیق همراه با تفسیر، ،لغوي و ادبی قرآن از غلامرضا خسروي حسینی، تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء آثارالجعفریه، 1383.

15.  رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الاسراروعدة الابرار ،تهران، انتشارات امير كبير، 1371.

16.  سبحانی،جعفر،منشور جاوید،ج4،قم،مؤسسه امام صادق(ع)،چاپ پنجم،1390.

17.  سمرقندى، نصربن محمد بن احمد بن، بحرالعلوم،بجا، بی تا.

18.  طوسى محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن ‏، بيروت ،دار احياء التراث العربى‏ .‏

19.  علم‏الهدى، على بن الحسين، تنزيه الانبياء، پژوهشى قرآنى درباره عصمت پيامبران و امامان عليهم السلام،  آستان قدس رضوى، شركت به نشر - ايران - مشهد مقدس،اول ، 1377 ه.ش.

20.  فیومی ، احمدبن محمد،  المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی ،  قم: دار الهجره ، 1414ق . 1372

21.  قاسمى، محمد جمال الدين ، محاسن التاويل، بيروت،دار الكتب العلميه،‏ 1418 ق.‏

22.  قدردان قراملکی ،محمد حسن ،کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت ،سایت بازار قائمیه.

23.  قرشى، سيد على اكبر، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت‏، 1377.

24.  قشيرى، عبدالكريم بن هوازن،لطايف الاشارات‏،الهيئة المصرية ،العامه للكتاب، مصر.بی تا، بی جا.

25.  مراغى، احمد بن مصطفى،م،تفسير المراغى‏، بيروت،‏داراحياء التراث العربى.بی تا،‏

26.  مصباح يزدى ،محمد تقی ، آموزش عقايد (دوره سه جلدى در يك مجلد)،نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامى  ؛ چاپ هفدهم: بهار 1384 .

27.  مصطفوی، حسن.(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،تهران،بنگاه ترجمه ونشرکتاب -ش1360)

28.  مصطفوى حسن‏، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران‏، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‏،1360 ش‏.

29.  مغنيه، محمد جواد،تفسير الكاشف، تهران،دار الكتب الإسلامية، 1424 ق.‏

30.  مکارم شیرازی،ناصر،الامثل فی تفسیرکتاب الله المنزل،مدرسه امام علی بن ابیطالب، ج5،قم، ق1421.بی جا،

31.  ———- اخلاق در قرآن ج1 ،قم،مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)، 1425ق، 1384.

32.  ———پیام قران ج7،تهران، دار الكتب الإسلامية،چاپ چهارم،1377ش.

33.  ———تفسیر نمونه ج3، تهران، دار الكتب الإسلامية،1374.

34.  ملاحويش آل غازى عبدالقادر، بيان المعانى، دمشق، مطبعة الترقى، 1382 ق‏.

35.  ناصرى محمد باقر ،مختصر مجمع البيان‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏.

36.  نجفى خمينى، محمد جواد، تفسير آسان‏ْ، تهران، انتشارات اسلاميه‏ ،‏ 1398 ق‏.

37.  نووى جاوى، محمد بن عمر،مراح لبيد لكشف معنى القرآن المجيد، بيروت‏،دار الكتب العلميه‏، 1417 ق.‏

کارگاه چکیده نویسی

کارگاه چکیده نویسی

برای ارتقاء کیفیت چکیده پایان نامه طلاب، کارگاهی با  عنوان «چکیده نویسی» با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی  در تاریخ 97/4/6در این مرکز برگزار شد و اصول و قوانینی که برای نگارش پایان نامه لازم است بیان  و به عنوان نمونه دو  چکیده پایان نامه ها مورد بررسی و نقاط ضعف و قوت ان ها بیان  شد.

 

وحی در اسلام و مسیحیت

 

 

عنوان:

وحی در اسلام و مسیحیت

نگارنده:

فاطمه جعفری

 

چکیده

بررسی مقایسه­ای به درک هرچه بهتر موضوع کمک شایانی می­کند از آنجا که وحی به عنوان ابزار هدایتی بشر است لذا برای سعادت باید این ابزار به خوبی شناخته شود به همین منظور در یک بررسی مقایسه­ای میان حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت به مسائلی پی بردیم که از آن جمله اینکه با بررسی واژه وحی دانستیم که وحی به ارتباط ویژه میان خداوند با بنده برگزیده­اش برای اعلام شریعت است از اقسام وحی که در قرآن ذکر شده وحی نبوی که به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم صورت می­گیرد مد نظر است.

در مسیحیت عصر حاضر وحی اصلی شخص مسیح است و یا اینکه وحی مکاشفه مخصوص خدا برای نجات بشر است. وحی از نگاه وحی به عنوان درک ویژه و سرشت زبانی آن به این نتیجه می­رسد که حقیقت وحی برای غیر پیامبر قابل درک نیست و دیگران تنها از آثار پی به مؤثر می­برند.

بنابراین تجربه دینی قابل تطبیق بر وحی نیست همچنین وحی الهام و مکاشفه شخصی هم نیست بلکه وحی ارتباط ویژه خداوند با پیامبران است آن هم به صورت لفظی و زبانی که پیامبر باید دارای خصیصه عصمت در دریافت و ابلاغ وحی باشد و وحی خداوند بی بدیل هرگز در شخص متجسد نشده است.

 

واژگان کلیدی : وحی،‌ مسیح،‌ خدا،‌ انجیل، عیسی.


 

 مقدمه
بدون شک وحی یکی از آموزه­های ادیان ابراهیمی است که در بین آنها مشترک است. قوام بعثت انبیاء و مرز تمایز ادیان الهی از اندیشه­های بشری وحی است. امروز فرهنگ و تفکر جدید حاکم بر جهان سبب شده تا از بنیادی­ترین اندیشه دینی یعنی وحی غفلت شود و از طرف دیگر اندیشه غالب بر جهان غرب و برداشت نادرست از وحی آن را در قالب مکاشفه شخصی دانسته و متونی را به عنوان متون مقدس دینی و وحیانی به رسمیت شناخته که فاقد دلایل لازم برای اثبات پیام خدا بودن است.

با توجه به اینکه وحی تنها ابزار هدایتی بشر است اکنون این سؤال مطرح است که حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت چه تفاوت­ها و شباهت­هایی با هم دارند در ارتباط با وحی کتابها و مقالاتی به قلم تحریر درآمده و بزرگان و نویسندگان طراز اولی دست به تحقیق زده و کتابهایی در این زمینه به نگارش در آمده است از آن جمله حقیقت وحی در قرآن، عقل وحی، ‌وحی و نبوت و …. با رجوع به این کتابها بدست می­آید که کمتر توجهی به بررسی مقایسه­ای وحی میان دو دین الهی به منظور اثبات حقانیت قرآن و اصالت الهی­اش به چشم می­خورد.

از این جهت که مقام سنجش به درک تفاوتها و شباهت­ها و در نهایت فهم حقیقت بهتر درک می­شود لذا پژوهش حاضر را متنی بر مقایسه­ای میان حقیقت وحی که در اسلام از آن تعریف شده و وحی که در مسیحیت از آن تعبیر به مکاشفه می­شود ودر پایان این بر بررسی تطبیقی این دو می­پردازیم.

 
کلیات تحقیق:

1-1واژگان کلیدی :
وحی: وحی به معنای اشاره کردن، نوشتن، نامه،‌ الهام، کلام پنهانی و هرچیزی است که به دیگری القا شود.[1]

مسیح: زیباروی، متبرک آفریده، لقب حضرت عیسی یا مأخوذ از عبری ما شیاخ به معن منجی و نجات دهنده معارف و معاریف.[2]

خدا: افریدگار جهان، مالک ، صاحب.[3]

انجیل: هر یک از چهار کتاب دینی مسیحیان.[4]

عیسی: از انبیا بنی اسرائیل (که تولدش معجزه آسا بود)[5]

1-2بیان مسئله:  
پدیده وحی به عنوان ابزاری برای ارتباط خداوند متعال با بشر است که به این طریق برنامه هدایتی بندگان را به آنها ابلاغ می­دارد البته این ابلاغ بر همة بندگان نیست بلکه بر بندگان برگزیده­ای است که خصایص و ویژگی­هایی خاص همچون عصمت می­باشند شناخت این ابزار هدایتی بر هر فرد جست­وجوگر مسیر هدایت لام است وحی در دین اسلام از طریق پیامبر گرامی برای هدایت نازل شده و نام قرآن به خود گرفته است که جامع همة ادیان دیگر و کامل کننده­ها و جاویدان است اما این پدیده در میان مسیحیان دست خوش تحریف گشته با نام­های متناقض از آن نام برده­اند گروهی وحی را متجسد می­دانند و گروهی تجربه دینی و گروهی الهامات و مکاشفات نویسندگان کتاب مقدس؛ از این جهت به بررسی این پدیده بین اسلام و مسیحیت پرداخته­ایم تا وجوه اشتراک و تمایز این دو بازشناسانده شود و صحت و سقم وحی محمدی بر همگان آشکار شود.

1-3علت انتخاب موضوع، اهمیت و فایده آن :
وحی از آن جهت که ارتباط با عالم ماورا است شناخت حقیقتش بسیار دشوار و ناممکن است و تنها اره پی بردن به حقیقت آن خود وحی است امروزه تنها متن وحی که از تحریف بشریت مصون مانده قرآن کریم است اما به علت امکانات گسترده­ای که امروز یافت می­شود فرهنگ­ها با هم در تقابل و اشتراک هستند از این رو با التقاط فرهنگ­ها به نوعی دیدگاه به متون مقدس به قرآن هم کشیده شده و همانطور که کتاب مقدس تجربه دینی نویسندگان انگاشته شده قران را از آن نظر نگریسته آن را تجربه دینی پیامبر دانسته­اند از این رو در یک بررسی مقایسه­ای میان حقیقت وحی در اسلام که قرآن باشد و وحی در متون مقدس پرداخته­ایم تا اصالت الهی قرآن را به عنوان کاملترین و آخرین متن وحی مصون از تحریف مانده ثابت کنیم تا روشنگر نسلی که در گرداب جاهلیت مدرنیته گرفتار است باشد.

1-4 پیشینه :
پدیده وحی همراه با خلقتبش بوده است و حضرت آدم  (علیه السّلام)  نخستین کسی است که به عنوان پیامبر برنامه هدایتی خود را از خداوند دریافت می­نمود و از آن پس به پیامبران دیگر تا حضرت خاتم وحی می­شده است اما چون درک کنه و حقیقت وحی برای بشر عادی ممکن نبود همواره به دنبال بررسی این مسأله بوده تا شاید بتواند به اندازه توان خود و درجه درک خویش از آن آگاه گردد و لذا در این زمینه دست به تحقیق و پژوهش زده است.

در این راستا نویسندگانی دست به قلم تحریر زده و کتبی را تدوین کرده­اند از آن جمله عقل و وحی در اسلام عقل و وحی در قرون وسطی، وحی و نبوت و ….. و همچنین در اکثر کتب علوم قرآنی هم این پدیده مورد توجه قرار گرفته تحلیل­هایی به قلم نگارش درآمده است.

با رجوع به این کتب این چنین برداشت می­شود که ره یافت مقایسه­ای از پدیده وحی بین ادیان کمتر مورد توجه بوده است و بیشتر به بررسی پدیده وحی از منظر عقل و …. به صورت مستقل پرداخته شده است.

1-5 سؤال های تحقیق :
1-5-1 سؤال اصلی :
حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت چیست؟

1-5-2 سؤال های فرعی :
ماهیت وحی چیست و به چه معناست؟

بنابر آیات قرآن وحی به چه معناست؟

آیا وحی تنها بر انبیاء است وحی برچه اقسامی است؟

وحی در مسیحیت به چه معناست؟

نظرات گوناگون پیرامون وحی در مسیحیت چیست؟

1-6 فرضیه تحقیق :
هدف اصلی نوشته این فرضیه است که وحی آموزه­ای ویژه است که از ناحیه خداوند به برخی انسان­هایی برگزیده افاضه می­شود. وحی مفهومی فراتر از فکر و شناخت بشر است که با دلایل و نشانه­های قطعی در متن خود حقیقت خویش را اثبات می­کند امروزه تنها متنی که چنین توانایی دارد قرآن کریم است چراکه در وحی شناسی مسیحی به دلیل مشکل اساسی که متون دینی باشد تمام راههای شناخت نامطمئن است زیرا آخرین دیدگاه غرب مبنی بر تجربه شخصی دانستن دین تحلیل نادرستی است که از وحی دارند.

1-7 روش تحقیق :
روش استفاده شده در این تحقیق از جهت هدف توصیفی تحلیلی، از جهت ابزار کتابخانه ای، فیش برداری است.

1-8 ساختار تحقیق : 
بخش اول : کلیات می­باشد.

بخش دوم: دارای سه فصل می­باشد فصل اول: مفاهیم که در این فصل مفاهیم را از جهت لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار داده­ایم. فصل دوم: وحی در اسلام که دارای دو عنوان فرعی 1- ماهیت وحی 2- وحی در قرآن می­باشد. فصل سوم: وحی در مسیحیت که داری دو عنوان فرعی 1- ماهیت وحی 2- وحی در کتاب مقدس می­باشد.

مفاهیم
 

1-1 مفهوم وحی در کلام لغویان لغت شناسان
توجه به معنای لغوی الفاظی که در شرع یا عرف معنای خاصی پیدا کرده است بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنای خاص به وجود می­آورد و لذا

«الوحی: الاشارة و الکتابة و الرسالة و الالهام و الکلام الخفی و کل ما القیته الی غیرک.»[6]«وحی به معنای اشاره کردن، نوشتن، نامه،‌ الهام، کلام پنهانی و هرچیزی است که به دیگری القا شود.

«اصل وحی الاشاره السریعه و لتضمن السرعه قیل امر وحیٌ و ذلک یکون بالکلام علی سبیل الرمز و التعویض، و قد یکون بصوت مجرد عن الترکیب و باشاره ببعض الجوارح و بالکتابه»[7] «اصل وحی به معنای اشاره سریع است و به همین دلیل هرکاری با سرعت انجام شوند وحی گویند و اینکار (امر) ممکن است به صورت سخنی رمز آلود و با کنایه باشد یا صدایی خالی از الفاظ و کلمات و یا به صورت اشاره با واسطه­ی بعضی از اعضا یا نوشتن باشد.»

«هو القا امر فی باطن غیره سواء کان الالقاء بالتکوین او بایراد فی القلب سواء کان الامر علما ا ایماناً او نوراً او وسوسة او غیرهاما و سواء کان انسان او ملکا او غیرهما و سواء کان بواسطه او بغیره واسطه و یفید العلم و الیقین»[8] «وحی القای امری در درون دیگری است که این القاء یا با تکوین یا به صورت الهام به قلب است و امر ممکن است علم ایمان نور یا وسوسه و یا غیر از اینها باشد و این القا ممکن است به انسان یا ملک یا غیر این دو باواسطه یا بدون واسطه باشد که مفید علم و یقین است.»

آنچه از کلام لغت شناسان می­توان برداشت کرد این است که در وحی سه معنای اساسی وجود دارد 1- سریع بودن، 2- مخفیانه بودن، 3- رساندن پیام که گاهی همة این معانی در یک کالبد لحاظ می­گردد و گاه تنها بعضی از معانی را دارد.

1-2 معنای اصطلاحی وحی
برای وحی تعاریف گوناگونی وجود دارد در ذیل به تعاریف که از دید فلاسفه و علما و حکما بیان شده توجه می­کنیم.

«تفهیم اختصاصی مطالب و معارفی از طرف خداوند به بنده برگزیده­ای که به هدایت مردم مأمور شده است.»[9]

این تعریف فلاسفه از وحی است اما از دید علما و دانشمندان علوم قرآن

«وحی اصطلاحی، ارتباط معنوی و غیبی خداوند با پیامبران خویش است،‌ پیامبر گیرنده­ای است که پیام الهی را به واسطه­ی همین ارتباط، از فرستنده­ی آن دریافت می­کند و جز او هیچ کس شایستگیس و توان چنین دریافتی را ندارد.»[10]

در اصطلاح دانشمندان اسلامی

«وحی به معنای القای مطلبی از سوی خداوند متعال به پیامبران است خواه با واسطه و خواه بی واسطه باشد اعم از آنکه دیگران بشنوند یا نشنونند چه در خواب صورت گیرد و چه در بیداری.»[11]

شیخ محمد عبده در رساله توحید در تعریف اصطلاحی وحی اینگونه آورده است:

«معرفتی که با واسطه یا بی واسطه برای انسانی حاصل می­شود اگر بدان از جانب خداست وحی و اگر نداند الهام نامیده می­شود.»[12]

با توجه به آنچه در تعریف لغوی و اصطلاحی وحی برمی­آید این است که در حوزه­ی دین معنایی اخص از معنای لغوی و قرآنی پیدا کرده هرچند در کاربردهای قرآنی در مفهومی وسیع­تر به کار رفته است. اما استعمال واژه به صورت مطلق و بدون قرینه مخصوص پیام گیری رسالت است.


وحی در اسلام

 

2-1 ماهیت وحی
یکی از سؤالات اساسی که ذهن هر اندیشمندی را به خود مشغول داشته ماهیت و چیستی وحی است برای پاسخ به این سؤال ابتدا اشاره­ای گذرا به اقسام معرفتهای بشری و مبادی آنها می­کنیم تا سنخیت وحی روشن گردد:

1- نخستین راه حس و تجربه است انسان­ها در ارتباط با دیگر موجودات و طبیعت با ابزارهای حس مثل چشم و گوش و مصادیقی خارجی که عروضشان ذهنی است ماننند سفیدی علت و …. ادراکاتی پیدا می­کند خداوند نیز به این ابزارها به عنوان نعمت­های خدا بر انسان نام می­برد. «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ  لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[13] «و خدا شما را از شكم مادرانتان -در حالى كه چيزى نمى‌دانستيد بيرون آورد، و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد كه سپاسگزارى كنيد.»

2- دومین راه، راه تفکر عقلانی است آدمی با تفکر در عالم هستی به بسیاری از حقایق پی می­برد و این قوه وجه تمایز او با سایر موجودات نیز هست و معیار هرنوع اندیشه­ای را قرآن تطابق با عقل انسان می­داند «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىفَبَشِّرْ عِبَاد * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»[14] «و[لى‌] آنان كه خود را از طاغوت به دور مى‌دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‌اند آنان را مژده باد، پس بشارت ده به آن بندگان من كه: * به سخن گوش فرامى‌دهند و بهترين آن را پيروى مى‌كنند؛ اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»

3- سومین راه تجره درونی و شعور باطنی است که اگر کسی از این راه شناختی پیدا کند بسیار بهتر و برتر از دو راه قبلی است چراکه معرفت شهودی شناختی بی­واسطه حضوری و دامن گستر است.[15] « كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ»[16]  «هرگز چنين نيست، اگر علم‌اليقين داشتيد! * به يقين دوزخ را مى‌بينيد.»

با توجه به مبادی معرفت انسانی این نکته روشن می­شود که وحی پدیده­ای فراطبیعی است و از راه و ابزار معرفت انسانی نمی­توان داوری در مورد آن داشت اما با این حال بشری به اندازه­ی فهم و یافته­هایش به تعریف این دو مقوله پراخته است که نظریات بیان شده پیرامون وحی را به صورت گذرا بیان می­داریم:

1- وحی گزاره­ای: طبق قدیمی­ترین دیدگاهی که در مورد سرشت وحی در کار بوده وحی گونه­ای انتقال اطلاعات است. خدا حقایقی را به پیامبر انتقال می­دهد که مجموعه این حقایق اساس وحی را تشکیل می­دهد این برداشت از وحی نظریه زبانی یا گزاره­ای نام گرفته است.[17]

بنابراین وحی گزاره‑ای اینگونه تعریف می­شود که گوینده­ای با مخاطبی خاص که با او در مواجه و تماس است ارتباط زبانی برقرار می­کند و در این ارتباط پیامی را به صورت نمادهایی به او انتقال می­دهد که این تعریف دارای شش رکن اساسی است گوینده، مخاطب، پیام، مواجهه، زمینه و نهادها.[18]

2- وحی در تفسیر علمی و مادی: در این نظریه مدعا این است که همانطور که در عرصه­های دیگر انسان­هایی نابغه وجود دارند در امر دین هم نوابغی هستند که به کمک نبوغ فکری خود و آگاهی از اوضاع و تحولات جامعه برای هدایت و سعادت جامعه احکامی فروعی و اجتماعی را وضع و یا بازآفرینی می­کنند که دین نامیده می­شود که منظور از وحی و فرشته­ها نبوغ فکری نابغه است که به وسیله آن احکام را تشریع کرده.[19] اما این نظریه صحیح به نظر نمی­رسد چراکه نوابغ جامعه هیچگاه ادعای نبوت و وحی نکرده و مدعیان نبوت کذب ادعایشان ثابت گشته است و تنها پیامبران بوده­اند که ب دلیل و صدق گفتارشان توانسته­اند ادعای خویش را ثابت کنند. دلیل دیگری که در نادرستی این نظریه می­توان بیان کرد و اینکه تاریخ نشان داده همه یا اکثریت پیامبران فاقد صفات و ویژگی­های انسان­های نابغه­ای بودند که نشانگر طرح و برنامه­ریزی آنان در مسائل جامعه و تدوین آیین اجتماعی باشد بلکه پیامبران به طور ناگهانی ادعای نبوت می­کردند بدون اینکه برنامه­ریزی در کار باشد بعضی هنگام تولد مانند حضرت عیسی که در آن هنگام و در آن سن اصلاً بحثی از نبوغ و طرح برنامه برای جامعه مطرح نیست و بعضی مانند حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله و سلّم) که در میانسالی چنین ادعایی را مطرح کرد که از نظر علم و دانش فردی امّی و به شغل چوپانی و وکالت تجاری اوال همسرش مشغول بود که اینها خود به خود توهم نبغه بودند و طرح برنامه کلان نبوت را منتفی می­کند.[20]

3- وحی تجربه دینی، مکاشفه عرفانی یا نظریه غیر زبانی: یکی از تحلیل­هایی که در مورد وحی صورت گرفته این است که وحی را به تجربه دینی و مکاشفه عرفانی تفسیر می­کنند این دیدگاه متفاوت از وحی که در مقابل دیدگاه زبانی آن را نظریه غیر زبانی نامیده­اند در مسیحیت پروتستان طی قرن حاضر است در این دیدگاه ادعا بر این است که ریشه در اندیشه مصلحان دینی قرن شانزدهم (لوتر و کالون و … ) حتی جلوتر از آن در عهد جدید دارد در این دیدگاه مضمون وحی مجموعه­ای از حقایق دربار خداوند نیست بلکه خداوند از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ به قلمرو تجربه بشری وارد می­گردد. در این دیدگاه احکام بیانگر کوشش­های انسان برای شناخت معنا و اهمیت وحیانی بشمار می­رود.[21]

تجربه دینی زادگاهش غرب است و از حدود سه قرن اخیر متکلمان برای مصون سازی کتاب­های مقدس در برابر انتقادها و تعارض­ها به نظریات و مبانی جدید روی آوردند که یکی از آنها تجربه دینی است.[22]

طرفداران این دیدگاه در مواجهه پیامبر با خدا تأکید می­کنند و سرشت وحی را همین مواجهه می­دانند وحی در این دیدگاه به معنای پیامی که خدا به پیامبر القا کرده نیست بلکه تفسیر و ترجمه پیامبر از تجربه و مواجهه خود است.[23]

این نظریه نیز اشکالات فراوانی دارد که برداشت نادرست بردن آن را مشخص می­کند از جمله آنکه اگر بگوییم «وحی، تجربه دینی است»[24] وحی به یک تجربه عادی تنزل پیدا می­کند.[25] وحی در تجربه دینی قرائت پیامبر از تجربه خودش است و لذا از سوی خدا بودن و مصونیت از تحریف و خطا بودن وحی زیر سؤال می­رود. در این نظریه چون مبتنی بر تجربه­های دینی و عرفانی است لذا عمومی است و حتی در مواردی اعتقاد به خدا هم ضروری نیست پس نبوت هم امری عادی و عمومی و هرکس می­تواند نبی باشد چراکه تجربه دینی پیامبران تجربه­ای بشری است که هر انسانی می­تواند به آن برسد چنانکه یکی از طرفداران این نظریه به صراحت می­گوید« ممکن است کسی برای خودش نبی شود …. و بین خودش و خدا حائل شود و احساس کند که از ناحیه خداوند صاحب وظایفی است و دیگر وظیفه ندارد به فلان و بهمان دین عمل کند.» [26]

و از آنجا که در تجربه-های دینی و مکاشفات خطا و اشتباه راه دارد لذا با تطبیق وحی به تجربه دینی پس وحی نیز از خطا و اشتباه مصون نیست پس قابل انکار است.[27]

از آنجا که این نظریه اشکالات فراوانی دارد و کاملاً در تعارض با تعریف از وحی است مردود به نظرمی­رسد.

2-2 وحی در قرآن و اسلام
واژه وحی و مشتقاتش بیش از هفتاد مرتبه در قرآن آمده است که در اغلب موارد درباره ارتباط خداوند با پیامبران در زمینه القای هدایت و شریعت است اما در موارد دیگری نیز استعمال شده که به صورت مشترک معنوی به کار رفته است و گاهی نیز به صورت تلفیقی به کار رفته است که در بعضی موارد القا به انسانی غیر از نبی است و در بعضی موارد القا به نبی است از جمله آیاتی که واژه وحی را درباره غیر نبی و وحی نبوی به کار برده است.

الف) الهام ربانی به فرشتگان:

«إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ»[28] «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‌كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده‌اند ثابت‌قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردنها را بزنيد، و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.»

از آنجا که حقیقت وحی تفهیم است و تفهیم با القای معانی و مفاهیم است پس خصوصیات لغت و کلمه منظور نست بلکه نظر به مفاهم و کلام نفس و نه لفظی است و از اینجا روشن می­شود که وحی به انسان و حیوان و ملک یکنواخت و اختلاف از جهت افهام و مراتب درک است پس وحی و القای به فرشته امری طبیعی است.[29]

ب) الهام ربانی به انسان غیر از نبی پس باو وحی نبوی متفاوت است

«قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ  أَفَلَا تَسْمَعُونَ»[30]« بگو: «هان، چه مى‌پنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد؛ جز خداوند كدامين معبود براى شما روشنى مى‌آورد؟ آيا نمى‌شنويد؟»

در کلام مفسرین بزرگ اینگونه آمده که اوحینا از باب ایحاء به معنای گفت­وگوی پنهانی است که در قرآن درباره­ی سخن گفتن خداوند با مخلوقاتش به کار می­رود.[31]

ج) الهام ربانی به جمادات

« يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا» «آن روز است كه [زمين‌] خبرهاى خود را باز گويد.[همان گونه‌] كه پروردگارت بدان وحى كرده است.» [32]

چون حقیقت وحی تفهیم است.[33] معوم می­شود زمین هم دارای شعوری است که می­فهمد[34] پس خداوند امری را هرچند برخلاف طبیعت است از طریق وحی الهی به زمین الهام می­کند که زمین هم در اجرای این فرمان کوتاهی نمی­کند.[35]

د) الهام ربانی به حیوانات و هدایت غریزی

« وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ»[36] ««و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غريزى‌] كرد كه از پاره‌اى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته‌سازى‌] مى‌كنند، خانه‌هايى براى خود درست كن،»

وحی خدا در این آیه به زنبور عسل آن است که به او نیروی غریزی داد که دیگر موجودات از آن بی­اطلاع­اند.[37]

هـ) وحی به معنای اشاره

« فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا»[38] « پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد»

وحی در این آیه به معنای اشاره است چراکه به دلالت آیه زکریا پس از خروج از محراب با اشاره مردم را به تسبیح و یاد خدا فراخواند.

اما گاهی نیز واژه­ی وحی به معنای وسوسه و الهام شیطانی هم به کار رفته آنجا که قرآن کریم این واژه را استعمال کرده است:

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا  وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ  فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ»[39]«و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب [يكديگر]، سخنان آراسته القا مى‌كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‌خواست چنين نمى‌كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‌سازند واگذار»

که شیاطین نیز وسوسه­های شیطانی خود را به دوستان خود به طور پنهانی القا می­کنند.

بنابراین در آیات ذکر شده واژه وحی و مشتقاتش همگی به نوعی معنای لغوی واژه را متحمل هستند اما هیچکدام به معنای وحی نبوی نیست و از آن جهت که «ادب دینی در اسلام اقتضا می­کند که ما تعبیر وحی را جز برای انبیاء به کار نبریم.»[40] هیچکدام به نام وحی تعبیر نشد بلکه الهام و وسوسه و اشاره است.

2-3 وحی نبوی
حقیقت وحی برای ما ناشناخته است چراکه مربوط به نوعی درک و دید است که از عالم احساس و عقل بیرون است ما تنها آثار وحی را می­بینیم و از اثر پی به مؤثر می­بریم بنابراین به آیات رجوع می­کنیم تا بتوانیم تصوری از وحی بدست آوریم. ارتباط غیبی میان پیامبران و خداوند که از آن تعبیر به وحی می­شود به سه صورت امکان پذیر است:

«أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»[41] « يا آنها را پسر[ان‌] و دختر[انى‌] توأم با يكديگر مى‌گرداند، و هر كه را بخواهد عقيم مى‌سازد. اوست داناى توانا.»

در این آیه انواع وحی بر نبی را به سه دسته تقسیم کرده است یکی وحی مستقیم که تکلیم خداست که از آن به وحی نام برده شده و دیگری تکلیم خدا باواسطه که از وراء حجاب و ارسال رسول صورت می­پذیرد.

همانطور که ملاحظه کردید در این آیه وحی تنها به تکلیم بی­واسطه اطلاق شده است اما وحی به معنای عام شامل هر سه دسته می­شود که این سه دسته عبارتند از:

 

«گفتار خدایی که هیچ واسطه-ای میان خدا و خلق نباشد. گفتار خدایی که از پشت حجاب شنیده شود مانند شجره طور که موسی  (علیه السّلام)  سخن خدا را می­شنید ولی از ناحیه آن 3. گفتار خدایی را ملک آن را حمل کرده است و به بشر رسانیده.»[42]

وحی نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) نیز به صورت انجام گرفت گاهی در خواب به او وحی می­شد و زمانی بدون وساطت فرشته مستیماً از جانب خدا مورد وحی قرار می­گرفت و گاهی نیز باواسطه جبرئیل بود که قرآن از دو طریق اخی یعنی مستقیم و با واسطه جبرئیل وحی شمرده است.[43]

2-4 تفاوت الهام با وحی
الهام اصطلاحی است که در محاورات در کنار وحی به کار می­رود اما تفاوت­های اندکی با هم دارند در مقایسه این دو باید گفت بین وحی و الهام به انبیا که عصمت آنها ثابت شده تفاوت در استعمال رایج وحی است که همراه با نبوت و بعثت و ابلاغ شریعت است ولی در الهام که آموزه­های غیبی است چنین مأموریتی نیست به عبارت دیگر تفاوت در متعلق است نه ماهیت چراکه از نظر ماهیت یکی هستند و هر دو عنوانی برای القای سری فوق حسی و عقلی که در آیات مکرر در قرآن از این آموزه غیبی به غیر انبیا واژه وحی به مار رفته است مانند وحی به حواریین به مادر موسی و به مریم به هر صورت الهام ودریافت غیبی غیر از نبوت و مأمور شدن برای ابلاغ شریعت است بنابراین نباید بین مقام نبوت و مطلق ارتباط غیبی مه از آن با عتنوان الهام یاد می­شود خلط گردد.[44]

از تمام آنچه گفته شد چنین برمی­آید که وحی کلامی لفظی و شعور مرموز است که تنها بر بنده برگزیده از جانب خدا که همان نبی باشد به منظور ابلاغ شریعت برای سعادت نوع بشر بر آنها نازل گشته که کسی جز خود آنها وحی را درک نمی­کند و پی­بردن به حقیقت وحی برای بشر ناممکن است بلکه از آثار آن پی به وجود آن می­برند و به طور کلی شناخت حقیقت وحی برای ما نممکن است و وحی نبوی فصل و موهبت خدایی است و اینطور نیست که بتوان با ریاضت یا مکاشفه به آن رسید.

 
 وحی در عصر جدید و مسیحیت

3-1 ماهیت وحی در مسیحیت
از آنجا که عقیده به وحی باور مشترک ادیان ابراهیمی است به سراغ آشنایی با حقیقت وحی در کتاب مقدس به ویژه عهد جدید می­رویم و چونکه در تفکر مسیحیت وحی و مسیح از هم تفکیک ناپذیرند نگرش به مسیح نگرش به وحی را مشخص می­کند.

در مسیحیت درباره تعریف وحی با دو نظریه روبه­رو هستیم:

1- دیدگاه زبانی و ارتباط پیام رسانی خداوند:ک که این دیدگاه در دوره قرون وسطی غالب بوده و امروزه نیز صورتهای سنتی­تر مذهب کاتولیک و شاخه­ای از پروتستانها آن­را می­پذیرند.[45]

براساس این نظریه وحی مجموعه­ای از حقایق است که به صورت احکام یا قضایا از ناحیه خداوند به بشر انتقال یافته است وحی حقایق اصیل و معتبر الاهی را به بشر انتقال می­دهد به نوشتة دائره المعارف کاتولیک «وحی را می­توان به عنوان انتقال برخی حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسائطی که ورای جریان معمول طبیعت است تعریف نمود.» مشابه این برداشت از وحی دیدگاهی است در باب ایمان که آن را پذیرش بی­چون و چرایی این حقایق وحیانی از جانب انسان تعریف می­کند. برای یک کاتولیک واژه ایمان تصور نوعی پذیرش عقلی مضمون وحی را به عنوان حقیقت به ذهن متبادر می­کند و این به خاطر قدرت گواهی دهنده خدای فرستنده وحی است. ایمان واکنش کاتولیک­هاست به نوعی پیام معقول که خداونند آن را ابلاغ نموده است.[46]

براساس دیدگاه گزاره­ای و زبانی وحی و ایمان یا به عبارت دیگر دین عبارت است از باورداشتنن به احکام و قضایایی چند ولو با دلایل ناکافی.

در کتاب علم و دین نیز چنین آمده: «حقائق وحیانی شامل پیامی است که خداوند از طریق مسیح و سایر پیامبران ارسال می دارد که در کتب مقدس و سنن اولیای دین مدون می­گردد.»[47]

این تعریف نیز وحی را شامل هر پیامی که بر پیامبر فرستاده شده می­شود حال آنکه قبلاً گفتیم وحی ابلاغ شریعت است پس هر پیامی و یا سخنی از جانب خداوند وحی تلقی نمی­شد.

2- نظریه و دیدگاه حضوری و فعلی خداوند به جای گفتار (غیر زبانی): در مسیحیت در بیان حقیقت وحی نظر دیگری وجود دارد که با نظر اول کاملاً متفاوت است.

این دیدگاه که به تاریخ نجات بخش نام گرفت از مسیح شناسی ویژه­ای نشأت گرفته است در این دیدگاه خود عیسی وی الله متجسد است.

«بارت بر آن بود که وحی اصلی همان شخص مسیح است کلمه الله در هیأت انسانی کتاب مقدس یک مکتوب صرفاً بشری است که شهادت بر این واقعه وحیانی می­دهد فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست نه در املای کتاب معصوم لذا هرآنچه را که انتقاد تاریخی و تحلیل مستند درباره محدودیت­های بشری نویسندگان کتاب مقدس و تأثرات فرهنگی که بر افکار آنان تأثیر نهاده می­گوید می­توان به سمع قبول شنید.»[48]

کلام کتاب مقدس را نمی­توان با کلام خدا یکی دانست بلکه کلام کتاب مقدس و کلام عیسی نشانه­هایی از وجود خدا هستند و نویسندگان کتاب مقدس آن را به منظور مکاشفه­ای از خدا تشریح می­کنند و این مکتوب صرفاً بشری شهادت بر این واقعة وحیانی است. بنابراین وحی از مقوله حادثه فعل و انکشاف خود خداست نه کلام و گفتار خدا و وحی یعنی خدای منکشف.

به نظر می­رسد فهم مسیحیت از وحی چه در دیدگاه زبانی و چه در دیدگاه غیر زبانی چیزی جز الهام و مکاشفه نیست که این مکاشفه فردی است و هرکس می تواند به آن دست یابد مشکل مسیحیت این است که وحی را با وجود خدا یکی گرفته گویی وجود خدا وقتی مفهوم دارد که در هیأت بشری آشکار شود و گرنه اصلاً وجود ندارد.

در کتاب قاموس کتاب مقدس ذیل کلمه وحی آورده است: « این لفظ در سفر اعداد 2:24 و کتاب دوم سموئیل 1:23 و 1:15 و غیره استعمال شده و دلالت بر نبوتی نماید که مخصوص شهری یا مملکتی یا قومی بوده و در سفر خروج 10:12 وارد است این وحی اشاره به دلیلی یعنی آیتی از برای قوم باشد خلاصه عموماً مقصود از وحی الهام می­باشد سفر خروج 1:13 و کتاب ملّاکی 1:1 و رساله رومیان 4:11 و بنابراین گفته می­شود تمام کتب از الهام خداست رساله دوم تیموتاوس 16:3 وحی به این معنا حلول روح اقدس الهی در مصنفین می­باشد و این هم بر چند قسم است:

اولاً مطالبی از حقایق روحانی و حوادث آینده به دیشان القا و افاده نماید که بدون الهام به هیچ وجه از برای ایشان دست نخواهد داد.

ثانیاً ایشان را برای تألیف حوادث معروف یا حقایق مقرر ارشاد می­نماید که آنها را در کتاب نوشته و یا در کلام محفوظ و مصون از خطا ذکر نمایند چنانکه در رساله دوم پطرس 21:1 گوید: «مردمان از جانب خدا به روح القدس مجذوب شده سخن گفتند» و بدیهی است که در این صورت شخص متکلم به هیچ وجه خود را به نظر نیاورده؛ بلکه روح القدس در وی مؤثر شده تمامی قوت و قدرت و صفات مکنونه­ی خود را بر وفق هدایت و ارشاد روح اقدس الهی به کار می­برد و از این جهت است که در هر یک از مؤلفان و کاتبان کرام کتاب مقدس و مواهب طبیعی طرز و نسق تألیف و تصنیف مخصوص ملاحظه می­شود و علما و دانشمندان در شرح مطلب فوق اختلاف نموده­اند ولی اغلب مسیحیان برآنند که خدای تعالی کاتبین و مؤلفین کتاب مقدس را ملهم فرموده که اراده مقدسه­ی او تعالی را در کتاب، ‌محض افاده و ایمان و اخلاص ابدی بنی نوع بشر بدون خطا و سهو و نسیان مرفوم دارند.[49]

از آنجا که در مسیحیت وحی و نبی از هم جدا نیستند پس دیدگاه این نویسنده را در مورد نبی هم بیان می­کنیم این کتاب در تعریف نبی می­آورد: «نبوت لفظی است که مقصود از آن اخبار از خدا و امورات دینیه به تخصیص اخبار از امور آینده می­باشد. مثلاً هارون نبی خوانده شد زیرا که به واسطه فصاحت و نطاقیش از جانب موسی خبر می­داد و تکلم می­نمود (سفر خروج 10:7) پیغمبران یا انبیای عهد عتیق همواره از شریعت موسی سخن می­راندند و از آمدن مسیح نبوت می­کردند چون در ایام سموئیل نبی کاهنان از تحصیل و تعلیم و تعلّم کناره جستند و رغبتی در تحصیل علم نداشتند بدان واسطه آن حضرت در رامه تأسیس مدرسه فرمود، (اول سموئیل 19:19-24) و شاگران آن مدرسه به اسم پسران انبیا مفتخر گشتند و از اینجا سموئیل به احیا کردن شریعت شهرت نمود و اسم حضرتش با اسم موسی و هارون مذکور گردید. مزامیر 6:99، ارمیا 1:15 سفر اعداد 22:3-24 و مدارس چندی بدینگونه در بیت ایل (دوم پادشاهان 2:3 و ارمیا دوم پادشاهان 5:6 و جلجال دوم پادشاهان 38:4 و سایر امکان دوم پادشاهان 1:6 تأسیس گشت و رئیس این مدرسه پیغمبران را پدر نامیدند اول سموئیل 12:10 و آقا گفتنددوم پادشاهان 3:2 در این مدارس تفسیر تورات و موسیقی و شعر تعلیم داده می­شد بدین لحاظ انبیا غالباً شاعر و اغلب ایشان آلات موسیقی را می­نواختند (خروج20:15 داوران 4:4 و 1:5 اول سموئیل 5:10 دوم پادشاهان 15:3 اول تواریخ 6:25 و فایده مدارس این بود که طلاب را از برای تعلیم مردم تربیت نمایند و حاضر کنند و معیشت این انبیا خیلی ساده بود دوم پادشاهان 10:14 و 38) و غالباً عابدوار زیست می­نمودند (اول پادشاهان 5:17-7 انجیل متی 3:4) یا اینکه گردش نموده در منزل اتقیا و مؤمنین میهمان می­شدند (اول پادشاهان 8:17) دوم پادشاهان 8:4-10 و ظاهر تمام کسانیکه در آن مدارس تعلیم می­یافتند اختیار بر اخبار از مستقبلات نداشتند بلکه این مطلب به اشخاصی اختصاص داشت که خداوند بر حسب اقتضای وقت اختیار می­فرمود …. سپس به هدف بعثت انبیا که اعلام مشیت الهی و اصلاح شئون دینی مخصوصاً هدف عمده و کلی، اخبار آمدن مسیح و خلاصی عالم است.[50]

در این تعریف نکاتی قابل تأمل وجود دارد اول اینکه وحی را در مدار مکاشفات و تخیلات و الهامات صوفیانه و شاعرانه می­داند که هیچ اتصالی به غیب ندارد دیگر اینکه وحی را «حلول روح اقدس الهی در مؤلفان» تعریف کرده به نظر می­رسد حلول روح خدا در دل نویسندگانن سخنی نامفهوم است نکته دیگر اینکه نویسنده وحی و نبوت را امری مدرسه­ای و تعلیمی آن در مدارسی که موسیقی و شعر آموزش داده می­شود دانسته و دریافت وحی و نبوت را با ریاست قبیله­ای و شهر و کشور یکسان می­داند و چنین توصیفاتی وحی و نبوت را از جایگاه والای غیبی­اش تنزل می­دهد و آن را فاقد هرگونه اعتبار و ارزش می­نماید.

چنانکه ملاحظه کردید مؤلف کتاب مقدس در تفسیری وحی بین دو نظر زبانی و غیر زبانی جمع کرده است از یک سو وحی را به معنای الهام می­گیرد و تمام کتابهای مقدس را از الهامات خدا می­داند و از سوی دیگر وحی را به عنوان حلول روح اقدس الهی و روح القدس در مصنفین تفسیر می­کند.

3-2 وحی در عهد جدید اناجیل
همانطور که قبلاً ذکر شد در مسیحیت وحی و نبی از هم جدا نیستند و شناخت نبی ما را به شناخت وحی می­رساند اکنون به مسیح شناسی از دیدگاه اناجیل می­پردازیم تردیدی نیست که مسیح (علیه السّلام) خود را انسان[51] بنده و فرستاده­ی خدا می­دانست که خداوند او را به پیامبری برگزیده بود و اینگونه او مرجعیت قوانین یهود را قبول داشته است و البته خود را کامل کننده آن معرفی می­کند: «گمان مبرید که آمده­ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم نیامده­ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم زیرا هراینه به شما می­گویم تا آسمان و زمین زایل نشود و همزه یا نقطه­ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمانی کمترین شمرده شود.(متی17:5-19)

در لابه لای نوشته­های عهد جدید که بارها دستخوش دگرگونی و تحول بوده به طور پراکنده برمیخوریم که عیسی خود را بنده خدا می­داند و می­خواهد که دیگران هم خدای یگانه را بپرستند اما همانطور که متذکر شدیم در اثر تحریفات و ورود دستنوشته انسانی باعث شد تا او را وحی متجسد خدا پنداشته شود که برای هدایت بشر آمده است.

«در ابتدا کلمه بود کلمه نزد خدا بود همان در ابتدا نزد خدا بود همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر او چیزی از موجودات وجود نیافت که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم بلکه از خدا تولد یافتند و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم جلالی شایسته پسر یگانه پدر»[52]

« به اعمال ایمان بیاورید و یقین کنید که پدر در من است و من در او»[53]

فیلپس به وی گفت « ای آقا پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است. «عیسی به او گفت ای فیلپس در این مدت با شما بوده­ام آیا مرا نشناخته­ای کسیکه مرا دید پدر را دیده است پس چگونه تو می­گویی پدر را به ما نشان بده آیا باور نمی­کنی که من در پدر و پدر در من است.»[54]

همانطور که دیدید در اناجیل عیسی پسر خدا دانسته شده که از نزد خدا به زمین آمده است و برای او دو هدف را تصور می­کنند هدف اول نشان دادن خود و تعریف خدا «که خدا اراده نموده تا بشناساند که چیست، دولت جلال این پسر در میان امتها که آن مسیح در شما و امید جلال است. و هدف دیگر اینکه وسیله بخشیده شده گناهان و کفاره معاصی مسیحیان باشد: او ما را محبت نمود و پسر خود را فرستاد تا کفاره گناهان ما شود.[55]

از مجموع آنچه گفته شد می­توان عقیده مسیحیان نسبت به وحی را اینگونه بیان کرد که عیسی مسیح کلمه خداست کشف ذات خدا و سر حیات او در تجسد کلمه الله است همیشه با خدا بلکه عین او بوده و در آفرینش جهان دخالت داشته ذات اقدس الهی در او حلول کرده و او را به عنوان فرزند خود برگزیده است و در بدن جسمانی به سوی انسان­ها فرستاده تا باعث آمرزش گناهان آنها شود.

خداوندی که پدر است و کلمه ذاتی­اش که پسر اوست یک حیات به نام روح القدوس است. وحی به معنای پیام خدا که بر عیسی نازل شده نیست بلکه به معنای تجلی و حلول ذات اقدس الاهی در عیسی است که خداوند وحی خود را به صورت اننسان مجسد بر انسان­ها فرستاد و این یعنی مسیح وحی الله متجسد فعل و کلام خداست نه اینکه حامل وحی و رسالت باشد. به نظر می­رسد مشکل مسیحیت این است که وحی را با وجود خدا یکی گرفته است گویی وجود خدا وقتی مفهوم دارد که در هیأت بشری آشکار شود و گرنه اصلاً وجود نندارد.

اینطور برداشت می­شود که فهم مسیحیت –چه در دیدگاه زبانی و چه در دیدگاه غیر زبانی- از وحی چیزی فراتر از الهام و مکاشفه نیست اما این وحی یا به عبارتی مکاشفه فردی برای هرکسی که متوجه ذات اقدس الهی باشد و توحید افعالی در وی قوی باشد به آن خواهد رسید و ربطی به وحی نبوی ندارد.

بررسی تطبیقی از آنچه گفته شد:
اگرچه وحی نقطه مشترک ادیان اسمانی است چراکه همه از طرف خدایند و باید کامل کننده هم باشند اما تمایزات چشمگیری از تلقی «وحی» میان اسلام و مسیحیت وجود دارد.

اولاً برخلاف دیدگاه مسیحیت که وحی را الهام و مکاشفه تلقی می­کند اسلام وحی را ارتباط ویژه میان خداوند و پیامبران می­داند که سر این رابطه بر دیگران پوشیده است و دلایلی قطعی برای اثبات حقانیت آن هست که در هیچ مکاشفه­ای وجود ندارد.

ثانیاً: براساس الگویی که کتاب مقدس ارائه می­دهد نبوت و وحی گیری هیچ ویژگی خاصی ندارد در حالیکه از نظر قرآن نبوت موهبتی است الهی و پیامبری و دریافت وحی یک سلسله شرایط خاص دارد و آن عصمت در دریافت ابلاغ و عمل به وحی است پس هرکسی نمی­تواند به آن برسد همچنین پیامبری مکتبی نیست که بتوان آن را در مدارس تعلیم داد.

ثالثاً وحی به معنای نزول خداوند در هیأت انسان که مسیحیت آن را کاملترین و عالی­ترن نوع وحی می­شناسد از نظر اسلام سخنی بی­معنا و محال است چراکه خدای یگانه ذاتی است که هیچ چیز همانند او نیست نزاده و زاییده نمی­شود در مقام تکوین و تشریع یگانه است و عالم همه در خدمت اوست.

 

نتیجه
از مطالب گفته شده بدست می­آید که وحی به عنوان تبزار ارتباطی پیامبر و خدا به معنای این است که گوینده با مخاطبی خاص ارتباطی زبانی برقرار می­کند و طی این ارتباط پیامی را به صورت مخفیانه به او القا می­کند تنها راه تحلیل وحی خود وحی است بر این اساس وحس و نبوت به سبب فضل و موهبت الهی ایت نه یک امر اکتسابی هرچند برخی به تأثیر از تفکرات غربی وحی را «تجربه دینی» و حاصل نبوغ فکری دانسته­اند اما مطرود بودن این نظریات از لابه لای آیات وحی کاملاً هویداست. پس وحی تنها از جانب خداوند به شخص پیامبر به صورت مستقیم یا غیر مستقیم صورت می­پذیرد.

در تفکر مسیحیت ارتباطی بسیار عمیق بین حقیقت وحی و مسیح شناسی وجود دارد چراکه تجسم وحی در مسیح آن را از کلام خدا بودن بیرون آورده و به کلمه الله تبدیل کرده است. وحی مسیحی چیزی جز مکاشفه و الهام نیست درحالیکه در تلقی قرآن، وحی ارتباط ویژه­ای میان خدا و پیامبر است مشکل اساسی در مسیحیت مربوط به تلقی آنها از وحی است از نظر مسیحیت همه انسانها مستعد دریافت وحی­اند و اینگونه است که هرکس می­تواند با تجربه­ی دینی خویش وحی دریافت کند و این درست برخلاف آن چیزی است که اسلام مطرح می­کند و اسلام تنها وحی را شعور مرموز می­داند.

 

فهرست منابع
 

* قران کریم

1.         ابن منظور، محمدبن مکرم، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق.

2.         ایان، باربو، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، بی­چا، بی­جا: مرکز نشر دانشگاهی، 1362هـ.ش.

3.         جان، هیک، فلسفه دین، ترجمه: بهزاد سالکی، چاپ سوم، بی جا: انتشارات بین المللی الهدی، 1381هـ.ش.

4.         جوان آراسته، حسین،‌ درسنامه علوم قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1383هـ.ش.

5.         حسینی دشتی، سیدمصطفی، سپید مری اندیشه،‌ج7، چاپ اول، تهران: بی¬نا، 1393هـ.ش.

6.         راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفرادت الفاظ القرآن، ج1،‌ چاپ اول، بیروت: دارالعلم، بی­تا.

7.         رشیدرضا، محمد، وحی محمدی، چاپ اول، قاهره: وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون، 1420هـ.ق.

8.         سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، بی چا، تهران: صراط، 1378هـ.ش.

9.         سعیدی روشن،‌ محمدباقر، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت،‌ بی­چا،‌ بی­جا: مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375هـ.ش.

10.     ـــــــــــــــــــــــ، علوم قرآن، بی چا، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1377هـش،

11.     طاهری، حبیب الله، درسهایی از علوم قرآن، ج1، بی­چا، تهران: انتشارات اسوه،‌1377هـ.ش،

12.     ‌طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، بی­چا، ج16، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ.ش.

13.     ــــــــــــــــــــ،‌ قرآن در اسلام، بی­چا،‌ قم: دارالکتاب علمیه.

14.     طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج2، چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377هـ.ش.

15.     عبداللهی، محمود، وحی در قرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1385هـ.ش.

16.     فولادوند، ‌محمدمهدی، ترجمه قرآن کریم، تهران:ترجمه های فارسی قرآن کریم، 1388هـ.ش.

17.     قائمی نیا، علیرضا، وحی و افعال گفتاری، بی چا، ‌قم: زال کوثر، 1381هـ.ش.

18.     قرردان غراملکی، محمدحسن، پاسخ به شبهات کلامی دفتر دوم دین و نبوت، بی­چا، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387هـ.ش، ص178.

19.    قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، بی¬چا، تهران: انتشارات دارالکتاب اسلامیه، 1381هـ.ش.

20.     ماهنامه آفتاب، شماره 15 گفتگو با عبدالکریم سروش، اردیبهشت1381هـ.ش.

21.     محمد، صدرالمتألهین شیرازی، حکمت متعالیه فی الاسفار الاربعه، ج3، بی چا، بی جا: بی نا، بی تا، ص419.

22.     مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن شناسی،‌ چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1376هـ.ش.

23.     مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن، ج12، بی چا، بیروت: دارالکتاب،

24.     مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج9، بی­چا، تهران: نشر کتاب، 1380هـ.ش.

25.    معین، محمد،‌ فرهنگ فارسی معین، بی¬چا، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1379هـ.ش.

26.     مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،‌ ج27، بی چا، تهران: دارالکتاب اسلامیه، 1374هـ.ش.

27.     هاکی آمریکایی، مستر، قاموس کتاب مقدس،‌ بی­چا، بیروت: مطعبه آمریکایی، 1928هـ.ق.

28.     ترجمه: پیروز سیار، عهد جدید براساس کتاب مقدس اورشلیم، بی چا، تهران: نشر نی، 1378هـ.ش.

 

 

 



[1] محمدبن مکرم، ابن منظور، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق، ص379.
[2] سیدمصطفی، حسینی دشتی، سپید موی اندیشه،‌ج7، چاپ اول، تهران، 1393هـ.ش، ص 5150.
[3] همان، ص 1400.
[4] محمد،‌ معین، فرهنگ فارسی معین، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1379هـ.ش، ص 369.
[5] سیدعلی اکبر، قرشی، قاموس قرآن، تهران: انتشارات دارالکتاب اسلامیه، 1381هـ.ش، ص 71.
[6] محمدبن مکرم، ابن منظور، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق، ص379.
[7] حسین بن محمد، راغب اصفهانی، مفرادت الفاظ القرآن، ج1،‌ چاپ اول، بیروت: دارالعلم، بی تا، ص858.
[8] حسن، مصطفوی، التحقیق فی کلمات قرآن، ج12، بی چا، بیروت: دارالکتاب، ص56.
[9] محمد، صدرالمتألهین شیرازی، حکمت متعالیه فی الاسفار الاربعه، ج3، بی چا، بی جا: بی نا، بی تا، ص419.
[10] حسین،‌جوان آراسته، درسنامه علوم قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1383هـ.ش، ص60.
[11] محمدتقی، مصباح یزدی، قرآن شناسی،‌ چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1376هـ.ش، ص56.
[12] محمد، رشیدرضا، وحی محمدی، چاپ اول، قاهره: وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون، 1420هـ.ق، ص 27.
[13] سوره نحل(16)آیه78.
[14] سوره زمر(39)آیات 17و18.
[15] محمدباقر، سعیدی روشن، علوم قرآن، بی چا، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1377هـش، صص27-29.
[16] سوره تکاثر(101)آیات5-6.
[17] علیرضا، قائمی نیا، وحی و افعال گفتاری، بی چا، ‌قم: زال کوثر، 1381هـ.ش، ص35.
[18] همان، صص38-39.
[19] محمدحسن، قرردان غراملکی، پاسخ به شبهات کلامی دفتر دوم دین و نبوت، بی­چا، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387هـ.ش، ص178.
[20] محمدحسن، قرردان غراملکی، همان کتاب، صص 180-179.
[21] هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه: بهزاد سالکی، چاپ سوم، بی جا: انتشارات بین المللی الهدی، 1381هـ.ش، ص150.
[22] محمود، عبداللهی، وحی در قرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1385هـ.ش، ص 127.
[23] علیرضا، قائمی نیا، همان کتاب، ص46.
[24] عبدالکریم، سروش، بسط تجربه نبوی، بی چا، تهران: صراط، 1378هـ.ش، ص38.
[25] محمدحسن، قرردان غراملکی، همان کتاب، ص 186.
[26] ماهنامه آفتاب، شماره 15 گفتگو با عبدالکریم سروش، اردیبهشت1381هـ.ش، ص 72.
[27] محمود، عبداللهی، همان کتاب، صص140-135.
[28] سوره انفال(8)آیه12.
[29] حسن، مصطفوی، تفسیر روشن، ج9، بی­چا، تهران: نشر کتاب، 1380هـ.ش، ص 295.
[30] سوره قصص(28)آیه71.
[31] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، بی­چا، ج16، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ.ش، ص 10.
[32] سوره زلزله(99)آیات5-4.
[33] حسن، مصطفوی، تفسیر روشن، همان،‌ص 295.
[34] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ج2، همان، ص 582
[35] ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،‌ ج27، بی چا، تهران: دارالکتاب اسلامیه، 1374هـ.ش، ص 226.
[36] سوره نحل(16)آیه68.
[37] فضل بن حسن، طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج2، چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377هـ.ش، ص297.
[38] سوره مریم(19)آیه11.
[39] سوره انعام(6)آیه112.
[40] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ج12، همان، ص292.
[41] سوره شوری()آیه51.
[42] محمدحسین،‌ طباطبایی، قرآن در اسلام، بی­چا،‌ قم: دارالکتاب علمیه، ص1250.
[43] حبیب الله، طاهری، درسهایی از علوم قرآن، ج1، بی­چا، تهران: انتشارات اسوه،‌1377هـ.ش، ص 252.
[44] محمود، عبداللهی، ‌همان کتاب، صص125-126.
[45] محمدباقر، سعیدی روشن،‌ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت،‌بی­چا،‌بی­جا: مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375هـ.ش،‌ص 350.
[46] جان،‌هیک، همان کتاب، صص121-120.
[47] باربو، ایان، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، بی­چا، بی­جا: مرکز نشر دانشگاهی، 1362هـ.ش، ص 23.
[48] ایان، باربو، همان کتاب، ص 145.
[49] مستر، هاکی آمریکایی، قاموس کتاب مقدس،‌ بی­چا، بیروت: مطعبه آمریکایی، 1928هـ.ق، ص 905.
[50] مستر، هاکی آمریکایی، همان کتاب،‌ ص 872.
[51] مستر، هاکی آمریکایی، همان کتاب،‌ ص 806.
[52] انجیل یوحنا، باب اول 15:1-41
[53] انجیل یوحنا، 39:10
[54] انجیل یوحنا، ‌31:10
[55] رساله اول یوحنا، 8:1

کارگاه ها نشست ها و هم اندیشی های برگزار شده در سال 95

 1.کارگاه نقش اصول فقه در تفسیر قرآن  19/4/95
حجه الاسلام مجید انصاری تبار

2.شبهه شناسی نقد شبهات اعتقادی با محوریت آیات قرآنی 28/4/95؛29/4/95؛31/4/95
حجه الاسلام دکتر محسن عمیق


3.دوره  راهنمای انتخاب موضوع پایان نامه وفرایند نگارش آن (بایسته ها و آفت ها) 14/6/95
حجه الاسلام دکتر ابراهیم رضایی  


4.کارگاه  انحرافات تفسیری مدعیان معاصر28/6/95
حجه الاسلام دکتراسحاقیان  


5. کارگاه   آشنایی با مهارت های مقاله نویسی 29/7/95
حجه الاسلام دکتر ابراهیم رضایی


6.کارگاه  آشنایی و کار با اقسام منابع مرجع در متون پژوهش23/8/95
سرکار خانم احترام رستمی


7.کارگاه آشنایی و کار با با منابع ادواری قرآنی22/8/95.سرکار خانم احترام رستمی


8.کارگاه اطراد و کاربرد آن در واژه شناسی لغات قرآن 1/9/95 حجه الاسلام مجید انصاری تبار


9.کارگاه آشنایی با پایگاه ها ی اینترنتی قرآنی 22/9/95
جناب آقای حامد کوهی

10.کارگاه مباحث تکمیلی پایان نامه نویسی : با محوریت استانداردهای تجمیع اطلاعات بهداشت پژوهش و اشکالات رایج داوران در جلسه دفاعیه   حجه الاسلام دکتر ابراهیم رضایی

 


11.دوره مهارت افزایی آشنایی با متون انگلیسی قرآنی پژوهشی (دائره المعارف قرآن و اسلام لایدن از تا 4/5/95- 21/4/95

 سرکار خانم احترام رستمی


12. کارگاه آشنایی با مقالات منتخب دائره المعارف قرآن ویراسته جین دمن مک اولیف همراه با نقد و بررسی آن  28/4/95؛  
سرکار خانم احترام رستمی

13.دوره مهارت افزایی آشنایی با مقاله نویسی
جناب آقای داوود اسماعیلی

 
14.دوره آشنایی با نرم افزارهای اسلامی و پایگاه ها ی اینترنتی قرآنی (2)
جناب آقای حامد کوهی
           

کارگاه مهارت افزایی پژوهشی

کارگاه
دفتر پژوهش کارگاهی با عنوان «مباحث تکمیلی پایان نامه نویسی»
با محوریت استانداردهای تجمیع اطلاعات، بهداشت پژوهش و اشکالات رایج داوران در جلسه دفاعیه به منظور نوشتن پایان نامه هایی که از نظر محتوایی غنی باشند، با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی برگزار می کند.
زمان: سه شنبه23 /139/9
ساعت: 11:30 -8:30

 

دوره مهارت افزایی

کارگاه
این مرکز  به مناسبت هفته پژوهش و آشنایی هر چه بیشتر طلاب جهت استفاده از  سایت های اینترنتی کارگاهی با عنوان « آشنایی با پایگاه های اینترنتی اسلامی» با حضور جناب آقای کوهی برگزار می کند.
زمان:دوشنبه1395/9/22
ساعت: 12-9

 

 

فقه مسیحیت از منظر آیات وروایات

عنوان:
فقه مسیحیت از منظر آیات وروایات

محقق:
معصومه قربانی

چکیده
تمامی انبیای الهی برای رساندن انسانها به جایگاه اصلی خودشان درآفرینش مبعوث شدند.به همین دلیل هر کدام بنابر اقتضای زمان خود،دستورات وفرامینی را به پیروان خود آموزش می دادند. ولی برخی از ادیان مثل مسیحیت دچار تحریف شدند وحتی برخی از پیروان آنها ادعا کردند که شریعت ندارند.همانطور که درآیات وروایات اسلامی مشهود است بسیاری از معارف مسیحیت دارای مشابهی اسلامی است.دراین پژوهش به مواردی ازفقه مسیحیت راستین دراسلام پرداخته شده است،مواردی که حتی مسیحیت کنونی از آن غافل است.درزمانی که هر دینی در پی اثبات حقانیت خود است؛سرآمدی درگفتگوی ادیان وشناساندن هیمنه اسلام برسایر ادیان قبلی وتصدیق آنها از یک سو ونزدیک شدن به فرهنگ مسیحیت اصیل برای مسیحیان وارائه ی یک دیدگاه صحیح برای تغییر دادن فکر ودیدگاه آنها نسبت به اسلام انجام چنین تحقیقی ضروری به نظر می رسد.
کلید واژه :مسیحیت،فقه،اسلام

مقدمه
درطول تاریخ،مصلحان ونیک اندیشان همواره درفکرپی ریزی وتشکیل جامعه ای بوده اندکه درآن ارزشها حاکم و رذایل و زشتیها برطرف شودوبرای رسیدن به این مقصود وتشکیل چنین جامعه ای قوانین ومقرراتی نیز اندیشیده اندتا افرادجامعه درزندگی فردی واجتماعی خودوچگونگی استفاده ازطبیعت وارتباط باهمنوعان،راه درست راطی کنندوازکجرویها وتجاوزبه حقوق دیگران بپرهیزند.ادیان الهی نیزدرپی به سعادت رساندن بشر،زیربنای تشکیل چنین جامعه ای را اعتقاد سالم می دانندو برای سالم سازی اندیشه واعتقاد انسانها،اصول خاصی رامقرّر کرده اندکه پیروان آنهابا اعتقاد وعمل به اصول از افکار پوچ رهایی می یابندو به زندگی هدفدار راهنمایی می شوند.
انبیاء(علیهم السلام)حاملان وحی وپرچمداران سعادت بشرندکه درطول تاریخ برای تبلیغ دین حق ازجانب خدا مبعوث شدند، که به تعبیر امیر بیان حضرت علی (علیه السلام)«من سابق سمی له من بعده او غابر عرفه من قبله »« یا گذشتگان را تصدیق یا آیندگان را معرفی نموده اند»ازبین آنهاپیامبران اولوالعزم هرکدام پیامبر پیش ازخودوآیین وی راتأییدوسپس با آموزه های الهی دین خود تکمیل می نمودازاین روبسیاری ازآموزهای ادیان توحیدی،فارغ ازانحرافاتی که درادیان پیش از اسلام به وجودآمد یکسانند.
دین اسلام علاوه برتأیید مسیحیت،به زوایایی ازسیره حضرت عیسی(علیه السلام)وآموزه های آن حضرت،از جمله فقه اشاره می کند که حتّی ازنظرمسیحیان کنونی پنهان است.نشان دادن این زوایای پنهان به مسیحیان درعصری که غول های رسانه ای غرب برطبل اسلام هراسی می کوبند باعث ایجاد علاقه وتوجّه آنها به اسلام می شودوازمسموم کردن اذهان برضداسلام جلوگیری می کند.علاوه براین پژوهش حاضر جوابی است به کسانی که گمان می کنند دین مسیحیت دارای شریعت نبوده است(صادق نیا،1393ش،ص334). این پژوهش بر آن است که در پس از بیان مطالب کلی در باب فقه، معارف بلند مسیحیت دراین زمینه را در آینه قرآن و روایات بررسی کند.
1-حرمت شرب خمر
یکی ازچیزهایی که اسلام به شدت ازآن نهی کرده است شرب خمراست دراین رابطه آیات وروایات بسیاری وجودداردکه به صراحت ازاین عمل نهی می کندوآثاراین عمل رابیان می کند خداوند شراب را ازاعمال شیطان می داندومی فرماید:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(مائده،90)ومؤمنین را از این کارنهی می کندوراه رسیدن به سعادت راپرهیزازاین عمل می داندو به پیامبرمی فرماید:«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» ( بقره ،219 )یعنی از تو(پیامبر)درمورد شراب و قمار مى‏پرسند. بگو: در آن دو گناهى بزرگ و سودهايى براى مردم است. و گناهشان از سودشان بيشتر است‏.درروایات هم شارب خمررا بت پرست معرفی می کنندوکسی که شرب خمرمی کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی شود(محمدی ری شهری،1387ش،ص187).علاوه براین که اسلام شرب خمررابه شدت نهی کرده است ادیان الهی دیگرهم ازاین عمل نهی کرده اند.
درروایتی ازعایشه ازقول پیامبر(صلى اللَّه عليه و آله‏) نقل است که فرمود:« مَنْ أَطْعَمَ شَارِبَ الْخَمْرِ لُقْمَةً سَلَّطَ اللَّهُ عَلَى جَسَدِهِ حَيَّةً وَ عَقْرَباً »هر كه طعام دهد شارب الخمر را لقمه خداى تعالى بر بدن او مارى و عقربى را مسلط سازد«وَ مَنْ قَضَى حَاجَتَهُ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ الْإِسْلَامِ» و هر كه حاجت او را قضا كند البته بر خراب كردن اسلام يارى كرده است «وَ مَنْ أَقْرَضَهُ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِ مُؤْمِنٍ» و هر كه او را قرض دهد مثل آنست كه بر كشتن مؤمنى يارى كرده است «وَ مَنْ جَالَسَهُ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى لَا حُجَّةَ لَهُ» و هر كه همنشينى كند با وى خداى تعالى او را در روز قيامت كور برانگيزاندو از براى او حجتى نباشد. «وَ مَنْ شَرِبَ‏ الْخَمْرَ فَلَا تُزَوِّجُوهُ»و هر كه بياشامد خمر را پس او را زن مدهيد.« وَ إِنْ مَرِضَ فَلَا تَعُودُوهُ» ا و اگر بيمار شود او را پرسش مكنيد. «فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّهُ مَا شَرِبَ الْخَمْرَ إِلَّا مَلْعُونٌ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ‏ وَ الْقُرْآن‏»( شعيري،بى تا،ص152).
قسم به آن كه برانگيزانيد مرا بحق به پيغمبرى كه نياشامد خمر را مگر کسی که ملعون در تورية و انجيل‏ و زبور و فرقان باشد.این روایت بیانگراین مطالب است که آموزه های تورات وانجیل حقیقی وفرقان یکی است ومنافاتی با یکدیگر ندارند.ودرانجیل حرفی ازمراسم عشاء ربانی نیست.
2-نماز
نمازبهترین ونزدیکترین راهی است که انسانها رابه مبدأ هستی بخش متصل ومرتبط می کند. باعث زنده شدن روح وجان انسان می شود؛به همین دلیل دین اسلام اهمیّت زیادی برای آن قائل شده است.ودرآیات وروایات فراوانی به این عمل مهم عبادی توصیه شده وآن را عامل بازدارنده ازفحشا ومنکرمعرفی می کند.« إِنَّ الصَّلَوةَ تَنهَْى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَر»(عنکبوت،45)درروایتی ازرسول خدا(صلّى اللَّه عليه و آله)رسیده که:«نماز همچون ترازو است پس هر كس آن را تمام و كمال پردازد و حقّ آن را بجا آورد تمام و كمال پاداش‏ دريافت ميدارد. »( ،قمی، 1367،ص308)
توصیه به نمازدرسخنان حضرت عیسی(علیه السلام)هم مشاهده می شود.«وَ جَعَلَنىِ مُبَارَكا أَيْنَ مَا كُنتُ وَ أَوْصَانىِ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»( مریم،31) و مرا هر جا كه باشم وجودى پربركت قرار داده و تا زمانى كه زنده‏ام، مرا به نماز و زكات توصيه كرده است.
از کنارهم قرار دادن توصیه های اسلام ومسیحیت در مورد این عمل مهم عبادی به دست می آید که همانطور که زکات که رابطه با فقراست نمازهم رابطه با خدااست ومیزانی برای سنجش اعمال انسان است که در تمام ادیان توحیدی به آن تصریح شده است.
3-زکات
درقرآن کریم هرجاکه ازنامی از نماز آمده بلافاصله زکات هم آمده واین بیانگراین مطلب است که خداوندعلاوه براهمیّتی که برای برقراری ارتباط باخالق هستی قائل است به زکات که نوعی توجّه به فرودستان جامعه است هم توجّه ویژه دارد.«الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»( نمل،3)همان كسانى كه نماز را برپا مى‏دارند، و زكات را ادا مى‏كنند، و آنان به آخرت يقين دارند.ودراخباررسیده که زکات باعث حفظ اموال می شودامام صادق (علیه السلام) ‏فرمودند:«اموال خود را با دادن زكات حفظ كنيد… »( قمی، 1382 ،ص93)
زکات ازامور مورد توجّه حضرت مسیح(علیه السلام)است.وایشان به زکات درکنارنمازبه عنوان یکی ازمهمترین دستوراتی که ازجانب خداوندمأموربه انجام آن است اشاره می کنند.«وَ جَعَلَنىِ مُبَارَكا أَيْنَ مَا كُنتُ وَ أَوْصَانىِ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»( مریم،31)ازاین آیه علاوه برنکاتی که درنمازواردشداین نکته هم قابل برداشت است که نماز وزکات باعث برکت می شود.وانسان مادامی که رمق در بدن دارد باید برای دین خود تلاش کند.
4-وجوب واستحباب كاركردن براي نفقه
دردین مبین اسلام به داشتن کاربرای تأمین روزی حلال خودوخانواده ورسیدن به زندگی پاکیزه تأکید شده است.«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»(نحل،97)هر كس كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى، حياتِ (حقيقى‏)بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهيم داد.ودر داستانهایی که اززندگی بزرگان دین وجودداردنشان می دهدکه خودآنها برای تأمین روزی خانواده ی خود کار می کردند ومخارج خودشان بردوش دیگران نمی گذاشتند. از مجموع روایات معصومین(علیهم السلام)این گونه برداشت می شود که برترین کارها بادوامترین،دشوارترین وآن کاری که برای رضای خدا باشدومحکم کاری شده باشد وصاحب آن پیگیر آن کارباشد.(محمدی ری شهری،1387،ص309).
یکی اززیباییهای دین مسیحیت همین مطلب است که حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)باوجوداینکه امکان برآوردن نیازهای خود ویارانش راداشتند؛بازهم به انجام کارتشویق می کردند و برترین افرادراکسانی معرفی می کند که ازدسترنج خودمی خورند. در اخبار حواريون آمده است كه: آنان به دنبال عيسى(علیه السَّلام) مى‏رفتند، و چون گرسنه مى‏شدند مى‏گفتند:« يا روح اللَّه جعنا!» يا روح الله! گرسنه‏ايم« فيضرب بيده على الأرض سهلا كان أو جبلافيخرج ماء فيشربون» عيسى(علیه السَّلام)در بيابان يا در كوه دست بر زمين مى‏كوفت و آبى بيرون مى‏آمد و از آن مى‏نوشيدند؛ «قالوا: يا روح اللَّه! من أفضل منّا، إذا شئنا أطعمتنا، و إذا شئنا سقيتنا، و قد آمنّا بك و اتّبعناك؟» گفتند: يا روح الله! چه كس از ما برتر است، ما كه هر گاه (خوراك) بخواهيم به ما خوراك مى‏دهى، و هر گاه (آب) بخواهيم به ما آب مى‏نوشانى، و ما همه به تو ايمان آورده‏ايم و از تو پيروى كرده‏ايم؟« قال: أفضل منكم من يعمل بيده و يأكل من كسبه‏»( حكيمى ودیگران،1380،ص434) فرمود: از شما برتر كسانيند كه با دست خود كار مى‏كنند و از كسب خود روزى مى‏خورند.
از این دودسته روایت این مطالب برداشت میشود که گرچه پیامبران واسطه رزق وروزی بندگانندولی عزت نفس درتلاش برای کسب روزی حلال است.و هیچ گاه غرور، به خاطر نزدیکی به اولیای الهی وتنبلی در کسب روزی جایزنیست؛چراکه همیشه نزدیکان اولیای خدا بهترین مردم نیستند.وهمه بایدبرای کسب روزی حلال تلاش کنند،حتی اگر از یاران خاص پیامبر خدا باشند.
5-حرمت نگاه به نا محرم
یکی ازمهمترین وحساس ترین اعضای بدن که نقش اساسی درزندگی انسان هاداردومراقبت نکردن ازآن ،بلاهایی رادردنیا وآخرت برای انسان به وجود می آورد چشم است،درآیات وروایات ازنگاه های اضافی وحرام نهی شده است وازحضرت علی(علیه السلام)نقل است که خداوند چشم چران وکسی که دیگران راتحریک به نگاه می کند را لعن کرده است.«لعن اللَّه النّاظر و المنظور اليه‏»(قضاعي، 1361 ،ص55)وامام صادق(عليه السّلام)نگاه رابه تیری زهرآلود ازطرف شیطان تشبیه کرده است که اندوه فراوان به دنبال می آورد.(قمی،1381،ص671) وخداونددرقرآن به این مطلب اشاره می کند که خداوندبه خیانت چشمها آگاه است.«يَعْلَمُ خَائنَةَ الْأَعْينُ‏ِ وَ مَا تخُْفِى الصُّدُور‏»( غافر، 19)
یکی اززیباییهای دین مسیحیت این است که حضرت عیسی(علیه السلام)یاران وپیروان خودراازنگاه های اضافی برحذر می داشته ونگاه کردن به سوی چیزهایی که ممنوع شده است راتخم شهوات وزمینه ساز فسق وفجور میداند. امام صادق(علیه السلام)فرمود: حضرت عيسى(علیه السّلام)فرموده است:«إِيَّاكُمْ وَ النَّظْرَةَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِي الْقَلْبِ وَ كَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً. »( برقى، 1371 ق،ص110) پرهيز كنيد از نظر به سوى محذورات و آنچه ممنوع شده است، زيرا اين چنين نظر تخم شهوات بوده و فرع و شاخه فسق و فجور است.ودرجای دیگر حواریون راازنگاه کردن به زنان نهی کرده است ونتیجه نگاه به زنان راقساوت وکدورت قلب می داند.حضرت عیسی(علیه السلام)خطاب به حواریون:«ايّاكم و النّظر إلى المخدورات، فانّها بذر الشّهوة و نبات القسوة.»( شهيد ثانى، 1377 ،ص276) از نظر كردن به زنان نامحرم بپرهيزيد ، كه زنان، تخم شهوت هستند و مورث قساوت و منتج كدورت دل هستند.
ازبررسی تطبیقی آموزه های این دو دین دراین زمینه به دست می آید که قلب همانندزمین زراعی است هرچه درآن کاشته شودهمان درو می شودوریشه وبنیان بدیها نگاه حرام است. نگاه جایزبه زنان زمینه ساز گناه است چه رسدبه نگاه حرام وقدم اوّل برای افتادن دردام شهوات نگاه حرام است.وبه طور کلی از هر چه حذر كردن از آن لازم است احتراز شود ، چه زن و چه متاع دنيا، كه ديدن آنها نيز موجب قساوت دل است و چشم بستن ازمتاع دنیا چه زن باشد چه غیرآن باعث گشوده شدن چشمه های معرفت ورفع کدورت قلب می شود.
6-حرمت زنا
ارتکاب عمل زنا از نظر قرآن گناه بزرگى است که خداوند در بارۀ آن مى‏فرماید:«وَ لَا تَقْرَبُواْ الزِّنىَ إِنَّهُ كاَنَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلًا»(اسراء،32)و به زنا نزديك مشويد، چرا كه آن همواره زشت و بد راهى است.وخداونددراین آیه مى‏گوید به این عمل شرم‏آور نزدیک نشوید، این تعبیر علاوه بر تأکیدى که درآن نسبت به خود این عمل وجوددارد، اشاره لطیفى به این مطلب است که آلوده شدن به زنا به طورمعمول مقدماتى دارد که انسان را تدریجاً به آن نزدیک مى‏کند، نگاه های حرام،چشم ‏چرانى،بى حجابى و…. ، هر یک مقدمه‏اى براى این کار محسوب مى‏شود و می تواند از عوامل نزدیک شدن به زنا باشد که با یک جملۀ کوتاه دراین آیۀ ازارتکاب این مقدمات نهى شده است،.واینکه فرموده راه زنا بد راهى است این واقعیت راروشن می کندکه ارتکاب به این عمل راه را برای به وجودآمدن مفاسد دیگر در جامعه باز می کند. و در روایات اسلامى نیز ازارتکاب به این عمل نهى شده است چراکه آثارشومی به دنبال دارد.
امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله)فرمودند: زنا پنج پيامد دارد: آبرو را مى‏برد، موجب فقر مى‏شود، از عمر مى‏كاهد، خشم خداوند مهربان را در پى دارد و صاحب خود را در آتش ماندگار خواهد كرد. پناه مى‏بريم به خدا از آتش»( بروجردى 1386 ق،695)
درپندهایی که حضرت عیسی(علیه السلام)برای یاران خودایرادمی کردند علاوه براینکه از ارتکاب به این عمل نهی کرده اند.ازفکرکردن به ان نیز نهی کرده اند. ازامام صادق(علیه السّلام)نقل است که فرمودند:حواریون دورحضرت عیسی(علیه السّلام)جمع شدندوبه اوگفتند:«ای معَلم خیر ما را راهنمایی کن و علم ما را زیاد کن »،«…فَقَالَ إِنَّ مُوسَى نَبِيَّ اللَّهِ(علیه السلام) أَمَرَكُمْ أَنْ لَا تَزْنُوا وَ أَنَا آمُرُكُمْ أَنْ لَا تُحَدِّثُوا أَنْفُسَكُمْ بِالزِّنَا فَضْلًا عَنْ أَنْ تَزْنُوا فَإِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنَا كَانَ كَمَنْ أَوْقَدَ فِي بَيْتٍ مُزَوَّقٍ فَأَفْسَدَ التَّزَاوِيقَ الدُّخَانُ وَ إِنْ لَمْ يَحْتَرِقِ الْبَيْتُ‏.»( كلينى، 1407 ق،ص542)پس گفت:«همانا موسی نبيَ اللَّه(علیه السّلام)به شمادستوردادکه زنانکنیدومن به شماامرمی کنم که حتَی درموردزنافکر هم نکنیدچه رسد به اینکه زناکنیدپس همانافکردرمورد زنامثل روشن کردن آتش درخانه نقش ونگاردار است پس نقش ونگارها را دود خراب می کنداگرچه خانه آتش نگیرد.»
پیامبران یکی پس ازدیگری دین حقّ را کاملتر می کردند.ولی یکی از احکامی که بدون استثنا درتمام ادیان توحیدی به وضوح مشهود است پرهیزاز زنا است.وحتی فکرکردن به این گناه را مخرب افکار مثبت وزمینه ساز عمل به آن می دانند.
7-استحباب نیکی به حیوانات
در اسلام، از مهمترین حقوق حیوان بر صاحبش، تأمین وسیله زندگی حیوان است؛ به طوری که در برخی احادیث آب دادن به حیوانات باعث آمرزش گناهان فردشده است؛«غُفر لامرأة مومِسة مرّت بكلب‏ على رأس ركيّ يلهث‏ كاد يقتله العطش فنزعت خفّها فأوثقته بخمارها فنزعت له من الماء فغفر لها بذلك»( پاينده،1382ش،ص585) زن بدکاره ای آمرزيده شد كه بر سگى گذشت كه بر لب چاهى از تشنگى نزديك به مرگ بود، كفش خويش را درآورد و به سر پوش خويش بست و براى سگ آب ازچاه کشید، براى همين آمرزيده شد.وحضرت علی (علیه السلام) فرمود: صاحب هر حيوانى، نسبت به آن حيوان شش وظيفه دارد: 1- به هر منزلى رسيد نخست علف آن را بدهد. 2- هر جا به آب عبور كرد،آن حيوان را نزد آب ببرد. 3- بدون جهت به آن حيوان نزند. 4- بيش از اندازه بار به گُرده ی آن نگذارد. 5- بيش از حدّ توان آن را به را رفتن وادار نكند. 6- هرگز بدون جهت، يا در حال شير دادن بالاى حيوان ننشيند. ( راوندى كاشانى،1376ش،ص 196).واین روایات نشان از اهمیت دادن اسلام به مسأله نفقه و غذای حیوانات دارد.
توجه ورسیده گی به حیوانات درآموزه های حضرت عیسی (علیه السلام)نیزمشهوداست وایشان حتی ازغذای خودبرای اطعام حیوانات می گذشتند. ازامام صادق(عليه السّلام)نقل است که«إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ(عليه السّلام) لَمَّا أَنْ مَرَّ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ رَمَى بِقُرْصٍ مِنْ قُوتِهِ فِي الْمَاءِ» عيسى‏ بن‏ مريم‏ (عليه السّلام)زمانى از كنار دريا گذر مي كرد از سفره غذاى خويش قرصى نان به دريا افكند، يك تن از يارانش گفت: يا روح اللَّه و كلمة اللَّه چرا چنين كردى؟ آخر اين قوت تو بود، فرمود:« فَعَلْتُ هَذَا لِدَابَّةٍ تَأْكُلُهُ مِنْ دَوَابِّ الْمَاءِ وَ ثَوَابُهُ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ »( كلينى، 1407ق،ص9). اين كار را براى آن كردم كه حيوانى از حيوانات دريا بخورد و ثواب‏ آن نزد خداوند بزرگ بسيار است.
8-حلال بودن طعام اهل کتاب
ازجمله مواردی که اسلام اهتمام ویژه و خاصی به آن دارد و آنرا مؤثردرسعادت یا شقاوت افراد می داند نحوه ی درست وصحیح کسب درآمدوخوردن غذای حلال است. درآموزه های اسلام هرچیزی که برای روح وجسم آدمی اثری نیکوداشته باشد،هر چند انسان اثرات آن رانداند حلال وهرچیزی که اثرسوئی داشته باشد حرام شمرده شده است.درروایتی ازرسول خدا(صلی الله علیه وآله)رسیده که« كسى از شما دستش را به سوى آسمان بلند مى‏كند و مى‏گويد: «يا رب يا رب» ولى طعام و لباس وى از حرام است كدام دعاى وى به اجابت مى‏رسد؟ و اگر صدقه دهد به مال حرام صدقه مى‏دهد و اگر ازدواج كند، به حرام ازدواج مى‏كند و اگر روزه بگيرد بر حرام افطار مى‏كند. واى بر وى! آيا نفهميد كه خداى تعالى پاك است و جز پاك را نمى‏پذيرد و در كتاب خويش فرمود: «إِنَّمايَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‏»( مائده، 27.)مائده خداى تنها از پرهيزگاران مى‏پذيرد.»( ابن فهدحلى ، 1381 ش،ص330)
ازجمله غذاهایی که اسلام حلال دانسته است خوراک اهل کتاب است.«الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ… »( مائده، 5) امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده، و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال، و طعام شما براى آنان حلال است.که روایتی ازامام صادق(علیه السلام)واردشده که می فرمایند:«پدرم ابو جعفر باقر معتقد بود كه منظور آيه قرآن، حبوبات و امثال آن است.»( کلينى، 1363 ش،ص374).البته درروایتی که از امام صادق(علیه السلام)رسیده است حضرت درصورتی تناول خوراک اهل کتاب را جایزدانسته اند که آنها گوشت خنزیرنخورند. ( همان،ص390).
احکام حلال وحرام درآیین مسیحیت نیز مشهود است چراکه خداوند می فرماید:« فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيهِْمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لهَُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا»( سوره نساء،160). پس به جهت ستمى كه يهود نمودند و مردم را از راه خدا باز داشتند ما نعمت هايى كه بر آنان حلال بود حرام نموديم.این آیه بیانگر این مطلب است که قطعاً درآیین مسیحیت وادیان قبلی مجموعه ای ازحلیّت ها وحرمت ها وجودداشته که برخی ازحلالها به سبب ظلم یهودحرام شده است.ودرروایتی که ازامام صادق(عليه السّلام)رسیده که:«كان بين داود و عيسى‏ بن‏ مريم‏ أربع مائة سنة، و كانت شريعة عيسى أنه بعث بالتوحيد و الإخلاص، و بما أوصى به نوح و إبراهيم و موسى، و أنزل عليه الإنجيل» بین حضرت داودوحضرت عیسی(عليه السّلام)چهارصد سال زمان بود،و شریعت حضرت عیسی(عليه السّلام)که به توحیدواخلاص مبعوث شده بودتوصیه به آنچه که نوح و ابراهیم و موسی آورده بودندمی کرد،«و أخذ عليه الميثاق‏ الذي أخذ على النبيين، و شرع له في الكتاب إقام الصلاة مع الدين و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و تحريم الحرام و تحليل الحلال» انجیل براونازل شد،ومیثاقی که ازبقیه انبیاءگرفته شده بودگرفته شدودرکتاب اوتشریع شدبه اقامه نماز بادین وامربه معروف ونهی ازمنکر،وتحریم حرام وحلال بودن حلال.« و أنزل عليه في الإنجيل مواعظ و أمثال و حدود، و ليس فيها قصاص و لا أحكام حدود، و لا فرض مواريث، و أنزل عليه تخفيف ما كان نزل على موسى (عليه السّلام) في التوراة» وبراودرانجیل مواعظ ومثلها وحدودنازل شد،ودرآن نه قصاص واحکام حدود، ونه ارثهای واجب نیست ودرآن تخفیف برآنچه که درتورات برموسی نازل شداست«و هو قول الله تعالى في الذي قال عيسى بن مريم لبني إسرائيل: وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ‏ و أمر عيسى من معه ممن اتبعه من المؤمنين أن يؤمنوا بشريعة التوراة و الإنجيل».( بحرانى، 1374 ش،ص626). وآن قول خداوندمتعال است درجایی عیسی بن مریم(عليه السّلام)به بنی اسرائیل گفت:«وحلال شدبعضی ازچیزهایی که برشماحرام بود.»و حضرت عیسی(عليه السّلام)امر کردمؤمنینی که ازاوتبعیت می کردندرابه اینکه به شریعت تورات وانجیل ایمان بیاورند.
این روایت گرچه دربردارنده ی موضوعات دیگری نیز هست ولی بنابربحثی که دراینجا مدّ نظراست فقط به نکات مربوط به احکام حلال وحرام می پردازیم.اول اینکه احکامی که درکتب آسمانی واردشده متناسب باکسانی بوده که بایدبه آن عمل می کردند.ودیگر اینکه انجام حلالها وترک حرام ها بیانگرایمان به همه ی ادیان توحیدی است. واحکام نازله درانجیل تفاوتی بااحکام نازله درتورات ندارد،فقط کمی آسانترشده است.
9-حرمت قسم دروغ و کراهت قسم راست
وقتی شخصی می‏خواهد روی یک مطلب تأکید کند،و آن موضوع برای وی قابل احترام است؛قسم می خوردو در دستورهای اسلام رسیده است که قسم دروغ، گناه اندر گناه است. چون دروغ، گناه کبیره است و این گناه کبیره را توأم با قسم‏ کرده، دیگر گناه اندر گناه است، یعنی یک امر مقدسی را به دروغ‏ آلوده کند. برای اینکه یک دروغی را می‏خواهد به کرسی بنشاند، یک امر مقدسی را گرو قرار می‏دهد. ودراسلام برای قسم شرعی، یعنی آن قسمی که به اسم خداوندمتعال باشد احکام شرعی بار می‏شود و کفاره دارد.
درمورد قسم راست هم در روایات و دستورات دینی زیاد داریم که قسم را خوار نکنید ولو برای هر حرف راستی. انسان خودش باید طوری عمل کند و طوری باشد که دیگران به او آنقدر اعتماد داشته باشند که‏ وقتی یک جمله می‏گوید چون او را صادق می‏دانند حرفش را راست بدانند. چنین اشخاصی اصلاً احتیاج به قسم خوردن ندارند، قسم هم که نخورند افراد حرفشان را باور می‏کنند. وقتی که انسان خودش بی‏مایه است و می‏داند که‏ دیگران به حرفش اعتماد ندارند، دائما قسم می‏خورد. قسم راست خوردن هم‏ از نظر شرعی یک امر زشتی است. ما روایات زیادی داریم که قسم راست هم‏ جز در مواقع ضرورت نباید به کار رود حضرت رسول(صلى الله عليه و آله)فرمود: بى‏جهت به خدا راست يا دروغ قسم مخور و خدا را وسيله قسم خويش مكن كه خدا كسى را كه بنام وى بدروغ قسم خورد رحمت و رعايت نمى‏كند(پاينده، 1382ش، ص668).
پرهیز ازقسم خوردن چه به راست چه به دروغ درگفتار وآموزه های حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)نیز دیده می شودویکی اززیباییهای دین مسیحیت همین مطلب است. ازامام صادق(علیه السّلام)نقل است که فرمودند:حواریون دورحضرت عیسی(علیه السّلام)جمع شدندوبه اوگفتند: «فَقَالُوا لَهُ يَا مُعَلِّمَ الْخَيْرِ أَرْشِدْنَا»ای معَلم خیرماراراهنمایی کن،«فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ مُوسَى كَلِيمَ اللَّهِ (علیه السلام) أَمَرَكُمْ أَنْ لَا تَحْلِفُوا بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَاذِبِينَ وَ أَنَا آمُرُكُمْ أَنْ لَا تَحْلِفُوا بِاللَّهِ كَاذِبِينَ وَ لَا صَادِقِينَ…. »(كلينى،1407 ق،542)فرمود:موسی کلیم الله(علیه السّلام)به شما امرکردکه به خداوند متعال قسم دروغ نخورید و من به شما دستور می دهم که به خدا نه راست ونه دروغ قسم نخورید.
در مجموع از آموزه های این دو دین دین بر می آید که انبیاءتصدیق کننده وکامل کننده یکدیگرهستند وهمه به اتفاق بیان میکنند که قسم چه راست وچه دروغ تبعات دارد.
10-استحباب ايجاد باقيات الصالحات
اسلام زندگی را منحصردراین دنیا نمی داندوبرای زندگی در جهان باقی برخی موارد را معرفی می کند که حتّی پس ازمرگ و بابسته شدن دفترزندگی برای انسان همچنان اثرات مثبت درپی دارد.ودرقرآن کریم خداوندمال وفرزندرازینت دنیا می خواندولی کردارنیکی که نزد خداوندباقی می ماندرابهتر می داند«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً‏»( کهف،46).درحدیثی که ازامام صادق (علیه السلام)رسیده شش چیز رانام می برد که بعداز مرگ ثوابش به مؤمن می رسد.«1- فرزند صالح كه براى او طلب مغفرت كند.2- مصحف كه از او بجا مى‏ماند (قرآن) و ديگران از آن استفاده مى‏كنند.3- درختى كه به قصد قربت، كاشته باشد.4- آبى كه به قصد قربت، جارى ساخته است.5- چاهى كه در بيابانى حفر كرده است.6- سنّتى كه از خود بجاى گذاشته و آيندگان از او پيروى مى‏كنند.»( قمی ، 1376ش،ص133)ویافرمودند« لا تستصغر مودتنا فانها من الباقيات الصالحات‏»دوستى ما را كوچك مشمار كه از باقيات صالحات است.ودرحدیثی دیگر ازپیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)واردشده که«از گفتن تسبيحات اربعه مضايقه نكنيد كه آنها از باقيات صالحات است.»
درآموزه های حضرت عیسی(علیه السلام)هم این موضوع قابل مشاهده است. رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود:« أَنَّ عِيسَى(علیه السّلام) مَرَّ بِقَبْرٍ وَ هُوَ يُعَذَّبُ»عيسى‏ بن مريم(عليه السّلام)به قبرى گذر كرد كه صاحب آن قبر در عذاب بود.« ‏ ثُمَّ مَرَّ بِهِ فِي عَامٍ آخَرَ فَوَجَدَهُ لَا يُعَذَّبُ» سال بعد، از آن قبر گذشت ديد كه صاحب آن قبر ديگر عذاب نمى‏شود.«فَقَالَ الْحَوَارِيُّونَ‏ يَا رُوحَ اللَّهِ مَرَرْنَا بِهَذَا الْقَبْرِ عَامَ أَوَّلَ وَ هُوَ يُعَذَّبُ وَ مَرَرْنَا بِهِ الْآنَ وَ هُوَ لَا يُعَذَّبُ»پس حواریون گفتند:«یا روح الله وقتی مادرسال اول ازکنار این قبر عبور می کردیم این شخص درعذاب بود ولی حالا عذاب نمی شود.»« فَقَالَ(علیه السّلام) إِنَّهُ كَانَ لَهُ وَلَدٌ صَغِيرٌ فَبَلَغَ الْغُلَامُ فَأَصْلَحَ طَرِيقاً وَ آوَى يَتِيماً فَغَفَرَ اللَّهُ لِأَبِيهِ بِمَا كَانَ مِنْهُ‏»( احسایی، 1405 ق،ص284).حضرت عیسی (علیه السلام)فرمود:«كه اين مرده فرزند صالحی داشته ، بزرگ شد و راهى را اصلاح و يتيمى را پناه داد لذاخدا به خاطر كار فرزندش او را آمرزيده.»
ازاین روایت کوتاه ولی موجز این نکات برداشت می شود که، چشم قلب عيسى‏ بن مريم(عليه السّلام)ویارانش برای دیدن حقایق باز بوده است. و حضرت توجه ودقت بالایی داشتند که شامل مرورزمان نمی شد.یکی ازآن موارد در آموزش یاران خود درمورد تأثیرتربیت فرزند نیکوکار واثرات اعمال فرزندان در آخرت والدین مشهود است.
11-تبری
دردین مبین اسلام نپذيرفتن ولايت و حاكميّت رهبران باطل وستمگر و مخالفت با آنان و دورى گزيدن ازآنها و يارانشان،تبرّی نام دارد. خداوندبعد از پيغمبر اكرم(صلّى اللَّه عليه و آله)براى رهبرى و هدایت بشر دوازده نفررا انتخاب نموده،آنها رامعرفی نموده و مقررات و قوانين دين خودوعلم رهبرى وپیشوایی را تنها به آنها عنايت فرموده و استعداددعوت و تبليغ دين خويش را در وجود ايشان تكميل نموده است وایشان رابه مقام امامت وولایت منصوب کرده است، بنا بر اين هر فردى غيراز ايشان كه ادعاى امامت وولایت برمردم را كند دروغگو وگمراه است.
درروایات بسیاری ازپیروان ائمه اطهار(علیهم السلام)خواسته شده تاازظالمان وگمراهان ودشمنان این ذوات مقدسه برائت جویند تاراه حق راپیداکرده وبه سعادت وکمال برسند. رسول خدا(صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم)فرمودند:«کسى كه دوست دارد حياتش حيات من و مماتش ممات من بوده و به بهشت جاودانى كه حقتعالى درختانش را به دست قدرتش كاشته داخل گردد بايد على(عليه السّلام)را دوست داشته و به فضل آن حضرت و جانشينانش آگاه بوده و از دشمن من تبرى‏ و دورى بجويد، خداوند متعال فهم و دانش من را به ايشان (حضرت على و اوصيايش عليهم السّلام) اعطاء فرموده، ايشان اهل بيت من بوده كه از گوشت و خون من مى‏باشند شكايت دشمنان ايشان از امّتم را به خدا خواهم نمود، دشمنانى كه منكر فضيلت ايشان بوده و به جاى اينكه صله رحم من را نموده آن را قطع كرده‏اند به خدا قسم فرزندم را خواهند كشت و بدنبالش شفاعت من به ايشان نخواهد رسيد.»( ابن قولويه، 1377 ش،ص219)
این اصل علاوه براینکه یکی ازاصول تثبیت شده اسلام است یکی ازآموزه ها واصولی است که همه انبیای الهی ازجمله حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)به آن پای بند بودند. روايت شده که حضرت عيسى‏(عليه السّلام)با حواريون در بيابانها گردش مي كردند. يك روز كه عبور آنان به كربلا افتاد با شيرى درنده مواجه شدند كه سر راه را گرفته بود، حضرت عيسى(علیه السلام) نزد آن شير آمد و گفت:«براى چه بر سر اين راه نشسته‏اى و نمي گذارى ما عبور كنيم؟» آن شير با زبان فصيح گفت: من نمي گذارم شما عبور كنيد تا اين كه يزيد را كه قاتل حسين است لعنت نمائيد! حضرت عيسى فرمود: اين حسين كيست؟ گفت: سبط محمّد است كه نبى امى مي باشد و پسر على كه ولى آن حضرت است. گفت: قاتل حسين كيست؟ گفت: قاتل وى همان كسى است كه وحوش و مگس و درندگان او را مخصوصا روز عاشورا لعنت مي كنند. حضرت عيسى(عليه السّلام)دستهاى خود را بلند كرد و در حق يزيد لعنت و نفرين نمود و حواريون هم آمين گفتند. آنگاه آن شير از سر راه ايشان دور شد و بدنبال كار خود رفتند.(مجلسى، 1362 ش،صص259-260)
در این روایت مشخص می شود که برائت ازدشمنان اهلبیت(علیهم السلام)به همه انبیاء عرضه شده است. وایشان هم از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)تبری جسته اند.
12-تولی
همانطورکه دربحث تبری گذشت خداوندبعدازپیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)دوازده نفررابرای رهبری وپیشوایی مردم انتصاب کردوبه پذيرش ولايت و حاكميّت آنهاودوستى كردن و پيوند يافتن با ياران ايشان امرکرده است.دراین زمینه نصوص فراوانی وارد شده است. پيامبر اكرم فرمود: «در راه محبت‏ و علاقه به ما اهل‏ بيت‏ پايدار باشيد زيرا هر كس به ملاقات خدا برود با محبت ما به شفاعت ما داخل بهشت مى‏شود قسم به آن كسى كه جان محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) در دست اوست هيچ بنده‏اى را عملش سود نمى‏بخشد مگر با معرفت و ولايت ما.»( مجلسى، 1363،ص157)
دوستی ومحبت اهل بیت اختصاص به زمان ومکان مشخصی نداردو امربه محبت آنها محدودبه زمان حیات آنها نیست،وولایت ورهبری آنهاحتی بعدازشهادت ثابت وپایداراست.ودرروایات به زیارت آنهاسفارش شده است.ازامام صادق(علیه السلام)نقل است که فرمود:« كسى كه دوست دارد مسكن و جايگاهش در بهشت باشد نبايد زيارت مظلوم را ترك كند».پرسیدند:«مظلوم كيست؟» حضرت فرمودند:«مظلوم حضرت حسين بن على(عليهما السّلام)بوده كه صاحب كربلامى‏باشد، كسى كه از روى شوق به آن حضرت و به جهت محبّت به رسول(خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم)و به امير المؤمنين(عليه السّلام)و فاطمه زهرا(عليها السّلام) به زيارت آن حضرت برود خداوند متعال او را بر سر سفره‏هاى بهشتى مى‏نشاند كه با رسول خدا و امير المؤمنين و فاطمه زهرا(عليهم السّلام)هم غذا بوده در حالى كه مردم در حال حساب مى‏باشند.»
محبت اهل بیت(علیهم السلام)حتی قبل خلقت جسمانی آنهادردل همه پیامبران الهی بوده است.وپیامبران اوالعزم همچون حضرت عیسی(علیه السلام) به آنها علاقه وارادت داشتند.درروایات واردشده است که عيسى‏ بن مريم از زمين كربلا عبور مى‏كردديد در آنجا چند آهو گرد آمده‏اند و آهوها نزد عيسى بن مريم آمدند و شروع به گريستن كردند، عيسى و حواريون هم نشستند، سپس عيسى نيز گريست و حواريون نمى‏دانستند چرا او نشست و براى چه گريه كرد، پس سؤال كردند يا روح اللَّه! چرا گريه مى‏كنيد؟فرمود: «آيا مى‏دانيد اين چه زمينى است؟»گفتند:«نه»فرمود: «اين زمينى است كه در آن نور ديده «احمد مرسل» و جگر گوشه «فاطمه زهرا، بتول اطهر» كه شبيه مادر من است، كشته مى‏شود و در همين جا مدفون مى‏گردد، خاك اين بيابان از مشك خوشبوتر است؛ زيرا تربت آن تابناك شهيد است و تربت انبيا و اولاد انبيا نيز چنين هستند.اين آهوان با من تكلم نمودند و گفتند كه ما به شوق تربت آن نازدانه با بركت در اين بيابان چرا مى‏كنيم.» سپس عيسى(عليه السّلام)دست به سرگين‏هاى آهوان زد و آن را بوييد و عرض كرد: «پروردگارا! اينها را آنقدر باقى بگذار تا اينكه پدر اين‏شهيد مظلوم بيايد و آن را ببويد و باعث صبر و تسلى خاطرش گردد» و سپس گريست.( قطب الدين راوندی،1378 ش،صص794-795).
واین سخن امام صادق(علیه السلام)که می فرمایند:«مامن نبيّ إلاّ و قد زار كربلا بين قبره و بين السماء مختلفة الملائكة فوج يعرج و فوج ينزل »(مجلسى ، 1403 ق،ص59).نشان دهنده ی این موضوع مهم است که تمامی انبیاء الهی امام حسین(علیه السلام)رازیارت کرده اند؛همانطورکه دربحث تبری گذشت حضرت عیسی(علیه السلام)هم یکی اززائران امام حسین(علیه السلام)بوده است.
صرف معتقدبودن به اصول اعتقادی درست برای رسیدن به سعادت ابدی کفایت نمی کند بلکه بایدبه مقتضای اعتقادات،به قوانین ودستورات رسیده نیز عمل کرد.اسلام ومسیحیت دراحکام ودستورات دینی اشتراکات فراوانی مثل حرمت شرب خمر،توصیه به نماز وزکات وتولی وتبری و… وغیره دارند.
نتیجه گیری
پس از طرح آیات و روایات متعدد در باب فقه مشخص شد که نه تنها در کلیات بلکه در بسیاری از امور جزئی اسلام با مسیحیت هماهنگ است وغیر از همگونی تعالیم اسلامی ومصدق بودن اسلام به گونه ای مهیمن بودن دین خاتم بر ادیان قبلی که مسیحیت کاملترین آنهاست مشهود است وتعالیمی از دیگر ادیان در گزاره های دین مبین اسلام وجود دارد که دست پیروان همان ملل ونحل از آن خالی است و تنها این غنای قرآن وعترت است که می تواند پاسخگوی بسیاری از انتظارات بشر از دین باشد به امید اینکه بیان این آموزه های مقارن،بشریت را به وحدت در دین که به بیان«ان الدین عند الله الاسلام» همان اسلام وتسلیم محض است برساند وبا دخیل نکردن هواهای نفسانی انسان به هدف آفرینش خود که همان عبادت وبندگی خداست برسد .

فهرست منابع:
 قرآن کریم
 نهج البلاغه
1-ابن قولويه، جعفر بن محمد(1377). كامل الزيارات.ترجمه ذهنى تهرانى، محمد جواد. تهران:انتشارات پيام حق.
2- احسائی ، محمد بن زين الدين ابن ابی جمهور)405(1، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، مجتبى عراقى. قم: دار سيد الشهداء للنشر.
3- بحرانى، سيد هاشم بن سليمان)1374(.البرهان في تفسير القرآن، قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم: مؤسسه بعثه.
4- برقى، احمد بن محمد بن خالد(1371).المحاسن. جلال الدين محدث،. قم:دار الكتب الإسلامية.
5- بروجردى، آقا حسين (1386). منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)،ترجمه محمد حسين صفا خواه.تهران: انتشارات فرهنگ سبز.
6-پاينده،ابوالقاسم(1382). نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ، (چاپ چهارم). تهران:دنياى دانش.
7- جعفر بن محمد(عليه السلام)امام ششم(بی تا).، مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة،ترجمه حسن مصطفوى. تهران:انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران.
8-حلى،احمد بن محمد بن فهد (1381).آداب راز ونياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعي).ترجمه محمد حسين نائيجى. تهران:انتشارات كيا.
9-حكيمى، محمدرضا؛حكيمى، محمد؛حكيمى، على(1380).الحياة ،ترجمه احمد آرام،. تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
10-راغب اصفهانى، حسين بن محمد(1374)،ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن،ترجمه غلامرضا خسروى. مصحح: غلامرضا خسروى حسينى. تهران:مرتضوي.
11-راوندى كاشانى،فضل الله بن على(بى تا). النوادر(للراوندي)،مصحح: احمدصادقى اردستانى. قم:دار الكتاب.
12- راوندى، سعيد بن هبة الله (قطب الدین ) (1378). .جلوه‏هاى اعجاز معصومين(عليهم السلام)(ترجمه الخرائج و الجرائج).ترجمه غلام حسن محرمى. قم:دفتر انتشارات اسلامى.
13- شعيري، محمد بن محمد(بى تا) .جامع الأخبار(للشعيري). نجف:مطبعة حيدرية.
14–شهید ثانیة زین الدین بن علی (بی تا).شرح مصباح الشریعه.ترجمه محمد بن هاشمر عبدالرزاق گیلانی. .مصحح: محمد بن حسن آقاجمال خوانساری .تهران:پیام حق.

15–صادق نیا،مهراب(1393).قرآن وکتاب مقدس.قم:نشرهاجر.
16- عاملی ، زين الدين بن على(1377) ، شرح مصباح الشريعة،ترجمه عبد الرزاق گيلانی،آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسين‏. تهران: پيام حق.
17–قرشى بنايى، على اكبر(1412)، قاموس قرآن، تهران: دار الكتب الاسلامية.
18-قضاعي، محمد بن سلامة(1361)، شرح فارسى شهاب الأخبار(كلمات قصار پيامبر خاتم صلی الله علیه وآله).ترجمه جلال‏الدين حسينى أرموى(محدث). تهران: مركزانتشارات علمي و فرهنگي
19- قمی ، محمد بن على ابن بابويه(1367)، ترجمه من لا يحضره الفقيه.ترجمه على اكبر غفارى ومحمد جواد بلاغى. تهران: نشر صدوق.
20-________ (1376).گلچين صدوق(گزيده من لا يحضره الفقيه).محمد حسين صفا خواه. تهران:فيض كاشانى.
21-________،(1381)پاداش نيكيها وكيفرگناهان.ترجمه ثواب الأعمال.محمد على مجاهدى. قم:انتشارات سرور.
22-________(1382).ثواب الأعمال و عقاب الأعمال.ترجمه صادق حسن زاده. تهران:ارمغان طوبى
23- كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق( 1407).الكافي (ط - الإسلامية).غفارى على اكبر،محمد آخوندى تهران: دار الكتب الإسلاميه .
24-_______( 1388). تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)،ترجمه اردكانى،مصحح محمد على‏ وفادار، محمدمرادى، عبدالهادى مسعودى. قم: دار الحديث.
25- _______ (1363).گزيده كافى، محمد باقر بهبودى. تهران: مركز انتشارات علمى و فرهنگى.
26-محمدی ری شهری،محمد(1387).منتخب میزان الحکمه.تلخیص حمید حسینی.ترجمه حمیدرضا شیخی. قم:نشردارالحدیث.
27- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى (1351).آسمان و جهان(ترجمه كتاب السماءوالعالم بحار الأنوارجلد 54)، محمد باقر کمره اى. تهران:انتشارات اسلاميه.
28-________(بی تا).زندگانی امام حضرت امام حسن مجتبی(ترجمه ج 44 بحار الانوار).ترجمه محمد جواد نجفی. تهران:انتشارات اسلاميه.
29-________(1403). بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت).جمعى از محققان. .بيروت:دار إحياء التراث العربي.
30-_________ (بی تا).بخش امامت(ترجمه ج23تا27 بحار الانوار).مو سی خسروی.تهران:.اسلامیه.
نرم افزار
1-جامع الاحادیث5/3
2-جامع التفاسیر

 

کارگاه پژوهشی

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قران فاطمة الزهرا (س) در نظر دارد کارگاهی با عنوان « اطراد و کاربرد آن در واژه شناسی لغات قرآن » از سلسله بحث های کاربرد اصول در تفسیر قرآن با حضور حجت الاسلام و المسلمین آقای انصاری تبار برگزار کند
زمان: دوشنبه 1/9/95 ساعت: 12-8:3

گرامیداشت هفته کتاب

کتاب به منزله بالهایی است که روح انسان را به عالم نور و روشنایی می رساند.

هفته کتاب


هفته کتاب و کتابخوانی فرصتی مناسب است تا ما ساعتی بیندیشیم. چقدر از لحظات طلایی عمرمان را

صرف خواندن کتاب می کنیم؟ چگونه و با چه ملاکی کتابی را برای خواندن بر می گزینیم؟ با چه روش هایی

به مطالعه می پردازیم؟ و سرانجام آن که چقدر از خواندن هر کتابی بهره می گیریم یا هرکتاب تا چه اندازه در

رشد و تعالی ما مؤثر می افتد؟ روز کتاب و کتابخوانی فرصتی است تا کتاب های تازه ای بشناسیم و قدری از

حقایق هستی بچشیم. این فرصت را از دست ندهید.

هفته کتاب و کتابخوانی گرامی باد.

حقوق حیوانات از منظر اسلام

عنوان
حقوق حیوانات از منظر اسلام
پژوهشگر
عصمت بهادری نژاد

حیوانات از درک و شعور بهره مند بوده، پس حیوانات حرمت دارند و به دنبال آن، حقوقی برای حیوان و تکالیفی را بر عهده ی صاحبان آنها در پی دارد. از جمله حقوق حیوانات می توان به 1- حق خوراک، 2- حق آسایش حیوان و 3- حق بهداشت اشاره کرد.
حق خوراک
1-1 اهمیت و ضرورت نفقه حیوانات در فقه اسلامی
نفقه حیوانات آن چنان اهمیت دارد که شماری از فقیهان، آن را در زمره ی «حق الله» دانسته اند.
در اسلام از مهمترین حقوق حیوان بر صاحبش تأمین وسیله زندگی حیوان است به طوری که در برخی کتب فقهی یکی از مصادیق صدقات ،غذا دادن به حیوانات معرفی شده است و برای آن ثواب بسیار زیادی ذکر گردیده است که نشان از اهمیت دادن اسلام به مسئله نفقه وغذای حیوانات دارد.
درحقوق اسلامی رسیدگی به حیوان ،بر مالک آن واجب بوده، و مالک باید به قدر نیاز حیوان، آب وغذا در اختیار او قرار دهد.
رسیدگی به حیوان و نجات جان او تا بدان جا در اسلام مورد اهتمام است که غصب و تصرف در اموال دیگران برای نجات جان حیوان تجویز شده است.
حفظ و نگهداری حیوان تا بدان جا تأکید شده است که اگر شخصی مقداری آب در اختیار دارد و حیوان او تشنه هست باید آب را به آن بدهد هرچند آبی برای وضو باقی نماند.
خداوند برای کسی که حیوان تشنه ای را آب بدهد پاداش ویژه ای قرار داده است و تشنه نگه داشتن حیوان باعث می شود که انسان دچار عذاب الهی خداوند شود.
2-1 کیفیت و میزان خوراک حیوان
در تأمین آب و غذای حیوان باید به سلامت جسمی و منزلت روحی حیوان نیز توجه داشت و پسندیده نیست که به حیوانات شراب یا هر نوع آشامیدنی مست کننده نوشاند و یا غذاهایی که خوردن آن برای انسان جایز نیست خوراند.
خوراک حیوان باید طوری باشد که نیاز غذایی او را تأمین کند و با تغییر شرایط زمان و مکان، غذای حیوان هم تغییر می کند مثلاً وقتی که حیوان باردار یا بیمار است رژیم غذایی آن هم باید تغییر کند.
3-1 توجه ویژه به دو گروه حیوانات
1- توجه ویژه به حیوان شیرده
توجه به حیوان شیرده اهمیت بیشتری دارد، زیرا مراعات حقوق آن، ادای حق دو حیوان است و شیرخوار حیوان یا بر اثر ضعف جسمانی وخطرهایی که او را تهدید می کند و آسیب پذیری بدون دفاع بودن او نیاز به حمایت بیشتری دارد .

2- توجه ویژه به حیوان سواری
به طوری که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در این باره فرمودند: « کسی که اسبی را در راه خدا (برای جبهه) نگهداری کند و به آن آب و علف دهد و استراحتگاهش را بروید این خدمات در قیامت در ترازوی اعمالش خواهد بود. »

2- حق آسایش حیوان
1-2 آسایش جسمی حیوان
آسایش حیوان شامل آسایش جسمی، آسایش جنسی و آسایش روحی، روانی می شود.
یکی از روش های تأمین آسایش جسمی حیوان حمایت از سلامت جسمی حیوان است که بنابر تعالیم اسلامی هرگونه آسیب زدن به چهره و بدن حیوانات که از آن به (مثله) گردن یاد می شود حرام است. و روش دیگر پرهیز از آزار و اذیت حیوانات و بیهوده کشتن آن ها است. که بحث آزار و اذیت حیوانات در فقه اسلامی نیز مورد بررسی حقوق دانانمسلمان قرار گرفته و انجام رفتارهایی همچون. داغ نهادن حیوان، پی زدن حیوان، نشان کردن حیوان، بازداشت کردن حیوان، سوزاندن حیوان، چیدن کامل پشم و ذبح حیوان به صورت سریع و خشن، را با حیوانات حرام دانسته است. و پیامبر به شدت با آن مخالفت می کردند.
2-2 حق آسایش جنسی
یکی از کارهایی که آسایش جنسی حیوان را به خطر می اندازد، اخته کردن حیوان است که باعث آزار و اذیت حیوان می شود و حیوان ررا از حق تولید مثل در طول زندگی محروم می سازد. و دیگری آمیزش دادن حیوانات ناهمجنس است که از نظر اسلام هرگونه تغییر در ساختار ژنتیکی حیوانات که منجر به پیدایش حیوانات میانی شود شایسته نیست.
3-2 حق آسایش روحی روانی
حق آسایش روحی روانی حیوان از طریق به کار نبردن کلمات توهین آمیز و حمایت های عاطفی میان مادر و فرزند و جلوگیری از کارهایی که اضطراب حیوان را زیاد می کند و انجام دادن کارهایی که باعث تقویت آرامش حیوان می شود، تأمین می شود.
3- حق بهداشت حیوان
1-3 بهداشت بدن و محیط حیوان
انسان مسلمان نه تنها باید تمییز کردن حیواناتی را که نگهداری می کند در دستور کار خود قرار دهد بلکه باید محل زندگی آن ها را نیز پاکیزه نگه دارد. تا آنجا که بتواند مهم ترین تکلیف عبادی خود یعنی خواندن نماز را در آن جا انجام دهد.
2-3 بهداشت و محیط زیست
انسان موظف است مسکن طبیعی آنها را نیز محترم شمارد، زیرا همانگونه که حریم خصوصی انسان محترم است و کسی حق تعرض به آن را ندارد، حریم خصوصی حیوانات نیز محترم بوده، و انسان حق تعرض به آن را ندارد. از جمله رفتارهای ناشایست که باعث آلوده شدن محیط زیست حیوانات می شود. تخلیه فضولات انسانی در محیط زیست حیوانات است. این کار باعث آزار و اذیت حیوانات می شود با استفاده از روایات می توان حکم کرد آلوده کردن محیط زیست کار ناپسند و (مکروه) است.
3-3 بهداشت خوراک حیوان
دین اسلام از همان آغاز برای بهداشت خوراک حیوان توجه داشته است.
به طوری که پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره می فرمایند: هرکس به اسبش جوپاک کرده بخوراند، در برابر هر دانه جو، خداوند یک عمل نیک برای او به حساب می آورد. »
خداوند در خلقت حیوانات منافع بسیاری برای بشر نهاده است و انسان می تواند از حیوانات بهره گیری های گوناگونی ببرد از جمله آن ها
1- بهره گیری در تغذیه، 2- بهره گیری در حمل و نقل، 3- بهره گیری در پوشاک و مسکن
1- بهره گیری در تغذیه
1-1 گوشت
آیات و روایات زایدی وجود دارد که بیان کرده است خداوند چهارپایان را آفرید تا از آنها بخورید و این نشان دهنده این است که انسان مجاز به خوردن گوشت حیوانات حلال گوشت است.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: بهترین خوراکی در دنیا و آخرت گوشت است.
اما چند گروه از حیوانها، خوردنشان حرام است که در آیه 73 سوره بقره سه گروه آن ها را بیان کرده است. « إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ، وَ الدَّمَ، وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ، وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ» پس شامل گوشت مردار، گوشت خوک و حیواناتی که به غیر خدا ذبح می شوند.
و آیه 3سوره مائده چند گروه دیگر را بیان کرده است. « وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ »
که شامل 1- حيوانى که به وسیله ی خفه شدن بمیرد. 2- حیواناتی که کتک می خورد تا بمیرد 3- حیواناتی که از بلندی پرت شوند و بمیرند و حیواناتی که به وسیله شاخ حیوان دیگر بمیرند و حیواناتی که قسمتی از گوشت آن ها را حیوان درنده خورده باشد.
و اسلام حیوانات سبع یعنی درنده مثل شیر و گرگ و پلنگ و امثال آن را حرام دانسته است.
حیوانات حلال گوشت شامل
چهارپایان: که خود شامل چند گروه می شوند.
الف) گوشت گاو
گوشت گاو در صورتی که با چغغندر همراه شود برای از بین بردن لکه های سفید پوست و در غیر این صورت مفید نیست و گوشت گاو بیماری است. و گوشت گوساله از گوشت گاو بهتر است.
ب) گوشت گوسفند
بهترین گوشت چهارپایان گوشت گوسفند می باشداست که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: گوشت گوسفند، درمان است.

ج) گوشت شتر
شتر از چهارپایان حلال گوشتی است که در قرآن بسیار از آن تعریف شده و به خلقت آن توجه داده شده است.
د) گوشت شکار
طبق آیه 5 سوره مائده حیواناتی که توسط سگ های شکاری صید می شوند مجاز به خوردن هستند.
گوشت پرندگان
طبق برخی از آیات و روایات گوشت برخی از پرندگان، غذای بهشتیان معرفی شده است. که گوشت پرندگان هم شامل چند گروه می شوند.
الف) گوشت مرغ
گوشت مرغ و جوجه که با غذای پاکیزه پرورش یافته، بهترین گوشت معرفی شده است و اگر کثافات و نجاسات خواری کند گوشت آن حرام است.
ب) گوشت غاز
که امام علی (علیه السّلام) فرمودند: غاز، گاو میش پرندگان است.
ج) گوشت کبک و دراج
طبق سخنان پیامبر هرکس گوشت دراج بخورد. خشم و اندوهش از بین میی رود.

د) گوشت سنگخوراک
که طبق سخنان امام سجاد (علیه السّلام) گوشت سنگخوراک برای از بین رفتن یرقان خوب است.است.
ه)گوشت هوبره
که طبق سخنان امام کاظم (علیه السّلام) برای بواسیر و درد کمر خوب است.
گوشت ماهی
ماهی که فلس دارد می توان از گوشت آن خورد و در غیر این صورت گوشت آن حرام است.
آداب ذبح حیوانات حلال گوشت
1- ذکر نام خدا هنگام ذبح، 2- نیکی به حیوان هنگام ذبح، 3- نیازردن حیوان هنگام ذبح، 4- نهی از سلاخی بلافاصله پس از ذبح، 5- نهی از کشتن حیوان مولد، 6- نهی از کشتن حیوان در شب
2-1 شیر
شیر غذایی خالص و گوارا و کم حجم و از لحاظ غذایی، غذای حلال، طیب و کامل است.
شیر انواع گوناگونی دارد که شامل

1- شیر گاو
که امام علی (علیه السّلام)در مورد فواید شیر گاو می فرمایند: شیر گاو، دارو است.
2- شیر گوسفند
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم): گوشت گوسفند، درمان و شیرش درد است.
3- شیر شتر
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم): شیر شتر، برای کسانی که به ناراحتی معده گرفتار هستند، درمان است.
3-1 تخم پرندگان حلال گوشت
روایات زیادی در مورد منفعت تخم پرندگان وجود دارد. امام صادق (علیه السّلام) از تخم مرغ یاد کرد و فرمود: توجه داشته باش که آن خوراکی سبک است و هوس گوشت خوردن را فرو می نشاند، عارضه ی گوشت را هم ندارد.
2- بهره گیری در حمل و نقل
1-2 بهره گیری در سواری و باربری
که این خود نشانة رحمت و رأفت خداوند است که این چهاپایان را با این قدرت و نیرو آفریده است و آنها را رام و تسلیم انسان قرار داده است.
2-2 بهره گیری در جهاد
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است: برترین هزینه ای که انسان می پردازد، هزینه خانواده و هزینه مرکبی است که برای جهاد در راه خدا آماده می شود.
3-2 بهره گیری ورزش
یکی از ورزش هایی که بسیار به آن سفارش شده است سوار کاری است به طوری که، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیثی فرموده است: محبوب ترین سرگرمی در پیشگاه پروردگار اسب سواری و تیراندازی است.
آداب بهره گیری در حمل و نقل، جهاد و ورزش
1- نام خدا هنگام سوار شدن، 2- دعای سوار شدن مرکب، 3- مدارا با حیوان، 4- بهره برداری عادلانه در حیوان سواری، 5- توجه ویژه به حیوان به هنگام حمل بار، 6-رعایت حال حیوان در سوار شدن، 7- دشنام ندادن به حیوا، 8- عدم زدن حیوان
انسان در هنگام سواری باید تمام این آداب ها را رعایت کند تا از آزار و اذیت حیوان در حین سواری جلوگیری شود.
3- بهره گیری در پوشاک و مسکن
1-3 بهره گیری از پشم و کرک
1-1-3 مسکن انسان ها
در عصر و زمان ما خيمه‏هايى كه از پوست بسازند كم است.ولى آيه 80 سوره نحل نشان مى‏دهد كه در آن عصر و زمان خيمه‏هاى چرمى از بهترين خيمه‏ها محسوب مى‏شده و انسان را در برابر بادهاى گرم و سوزان محافظت می کرده و نیز بسیار سبک و کم وزن است و به هنگام کوچ کردن راحت جا به جا می شود..
2-1-3 لباس انسان ها
انسان به وسیله ی پشم حیوانات برای خود لباس می سازد که این لباس نه تنها انسان را از گرما و سرما محافظت می كند، بلكه هم شكوهى براى انسان است و هم انسان را در برابر خطراتى كه متوجه جسم او مى‏شود لباس يك وسيله ی دفاعى است.
در آیه 5 سوره ی نحل (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
اشاره به این مطلب دارد که خداوند قبل از هر چیز پوشش و مسکن را مطرح می کند و این دلیل بر اهمیت پوشش و مسکن و مقدم بودن آن بر هر چیز دیگر است.
در آموزه های دینی، با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، درباره نگهداری برخی حیوانات در محل زندگی انسان توصیه هایی شده است و چنان چه از نگهداری برخی از آن ها نهی شده است.
توصیه به نگهداری حیوانات در محل زیست انسان مبتنی بر وجود شرایط زمانی و مکانی و امکان نگهداری با رعایت بهداشت محیط زندگی انسان، بدون آسیب به آن و پرهیز از آسیب رسانی به همسایگان است وگرنه زیستگاه حیوانات باید جدا از مسکن آدمیان باشد.
توجه به نگهداری برخی از حیوانات
از حیواناتی که نگهداری آنها در روایات زیادی توصیه شده است.
1- گوسفند
پیامبر اکرم در مورد نگهداری گوسفند می فرماید: « خانواده ای که گوسفندی را نگهداری می کند از برکت آن بهره مند است. »
2- شتر
درباره نگهداری شتر پیامبر گرامی می فرمایند:«شتر باعث عزت اهل خانه می شود. و طبق آیه 17 سوره ی غاشیه شتر آیتی از آیات خداوند است.
3- گاو
از دیدگاه رسول اکرم گاو جزء بهترین مال ها حساب می شود. چرا که هم شیر فراوان می دهد و هم می شود از گوشت آن استفاده کرد.
4- بز
امام صادق (علیه السلام) در مورد نگهداری بز می فرمایند: « هر مومنی که در خانه او یک بز شیرده باشد هرروز یک مرتبه ملکی در طرف صبح ایشان وادی کند که: مطهر و پاک باشید و خدا برکت دهد شما را و نیکو باد احوال شما »
5- چهارپان (اسب-اشتر-الاغ)
چهارپایان شامل اسب، شتر و الاغ می شود.
در آیه 8 سوره نحل خداوند می فرماید:
« وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ » « اسب ها و اشتر و خزان برای آن آفریده که سوارشان شوید زینت شما باشند و چیزهای دیگری می آفریند که نمی دانید. »
پس طبق آیه خلقت چهارپایان ارتباطی با منافع انسان دارد. چون انسان سوارشان می شود و آنان را زینت و جمال خود قرار می دهد.
و نیز نگهداری اسب طبق روایتی از امام موسی کاظم (علیه السّلام): هر روز از نامه عمل او سه گناه محو می شود و یازده حسنه نوشته شود.
6- کبوتر
روایات زیادی در مورد نگهداری آن بیان شده کبوتر وجود دارد یکی از آن ها روایت امام صادق (علیه السلام) که:«کبوتر از مرغان پیغمبران می داند» و در ورایت دیگر فرموده اند که کوبر بر قاتلان امام حسین (علیه السّلام) نفرین می کند پس کبوتر را در خانه خود نگه دارید.
7- خروس
امام صادق(علیه السّلام) در این باره می فرمایند: « اگر خروس بال گشاده سفید در خانه ای باشد.آن خانه و هفت خانه ی دور آن را از بلاها نگاه می دارد.
خروس حیوان سحرخیزی است نه تنها خود سحر بیدار می شود بلکه باعث بیدار شدن سایر افراد در خانه می شود.

نکوهش نگهداری حیوان
تنها حیوانی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه (علیهم السّلام) نگهداری آن را نکوهش کرده و نیز احکام اسلامی هم آن را نجس العین معرفی کرده، سگ است.
و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند: « خانه ای که مجسمه یا سگ یا جنب در آن باشد، ملائکه الهی به آن در نمی آیند.»

 

پی نوشت:

محمدحسن، نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی، ج 27 ، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه، 1409ق، ص 111
علی اکبر، کلانتری ارسنجانی، فقه شیعه و حقوق حیوانات، مجله فقه، سال نهم، شماره 33-34، ص250
محمدبن حسن، فاضل هندی، کشف اللثام، ج 7 ، قم، کتابخانه آیه مرعشی نجفی، 1405ق، ص 611
ابوالقاسم، مقیمی حاجی، حقوق حیوانات در فقه اسلامی، فصلنامه فقه اهل البیت (علیهم السّلام)، شماره 48، سال دوازدهم، زمستان 1385، ص 151
محمدبن علی، صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، منشورات رضی، 1368، ص 287.
یحی بن سعید، حلی، الجامع الشرایع، قم، مؤسسه سید الشهداء، 1405ق، ص 395.
محمدباقر، مجلسی، بحار الانوار، ج 61، چاپ دوم، بیروت مؤسسه الوفا، 1403، ص165
محمد عبدالرئوف، مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق احمد عبدالسلام، ج3، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، ص 698
سعید، نظری توکلی، حیوانات، قوانین حمایتی و حدود بهره وری در اسلام، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1387، ص 97
همان، ص145
محمدباقر، مجلسی، همان کتاب ، ج 61، ص 177
همان، ج62، ص 293،
همان، ج62،ص 322
همان، ج62، ص 296
محمد بن یعقوب، کلینی، اصول کافی، ج6، چاپ چهارم،تهران، دارالکتاب الاسلامیه،1365، ص 312
محمدباقر، مجلسی، همان کتاب، ج 66، ص 74
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج 6، ص 312
همان، ج 6، ص 312
همان، ج6، ص 337
همان، 62، ص 296
رضا، پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج6، چاپ، تهران، چاپ اسلامیه، 1389هـ.ق، ص 276.
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج2، ص 276
محمد عبدالرئوف، مناوی، همان کتاب، ج1، ص 188
محمد عبدالرئوف، مناوی، همان کتاب، ج1، ص 38
ناصر، مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج11، چاپ بیست و یکم، تهران دارالکتب الاسلامیه، 1380، ص343
همان، ج11، ص 348
عبدالله، جوادی آملی، مفاتیح الحیاه، قم، نشر اسراء، چاپ هفتاد و پنجم، 1391، ص 643.
جلال الدین، سیوطی، جامع الصغیر فی احادیث البشیر النظیر، ج2، ص 509
شیخ صدوق، خصال، ص 246
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج6، ص 544
محمدحسین، طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، محمد باقر موسوي همداني، ج12، چاپ بیست و هشتم، قم: دفترانتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1388ش، ص 311
محمد بن على‏دار الشريف الرضي، ابن بابويه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، قم‏، دار الشريف الرضي للنشر، 1406 ق‏، ص 190
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج6، ص 547
همان، ج6، ص 550
حسین، نوری طبرسی، مستدرک الوسائل ج3، ص 306 ، قم،مؤسسه آل البیت، 1408هـ. ق، ص 453

تأثیراعمال انسان برمحیط طبیعی

 تأثیراعمال انسان برمحیط طبیعی

 

عاطفه مختاری

 

 

چکیده :                                     

رفتار انسان با وی پیوندجدا نشدنی دارد .اعمال نیک وبد او در زندگی دنیویش تأثیر بسزایی دارد . چون اوجزئی از  مجموعه ی علت ومعلولی جهان هستی است ؛پس تأثیر اعمال انسان بر طبیعت یکی از سنت های الهی است .

آن چه این نوشتار به دنبال آن بوده توجه کردن به آثار اعمال ورفتار انسان بر طبیعت است.از بررسی آیات پیرامون  این موضوع به این نتایج رسیده ایم که اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند ، به دنبال آن نعمت‏ هاى دنيا و آخرت بسوي شان سرازير می شود،  و مادامى كه آن حالت در دل هاى ايشان دوام داشته باشد اين وضع هم از ناحيه خدا دوام می يابد. هرگاه فرد از راه فطرت منحرف وگناهانی را مرتکب شود از راه سعادت خود منحرف شده و محیط هم بر اساس رفتار او تغییر می کند .آسمان از باراندن باران های فصلی وزمین از رویاندن گیاهان خود داری می کند. باران های غیر فصلی ،طوفان ،صاعقه جای آن ها رامی گیرد، باعث فساد در زمین ودریا می شود .

سنت تأثیر اعمال بر طبیعت استثناهایی نیز دارد ، یکی سنت امتحان ودیگری سنت استدراج وامهال است .

قرار گرفتن انسان در بستر حوادث ورخداد ها گاهی به دلیل رسیدن او به کمال های شایسته وبروز ظرفیت ها واستعداد های نهفته در وجود وی است .هم چنین برای بیداری از غفلت ،توبه وباز گشت به راه صواب است . گاهی هم نعمت ها مقدمه عذاب وی هستند .

 

کلید واژه : تأثیر، اعمال ، طبیعت ، عمل نیک ، عمل بد، محیط

 


مقدمه:

هر اتفاقی که در عالم طبیعت روی می دهد، دارای علت است .بارش باران ،رویش درختان ،خشکسالی همگی دارای سببی هستند .از سوی دیگر اعمال خوب و بد انسان علاوه برتأثیر برزندگی اخروی در زندگی دنیوی او نیز مؤثر است .این تأثیر رفتار بر طبیعت مشهودتر است .این یکی از سنت های الهی وقاعده عمومی است؛که اعمال شایسته انسان بازتاب خوشایند و در مقابل اعمال ناشایست او بازتاب ناگواری در طبیعت و محیط پیرامون او بگذرد.

طبیعت از انسان تأثیر می گیرد  چنان چه انسان ازمحیط طبیعی تأثیرمی پذ یرد .آن گاه که سخن از محیط به میان می آید شامل محیط  طبیعی ، اجتماعی ، اقتصادی می شود . این آثار ابعاد منفی ومثبت به همراه دارد.آن چه سوال این تحقیق رادر برگرفته است توجه کردن به آثار اعمال و رفتار انسان بر طبیعت درمعنای محیط طبیعی است . این پرسش به دنبال آن است که با تکیه بر آموزه های قرآنی نوع آثاری که اعمال انسان بر طبیعت می گذارد را مورد شناسایی قرار دهد ودر حد امکان چگونگی این اثر بخشی را بررسی کند .

در این زمینه کتاب اسلام و محیط زیست آیه الله جوادی آملی را می توان نام برد .ایشان به ذکر تأثیراسلام بر طبیعت پرداخته است .درذیل یکی از بخش ها مختصراٌ به تأثیر اعمال خوب  وبد انسان بر طبیعت از دیدگاه قرآن پرداخته است .درکتاب مفاتیح الحیاه نیز به این موضوع اشاره شده است .دیگران نیز دراین زمینه کارهایی دارند. آن چه در مقالات نوشته شده به صورت متمرکز در قرآن نیست .این نوشتار به دنبال آن است که به صورت تخصصی بر قرآن متمرکز شود.

روش تحقیق ، روش توصیفی-تحلیلی و مطالعات کتاب خانه ای است. ابتدا به آیات رجوع می شود سپس تلاش خواهد شدکه نوع اعمال که بر طبیعت اثر می گذارد مورد بحث قرار گیرد .

این تحقیق اهداف مختلفی به دنبال دارد.یکی هدف علمی که ثابت کند اعمال انسان بر طبیعت اثر دارد. دیگری هدف کاربردی است که قضاوت های ما را تصحیح کند ؛مثلاٌ خشکسالی  که رخ می دهد ناشی ازاعمالی است که در اختیار انسان است یا ناشی از اعمالی است که در اختیار انسان نیست .

 

نيّت ها و كارهاي نيك و بد آدميان در حوادث خير و شرّ عالم سهم دارد، چون اين اعمال با حوادث پيوندي ناگسستني دارند. پشتوانه اين مطلب برهان عقلي و نقلي است:

برهان عقلي: انسان با همه شئونش حلقه‌اي از زنجيره جهان هستي است، پس نمي‌تواند از ساير حلقه‌ها جدا باشد، چون معلول بسياري از علل و علت بسياري از معاليل است به طوري كه از موجودهاي دريايي، صحرايي، زميني و هوايي اثر مي‌پذيرد و متقابلاً در آنها اثر مي‌گذارد، بنابراين اعمال انسان بر رويدادهاي گوارا و ناگواراي جهان، مؤثر و از آنها متأثر است. اين تأثير و تأثّر متعامل در خصوص قلمرو بدن انسان نيست، بلكه در عقايد، اخلاق،رفتار وگفتار نیز مشهود است .

شاید براي جزئيات اين مسئله نتوان برهان آورد؛ ولي رابطه مستقيم انسان و طبيعت برهان عقلي دارد، هر چند جزئيات آن با نقل ثابت مي‌شود، پس اينكه فلان كار نيك موجبِ بارش باران مناسب يا نزول بركات الهي است يا فلان گناه سبب زلزله يا مرگِ نابهنگام است، با شرايطي پذيرفته است..

برهان نقلي: قرآن كريم رابطه مستقيم اعمال انسان و طبيعت را در آيات گوناگوني بيان و برهان عقلي مزبور را تأييد كرده است. مقصود از تأييد همانا اثبات جريان اصل تعامل انسان و طبيعت است كه مطلبي است كلي و قابل تعليل عقلي؛ نه تبيين يك رخداد خاص جزئي .منظور از عمل در اينجا عنوان حسنه و سيئه است كه وصف حركات خارجي است؛ نه خود حركات و سكنات كه از آثار طبيعي اجسام و مشترك بين بد و خوب است. آيات قرآن در اين باره به چند دسته تقسيم مي‌شود:.

1-آياتی که دالّ بر رابطه كارهاي نيك و پيامدهاي گواراي جهان است.

2- آياتی که  ناظر به ارتباط كارهاي بد و حوادث ناگوار جهان هستی است . (جوادی آملی ،1386،ص187)                                                           

دسته اول شامل چند آیه می شودازجمله: 

 (آیه 96سوره اعراف)است که خداوند می فرماید ايمان و تقواي اهل شهرها و روستاها موجبِ گشايش درهاي بركات آسمان و زمين به روي آنان است. اين آيه ارتباط اعمال انسان و حوادث جهان را روشن بيان كرده است . برکات آسمان وزمین را به چند گونه مي‌توان معنا كرد :           

- بركات آسماني، بارش برف و باران و تابش آفتاب و بركات زميني، آمادگي زمين و جوشش چشمه‌ها و    قنات ها و روييدن گياهان و ميوه‌هاست .                                     

 -بركات آسماني، علوم و معارف است و بركات زميني، نعمت هاي مادّي.

- بركات آسماني، علوم كشفي و شهودي و بركات زميني، علوم حصولي است؛ ليكن معناي آيه منحصر در اين سه احتمال نيست و مي‌تواند مصاديق ديگري هم داشته باشد. (جوادی آملی ،1386 ،ص 193)

در جمله” لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ” استعاره به كنايه به كار رفته، براى اين كه بركات را به مجرايى تشبيه كرده كه نعمت‏هاى الهى از آن مجرا بر آدميان جريان مى‏يابد، باران و برف هر كدام در موقع مناسب و به مقدار نافع مى‏بارد، هوا در موقعش گرم و در موقعش سرد شده، و در نتيجه غلات و ميوه‏ها فراوان مى‏شود، البته اين در موقعى است كه مردم به خداى خود ايمان آورده و تقوا پيشه كنند و گر نه اين مجرا بسته شده و جريانش قطع مى‏گردد.

جمله” وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا …” دلالت دارد بر اينكه افتتاح ابواب بركت‏ها مسبب از ايمان و تقواى جمعيت‏ها است، نه ايمان يك نفر و دو نفر از آن ها، چون كفر و فسق جمعيت، با ايمان و تقواى چند نفر، باز كار خود را مى‏كند. (طباطبایی ،1374،ج 8 ،ص: 254)

هم چنین كلمه (فتحنا) بكار رفته است تا انسان عاقل دريابدکه ايمان به خدا و پيامبران نظير كليدى است كه درهاى خيرات و بركات پروردگار را از آسمان و زمين به روى انسان باز مي كند.

همانطور كه كليد، قفل و درب‏هاى مسدود را باز مي نمايد همانطور هم ،ايمان به خدا و فرستادگانش درهاى خيرات و بركات آسمان و زمين را به روى انسان باز مي كند. اطلاق كلمه (لَفَتَحْنا) شامل كليه خيرات و بركات آسمانى و زمينى مي گردد. (نجفی خمینی ،1398ق، ج‏5، ص: 277)

اين آیه يك سنت الهى است كه افراد بى‏ايمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واكنش ها در همين زندگى دنياى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمين بر سر آنها مى‏بارد، و گاهى آتش جنگ هاى جهانى يا منطقه‏اى سرمايه‏هاى آنها را در كام خود فرو مى‏گيرد، و گاهى ناامنى‏هاى جسمانى و روانى آن ها را تحت فشار قرار مى‏دهد، و به تعبير قرآن، اين وابسته به اعمالى است كه خود انسان انجام مى‏دهد، فيض خدا محدود و ممنوع نيست، همانطور كه مجازات او اختصاص به قوم و ملت معينى ندارد! (مکارم شیرازی ،1374 ، ج6 ،ص 267)

نظیرچنین مطلبی درآیه 66 سوره مائده نیز بیان شده است ؛ همان ‌طور كه ايمان و تقوا و آمرزش گناهان با ورود به بهشت رابطه دارد، ايمان و عمل به دستورهاي تورات و انجيل و قرآن، با برخورداري از نعمت هاي آسماني و زميني مرتبط است. (مِن فَوْقِهِمْ)، نعمت هاي آسماني است كه به شكل بارش برف و باران يا تابش آفتاب ظاهر مي‌شود و (وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ)، نعمت هاي زميني، حاصل‌خير شدن زمين و جوشش آب هاي زيرزميني (چشمه‌ها و قنات ها) است.  (جوادی آملی ،1386، ص190)

ایمان وتقوا با انجام دادن واجبات ومستحبات وپرهیز از محرمات ومکروهات که در کتاب وسنت معصومین (علیهم السلام) بیان شده است تحقق می یابد.این یک اصل کلی است واختصاص به پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله) ندارد.

برای روشن نمودن این مطلب می توان از خود مثل های قرآن بهره برد .در جایی که قرآن برای کسی که انفاق می کند مثال می آورد می فرماید که یک دانه گندم او هفتصد دانه می شود . این اصل قرآنی را قدیمی تر ها درک کرده اند ؛ولی در زمان کنونی به خاطر کم رنگ شدن تقوا یک دانه گندم هفت تا ده دانه می دهد بدین گونه برکت از کشاورزان ودیگر اقشار گرفته شده است . یا افرادی که با دادن  خمس و زکات و انفاق های دائمی بدون منت برکت را به زندگی خود آورده اند ؛ برعکس کسانی که با ربا و گران فروشی در زندگی شان برکتی ندارند . 

برای گشایش و فتح انواع روزی ،مستحباتی در دین وارد شده که شخص با تقوا به خاطر ایمان وتوکلش به خدا وانجام آن مستحبات از جمله : بیداری بین الطلوعین ،اداء نماز های اول وقت ،صدقه ،صله رحم ،صدقه دادن هنگام تهی دستی  می تواند برکت را در زندگی خود مشاهده نماید.

هم چنین خداوند سبحان، در (سوره هودآیه52)استغفار را سبب فزونى روزى و رحمت خلق قرار داده، و فرموده از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است، باران پر بركت آسمان را بر شما مى‏فرستد.حقيقت اين است كه مجازات بسيارى از گناهان محروميت هايى در اين جهان است و هنگامى كه انسان از آن توبه كند و راه پاكى و تقوى را پيش گيرد خداوند اين مجازات را از او بر طرف مى‏سازد.

در این آيات خداوند پيوند روشنى ميان مسائل معنوى و مادى بر قرار مى‏سازد و استغفار از گناه و باز گشت به سوى خدا را مايه آبادانى و خرمى و طراوت و سرسبزى و اضافه شدن نيرويى بر نيروها معرفى كرده است.

(آیه 16سوره جن) یکی دیگر از  آیاتی است که خداوند در آن به این موضوع پرداخته است .          

مراد از طريقه در این آیه طريقه اسلام است و استقامت بر طريقه به معناى ملازمت و ثبات بر اعمال و اخلاقى است كه‏ ايمان به خدا و آيات او اقتضاى آن را دارد. ماء غدق  به معناى آب بسيار است، و بعيد نيست از سياق استفاده شود كه جمله” لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً” مثلى باشد كه بخواهد توسعه در رزق را برساند، جمله” لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ” هم اين احتمال را تاييد مى‏كند، چون خداى تعالى غالبا با توسعه رزق بندگان را امتحان مى‏كند. و اعراض از ذكر خدا لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است، و اصل در سلوك عذاب هم همين است، و به همين جهت بجاى اينكه ملزوم را بياورد و بفرمايد” و من لم يستقم على الطريقه يسلكه …"، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش همين اعراض از ذكر خداست. (طباطبایی ،  1374 ،ج‏20، صص: 72،71)

طبق اين آیه آنچه مايه وفور نعمت مى‏شود، استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان، زيرا ايمان موقت و زودگذر نمى‏تواند چنين بركاتى از خود نشان دهد، مهم استقامت بر ايمان و تقوى است كه پاى بسيارى در آن لنگ و لرزان است. (مکارم شیرازی ، 1374 ،ج‏25، ص: 122)

یکی دیگر از آیات که به این مسأله پرداخته(آیه 28سوره حدید) است .‏

در اين آيه كسانى را كه ايمان آورده‏اند امر مى‏كند به تقوا و به ايمان به رسول، با اين كه اين اشخاص دعوت دينى را پذيرفته‏اند، و قهرا به خدا و نيز به رسول ايمان آورده‏اند، پس همين امر مجدد به ايمان به رسول ،دليل بر اين است كه مراد از اين ايمان، پيروى كامل و اطاعت تام از رسول است، چه اين كه امر و نهى رسول مربوط به حكمى از احكام شرع باشد، و چه اعمال ولايتى باشد كه آن جناب بر امور امت دارد.

 پس ايمانى كه در آيه مورد بحث بدان امر شده ايمانى است بعد از ايمان و مرتبه‏اى است از ايمان که بالاتر از مرتبه‏اى است كه قبلا داشتند، پس كسى كه داراى اين مرتبه بالاى از ايمان باشد ثوابى روى ثواب دارد، هم چنان كه ايمانى روى ايمان دارد و اطلاق آيه دلالت دارد كه اين مؤمنين، هم در دنيا نور دارند و هم در آخرت. (طباطبایی، 1374،ج‏19، ص: 306)

مخاطب آیه همه مؤمنانى هستند كه در ظاهر دعوت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پذيرفته بودند ولى هنوز ايمان راسخ، ايمانى كه اعماق جان آن ها را روشن كند و در اعمال آن ها ظاهر شود، پيدا نكرده بودند.

سپس در دنباله آيه به سه موهبت بزرگ كه در سايه ايمان عميق و تقوا حاصل مى‏شود اشاره كرده، مى‏فرمايد:” اگر چنين كنيد خداوند دو سهم و نصيب از رحمتش به شما مى‏دهد، و به شما نور و روشنايى مى‏بخشد، نورى كه در پرتو آن راه زندگى را پيدا كنيد، و شما را مى‏بخشد، و خداوند غفور و رحيم است

ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم مطلق و گسترده‏اى دارد، نه اختصاصى به دنيا دارد، و نه آخرت، و به تعبير ديگر ايمان و تقوى سبب مى‏شود كه حجاب ها از قلب مؤمن بر چيده شود، و چهره حقايق را بى‏پرده ببيند، و در پرتو آن روشن بينى خاصى نصيب او مى‏شود كه افراد بى‏ايمان از آن محرومند. و اينكه در روايات اهل بيت (علیهم السّلام) آمده است كه منظور از” نور” در آيه فوق امام معصومى است كه مردم به او اقتدا كنند در حقيقت بيان يكى از مصداق هاى روشن است. و بالآخره سومين پاداش مؤمنان پرهيزگار همان غفران و آمرزش گناهان است، چرا كه بدون آن هيچ موهبتى براى انسان گوارا نيست، نخست بايد ايمن از عذاب الهى گردد و سپس با نور ايمان و تقوا راه خويش را پيدا كند، و سرانجام به رحمت مضاعف الهى نائل گردد. (مکارم شیرازی ، 1374،ج‏23، صص: 396،395)

-دسته دیگر ازآیات ، رابطه کار بد آدمی را با جهان بررسی می کند ازجمله آن ها :

(آیه 41سوره روم)که اين آيه به ظاهر لفظش عام است، و مخصوص به يك زمان و يا به يك مكان و يا به يك واقعه نيست و در نتيجه مراد از” بر و بحر” همان معناى معروف است كه شامل همه روى زمين مى‏شود.                                          

مراد از فساد در زمين، مصايب و بلاهايى عمومى است كه يكى از منطقه‏ها را گرفته و مردم را نابود مى‏كند، مانند زلزله، نيامدن باران، قحطى، مرض هاى مسرى، جنگ ها،غارت ها، و سلب امنيت، و كوتاه سخن هر بلايى كه نظام آراسته و صالح جارى در عالم را بر هم مى‏زند، چه اينكه مستند به اختيار بعضى از مردم باشد، و يا نباشد، چون همه آنها فسادى است كه در دريا و خشكى عالم پديد مى‏آيد، و خوشى و طيب عيش انسانها را از بين مى‏برد.  (طباطبایی ،1374، ج‏16، ص: 293)

اين فساد ظاهر در زمين، بر اثر اعمال مردم است، يعنى به خاطر شركى است كه مى‏ورزند، و گناهانى است كه مى‏كنند، بين اعمال مردم و حوادث عالم رابطه مستقيم هست، كه هر يك متاثر از صلاح و فساد ديگرى است.

این آيه شريفه آگاهى به اثر وضعى نحوست و نكبت ارتكاب معاصى و گناهان بندگان و ظهور آثار و نتايج و خيم آن رابیان می کندکه در صحرا و دريا بلكه در ملك و ملكوت ایجاد می شود . گناهانى كه نعمت را تغيير می دهد ، سركشى است. گناهانى كه موجب پشيمانى است، قتل می باشد. گناهانى كه نقمت را نازل می كند ، ظلم است. گناهى كه پرده‏ها را پاره می كند ، شرب خمر است. گناهى كه روزى راحبس كند،  رباء است. گناهى كه فنا را عجله كند ، قطع رحم است. و گناهى كه دعا را حبس كند و هوا را تاريك گرداند ، عقوق والدين است. (حسینی شاه عبد العظیمی، 1363،ج‏10، ص: 308 )

هر كار خلافى در وضع جامعه ، و از طريق آن در وضع افراد اثر مى‏گذارد، و موجب نوعى فساد در سازمان اجتماعى مى‏شود .گناه و كار خلاف و قانون‏شكنى همانند يك غذاى ناسالم و مسموم است كه در سازمان بدن انسان تأثير نامطلوب خواهد گذاشت و انسان گرفتار واكنش طبيعى آن مى‏شود.

خلاصه هر كار نادرست عكس العمل نامطلوبى دارد و يكى از تفسيرهاى آيه مورد بحث همين است .

نكته ديگر اين كه ،از آيه ی فوق استفاده مى‏شود كه يكى از فلسفه‏هاى آفات و بلاها تأثیرتربيتى آن ها روى انسان ها است، آن ها بايد واكنش اعمال خود را ببينند، تا از خواب غفلت بيدار شوند و به سوى پاكى و تقوى باز گردند.

همه شرور و آفات از اين قبيل نیست ولى حد اقل بخشى از آن ها داراى چنين فلسفه‏اى است .(مکارم شیرازی ،1374 ، ج‏16، ص: 458)

یکی دیگراز آیاتی که در این باره بحث می کند آیه 30سوره شوری است.

این آیه به خوبی نشان می دهد ، مصائبی که دامن گیر انسان می شود یک نوع مجازات الهی وهشدار است . هرچند ظاهر آيه عام است و همه ی مصائب را در بر مى‏گيرد ؛ مصائب عمومى و همگانى از قبيل قحطى، گرانى، و با، زلزله و امثال آن، ولى مطابق معمول در عمومات استثناهايى وجود دارد، مانند مصائب و مشكلاتى كه دامن گير انبيا و ائمه معصومين مى‏شد كه براى ترفيع درجه  آن ها بود.

كلمه مصيبت به معناى هر ناملايمى است كه به انسان برسد، گويى از راه دور به‏ قصد آدمى حركت كرده تا به او رسيده است و مراد از جمله” فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ” گناهان و زشتى‏ها است.و معناى جمله” وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ” اين است كه خداوند بسيارى از همان گناهان و زشتى‏هايتان را مى‏بخشايد. 

پس مصائب و ناملايماتى كه متوجه جامعه شما مى‏شود، همه به خاطر گناهانى است كه مرتكب مى‏شويد، و خدا از بسيارى از آن گناهان درمى‏گذرد و شما را به جرم آن نمى‏گيرد. اگر جوامع بشرى عقائد و اعمال خود را بر طبق آنچه كه فطرت اقتضاء دارد وفق دهند، خيرات به سويشان سرازير و درهاى بركات بروي شان باز مى‏شود، و اگر در اين دو مرحله به فساد بگرايند، زمين و آسمان هم تباه مى‏شود، و زندگي شان را تباه مى‏كند. (طباطبایی ،1374، ج‏18، ص: 86)


 

نتیجه گیری:

با توجه به بررسی آیات به این نتیجه رسیدیم که بین اعمال انسان و محیط طبیعی یک رابطه مستقیم وجود دارد ؛ چون انسان تافته جدا بافته از هستی نیست وجهان برای او خلق شده است .حال اگر انسان به جا مؤمن باشد وعمل صالح داشته باشد برکات آسمان نیز به موقع خواهد بود،اگر به بیراهه رفت لطف الهی از او بر میگردد، خداوند به باد ها که مأموران الهی اند دستور می دهد که ابر ها را به دریا  یا کویر برده و قحطی وگرانی حاصل می شود .

اما با این همه نباید همه حوادث زندگی انسان را به رفتارهای او نسبت داد. گاهی حوادثی در زندگی انسان رخ می دهد و که براساس جهان بینی دینی تابع سنت های دیگرالهی است و با اعمال و رفتار انسان ارتباط کامل ندارد.

امتحان ها و آزمون های الهی یکی از این سنت هاست. گاهی خداوند برخی ناملایمات را برای امتحان سر راه انسان قرار می دهد و براساس حکمت خود فرد را به مصیبتی دچار می کند، در حالی که ممکن است آن فرد گناهی را هم مرتکب نشده باشد. گاهی هم انسان لغزش و گناهانی دارد ،دچار ناملایمات و مصیبت می شود که این ناگواری ها به منظور پیرایش و تهذیب و تزکیه نفس انسان برای او بوده است وجنبه کیفری نداشته است .راه سعادت بشر گرفتاری باانواع بلاهاست ؛تاوقتی انسان دچار غرور غفلت شد وجز خودش کسی راندیده بایک حادثه دست ازطغیان وسرکشی  برمی دارد.پس این  حوادث  نعمت اند برای رسیدن به رشد و تکامل و وصول انسان به درجات بالاتر .

 یکی دیگر از این سنت ها، سنت استدراج است .خداوند نعمت هایی را به عده ای می دهدکه آن الطاف مقدمه عذاب الهی است.افرادعصیان گر چنان غرق نعم خداوند می شوندکه آفریدگار غافل شده وخود راخوش بخت می دانند تا آن ناگاه مرگ گریبان شان را می گیرد ورابطه شان را با تمام دل بستگی ها قطع می کند.درحالی که در های امید به رویشان بسته شده به مجازاتشان می رساند .

پس اگر مردمی دچار بلایای طبیعی مثل سیل یا زلزله شدند نبایدقضاوت کرد وحکم قطعی دادکه فلان گناه دربین آن ها رایج بوده است .

 


 

              فهرست منابع:

      *قرآن

1.      جوادی آملی ،عبدالله ، 1386،اسلام ومحیط زیست ،قم ، انتشارات اسراء.

2.      حسینی شاه عبدالعظیمی ،حسین بن احمد ،1363،تفسیر اثنا عشری ،تهران ،انتشارات میقات.

3.      طباطبایی ،محمد حسین ،1374،ترجمه تفسیر المیزان.

4.      مکارم شیرازی ،ناصر وهمکاران ،1374،تفسیر نمونه ،تهران ،دارالکتب الاسلامیه

5.      نجفی خمینی ، محمد جواد ،1398ق،تفسیر آسان ،تهران ،انتشارات اسلامیه .

کارگاه پایان نامه نویسی

کارگاه پایان نامه نویسی با حضور  حجت الاسلام و المسلمین  ابرهیم رضایی 14/6/95 در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن فاطمة الزهرا (سلام الله) برگزار شد و استاد در این کارگاه ابتدا مراحل انتخاب موضوع پایان نامه را بیان کردند.مرحله اول: انتخاب پنجاه موضوع با چهار ویژگی 1. جدید باشد و سهمی در تولید علم ایفا کند. به عبارت دیگر موضوع دارای پرسش های پاسخ داده نشده در آن علم باشد.2.در راستای استعداد و توان مندی محقق باشد و از حوزه تخصص او نیز بیرون نباشد.3. اولویت اول جامعه مخاطب باشد.4.در راستای علاقه محقق باشد.

مرحله دوم:برگزیدن ده موضوع از میان موضوعات انتخاب شده ومرحله سوم: اولویت بندی این ده موضوع(بر اساس ملاک های چهارگانه پیش گفته)و مرحله چهارم :مراجعه به استاد متخصص و مشاوره. بعد از آن استاد فرایند نگارش پایان نامه ،اجزا و بدنه ی اصلی که باید شامل فصل کلیات ، فصل مفاهیم و متن اصلی و در آخر نتیجه گیری  باشد را ، بیان کردند و در آخر اقسام موضوعات قرآنی که شامل توصیفی  ، تحلیلی (انتقادی ) ،ترجمه یک متن  و مباحث جدید دانش تفسیر را مطرح کردند .

بررسی برخی از نکات تربیتی سوره لقما ن

                                                    

 

بررسی برخی از نکات تربیتی سوره لقمان

محقق:

 عاطفه مختاری

 

 

چکیده :

تربیت یکی از اساسی ترین نیاز های بشر است که باعث رشد وشکوفایی استعداد ها وبالا رفتن مقام ومنزلت او می شود.هدف اصلی ارسال کتب ،ادیان آسمانی و بعثت انبیای الهی نیزهمین تربیت بشر بوده است .قرآن کریم نیز سرشار از مسائل تربیتی است .یکی از جلوه های تربیتی قرآن توصیه های لقمان به فرزندش می باشد .

در این سوره ،لقمان حکیم ابتدا فرزندش رابه پرستیدن خداوند ودوری از شرک امر می کند .باتوجه به این که در قرآن خداوندبعد از پرستش خود امر به نیکی به والدین می کند ،در این سوره نیز توصیه به والدین خصوصاً مادر شده است .

لقمان به فرزند خود نصیحت می کند که یاد مرگ ،معاد وروز حسابرسی باش؛ چرا که هر کس باید در پیشگاه او جواب گوی حتی کوچک ترین اعمال خودباشد.

هم چنین اورا به رذائل وفضایل اخلاقی آشنا می کند ،ازاو می خواهد که از کبر ،غرور دوری کند وخود را به فضایلی چون اقامه نماز، امر به معروف ونهی از منکر ،صبر ،تواضع ،اعتدال بیاراید .

 

 

 

*کلید واژه :

تربیت ،لقمان ،اعتدال ،تکبر ،نیکی به والدین .

 

مقدمه :

قرآن کریم موعظه ای نیکوست که مردم را از خواب غفلت بیدار می کند وبه سوی خیر وسعادت هدایت می کند .

نمونه زیبا ومصداق روشن از مواعظ تربیتی، آیاتی از سوره لقمان است که بیانگر موعظه های حضرت لقمان به فرزندش است .این مواعظ اساس مباحث اعتقادی وآداب اخلاقی را در وجوه فردی واجتماعی بیان می کند .

اگر این سخنان جامه عمل بپوشد،سعادت فرد وجامعه را درپی خواهد داشت  .

 

سیمای لقمان :

نام لقمان در كلام خداى تعالى جز در سوره لقمان نيامده، در آن دليل صريحى بر اين كه او پيامبر بوده است يا تنها يك فرد حكيم، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان، نشان مى‏دهد كه او پيامبر نبود، زيرا در مورد پيامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحيد و مبارزه با شرك و انحرافات محيط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نيز بشارت و انذار در برابر امتها معمولاً ديده مى‏شود ، در حالى كه در مورد لقمان هيچ يك از اين مسائل ذكر نشده و تنها اندرزهاى او كه به صورت

خصوصى كه با فرزندش بيان شده- هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد- آمده است، و اين گواه بر اين است كه او تنها يك مرد حكيم بوده است. در بعضى از تواريخ آمده است كه لقمان غلامى سياه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره نازيبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت، او از همان آغاز به راستى سخن مى‏گفت، و امانت را به خيانت نمى‏آلود، و در امورى كه مربوط به او نبود دخالت نمى‏كرد.(تفسیر نمونه ،ج 17 ،ص :44)   

شیوه تربیت لقمان :

شیوه ی تربیتی لقمان موعظه است.موعظه یکی از کاربردی ترین روش هاست ،همانطور که خداوند در سوره نحل آیه125 به موعظه حسنه اشاره کرده است .

موعظه، و اندرز بيش تر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مى‏توان توده‏هاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. و مقيد ساختن” موعظه” به” حسنه” شايد اشاره به آن است كه اندرز

در صورتى مؤثر مى‏افتد كه خالى از هر گونه خشونت، برترى جويى، تحقير طرف مقابل، تحريك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد. (تفسیر نمونه ،ج 11 ،ص :456)

یکی دیگر ازامورلازم در مسأله تربیت مهر ومحبت ،شخصیت دادن واحترام به طرف مقابل است .لقمان هنگام موعظه به فرزندش ،سه باراز فرزندش با واژه ” يا بُنَيَّ “تعبیر می کند .این تعبیر در فارسی معادل با کلماتی مانند :ای پسرکم ،ای پسرجانم ،ای فرزند دلبندم است که عواطف فرد رابر می انگیزدواورا آماده شنیدن می کند .

نخستين اندرز و مهمترين توصيه لقمان به فرزندش : نهی از شرک*

وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنىَ‏َّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ  إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(13)   

” به خاطر بياور هنگامى را كه لقمان به فرزندش، در حالى كه او را موعظه مى‏كرد، گفت:ای پسرعزیزم هيچ چيز را شريك خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمى است.”

حكمت لقمان ايجاب مى‏كند كه قبل از هر چيز به سراغ اساسى‏ترين مسأله عقيدتى برود و آن مسأله” توحيد” است، توحيد در تمام زمينه‏ها و ابعاد، زيرا هر حركت تخريبى و ضد الهى از          شرك سرچشمه مى‏گيرد، از دنيا پرستى مقام پرستى، هوا پرستى، و مانند آن كه هر كدام                شاخه‏اى از شرك محسوب مى‏شود.                                                                                         همان گونه كه اساس تمام حركت هاى صحيح و سازنده، توحيد است، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غير او بريدن و همه بت ها را در آستان كبريايى او در هم شكستن!

قابل توجه اين كه لقمان حكيم، دليل بر نفى شرك را اين ذكر مى‏كند كه شرك ظلم عظيم است،آن هم با تعبيرى كه از چند جهت، تاكيد در بر دارد.                 

و چه ظلمى از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بى ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خلق خدا كه آنها را به گمراهى بكشانند و با اعمال جنايت بار خود آن ها را مورد ستم قرار دهند، و هم در باره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غير او سقوط كنند! (تفسیر نمونه،ج 17 ،ص :39)                           

عظمت هر عملى به عظمت اثر آن است، و عظمت معصيت به عظمت كسى است كه نافرمانى‏اش مى‏شود، چون كه مؤاخذه عظيم نيز عظيم است، بنا بر اين بزرگترين گناهان و نافرمانى‏ها نافرمانى خدا است، چون عظمت كبريايى همه از او است، و فوق هر عظمت و كبريايى است، چون خدايى است بى شريك، و بزرگترين نافرماني هاى او اين است كه برايش شريك قائل شوى.

” إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ"- در اين جمله عظمت شرك را مقيد به قيدى با مقايسه با ساير گناهان نكرد، تا بفهماند كه عظمت ظلم شرك آن قدر است كه با هيچ گناه ديگرى قابل قياس نيست.( ترجمه تفسیر المیزان ،ج 16 ،ص :322)

اين كلام شريف كه نهى از شرك است، شامل شرك در چهار مقام می شود:1- شرك در ذات 2- شرك در صفات 3- شرك در افعال 4- شرك در عبادات.

پس موحد بايد در چهار مقام توحيد داشته باشد:

1- توحيد در ذات یعنی واجب الوجود را ذاتاً در خداوند يكتا منحصر بداند و شريكى براى ذات او قرار ندهد.

2- توحيد در صفات یعنی منزه دانستن  خداوند از تركيب عقلى و خارجى، و تنزيه حقّ از اين كه صفات كماليه او زائد بر ذاتش باشد.

3- توحيد در افعال یعنی منحصر دانستن تأثير در عالم وجود  به پروردگار عالميان، و براى او شريكى در افعال قرار ندادن و هيچ چيز را در عالم امكان منشأ اثر نداندو همه آن ها را منتسب به او دانستن .او مبدأ هر موجود و منشى هر فعلى از خلق ، رزق ، عطا ، منع ، غنا ،فقر ،صحت ، مرض، حيات ، ممات و ..است.

 

4- توحيد در عبادت آن است كه براى حق تعالى شريكى در عبادت قرار ندهى، و بندگى و پرستش و ستايش را خاصه ذات اوبدانی وأحدى را در عبادت خدا شريك نسازى. (تفسير اثنا عشري، ج‏10، ص: 341)

  *نیکی به والدین :

وَ وَصَّيْنَا الْانسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلىَ‏ وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فىِ عَامَينْ‏ِ أَنِ اشْكُرْ لىِ وَ لِوَالِدَيْكَ إِلىَ‏َّ الْمَصِيرُ(14)

     “و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد (به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمّل مى‏شد)، و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى‏يابد (آرى به او توصيه كردم) كه براى من و براى پدر و مادرت شكر بجا آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است.”

آيه شريفه آگاهى به رعايت حقوق والدين خصوصاً مادر است و حمل و وضع و رضاع و تربيت را تذكر می دهد؛ كه هر يك ،يك نوع زحمت فوق العاده می باشد كه تحمل آن دشوار است، تأمل اين احوالات احسان و اطاعت آنها را واجب می نمايد . (تفسير اثنا عشري، ج‏10، ص: 342)

” اين آيه، جمله معترضه‏اى است كه در وسط كلمات لقمان قرار گرفته، و از كلمات او نيست، و اگر در اين جا واقع شده، براى اين است كه دلالت كند بر وجوب شكر والدين، مانند شكر خدا، بلكه شكر والدين، شكر خدا است، چون منتهى به سفارش و امر خداى تعالى است، پس شكر پدر و مادر عبادت خدا و شكر اوست.

كلمه” وهن” به معناى ضعف وناتوانی است، در آيه شريفه حال و به معناى صاحب وهن است، ممكن است مفعول مطلق باشد، و تقدير كلام” تهن وهنا على وهن” بوده باشد. كلمه” فصال"، به معناى از شير جدا شدن، و شير ندادن به بچه است ."( ترجمه تفسير المیزان، ج‏16، ص: 323)                      6

اين مسأله از نظر علمى ثابت شده، و تجربه نيز نشان داده كه مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مى‏شوند، چرا كه شيره جان و مغز استخوان شان را به پرورش جنين خود اختصاص

 مى‏دهند، از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مى‏دارند.

 به همين دليل، مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ويتامين ها مى‏شوند كه اگر جبران نگردد ناراحتي هايى براى آن ها به وجود مى‏آورد، حتى اين مطلب در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مى‏يابد، چرا كه” شير، شيره جان مادر است.”

جالب اين كه در آغازآیه  توصيه در باره هر دو مى‏كند ولى به هنگام بيان زحمات و خدمات تكيه روى زحمات مادر مى‏نمايد تا انسان را متوجه ايثارگري ها و حق عظيم او ‏سازد .بعد از آن به مسأله شكراشاره می کند. شكر من را به جا آور كه خالق و منعم اصلى توام و چنين پدر و مادر مهربانى به تو داده‏ام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه اين فيض و عهده دار انتقال نعمت هاى

من به تو مى‏باشند. و چقدر جالب و پر معنى است كه شكر پدر و مادر درست در كنار شكر خدا قرار گرفته است . و در پايان ،آيه با لحنى است كه خالى از تهديد و عتاب نيست.

آرى اگر در اين جا كوتاهى كنيد در آن جا که تمام اين حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى‏گيردو مو به مو حساب مى‏شود، بايد از عهده حساب الهى در مورد شكر نعمت هايش، و هم چنين در مورد شكر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاك و بى آلايش آن ها بر آئيد. (تفسیر نمونه،ج 17 ، صص: 40-42)  

منظور از شکر گزاری والدین این است که فرزندباگفتارنیکوی خود از ایشان سپاس گزاری نماید ؛هم چنین بانیکوکاری ،محبت وخدمت صادقانه به ایشان ،تلاش وزحمت آن دو را در عمل تلافی نمایند .(عظمت یک نگاه ،ص :32-  33  )     

وَ إِن جَاهَدَاكَ عَلىَ أَن تُشْرِكَ بىِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا  وَ صَاحِبْهُمَا فىِ الدُّنْيَا مَعْرُوفًا  وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلىَ‏َّ  ثُمَّ إِلىَ‏َّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15)

“و هر گاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى‏دانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو، در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه‏كنان به سوى من آمده‏اند سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى‏كرديد آگاه مى‏كنم.”

بر انسان واجب است كه در امور دنيوى نه در احكام شرعى كه راه خدا است، با پدر و مادر خود به طور پسنديده و متعارف مصاحبت كند، نه به طور ناشايست، و رعايت حال آن دو را نموده، با رفق و نرمى رفتار نمايد، و جفا و خشونت در حقشان روا ندارد، مشقاتى كه از ناحيه آنان مى‏بيند تحمل نمايد، چون دنيا بيش از چند روزى گذرا نيست، و محروميت هايى كه از ناحيه آن دو مى‏بيند قابل تحمل است، به خلاف دين، كه نبايد به خاطر پدر و مادر از آن چشم پوشيد، چون راه سعادت ابدى است، پس اگر پدر و مادر از آن هايى باشند كه به خدا رجوع دارند، بايد راه آن دو را پيروى كند، و گر نه راه غير آن دو را، كه با خدا انابه دارند.

از اين بيان روشن مى‏شود كه در جمله” وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ” اختصارى لطيف بكار رفته، چون در عين كوتاهيش مى‏فهماند اگر پدر و مادر با خدا بودند، بايد راهشان را پيروى كنى، و گر نه اطاعتشان بر تو واجب نيست، و بايد راه غير آن دو را، يعنى راه كسانى را كه با خدا هستند پيروى نمايى. جمله” فِي الدُّنْيا” سه نكته را در بر دارد، اول اينكه مصاحبت به نيكى و معروف را منحصر مى‏كند در امور مادى و دنيايى، نه امور دينى و معنوى، دوم اينكه تكليف را سبك مى‏كند، و مى‏فهماند تكليف مذكور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزى انگشت‏شمار، و مدتى اندك به دوش شما است، پس تحمل بار خدمت به آنان شما را خيلى به ستوه نياورد، سوم اينكه

مى‏فهماند اين كلمه در مقابل جمله” ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ” قرار دارد، و در نتيجه سفارش مى‏شود به اين كه آخرت را در نظر داشته باشند.( ترجمه تفسيرالمیزان ،ج16 ،ص :324)

*معاد وحسابگری 

يَابُنىَ‏َّ إِنهََّا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فىِ صَخْرَةٍ أَوْ فىِ السَّمَاوَاتِ أَوْ فىِ الْأَرْضِ يَأْتِ بهَِا اللَّهُ  إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(16)

” اى پسرعزیزم! اگر [عمل تو] هم وزن دانه خردلى و در درون صخره‏اى يا در آسمان‏ها يا در زمين باشد، خدا آن را مى‏آورد همانا خدا بس دقيق و آگاه است.”

یکی از نشانه های راه یابی ایمان به خدا در قلب ،احساس حضور انسان در محضر خدا ونظارت وحسابگری خدا ومأموران اوست .این احساس یک عامل بازدارنده از گناه است.(روانشناسی تربیت کودک ونوجوان ،ج 1،ص :105)

كلام قبلی لقمان راجع به توحيد و نفى شريك بود، و مضمون آيه مورد بحث فصل ديگرى از كلام اوست، كه مربوط به معاد و حساب اعمال است.

خردل: گياهى است كه دانه‏هاى سياه و بسيار كوچكى دارد، و براى ريزى و كوچكى دانه‏اش مورد ضرب المثل قرار مى‏گرفته است. اشاره به اين كه كوچك و بزرگ بودن گناه در نظر ديد حضرت پروردگار جهان تفاوتى ندارد.( تفسيرآسان ،ج16 ،ص :10)

 آيه شريفه آگاهى بر جزاى همه ی اعمال و افعال است .عمل چه كلى و جزئى باشد، چه خير و شر،چه آشكارو نهان؛ حتى به مقدار خردلى هم که باشد، هر آينه علم الهى  به آن احاطه دارد و به قدرت كامله خود آن را در عرصه قيامت به جهت پاداش و مجازات حاضرمی فرمايد.

(تفسیر اثنا عشري،ج 10 ،ص :346)                                       

*مباحث اخلاقی کلام لقمان :

اين قسمت از سوره  گفتار لقمان را پیرامون برخی  دستورات راجع به عمل و اخلاق پسنديده بیان می کند.                

1-ارتباط با خدا از طریق  نماز:

يَابُنىَ‏َّ أَقِمِ الصَّلَوةَ    "ای پسرعزیزم! نماز را برپا دار “

لقمان بعد از تحكيم پايه‏هاى مبدأ و معاد كه اساس همه اعتقادات مكتبى است به مهم ترين اعمال يعنى مساله نماز پرداخته است ؛چرا كه نماز مهم ترين پيوند  با خالق است، نماز قلب را بيدار، روح را مصفى و زندگى را روشن مى‏سازد.آثار گناه را از جان مى‏شويد، نور ايمان را در سراى قلب پرتوافكن مى‏کند و از فحشاء و منكرات باز مى‏دارد.( تفسير نمونه ،ج 17،ص:53)

2-امر به معروف ونهی از منکر :

…وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنكَر   ” …و امر به معروف و نهى از منكر كن”

بعد از برنامه نماز به مهمترين دستور اجتماعى يعنى” امر به معروف و نهى از منكر” پرداخته است..

امر به معروف ونهى از منكر در حقيقت به منزله يك پوشش اجتماعى براى محافظت جمعيت

است، زيرا اگر مسئله امر به معروف و نهى از منكر در ميان نباشد عوامل مختلفى كه دشمن بقاى” وحدت اجتماعى” هستند، هم چون موريانه از درون، ريشه‏هاى اجتماع را مى‏خورند، و آن را از هم متلاشى مي سازند، بنا بر اين حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممكن نيست!.

در آيه فوق دستور داده شده كه همواره در ميان مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نيكى‏ها دعوت كنند، و از بدى‏ها باز دارند. و در پايان آيه تصريح مى‏كند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است.                  

” معروف” در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف) و” منكر” به معنى ناشناس (از ماده انكار) است. و به اين ترتيب كارهاى نيك، امورى شناخته شده، و كارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شده‏اند.( تفسير نمونه، ج‏3، ص:35)

بادقت در مجموع آيات قرآن پیرامون امر به معروف ونهی از منکر چنين استفاده مى‏شود كه امر به معروف و نهى از منكر دو مرحله دارد: يكى مرحله فردى كه هر كس موظف است به تنهايى ناظر اعمال ديگران باشد، و ديگرى مرحله دسته جمعى كه امتى موظفند براى پايان دادن به نابساماني هاى اجتماع دست به- دست هم بدهند و با يكديگر تشريك مساعى كنند.

قسمت اول وظيفه عموم مردم است، و چون جنبه فردى دارد طبعا شعاع آن محدود به توانايى فرد است، اما قسمت دوم شكل واجب كفايى به خود مى‏گيرد و چون جنبه دسته جمعى دارد و شعاع قدرت آن وسيع و طبعاً از شئون حكومت اسلامى محسوب مى‏شود. اين دو شكل از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق، از شاهكارهاى قوانين اسلامى محسوب مى‏گردد، و مسئله تقسيم كار را در سازمان حكومت اسلامى و لزوم تشكيل يك گروه نظارت بر وضع اجتماعى و سازما ن هاى حكومت مشخص مى‏سازد.(تفسير نمونه، ج‏3، ص: 36)

3- صبر :

وَ اصْبرِْ عَلىَ‏ مَا أَصَابَكَ  إِنَّ ذَالِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(17)

“و در برابر مصايبى كه به تو مى‏رسد شكيبا باش كه همانا اين از كارهاى مهمّ است!”

و كلمه” ذلك” در جمله” إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ” اشاره است به صبر، اگر اشاره را به لفظ” ذلك” آورده، براى اين است كه به اهميت آن اشاره كرده باشد، و بلندى مرتبه صبر را رسانده باشد.( ترجمه تفسيرالمیزان، ج 16،ص :326)

صبر درلغت به معنای حبس ،خودداری وشکیبایی در مقابل امور به کار می رود . مهم ترين ركن پيروزى در برابر مشکلات وآزمایش های الهی صبر و استقامت و پايمردى است، صبر و استقامت در برابر هوس هاى سركشى كه مانع از قبول حق مى‏شود، صبر و استقامت در برابر مشكلاتى كه در آنجا وظائف و اداء رسالت ها وجود دارد، و همچنين شكيبايى در برابر مصائب و حوادث دردناك كه زندگى انسان به هر حال خالى از آن نخواهد بود.خلاصه تنها با نيروى پايدارى و صبر است كه مى‏توان از عهده اين امتحانات بزرگ الهى برآمد.(تفسیر نمونه ،ج 15 ،ص :51)

4-پرهیز از تکبر ، غرور وفخر فروشی :

وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فىِ الْأَرْضِ مَرَحًا  إِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ كلُ‏َّ مخُْتَالٍ فَخُورٍ(18)

“با بى‏اعتنايى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبّر مغرورى را دوست ندارد.”

تصعر” از ماده” صعر” در اصل يك نوع بيمارى است كه به شتر دست مى‏دهد و گردن خود را كج مى‏كند.

 مرح” (بر وزن فرح) به معنى غرور و مستى ناشى از نعمت است.

فخور” از ماده” فخر” به معنى كسى است كه نسبت به ديگران فخر فروشى مى‏كند (تفاوت مختال و فخور در اين است كه اولى اشاره به تخيلات كبرآلود ذهنى است، و دومى به اعمال كبر آميز

خارجى است.) (تفسیر نمونه ،ج 17 ،ص :54)

خيلاء به معنى تكبّر از روى خيال و فرض است و (مختال) به معنى متكبّر است. (قاموس ،ج 2 ،ص:320

به اين ترتيب لقمان حكيم در اينجا از دو صفت بسيار زشت ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مى‏كند؛ يكى تكبر و بى اعتنايى، و ديگر غرور و خودپسندى است كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از توهم و پندار و خود برتر بينى فرو مى‏برند، و رابطه او را از ديگران قطع مى‏كنند. مخصوصاً با توجه به ريشه لغوى” صعر” روشن مى‏شود كه اين گونه صفات يك نوع بيمارى روانى و اخلاقى است، يك نوع انحراف در تشخيص و تفكر است  ، و گر نه يك انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اين گونه پندارهاو تخيلات نمى‏شود .                

ناگفته پيدا است كه منظور” لقمان"، تنها مسأله روى گرداندن از مردم و يا راه رفتن مغرورانه نيست، بلكه منظور مبارزه با تمام مظاهر تكبر و غرور است اما از آن جا كه اين گونه صفات قبل از هر چيز خود را در حركات عادى و روزانه نشان مى‏دهد، انگشت روى اين مظاهر خاص گذارده است. (تفسیر نمونه،ج 17 ،ص :55)

بزرگان اخلاق گفته اند: اساس تکبر این است که انسان از این که خود را برتر از دیگری ببیند احساس آرامش می کند ،بناباین تکبر از سه عنصر تشکیل می شود :نخست این که برای خود مقامی قائل شود،دیگر این که برای دیگری نیز مقامی قائل شود و در مرحله سوم مقام خود رابرتر از آن ها ببیند واحساس خوشحالی وآرامش کند .

واژه  “تکبر وکبر"گاه به آن حالت نفسانی که در بالااشاره شد گفته می شود وگاه به عمل یا حرکتی که ناشی از آن است.مثلاً چنان می نشیند یا راه می رود یاسخن می گوید که نشان می دهد خود را برتر از همه اطرافیان می داند ،این اعمال وحرکات را نیز تکبر می نامند که ریشه اصلیش همان حالت باطنی ودرونی است .(اخلاق درقرآن ،ج2،ص:45)

در مقابل این صفت خداوند در سوره فرقان آیه 63 می فرماید :

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً “”

در اين آيه دو صفت از صفات ستوده مؤمنين را ذكر كرده، اول اين كه مؤمنين كسانى هستند كه روى زمين با وقار و فروتنى راه مى‏روند.

 ” هون” به طورى كه راغب گفته به معناى تذلل و تواضع است  بنا بر اين، به نظر مى‏رسد كه مقصود از راه رفتن در زمين نيز كنايه از زندگى كردنشان در بين مردم و معاشرتشان با آنان باشد.

پس مؤمنين، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنينند، چون تواضع آنان مصنوعى نيست، واقعاً در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنينند ناگزير، نه نسبت به خدا استكبار مى‏ورزند و نه در زندگى مى‏خواهند كه بر ديگران استعلاء كنند و بدون حق، ديگران را پائين‏تر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزت موهومى كه در دشمنان خدا مى‏بينند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمى‏كنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنين است نه كفار و دشمنان خدا، البته اين در صورتى است كه به گفته راغب كلمه” هون” به معناى تذلل باشد. و اما اگر آن به معناى رفق و مدارا باشد معناى آيه اين مى‏شود كه: مؤمنين در راه رفتنشان تكبر و تبختر ندارند.

صفت دومى كه براى مؤمنين آورده اين است كه، چون از جاهلان حركات زشتى مشاهده مى‏كنند و يا سخنانى زشت و ناشى از جهل مى‏شنوند، پاسخى سالم مى‏دهند، و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب مى‏گويند ، پس حاصل و برگشت معناى اين كلمه به اين است كه بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمى‏كنند .  (ترجمه تفسیر الميزان، ج‏15، ص: 332   )   

  در مجمع البیان از امام صادق (عليه السلام)نقل شده  است که آن مردى كه به طبيعت خود راه مي رود خود پسندى و تكلّف ندارد. (تفسير مجمع البیان  ،ج17،ص222)

 5- اعتدال ومیانه روی :                    

وَ اقْصِدْ فىِ مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِكَ  إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَْمِيرِ(19)

“در راه‏رفتن، اعتدال را رعايت كن از صداى خود بكاه (و هرگز فرياد مزن) كه زشت‏ترين صداها صداى خران است.”

كلمه” قصد” در هر چيز به معناى حد اعتدال در آن است  و كلمه” غض” به طورى كه راغب گفته به معناى نقصان در نگاه كردن و صدا كردن است، و بنا به گفته وى غض صوت به معناى آهسته و كوتاه صداگفتن  است. (ترجمه تفسیر المیزان،ج  16،ص :327)

یکی دیگر از مواعظ  لقمان (ع )این است که  درراه رفتن خود ميانه باش ، يعنى ميانه شتاب و كندى حركت نما، زيرا به شتاب رفتن علامت خفت و سبكى است، و به تأنّى رفتن نشانه تكبر و تبختر ، بلكه ميانه‏رو باش كه علامت تواضع و بزرگوارى است. هم چنین كوتاه كن وكم گردان

‏ صداى خود را، يعنى در سخن گفتن فرياد كننده و نعره زننده و دراز زبان مباش.

به درستى كه زشت‏ترين و قبيح ترين صداهاهر آينه صداى خران است كه اولش زفير و آخرش شهيق است، يعنى در بلند كردن صدا فضيلتى نيست بلكه موجب وحشت و دهشت است، زيرا صوت حمار با وجود رفعت، مكروه طبيعت و موجب وحشت مى‏باشد.در تشبيه رافع صوت به حمار، مبالغه شديدى در مذمت و تهجين صداى بلند است. اشاره بر آن كه از مكروهات شديد نزد حق تعالى است . تخصيص انكريت صوت به حمار با آن كه بعضى از آواز حيوانات، انكر از صوت اوست، به جهت آن است كه آواز او نزد عرب ضرب المثل در كراهت است.( تفسير اثنا عشرى، ج 10، ص: 350 )                                      

درست است كه راه رفتن مسأله ساده‏اى است، اما همين مسأله ساده مى‏تواند بيانگر حالات درونى و اخلاقى و احياناً نشانه شخصيت انسان بوده باشد، چرا كه روحيات و خلقيات انسان در لابلاى اعمال او منعكس مى‏شود و گاه يك عمل كوچك حاكى از يك روحيه ريشه‏دار است.

و از آن جا كه اسلام تمام ابعاد زندگى را مورد توجه قرار داده در اين زمينه نيز چيزى را فروگزار نكرده است. (تفسیر نمونه،ج 17 ،ص :59)

لقمان در اندرزهایش اشاره‏اى به آداب سخن گفتن کرده است. قرآن درباره‏ى نحوه‏ى سخن گفتن با مردم، دستورهايى دارد، از جمله اين كه با آنان سخنى نرم، ملايم، آسان، استوار، معروف و رسا گفته شود.

1-البقرة : 235   … أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً

2-النساء : 5  و 8    … وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً

3- النساء : 9   … وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديداً

4- النساء : 63  … وَ قُلْ لَهُمْ في‏ أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً

5- الإسراء : 23   …وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً

6- الإسراء : 28   …فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً

7- الإسراء : 40   …إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظيماً

طه : 44   فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً -8

الأحزاب : 32   … وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً                         -9

10- الأحزاب : 70   …وَ قُولُوا قَوْلاً سَديدا

المزمل: 5   إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً-11

12-البقرة: 83   … وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً

*اگرچه به همه‏ى مردم نمى‏توان احسان كرد، ولى با همه مى‏توان خوب سخن گفت. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» برخورد خوب و گفتار نيكو، نه تنها با مسلمانان، بلكه با همه‏ى مردم لازم است .(تفسير نور،ج 1، ص: 149)

*ميسور” از ماده” يسر” به معنى راحت و آسان است، و درآیه فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه سخن نيك و برخورد توأم با احترام و محبت را شامل مى‏شود.(تفسیر نمونه ،ج12 ،ص :89 )

*با هداياى مالى و زبان شيرين می توان  از كينه‏ها و حسادت‏ها، پيشگيرى و پيوندهاى خانوادگى را مستحكم‏ترکرد . «فَارْزُقُوهُمْ وقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً»( تفسیر نور، ج 2، ص: 247 )

*در هنگام برخورد رهبر با منافقان بايد با صراحت، منافقان را نسبت به عواقب كار و سرنوشتشان هشدار داد. «فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً.( تفسیر نور ،ج 3، ص: 318 )

*بعد از احسان به والدین، گفتار كريمانه مهم‏ترين شيوه‏ى برخورد باآن ها است.هم احسان لازم است، هم سخن زيبا و خوب. «إِحْساناً … قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً» (تفسیر نور ،ج 7 ،ص :41)

*شروع تربيت و ارشاد بايد از طريق گفتگوى صميمانه باشد. «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً» حتّى با سركش‏ترين افراد نيز بايد ابتدا با نرمى و لطافت سخن گفت. (تفسیر نور ،ج 7 ،ص : 348)

 

*نتیجه گیری :

تربیت یکی از نیاز های بشر است .قرآن کریم حاوی بزرگترین دستورات ومبانی تربیتی است ؛که خداوندتوسط پیامبر برای هدایت وتربیت انسان ها فرستاده است .یکی از سوره هایی که این نکات تربیتی رادربردارد سوره لقمان است .لقمان حکیم ضمن تربیت فرزند خود نکاتی را بیان می کندکه حاوی مطالب تربیتی از قبیل توحید ،معاد ،نماز ،صبر ،امر به معروف ونهی از منکر ، اعتدال و دوری از تکبر وغرور است .پس می تواند یک الگوی تربیتی مناسب برای والدین باشد تا آن ها نیز بتوانند فرزندی شایسته طبق موازین اسلامی تربیت کنند .

فقط باید توجه داشت برای تربیت اموری لازم است که در رأس آن مهر ومحبت،احترام وشخصیت دادن به طرف مقابل است ؛به طوری که بدون آن ها ممکن است بهترین سخن،  بدترین آن ها شود .

فهرست منابع:

 

*قرآن مجید

1-اصفهانی ،راغب ،مفردات الالفاظ القرآن الکریم ،   قم      ،طلیعه النور ،1479 ه ش

2- حسینی شاه عبد العظیمی ،حسین بن احمد،تفسیر اثنا عشری ،تهران ،میقات ،1363ه ش

3- شهباز ورزنه ،ابوالقاسم ،عظمت یک نگاه (مقام والدین )،بی جا ،چاپ گلها،1387ه ش

4- طباطبایی ،محمد حسین ،ترجمه تفسیر المیزان ،مترجم محمدباقر موسوی همدانی ،قم ،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ،دفتر انتشارات اسلامی ،1384 ه ش

5-قرائتی ،محسن ،تفسیر نور ،تهران ،مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن ،1383ه ش

6- قرشی بنابی ،سید علی اکبر ،قاموس قرآن ،تهران ،دارالکتب اسلامیه ،1367ه ش

7- مترجمان ،ترجمه تفسیر مجمع البیان ،تهران ،انتشارات فراهانی ،1360ه ش

8-    مکارم شیرازی ،ناصر وهمکاران ،تفسیر نمونه ،تهران ، دارالکتب اسلامیه،1383 ه ش

9 -    مکارم شیرازی ،ناصر وهمکاران   ،  اخلاق در قرآن،ج 2 ، قم ، انتشارات مدرسه امام علی (ع ) ،1378 ه ش

10-معین ،خدیجه ،روان شناسی تربیت کودک ونوجوان از منظر قرآن،روایت وعلم ،اصفهان،انتشارات پیام صادق،1391 ه ش

11-    نجفی خمینی ،محمد جواد ،تفسیر آسان ،تهران ،انتشارات اسلامیه ،1398 ه ق

 

جلوه های حب الهی در آیات و روایات

دانش افزایی پژوهشی

دوره ی مهارت افزایی آشنایی با متون انگلیسی قرآنی پژو هشی ( دائرة المعارف قرآن و اسلام لیدن) با حضور سر کار رستمی برگزار می شود، تا طلاب با متون انگلیسی که در پژوهش می توانند استفاده کنند، آشنا شوند.

دانش افزایی پژوهشی

دور ه ی شبهه شناسی با عنوان: نقد شبهات اعتقادی با محوریت آیات قرآنی(نقد اندیشه های وهابیت در زمینه آیات امامت و مهدویت)  با حضور استاد ارجمند حجت الاسلام والمسلمین محسن عمیق در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن فاطمة الزهرا( س) در روزهای دوشنبه 28/5/94 و سه شنبه5/29  و پنج شنبه 31/5/95 بر گزار شد . و شبهات وارده در این زمینه بررسی شده  و طلاب با انواع شبهات و نحوه ی  پاسخگویی به شبهات آشنا شدند.

بنیان خانواده از منظر حضرت زهرا (سلام الله علیها)خانم معصومه خانی

 

شورای عالی حوزه علمیه قم

مرکزمدیریّت حوزه های علمیه خواهران

مدرسه  تخصصی فاطمه الزهرا

شهرستان خمینی شهر

عنوان

بنیان خانواده از منظر حضرت زهرا (سلام الله علیها)

استادراهنما

آقای مهدی باقری سیانی

پژوهشگر

خانم معصومه خانی

اردیبهشت 1394

چکیده

باتوجه به اینکه هر انسان وارسته ای که در این دنیا به مقامات معنوی دست یافته  است و توانسته است به  هدف خلقت الهی که بندگی خالصانه معبود بی همتا می باشد خود رانزدیک کند  با عنایت و توجه اهل بیت به ایشان و نظر خاص ائمه معصومین علیهم صلوات الله بوده است و ریشه واساس این نظرخاص توجه به مقام شامخ ملیکه آسمان وزمینومادر آفرینش حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد در این تحقیق مختصری از جلوه های نور این خورشید عالم تاب را مورد بررسی قرارداده و از ابعاد دخترنمونه بودن و همسر نمونه بودن ومادر نمونه بودن نمونه هایی را ذکر نموده ایم  که انشا االه مورد عنایت ایشان قراربگیرد .و بتوانیم از این نمونه ها درس عملی گرفته ودر زندگی شخصی خویش به کارببریم . کلید وازگان :فاطمه الزهراء-بنیان – مادر-همسر

مقدمه

اگرچه تاريخ زن - همانند خود زن - همواره در طول تاريخ مظلوم و مورد توجه کامل قرار نگرفته، ولي آنچه - از تاريخ موجود - کم و بيش به دست مي‏آيد، اسيري، بردگي و بي‏ارزشي زن در جوامع مختلف، حتي در ميان متمدنها بوده است.

در ايران متمدن و ابرقدرت قبل از اسلام، زن موجودي بي‏اراده و مطيع بي‏چون و چراي شوهر به حساب مي‏آمد و پس از وفاتش حق ازدواج نداشت، در حالي که مرد بدون محدوديت! مي‏توانست زن بگيرد و در ميان طبقات اشراف و بلند پايه، ازدواج با محارم چون مادر و خواهر و… يک مساله رايج بود. زن در ميان اعراب وضع تاسف‏باري داشت و با وي برخورد وحشيانه انجام مي‏دادند و اساسا او را مخالف حيثيت و آبروي خويش تصور نموده و در اکثر افکار و رسوم غيرانساني آنان پرده برداشته، مي‏فرمايد:و اذا بشر احدهم بالانثي ظل وجهه مسودا و هو کظيم. يتواري من القوم من سوء مابشر به ايمسکه علي هون ام يدسه في التراب الاسا مايحکمون. [1]

هرگاه به يکي از آنان، تولد دختري را خبر مي‏دادند، صورتش از شدت ناراحتي سياه مي‏شد و (به خاطر بشارت بدي که به او داده شده بود.) از قوم و قبيله خويش کنار مي‏کشيد و چنين مي‏انديشيد، که او را همراه با خواري و زبوني نگه دارد يا در خاک پنهانش کند. (چه تصور بدي!)

اما اسلام (باظهورش) نسبت به زنان، تولد جديدي بخشيد و قانون تساوي زن و مرد را در ارزشهاي الهي و اجتماعي اعلان کرد و معيار فضيلت و برتري را در تقوا و پرهيزگاري دانست،[2] و حقوق هر يک را محترم شمرد و هرگونه تبعيض بي‏جهت و تفوق نژادي و جنسي را محکوم کرد و با صداي بلند اعلام نمود: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف،    يعني: زن و مرد به طور يکسان، و از حقوق شايسته‏اي برخوردارند.»در کمال‏يابي و کمال‏جويي، (براي زنان) ميدان وسيعي قائل شد و هيچ محدوديت و پاياني براي آن ترسيم نکرد. بنابراين، نشان مي‏دهد که زن موجود باارزش و انساني فعال، کامل، قابل رشد و منشا آثار خير است…

حضرت صدیقه طاهره بهترین الگوی بشریت در تمام ابعاد وجودی خویش می باشد که برجسته ترین ابعاد ایشان بعد دختر و همسر ومادری ایشان است که از این جهت  بهترین الگو برای زنان مومنه می باشد .

الف:جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  (سلام الله علیها )به عنوان دختری نمونه

1)نور فاطمه از نور خداست

رسول خدا (عليه السلام) فرمود: هنگامي که خداوند متعال خواست بهشت را بيافريندآن را از نور وجه خويش خلق کرد، سپس آن را گرفته به سوي ما افکند. يک سوم آن نور به من رسيد و يک سوم آن به فاطمه عليها السلام و يک سوم ديگر به علي و خاندانش اصابت کرد. از آن نور به هر کسي که چيزي تابيده شده باشد به ولايت آل محمد عليه السلام راه پيدا مي کند و هر کس از آن نور چيزي به او نرسيده باشد، از ولايت خاندان محمد عليه السلام منحرف و گمراه مي شود. [3]

2)نطفه تکوين فاطمه از غذاي بهشتي بود

علامه مجلسي در جلد ششم بحار آورده است:جبرئيل امين نزد رسول خدا عليه السلام آمد و عرض کرد: يا محمد خداوندي علي اعلي سلامت مي رساند و به تو فرمان مي دهد که به مدت چهل شبانه روز از همسرت خديجه دوري گزيني. پيامبر عليه السلام پس از صدور اين دستور از سوي خداوند متعال با وجود علاقه زياد خود به خديجه، چهل شبانه روز، در حالي که روزها روزه و شبها به عبادت مي ايستاد از خديجه کنارگيري نمود و به توسط عمار ياسر براي همسرش ‍ پيام فرستاد که: اي خديجه! کناره گيري من از تو به جهت بي اعتنايي و يا اينکه تو را رها کرده باشم نيست، بلکه به جهت امتثال فرمان پرودگارم است. تو اي خديجه اين موضوع را بر خير و نيکي حمل نما، زيرا که خداي متعال به وجود تو بر فرشتگان مقربش در هر روز افتخار مي کند. به هنگام شب در خانه را ببند و استراحت کن، من در منزل فاطمه بنت اسد به سر مي برم. پس از گذشت چهل روز جبرئيل فرود آمد و گفت: اي محمد عليه السلام! پرودگار علي اعلي سلامت مي رساند و مي فرمايد که خود را براي تحيت و تحفه او آماده سازي! رسول خدا عليه السلام فرمودند: اي جبرئيل! تحفه حضرت رب العالمين چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: من نمي دانم. در اين هنگام ميکائيل شرفياب حضور پيامبر شد، در حالي که طبقي به همراه داشت و روي آن دستمالي از ديبا بود. پس آن طبق را در برابر عليه السلام نهاد و جبرئيل پيش آمد و عرض کرد: اي محمد عليه السلام! پرودگارت امر مي کند که امشب از غذاي موجود در اين طبق افطار کني! علي عليه السلام مي فرمايند: پيامبر عليه السلام هر شب به هنگام افطار به من مي فرمودند که در خانه را باز بگذارم تا هر که نيازمند غذا است بتواند داخل خانه شده و غذاي بخورد، ولي در آن شب فرمودند: بر در منزل بنشين و مانع ورود افراد به خانه شو، زيرا اين غذا جز من بر هم کسي حرام است. علي عليه السلام مي فرمايند: پيامبر عليه السلام دستمال روي طبق را برداشت و در آن خوشه اي خرماي تازه و خوشه اي انگور بود. رسول خدا عليه السلام از آن غذا به تنهايي سير ميل فرموده و آب گوارا نوشيدند، سپس دست خويش را براي شستن در از فرمودند. جبرئيل بر دست ايان آب مي ريخت، ميکائيل مي شست و اسرافيل خشک مي کرد. باقي مانده غذا به همراه ظرف به آسمان برده شد. رسول خدا عليه السلام برخاستند تا نماز گزارند. جبرئيل گفت: امشب نماز اول وقت بر شما حرام است تا به منزل خديجه در آئيد. خداي تعالي به ذات خود سوگند خورده است که از صلب شما امشب فرزندي پاک و پاکيزه ايجاد فرمايد. رسول خدا عليه السلام به سرعت به سوي منزل خديجه آمدند. خديجه مي گويد: در آن شب بين خواب و بيداري بودم که صداي در را شنيدم. صدا کردم کيست که در را مي کوبد؟ ناگاه رسول خدا عليه السلام باسخن دلنشين و لحن زيباي خود فرمودند: خديجه باز کن من محمدم. خديجه مي گويد: برخاستم در حالي که بسيار خوشحال و شادمان بودم، در را باز کردم و پيامبر عليه السلام وارد شدند. ايشان عادت داشتند هر وقت وارد منزل مي شدند ظرفي مي خواستند، وضو مي گرفتند و نماز مي خواندند، آنگاه استراحت مي کردند. ولي در آن شب نه ظرفي براي وضو خواستند و نه آماده براي خواندن نماز شدند، بلکه بلافاصله به بستر آمدند. سوگند به آنکس که آسمان را بر افراشت و آب را جاري نمود، در آن شب رسول خدا عليه السلام از من دور نشد مگر اينکه سنگيني حمل فاطمه عليها السلام را در خويشتن احساس کردم.. [4]

3)سخن فاطمه به هنگام تولد

فاطمه زهرا عليها السلام در آخرين ساعات روز جمعه، بيستم جمادي الثاني، سال پنجم بعثت به دنيا آمد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: هنگامي که وجود مبارک فاطمه عليها السلام به زمين رسيد نوري از آن وجود نازنين ساطع گرديد که پرتو آن به تمام خانه هاي مکه داخل شد، به حدي که همه مکه را روشن کرد. همزمان با آن در آسمان نيز نور روشني پديدار گشت که ملائکه و فرشتگان آسمان پيش از آن نوري به اين زيبايي نديده بودند. به مبارکي تولد فاطمه عليها السلام ده فرشته از فرشتگان زيبا روي پروردگار - در حالي که درست هر کدام تشطي از ظروف بهشتي که پر بودند از آب کوثر قرار داشت - به حضور فاطمه عليها السلام شرفياب شدند واز آن آب به ايشان نوشانده و غسلش دادند. سپس دو جامعه زيبايي سفيد، از شير سفيدترل و از مشک و عنبر خوش ‍ بوتر، يکي را به بدن نازنين فاطمه عليها السلام پيچيدند و جامعه ديگر را مقنعه او قرار دادند. آنگاه فاطمه عليها السلام را دعوت به سخن گفتن کردند. فاطمه شروع به سخن گفتن کرد و گفت: شهادت مي دهم که پرودگار و آفريننده من، کسي نيست مگر خداي بزرگ و بي همتا، گواهي. مي دهم با اينکه پدرم سيد و سرور برگزيدگان خدا و رسول خداست و اقرار مي کنم به اينکه همسرم و جانشين رسول خداست و فرزندانم (حسن و حسين عليه السلام) دو سبط رسول خدايند. پس از آن فاطمه عليها السلام بر هر يک از آن چهار زناني که خديجه را در امر زايمان مساعدت کرده بودند با بردن نام ايشان سلام داد و آنها نيز با شادماني پاسخ دادند.فاطمه عليها السلام رشد جسماني خود را آغاز کرد و طوري که در هر روز به اندازه يک هفته و در هفته به اندازه يک ماه و در يک ماه به اندازه يک سال کودکان ديگر رشد مي کرد.[5]

4)خشم پيامبر به خاطر توهين به خديجه

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:روزي رسول خدا عليه السلام وارد منزل شد، عايشه را ديد که مقابل حضرت زهرا عليها السلام ايستاده و با او به تندي حرف مي زند و مي گويد: اي دختر خديجه! تو گمان مي کني مادرت بهتر از من است؟ چه فضيلتي بر من دارد؟ او زني مثل ما بود رسول خدا عليه السلام سخن عايشه را شنيد، وقتي فاطمه چشمش به پدر افتاد، شروع به گريه کرد. پيغمبر عليها السلام فرمود: فاطمه جان! چرا گريه مي کني؟ عرض کرد: عايشه به مادرم توهين کرد. رسول خدا عليه السلام خشمناک شد و فرمود: عايشه ساکت شو! خداوند متعال زنهاي با محبت و بچه دار را مبارک قرار داده است. خديجه براي من فرزنداني مثل طاهر و قاسم و فاطمه (ع) و رقيه و ام کلثوم و زينب آورده است، ولي خدا تو را عقيم و نازا قرار داده است. [6].

5)من هرگز پدر را رها نخواهم کرد

هنگامي که خواهران حضرت فاطمه عليها السلام ازداواج کردند و به خانه شوهررفته بودند، فاطمه به دامن مادرش (که هنوز زنده بود) چسبيده و گفت: مادر! من دوست نمي دارم به خانه ديگر بروم، من هيچ گاه از شما جدا نمي شوم. خديجه عليها السلام با لبخندي سرشار از ستايش پاسخ داد: اين را همه مي گويند، ما نيز مي گفتيم. بگذار وقتش برسد! اما فاطمه عليها السلام در حالي که مادر ساکت بود با اصرار گفت نه، من هرگز پدر را رها نخواهم کرد هيچ کس نمي تواند مرا از او جدا کند. [7]

6)فاطمه غمخوار پدر

در سال دهم بعثت ابوطالب و خديجه، در فاطمه کوتاهي يکي پس از ديگري از دنيارفتند، اين دو حادثه ناگوار به قدري در روح بزرگ پيغمبر تاءثير کرد که آن سال را سال غم و اندوه ناميده. دشمنان رسالت پيامبر عليه السلام وقتي که مشاهده کردند مدافع او، يعني ابوطالب از دنيا رفته است، شروع به آزار و اذيت او پرداختند. روزي يکي از مشرکين مکه پيامبر عليه چ را در کوچه ملاقات کرد، مقداري خاکروبه و آشغال بر سر و صورت آن جناب پاشيد، پيامبر عليه السلام چيزي نگفت و با همين حال وارد خانه شد. فاطمه عليها السلام به استقبال پدر شتافت، آب آورد و با چشم گريان سو و صورت پدر را شست پيامبر عليه السلام فرمود: دخترم! گريه نکنن ، مطمئن باش که خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ مي دارد و پيروز مي گرداند.[8].

ب:جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  سلام الله علیها به عنوان همسری نمونه

1)ازدواج آسماني

وقتي که علي عليها السلام فاطمه عليها السلام را از رسول خدا خواستگاري کرد،پيامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آيا براي اين امر چيزي داري؟ علي عليه السلام عرض کرد: پدر و مادرم فداي شما يا رسول الله! من چيزي را از شما پنهان نمي کنم، تمام دارائيم يک شمشير، يک زره و يک شتر آبکش (يا اسب) است و جز اينها چيزي ندارم. رسول خدا عليه السلام فرمود: شمشير براي تو لازم است، زيرا تو مرد جنگ حتي و با آن در راه خدا جهاد مي کني. شتر نيز از لوازم زندگي است که بايد با آن آبکشي نمايي و براي اهل و عيال خود کسب روزي کني و در مسافرتها براي باربري استفاده اش کني، زره را به عنوان مهر زهراء عليه السلام مي پذيرم. سپس فرمود: يا علي! آيا مي خواهي تو را را بشارتي بدهم؟ عرض کرد: بلي يا رسول الله! پدر و مادرم فداي شما باد. فرمود: تو رابشارت باد که خداي تعالي فاطمه را در آسمان به تو تزويج نمود پيش از آنکه من او را در زمين به تو تزويج کنم.[9].

2)مهريه فاطمه شفاعت از گناهکاران

احمدبن يوسف دمشقي در اخبار الدول و آثار الاول مي گويد:در خبر وارد شده: زماني که حضرت رسول اکرم عليه السلام فاطمه عليها السلام را به عقد علي عليه السلام در آورد، مالي اندک را به عنوان صداق تعيين فرمود: فاطمه عليها السلام عرض کرد. اي رسول خدا! دختران مردم نيز شوهر کرده و مقدار کمي به عنوان صداق برايشان تعيين مي گردد، پس ‍ فرق بين من و آنان چيست ؟ از شما مي خواهم که مهريه مرا به علي عليه السلام برگرداني و از خداي تعالي بخواهي که مهريه مرا شفاعت گناهان امت تو قرار دهد. پس جبرئيل در حالي که با وي کاغذ کوچکي از حرير بود نازل شد که در آن نوشته شده بود. خدا تعالي مهريه فاطمه را شفاعت گناهکاران از امت پدرش قرار داد. در تاريخ زندگي زندگاني حضرت زهراء آمده است که وقتي به حال احتضار قرار گرفتند، گرفتند، وصيت فرمودند که آن کاغذ کوچک را روي سينه شان، در زير کفن قرار دهند. به وصيتشان که عمل شد فرمودند: به هنگامي که در قيامت برانگيخته شدم اين کاغذ را به دست مي گيرم و از گناهکاران امت پدرم شفاعت مي کنم همچنين صفوري در نزهة المجالس نقل مي کند که: فاطمه زهرا عليها السلام از پدر بزرگوارش رسول اکرم درخواست نمود تا صداق وي را شفاعت راي امت او قرار دهد و اين بانوي بزرگوار زماني که بر صراط مي آيند صداق خويشتن را طلب کنند. [10].

3)جهاز حضرت صديقه طاهره

پس از اينک حضرت رسول اکرم عليه السلام پيشنهاد ازدواج حضرت علي عليه السلام با فاطمه عليها السلام را قبول کرد و از ميان وسايل کم علي، زره او را براي خرج عروسي قبول فرمود، علي عليه السلام زره را فروخت و پول آن را نزد رسول اکرم آورد. پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين مبلغ را به سه قسمت تقسيم فرمودند، يک سوم براي خريد جهيزيه، يک سوم براي خريدن عطر و بوي خوش و يک سوم آن را نزد ام سلمه به امانت گذاشتند تا براي وليمه شب عروسي از آن استفاده کنند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) 63 درهم، مقدار پولي را که براي جهيزيه گذاشت بود چند نفر از ياران و اصحاب و فرمودند: با اين پول براي دخترم آنچه از لوازم خان مورد نياز است تهيه کنيد. آنها به بازار رفته و وسائل مورد نياز را خريداري کردند که آن وسائل عبارتند از: 1- دو دست رختخواب از پارچه مصري، محتواي يکي از آنها برگ خرما و ديگري پشم گوسفند بود. 2- فرشي از پوست. 3- بالشي از پشم با دروني از برگ خرما. 4- عبائي خيبري. 5- مشک آب. 6- دو کوزه و دو ظرف آب. (دو ظرف بزرگ و دو ظرف کوچک) 7- آفتابه. 8- پرده اي از پشم نازک 9- پيراهني به قيمت 9 درهم. 10- يک روسري به ارزش چهار درهم. 11- حوله اي سياه رنگ. 12- تختي پوشيده به روتختي. 13- چهار زير دستي از پشم طائف با محتواي از گياهي به نام اذفر. 14- حصيري بحريني. 15- دستاس. 16- وسيله و ظرف خضابي از مس. 17- ظرفي براي شير. 18- ظرفي بزرگ براي آب. وقتي کالاها به نزد پيامبر عليه السلام آورده شد. پيامبر (صلي الله عليه وآله ) با دست آنها را زير و رو کرده و فرمودند: پروردگارا! برکت ده قومي را که بيشترين ظرفهايشان گلين است.[11].

4)عروس و داماد يکديگر را مي ستايند

شخصيت فاطمه زهراء عليها السلام از همان شب اول ازداوج چنان براي علي عليه السلام جلوه مي نمايد، که وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) فرداي آن شب از علي عليه السلام مي پرسد: همسرت را چگونه يافتي؟ بي درنگ پاسخ مي گويد: نعم العون علي طاعة الله بهترين يار و ياور براي اطاعت و عبوديت خداوند. همچنين از فاطمه زهراء عليها السلام مي پرسد: کيف راءيت زوجک؟ شوهرت را چگونه ديدي؟ پاسخ داد: يا ابة خير زوج؛ اي پدر بهترين شوهر ديدم. .[12]

5)فاطمه همسري صديقه

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: ياعلي! پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا کرده است که به هيچ کس، حتي به من ارزاني نکرده: اول: پدرزني چون من به تو عطا کرده است. دوم: به تو همسري چون دخترم صديقه هديه فرموده است. سوم: فرزنداني چون حسن و حسين عليه السلام به تو عطا کرده است پيامبر (صلي الله عليه وآله) به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم.[13].

6)هرگز از شوهرت چيزي نخواه

علي عليه السلام باغي داشتند که آن را به مبلغ 12 هزار در هم فروخته و همه پولها را بين فقراء تهيدستان مدينه تقسيم کرد. وقتي که به منزل بازگشت، فاطمه عليها السلام از ايشان پرسيد؟ يا علي! پس غذاي امروز ما چه شد؟ علي عليه السلام براي تهيه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه عليها السلام با خود انديشيد که چرا چنين گفتم، چون از پدر شنيده بود که هرگز از شوهرت چيزي نخواه، شايد نتواند آن را تهيه کند. آنگاه فرمود. فاني اءستغفر الله و لا اءعود اءبدا من از خدا آمرزش مي طلبم و ديگر اين رفتار را تکرار نخواهم کرد[14].

7)مدارا و مهرباني با همسر

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) چند روز بعد از عروسي حضرت فاطمه عليهاالسلام به ديدار آنها رفت. از علي عليه السلام خواست تا چند لحظه از اتاق بيرون رود، پس از فاطمه عليها السلام پرسيد: دخترم! همسرت را چگونه يافتي؟ عرض کرد: پدرجان، خدا بهترين مردان را نصيب من کرده، لکن زنان قريش که به ديدنم آمدند به جاي تبريک، عقده اي بر دلم نهادند و گفتند: پدرت تو را به مردي فقير و تهيدست کابين بسته، با اينکه ثروتمندان و رجال بزرگي خواستگار تو بودند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) دخترش را دلداري داد و فرمود: نور ديده ام! پدر و شوهر تو فقير نيستند، به خدا سوگند. گنجهاي زمين را بر من عرضه داشتند، ولي من نعمتهاي اخروي را بر ثروت و مال دنيا ترجيح دادم. عزيزم! من براي تو همسري برگزيدم که از همه زودتر اسلام آورد او از حيث علم و دانش و عقل بر تمام مردم برتري دارد. خدا در بين بشر، من و شوهرت را برگزيد. تو همسر خوبي داري، قدرش را بدان و از فرمانش سرپيچي نکن. سپس علي عليه السلام را خواند و فرمود: با همسرت مدارا و مهرباني کن. بدان که فاطمه عليها السلام پاره تن من است. هر کس او را آزاد کند مرا اذيت کرده و هر کس او را خشنود کند مرا خشنود کرده است. [15].

8)ادب و ايثار فاطمه

ادب و ايثار حضرت فاطمه عليها السلام به حدي بود که گرسنگي خود و فرزندانش رااز علي عليه السلام پنهان مي کرد و از شوهرش تقاضايي نمي کرد تا شايد نتواند آن را بر آورده کند. در اين رابطه به موارد زير توجه فرماييد:

1- روزي فاطمه زهرا عليها السلام در حالي که آثار ضعف و گرسنگي از چهره او نمايان بود، به حضور پدرش رسيد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) وقتي اين حالت را مشاهده کرد، دستهايش را به سوي آسمان بلند نمود و گفت: خدايا! گرسنگي فرزندم را به سيري تبديل نما و وضع او را سامان بده. [16]

2- روزي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از دخترش پرسيد: فاطمه جان! چرا رنگ رخسارت پريده است؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسين دگرگون شده است؟ عرض کرد: پدرجان! سه روز است که غذا نخورده ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگي بي تاب شده اند و هم اکنون مانند جوجه هاي پرکنده از گرسنگي به خواب رفته اند.[17]

3- روزي علي عليه السلام از آن حضرت تقاضاي غذايي کرد، آن حضرت گفت: دو روز است که خودم چيزي نخورده ام و هر چه در خانه بود براي شما و فرزندانم آورده. وقتي که علي عليه السلام به او مي گويد: چرا مرا آگاه نساختي تا براي شما غذا تهيه کنم؟ مي گويد: از خداي خود شرم کردم که چيزي از تو بخواهم که انجام آن برايت دشوار باشد. .[18]

9)پشتيباني از شوهر در کارهاي خير

روزي علي عليه السلام وارد خانه شد، ديد حسن و حسين عليه السلام نزد فاطمه عليها السلام گريه مي کنند. فاطمه زهرا عليها السلام گفت: اينها گرسنه اند و يک روز است که چيزي نخورده اند! علي عليه السلام پرسيد: پس اين ديگ بر سر آتش چيست؟ گفت: در ديگ، تنها آب است که براي دل خوشي فرزندانم بر سر آتش ‍ نهاده ام! علي عليه السلام از اين ماجرا دلتنگ شد. عبايش را به بازار برد و به مبلغ شش درهم فروخت و با آن غذايي تهيه کرد. وقتي که به خانه باز مي گشت فقيري به حضرت گفت : آيا کسي در راه خدا وام مي دهد تا چند برابر گردد؟ علي عليه السلام همه آن خوراکي را به او داد، چون به خانه رسيد، فاطمه عليها السلام پرسيد: يا علي! چيزي براي رفع گرسنگي بچه ها بدست آوردي؟ گفت: آري، ولي همه آنها را به بينوايي دادم. فاطمه عليها السلام گفت: چه خوب کردي، تو هميشه توفيق کار خير مي يابي! علي عليه السلام براي اقامه نماز از منزل خارج شد. در راه شخصي را ديد که پولي ندارم. گفت: به تو فروختم هر وقت پولي بافتي به من باز دهي؟ علي عليه السلام آن شتر را به 60 درهم خريد و حرکت کرد. ناگهان شخصي رسيد و عرض کرد: يا علي! اين شتر را به من بفروش. علي عليه السلام فرمود: به چه قيمتي مي خري؟ گفت: 120 درهم. حضرت شتر را داد و پول را گرفت، نيمي از آن پولها را به صاحب شتر داد و نيمي ديگر را براي خود برداشت. در اين وقت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رسيد و ماجرا را از علي عليه السلام شنيد. حضرت فرمود: يا علي! فروشنده جبرئيل و خريدار ميکائيل بود. اين در عوض آن وامي بود که به فقير داده بودي[19] .

ج:جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  سلام الله علیها به عنوان مادري نمونه

يکي از ابتداي ترين مراحل پروش و اثر گذاري در روح کودک نامگذاري است.نامگذاري، براي طفل اهميت فوق العاده اي دارد، زيرا اولين چيزي که در فهم لطيف و حساس کودک راه پيدا مي کند نام و شهرت اوست و اينکه اين نام چه بار فرهنگي و معنا داري را حمل مي کند، تاءثير زيادي در روح و روان کودک دارد. بدين جهت علي عليه السلام يکي از حقوقي را که فرزندان بر عهده پدر دارند نام نيکو و پسنديده مي شمارد و مي فرمايد: حق الولد علي الوالد اءن يحسن اسمه حق فرزند بر پدر اين است که نامي نيکو بر او بگذارد[20].

با اين توضيح نگاهي کوتاه مي کنيم به زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام در رابطه با تولد فرزندان و نام گذاري و عقيقه و… بعد از تولد امام حسن، امام حسين، حضرت زينب و ام کلثوم عليهاالسلام حضرت زهرا عليهاالسلام امر نامگذاري را به علي عليه السلام واگذار مي کرد. علي عليه السلام مي فرمود: من در امر نامگذاري فرزندانم از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) سبقت نمي گيرم، بنابر اين کودک را نزد پيامبر مي آورد و حضرت هم به نامهاي برگزيده شده از طرف خداوند بر آنان نام مي گذاشت. يکي ديگر از سنتهاي جاري در زندگي صديقه کبري، گفتن اذان در گوش ‍ راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود و ديگر عقيقه (قرباني که در واقع مي توان آن را بيمه سلامتي شمرد) و صدقه براي نوزاد متولد شده بود. نقل شده است که حضرت فاطمه عليهاالسلام هر گاه صاحب فرزندي مي شد، براي او گوسفندي عقيقه مي داد، سپس روز هفتم، سر او را مي تراشيد و برابر وزن موهاي او نقره صدقه داده و براي قابله و همسايه ها هديه مي فرستاد و ديگران را در شادي خود سهيم مي کرد. [21].

1)تعليم و تربيت زينب سلام الله علیها

حضرت زينب عليهاالسلام دختر دانشمند فاطمه زهرا (س) بود، طوري که او راعقيله بني هاشم ناميده اند، او استاد علوم قرآني بود. روزي مشغول تلاوت قرآن بود، در اين هنگام پدرش علي عليه السلام صداي او را شنيد حضرت زينب تفسير بعضي از اين آيات قرآني را از پدرش سؤال مي کند. علي عليه السلام به سختي تحت تاءثير هوش و ذکاوت درخشان زينب قرار گرفته، لذا اشاراتي به آينده دختر گرامي خود زينب کرد. جرياناتي را که در پيش دارد ياد آورد شد. حضرت زينب در پاسخ پدر گفت: مادرم فاطمه عليهاالسلام مرا به اين مطالب، آگاه کرده تا مرا براي فردايم آماده سازد.[22].

3)توجه به فرزندان

روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله) به خانه پيامبر رفت، چون به در خانه رسيدديد دخترش فاطمه مضطرب و ناراحت پشت در ايستاده است. آن حضرت فرمود: چرا اينجا ايستاده اي؟ فاطمه زهرا عليهاالسلام با حالتي مضطرب، عرض کرد: فرزندانم صبح زود بيرون رفته اند و تا کنون از آنها هيچ خبري ندارم. پيامبر (صلي الله عليه وآله) به دنبال آنها روانه شد، چون به نزديک غارجبل رسيد، آنها را ديد که در کمال سلامت و آرامش، مشغول بازي هستند. آنها را بر دوش گرفت و به سوي خانه فاطمه (ع) آمد. [23].

4)بازي با فرزندان

نقل شده است که حضرت زهراء عليهاالسلام با فرزندش امام حسن عليه السلام بازي مي کرد و او را بالا مي انداخت و در قالب زيباي شعر چنين مي فرمود:

اشبه اءباک يا حسن   و اخلع عن الحق الرسن  و اعبد الها ذالمن   و لا توال ذالاحن

1-    حسن جان! مانند پدرت علي باشد، و ريسمان ظلمي را از گردن حق بردار. خداي احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کينه توز دوستي مکن.

2-       آنگاه که امام حسين عليه السلام را دست نوازش مي کرد، مي فرمود: انت شبيه بابي لست شبيها بعلي حسين جان! تو به پدرم رسول الله شباهت داري و به پدرت علي شباهت نداري. اين در حالي بود که علي عليه السلام سخنان فاطمه عليهاالسلام را مي شنيد و لبخندي مي زد.[24].

جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  سلام الله علیها به عنوان انسان مومن و شیعه  نمونه

1)در خانه فاطمه محل دعاي پيامبر

حضرت فاطمه عليها السلام در برابر يکي از افراد نادان مدينه که در مورد علي عليه السلام زبان به سرزنش گشوده بود و ناسزا مي گفت، فرمود: مي داني علي کيست؟ علي امامي رباني و الهي و هيکلي نوراني و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندي از خاندان پاکان، گوينده به حق و روا، جايگاه اصلي و محور امامت، پدر حسن و حسين عليه السلام دو دسته گل پيامبر عليه السلام و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است[25]

2)فاطمه به سؤالات شرعي با گشاده روئي پاسخ مي داد

علي عليه السلام نقل فرمود: روزي يکي از زنان مدينه خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد و گفت: مادر پيري دارم که در مسائل نماز سؤالاتي دارد، مرا فرستاده تا مسائل شرعي نماز را از شما بپرسم. حضرت زهرا عليها السلام فرمود: بپرس. زن مسائل فراواني را مطرح کرد و پاسخ شنيد. در ادامه پرسشها، آن زن خجالت کشيد و گفت: اي دختر رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، بيش از اين نبايد شما را به زحمت اندازم. حضرت فاطمه فرمود: آن چه سؤال داري بپرس، آيا کسي را اجير نمايند که بار سنگيني را به بام ببرد و در مقابل، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين کاري براي او دشوار است؟ آن زن گفت: خير. حضرت ادامه داد: من هر مساءله اي را که پاسخ مي دهم. بيش از فاصله بين زمين و عرش گوهر و لؤ لؤ پاداش مي گيرم، پس سزاوارتر است که بر من سنگين نيايد.[26].

3)دفاع از امام علي در فتح مکه

ام هاين، خواهر علي عليه السلام گويد: در روز فتح مکه دو تن از خويشان مشرک شوهرم را پناه دادم. هنوز آنها در خانه ام بودند که ناگهان برادرم علي عليه السلام، سواره و زره پوش وارد خانه ام شده و به طرف آن دو تن شمشير کشيد. من ميان او وايشان ايستادم و گفتم: اگر بخواهي آن دو را بکشي بايد پيش از آنها مرا بکشي! (ظاهرا خواهرش حضرت را نشناخته بود.) علي عليه السلام بيرون رفت در حالي که چيزي نمانده بود آنها را بکشد. من خود را به محل خيمه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در بطحا رساندم، اما آن حضرت را پيدا نکردم، ولي فاطمه عليها السلام را ديدم و ماجرا را برايش گفتم، ديدم فاطمه عليها السلام از همسرش قاطع تر است، با تعجب فرمود: تو هم بايد مشرکين را پناه دهي؟ يا به نقلي حضرت زهرا عليها السلام در مقام دفاع از شوهرش بر آمده و روي به ام هاني کرده فرمود: اي ام هاين! تو از اينکه علي دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا را ترسانيده و تهديد کرده، آمده اي به حضرت رسول شکايت کني…؟ در اين ميان پيامبر (صلي الله عليه وآله) رسيد و از حضرتش براي آن دو نفر امان طلبيدم و پيامبر به آنها امان داد. پس پيامبر (صلي الله عليه وآله) به فاطمه عليها السلام فرمود که براي او آب فراهم کند. فاطمه آب فراهم کرد و پيامبر شستشو نمود. (ناگفته نماند) هنگامي که هند و ديگر زنان مشرکين براي اعلام پذيرش ‍ اسلام و بيعت به حضرت پيامبر (صلي الله عليه وآله) رسيدند فاطمه عليها السلام نيز حضور داشت. [27]

4) پذيرايي شايسته از مهمان

قرآن کريم در شرح ايثار خاندان نبوت در سوره مبارکه حشر مي فرمايد: و يوثرون علي انفسهم و لوکان بهم خصاصة[28].

شرح ماجرا: در حديث آمده است که مردي خدمترسول خدا (صلي الله عليه وآله) شرفياب شد و از گرسنگي شکايت کرد،رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شخصي را به حجره هاي همسران خود فرستاد تاچيزي براي مرد فقير بيابند، اما همگي آنها گفتند: ماعندنا الا الماء؛ نزد ما چيزي جزآب نيست. سپس پيامبر (صلي الله عليه وآله) رو به اصحاب کرد و فرمود: چه کسي امشب اين مرد فقير را مهمان مي کند؟ علي عليه السلام فرمود: انا له يا رسول الله؛ من پذيرائيش مي کنم اي رسول خدا!، پس به طرف خانه حرکت کرد و جريان را به اطلاع حضرت فاطمه عليها السلام رساند، حضرت فاطمه گفت: ما عندنا الا قوت الصبية و لکنانؤ ثر به ضعيفنا زند ما غذايي، جز به اندازه دختر بچه اي نيست ولکن ما مهمان را بر خود مقدم مي داريم. آن شب علي عليه السلام به فاطمه عليها السلام فرمود: شما بچه ها را خواب کن، من از مهمان پذيرايي مي کنم. چراغها را خاموش کرد و خوب به همراه مهمان سر سفره نشست، اما خود از غذا چيزي نخورد تا اينکه مهمان سير شد، صبح همان شب اين آيه نهم از سوره حشر در شاءن ايشان، (علي و فاطمه عليه السلام) نازل شد. علي عليه السلام صبح که خدمت رسول خدا (ص) شرفياب شد. (بي آنکه سخني بگويد) پيامبر (صلي الله عليه وآله) تبسم کرد و آيه فوق را تلاوت فرمود و ايثار آنها را ستود.[29].

5)تقسيم کارهاي خانه با کنيز

امام باقر عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مي فرمايد:رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در يکي از جنگها و غزوه هاي ساحلي، اسيراني نصيبش شد. آنها را تقسيم فرمود و دو زن را که يکي جوان و ديگري به سن کمال رسيده بود براي خود نگه داشت. به دنبال حضرت زهرا عليها السلام فرستاد و دست يکي از آن دو را گرفته در دست فاطمه عليها السلام گذاشت و فرمود: اي فاطمه عليها السلام! اين از آن تو باشد، او را کتک نزن، زيرا من ديدم که نماز مي خواند و جبرائيل مرا از اينکه نمازگزاران را کتک بزنم نهي کرد. فاطمه عليها السلام وقتي ديد که رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مرتب سفارش او را مي کند، رو به حضرت کرده و گفت: اي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) کارهاي خانه يک روز بر عهده من و يک روز بر عهده او باشد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با شنيدن سخنان فاطمه عليها السلام اشک از ديدگاه مبارکش سرازير شد.[30]  و فرمود: الله اعلم حيث يجعل رسالته[31].

6)خانه فاطمه جايگاه رسالت

زيد بن علي از پدرش علي بن الحسين و از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت مي کنند که فرمود:

روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله) بر علي و فاطمه عليهاالسلام وارد شد و دو طرف در خانه را گرفته، فرمود: سلام بر شما اي خاندان رحمت و جايگاه رسالت و محل نزول فرشتگان! اي دخترم! همانا خداوند سبحان توجهي خاصي به اهل زمين فرمود و پدرت را برگزيد و پيامبرش نمود. بار ديگر به زمين نگريست و از مردم روي زمين همسرت علي را بعنوان برادر و جانشين من انتخاب نمود. باز به زمين نگريست و تو و مادرت را برگزيد و شما را بانوي زنان جهانيان قرار داد. براي چهارمين مرتبه به زمين توجه نمود، دو پسرت را برگزيد و آنان را دو آقاي جوانان اهل بهشت قرار داد. عرش ‍ پروردگار گفت: پروردگار! اينان دو پسر پيامبرت و دو جانشين و وصي اويند، مرا به آنان زينت ده. بنابر اين، آن دو در روز قيامت همانند دو گوشواره بر دو طرف عرش خدا قرار مي گيرند.[32].

7)وصيت فاطمه

ورقه بن عبداللَّه از حضرت فضه پرسيد: فاطمه عليهاالسلام را در هنگام شهادت چگونه ديدي؟ فضه با چشم اشکبار، حالت احتضار و مصائب وارده بر آن حضرت را ترسيم نموده، که به طور خلاصه از نظرتان مي‏گذرد:

فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش مرتب گريه مي‏کرد و سخنان و خاطرات وي رامي‏گفت و بي‏هوش مي‏افتاد… و آن قدر گريه مي‏کرد که مردم مدينه از او خواستند يا شب گريه کند يا روز. و بدين جهت اميرالمومنين در قبرستان بقيع اتاقي را بنا کرد بنام بيت‏الاحزان و دختر پيامبر روزها به آنجا مي‏رفت و گريه مي‏نمود…

روزها بدين طريق گذشت و فاطمه عليهاالسلام به شدت بيمار شد و در خانه بستري گرديد. و روزي فرارسيد که در آستانه مرگ بود. اميرالمومنين به بالين وي آمد،عبا را از دوش و عمامه را از سر به زمين افکند، سر فاطمه عليهاالسلام را در آغوش گرفته و همراه با ناله صدا زد: يا زهرا! جوابي نشنيد. دوباره صدا زد: يا بنت محمد المصطفي! جوابي نيامد. و براي بار سوم صدا زد: يا ابنه من صلي بالملائکه في السما! باز هم خبري از تکلم زهرا نشد، و بالاخره گفت: يا فاطمه کلميني فانا ابن‏عمک بن ابي‏طالب!  در اين هنگام فاطمه عليهاالسلام چشمانش را باز نموده،به رخسار شوهر مظلومش نگاه کرد و به شدت هر دو گريه نمودند. آنگاه علي عليه‏السلام گفت: چرا چنين مي‏کني؟ و چرا…[33].

فاطمه عليهاالسلام عرض کرد: گريه‏ام براي غريبي و تنهايي تو است. (ابکي لما تلقي بعدي…) [34].

اي پسرعمويم! من ديگر بعد از ساعتي به پدرم مي‏پيوندم. به تو دروغ نگفتم. خيانت نکردم. در هيچ امري تو را نافرماني ننمودم…

علي عليه‏السلام گفت: تو بالاتر از اين حرفها هستي. تو «ابرو اتقي و اکرم و اشد خوفا من اللَّه» هستي، امروز فراق تو مصيبت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله را براي من تجديد مي‏کند. (ان للَّه و انا اليه راجعون) در اين هنگام دوباره گريه سر داده و همديگر را براي آخرين بار و به عنوان وداع نهايي در آغوش گرفتند.[35] .

آنگاه فاطمه عليهاالسلام وصيتهايش را بيان کرد، که اينک به بخشي از آنها اشاره مي‏کنيم:

1- با دختر خواهرم امامه ازدواج کن، که او به فرزندانم مثل من مهربان است.

2- جنازه‏ام را در نعشي قرار ده، تا جسدم مشخص نگردد.

3- هيچ يک از ستمگراني که به من جفا کردند، در نماز و تشييع من شرکت نکنند.

4- اگر شبي با همسرت بودي، شب ديگر در کنار يتيمان زهرا باش و به رويشان داد نزن. زيرا آنان ديروز جدشان را از دست دادند و امروز مادرشان را…

5- مرا هنگام غسل دادن برهنه نکن و از روي پيراهن آب بريز، زيرا که بدن من پاک است و از حنوط باقيمانده‏ي پدرم مرا حنوط نما.

6- مرا شبانه دفن کن و قبرم را بپوشان و مخفيانه به خاک بسپار.[36] .

فاطمه با اين وصيت، حيثيت دولت ستمگر وقت را زير سوال برد و نارضايتي خويش را براي انديشمندان تا روز قيامت برملا ساخت و قبرش را به عنوان سند مظلوميت مخفي نگه داشت…

8) بايد علي ترور گردد

از ابن‏عباس نقل شده که چون فاطمه عليهاالسلام مخفيانه دفن شد، اين مساله آبرو و حيثيت حکومت وقت را زير سوال برد و اثر منفي در ميان مردم گذاشت، لذا آنان در يک شوراي توطئه‏آميز به اين نتيجه رسيدند که علي عليه‏السلام بايد ترور! گردد آن هم در حال نماز صبح که هوا تاريک است و قهرا قاتل شناخته نخواهد شد.

بدين منظور خالد بن وليد را نامزد اين جنايت هولناک نمودند و قضيه را با وي در ميان گذاشته. او نيز اعلان آمادگي کرد و قرار بر اين شد که چون ابوبکر سلام نماز را گفت، بلافاصله اين ترور صورت گيرد.

اسما بنت عميس، که در اين تاريخ همسر ابوبکر بود، از پشت‏پرده اين توطئه را فهميد و جريان را از طريق کنيزش به اطلاع اميرالمومنين رسانيد، او بدون نگراني در مسجد حاضر شد و ملاحظه کرد خالد با شمشير و آمادگي کامل در کنار او نشست.

از سوي ديگر ابوبکر عواقب اين کار را سنجيد و نگران عکس‏العمل مردم و خطر آتي آن گرديد، لذا تشهد نماز را چندين بار تکرار کرد و سلام نگفت: سرانجام قبل از خواندن سلام نماز خطاب به خالد گفت: «يا خالد لاتفعل ما امرتک؛ آنچه را دستور داده‏ام انجام نده» سپس سلام نماز را گفته و از نماز فارغ شد…

علي عليه‏السلام در اين هنگام به خالد حمله کرد و شمشير او را از دستش گرفت و وي را به زمين کوبيده روي سينه‏اش نشست و خواست او را بکشد. مردمي که حاضر بودند جلو آمدند تا خالد را نجات دهد ولي مقدور نشد…

سرانجام ابن‏عباس او را به قبر پيامبر سوگند داد. با اين قسم علي عليه‏السلام خالد را رها کرد…[37].

9)ورود فاطمه به محشر

در احاديث معتبر از طريق عامه و خاصه آمده است که در روز رستاخير حضرت فاطمه عليهاالسلام را به ناقه‏اي از ناقه‏هاي بهشتي سوار مي‏کنند و ملائکه اطراف او را مي‏گيرند، جبرئيل از طرف راست، ميکائيل از طرف چپ، اميرالمومنين پيشاپيش، امام حسن و امام حسين نيز از پشت سر او را همراهي مي‏کنند، و با تمام عظمت و جلالت وي را به محشر مي‏آورند، تا جايي که خلايق از ديدن او سرهاي خود را پايين بيندازيد و چشمهايتان را ببنديد، تا فاطمه عليهاالسلام دختر رسول‏خدا صلي اللَّه عليه و آله عبور کند». مردم محشر با شنيدن اين پيام که از سوي عرش خدا صادر مي‏گردد، همگي سرهاي خود را پايين مي‏اندازند و چشمهايشان را مي‏بندند و فاطمه عليهالسلام از روي پل صراط عبور مي‏کند و در کنار بهشت قرار مي‏گيرد… (يا معشر الخلائق! نکسوا رئوسکم و غضوا ابصارکم حتي تمر فاطمه عليهاالسلام بنت محمد علي الصراط، فتمر مع سبعين الف جاريه من الحور العين…[38].

آري در روز قيامت نيز همه‏ي چشمها لياقت ديدن فاطمه عليهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان که در اين دنيا امتحان پس داده و لياقت شيعه بودن را کسب کرده‏اند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه عليهاالسلام دريافت مي‏دارند…

منابع و ماخذ

1.قرآن

2. نهج البلا غه

3. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏-مناقب آل أبي طالب عليهم السلام( لابن شهرآشوب)- علامه- قم-‏1379 ق‏

4.اربلى، على بن عيسى‏- كشف الغمة / ترجمه و شرح زواره‏اى‏- زواره‏اى، على بن حسين محقق / مصحح: ميانجى، ابراهيم انتشارات إسلامية -تهران

5.اميني-ابراهيم.فاطمه الزهرا علیها السلام بانوی نمونه اسلام – ترجمه: سميه‏ي کماليان. معاونت بين‏الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1372 ش

6.بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله‏-عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال( مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد)- محقق / مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر- مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏-؛ قم‏-1413 ق‏

7.جزائرى، نعمت الله بن عبد الله-كشف الأسرار في شرح الإستبصار -محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب‏ -مؤسسة دار الكتاب‏ - قم‏1408—ق

8. رحماني همداني- احمد -فاطمه الزهرا شادمانی دل پیامبر – ترجمه: سيد حسن افتخا رزاده‏ي سبزواري. دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، 1373 –تهران

9. رضائيان -وحيد -ریحانه خانه وحی ،. انتشارات نصايح، قم، 1379 ش.

10. شريعتي- علي -فاطمه علیها السلام ،فاطمه است. انتشارات آفتاب، تهران، 1354 ش.

11..عيوضي. معصومه-بانوی نمونه اسلام -نهضت سوادآموزي، تهران، 1378 ش.

12. قزويني - سيد محمدکاظم -فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت –.ترجمه: علي کرمي نشر مرتضي، قم، 1375 ش، 1417 ق.

13.قزويني ، سيد محمدکاظم. فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد،دارالصادق، بيروت، 1397

ق. چاپ دوم: مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 ق.

14.مرعشي شوشتري- قاضي نورالله -احقاق الحق -تعليقات: آيةالله مرعشي نجفي- انتشارات کتابخانه‏ي آيةالله نجفي، قم، 1403 ق)

15.مجلسي – محمدباقر-بحارالانوار -: دارالکتب الإسلامية، تهران، 1395 ق.

16.مجلسی –محمد باقر-جلا العیون –محقق علی امامیان- قم- ناشر سرور-1382ش.

17. محلاتی-ذبیح الله-ریاحین الشریعه- تهران- دارالکتب الاسلامیه

18.مکارم شیرازی ، ناصر، تفسیرنمونه، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.

19. نيلي‏پور -مهدي- فرهنگ فاطمیه –. مؤسسه‏ي فرهنگي هنري رزمندگان اسلام، اصفهان، 1377 ش.

.20 .هندی، علی المتقی ابن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال،تصحیح صنوه السقا، بیروت ،مکتبه التراث الاسلامی ،1397ق

پی نوشت ها:

[1] . سوره نحل(16)آیه 59

[2].سوره حجرات (49)،آیه13

[3] . احمد -رحماني همداني- فاطمه الزهرا شادمانی دل پیامبر – ترجمه: سيد حسن افتخارزاده‏ي سبزواري – تهران- دفتر تحقيقات و انتشارات بدر – ش1373 -ص 79-

[4] . سيد محمدکاظم - قزويني -فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت –.ترجمه: علي کرمي – قم -نشر مرتضي- 1375 ش، ص 51

[5] .محمد باقر- مجلسی- بحارالانوار – تهران - دارالکتب الإسلامية -1395 ق- ج 16-ص 80

[6]. همان،ج 16-ص 3

.[7] .علي - شريعتي -فاطمه علیها السلام ،فاطمه است - تهران - انتشارات آفتاب -1354ش -ص 113

[8] . معصومه- عيوضي. بانوی نمونه،  تهران- اسلام نهضت سوادآموزي، 1378 ش.، ص42،به نقل از تاریخ طبری ،ج 2،ص44

[9] . على بن عيسى‏- اربلى -کشف الغمه ، ترجمه و شرح على بن حسين زواره‏اى، محقق / مصحح: ابراهيم ميانجى،-تهران انتشارات إسلامية -ص106

[10] . سيد محمدکاظم- قزويني فاطمه ا لزهرا من المهد الی اللحد ، بيروت، دارالصادق، 1397 ق. چاپ دوم: ص159-160

[11] .سید محمد کاظم- قزوینی-فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت-همان-،ص156

[12] .ذبیح الله-محلاتی-ریاحین الشریعه ،تهران-دارالکتب الاسلامیه-ج1 ص 101-به نقل از بحارالانوار  -ج 43-ص 133

[13] . وحيد - رضائيان - ریحانه خانه وحی -قم - انتشارات نصايح ،1379 ش.ص172

[14].محمدباقر-مجلسی-همان کتاب- ص 46

[15] .ابراهيم -اميني-.فاطمه الزهرا علیها السلام بانوی نمونه اسلام -ترجمه: سميه‏ي کماليان. – معاونت بين‏الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1372 ش -ص 68

[16] .محمد باقر-مجلسی-همان کتاب-ج 43-ص 77

[17] . قاضي نورالله - مرعشي شوشتري -احقاق الحق – تعليقات: آيةالله مرعشي نجفي- قم - انتشارات کتابخانه‏ي آيةالله نجفي- ج10-ص321،320

[18] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب–ج43-ص 77

[19] .نعمت الله-جزائری-کشف الاسرار-محقق طیب موسوی جزائری-قم- دارالکتاب-1408ق- ج ا -

[20] )نهج البلا غه

[21] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب- ج 43-ص275

[22] . بطله کربلا زینب بنت الزهراء- عایشه بنت الشاطی –ص 32

[23] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب –ج 43- ص 309

[24] .محمد بن علی- ابن شهر آشوب مازندرانی -مناقب -قم- علامه-179ق -ج  3-ص389

.ذبیح الله- محلاتی-همان کتاب –ج1-ص 93

[26] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب –ج 2-ص3

[27] . مهدي- نيلي‏پور -فرهنگ فاطمیه – اصفهان - مؤسسه‏ي فرهنگي هنري رزمندگان اسلام،1377 ش- ص362

[28] )سوره حشر (59)- آیه9

[29] . ناصر- مکارم شیرازی- تفسیر نمونه – تهران، دارالکتب الاسلامیه - چاپ پنجم- ج 23-ص519-

[30] . احمد-رحمانی همدانی-همان کتاب-–ص271

[31] .سورهانعام(6) -آیه124

[32] .همان ص120-به نقل از مقتل خوارزمی –ص67

[33] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب – ج11-ص494

[34] .عبدالله بن نورالله-بحرانی اصفهانی-عوالم-محقق محمد باقرابطحی-قم-مدرسه امام مهدی-1413ق- ج11-ص494

[35] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب–ج 43-ص192-

[36] . محمد باقر-مجلسی-جلا العیون –محقق علی امامیان- قم- سرور-1383ش-ج1- ص218

[37] .همان –ج1-ص200

[38] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب-بحارالانوار –ج 43-ص53

عید مبعث

 

خدایا کمک کن این عید، زمان شکفتن و بارور شدن نهال اسلام ناب

محمدی در وجودمان باشد ، نه  آن چه خود اسلام می پنداریم.

 

 

 

اعجاز رنگها در قرآن (اكرم صالحي)

مقدمه

‌اعجاز علمي يکي از ابعاد گوناگون اعجاز قرآن است که از جنبه‌هاي متفاوتي قابل بررسي است. يكي از شگفتي‌هاي مطرح شده در قرآن، مسائل مربوط به رنگ‌ها است که در مورد برخي از آن‌ها ادعاي اعجاز شده است؛ چون قرآن شايد براي اولين بار به برخي آثار رنگ‌ها اشاره کرده است و بشر تا زمان نزول قرآن، به آن‌ها پي‌نبرده بود. با اثبات اعجاز علمي در پديده «رنگ‌ها» مي‌توان پرده از روي يکي ديگر از ابعاد اعجاز علمي اين کتاب آسماني برداشت.

تاريخچه

دانش‌هاي گوناگوني از جمله، فيزيک، شيمي، روان‌شناسي، طب و هنر، متصدي بررسي مسأله رنگ‌ها شده و هر کدام از يک جنبه درباره رنگ‌ها بحث کرده‌اند و کتاب‌هايي هم دربارة تأثيرهای رواني رنگ‌ها بر انسان و درمان با رنگ‌ها نوشته شده است، مانند کتاب «روان‌شناسي رنگ‌ها از دکتر ماکي، ترجمه ويدا أبي‌زاده» و کتاب «رنگ‌ها و تأثيرات درماني شان از پائولين ويلز، ترجمه مينا اعظامي». در عرصه «رنگ در قرآن مجيد» نيز كتاب‌ها و مقالاتي نوشته شده است، مانند کتاب «الاعجاز اللوني في القرآن الكريم».

دکتر شهيد رضا پاک‌نژاد در کتاب «اولين دانشگاه و آخرين پيامبر» که رسالة‌ دکتراي اوست، در چند مورد ادعاي اعجاز مي‌كند؛ از جمله در ذيل آيه «69 سورة نحل» که قدرت شفا دهندگي عسل را مربوط به رنگارنگ بودن مواد اوليه عسل مي‌داند و اين را اعجاز قرآن مي‌شمارد. وي در ذيل آيات 28 سوره فاطر و سوره 69 بقره نيز معجزه‌هاي مربوط به رنگ‌شناسي قرآن را مي‌آورد. بحث مفصلي هم در جلد سوم راجع به تأثيرهاي رواني رنگ‌ها دارد و متذکر مي‌شود که بقراط حکيم گفتاري راجع به رنگ‌ها دارد.

در قرن يازدهم ميلادي پزشک ايراني، بوعلي سينا، در کتاب قانون با اشاره به کاربرد درماني رنگ‌ها، بار ديگر بحث رنگ درماني را زنده کرد. از جمله مي‌گويد: رنگ قرمز فشار خون را بالا مي‌برد و رنگ آبي آن را پايين مي‌آورد و رنگ زرد التهاب و درد را كاهش مي‌دهد.

مقاله بيست و سه صفحه‌اي «الألوان في القرآن رؤية فنية و مدلول» از دکتر أشرف فتحي عبدالعزيز استاديار دانشگاه قناة سوئيس در سايت موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن هم از جمله كارها در حوزه اعجاز رنگ‌هاست. وي تمام آيات مربوط به رنگ‌ها را بررسي مي‌كند و اشاره‌هايي به اعجاز عددي رنگ‌ها دارد.

برخي ديگر از مقاله‌ها عبارت‌اند از:

«رنگ در قرآن» از احمد محمودي در مجله بينات؛ «نگاهي به مقولة رنگ در قرآن» از سيد محمد جواد صداقت کشفي، در پايگاه اينترنتي مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ «رنگ‌ها و پيام‌ها در قرآن‌» نوشته طيبه بلوردي؛ کتاب«هنر چیست؟» و مقاله «رنگ‌ در قرآن» نوشته‌ دکتر «حبيب الله آيت اللهي»[1].

مفهوم رنگ

دقيق ترين تعريف علمي رنگ اين است: رنگ يک انعکاس مرئي است که در اثر عبور يا انتشار يا بازتاب ترکيب رنگ‌ها توسط اشياء به وجود مي‌آيد[2].

رنگ در قرآن

مجموع الفاظ قرآني که بر رنگ‌ها دلالت دارند، سي و پنج 35 کلمه‌اند .

قرآن در بسياري از آيه‌ها عنوان کلّي رنگ( الوان(را به كار مي‌برد و در مواردي از رنگ‌هاي گوناگون ياد مي‌كند، بنابراين آيات در برگيرندة رنگ را مي‌توان به دو دستة کلي تقسيم کرد:

الف )آياتي که از واژة «لون» يا «الوان» يا «صبغه»استفاده کرده‌اند.

- وا‍ژه لون يا الوان

واژة «لون» و جمع آن «الوان» به معني رنگ‌ها، نه مرتبه، در هفت آيه ذکر شده است؛ هفت مورد به صورت جمع و دو مورد به صورت مفرد؛ اما واژه «صبغه» دو مرتبه و در آيه 128 سوره بقره آمده است.

1. سوره مبارکه بقره آیه ۶۹ :قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ ؛ «گفتند: براى ما از پروردگارت بخواه تا روشن بيان كند برايمان كه رنگ آن (گاو) چگونه است؟ (موسى) گفت كه او مى‏گويد: در حقيقت آن گاوى زرد است كه رنگش يك دست است كه بينندگان را شاد مى‏سازد».

2. سوره مبارکه روم آیه 22: وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِين؛ «و از نشانه‏هاى او آفرينش آسمان‏ها و زمين و تفاوت زبان‏هايتان و رنگ‏هاى شماست. قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏هايى براى دانايان است».

3. سوره مبارکه نحل آیه 13: وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ؛ «و آنچه را در زمين براى شما، با رنگ‏هاى متفاوتش، آفريد و منتشر كرد (مسخّر شما ساخت ( قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏اى است براى گروهى كه متذكّر مى‏شوند».

4. سوره مبارکه نحل آیه ۶۹: ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلَاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً  لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ؛«سپس از همه‏ى محصولات بخور و راه‏هاى پروردگارت را فروتنانه‌ بپيما از شكم‏هايشان نوشيدنى (= عسل) بيرون مى‏آيد كه رنگ‏هايش متفاوت است [و]در آن براى مردم درمانى است؛ قطعاً در آن‏[ها]نشانه‏اى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند».

5. سوره مبارکه فاطر آیه 27: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ  مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ (؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان، آبى فرو فرستاد، به وسيله‏ى آن محصولاتى كه رنگ‏هايش متفاوت است (از زمين) خارج ساختيم و از كوه‏ها راه‏ها (و رگه‏ها) ى سپيد و سرخ، كه رنگ‏هايش متفاوت است و سياه سياه (آفريديم)؟».

6. سوره مبارکه فاطرآیه 28: وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ ؛ «و از مردم و جنبندگان و دام‏ها (انواعى هستند) كه رنگ‏هايشان همان‏گونه متفاوت است. از ميان بندگان خدا، فقط دانشوران از او هراس دارند؛ [چرا]كه خدا شكست ناپذيرى بسيار آمرزنده است».

7. سوره مبارکه زمر آیه 21: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان آبى فروفرستاد و آن را به چشمه‏هايى كه در زمين است وارد نمود، سپس به وسيله‏ى آن زراعتى را با رنگ‏هاى متفاوتش بيرون مى‏آورد».

- واژه صبغه

8. سوره مبارکه بقره آیه 138:صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ؛ «رنگ (و نگار) خدايى (بپذيريد)؛ و خوش رنگ (و نگار) تر از خدا كيست؟ و ما تنها پرستش‏كنندگان اوييم».

به راستى چرا خداوند رنگ را به خود نسبت مى‏دهد؟ چنان که در آیه ۳۵ سوره مبارکه نور نیز نور به خدا نسبت داده مى‏شود.

در مفردات آمده است: «الصّبغ: المصبوغ»صبغ به عنوان اسم مفعول، یعنى رنگ شده، است؛ آن‏گاه، راغب، صبغه را عاملى متمایز کننده بین انسان و حیوان مى‏شمارد و آن را فطرتى الهى مى‏داند[3]. لسان العرب نیز مانند این معنى و همچنین مواردى دیگر را بیان مى‏کند، از جمله مى‏گوید صبغه اللَّه به معنى دین خدا و فطرت خدایى است و نیز الصبغ یعنى فرو رفتن در چیزى سیال مانند آب؛ از طرفى در کلام عرب به تغییر نیز صبغ گفته مى‏شود مثلاً صبغ الثوب به معنى تغییر حالت لباس به دلیل تغییر رنگ آن مى‏باشد[4].

درباره «صبغه» ماجرایى در بعضى تفاسیر نقل شده است از جمله «فرّاء» مى‏گوید: «این تعبیر به این جهت است که بعضى از نصارى، نوزادان خود را در آب مخصوص که معمودیه نامیده مى‏شد، فرو مى‏بردند و این عمل را تطهیر آن نوزاد مى‏دانستند. در این آیه نظر به این نکته است که رنگ‏آمیزى خدا که همان فطرت پاک است، تطهیر شماست نه آن تطهیرى که آنها گمان مى‏کنند.» امام صادق‏علیه السلام نیز مى‏فرمایند: «اتبعوا صبغه اللَّه یعنى از اسلام که مقتضاى فطرت الهى است پیروى کنید.»

براى تفسیر صبغه در این آیه شریفه مواردى از قبیل رنگ، وحدت، عظمت، پاکى، پرهیزکارى، عدالت و مساوات، برادرى و برابرى، توحید، اخلاص و بالاخره رنگ بى رنگى و حذف همه رنگ‏ها به عنوان رنگ نهایى نیز بیان شده است.

در روایات اهل سنّت نمونه‏هایى وجود دارد که تعبیر صبغه تا اندازه‏اى، مادى و فیزیکى مى‏شود. مثلاً از ابن عباس نقل شده است که «رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: بنى اسرائیل به موسى‏(علیه السلام) گفتند آیا خدا تو را رنگ مى‏کند؟ گفت: پروا کنید از خداوند، پس پروردگارش به او نداد داد؛ اى موسى! از تو مى‏پرسند که آیا پروردگارت تو را رنگ مى‏کند؟ بگو: آرى، من با رنگ‏هاى قرمز، سفید و سیاه رنگ مى‏شوم و همه رنگ‏ها در رنگ من است. و خداوند بر پیامبرش نازل کرد: صبغه اللَّه و من أحسن من اللَّه صبغه» و یا ابن ابى نجّار در تاریخ بغداد از ابن عباس نقل مى‏کند که منظور از صبغه اللَّه رنگ سفید است. این روایت مى‏تواند با قوانین علمى بیان شده درباره نور و رنگ تطبیق یابد هر چند اطمینان یافتن درباره صحت روایت بحث دیگرى است.

در کافى معناى دیگرى براى صبغه بیان شده است. بنا به روایتى، رنگ خدایى، رنگ ولایت است که به مؤمنین داده مى‏شود. علامه طباطبائى‏(رحمه الله) این معنى را به دست آمده از باطن آیه مى‏داند. همان‏طور که از مجموع بحث‏ها برمى‏آید موضوع بحث در قرآن هم جنبه‏هاى حسى دارد و هم مفاهیم معنوى را القاء مى‏نماید که البته در این صورت نیز دست‏کم در مقام تشبیه، علم به خواص ظاهرى و محسوس رنگ‏ها، درک معانى باطنى را هموارتر مى‏نماید[5].

ب)آياتي که از رنگ‌هاي خاص نام برده است .

1.رنگ زرد

رنگ زرد در قرآن كريم  با«واژه‏هاى صفر، صفراء و مصفرّاً»، ۵ بار در آیات آمده  است كه عبارتند از:

1.سوره مبارکه بقره آیه ۶۹ «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»

2. سوره مبارکه روم آیه ۵۱ «وَ لَئنِ‏ْ أَرْسَلْنَا رِيحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَّظَلُّواْ مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُون »

۳ . سوره مبارکه زمر آیه ۲۱ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَبِيعَ فىِ الْأَرْضِ ثُمَّ يخُْرِجُ بِهِ زَرْعًا مخُّْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثمُ‏َّ يَهِيجُ فَترََئهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يجَْعَلُهُ حُطَمًا  إِنَّ فىِ ذَالِكَ لَذِكْرَى‏ لِأُوْلىِ الْأَلْبَاب ».

۴ . سوره مبارکه حدید آیه ۲۰ «اعْلَمُواْ أَنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ  بَيْنَكُمْ وَ تَكاَثُرٌ فىِ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ  كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعجَْبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمُ‏َّ يهَِيجُ فَترََئهُ مُصْفَرًّا ثمُ‏َّ يَكُونُ حُطَامًا  وَ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ  وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور »

۵ . سوره مبارکه مرسلات آیه ۳۳ «كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْر »

خواص رنگ زرد

رنگ زرد حالت شعف و سرور را بازگو مي‌کند و اين همان مطلبي است که قرآن پانزده قرن قبل بيان فرمود: «صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ(بقره/ 69)؛ زرد اندک متمايل به پررنگي که ناظرين را به نشاط و مسرّت مي‌رساند» . رنگ زرد تحريک کنندة فکري است. بر کمبود فکري روحي مؤثر است و برخي حالات عصبي را آرام مي‌کند. شايد به همين خاطر است که اين رنگ براي اتاق مطالعه پيشنهاد شده است . زرد گرم کننده و از رنگ‌هاي گرم است و آزمايش‌هاي روان‌شناسي ثابت‌کرده كه زرد زياد خوشحالي بخش است .زرد باعث افزاش سوخت و ساز بدن است و چون از بقيه رنگ‌ها زودتر ديده مي‌شود، به دليل نور زيادي که منعکس مي‌کند، بيشتر از بقيه رنگ‌ها براي جلب توجه استفاده مي‌شود . در رنگ درماني طبق آن چه از بوعلي‌سينا طبيب ايراني در کتاب قانون نقل شده است، رنگ زرد التهاب و درد را کاهش مي‌دهد.

براي تحريک ذهن نيز از نور زرد استفاده مي‌شود. زرد فزايندة نيرو است. زندگي در فضاي زرد انسان را فعال مي‌کند (با طلوع اشعه زرد خورشيد انسان‌ها براي فعاليت دوباره آماده مي‌شوند). در بيمارستان‌هاي رواني بيماران منزوي و بي‌تحرک را با قرار دادن در نور و رنگ زرد مداوا مي‌کنند . زرد سبب بي‌خوابي، هيجان، اضطراب و تلاطم فکري مي‌شود. زرد گرم‌ترين رنگ طيف خورشيد است.

(رنگ طلايي که مخلوط نارنجي و زرد است، گرم و درخشان است و با عرفان، الوهيت و تقدس پيوند دارد؛ همان‌طور که گنبدهاي حرم ائمه زرد طلايي است. اين رنگ براي درمان افسردگي به کار مي‌رود. رنگ طلايي گردش خون را روان‌تر مي‌كند و گرماي بدن را افزايش مي‌دهد، و سامانة عصبي را فعال مي‌سازد . بيشتر رنگ‌شناسان معتقدند رنگ زرد، شاد و فرح بخش است .

به طورکلي رنگ زرد در قرآن گاهي شادي‌آفرين و مايه سرور و حيات‌بخش و گاهي غم‌انگيز و گوياي مرگ و نابودي است. شايد علت اين تفاوت تأثير در مراتب مختلف رنگ‌ها است؛ مثلاً رنگ زرد پررنگ و طلايي، زرد کم‌رنگ، زرد مايل به قهوه‌اي و غيره. که هرکدام تأثيري متفاوت از ديگري دارد. هنگامي که زرد به قهوه‌اي مي‌گرايد، مانند برگ‌هاي پاييزي، حالت مسرت بخشي خود را از دست مي‌دهد)[6].

آيه 69 سوره بقره به صراحت بر شادي بخش بودن رنگ زرد پررنگ دلالت دارد و ظاهراً اين راز قبل از قرآن بيان نشده بود آيه در اين صورت مي‌تواند نوعي اعجاز علمي در بحث رنگ‌ها باشد.

(علامه طباطبايي در معناي آيه مي‌فرمايد: «صفراء فاقع شديد الصفرة في صفاء لونها»؛ يعني زرد پررنگ و خالص)[7]. بايد توجه داشت که رنگ زرد در آيه همراه واژة «فاقع» آمده که به معناي شدت رنگ است و بيشتر درباره زرد و قرمز به کار مي‌رود؛ بنابراين واژه «فاقع» نشان از پررنگ بودن زرد دارد، مانند رنگ طلايي که همان زرد پررنگ است. رنگ طلايي از طيف زرد جذّاب و مسرّت بخش و نماد آخرت و ايمان است. از اين آيه يک قانون کلي درباره رنگ‌ها به دست مي‌آيد؛ اين که رنگ‌ها در روحيه افراد تأثيرهاي مثبت و منفي دارند؛ مثلاً زرد موجب شادي و سرور، و سياه باغث غم و اندوه است.

آيه فرموده است «لونها تسرّالناظرين» و اين صراحت دارد در اين که مسرت بخش بودن، اثر رنگ زرد گاو است؛ نه خاصيت خود گاو؛ به ويژه که نفرمود «تسرّ النّاس»؛ بلکه «ناظرين» گفت و آن چه براي بينندگان در آغاز جلب توجه مي‌کند، رنگ اشياء است. بنابراين قرآن کريم چهارده قرن قبل در اين آيه، به اثر شادي آفرين رنگ زرد اشاره و يک قانون کلي درباره تأثير رنگ‌ها بيان نمود و جلوه‌اي از ابعاد اعجاز علمي قرآن را به نمايش گذاشت و اين نکته‌اي است که دانشمندان بدان اشاره کرده‌اند.

يکي ديگر از كاربردهاي قرآني رنگ زرد، دربارة آتش جهنم است. قرآن آتش جهنم را به شتران زرد مو تشبيه كرده است:

«إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ، كَأَنَّهُ جِمَالَةٌ صُفْرٌ(مرسلات/32 و33)؛ «كه آن (آتش) شراره‏هايى هم‏چون قصرى عظيم مى‏افكند؛ چنان‏كه گويى (خصوصيات) آن (هم‏چون) شتران زرد است».

«جمالت» جمع جَمَل به معناي شتر و «صُفر» جمع اَصَفر به معناي رنگ زرد مي‌باشد و گاه به رنگ‌هاي تيره و متمايل به سياه هم گفته مي‌شود؛ ولي در اين جا همان معناي اوّل مناسب‌تر است؛ زيرا جرقه‌هاي آتش، زرد متمايل به سرخ است . در این آیه وجه شبه، رنگ زرد، شعله و سرعت آن می‌باشد که نتیجه چنین حالتی حرارت بخشی زیاد است. یعنی شعله‌های جهنم همانند شتران زردی هستند که از نظر تندی با سرعت زیاد به هم می‌پیچند بنابراین حرارت بخشی یکی از خواص رنگ زرد می‌باشد.

شايد وجه شبه در تشبيه شراره‌هاي آتش به شتران زرد مو، حرارت و گرمي همراه با درخشش نور خيره کنندة زرد باشد. اين تشبيه در واقع حکايت از گرما و درخشندگي شراره‌هاي آتش نيز دارد؛ همانند شتران زرد مويي که عرب آن روز در زندگي با آن‌ها محشور بود و از پشم آن‌ها براي لباس استفاده مي‌کرد.

قرآن کريم به رنگ زرد در خصوص پژمردگي و زردي گياهان در پاييز نيز اشاره مي‌کند:أَلَمْ تَرَأَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرَى‏ لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ) زمر/21)؛ آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان آبى فروفرستاد و آن را به چشمه‏هايى كه در زمين است وارد نمود، سپس به وسيله‏ى آن زراعتى را با رنگ‏هاى متفاوتش بيرون مى‏آورد؛ سپس خشك مى‏گردد، پس آن را زرد مى بينى؛ سپس آن را درهم شكسته مى‏گرداند؟! قطعاً، در اين (مطلب) تذكّرى براى خردمندان است». خداوند در اين آيه رنگ زرد را براي حالت پژمردگي و مرگ به كار برده است که با کاربرد آن در آيه 69 سورة بقره که رنگ زرد را مسرّت‌بخش در تعارض است، به ظاهر نمي‌سازد، گويا اين اختلاف تعبير به خاطر گوناگوني رنگ‌هاي زرد است. زرد گاهي سير و پررنگ و گاهي بي‌حال و کم‌رنگ است. زماني طلايي رنگ و برخي مواقع هم مايل به قهوه‌اي است که هرکدام آثار مخصوص خود را دارند؛ چنان‌که دانشمندان روان‌شناسي نيز به آثار مختلف هر يک اشاره کرده‌اند[8].

در روايات نيز به آثار شادي بخش رنگ زرد اشاره شده است. از جمله امام صادق( عليه السلام) فرمود: «هر کس کفش زرد بپوشد تا زماني که در پايش باشد در خوشحالي به سر مي‌برد». امام علي ( عليه السلام) هم فرمود: «هر کس کفش زرد بپوشد، کدورت و غم و غصه‌اش کاهش مي‌يابد». امام صادق ( عليه السلام) در جاي ديگري فرمود: «از کفش زرد استفاده کنيد، زيرا سه ويژگي دارد: چشم را نوراني، قوه جنسي را تقويت و غم و غصه را برطرف مي‌کند». امام ( عليه السلام) در اين روايت به خاصيت محرک بودن رنگ زرد اشاره كرده است[9].

2.رنگ سبز

در قرآن کریم کلمات« خضر، خضراً ،أخضر و مخضرّه» به معنى سبز آمده‏اند.  البته دو کلمه دیگر نیز وجود دارد که از آنها نیز به سبزى تعبیر مى‏شود: یکى کلمه« مدهامّتان »در سوره مبارکه الرّحمن، و دیگرى کلمه «أحوى» در سوره أعلى. به این ترتیب، مجموعه دفعات کاربرد رنگ سبز در قرآن کریم، ۱۰ مورد است.

آیات شامل رنگ سبز، به ترتیب چنین مى‏باشند:

۱.سوره مبارکه انعام آیه ۹۹ «وَ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نخُّْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّترََاكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَ غَيرَْ مُتَشَابِهٍ  انظُرُواْ إِلىَ‏ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ  إِنَّ فىِ ذَالِكُمْ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُون ».

۲.سوره مبارکه یوسف آیه ۴۳ «وَ قَالَ الْمَلِكُ إِنىّ‏ِ أَرَى‏ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنبُلَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ  يَأَيهَُّا الْمَلَأُ أَفْتُونىِ فىِ رُءْيَاىَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبرُُون ».

۳.سوره مبارکه یوسف آیه ۴۶ «يُوسُفُ أَيهَُّا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فىِ سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعِ سُنبُلَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلىّ‏ِ أَرْجِعُ إِلىَ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُون ».

۴. سوره مبارکه یس آیه ۸۰ «الَّذِى جَعَلَ لَكمُ مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُون ».

۵. سوره مبارکه کهف آیه ۳۱ «أُوْلَئكَ لهَُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تجَْرِى مِن تحَْتهِِمُ الْأَنهَْارُ يحَُلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَ إِسْتَبرَْقٍ مُّتَّكِِينَ فِيهَا عَلىَ الْأَرَائكِ  نِعْمَ الثَّوَابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا ».

۶ .سوره مبارکه حج آیه ۶۳ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مخُْضَرَّةً  إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِير ».

۷.سوره مبارکه الرحمن آیه ۷۶ «مُتَّكِِينَ عَلىَ‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِىّ‏ٍ حِسَان ».

8. سوره مبارکه انسان آیه ۲۱ «عَلِيهَُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبرَْقٌ  وَ حُلُّواْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقَئهُمْ رَبهُُّمْ شَرَابًا طَهُورًا ».

خواص رنگ سبز

رنگ سبز زيباترين رنگي است که ده بار در قرآن مطرح شده و در چند آيه به بساط بهشتيان و لباس‌هاي ابريشمي و حريرهاي سبز رنگ آنان اشاره شده است. همچنين رنگ گياهان سبز هم چند بار در قرآن تكرار شده است. سبز، انتقال دهنده شادي، انبساط خاطر و بهجت است. نماد رويش، حيات و زندگي است. رنگ سبز در نظر روان‌شناسان آرامش‌بخش ترين رنگ‌ها و نشانه حيات، رويش و جاودانگي است .سبزرنگ صبر، شکيبايي، بردباري و پايداري است. تقويت كننده و محرّک چشم آرامش بخش و استراحت دهنده است. امام کاظم (ع) فرمود: سه چيز نور چشم را زياد مي‌کند [و در روايتي ديگر سه چيز غم و اندوه را از دل بيرون مي‌کند] نگاه به سبزه، نگاه به آب روان و نگاه به صورت زيبا .

رنگ سبز از آميختن دو رنگ زرد و آبي به دست مي‌آيد و رنگ وسط و متعادل است؛ نه مانند زرد اثر محرک و هيجان‌آور دارد، نه مثل آبي مسکّن و غير‌فعال و سرد است. اين رنگ گوياي ثبات عقيده و خودشناسي است .

سبز نماد ايمان و کمال و رنگ بهشتي است و چون در رنگ سبز ايمان و اطمينان مشهود است، نزد مسلمانان رنگ مقدس شمرده مي‌شود و مردم ميان اين رنگ و پيامبراکرم و اهل‌بيت طاهرين و اولادشان ارتباط برقرار مي‌کنند[10].

3.رنگ قرمز

رنگ قرمز با واژه «حمر» یک بار در آیه ۲۷ سوره مبارکه فاطر و با واژه «ورده» نيز يك بار در قرآن آمده است.

1. سوره مبارکه فاطر آیه 27: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ ؛ «آيا نظر نكرده‏اى كه خدا از آسمان، آبى فرو فرستاد، به وسيله‏ى آن محصولاتى كه رنگ‏هايش متفاوت است (از زمين) خارج ساختيم و از كوه‏ها راه‏ها (و رگه‏ها) ى سپيد و سرخ، كه رنگ‏هايش متفاوت است و سياه سياه (آفريديم)؟».

2. سوره مبارکه الرحمن آیه 37:« فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاءُ فَكاَنَتْ وَرْدَةً كاَلدِّهَان ».

خواص رنگ قرمز

خداوند متعال در قرآن کریم، از رنگ قرمز به عنوان رنگ کوهها در جاده‌های پر پیچ و خم کوهستانی تعبیر آورده و می‌فرماید: برخی از کوهها دارای خطوط سفید و سرخ به رنگها مختلف آفریدیم. که با اندکی تامل در آیه فوق به ‌جایگاه رنگ قرمز در علم زمین شناسی پی می‌بریم زیرا کوههای سرخ رنگ منبع عظیم آتشفشانی هستند و مدام در حالت تلاطم می‌باشند. که نماد اصلی این کوهها، گرم و فعال بودن آنها است به همین علت در اثر تغییرات جغرافیایی شروع به فوران می‌کنند. در آیه37 سوره الرحمن نیز در سرخی دگرگونیهای صفحه آسمان به هنگام قیامت به این رنگ تشبیه شده است با این بیان که پس آنگاه که آسمان شکافته شود مانند چرمی سرخ وگلگون گردد.که کلمه «وردة»در این آیه به معنای گل سرخ تداعی کننده سرخی آسمان در هنگام قیامت است.که وجه شبه این تشبیه همان گرم بودن و فعال بودن زیاد است.

امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارشان نقل می‌کنند: “ایشان لباسی از جنس خز به پنجاه دینار خریدند و نیز لباسی قرمز رنگ از مصر خریده بودند و از آن دو استفاده می‌کرد و می‌فرمودند: ” زیورهایی که خدا برای بندگانش پدید آورده و-نیز- روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده؟(اعراف/32)

همچنین روایت است که دو نفر به سوی پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌روند و ایشان را در عبایی سرخ رنگ مشاهده می‌کنند آنها به پیامبر صلی‌الله علیه و آله عرض می‌کنند: ما تو را جوانمرد می‌پنداشتیم، پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: من، فرزندانم و برادرم همه جوانمردیم.

با دقت در احادیث مذکور و احادیث دیگر با چنین مضامینی استفاده می‌شود که ائمه علیهم السلام از این نوع لباسها در معرض عموم استفاده نمی‌کردند. بلکه در وقت و جای مخصوص از آنها بهره‌مند می‌شدند. چرا که، اگر غیر از این بود افراد با دیدن آنها در چنین پوشششی تعجب نمی‌کردند بلکه آن را عادی تلقی می‌کردند. از جمله امام صادق علیه السلام می‌فرماید: پوشیدن رنگ قرمز و استفاده از آن جز در عروسی و سایر مواقع مکروه است.

همچنين مشخص می شود که ائمه معصومین علیهم السلام با عملکرد خود می‌خواستند بیان کنند که استفاده از رنگ قرمز به خاطر خاصیت تحریک کنندگی شدیدش در منزل و در نزد همسر خوب و ممدوح است. اما از طرفی دیگر نیز به خاطر همین صفتش و تاثیرات منفی ناشی از این ویژگی بویژه در بین افراد مجرد که باعث انگشت‌نما شدن و ایجاد مشکلات روحی و روانی از جمله زمینه فساد می‌گردد استفاده از آن در عموم به خصوص در میان نامحرم نهی شده است[11].

4.رنگ آبي

رنگ آبي به صورت مستقيم يك بار با واژه «زُرْقاً» در قرآن به كار رفته است.

1.سوره مبارکه فاطر آیه 27:«يومَ يُنفَخُ في الصورِ و نَحشُرُ المجرمينَ يومئذٍ زُرْقاً».

خواص رنگ آبي

«زُرقاً» آبي پر رنگ است و خود اين واژه بر شدت آبي دلالت دارد؛ بر عکس آبي باز و کم رنگ که همان رنگ آسمان و درياهاست که بسيار آرام بخش است. رنگ آبي آسمان اثر تسکيني شگرفي بر انسان مي‌گذارد، لذا خداوند رنگ آسمان و اقيانوس‌ها و درياها (که تصوير آبي آسمان را در خود نشان مي‌دهند) را به رنگ آبي مزين ساخت. به اين ترتيب خداوند حکيم زندگي انسان را بر اساس فطرت و نياز روحي او رنگ‌آميزي کرد و اين دلالت بر ربوبيت خداي واحد دارد. انسان وقتي به آسمان مي‌نگرد، رنگ آبي را مي‌بيند که آرام‌بخش است و چون به زمين مي‌نگرد، رنگ سبز را مي‌بيند که حالت مسرّت‌بخش و متعادلي به روان او مي‌بخشد. آبي به دليل همين خواص، بهترين رنگ براي کاشي کاري مساجد و زيارت‌گاه‌ها مي‌باشد. آسمان در شب به رنگ آبي تيره و کبود در مي‌آيد و چه زيباست که قرآن شب را مايه استراحت قرار داده است.

امام صادق(عليه السلام) در کتاب توحيد مفضل با اشاره به رنگ کبود آسمان در شب مي‌فرمايند: «پس تفکر کن که چگونه رنگ آسمان را کبود مايل، به سياه قرار داد که نگاه کردن مکرر به آسمان، به ديده ضرر نرساند…» ؛ بنابراين جو زمين آبي‌هاي مختلف ـ از آبي روز تا آبي سياه شب ـ دارد. علامه طباطبايي دربارة مفهوم واژة زُرقاً در آيه مي‌نويسد:

زرق جمع أزرق (آبي) مي‌باشد که رنگي خاص است ايشان از بين همه تفاسير، اين تفسير که مراد از زرقاً، عمي و نابيناشدن مجرمان در قيامت است را مي‌پذيرد؛ چرا که شخص نابينا همه‌جا را آبي و کبود مي‌بيند. و تفسير ديگري که ايشان نمي‌پسندد آبي‌شدن چشم مجرمان است؛ چرا که در بين عرب اين رنگ از مبغوض‌ترين و زشت‌ترين رنگ‌هاست[12] .

برخي آثار رنگ آبي: از بوعلي‌سينا نقل شده است که آبي فشار خون را پايين مي‌آورد . آبي درد شکن، استراحت بخش، تسکين دهنده و مناسب براي درمان بي‌خوابي است . رنگ آبي براي اتاق خواب پيشنهاد مي‌شود؛ چرا که اين رنگ آرام‌بخش و خواب‌آور است. آبي رنگ آرامش، الهام و آسودگي است. در آسم، فشار روحي، بي‌خوابي و فشارخون بالا رهايي‌بخش است. آبي‌ تند و شفاف،نشانه احساس‌هاي مذهبي، آبي کم‌‌رنگ نشانه ايمان به اعتقادي اصيل و آبي روشن نشانه وفاداري و صميميت است.

قرآن هيچ‌گاه برخلاف حکم قطعي علم سخن نمي‌‌گويد و اگر از نظر علمي رنگ آبي آرام‌بخش است، مراد رنگ آبي روشن است که قرآن به صراحت درباره آن اظهار نظري نکرده است و اگر قرآن کريم چهرة مجرمان را با آبي رنگ‌آميزي مي‌کند، مرادش آبي تيره و مايل به سياهي است؛ نه آبي روشن. از اين آيه مي‌توان استفاده کرد که رنگ آبي تيره مانند ساير رنگ‌هاي تيره غم‌انگيز و شوم است[13].

5.رنگ سفيد و سياه

رنگ سفيد به صورت صريح در قرآن يازده مرتبه با واژه‌هاي (ابيضت، تبيضّ، ابيض، بيضاء و بيض) استفاده شده است و  چهار مرتبه به صورت تقابل با رنگ سياه آمده است:

1.بقره/ 187 (خيط الأبيض ـ خيط الأسود) :«… حَتىَ‏ يَتَبَينَ‏َ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الخَْيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر…»

2.آل عمران/ 106 و 107 (تبيض وجوه ـ تسود وجوه) (اسودّت و ابيضت) :« يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ  فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ .وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِى رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون».

3. فاطر/ 27 (جُدَدُ بِيض ـ غرابيبُ سُود) :« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مخُّْتَلِفًا أَلْوَانهَُا  وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدُ  بِيضٌ وَ حُمْرٌ مخُّْتَلِفٌ أَلْوَانهَُا وَ غَرَابِيبُ سُود ».بيض جمع ابيض و سود جمع أسود مي‌باشد.

(رنگ سفيد رنگ طهارت، پاکي، خلوص، صفا،‌ خير، عدالت و حقيقت است و با رنگ سياه در تعارض است. اين رنگ ويژگي‌ها و صفات مثبت و پسنديده و حالات مطلوب را متصور مي‌شود. سفيد نشانه شادي و پاکي است. رنگي همراه با اميد، آرامش، مهرباني، دوستي، ايمان، خوش‌بيني، اطمينان و علاقه به زندگي است. هر چه در طبيعت به رنگ سفيد جلوه ‌کند، مانند سپيده‌دم، برف، شير، ابر و برخي گل‌ها و جانوران، گوياي پاکي، زيبايي و حيات‌بخشي‌اند. از لباس عروس گرفته تا لباس احرام و لباس آخرت همه سفيدند تا گوياي خوش‌بختي، پاکي و صفا باشند. فطرت انسان به پاکي متمايل است و سفيد بهترين نماد آن است. سفيد نماد نظافت و پاکي است و زنان بهشت را هم از اين جهت حور مي‌گويند که پاک و دست نخورده‌اند و اصل واژه  حور به معناي بيضاء و سفيدي است.

اسلام نيز که ديني منطبق بر فطرت و نظافت و پاکي است، بر پوشيدن لباس سفيد بسيار تأکيد ورزيده و بهترين رنگ در لباس را سفيد معرفي کرده است. بيشتر لباس‌هاي رسول اکرم سفيد بود و مي‌فرمود: بر زندگانتان لباس سفيد بپوشانید و مردگانتان را با آن کفن کنيد. در نماز نيز پوشيدن لباس سفيد مستحب است و سياه کراهت دارد .

رنگ سياه مقابل سفيد است. بدبيني، خشونت، لجاجت، ظلمت، گناه، شيطان، مرگ، عزا، ناداني و بدبختي در رنگ سياه کاملاً مشهود است .از ويژگي‌هاي ديگر رنگ سياه، وقار هيبت و عظمت آن است که اين وقار در خانه کعبه، چادر خانم‌ها و عباي بزرگان و علما به خوبي مشهود مي‌باشد .

لفظ «أبيض» تنها يک مرتبه در قرآن در آيه 187 سورة بقره (خيط الأبيض) آمده است که شايد اشاره به اصل بودن نور سفيد براي ساير رنگ‌ها باشد. و رنگ سياه هفت مرتبه در قرآن‌کريم به کار رفته است. يکي از کاربردهاي سياه و سفيد در قرآن مربوط به سياهي و سفيدي چهرة انسان‌ها در قيامت است.

«يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَاكُنْتُمْ تَكْفُرُونَ وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ‌اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(آل‌عمران/106 و 107)؛ در روزى كه چهره‏هايى سفيد مى‏شوند و چهره‏هايى سياه مى‏گردند؛ و امّا كسانى كه چهره‏هايشان سياه شد، (به آنها گفته مى‏شود: آيا بعد از ايمانتان كفر ورزيديد؟! پس به سبب كفر ورزيدنتان، عذاب را بچشيد؛ و امّا كسانى كه چهره‏هايشان سفيد شده، پس در رحمتِ خدايند؛ در حالى كه آنان در آن (رحمت) ماندگارند.

سفيد در اين آيه نماد ايمان و سعادت و سياه نشانة جهل و شقاوت و کفر است. قرآن براي بيان سعادت مؤمنان چهره‌اي سفيد از آنان ارائه مي‌دهد و بدبختي کافران را با رنگ سياه نشان مي‌دهد و اين به خاطر خواص ويژة اين دو رنگ است. سفيدي کنايه از خشنودي اهل ايمان و سياهي کنايه از انفعال، خجالت و سرافکندگي کافران است .

همان‌گونه که علامه طباطبايي فرموده، سفيدي و سياهي چهره، دو تعبير کنايي است و رنگ اصلي نيست؛ بنابراين از نظر علمي جزء آيات اعجاز علمي شمرده نمي‌شود؛ هر چند که خداوند در تعابير خود تأثيرهاي رواني اين رنگ‌ها را نيز لحاظ مي‌کند و کاربرد اين رنگ‌ها نيز با توجه به جنبة روان‌شناسي آن‌هاست.

رنگ حوريان و نوشيدني‌هاي بهشتي نيز سفيد است و همان‌گونه که گفته شد خود لفظ حور به معناي سفيد است. «يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِن مَّعِينٍ بَيْضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ(صافات/45 و46)؛ جامى از (شراب) لبريز برگردشان چرخانده مى‏شود شرابى سپيد (و درخشان) كه براى نوشندگان لذت‏بخش است». اين نوشيدني زلال لذّت زيادي براي آشامندة آن دارد. شيرة سفيد کافور که گياهي زيبا و معطر است و به رنگ سفيد است، معناي خنکي را به ذهن مي‌آورد که شايد با رنگ سفيد بي‌ارتباط نباشد.«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ‌ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً(دهر/5) ؛ در حقيقت، نيكوكاران از جامى (از شراب) مى‏نوشند كه آن با (عطر خوش) كافور آميخته است.

«وَحُورٌ عِينٌ كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ؛ (واقعه/22 و 23)؛ «و حوريان فراخ‏چشم (و سپيدچشم)؛ هم‏چون داستان مرواريد پنهان».به زنان بهشتي حور مي‌گويند؛ چون پاک و دست نخورده‌اند . آنان در اين آيه به مرواريد‌هاي درخشاني تشبيه شده‌اند که در صدف پنهان‌ مانده‌اند و دست کسي به‌ آن‌ها نمي‌رسد. رنگ سفيد از رنگ‌هاي بهشتي است که نشانه روشني، زيبايي، بهداشت و رنگي دلنواز است.

در پنج آيه از قرآن‌مجيد، به سفيد و درخشان شدن دست حضرت موسي به عنوان معجزه‌اي الهي اشاره شده است: (اعراف/108؛ طه/22؛ شعراء/33؛ نمل/12؛ قصص/ 32 ).

قرآن، رنگ سياه را براي چهرة غضبناک انسان‌هايي مي‌آورد که بر خلاف ميل دختردار شده‌اند و مي‌فرمايد. «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ (نحل/ 58)؛ و هرگاه به يكى از آنان (مشركان) مژده‏ى (تولد) دختر داده شود، در حالى كه او خشم شديد (خود) را فرو مى‏برد، چهره‏اش سياه مى‏گردد».

سياهي نماد جهالت، ناداني و گمراهي است که در اين آيه به خوبي مشاهده مي‌گردد و اين همان چيزي است که روانشناسان مي‌گويند: سياه نشانه ظلمت و خشونت و گناه است .

خداوند در آيه 187 سورة مبارکة بقره رشتة سفيد را استعاره از سفيدي افق هنگام اذان صبح مي‌آورد؛ گويي در افق خطي سفيد، آمدن صبح را مژده مي‌دهد و خط سياه، شب را کنار مي‌زند.«وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى‏ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ‌مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ… ؛و بخوريد و بياشاميد، تا رشته‏ سپيد بامداد، از رشته‏ سياه (شب) بر شما نمودار گردد؛ سپس روزه را تا شب به اتمام رسانيد».

در اين آيه قرآن اولين اشعه‌هاي ارسالي از خورشيد را سفيد معرفي مي‌كند. در طبيعت رنگ‌هاي روشن مانند سفيد و زرد، آثار محرّک رواني دارند و موجب افزايش فعاليت انسان مي‌شوند.

روان‌شناسان رنگ سياه را بي‌رنگي مطلق مي‌دانند که تمام رغبت‌ها را از بين مي‌برد، از اين رو در قرآن چهرة دوزخيان با رنگ سياه نشان داده شده است؛ به گونه‌اي که کسي به آن‌ها توجه ندارد. «وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ )زمر/60). قيامت عرصة بروز اسرار نهان و تجسم اعمال و افکار است، آن‌ها در اين دنيا قلب‌هاي سياه و تاريک داشتند و اعمالشان مانند افکارشان تاريک بود، در قيامت اين حال دروني به بيرون منتقل مي‌شود و چهره‌هايشان سياه خواهد بود)[14] .

نتيجه

موضوع رنگ‌ها یکی از موضوعات شگفت انگيز مطرح شده در قرآن می‌باشد. قرآن‌کریم علاوه بر کاربرد واژه‌های کلّی مربوط به رنگ‌ها از قبیل (لون، الوان، و صبغه) از برخی رنگ‌ها (مانند زرد، سبز، آبی‌، قرمز‌، سفید و سیاه) نیز به طور ویژه نام برده است.

با بررسي آيات مربوط به رنگها ؛ به این نتیجه می‌رسیم که در مواردی می توان ادعای اعجاز علمی در رنگ‌ها را پذیرفت، مانند آیه 69 سوره نحل که به موضوع رنگ درمانی اشاره دارد و آیه 69 سوره بقره که اثر شادی‌بخش رنگ زرد یک‌دست را بیان می‌کند. هرچند با اندیشیدن، تدبر و تحقیق در نشانه‌های خدا در عالم هستی و آیات قرآن می‌توان در موارد دیگر نیز به اعجاز علمی اسرار شگفت انگیز قرآن پی‌برد.

. رستم ن‍ژاد ، مهدي ، اعجاز رنگ ها در قرآن .[1]

. بلوردي ، طيبه ، روانشناسي رنگ و آثار تربيتي از منظر قرآن. [2]

راغب ،ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ذيل واژه.[3]

. لسان العرب ، ذيل واژه .[4]

. صداقت كشفي ، سيد محمد جواد ، نگاهي به مقوله رنگ در قرآن. [5]

. محمودي ، سيد احمد ، رنگ در قرآن كريم .[6]

. طباطبايي ، سيدمحمد حسين ، تفسير الميزان ،ذيل آيه.[7]

. . رستم ن‍ژاد ، مهدي ، اعجاز رنگ ها در قرآن .[8]

. رنگ زرد از منظر آیات و روایات ، جستجوي گوگل. [9]

. براي توضيح بيشتر رك: بلوردي ، طيبه ، روانشناسي رنگ و آثار تربيتي از منظر قرآن. [10]

. خواص رنگ قرمز از منظر آیات و روایات، جستجوي گوگل.  [11]

. رستم ن‍ژاد ، مهدي ، اعجاز رنگ ها در قرآن .[12]

. همان.[13]

. همان.[14]

بررسی انواع ترجمه ها و اشتراکات و افتراقات آن ها( سوره حدید از ابتدا تا پایان)زهرا رنجبر

 

سورة حدید

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

به نام خدا كه رحمتش بى‏اندازه است و مهربانى‏اش هميشگى

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

به نام خداوند رحمتگر مهربان

با توجه به این که برای واژه های رحمان و رحیم معنای محدودی نمی توان در نظر گرفت بهتر است که خود این واژه ها در ترجمه به کار روند.پس با این بیان ،آقای انصاریان ترجمه بهتری دارد

.ترجمه پیشنهادی:به نام خداوند رحمان و رحیم

ِسَبَّحَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(1)

آنچه در آسمان ها و زمين است، خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى‏] مى‏ستايند، و او تواناى شكست‏ناپذير و حكيم است.

آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويند و او عزيز و حكيم است.

آنچه در آسمانها و زمين است، خدا را به پاكى مى‏ستايند، و اوست ارجمند حكيم.

قاموس(سبح:تسبیح می گوید)(عزیز:شکست ناپذیر)

مشترکات:هر سه ترجمه( حکیم )را ترجمه نکرده اند.و آقای فولادوند و انصاریان( الله) را مفعول گرفته اند .

اشکالات:برای عوام تسبیح واضح نیست پس اقای مکارم باید معنای آن را می اوردند همچنین ایشان لفظ( عزیز و حکیم) را ترجمه نکرده اند.

ترجمه پیشنهادی:آنچه در اسمانها و زمین است خدا را (به پاک بودن ازهر عیبی )می ستایند و او توانای شکست ناپذیر با حکمت است.

لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  يحُْىِ وَ يُمِيتُ  وَ هُوَ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِيرٌ(2)

مالكيّت و فرمانروايى آسمان ها و زمين فقط در سيطره اوست، زنده مى‏كند و مى‏ميراند، و او بر هر كارى تواناست.

مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست زنده مى‏كند و مى‏ميراند و او بر هر چيز توانا است!

فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ اوست: زنده مى‏كند و مى‏ميراند، و او بر هر چيزى تواناست.

قاموس(ملک:فرمانروایی،حکومت)

مشترکات:ال (السموات) جمع است و باید در ترجمه به آن توجه می شد.آقای مکارم و فولادوند به حصر درآیه توجه نکرده اند و فقط آقای انصاریان ترجمه واژه(فقط)را آورده اند.

ترجمه پیشنهادی:فرمانروایی و حاکمیت همه آسمانها و زمین برای اوست ،زنده می کند و می میراند و او بر هر کاری تواناست.

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ  وَ هُوَ بِكلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِيمٌ(3)

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چيز داناست.

اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست.

اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.

مشترکات:آقای انصاریان و فولادوند( ظاهر و باطن) راترجمه نکرده اند و هر سه( علیم )را به معنای داناترجمه کرده اند .

اشکلات:از نظر نگارشی فعل باید آخر جمله بیاید که فقط این مورد را آقای مکارم رعایت کرده اند.

ترجمه پیشنهادی:او ل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیزی داناست.

هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمُ‏َّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ  يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا يخَْرُجُ مِنهَْا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا  وَ هُوَ مَعَكمُ‏ْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ  وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(4)

اوست كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلط شد. آنچه در زمين فرو مى‏رود و آنچه از آن بيرون مى‏آيد و آنچه از آسمان نازل مى‏شود، و آنچه را در آن بالا مى‏رود مى‏داند. و او با شماست هرجا كه باشيد، و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد، بيناست.

او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) آنچه را در زمين فرو مى‏رود مى‏داند، و آنچه را از آن خارج مى‏شود و آنچه از آسمان نازل مى‏گردد و آنچه به آسمان بالا مى‏رود و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست!

اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد آن گاه بر عرش استيلا يافت. آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه از آسمان فرود آيد و آنچه در آن بالا رود [همه را] مى‏داند. و هر كجا باشيد او با شماست، و خدا به هر چه مى‏كنيد بيناست.

قاموس(استوی:کنایه ازتدبیر امور)(عرش:کنایه از همه عالم)(یولج:بالا میرود)

مشترکات:هر سه ترجمه شبیه هم هستند و فقط در ترجمه (استوا علی العرش) تفاوت دارند .

اشکالات:در هر سه ترجمه ال( السماوات) ترجمه نشده .آقای فولادوند( ایام) را هنگام معنا کرده اند و به صورت مبهم آورده اند .آقای مکارم( استوا علی العرش) را به گونه ای ترجمه کرده اند که اگر خواننده در سطح پایین باشد برای خداوند جسم قائل خواهد شد.

لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(5)

مالكيّت و فرمانروايى آسمان ها و زمين فقط در سيطره اوست، و همه امور به خدا باز گردانده مى‏شود.

مالكيّت آسمانها و زمين از آن اوست و همه كارها به سوى او بازمى‏گردد.

فرمانروايى [مطلق‏] آسمانها و زمين از آنِ اوست، و [جمله‏] كارها به سوى خدا بازگردانيده مى‏شود.

مشترکات:آقای انصاریان و مکارم(الامور)را به صورت جمع معنا کرده اند.آقای فولادوند و انصاریان  فعل (ترجع) را مجهول معنا کرده اند .

اشکالات:آقای مکارم فعل (ترجع )را معلوم ترجمه کرده اند.کلمه (ملک )به معنای فرمانروایی و مالکیت است که فقط آقای انصاریان به این نکته توجه داشته اند.آقای مکارم واژه( الله) را بصورت ضمیر ترجمه کرده اند.

ترجمه پیشنهادی:فرمانروایی و مالکیت همه آسمانها و زمین برایاوست و همه کارهای به سوی خدا بازگردانده می شود.

يُولِجُ الَّيْلَ فىِ النهََّارِ وَ يُولِجُ النهََّارَ فىِ الَّيْلِ  وَ هُوَ عَلِيمُ  بِذَاتِ الصُّدُورِ(6)

شب را در روز در مى‏آورد و روز را در شب در مى‏آورد، و او به نيّات و اسرار سينه‏ها داناست.

شب را در روز مى‏كند و روز را در شب و او به آنچه در دل سينه‏ها وجود دارد داناست.

شب را در روز درمى‏آورد و روز را [نيز] در شب درمى‏آورد، و او به راز دلها داناست.

قاموس(یولج:داخل میکند)

مشترکات:هر سه ترجمه مانند هم هستندفقط آقای مکارم( بذات الصدور) را به طور مطلق ترجمه کرده.

ترجمه پیشنهادی:شب را در روز در می آورد و روز را در شب و او به نیات و اسرار سینه ها داناست.

ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَكمُ مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ  فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُ‏ْ وَ أَنفَقُواْ لهَُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ(7)

به خدا و پيامبرش ايمان آوريد، و از اموالى كه خدا شما را در آن جانشين خود قرار داده انفاق كنيد پس براى كسانى از شما كه ايمان آورده و انفاق كرده‏اند، پاداش بزرگى خواهد بود.

به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را جانشين و نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد (زيرا) كسانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند، اجر بزرگى دارند!

به خدا و پيامبر او ايمان آوريد، و از آنچه شما را در [استفاده از] آن، جانشين [ديگران‏] كرده، انفاق كنيد. پس كسانى از شما كه ايمان آورده و انفاق كرده باشند، پاداش بزرگى خواهند داشت.

مشترکات:آقای انصاریان ( اجر )را به معنی پاداش بزرگ ترجمه کرده اند آقای انصاریان و مکارم (مستخلفین )را جانشین خدا ترجمه کرده اند.

اشکلات:آقای فولادوند کلمه( مستخلفین) را بصورت جانیشین دیگران آورده درحالی که انسان جانیشین خدا در زمین است.

آقای انصاریان واژه (خود )را باید در پرانتز می اوردند آقای انصاریان و فولادوند فعلی آخر آیه را به صورت ماضی نقلی ترجمه کرده اند.

ترجمه پیشنهادی: به خدا و پیامبرش ایمان آورید و از آنچه شما را جانشین  خود در آن قرار داده انفاق کنید .کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند برای آنها پاداش بزرگی خواهد بود.

وَ مَا لَكمُ‏ْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ  وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكمُ‏ْ لِتُؤْمِنُواْ بِرَبِّكمُ‏ْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكمُ‏ْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(8)

و شما را چه شده كه به خدا ايمان نمى‏آوريد؟ در حالى كه پيامبر شما را دعوت مى‏كند تا به پروردگارتان ايمان آوريد، و بى‏ترديد خدا [از طريق عقل و فطرت بر ايمان آوردنتان‏] پيمان گرفته است، اگر باور داريد.

چرا به خدا ايمان نياوريد در حالى كه رسول (او) شما را مى‏خواند كه به پروردگارتان ايمان بياوريد، و از شما پيمان گرفته است (پيمانى از طريق فطرت و خِرد)، اگر آماده ايمان‏آوردنيد.

و شما را چه شده كه به خدا ايمان نمى‏آوريد و [حال آنكه‏] پيامبر [خدا] شما را دعوت مى‏كند تا به پروردگارتان ايمان آوريد، و اگر مؤمن باشيد، بى‏شكّ [خدا] از شما پيمان گرفته است.

مشترکات: هر سه ترجمه جمله( و الرسول … )را حالیه ترجمه کرده اندو آیه را به صورت استفهام بیان کرده اند.

اشکالات:آقای انصاریان ضمیر مستتر در فعل( اخذ) را به صورت اسم ظاهر (خدا)در ترجمه آورده اند. و ایشان( مومن) را به معنی باور ترجمه کرده اند.آقای فولادوند و انصاریان در ترجمه خود واژه بی شک را آورده که معادل آیه نیست.

ترجمه پیشنهادی:چرا به خدا ایمان نمی آورید درحالی که پیامبر شما را دعوت می کند تا به پروردگارتان ایمان بیاورید،و به تحقیق خدا از شما پیمان گرفته اگر ایمان دارید.

هُوَ الَّذِى يُنزَِّلُ عَلىَ‏ عَبْدِهِ ءَايَاتِ  بَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَكمُ مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ  وَ إِنَّ اللَّهَ بِكمُ‏ْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(9)

اوست كه بر بنده‏اش آيات روشنى نازل مى‏كند، تا شما را از تاريكى ها به سوى نور بيرون آورد. و يقيناً خدا نسبت به شما رئوف و مهربان است.

او كسى است كه آيات روشنى بر بنده‏اش [محمد] نازل مى‏كند تا شما را از تاريكيها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است.

او همان كسى است كه بر بنده خود آيات روشنى فرو مى‏فرستد، تا شما را از تاريكيها به سوى نور بيرون كشاند. و در حقيقت، خدا [نسبت‏] به شما سخت رؤوف و مهربان است.

راغب(روف:رحمت ومهربانی مطلق)

مشترکات:آقای انصاریان و فولادوند( رئوف و رحیم) را به معنای رئوف مهربان گرفته اند آقای انصاریان و فولادوند فعل( یخرجکم) را به معنی بیرون آوردن معنی کرده اند.

اشکلات:آقای مکارم فعل( یخرج) را به معنی برد ترجمه کرده و( رئوف) به معنی مهربان است که آقای فولادوند وانصاریان عین کلمه را آورده اند.

ترجمه پیشنهادی:او کسی است که آیات روشنی را بر بنده اش نازل میکند تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورند و یقینا خدا نسبت به شما مهربان و رحیم است.

وَ مَا لَكمُ‏ْ أَلَّا تُنفِقُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  لَا يَسْتَوِى مِنكمُ مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ  أُوْلَئكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَ قَتَلُواْ  وَ كلاًُّ وَعَدَ اللَّهُ الحُْسْنىَ‏  وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(10)

و شما را چه شده كه در راه خدا انفاق نمى‏كنيد؟ در حالى كه ميراث آسمان ها و زمين مخصوص خداست [و كسى مالك حقيقى چيزى نيست‏]. كسانى از شما كه پيش از فتح [مكه‏] انفاق كردند و جهاد نمودند [با ديگران‏] يكسان نيستند، آنان از جهت درجه از كسانى كه پس از فتح [مكه‏] انفاق كردند و جهاد نمودند بلندپايه‏ترند. و خدا به هريك وعده نيكو داده است و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است.

چرا در راه خدا انفاق نكنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين همه از آن خداست (و كسى چيزى را با خود نمى‏برد)! كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند (با كسانى كه پس از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند آنها بلندمقامتر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند و خداوند به هر دو وعده نيك داده و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.

و شما را چه شده كه در راه خدا انفاق نمى‏كنيد و [حال آنكه‏] ميراث آسمانها و زمين به خدا تعلّق دارد؟ كسانى از شما كه پيش از فتح [مكّه‏] انفاق و جهاد كرده‏اند، [با ديگران‏] يكسان نيستند. آنان از [حيث‏] درجه بزرگتر از كسانى‏اند كه بعداً به انفاق و جهاد پرداخته‏اند. و خداوند به هر كدام وعده نيكو داده است، و خدا به آنچه مى‏كنيد آگاه است.

مشترکات:هر سه ترجمه جمله وسط آیه را به صورت حالیه ترجمه کرده اند.

اشکلات:آقای مکارم به جای چرا انفاق نمی کنید (انفاق نکنید)آورده اند و ضمیر (منکم) را در آیه فقط آقای انصاریان و فولادوند ترجمه کرده اند ولی آقای مکارم به صورت کسانی ترجمه کرده اند.آقای فولادوند و انصاریان درجه را به صورت تمییز معنا کرده اند که درست است ولی آقای مکارم تمییز نگرفته اند.کلاً در آیه به معنی هر یک یا هر کدام است ولی آقای مکارم هر دو ترجمه کرده اند.

ترجمه پیشنهادی:چرا در راه خدا انفاق نمی کنید در حالی که میراث همه آسمانها و زمین برای خداست کسانی از شما که بیش از فتح(مکه) انفاق کردند و جنگیدند یکسان نیستند،انان از جهت درجه و مقام از کسانی که پس از فتح انفاق کردند و جنگیدند بلند پایه ترند.خدا به هر یک وعده نیکو داده و خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ(11)

كيست كه به خدا وامى نيكو دهد تا خدا آن را براى او دو چندان كند و او را پاداشى نيكو و باارزش باشد؟

كيست كه به خدا وام نيكو دهد (و از اموالى كه به او ارزانى داشته انفاق كند) تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند؟ و براى او پاداش پرارزشى است!

كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد تا [نتيجه‏اش را] براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد؟

مشترکات:هر سه ترجمه مانند هم است فقط( اجر کریم) را آقای فولادوند پاداش خوش ترجمه کرده که باید همان پاداش با ارزش ترجمه می کردند. آقای مکارم (یضاعفه) را چندین برابر ترجمه کرده اند درحالی که در دو ترجمه دیگر در چندان آمده.آقای مکارم و انصاریان در ترجمه دو بار از واژه خدا استفاده کرده اند در حالی که یک معادل بیشتر ندارد.

ترجمه پیشنهادی:کیست آنکس که به خدا وامی نیکو دهد تا برای او چندین برابر کند و برای او پاداش با ارزشی است.

يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى‏ نُورُهُم بَينْ‏َ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِم بُشْرَئكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِينَ فِيهَا  ذَالِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(12)

[اين پاداش نيكو و باارزش در] روزى [است‏] كه مردان و زنان باايمان را مى‏بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى‏كند، [به آنان مى‏گويند:] امروز شما را مژده باد به بهشت‏هايى كه از زير [درختان‏] آن نهرها جارى است، در آنها جاودانه‏ايد، اين است آن كاميابى بزرگ.

(اين پاداش بزرگ) در روزى است كه مردان و زنان باايمان را مى‏نگرى كه نورشان پيش‏رو و در سمت راستشان بسرعت حركت مى‏كند (و به آنها مى‏گويند:) بشارت باد بر شما امروز به باغهايى از بهشت كه نهرها زير (درختان) آن جارى است جاودانه در آن خواهيد ماند! و اين همان رستگارى بزرگ است!

آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى‏بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است. [به آنان گويند:] «امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان‏] آن نهرها روان است در آنها جاودانيد. اين است همان كاميابى بزرگ.

مشترکات:آقای انصاریان و فولادوند (فوز) را به معنای کامیابی ترجمه کرده اند و هر سه ترجمه ابتدای آیه را مانند هم  ترجمه کرده اند.

اشکالات:فقط آقای مکارم( فوز )را به معنی رستگاری ترجمه کرده و درست است.

آقای مکارم و فولادوند (جنات) را به معنی باغ ترجمه کرده اند در حالی که به معنی بهشت است.ضمیر (فیها) مفرد است ولی آقای انصاریان و فولادوند به صورت جمع ترجمه کرده اند.(یوم) به معنی روزی است که آقای فولادوند به معنی آن روز ترجمه کرده اند.

ترجمه پیشنهادی:روزی که مردان و زنان با ایمان را می بینی که نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت می کند بشارت باد بر شما امروز به بهشت هایی که از زیر درختان آن نهر ها جاری است و در آن جاویدانید این همان رستگاری بزرگ است.

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُواْ وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُواْ نُورًا فَضُرِبَ بَيْنهَُم بِسُورٍ لَّهُ بَابُ  بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ(13)

روزى كه مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‏اند، مى‏گويند: ما را مهلت دهيد تا [پرتويى‏] از نور شما بر گيريم. به آنان گويند: به پشت سرتان [دنيا] برگرديد و [از آنجا براى خود] نورى بجوييد. سپس ميان آنان ديوارى زده مى‏شود كه داراى درى است، درونش [كه مؤمنان در آن درآيند] رحمت است و بيرونش كه پيش روى منافقان قرار دارد عذاب است.

روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گويند: «نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم!» به آنها گفته مى‏شود: «به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!» در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مى‏شود كه درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!

آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند: «ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى‏] برگيريم.» گفته مى‏شود: «بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.» آن گاه ميان آنها ديوارى زده مى‏شود كه آن را دروازه‏اى است: باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد.

مشترکات:آقای فولادوند و انصاریان( انظرونا) را به معنی مهلت دهید ترجمه کرده اند.آقای مکارم و فولادوند( قیل )را مجهول ترجمه کرده اند.

اشکالات:آقای انصاریان معنای( قیل) را (گویند)ترجمه کرده اند درحالی که فعل مجهول است.آقای مکارم فعل( انظرونا) را به معنی نظر کردند گرفته اند درحالی که در اینجا به معنی مهلت دادن است.آقای مکارم قسمت آخر آیه از (وظاهره)را به طور خلاصه بیان کرده اند.

ترجمه پیشنهادی:روزی که مردان و زنان منافق به کسانی که ایمان آورده اند می گویند:ما را مهلت دهید تا از نور شما برگیریم ،به آنان گفته می شود به پشت سرتان (دنیا)برگردید و از (آنجا)نوری بجویید.پس میان آنان دیواری زده می شود که دارای دری است درونش رحمت است و بیرونش که پیش روی (منافقان است)عذاب.

يُنَادُونهَُمْ أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ  قَالُواْ بَلىَ‏ وَ لَاكِنَّكمُ‏ْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانىِ‏ُّ حَتىَ‏ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(14)

مؤمنان را ندا مى‏دهند: آيا ما [در دنيا] با شما نبوديم؟ مى‏گويند: چرا، ولى شما خود را [به سبب نفاق و دشمنى با خدا و رسول‏] در بلا و هلاكت افكنديد و به انتظار [خاموش شدن چراغ اسلام و نابودى پيامبر] نشستيد و [نسبت به حقايق‏] در ترديد بوديد و آرزوها [ى دور و دراز و بى پايه‏] شما را فريفت، تا فرمان خدا [به نابودى شما] در رسيد و [شيطان‏] فريبنده شما را فريب داد.

آنها را صدا مى‏زنند: «مگر ما با شما نبوديم؟!» مى‏گويند: «آرى، ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد، و (در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد، و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد، و شيطان فريبكار شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد!

[دو رويان،] آنان را ندا درمى‏دهند: «آيا ما با شما نبوديم؟» مى‏گويند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [شيطانِ‏] مغروركننده، شما را درباره خدا بفريفت.

قاموس(تربص:انتظارکشید)(غر:فریب داد)

مشترکات:هر سه ترجمه( فتنه) را به معنی هلاکت و بلا گرفته اند .و( ارتبتم) را به معنی تردید

اشکالات:(هم )در( ینادوهم) به مومنان بر می گردد ولی آقای انصاریان به صورت ضمیر ترجمه کرده اند.واژه (تربصتم) به معنی انتظار کشیدن است ولی آقای فولادوند (امروز و فردا کردن)معناکرده.آقای انصاریان الله را در آخر آیه ترجمه نکرده اند.اقای فولادوند( غره) را به معنی مغرور کننده گرفته اند درحالی که معنی فریب دهنده می دهد.

ترجمه پیشنهادی:آنها(مومنان)را صدا می زنند مگر ما با شما نبودیم می گویند آری ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار کشیدید و شک و تردید داشتید و آرزوها شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسیدو(شیطان)فریبنده شما را فریب داد.

فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَ لَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ  مَأْوَئكُمُ النَّارُ  هِىَ مَوْلَئكُمْ  وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ(15)

پس امروز نه از شما و نه از كافران فديه و عوضى [در برابر نجات از عذاب‏] دريافت نخواهد شد، جايگاهتان آتش است، [و] همان سرپرست و يار شماست و چه بد بازگشت گاهى است.

پس امروز نه از شما فديه‏اى پذيرفته مى‏شود، و نه از كافران و جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد و چه بد جايگاهى است!

پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شده‏اند عوضى پذيرفته نمى‏شود: جايگاهتان آتش است آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.»

قاموس(فدیه:عوض)(مصیر:بازگشت)

مشترکات:آقای انصاریان و فولادوند( فدیه) را به معنی عوض گرفته اند.آقای مکارم و فولادوند (یوخذ )را به معنی پذیرفته گرفته اند.

اشکلات:(فدیه )به معنی عوض است ولی آقای مکارم ترجمه نکرده اند.(مولا )به معنی سرپرست است ولی آقای فولادوند به معنی سزاوار آورده اند.(مسیر) به معنی بازگشت است ولی آقای مکارم و فولادوند اینگونه ترجمه نکرده اند.

ترجمه پیشنهادی:پس امروز نه از شما و نه از کافران عوضی گرفته نمی شود .جایگاهتان آتش است همان سرپرست شما است و چقدر بازگشتی است.

* أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تخَْشَعَ قُلُوبهُُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقّ‏ِ وَ لَا يَكُونُواْ كاَلَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيهِْمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبهُُمْ  وَ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ فَاسِقُونَ(16)

آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود؟ و مانند كسانى نباشند كه پيش از اين كتاب آسمانى به آنان داده شده بود، آن گاه روزگار [سرگرمى در امور دنيا و مشغول بودن به آرزوهاى دور و دراز] بر آنان طولانى گشت، در نتيجه دل هايشان سخت و غير قابل انعطاف شد، و بسيارى از آنان نافرمان بودند.

آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حقّ نازل كرده است خاشع گردد؟! و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهايشان قساوت پيدا كرد و بسيارى از آنها گنهكارند!

آيا براى كسانى كه ايمان آورده‏اند هنگام آن نرسيده كه دلهايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده نرم [و فروتن‏] گردد و مانند كسانى نباشند كه از پيش بدانها كتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا كشيد، و دلهايشان سخت گرديد و بسيارى از آنها فاسق بودند؟

قاموس(فسق:نافرمانی)(قست:سخت)التحقیق(امد:نتیجه وغایت)

مشترکات:هر سه ترجمه به صورت استفهام ترجمه کرده اند.

اشکالات:(فسق) به معنی نافرمانی است ولی آقای مکارم و فولادوند به این معنا ترجمه نکرده اند.آقای انصاریان کلمه( حق) را ترجمه نکرده اند.

ترجمه پیشنهادی:آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که قلب هایشان برای یاد خدا و آنچه از حق نازل شده خاشع شود و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب اسمانی داده شد .پس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قبلهایشان قساوت پیدا کرد و سخت شد و بسیاری از آنها نافرمان بودند.

اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يحُْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا  قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(17)

بدانيد كه خدا زمين را پس از مردگى‏اش زنده مى‏كند. همانا ما نشانه‏ها [ى ربوبيت و قدرت خود] را براى شما بيان كرديم تا بينديشيد.

بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى‏كند! ما آيات (خود) را براى شما بيان كرديم، شايد انديشه كنيد!

بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده مى‏گرداند. به راستى آيات [خود] را براى شما روشن گردانيده‏ايم، باشد كه بينديشيد.

مشترکات:هر سه ترجمه مانند هم هستند و فقط درترجمه واژه( لعل) تفاوت است.لعل به معنی شاید است ولی آقای انصاریان و فولادوند در ترجمه نیاورده اند.

ترجمه پیشنهادی:بدانید که خداوند زمین را بعد از مرگش زنده می کند همانا ما ایات (خود)را برای شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید.

إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ(18)

بى‏ترديد مردان و زنان انفاق كننده و آنان كه به خدا وام نيكو داده‏اند [وامشان در پيشگاه خدا] براى آنان دو چندان شود، و براى آنان پاداش باارزشى است.

مردان و زنان انفاق كننده، و آنها كه (از اين راه) به خدا «قرض الحسنه» دهند، (اين قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مى‏شود و پاداش پرارزشى دارند!

در حقيقت، مردان و زنان صدقه‏دهنده و [آنان كه‏] به خدا وامى نيكو داده‏اند، ايشان را [پاداش‏] دوچندان گردد، و اجرى نيكو خواهند داشت.

مشترکات:آقای انصاریان و مکارم (صدّق )را به معنی انفاق گرفته اند ولی آقای فولاد وند به معنی صدقه دهنده.

اشکالات:آقای انصاریان و مکارم ضمیر(آنها)را که درترجمه آیه ذکر شده باید در پرانتز می آوردند.آقای مکارم( إن )اول آیه را ترجمه نکرده اند.

ترجمه پیشنهادی:قطعا مردان و زنان انفاق کننده و (آنان)که به خدا وام نیکو داده اند برای آنان چند برابر می شود و پاداش با ارزشی است.

وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ  وَ الشهَُّدَاءُ عِندَ رَبهِِّمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ  وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا أُوْلَئكَ أَصحَْابُ الجَْحِيمِ(19)

و كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردند، آنان‏اند كه صدّيقان و گواهان [اعمال‏] نزد پروردگارشان هستند، [و] براى آنان است پاداش [اعمال‏] شان و نور [ايمان‏] شان و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را انكار كردند، آنان اهل دوزخ‏اند.

كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند، آنها صدّيقين و شهدا نزد پروردگارشانند براى آنان است پاداش (اعمال) شان و نور (ايمان) شان و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنها دوزخيانند.

و كسانى كه به خدا و پيامبران وى ايمان آورده‏اند، آنان همان راستينانند و پيش پروردگارشان گواه خواهند بود [و] ايشان راست اجر و نورشان و كسانى كه كفر ورزيده و آيات ما را تكذيب كرده‏اند آنان همدمان آتشند.

قاموس(صدیقون:بسیار راستگویان)

مشترکات:آقای انصاریان و مکارم( صدیقون) را ترجمه نکرده اند .

اشکالات:آقای مکارم برای واژه( شهدا ء)ترجمه ای نیاورده است.ایشان( اصحاب) را در ترجمه ذکر نکرده اند.آقای فولادوند (شهداء) را به صورت فعل ترجمه کرده اندآقای مکارم(واو)ابتدای آیه را حذف کرده اند.

ترجمه پیشنهادی:و کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنان بسیار راستگویانند و گواهان نزد پروردگارشان برای آنان پاداششان و نورشان است و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند.

اعْلَمُواْ أَنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ  بَيْنَكُمْ وَ تَكاَثُرٌ فىِ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ  كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعجَْبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمُ‏َّ يهَِيجُ فَترََئهُ مُصْفَرًّا ثمُ‏َّ يَكُونُ حُطَامًا  وَ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ  وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ(20)

بدانيد كه زندگى دنيا [يى كه دارنده‏اش از ايمان و عمل تهى است،] فقط بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشيتان به يكديگر، و افزون خواهى در اموال و اولاد است، [چنين دنيايى‏] مانند بارانى است كه محصول [سبز و خوش منظره‏اش‏] كشاورزان را به شگفتى آورد، سپس پژمرده شود و آن را زرد بينى، سپس ريز ريز و خاشاك شود!! [كه براى دنياپرستان بى‏ايمان‏] در آخرت عذاب سختى است و [براى مؤمنان كه دنياى خود را در راه اطاعت حق و خدمت به خلق به كار گرفتند] از سوى خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگى دنيا جز كالاى فريبنده نيست.

بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى‏برد، سپس خشك مى‏شود بگونه‏اى كه آن را زردرنگ مى‏بينى سپس تبديل به كاه مى‏شود! و در آخرت، عذاب شديد است يا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنيا چيزى جز متاع فريب نيست!

بدانيد كه زندگى دنيا، در حقيقت، بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشىِ شما به يكديگر و فزون‏جويى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانى است كه كشاورزان را رُستنى آن [باران‏] به شگفتى اندازد، سپس [آن كشت‏] خشك شود و آن را زرد بينى، آن گاه خاشاك شود. و در آخرت [دنيا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست.

قاموس(غیث:باران در وقت حاجت)(کفار:کشاورزان)(حطاما:شکسته وریز)

هر سه ترجمه طبق ترجمه لغات معنا کرده اند و ایرادی ندارد.

سَابِقُواْ إِلىَ‏ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكمُ‏ْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ  ذَالِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ  وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(21)

سبقت جوييد به آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش چون پهناى آسمان و زمين است، براى كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده‏اند، آماده شده است اين فضل خداست كه آن را به هركس بخواهد عطا مى‏كند و خدا داراى فضل بزرگ است.

به پيش تازيد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است و براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده‏اند آماده شده است، اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مى‏دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است!

[براى رسيدن‏] به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش چون پهناى آسمان و زمين است [و] براى كسانى آماده شده كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده‏اند، بر يكديگر سبقت جوييد. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد آن را مى‏دهد، و خداوند را فزون‏بخشى بزرگ است.

راغب(فضل:زیادی)قاموس(فضل:برتری)

مشترکات :آقای انصاریان و مکارم جمله را با ترجمه فعل ابتدای آیه آغاز کرده اند هر سه ترجمه معنای( فضل) را نیاورده اند و خودش را بیان کرده اند.

اشکالات :(فضل) به معنی فزونی و احسان است که فقط آقای فولاد وند( فضل) دوم را اینگونه ترجمه نموده.

ترجمه پیشنهادی: به سوی آمرزش از سوی پروردگارتان سبقت جویید و بهشتی که پهنایش مانند پهنای آسمان و زمین است آماده شده برای کسانی که ایمان آورده اند به خدا و پیامبرانش این فزونی و احسان خداست به هر کس که بخواهد آن را عطا می کند و خدا دارای رحمت و فزونی زیاد است.

مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فىِ أَنفُسِكُمْ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَْأَهَا  إِنَّ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِيرٌ(22)

هيچ گزند و آسيبى در زمين [چون زلزله، سيل، توفان و قحطى‏] و در وجود خودتان [چون بيمارى، رنج، تعب و از دست رفتن مال و ثروت‏] روى نمى‏دهد مگر پيش از آنكه آن را به وجود آورديم در كتابى [چون لوح محفوظ] ثبت است، بى‏ترديد اين [تقدير حوادث و فرمان قطعى به پديد آمدنش‏] بر خدا آسان است.

هيچ مصيبتى (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خدا آسان است!

هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسْهاى شما [به شما] نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابى است. اين [كار] بر خدا آسان است.

قاموس(نبرا:آفریدیم)(یسیر:آسان)

مشترکات:آقای انصاریان و مکارم (کتاب) رابه لوح محفوظ ترجمه کرده اند آقای انصاریان و فولادوند ضمیر( نبرءها) را به مصیبت برگرداندند.

اشکلات:ضمیر( نبرءها) به مصیبت بر می گردد نه به زمین که آقای مکارم در ترجمه خود آورده است.آقای فولادوند منظوراز کتاب را مشخص نکرده اند.آقای مکارم (امر) را بدون پرانتز آورده اند .فقط آقای انصاریان ان را ترجمه کرده اند.

پیشنهادی:هیچ مصیبتی در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر اینکه پیش از آنکه به وجود آید بر کتاب (لوح محفوظ)ثبت است.قطعا این بر خدا آسان است.

لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ‏ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئكُمْ  وَ اللَّهُ لَا يحُِبُّ كلُ‏َّ مخُْتَالٍ فَخُورٍ(23)

تا [با يقين به اينكه هر گزند و آسيبى و هر عطا و منعى فقط به اراده خداست و شما را در آن اختيارى نيست‏] بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخوريد، و بر آنچه به شما عطا كرده است، شادمان و دلخوش نشويد، و خدا هيچ گردنكش خودستا را [كه به نعمت ها مغرور شده است‏] دوست ندارد.

اين بخاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد!

تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب‏] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد:

قاموس(تاسوا:حزن واندوه)

مشترکات:هر سه ترجمه مانندهم است و فقط آقای انصاریان توضیحات بیشتری ضمن ترجمه لغات آورده اند.و هر سه به عمومیت نفی در آخر آیه توجه داشته اند.

ترجمه پیشنهادی:ترجمه آقای مکارم می باشد.

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ  وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الحَْمِيدُ(24)

همانان كه همواره بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل وامى‏دارند، و هركه [از انفاق‏] روى بگرداند [زيانى به خدا نمى‏رساند] زيرا خدا بى‏نياز و ستوده است.

همانها كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل دعوت مى‏كنند و هر كس (از اين فرمان) روى‏گردان شود، (به خود زيان مى‏رساند نه به خدا)، چرا كه خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است!

همانان كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل ورزيدن وامى‏دارند. و هر كه روى گرداند قطعاً خدا بى‏نياز ستوده است.

مشترکات:هر سه آیه( یبخلوا) را به معنی بخل ورزیدن ترجمه کرده اند و جمله اسمیه آخر آیه را مانند هم آورده اند.

اشکلات:آقای انصاریان( ان) را تعلیل آورده اند درحالی که تاکید است اگر توضیحات پرانتزی ترجمه آقای انصاریان نباشد ترجمه ایشان نا مفهوم می شود.آقای مکارم معنای ان را برای تاکید نیاورده اند.

ترجمه پیشنهادی:همان ترجمه آقای فولادوند.

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ  وَ أَنزَلْنَا الحَْدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ  إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ(25)

همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازو [ى تشخيص حق از باطل‏] نازل كرديم تا مردم به عدالت بر خيزند، و آهن را كه در آن براى مردم قوت و نيرويى سخت و سودهايى است فرود آورديم و تا خدا مشخص بدارد چه كسانى او و پيامبرانش را در غياب پيامبران يارى مى‏دهند يقيناً خدا نيرومند و تواناى شكست‏ناپذير است.

ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى‏كند بى‏آنكه او را ببينند خداوند قوىّ و شكست‏ناپذير است!

به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مى‏كند. آرى، خدا نيرومند شكست ناپذير است.

قاموس(باس:سختی)

اشکالات: فقط آقای مکارم( إن) را برای تاکید آورده اند.لقد ابتدای ایه را آقای انصاریان ترجمه نکرده اند.آقای فولاد وند( بأس) راکه به معنی سختی است در معنی خطر ترجمه کرده اند.

آقای انصاریان( غیب) را به غیاب پیامبران ترجمه کرده اند.

پیشنهادی:همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است تا خداوند معلوم بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در نهان یاری می دهند قطعا خداوند نیرومند شکست ناپذیر است.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَعَلْنَا فىِ ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتَابَ  فَمِنهُْم مُّهْتَدٍ  وَ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ فَاسِقُونَ(26)

به يقين ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو نفر، نبوّت و كتاب قرار داديم، پس برخى از آنان هدايت يافتند و بسيارى از آنان نافرمان بودند.

ما نوح و ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوّت و كتاب قرار داديم بعضى از آنها هدايت يافته‏اند و بسيارى از آنها گنهكارند.

و در حقيقت، نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو، نبوّت و كتاب را قرار داديم: از آنها [برخى‏] راه‏ياب [شد] ند، و [لى‏] بسيارى از آنان بدكار بودند.

قاموس(فسق:نافرمانی)

اشکالات :(لقد) حرف تحقیق است که با( لام تاکید) همراه شده و آقای مکارم آن را ترجمه نکرده اند.معنی (فسق) نافرمانیست وفقط آقای انصاریان آورده اند.ترجمه آقای فولادوند در مورد قسمت پایانی آیه رسا و روا نیست .

ترجمه پیشنهادی:در حقیقت ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در میان فرزندان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم پس بعضی از آنها هدایت یافتند و بسیاری از آنها نافرمان بودند.

ثمُ‏َّ قَفَّيْنَا عَلىَ ءَاثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَ قَفَّيْنَا بِعِيسىَ ابْنِ مَرْيَمَ وَ ءَاتَيْنَهُ الْانجِيلَ وَ جَعَلْنَا فىِ قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا  فََاتَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنهُْمْ أَجْرَهُمْ  وَ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ فَاسِقُونَ(27)

سپس به دنبال آنان پيامبران خود را پى در پى آورديم و پس از آنان عيسى پسر مريم را [به رسالت‏] فرستاديم و به او انجيل عطا كرديم و در قلب كسانى كه از او پيروى مى‏كردند رأفت و رحمت قرار داديم، و رهبانيتى كه از نزد خود ساخته بودند ما بر آنان مقرّر نكرده بوديم، ولى [خود آنان آن را] جز براى طلب خشنودى خدا [بر خود واجب نكرده بودند]، اما آنگونه كه بايد حدود همان خودساخته را رعايت نكردند پس پاداش كسانى از آنان را كه ايمان آورده‏اند، عطا كرديم و بسيارى از آنان نافرمانند.

سپس در پى آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم، و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم و به او انجيل عطا كرديم، و در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعايت نكردند از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند پاداششان را داديم و بسيارى از آنها فاسقند!

آن گاه به دنبال آنان پيامبران خود را، پى در پى، آورديم، و عيسى پسر مريم را در پى [آنان‏] آورديم و به او انجيل عطا كرديم، و در دلهاى كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت نهاديم و [اما] ترك دنيايى كه از پيش خود درآوردند ما آن را بر ايشان مقرّر نكرديم مگر براى آنكه كسب خشنودى خدا كنند، با اين حال آن را چنان كه حقّ رعايت آن بود منظور نداشتند. پس پاداش كسانى از ايشان را كه ايمان آورده بودند بدانها داديم و [لى‏] بسيارى از آنان دستخوش انحرافند.

قاموس(قفو:درپی آمدن)(ابتغاء:طلب کردن)(رعوا:رعایت)(رهبانیت:خدا ترس)

مشترکات:هر سه ترجمه( رافت و رحمت) را ترجمه فارسی نکرده اند

اشکالات آقای انصاریان و مکارم( قلوب) را مفرد ترجمه کرده اند.آقای مکارم إن را به صورت استثنا ترجمه نکرده است فقط آقای فولادوند( رهبانیت) را معنا کرده .آقای فولادوند (ثم) را به معنای مفعول فیه ترجمه کرده.

ترجمه پیشنهادی:سپس در پی آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم و عیسی پسر مریم را مبعوث کردیم و به او انجیل عطا کردیم و در دلهای کسانی که از او پیروی کردند نرمی و مهربانی قرار دادیم و ترک دنیایی که از پیش خود ابداع کرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم مگر برای آنکه کسب خشنودی خدا کننداما آنگونه که حق رعایت آن بود رعایت نکردند پس پاداش کسانی از آنان را که ایمان آورده اند عطا کردیم و بسیار از آنان نافرمانند.

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَينْ‏ِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يجَْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ  وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(28)

اى مؤمنان! از خدا پروا كنيد و به پيامبرش ايمان آوريد تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا كند، و براى شما نورى قرار دهد كه به وسيله آن [در ميان مردم‏] راه سپاريد و شما را بيامرزد، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براى شما نورى قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد و گناهان شما را ببخشد و خداوند غفور و رحيم است.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت‏] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد، و خدا آمرزنده مهربان است.

مشترکات:آقای مکارم و فولادوند ابتدای آیه و طبق واژه ها ترجمه کرده اند.

اشکلات :آقای انصاریان جمله( یا ایها الذین آمنوا) را فقط باکلمه ای مومنان را ترجمه کرده اند آقای مکارم برای( غفور الرحیم) ترجمه ای نیاورده اند.و همچنین گناهان را در ترجمه ذکر کرده اند که معادلی برای آن در آیه نیست.

ترجمه پیشنهادی:ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا دارید و به پیامبر او ایمان آورید تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا کند و برای شما نوری قرار دهد تا بوسیله آن راه سپارید و شما را بیامرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

لِّئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلىَ‏ شىَ‏ْءٍ مِّن فَضْلِ اللَّهِ  وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ  وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(29)

تا اهل كتاب بدانند [كه اگر به پيامبر اسلام ايمان نياورند] بر چيزى از فضل خدا دسترسى نخواهند داشت بى‏ترديد همه فضل به دست خداست، آن را به هركس بخواهد عطا مى‏كند و خدا داراى فضل بزرگ است.

تا اهل كتاب بدانند كه قادر بر چيزى از فضل خدا نيستند، و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر كس بخواهد آن را مى‏بخشد و خداوند داراى فضل عظيم است!

تا اهل كتاب بدانند كه به هيچ وجه فزون‏بخشى خدا در [حيطه‏] قدرت آنان نيست و فضل [و عنايت، تنها] در دست خداست: به هر كس بخواهد آن را عطا مى‏كند، و خدا داراى كَرَم بسيار است.

مشترکات:آقای مکارم و انصاریان( الفضل) را به صورت عموم ترجمه کرده اند

اشکلات:آقای فولاد وند ال( فضل) را به صورت جمع ترجمه نکرده اند آقای مکارم و انصاریان (فضل) را ترجمه  نکرده اند.

پیشنهادی:تا اهل کتاب بدانند بر چیزی از فزون بخشی خدا قدرت ندارند و قطعا تمام فزونی ها بدست خداست که به هر که بخواهد عطا می کند و خداوند دارای کرم بسیار است.

قواعدمتن خوانی 2 (محبوبه قربانی)

مجرورواقع شدن اسم بااضافه شدن:

1: وَعْدَ اللَّهِ  لَا يخُْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون‏.(روم(30)،آیه6)

2: …وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ.(آل عمران(3)،آیه11)

3: مَلِكِ النَّاسِ‏ .(ناس(114)،آیه2)

1: إِلَهِ النَّاسِ‏ِ.(ناس(114)،آیه3)

2: قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ الْفَلَقِ.(فلق(113)،آیه1)

3: وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَب.(فلق(113)،آیه3)‏

2-منادا وااقع شدن

مثال: 1: قَالُواْ يَأَيهَُّا الْعَزِيز… .(یوسف(12)،آیه78)

2: قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِِين‏.(یوسف(12)،آیه97)

3: قَالَ يَاقَوْمِ أَ رَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلىَ‏ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبى… .(هود(11)،آیه28)

1: وَ يَاقَوْمِ لَا أَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً … .(هود(11)،آیه29)

2: قَالُواْ يَانُوحُ قَدْ جَدَلْتَنَا فَأَكْثرَْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِين‏ .(هود(11)،آیه32)

3: قَالُواْ يَأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ … .(یوسف(12)،آیه17)

3-دخول «ال»

1:… فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنتَ وَلىِ‏ِّ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ … .(یوسف(12)،آیه101)

2: وَ هِىَ تجَْرِى بِهِمْ فىِ مَوْجٍ كاَلْجِبَالِ … .(هود،آیه42)

3:… وَ غِيضَ الْمَاءُ وَ قُضىِ‏َ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلىَ الجُْودِىّ‏ِ  وَ قِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّلِمِين‏.(هود(11)،آیه44)

1:الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين‏ .(فاتحه(1)،آیه1)

2:الرَّحْمَنِ  الرَّحِيم‏ .(فاتحه،آیه2)

3: وَ ءَاتُواْ الْيَتَامَى أَمْوَالهَُمْ  وَ لَا تَتَبَدَّلُواْ الخَْبِيثَ بِالطَّيِّب‏ … .(نساء(4)،آیه2)

4-تنوین گرفتن

مثال:

‏1: …تَوَفَّنىِ مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنىِ بِالصَّالِحِين.(یوسف،آیه101)

2: قُلْ هَذِهِ سَبِيلىِ أَدْعُواْ إِلىَ اللَّهِ  عَلىَ‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنىِ … .(یوسف(12)،ایه108)

3: وَ مَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ .(هو(11)د،آیه104)

1:أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ  إِنَّنىِ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِير.(هود(11)،آیه2)

2: وَ شَاهِدٍ وَ مَشهُْودً.(بروج(85)آیه3))

3: الر  تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَابِ وَ قُرْءَانٍ مُّبِين‏ًٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٍٍٍ .(حجر(15)،آیه1)

5- تنها اسم است که مسند الیه(مبتدا ،اسم نواسخ ،فاعل،نائب فاعل) واقع می­شود.

مثال مسندالیه(مبتدا)1: جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونهََا… .(رعد(13)،آیه23)

2:اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقْدِر… .(رعد(13)،آیه26)‏

3:اللَّهُ لَطِيفُ  بِعِبَادِهِ‏… .(شوری(42)،آیه19)

1: هُوَ يُحْىِ وَ يُمِيتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون‏.(یونس(10)،آیه56)

2: هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِرًا… .(یونس(10)،آیه67)

3: الطَّلَاقُ مَرَّتَان … .(بقره(2)،آیه229 )

(اسم نواسخ)

1:… وَ كاَنَ اللَّهُ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ مُّقِيتًا.(نساء،آیه85)

2: يَكاَدُ الْبرَْقُ يخَْطَفُ أَبْصَارَهُم.(بقره(2)،آیه20)

3:… إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيم.(بقره(2)،آیه115)

1:…إِنَّ اللَّهَ لَغَنىِ‏ٌّ عَنِ الْعَالَمِين.(عنکبوت(29)آیه6)‏

2:وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحَُواْ بَقَرَةً… .(بقره(2)ایه67)

3: أَ لَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُون‏.(مطففین(83)آیه4)

(فاعل)

1: فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُود… .(بقره ( 2)،آیه249)

2: وَ ءَاتَئهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الحِْكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ … .(بقره(2)آیه251)

3:… ثُمَّ يَتَوَلىَ‏ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَ هُم مُّعْرِضُون.(آل عمران(3)،آیه23)

1: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُ‏ْ… .(نور(24)آیه55)

2: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّئهُمُ الْمَلَئكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُم‏… .(نساء(4)آیه95)

3: وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ… .(بقره(2)آیه124)

(نائب فاعل)

1: …ثُمَّ تُوَفىَ‏ كلُ‏ُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُون.(بقره(2)،آیه281)

2: إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالهََا.(الزلزله(99)،ایه1)

3: قُتِلَ الْانسَانُ مَا أَكْفَرَهُ‏.(عبس(80)،آیه17)

6- اتصال علامت تثنیه ( انِ ،ینِ )

مثال ینِ:

1: رَبُّ المَْشْرِقَينْ‏ِ وَ رَبُّ المَْغْرِبَين‏.(الرحمن(55)،آیه17)

2: فَكاَنَ قَابَ قَوْسَينْ‏ِ أَوْ أَدْنى.(نجم(53)،آیه9)

3: كلِْتَا الجَْنَّتَينْ‏ِ ءَاتَتْ أُكلَُهَا… .(کهف(18) آیه33)

4: وَ مِن كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَينْ‏ِ لَعَلَّكمُ‏ْ تَذَكَّرُون‏.(ذاریات(51)آیه49)

(انِ)

1: فِيهِمَا عَيْنَانِ تجَْرِيَان‏.(الرحمن(55)،آیه50)

2: فِيهِمَا مِن كلُ‏ِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَان‏.(الرحمن(55)آیه52)

3: فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَان‏.الرحمن(55)آیه66)

4:…بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء… .(مائده(5 )آیه64)

7- اتصال علامت جمع (ونَ ،ینَ ، ات )

مثال(مذکر-ونَ )

1:وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ‏ .(واقعه،آیه10)

2: أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُون‏.(واقعه11)

3: فَادْعُواْ اللَّهَ مخُْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُون‏.(غافر،آیه14)

1: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتىِ يُكَذِّبُ بهَِا المُْجْرِمُون‏.(الرحمن(55)،آیه43)

2: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ  أُوْلَئكَ هُمُ الصَّدِقُون‏.(حجرات(49)آیه15)

3: صِبْغَةَ اللَّهِ  وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً  وَ نحَْنُ لَهُ عَبِدُون‏.(بقره(2)آیه138)

(مذکر-ینَ )

1: هُدًى وَ بُشْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِين‏.(نمل،آیه2)

2: فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِىَ أَن بُورِكَ مَن فىِ النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبّ‏ِ الْعَالَمِين‏.(نمل،آیه8)

3:… إِنهَُّمْ كاَنُواْ قَوْمًا فَاسِقِين‏.(نمل،آیه12)

1: ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ(واقعه(56)،آیه 13)

2:وَ قَلِيلٌ مِّنَ الاَْخِرِينَ(واقعه(56)،آیه14)

3: وَ أَمَّا إِن كاَنَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّين‏.(واقعه(56)،آیه92)

(جمع مؤنث سالم-ات)

1: الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ… .(مائده،آیه5)

2: وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ المُْؤْمِنَاتِ وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُم.(مائده،آیه5)

3: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ  لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيم‏.(مائده،آیه9)

4: عَسىَ‏ رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيرًْا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَئبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَئحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَ أَبْكاَرًا.(تحریم(66)،آیه5)

5: حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فىِ الخِْيَامِ.( الرحمن(55)،آیه72)

6: إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيرُْ ممَْنُونٍ.( تین(95)،آیه6)

8-جمع مکسّر:

1: وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ … .(نور(24)،آیه31)

2: خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يخَْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنهَُّمْ جَرَادٌ مُّنتَشِر.(قمر(54)،آیه7)

3 : وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ .(قمر(54)،آیه11)

1: وَ الَّذِينَ اتخََّذُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيهِْمْ وَ مَا أَنتَ عَلَيهِْم بِوَكِيل‏.(شوری(42)،آیه6)

2: وَ الَّذِينَ يجَْتَنِبُونَ كَباَئرَِ الْاثمْ‏ِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُواْ هُمْ يَغْفِرُون‏.(شوری(42)،آیه37)

3: يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تجَِرَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ  وَ لَا تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ  إِنَّ اللَّهَ كاَنَ بِكُمْ رَحِيمًا.(نساء(4)،آیه29)

9- ساختار و وزن مخصوصی که اسمهای ثلاثی مجرد ومزید و رباعی وخماسی دارند.

اسم ثلاثی مجرد دارای ده صیغه می­باشد.

اسـم ثلاثــی ده بود ای عاقــل           یک یک شمرم نگار بر صفحه­ی دل

فَـلْسٌ  فَـرَسٌ کَتِـفٌ عَضُدٌ حِبْرٌ عِنَب                   قُفْلٌ صُرَدٌ دگر عُـنُقٌ دان و اِبِـل

اسم ثلاثی مزید دارای صیغه­های بسیاری است که در کتب صرفی به آنها اشاره شده است.

اسم رباعی مجرد دارای پنج صیغه می­باشد: جَعْفَـرٌ ،دِرْهَمٌ ،زِبْرِجٌ ،بُرْثُـنٌ ،قَمِـطرٌ

مزید فیه رباعی بسیار اندک است.

اسم خماسی دارای پنج صیغه است: سَفَرْجُلٌ ، قُزَعْمِلٌ ، جَحْمرِشٌ ، قِرْطَعِبٌ

مزیدفیه خماسی بغایت اندک است.

مثال اسم  ثلاثی مجرّد:

فَلس:

1: وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا.( شمس(91)،آیه7)

2:بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ… .(بقره(2)،ایه117)

3:وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا محَّْفُوظًا.(انبیاء(21)،آیه32)

4: فَلَعَلَّكَ تَارِكُ  بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَ ضَائقُ  بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنز… .(هود(11)،آیه12)

5: وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْني‏ عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ حاجَةً في‏ نَفْسِ يَعْقُوب‏… .(یوسف(12)آیه68)

6:…وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُون‏.(روم(30)آیه39)

فَرَس:

1:…فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يخُْرِجْ لَنَا ممَِّا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّائهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا… .(بقره(2)،آیه61)

2: إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيهِْمْ حَاصِبًا إِلَّا ءَالَ لُوطٍ  نجََّّيْنَاهُم بِسَحَر .(قمر(54)،آیه34)

3:…أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَك‏… .(هود(11)،آیه12)

4: وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد.(فلق(113)آیه5)

5: وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ… .(بقره (2)آیه283)

6: في‏ جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.(مسد(111)آیه5)

کَتِف:

1: يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَاذَا يَوْمٌ عَسِر.ٌ(قمر(54)،آیه8)

2: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ(هود(11 )،آیه10)

3: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى‏ عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بَِايَاتِهِ… .(یونس(10)،آیه17)

حِبر:

1: أَ عِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى.( نجم(53)،آیه35)

2: وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ.( قمر(54)،آیه17)

3:…كلُ‏ُّ شِرْبٍ محُّْتَضَر.(قمر(54)،آیه28)

4…كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ:.. .(بقره(2)آیه113)

5:…لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ.(بقره(2)آیه114)

6: لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏.(طه(20)آیه131)

قُفل:

1: مُتَّكِِينَ عَلىَ‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِىّ‏ٍ حِسَانٍ( الرحمن(55)،آیه76)

2:…إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ… .(یوسف(12)،آیه40)

3: إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْر.ٍ( عصر(103) آیه2)

4:…وَ صَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِه… .(بقره(2)آیه217)‏

5:…سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً.(طلاق(65)آیه7)

6: وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ… .(بقره(2)آیه102)

صُرَد:

1: وَ مِن شَرِّ النَّفَّثَاتِ فىِ الْعُقَدِ.( فلق(113)،آیه4)

2: انطَلِقُواْ إِلىَ‏ ظِلٍ‏ّ ذِى ثَلَاثِ شُعَبٍ.( مرسلات(77)،آیه30)

3: وَ هُزِّى إِلَيْكِ بجِِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا.(مریم(19)،آیه25)

4: ءَاتُونىِ زُبَرَ الحَْدِيدِ… .(کهف(18)،آیه96)

عُنُق:

1: وَ حَمَلْنَاهُ عَلىَ‏ ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَ دُسُرٍ.( قمر(54)،آیه13)

2: كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطِ  بِالنُّذُرِ.( قمر(54)آیه33)

3: سَيهُْزَمُ الجَْمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُر.َ(قمر(54)،آیه45)

4: صحُُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسى.(اعلی(87)،آیه19)

اِبِل:

1: أَ فَلَا يَنظُرُونَ إِلىَ الْابِلِ كَيْفَ خُلِقَت‏.(غاشیه(88)،آیه17)

2: وَ مِنَ الْابِلِ اثْنَينْ‏ِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَينْ‏ِ… .(انعام(6)،آیه144)

عَضُد:

1:مَّا أَشهَْدتهُُّمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا.(کهف(18)آیه52)

2: قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيك‏… .(قصص(28)آیه35)

مصدرثلاثی مزید:

افعال: هَلْ جَزَاءُ الْاحْسَانِ إِلَّا الْاحْسَان‏.(الرحمن(55)،آیه60)

تفعیل: وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاح… .(جاثیه(45)]یه5)

تفاعل:…ذَالِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ.‏..  .(تغابن(64)،آیه9)

رباعی مجرّد:

جَعفَر

1:مُتَّكِئينَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ.(الرحمن(55)آیه76)

بُرثُن

2:وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُون‏.(طور(52)آیه24)

تعریف فعل:

فعل کلمه ای است که دارای معنای مستقل است  و وضعاً دلالت بر زمان می­کند.مثل یضرب.

تذکّر: یوم و امس چون دلالت بر حدث نمی­کنند فعل تلقی نمی­شوند.

علائم فعل:

1-دخول قد

1: وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كاَنَ نَكِير.(ملک(67)،آیه18)

2: وَ قَدْ خَلَقَكمُ‏ْ أَطْوَارًا.(نوح(71)آیه14)

3: قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكمُ‏ْ تحَِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ… .(تحریم(66)آیه2)

4: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَت‏… .(بقره(2)آیه134)

5: قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي‏ غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَر… .(آل عمران(3)آیه40)

6: قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرين‏.(مائده(5)آیه130)

2- دخول لم

1: أَ لَمْ تَرَوْاْ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا(نوح(71)آیه15)

2: وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِين‏.(مدثر(74) آیه44)

3: أَ لَمْ نهُْلِكِ الْأَوَّلِين‏.(مرسلات(77)آیه16)

4: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون‏.(بقره(2)آیه6)

5: أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏… .(بقره(2)آیه107)

6: أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوب‏.(توبه(9)آیه78)

3- اتصال به نون تأکید

1  :  لَا تحَْسَبنَ‏َّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مُعْجِزِينَ فىِ الْأَرْض… .(نور(24)آیه55)

‏2: ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيم‏.(تکاثر(102)آیه8)

3:…مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَان‏… .(ملک(67)آیه19)

4: وَ لَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ ءَايَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْك‏… .(قصص(28)آیه78)

5: فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِين‏.(عنکبوت(29)آیه3)

6: ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيم‏.(تکاثر(102)آیه8)

4- اتصال «تُ ،تَ ،تِ ، » فاعلی

اتصال تُ:

1: إِنىّ‏ِ ظَنَنتُ أَنىّ‏ِ مُلَاقٍ حِسَابِيَه‏.(الحاقه(69)آیه19)

2: وَ ءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُم‏… .(بقره(2)آیه41)

3: إِنىّ‏ِ نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا… .(مریم(19)ایه26)

4: قَالَ إِنىّ‏ِ تُبْتُ الَْان‏… .(نساء(4)آیه18)

5: وَ إِنىّ‏ِ خِفْتُ الْمَوَالىِ‏َ مِن وَرَاءِى… .(مریم(19)آیه5)

6: وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيًْا… .(مریم(19)آیه9)

اتصال تَ

1 : وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَم.(طه(20)آیه40)

2: رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ‏… .(آل عمران(3)آیه53)

3: صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ… .(الفاتحه(1)آیه7)

4: أَ فَرَءَيْتَ الَّذِى كَفَرَ بَِايَاتِنَا وَ قَالَ لَأُوتَينَ‏َّ مَالًا وَ وَلَدًا.(مریم(19)آیه77)

5: رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا… .(آل عمران(3)آیه8)

6: وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَال‏… .(آل عمران(3)آیه121)

اتصال تِ

1: إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الخَْاطِِين‏.(یوسف(12)آیه29)

2: قَالُواْ يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيًْا فَرِيًّا.(مریم(19)آیه27)

3: يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيد.(ق(50)ایه30)

5-اتصال «تْ» ساکن تأنیث

1: قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا… .(حجرات(49)آیه14)

2: فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّة.(عبس(80)آیه33)

3: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا.(زلزله(99)ایه2)

4: إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت‏.(تکویر(81)آیه1)

5: إِذَا السَّمَاءُ انفَطَرَت‏.(انفطار(82)آیه1)

6: وَ لَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ  وَ اللَّهُ عَلِيمُ  بِالظَّالِمِين‏.(جمعه(62)آیه7)

6- اتصال یاء مخاطبه

1: فَانظُرِى مَا ذَا تَأْمُرِين‏.(نمل(27)آیه33)

2: فَنَادَئهَا مِن تحَْتهَِا أَلَّا تحَْزَنىِ قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تحَْتَكِ سَرِيًّا.(مریم(19)آیه24)

3: يَامَرْيَمُ اقْنُتىِ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِين‏.(مریم(19)آیه24)

4: قِيلَ لهََا ادْخُلىِ الصَّرْحَ… .(نمل(27)آیه44)

7- دخول « سین و سوف »

1:…وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبىَ الدَّار.(رعد(13)آیه42)

2: فىِ أَدْنىَ الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُون‏.(روم(30)آیه3)

3: سَيَذَّكَّرُ مَن يخَْشى‏(الاعلی(87)آیه10)

4: سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَان‏ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَان‏.(الرحمن(55)آیه31)

5: قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلىَ‏ جَهَنَّمَ  وَ بِئْسَ الْمِهَاد.(آل عمران(3)آیه12)

6: وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا… .(نساء(4)آیه57)

1: وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَترَْضى‏(ضحی(93)ایه5)

2:كلاََّ سَوْفَ تَعْلَمُون‏.(تکاثر(102)آیه3)

3:… فَسَوْفَ يَعْلَمُون‏(غافر(40)آیه70)

4: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كلَُّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم‏… .(نساء(4)آیه56)

5:…فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا.(مریم(19)آیه59)

6: وَ يَقُولُ الْانسَانُ أَ ءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا.(مریم(19)آیه66)

8- مجزوم واقع شدن

مجزوم به لم:

1:أَ فَلَمْ يَسِيرُواْ فىِ الْأَرْض‏.(حج(22)آیه46)

2: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مخُّْتَلِفًا أَلْوَانهَُا… .(فاطر(35)آیه27)

3: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك‏.(شرح(94)آیه1)

4: أَ لَمْ تَكُنْ ءَايَاتىِ تُتْلىَ‏ عَلَيْكمُ‏ْ فَكُنتُم بهَِا تُكَذِّبُون‏.(مومنون( 23)آیه105)

5: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سحََابًا ثمُ‏َّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثمُ‏َّ يجَْعَلُهُ رُكاَمًا… .(نور(24)آیه43)

6: أَ لَمْ نجَْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا.(مرسلات(77)آیه25)

مجزوم به لای نهی:

1: الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنهُْمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنى‏… .(بقره(2)آیه150)

2: وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَان‏… .(مائده(5)آیه2)

3: وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَان‏… .(بقره(2)ایه208)

مجزوم به ادات شرط

1: وَ مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِر… .(بقره(2)آیه217)

2: أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ… .(نساء(4)آیه78)

3: وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِه‏… .(مومنون(23)آیه117)

4: فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ الْكَافِرِين‏.(آل عمران(3)آیه32)

مجزوم به لام امر

1:…فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشهَّْرَ فَلْيَصُمْه… .(بقره(2)آیه185)‏

2: فَلْيَسْتَجِيبُواْ لىِ وَ لْيُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون‏.(بقره(2)آیه186)

3: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَفًا… .(نساء( 4)آیه9)

9- ساختار و وزن مخصوصی که فعلهای ماضی ومضارع اعم از معلوم و مجهول ثلاثی مجرد و مزید و رباعی و امر ونهی دارند.

فَعَلَ

ثمُ‏َّ ذَهَبَ إِلىَ أَهْلِهِ يَتَمَطَّى‏.(قیامت(75)آیه33)

فَعِلَ

فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَر.( قیامت(75)آیه7)

فَعُلَ

…وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا.(کهف(18)آیه31)

تعریف حرف:

حرف کلمه ای است که نه معنای مستقل دارد و نه دلالت بر زمان می­کند.

علامت حرف

کلمه­ای که علائم اسم و فعل را نداشته باشد حرف است.

1: قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنتَ عَنْ ءَالِهَتى‏(مریم آیه46)

2: قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بىِ ضَلَالَةٌ وَ لَاكِنىّ‏ِ رَسُولٌ مِّن رَّبّ‏ِ الْعَلَمِين‏.(اعراف(7)آیه61)

3: يهَْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم‏.(بقره(2)آیه142)

آنچه در این درس با آن آشنا می­شویم

فصل اوّل معربات:

تقسیم کلمه به معرب ومبنی

تعریف معرب ومبنی

تقسیم اعراب به لفظی و تقدیری

انواع اعراب  تقدیری

اعراب

نکته: علم نحو متکفّل بیان اعراب آخر کلمه است.

فعل

کلمه

اسم

حرف

اسم

معرب

مبنی

فعل

معرب

مبنی

حرف: فقط مبنی است.

رفع

اعراب ب

نصب

دراسموفعل وفعلل وفعل وفعل

دراسموفعلللللل وفعل

فقط اسم دراس اسم

فقط فعل دفعل

فعل

تعریف معرب: کلمه­ای است که اعراب آخر آن باتغییر عوامل، تغییر لفظی یا تقدیری پیدا می­کند.

جرّ

جزم

انواع عامل:

عامل بر دوقسم است:

الف: عامل لفظی:به عاملی اطلاق می­شود که درلفظ دیده می­شود.عوامل رفع در برخی موارد ونصب وجرّ وجزم لفظی­اند.

عامل رفع لفظی :

1: كَذَالِكَ يُبَينِ‏ُّ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون‏.(بقره(2)ایه243)

يُبَينِ عامل لفظی است که در اللَّهُ اثرگذاشته ورفعش داده بنابرفاعل بودن.

2: وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ… .(هود(11)ایه38)

منصوب بنابرمفعول به بودن یصنع

3: وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلىَ النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُون‏.(فصلت(41)ایه19)

4: وَ أَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَاب‏… .(ابراهیم(14)آیه44)

5: يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْض‏… .(ابراهیم(14)آیه48)

6: حَتىَّ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِّن كُلّ‏ِ حَدَبٍ يَنسِلُون‏.(انبیاء(21)آیه96)

عامل نصب لفظی

1: ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الاَْخِرَة.(عنکبوت(29)آیه20)

مفعولً به يُنشِئُ

2: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِين‏.(آل عمران(3)آیه33)

3: وَ تَمَّتْ كلَِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلًا.(انعام(6)آیه115)

4: * وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُن‏… .(بقره(2)آیه124)

5: وَ زَكَرِيَّا إِذْ نَادَى‏ رَبَّه‏… .(انبیاء(21)آیه89)

6: انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ‏ بَعْضٍ… .(آسراء(17)آیه21)

عامل جرّلفظی

1: قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فىِ صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ  وَ يَعْلَمُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ قَدِير.(آل عمران(3)آیه29)

2: ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لىّ‏ِ مِن دُونِ اللَّهِ… .(آل عمران(3)آیه79)

3: …َ لَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظ)فصلت(41)آیه50)

4: لَّا تجَْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مخَّْذُولا.(اسراء(17)آیه22)

5: قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ‏ عَذَابِ النَّارِ  وَ بِئْسَ الْمَصِير.(بقره(2)آیه126)

6: خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقّ‏ِ… .(نحل(16)آیه3)

عامل جزم لفظی

1: أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْت‏… .(نساء(4)آیه78)

2:…وَ قُلْنَا لهَُمْ لَا تَعْدُواْ فىِ السَّبْتِ… .(نساء(4)آیه154)

3: ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتهُُمْ… .(انعام(6)آیه23)

4: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ.(بقره(2)آیه6)

5: أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏… .(بقره(2)آیه107)

6: وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ.(بقره(2)آیه11)

ب:عامل معنوی: به عاملی اطلاق می­شود که درلفظ دیده نمی­شود.عامل معنوی در واقع همان تجرد از عوامل لفظی است.عامل رفع در مبتدا وخبر و فعل مضارع ،معنوی است.

مثال مبتدا:

1: وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا… .(مائده(5)آیه38)

2: قُلِ اللَّهُ يحُْيِيكم‏… .(جاثیه(35)آیه26)

3: وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَة.(غاشیه(88)آیه2)

4: وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِين‏… .(اعراف(7)آیه128)

5: وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِين‏.(مطففین(83)آیه1)

6: لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏… .(شوری(42)آیه12)

مثال خبر:

1: وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَة. (غاشیه(88)آیه2)

2: هُوَ الْحَىُّ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُو… .(غافر(40)آیه65)

3: وَ الاَْخِرَةُ خَيرٌْ وَ أَبْقَى‏.

4: ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ  فِيهِ  هُدًى لِّلْمُتَّقِين‏.(بقره(2)آیه2)

5: بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ الَّذِينَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِكِين‏.(توبه(9)آیه1)

6: الر  تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَابِ وَ قُرْءَانٍ مُّبِين‏.(حجر(15)آیه1)

مثال فعل مضارع:

1:اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ في‏طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»بقره(2)آیه15)

2: وَ يُدْخِلُهُمُ الجَْنَّةَ عَرَّفَهَا لهَُم‏.(محمّد(47)آیه6)

3: يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيد.(ق(50)آیه30)

4: يَقُولُونَ لَئنِ رَّجَعْنَا إِلىَ الْمَدِينَةِ… .(المنافقون(63)آیه8)

5: ْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُون‏.(تحریم(66)آیه6)

6: مَا لَكمُ‏ْ كَيْفَ تحَْكُمُون‏.(قلم(68)آیه36)

اعراب بر دوقسم است:

الف: اعراب لفظی:به اعرابی اطلاق می­شود که در لفظ مشاهده می­شود مثل اعراب«الله»درآیه­ی« ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»بقره(17)

ب: اعراب تقدیری: به اعرابی اطلاق می­شود که در لفظ مشاهده نمی­شودمثل اعراب «موسی» درآیه­ی«وَإِذْقالَ مُوسى‏لِقَوْمِهِ»بقره(54)

موارد اعراب تقدیری:

اعراب تقدیری بر چهار قسم است:

الف:رفع ونصب وجرّ در کلمه درتقدیراست.این قسم اختصاص دارد به:

1.اسم مقصور:اسم است که به آخرش الف لازمه­ی ماقبل مفتوح متّصل گردیده مثل موسی.

مثال برای رفع تقدیری در اسم مقصور

حالت رفعی:

1: وَ لَمَّا جَاءَ عِيسىَ‏ بِالْبَيِّنَات‏… .(زخرف(42)آیه63)

فاعل وتقدیرامرفوع

2: اللَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ  لَهُ الْأَسْمَاءُ الحُْسْنى‏.(طه(20)آیه8)

صفت اسماء وتقدیراُمرفوع

3: إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكَةُ يَامَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكلَِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَم‏… .(آل عمران(3)آیه45)

بدل مسیح وتقدیراُمرفوع

4: فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَل‏… .(قصص(28)آیه29)

فاعلوتقدیراَمرفوع

5: وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِه‏… .(بقره(2)آیه60)

فاعل وتقدیراٌمرفوع

6:…كَما سُئِلَ مُوسى‏ مِنْ قَبْل‏… .(بقره(2)آیه108)

نایب فاعل وتقدیراًمرفوع

مثال برای نصب تقدیری در اسم مقصور

1: وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَْسِيحَ عِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ الله‏… .(نساء(4) آیه157)

بدل مسیح وتقدیراًمنصوب

2: يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيهَُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ… .(مائده(5)آیه51)

معطوف بریهودوتقدیراًمنصوب

3: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى‏ لِلْعَلَمِين‏.(انعام(6)آیه90)

استثناء وتقدیراٌمنصوب

4: وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون‏.(بقره(2)آیه53)

مفعول به وتقدیراًمنصوب

5: وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ أَنْ أَقيمُوا الدِّين‏… .(شوری(42)آیه13)

معطوف به مفعول به وتقدیراًمنصوب

6: ٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنات‏… .(بقره(2)آیه253)

مفعول به وتقدیراًمنصوب

مثال برای جرّ تقدیری در اسم مقصور

1: وَ لِبَاسُ التَّقْوَى‏ ذَالِكَ خَير.(اعراف(7)آیه26)

مضاف الیه وتقدیراًمجرور

2: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ‏ وَ الْيَتَامَى‏ وَ الْمَسَاكِين‏… .(انفال(8)آیه41)

مضاف الیه

3: لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ.(مائده(5)آیه78)

عطف برمضاف الیه

4: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ… .(احزاب(33)آیه7)

عطف برمجروربه حرف جر

5: لِنرُِيَكَ مِنْ ءَايَاتِنَا الْكُبرَْى‏.(طه(20)آیه23)

صفت آیات وتقدیراًمجرور

6: إِنَّ مَثَلَ عيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏.(آل عمران(3)آیه59)

مضاف الیه وتقدیراًمجرور

2.اسم مضاف به یاء متکلّم

مثال برای رفع تقدیری در اسم مضاف به یاء متکلّم

1: قَالَ رَبّ‏ِ أَنىَ‏ يَكُونُ لىِ غُلَامٌ وَ قَدْ بَلَغَنىِ‏َ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتىِ عَاقِرٌ  … .(آل عمران(3)آیه40)

مبتداوتقدیراًمرفوع

2:… َ قَالَ مَنْ أَنصَارِى إِلىَ اللَّهِ… .(آل عمران(3)آیه52)

مبتدای مؤخّروتقدیراًمرفوع

3: وَ إِنَّ اللَّهَ رَبىّ‏ِ وَ رَبُّكمُ‏ْ فَاعْبُدُوه‏… .(مریم(19)آیه36)

خبرانَّ وتقدیراًمرفوع

4: فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتىَ‏ يَأْذَنَ لىِ أَبىِ أَوْ يحَْكُمَ اللَّهُ لى… .(یوسف(12)آیه18)

فاعل وتقدیراًمرفوع

5: قَالَ هِىَ عَصَاى… .(طه(20)آیه18)

خبروتقدیراًمرفوع

6: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ… .(اعراف(7)آیه33)

فاعل وتقدیراًمرفوع

مثال برای نصب تقدیری در اسم مضاف به یاء متکلّم

1: يَابَنىِ إِسْرَ ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتىِ‏َ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَيْكم‏… .(بقره(2)آیه47)

مفعول به وتقدیرامنصوب

2: وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتىِ‏َ لِلطَّائفِين‏… .(بقره(2)آیه125)

مفعول به

3: وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتىِ عَلَيْكمُ‏ْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون‏.(بقره(2)آیه150)

مفعول به

4: أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِى مِن دُونىِ أَوْلِيَاء… .(کهف(18)آیه103)

مفعول به

5: وَ اتخََّذُواْ ءَايَاتىِ وَ رُسُلىِ هُزُوًا… .(کهف(18)آیه106)

مفعول به

6: إِنَّ قَوْمِى اتخََّذُواْ هَاذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا.(فرقان(25)آیه30)

اسم انّ

مثال برای جر تقدیری در اسم مضاف به یاء متکلّم

1: قُل لَّوْ كاَنَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكلَِمَاتِ رَبىّ‏ِ… .(کهف(18)آیه109)

مضاف الیه

2: الَّذِينَ كاَنَتْ أَعْيُنهُُمْ فىِ غِطَاءٍ عَن ذِكْرِى‏… .(کهف(18)آیه101)

مجروربه حرف جرتقدیراَ

3: قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنتَ عَنْ ءَالِهَتىِ يَاإِبْرَاهِيم‏… .(مریم(19)آیه46)

مجروربه حرف جرتقدیراً

4: وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانى.(طه(20)آیه27)

مجروربه حرف جر

5: وَ اجْعَل لىّ‏ِ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلى‏.(طه(20)آیه29)

مجروربه حرف جرتقدیراً

6: وَ أَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى.‏(طه(20)آیه32)

مجروربه حرف جرتقدیراً

3.فعل مضارعی که به نون تأکیدغیر مباشر متصّل گردیده است.

1:… فَلَيُغَيرُِّنَّ خَلْقَ الله‏… .(نساء(4)آیه119)

2: لَتُبْعَثُنَّ ثمُ‏َّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُم‏… .(تغابن(64)آیه7)

3: لَترََوُنَّ الجَْحِيم‏.(تکاثر(102)آیه6)

4: ثُمَّ لَترََوُنهََّا عَينْ‏َ الْيَقِين‏.(تکاثر(102)آیه7)

ب: رفع وجرّ در کلمه درتقدیراست.این قسم اختصاص دارد به:اسم منقوص

اسم منقوص:به اسمی که آخر آن یاء لازم ماقبل مکسور با شد اسم منقوص گویند.

مثال رفع تقدیری اسم منقوص:

1: كلُ‏ُّ مَنْ عَلَيهَْا فَان‏.(الرحمن(55)آیه26)

خبروتقدیرامرفوع

2:… وَ جَنىَ الْجَنَّتَينْ‏ِ دَان‏.( الرحمن(55)آیه54)

خبروتقدیرامرفوع

3: مَا عِندَكمُ‏ْ يَنفَدُ  وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاق‏… .(نحل(16)آیه96)

4: فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاض‏… .(طه(20)آیه72)

خبروتقدیرامرفوع

5: إِنىّ‏ِ ظَنَنتُ أَنىّ‏ِ مُلَاقٍ حِسَابِيَه‏.(الحاقه(69)آیه20)

خبراَنَّ

6:الدّاعی بلا عمل کالرّاعی بلاوَتَر.(نهج البلاغه ،حکمت330)

مثال جرّتقدیری  اسم منقوص:

1: وَ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَال‏.(رعد(13)آیه11)

مجروربه حرف جرتقدیراَ

2: وَ مَا لهَُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاق‏.(رعد(13)آیه34)

مجروربه مِن تقدیراٌ

3: وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد. (رعد(13)آیه33)

مجروربه حرف جرتقدیراً

4: مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا وَاق‏.(رعد(13)آیه37)

عطف به ولی وتقدیراًمجرور

5: وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد.(زمر(39)آیه23)

6: وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد.(غافر(40)آیه33)

مثال نصب لفظی در اسم منقوص

1: وَ دَاعِيًا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا.(احزاب(33)آیه46)

عطف برحال ماقبل ولفظاًمنصوب

2: مِن فِرْعَوْنَ  إِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِين‏.(دخان(44)آیه31)

خبرکانَ ومنصوب به فتحه ی ظاهری

3: وَ كَفَى‏ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَ نَصِيرًا.(فرقان(25)آیه31)

حال ومنصوب به فتحه ی ظاهری

4: وَ لَا يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً وَ لَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لهَُم‏… .(توبه(9)آیه121)

مفعولً به

5: مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَه‏.(اعراف(7)آیه186)

اسم لای نفی جنس ومنصوب به فتحه ی ظاهری

6: يا قَوْمَنا أَجيبُوا داعِيَ اللَّه‏… .(احقاف(46)آیه31)

مفعولً به ومنصوب به فتحه ی ظاهری

ج:رفع ونصب در کلمه درتقدیراست.این قسم اختصاص دارد به:فعل مضارع معتل مختوم به الف

مثال رفع تقدیری فعل مضارع معتل مختوم به الف:

1: وَ تخَْشىَ النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تخَْشَئه‏… .(احزاب(33)آیه37)

فعل مضارع،مرفوع به ضمّه ی مقدرّه

2: ِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاءُ وَ يَرْضى.(نجم(53)آیه26)

3: أَ عِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى‏..(نجم(53)آیه35)

4: وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى‏.(نجم(53)آیه40)

فعل مضارع مجهول ،مرفوع به ضمه ی مقدرّه

5: ثمُ‏َّ يجُْزَئهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفى‏.(نجم(53)آیه41)

6: إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يخَْشى.(طه(20)آیه3)

مثال نصب تقدیری فعل مضارع معتل مختوم به الف:

1: مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى‏.(طه(20)آیه2)

فعل مضارع ناقص الفی منصوب به اَنِ مقدرّه وتقدیراًمنصوب

2: إِنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكاَدُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى‏ كلُ‏ُّ نَفْسِ  بِمَا تَسْعَى‏.(طه(20)آیه15)

3: قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نخََافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَى‏.(طه(20)آیه45)

4: قَالَ هُمْ أُوْلَاءِ عَلىَ أَثَرِى وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبّ‏ِ لِترَْضى‏.(طه(20)آیه84)

5: وَ لَن تَرْضىَ‏ عَنكَ الْيهَُودُ وَ لَا النَّصَارَى‏ حَتىَ‏ تَتَّبِعَ مِلَّتهَُم‏… .(بقره(2)آیه120)

6: قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَل‏… .(اعراف(7)آیه143)

مثال جزم لفظی فعل مضارع معتل مختوم به الف: (فعل مضارع ناقص الفی مجزوم ،علامت جزم:حذف حرف علّه لفظاً)

1: أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ… .(بقره(2)آیه243)

2: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَفًا… .(نساء(4)آیه9)

مجزوم به لام امر

3: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَه‏… .(زمر(29)آیه31)

4: وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏.(حشر(59)آیه9)

مجزوم به مَنِ شرطیه

5: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏… .(بقره(2)آیه246)

6: وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ… .(بقره(2)آیه282)

د:فقط اعراب رفع درتقدیر است. این قسم اختصاص دارد به:

فعل مضارع معتل مختوم به واو

مثال رفع تقدیری

1: أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه‏… .(هود(11)آیه17)

2: يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ… .(ابراهیم(14)آیه10)

3: وَ اللَّهُ يَدْعُواْ إِلىَ‏ دَارِ السَّلَم‏… .(یونس(10)آیه25)

4: هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّيِّنَ رَسُولًا مِّنهُْمْ يَتْلُواْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتِه‏… .(جمعه(62)آیه2)

5: كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْر… .(انبیاء(21)آیه35)

6: وَ قالُوا قُلُوبُنا في‏ أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْه‏… .(فصلت(41)آیه5)

مثال جزم لفظی:

1: وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّك‏… .(یونس(10)آیه106)

2: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‏ء… .(فاطر(35)آیه18)

3: وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر… .(قصص(28)آیه88)

4: أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثير.(شوری(42)آیه34)

عطف به ماقبل

5: وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولا.(اسراء(17)آیه11)

عطف به ماقبل

6: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَيْ‏ءٍ نُكُر.(قمر(54)آیه6)

مثال نصب لفظی:

1: وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدى‏.(نمل(27)آیه92)

2: لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُُّمْ أَحْسَنُ عَمَلا.(کهف(18)آیه7)

3: الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الحَْيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمُ‏ْ أَحْسَنُ عَمَلًا.(ملک(67)آیه2)

4: ٌ لِّتَتْلُوَاْ عَلَيهِْمُ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك‏… .(رعد(13)آیه30)

5: إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاح‏… .(بقره(2)آیه237)

2.فعل مضارع معتل مختوم به یاء

مثال رفع تقدیری:

1: أَنَّ لهَُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَر.(بقره(2)آیه25)

2: إِنَّ رَبَّكَ يَقْضىِ بَيْنهَُم بحُِكْمِهِ… .(نمل)27)آیه78)

3:.. فَإِنَّمَا يهَْتَدِى لِنَفْسِه‏.. .(نمل(27)آیه92).

4: هُوَ الَّذِى يُصَلىّ‏ِ عَلَيْكُمْ وَ مَلَئكَتُه‏… .(احزاب(33)آیه43)

5:… وَ اللَّهُ لَا يَسْتَحْىِ مِنَ الْحَقّ‏ِ… .(احزاب(33)آیه53)

6:…وَ يَهْدِى إِلىَ‏ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الحَْمِيد.(سبا(34)آیه6)

مثال نصب لفظی

1: لِيَجْزِىَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِه‏… .(روم(30)آیه45)

2:… وَ لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ بِأَمْرِه‏… .(روم(30)آیه46)

3: أَ فَأَمِنُواْ أَن تَأْتِيهَُمْ غَاشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيهَُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لَا يَشْعُرُون‏.(یوسف(12)آیه107)

4: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنىِ‏َ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ… .(آل عمران(3)آیه10)

5: لِّيَجْزِىَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَات‏… .( سبا(34)آیه4)

6: لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنهُْمْ أَسْوَأَ الَّذِى عَمِلُواْ وَ يجَْزِيهَُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِى كَانُواْ يَعْمَلُون‏.(زمر(39)آیه35)

مثال جزم لفظی:

1: وَ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلّ‏ٍ  أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِى انتِقَام‏.(زمر(39)آیه37)

2: مَن يهَْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد… .(کهف(18)آیه17)

3:..اِن تَدْعُهُمْ إِلىَ الْهُدَى‏ فَلَن يهَْتَدُواْ إِذًا أَبَدًا… . (کهف(18)آیه57)

4: وَ لَمْ يُبْدِهَا لهَُم… .‏(یوسف(12)آیه77)

5: يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلْهِكمُ‏ْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ.(منافقون(63)آیه9)

6:…وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا.(طلاق(65)آیه4)

3.جمع مذکر سالم مضاف به یاء متکلّم

مثال رفع تقدیری:

1:عن الحسن بن عليّ عليهما السلام، قال:«إنّ هؤلاء أخافوني، وهم‏قاتليّ»‏البضاعة المزجاة ج‏1 ؛ 406

«قاتليّ»دراصل قاتلون بوده که به یاء متکلم اضافه گردیده و نون آن به خاطر اضافه حذف گردیده شده:« قاتلوی» .در کلمه­ی قاتلوی «واو» و«یاء» در یک کلمه جمع گردیده و سابق  از «واو» و«یاء»  ساکن است بنابراین «واو» قلب به «یاء» گردیده و در «یاء» ادغام شده، وضمه به کسره مبدّل گشت به خاطر آنکه کسره با «یاء» مناسبت دارد.

2:…وَ مَا أَنتُم بِمُصْرِخِىَّ… .(ابراهیم(14)آیه22)

خبروتقدیرامرفوع

باب اسم:

اعراب لفظی اسم (1)

آنچه در این درس با آن آشنا می­شویم:

ü     انواع اعراب لفظی اسم:

ü     اسامی­ای که رفعشان به ضمّه،نصبشان به فتحه،جرّشان به کسره است.

ü     اسامی­ای که رفعشان بهضمّه،نصبوجرّشانبهکسره است.

ü     اسامی­ای که رفعشان به ضمّه،نصبوجرّشانبهفتحه است.

انواع اعراب لفظی اسم(1)

انواع اعراب:

اعراب لفظی اسم 6صورت دارد:

1.رفع به ضمّه،نصب به فتحه،جرّ به کسره.این اعراب را می­توان در3مورد ذیل یافت.

الف:دراسم مفرد منصرف صحیح.

نکته­:مراد از مفرد،مفرد در مقابل تثنیه وجمع است.مثل الله

تعریف صحیح در نحو: اسمی است که حرف آخرش علّه نباشد.مثل إمام

مثال حالت رفع اسم مفرد منصرف صحیح:

1:…قَالُواْ لَوْ هَدَئنَا اللَّهُ لهََدَيْنَاكُمْ… .(ابراهیم(14)آیه21)

2: الزَّانِيَةُ وَ الزَّانىِ فَاجْلِدُواْ كلُ‏َّ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا مِاْئَةَ جَلْدَة… .(نور(24)آیه2)

3:…وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيرِْ حِسَاب‏.(نور(24)آیه38)

4: وَ هَلْ أَتَئكَ حَدِيثُ مُوسى.(طه(20)آیه9)

5: وَ كَذَالِكَ حَقَّتْ كلَِمَتُ رَبِّكَ عَلىَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ النَّار.(غافر(40)آیه6)

6: قُتِلَ الْانسَانُ مَا أَكْفَرَه‏.(عبس(18)آیه17)

مثال حالت نصب:

1: إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ… .(الانسان(76)آیه2)

2: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا.(الانسان(76)آیه3)

3: أَ لَمْ نجَْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا.(مرسلات(77)آیه25)

4: وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ… .(ابراهیم(14)آیه14)

5: قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُْه‏… .(هود(11)آیه50)

6: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِير… .(نحل(16)آیه115)

مثال حالت جرّ:

1: تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْك‏… .(هود(11)آیه49)

2: وَ قَطَّعْنَاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أُمَمًا… .(اعراف(7)آیه168)

3: وَ لَهُ مَا سَكَنَ فىِ الَّيْلِ وَ النهََّارِ  وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم‏.(انعام(6)آیه13)

4: وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ النَّاسِ يَوْمَ الحَْجّ‏ِ الْأَكْبر… .(توبه(9)آیه3)

5: ق  وَ الْقُرْءَانِ الْمَجِيد.(ق)50)آیه1)

6: وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلُ‏ِّ زَوْجِ  بَهِيج‏.(ق)50)آیه7)

ب:در اسمی که جاری مجرای صحیح است.

تعریف جاری مجرای صحیح: اسمی است که حرف آخرش «واو»یا«یاء» ما قبل ساکن باشد.مثل« دلْو» و«ظبْی»

مثال حالت رفع:

1: يَأَيهَُّا النَّبىِ‏ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَكَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا.(احزاب(33)آیه45)

2:…صُمُّ  بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُون‏.(بقره(2)آیه18)

3:… فَمَا جَزَاءُ مَن يَفْعَلُ ذَالِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْىٌ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا… .(بقره(2)آیه85)

4:… وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الْحَمِيد.(فاطر(35)آیه19)

5: إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏.(نجم(53)آیه4)

6: ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ.(مائده(5)آیه33)

مثال حالت نصب:

1: وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ… .(یوسف(12)آیه19)

2:… أَ فَأَنتَ تهَْدِى الْعُمْىَ وَ لَوْ كاَنُواْ لَا يُبْصِرُون‏.(یونس(10)آیه43)

3:.. وَ مَا بَطَنَ وَ الْاثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيرِْ الْحَق‏…(اعراف(7)آیه33)

4:…ِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن يُنزَِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِه‏… .(بقره(2)آیه90)

5:… إِنَّ ذَالِكُمْ كَانَ يُؤْذِى النَّبىِ‏َّ فَيَسْتَحْىِ مِنكُم‏… .(احزاب(33)آیه53)

مثال حالت جرّ:

1: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏.(مؤمنون(23)آیه3)

2:.. وَ يَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ الْبَغْىِ‏… .(نحل(16)آیه90)

3:..وَ مِنْ خِزْىِ يَوْمِئذٍ… .(هود(11)آیه66)

4:… ْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ… .(بقره(2)آیه196)

5: مَّا كاَنَ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَه‏… .(احزاب(33)آیه38)

6: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏… .(انعام(6)آیه113)

7:… قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرٌْ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَة… .(جمعه(62)آیه11)

ج:درجمع مکسر منصرف

مثال حالت رفع:

1: أُوْلَئكَ أَصحَْبُ الجَْنَّةِ… .(اعراف(7)آیه42)

2:… تجَْرِى مِن تحَْتهِِمُ الْأَنهَْار… .(اعراف(7)آیه47)

3: قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرا… .(یوسف(12)آیه83)

4: قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُم‏… .(انعام(6)آیه104)

5:… بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِين‏‏.(اعراف(7)آیه205)

6: يَوْمَ تَشهَْدُ عَلَيهِْمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُون‏.(نور(24)آیه24)

مثال حالت نصب:

1: يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ءَابَاءَكُمْ وَ إِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء… .( توبه(9)آیه23)

2: يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِم‏… .(بقره(2)آیه19)

3:… أَخَذَ الْأَلْوَاحَ… .(اعراف(7)آیه154)

4:… وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ كاَنَتْ عَلَيْهِم‏… .(اعراف(7)آیه157)

5:… وَ جَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تجَْرِى‏… .(انعام(6)آیه6)

6:… الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُون‏.(انعام(6)آیه20)

مثال حالت جرّ:

1: وَ نَزَعْنَا مَا فىِ صُدُورِهِم… .(اعراف(7)آیه43)

2: يَسَْلُونَكَ عَنِ الْأَنفَالِ… .(اعراف(7)آیه1)

3: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُون‏… .(انفال(8)آیه22)

4:… إِنَّهُ عَلِيمُ  بِذَاتِ الصُّدُورِ. (انفال(8)آیه43)

5: فَإِنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا يَسْتَعْجِلُون‏.(الذاریات(51)ایه59)

6:… وَ اللَّهُ بَصِيرُ  بِالْعِبَاد.(آل عمران(3)آیه15)

2.رفع به ضمّه،نصب و جرّ به کسره. این اعراب را می­توان در2مورد ذیل یافت.

الف:درجمع مؤنث سالم

مثال حالت رفع:

1: أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ… .(بقره(2)آیه19)

2: تِلْكَ آياتُ اللَّه‏… . (بقره(2)آیه252)

3: فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَا تً‏… .(نساء(4)آیه34)

4: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكين‏… .(توبه(9)آیه60)

5: أُوْلَئكَ لهَُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تجَْرِى مِن تحَْتهِِمُ الْأَنهَْار… .(کهف(18)آیه31)

6:… وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيرٌْ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَيرٌْ أَمَلا.(کهف(18)آیه46)

مثال حالت نصب :

1: اشْترََوْاْ بَِايَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلا… .(توبه(9)آیه9)

2: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَار… . (توبه(9)آیه72)

3: فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلَِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ… .(بقره(2)ایه37)

4: الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّور… .(طلاق(65)آیه11)

5: رَّسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْكمُ‏ْ ءَايَاتِ الله‏….(طلاق(65)آیه11)

6: عَسىَ‏ رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيرًْا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَئبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَئحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَ أَبْكاَرًا.(تحریم(66)آیه5)

مثال حالت جرّ:

1:… لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏… .(کهف(18)آیه26)

2: مَّا أَشهَْدتهُُّمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏… . (کهف(18)آیه51)

3:… وَ تَرَكَهُمْ فىِ ظُلُمَاتٍ لَّا يُبْصِرُون‏.(بقره(2)آیه17)

4:… فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُم‏… . (بقره(2)آیه22)

5: وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخيلِ وَ الْأَعْناب‏… .(نحل(16)آیه65)

6: وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُم‏… .(نحل(16)آیه78)

ب:در ملحقات جمع مؤنث سالم مثل اولات و اذرعات

مثال

مثال حالت رفع :

1: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ أَخَوَاتُكُمْ… .(نساء(4)آیه23)

2:جاء نی اولوالعلم واولاتُ الفضل.(فرهنگ ابجد،عربی-فارسی ص167)

مثال حالت نصب:

1: أَمِ اتخََّذَ مِمَّا يخَْلُقُ بَنَاتٍ وَ أَصْفَئكُم بِالْبَنِين‏.(زخرف(43)آیه16)

2:… وَ خَرَقُواْ لَهُ بَنِينَ وَ بَنَاتِ  بِغَيرِْ عِلْم‏… (انعام(6)آیه100)

3: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتي‏ آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتي‏ هاجَرْنَ مَعَك‏… .(احزاب(33)آیه50)

مثال حالت جرّ:

1:…أَوْ بَنىِ أَخَوَاتِهِن‏… .(نور(24)آیه31)

2:… ْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُم‏… . (نور(24)آیه61)

3.رفع به ضمّه،نصب وجرّ به فتحه.این قسم از اعراب اختصاص دارد به اسامی غیر منصرف.

مثال حالت رفع:

1:… مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً.(نساء(4)آیه97)

2: قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِه‏… .(اعراف(7)آیه123)

3: وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُد… .(نمل(27)آیه16)

4: وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْت‏… .(بقره(2)آیه127)

5: وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوب‏… .)بقره(2)آیه132)

6: وَ أَخي‏ هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسانا… .(قصص(28)آیه34)

مثال حالت نصب:

1: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوب‏ََ… .(انعام(6)آیه84)

2:.لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعين‏… .(اعراف(7)آیه18)

3:… َ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين‏.(توبه(9)آیه49)

4:… هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ‏… .(انعام(6)آیه84)

5: َ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ… .(قصص(28)آیه6)

6:… إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ… .(قصص(28)آیه8)

مثال حالت جرّ:

1: ِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوب‏… .(نساء(4)آیه163)

2: وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ‏… .(بقره(2)آیه102)

3.: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ… .(مریم(19)آیه56)

4:…وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ‏ََََ… .(بقره(2)ایه136)

5:… وَ الْكافِرينَ في‏ جَهَنَّمَ جَميعا… .(نساء(4)آیه140)

6: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين‏.(آل عمران(3)آیه33)

توضیح:

اسامی معرب بر دو قسم­اند:

الف: منصرف :

تعریف اسم منصرف: اسمی است که فاقد اسباب منع صرف باشد.

حکم اسم منصرف:اسامی منصرف تنوین وکسره می گیرند .

ب:غیرمنصرف:

تعریف اسم غیر منصرف:اسمی است که دارای دو سبب از اسباب منع صرف یا یک سبب که قائم مقام دو سبب است،باشد.

حکم اسم غیر منصرف:اسامی غیر منصرف تنوین وکسره نمی گیرند.

v  اسباب منع صرف:

علمیّت ، عجمیّت، تأنیث، عدل، وصف،« ان» زائده، وزن الفعل، ترکیب، جمع منتهی الجموع

توضیح اسباب منع صرف:

علمیّت:

علمیّت با کلیه­ی سببها جز وصف جمع می­گردد.

مثال:

اجتماع علمیّت با عجمیّت حالت رفعی:

1: وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيم‏َُُُ.ُ. .(ابراهیم(14)آیه35)

2: ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا… .(آل عمران(3)آیه67)

3: فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُود… .(بقره(2)آیه249)

4: كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِين‏.(الشعراء(26)آیه141)

5: وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُد… .(نمل(28)آیه16)

6: مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ‏ُ… .(ابراهیم(14)آیه16)

اجتماع علمیّت با عجمیّت حالت نصبی:

1: وَ وَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا.(مریم(19)آیه53)

2: وَ اذْكُرْ فىِ الْكِتَابِ إِسمَْاعِيلَ‏… . (مریم(19)آیه54)

3: وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْمًا… .(نمل(27)آیه15)

4:… إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكا… .(بقره(2)آیه242)

5: وَ كَذَالِكَ نُرِى إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏… .(انعام(6)آیه75)

6: وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ… .( انعام(6)آیه84)

اجتماع علمیّت با عجمیّت حالت جرّی:

1: وَ إِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ… .(اعراف(7)آیه141)

2:… فىِ تِسْعِ ءَايَاتٍ إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِه‏… .(نمل(27)آیه12)

3:وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلىَ‏ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا… .( نمل(27)آیه45)

4: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِين‏.(آل عمران(3)آیه33)

اجتماع علمیّت با تأنیث:

1: وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ… .(احزاب(33)آیه13)

2: سَأُصْلِيهِ سَقَر.(مدثّرَ(74)آیه(26)

3:وَ مَا أَدْرَئكَ مَا سَقَرُ.(مدثّرَ(74)آیه (27)

4: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتىِ كُنتُمْ تُوعَدُون‏.(یس(36)آیه63)

عجمیّت:

تعریف عجمیّت: به اسامی غیر عربی عجمه گفته می­شود.

شرط سببیّت عجمیّت:

1-   در عجمیّت، علم باشد.

2-   زائد بر سه حرف باشد یا سه حرفی متحرک الوسط باشد.مثل شَتَر

3-    نکته:بنا بر شرط فوق،« لجام ونوح ولوط،هود» منصرف­اند چرا که لجام در عجمیّت علم نمی­باشد ونوح ولوط سه حرفی متحرک الوسط نیستند

.مثال های عجمیّت:

1: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلىَ‏ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا… .( نمل(27)آیه45)

2:.. إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكا… .(بقره(2)آیه247)

3:…وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ‏ََََ… .(بقره(2)ایه136)

نکته: درمورد علّت غیر منصرف بودن سلیمان دو قول وجود دارد:

1-   علمیّت به ضمیمه­ی «ان» زائده باعث غیر منصرف شدن آن گردیده است.

2-   علمیّت به ضمیمه­ی عجمیّت باعث غیر منصرف شدن آن گردیده است.

تأنیث:

نکته 1: تأنیث به الف ممدوده و مقصوره قائم مقام دو سبب است.

مثال تأنیث به الف ممدوده :

1: اسْلُكْ يَدَكَ فىِ جَيْبِكَ تخَْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيرِْ سُوءٍ… .(قصص(28)آیه32)

2: وَ شَجَرَةً تخَْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء… .(مؤمنون(23)آیه20)

3:بینَ زُمُرُدَهِ خَضراءَ ویاقوت حمراءَ.(نهج البلاغه،خطبه ی 234)

4: وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلىَ‏ جَنَاحِكَ تخَْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيرِْ سُوءٍ ءَايَةً أُخْرَى‏.(طه(20)آیه22)

مثال تأنیث به الف مقصوره:

1:… َِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَينْ‏َ يَدَيْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِين‏ (بقره(2)آیه97)

2: وَ مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِن‏… .(نساء(4)آیه124)

3: وَ لَوْ كاَنَ ذَا قُرْبىَ‏… .(مائده(5)آیه106)

4: مَا يَكُونُ مِن نجَّْوَى‏ ثَلَاثَةٍ… .(مجادله(58)آیه7)

نکته 2: تأنیث به«تاء» به شرط علمیّت باعث غیر منصرف شدن می­گردد. مثل فاطمة

مثال تأنیث به «تاء» + علمیّت:

1: وَ هُوَ الَّذِى كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنهُْم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ… .(فتح(48)آیه24)

2: إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدًى لِّلْعَالَمِين‏.(آل عمران(3)آیه96)

3:اِبنَتی فاطمَهُ… .(بحارالاَنوار،جلد8،ص22)

4:وَکانَ عِندَخَدیجَهَ… .(قرب السناد،ص325)

نکته 3: تأنیث معنوی  به شرط علمیّت باعث غیر منصرف شدن می­گردد.مثل زینب

مثال

1: مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُل‏… .(مائده(5)آیه75)

2:.. وَ قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ ءَامِنِين‏(یوسف(12)آیه99).

3: وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبا… .(اعراف(7)آیه85)

4: ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ.(مدثّر(74)آیه42)

5: مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ‏ُ… .(ابراهیم(14)آیه16)

6: كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عَادُ  بِالْقَارِعَة.(الحاقه(69)آیه4)

نکته 4: اگر مؤنث معنوی، غیر عجمی و سه حرفی ساکن الوسط باشد بنا بر قول مشهور جایز است با آن معامله­ی منصرف یا غیر منصرف نماییم. مثل هند

مثال

1: وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ… .(یوسف(12)آیه21)             هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً… .(بقره(2)آیه61)

2: ُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّم‏.. .(توبه(9)آیه63)                         يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا.(طور(52)آیه13)

3: وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْر.(سبأ(34)آیه12)            تُسْقى‏ مِنْ عَيْنٍ آنِيَة.(الغاشیه(88)آیه5)

نکته5: مؤنثهای لفظی و لو مذکر حقیقی باشند مانند«معاویة و طلحة و حمزة و…» به شرط اجتماع با علمیّت غیر منصرفند.

مثال

1:… َ وَّجَهَ مُعَاوِيَةُ إِلَى الْحَسَنِ (ع‏)… .(العددالقویه لدفع المخاوف الیومیه،ص39)

2: و يُرْوَى‏ حَوِيرَة، أَي نَظَرْتُ الفَلَجَ و الفَوْزَ.(تاج العروس،جلد6،ص319)

3: وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ … .(نهج البلاغه للصبحی صالحص480)

4: لم يكن مع طلحة و الزبير رجل واحد من المهاجرين و الأنصار.( كتاب سليم بن قيس الهلالي،ج‏1 ،ص240)

5: قَالَ فِي سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ فِي جَنَازَتِهِ‏ وَ حَنْظَلَةَ بْنِ الرَّاهِبِ غَسِيلِ الْمَلَائِكَة…  .(کتاب سليم بن قيس الهلالي،ج2‏،ص636)

نکته6:کلماتی مانند «اُخت و بنت و…»مؤنث به تاء محسوب نمی­شوند بنا بر این منصرفند.

باب اسم:

اعراب لفظی اسم (2)

ادامه­ی غیر منصرف

آنچه در این درس می­خوانیم:

انواع اعراب لفظی اسم(2)

عدل:

تعریف عدل:عدل عبارت است از تغییر لفظ از صیغه­ی اصلیش به صیغه­ی دیگر.

اقسام عدل:

عدل بر دو قسم است:

1-عدل تحقیقی: اسمی است که از اصل خود تغییر نموده است مثل« ثُلاث، مَثْلث ، اُخَر ، جُمَع » که به ترتیب معدول از « ثَلاثة ثَلاثة، ثَلاثة ثَلاثة ، الاُخر یا آخَر مِنْ، جُمْع یا جَماعی یا جمْعاوات » می­باشند.

2-عدل تقدیری: اسمی است که به صورت غیر منصرف شنیده شده است و در آن سببی غیر از علمیّت موجود نیست بنا بر این برای توجیه منع صرفش باید فرض نمود از اصلش عدول کرده. مثل «عُمر و زُفر(يقال للجمل الضخم: زُفَرُ،والأَسدزُفَر )» به تقدیر اینکه در اصل عامر و زافر بوده­اند.

مثال عدل تحقیقی  :

1:… ً أُولي‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباع‏… .(فاطر(35)آیه1)

2:… هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‏… .(آل عمران(3)آیه7)

3:… ِ وَ قَلَنْسُوَةِ الْعِيدَيْنِ وَ الْجُمَعِ‏ وَ قَلَنْسُوَةٍ كَانَ يَلْبَسُهَا… .( مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول،ج‏3 ،     الحديث 9،ص)48

مثال عدل تقدیری:

1:… وَ يُؤْتَى بِزُفَرَ مَزْمُوما… .( كتاب سليم بن قيس الهلالي،ج‏2 ،ص600)

2:… كما روى الشيخ في الصحيح عن عمرَ بن يزيد … .( مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج ‏10،ص : 6)

وصف:شرط سببیّت وصف:کلمه در اصل وضع ،وصف باشد. بنا بر این شرط« اسود و ارقم(مار سیاه وسفید)» غیر منصرف به شمار می­آیند هر چند بعد از وضع اسم برای مار گردیده­اند. و «اربع» در عبارت «مررت بنسوة اربع» منصرف است چرا که کلمه اربع در اصل وضع ،وصف نمی­باشد.

نکته: وصفیت با علمیّت جمع نمی­گردند.

مثال: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»نساء(86)أحْسَنَبه خاطر اجتماع وزن الفعل و وصف غیر منصرف گردیده

مثال وصف:

1: إِذْ جَاءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنكُم‏… .(احزاب( 33)آیه10)

2: وَ مَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فىِ السَّمَاءِ وَ لَا أَصْغَرَ مِن ذَالِكَ وَ لَا أَكْبرََ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِين‏.(یونس(10)آیه59)

3:… ٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً… .(مزمّل (73)آیه20)

4: كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً… .(نساء(4)آیه77)

5: فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا… .(بقره(2)آیه200)

6: وَ لَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقّ‏ِ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيرًا.(فرقان(25)آیه33)

«ان» زائده:

شرط«ان»زائده :

نکته1:شرط«ان»زائده دراسم این است که اسم علم باشد.

مثال ان زائده دراسم:

1: وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلىَ‏ مُلْكِ سُلَيْمَانَ… .(بقره(2)آیه102)

2: شهَْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَان… .(بقره(2)آیه185)

3:‏ إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَحِرٌ كَذَّاب‏.(غافر(40)آیه24)

4: وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ… .(لقمان(31)آیه12)

نکته2: شرط«ان»زائده در صفت این است که مؤنث آن بر وزن« فعلانة» نباشد بنا براین «ندمان» منصرف است زیرا مؤنث آن « ندمانة» است.

مثال «ان»زائده در صفت:

1: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسىَ إِلىَ‏ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا… .(اعراف(7)آیه150)

2:… وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ عَطْشَانُ‏ … .( الكافي (ط - الإسلامية)ج‏1 ص : 394)

وزن الفعل:

وزن الفعل : عبارت است از این که اسم بر وزن  اختصاصی فعل باشد مثل ضُرِبَ.در غیر این صورت لازم است در ابتدای آن حروف «اتین» بیاید مثل «احْمد ،یشکْر، نرجِس »

مثال:

1: يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى‏… .(مریم(19)آیه7)

2: يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ… .(صف(61)آیه6)

3: گويند ابن قيس- بن عمرو السّلمانى، منسوب به سلمان بن يشكرَ بن ناجية بن مراد، دو سال پيش از رحلت پيامبر (ص) اسلام آورد… .( پيكار صفين / ترجمه وقعة صفين ،اختلاف مردم در عزيمت با علی، ص : 161)

4:… و أنّه ابن أمة اسمها نرجسُ‏… .( الغارات (ط - الحديثة) ،ج2‏،(ص 13)

5: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي …( الكافي (ط - دارالحديث)، ج‏6،( ص : 146)

ترکیب:

ترکیب مزجی به شرط انضمام علمیّت باعث منع صرف می­شود.

تعریف ترکیب مزجی:

ترکیب مزجی ترکیبی است که دارای خصوصیّات ذیل باشد:

1-ترکیب اضافی و اسنادی نباشد.

2-مثل اعداد «خمس عشر و…» ، «واو» در تقدیر نداشته باشد. خمس عشر در اصل بوده خمس وعشر.

3-در ترکیب مزجی جزء دوّم نسبت به جزء اوّل به منزله­ی تاء تأنیث می­باشد در این که در اضافه، جزء دوّم حذف می گردد و ما قبل جزء دوّم همانند ماقبل تاء تأنیث، مفتوح است.

نکته: مرکب مزجی جزء اولش مبنی و جزء دوّمش معرب به اعراب غیر منصرف است مثل« بُخْتَ ‏نَصَّر» مگر آنکه جزء دوّم قبل از ترکیب مبنی بوده باشد مثل « سیبَویهِ»

با توجه به مطلب قبل باید یاد آوری نمود کل مرکب مزجی فاعل و مفعول و… قرار می گیرد و در صورتی که جزء دوم معرب باشد حرکت اعرابی در آن مشاهده می­شود.

مثال ترکیب مزجی:

1:بَلعَبَکُ مَدینهُ بِالشّامِ.تاج العروس،ص323)

2:وَقالت اُمُّ تأََبَّطَ شَرَّ.(لسان العرب،ج13،ص456)

3:إنَّه عَبَرَکُردَستانَ وَآذَربایِجانَ.(شبهات حول القرآنص485)

4:لُجَّ زیادٍفَهَتَفَ الغُلامانِ مَسروقِ بنِ مَعدیَکَرَبَ.(منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه،ج3)

5: هَضِيم الحشَا رُؤدُ المَطَى بَخْتَرِيَّة.( تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏1، ص: 295)

6:… وَ الْحُجَّةُ دَانِيَالُ ع أَسِيرٌ فِي يَدِ بُخْتَ‏نَصَّرَ تِسْعِينَ سَنَة… .( كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1 ،باب ذكر مضي موسى( ع) و وقوع الغيبة بالأوصياء و الحجج من بعده إلى أيام المسيح (ع) ،ص : 153

جمع منتهی الجموع:

تعریف جمع منتهی الجموع: جمعی است که بعد از الف جمعش دو حرف متحرک باشد یا سه حرف ساکن الوسط وقابلیّت پذیرش تاء را نداشته باشند مثل مفاتیح. فَرازِنة منصرف است زیرا قبول تاء نموده است.

وزن های آن عبارتند از: افاعل ، افاعیل، مفاعل ، مفاعیل، فواعل ، فواعیل، فعالل و….

نکته:جمع منتهی الجموع قائم مقام  دو سبب است بنا بر این به تنهایی سبب منع صرف می­شود.

مثال وزن افاعیل:

1: بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِّن مَّعِين‏.(واقعه(56)آیه18)

2: وَ أَرْسَلَ عَلَيهِْمْ طَيرًْا أَبَابِيلَ‏.(فیل(105)آیه3)

3: فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَ جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ‏.(مؤمنون(23)آیه44)

مثال وزن مَفاعل:

1: وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيرا… .(حج(22)آیه40)

2: قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس‏.(بقره(2)آیه219)

3: وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها.(توبه(9)آیه24)

4: وَ لهَُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَ مَشَارِبُ  أَ فَلَا يَشْكُرُون‏.(یس(36)آیه73)

5: سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلىَ‏ مَغَانِمَ.(فتح(48)آیه15)‏َََ

مثال وزن مَفاعیل:

1: يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن محََّارِيبَ وَ تَمَاثِيلَ.(سبأ(34)آیه13)

2: لَّهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏.(زمر(39)آیه63)

3: وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ حِفْظًا.(فصلت(41)آیه12)

تكميل1: اسم غير منصرف هرگز تنوین نمی­گیرد.

تكميل2: اسم غير منصرف كسره نمي­­­گیرد مگر آنکه اضافه شود یا ال داشته باشد.

مثال:

« لَقَدْحَقَّ اقَوْلُ عَلى‏أَكْثَرِهِم ْفَهُمْ لايُؤْمِنُونَ»يس (7 ) اکثر با اینکه غیر منصرف است کسره گرفته چون به هم اضافه شده .

« مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ»المعارج (3 )معارجبا اینکه غیر منصرف است کسره گرفته چون«ال» بر آن داخل شده.

نکته:گاهی بعضی از اسم ها غیر منصرف نیستند ولی با آن ها معامله ی غیر منصرف می شود.مانند:

« لايَسْتَطيعُونَ ضَرْباًفِي الْأَرْض ِيَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَمِنَ التَّعَفُّفِ»بقره(273 )

توضیح: اغنیا غیر منصرف  نیست ولی به گفته­ی برخی به خاطر شباهت به مؤنث مختوم به الف ممدوده، با آن معامله ی غیر منصرف می شود.(اولیاء،فقراء…)

باب اسم:

اعراب لفظی اسم (3)

آنچه در این درس می­خوانیم:

ü     اسامی­ای که رفعشان به الف،نصب وجرّشان به یاءماقبل مفتوح است.

اعراب لفظی اسم (3)

4.رفع به الف،نصب وجرّ به یاء ماقبل مفتوح.این اعراب در2 جا یافت می­شود:

الف:درتثنیه

تعریف تثنیه: اسمی است که بر دوئیت ماده­ی خود با اضافه کردن«انِ ویَنِ»دلالت می­کند.

مثال

مثال حالت رفع:

1: وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان‏.(الرحمن(55)آیه46)

2: فِيهِمَا عَيْنَانِ تجَْرِيَان‏.(الرحمن(55)آیه50)

3: فِيهِمَا مِن كلُ‏ِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَان‏.(الرحمن(55)آیه52)

4: إِذْ هَمَّت طَّائفَتَانِ مِنكُمْ.(آل عمران(3)آیه122)

مثال حالت نصب :

1: مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَان‏.(الرحمن(55)آیه19)

2: وَ جَنىَ الْجَنَّتَينْ‏ِ دَان‏.(الرحمن(55)آیه54)‏

3: فَأَخَذَتهُْمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِين‏.(حجر(15)آیه73)

مثال حالت جرّ :

1: وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائبَينْ‏ِ.(ابراهیم(14)آیه33)

2: مَثَلُ الْفَرِيقَين‏ِ كَالْأَعْمَى‏.(هود(11)آیه24)

3: مِن كُلٍ‏ّ زَوْجَينِ‏ِ اثْنَين. (هود(11)آیه40)

4: وَ اضْرِبْ لهَُم مَّثَلًا رَّجُلَينِ‏ِ.(کهف(18)آیه32)

ب:ملحقات تثنیه: اسامی­ای هستند که دلالت بر دوئیت می­کنند لکن علامت تثنیه به آنها اضافه نشده.ملحقات تثنیه عبارتند از«اثنان واثنتان»و«کلا وکلتا درحالیکه مضاف به ضمیر باشند».

مثال حالت رفع اثنان واثنتان:

1: فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا.(بقره(2)آیه60)

2: إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَان‏.(مائده(5)آیه106)

3: فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَة.(اعراف(7)آیه160)

4:فَإذَاسَمِعتَ اِثنانِ یَتشلاعَنانِ.(اصول ستّه عشرص210)

5: َ فَإِذَا شَهِدَ اثْنَانِ‏ عَلَى آيَة… .( كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2‏،(الحديث الحادي عشرص636)

6: تَنْتَحِلُ مَوَدَّتِي وَ حُبِّي وَاحِدَةٌ مِنْهَا فِي الْجَنَّةِ وَ اثْنَتَا عَشْرَةَ مِنْهَا فِي النَّار.( كتاب سليم بن قيس الهلالي ،2ج ،  ص803)

7: فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا… .(اعراف(7)آیه160)

مثال حالت رفع کلاوکلتا:

1: إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبرََ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا.(اسراء(17)آیه23)

2:… فتركوا الثّقلين أحدهما أو كلاهما… .( كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏1، ص : 16)

3: قال: كلا، لست أتيت‏… .( وقعة الطف،مسلم أمام ابن زياد،ص : 139)

4:… وَ كِلَاهُمَا مَعَ غِنَائِهِ وَ الْمَنْفَعَةِ فِيه‏… .( توحيد المفضل،الحر و البرد و فوائدهما ،ص : 138)

5:… قال لا باس ان يجمعا كلتاهما المغرب و العشاء فى السفر… .( الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستري)

6:… و كلتا النسختين مع كثرة الخطأ و الاشتباهات فيهما… .( تفسير القمي،مقدمةج‏1 ،ص : 14)

7: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ كِلْتَا يَدَيْهِ يَمِينٌ.( قرب الإسناد (ط - الحديثة)  ، احاديث متفرقة، ص : 298)

مثال حالت نصب:

1: فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَينْ‏ِ.(نساء(4)آیه176)

2: وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنىَ‏ْ عَشرََ نَقِيبًا.(مائده(5)آیه12)

3: وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتىَ‏ْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا… .(اعراف(7)آیه160)

4: وَ مِن كلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَينْ‏ِ اثْنَين‏.(رعد(13)آیه3)

5: قَالُواْ رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينِ‏ِ.(غافر(40)آیه11)

6: إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيهِْمُ اثْنَينِ.(یس(36)آیه14)

7: وَ مَنِ اخْتَارَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ- يَخْسَرُهُمَا كِلْتَيْهِمَا.( تفسير القمي ،ج‏2 ،  ص : 161)

8: و جمع السماوي بين الخبرين بالعطف أي أنّ كليهما بعثا… . وقعة الطف،سلم على باب القصر،ص : 136)

مثال حالت جرّ:

1: وَ قَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُواْ إِلَاهَينْ‏ِ اثْنَينِ‏ِ.(نحل(16)آیه51)

2: إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانىِ‏َ اثْنَينِ‏ِ إِذْ هُمَا فىِ الْغَار… .(توبه(9)آیه40)

3: قُلْ ءَالذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنثَيَينِ‏ِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنثَيَينِ.(انعام(6)آیه143)

4: فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِ‏… .(نساء 04)آیه11)

5: على الغرض فما علمك بكليها… .( عين العبرة في غبن العترة،النص2 )

6:  عن والده جعفر و عن ابن إدريس كليهما عن الحسين بن رطبة… .( بحار الأنوار(ط - بيروت) ج‏105،ص146)

نکته:درصورتی که کلا وکلتا به اسم ظاهر اضافه شوند در هر 3حالت رفع ونصب وجرّ با الف می­آیند.

مثال حالت رفع:

توقفوا في حال إبليس و جوزوا كلا الأمرين.( شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد،ج‏13،من خطبة له ع و من الناس من يسمي هذه الخطبة بالقاصعة ،ص : 127)

مثال حالت نصب:

المراد بالخلق المخلوقات و بالتفكر في الوساوس التفكر و حديث النفس بعيوبهم و تفتيش أحوالهم و يؤيد كلّا من الوجهين بعض الأخبار.( بحار الأنوار (ط - بيروت)ج‏11  ،باب 4 عصمة الأنبياء عليهم السلام و تأويل ما يوهم خطأهم و سهوهم،ص : 72)

مثال حالت جرّ:

1: و هو بكلا الوجهين يفعل بالمشية و الإرادة لا بالجبر.(شرح أصول الكافي(صدرا)  ج‏1 ،ص363)

2:و اما قياسه الثانى فهو اكثر فسادا من الاول لبطلانِ كلا اصليه‏.(شرح أصول الكافي (صدرا)  ج‏1، ص : 377)

م.الیه

3: و يجوز حمله هنا على كلا المعنيين‏.(شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)،ج‏1 ،ص36)

باب اسم:

اعراب لفظی اسم (4)

آنچه در این درس با آن آشنا می­شویم:

ü     انواع اعراب لفظی اسم:

ü     اسامی­ای که رفعشان به«واو ماقبل مضموم»،نصب وجرّشان به«یاء ما قبل مکسور» است.

ü     اسامی­ای که رفعشان به واو،نصبشان به الف،جرّشان به یاء است.

انواع اعراب لفظی اسم(4)

5.رفع به«واو ماقبل مضموم»،نصب وجرّ به«یاء ما قبل مکسور».این نوع اعراب در2 جا یافت می­شود:

الف:درجمع مذکر سالم:

مثال حالت رفع:

1: هُمْ فِيهَا خَلِدُون‏.(هود(11)آیه23)

2: لَا جَرَمَ أَنهَُّمْ فىِ الاَْخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُون‏.(هود(11)آیه22)

3: إِنهَُّم مُّغْرَقُون‏‏.(هود(11)آیه37)

4: وَ عَلىَ اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون‏.(ابراهیم(14)آیه11)

مثال حالت نصب

1: إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِين‏.(هود(11)آیه32)

2: ْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم محُّْصِنِينَ غَيرَْ مُسَافِحِين‏.(نساء(4)آیه24)

3: رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا‏.(نساء(4)آیه61)

4: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين‏.(آل عمران(3)آیه100)

مثال حالت جرّ:

1: َ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِين‏.(هود(11)آیه33)

2: أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِْم مِّنَ النَّبِيِّنَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشهَُّدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ‏.(نساء(4)آیه69)

3: أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم محُّْصِنِينَ غَيرَْ مُسَافِحِين‏.(نساء(4)آیه24)

ب:درملحقات جمع مذکر سالم:

ملحقات جمع مذکر سالم عبارتند از:«اولو» و«عشرون واخواتش»

مثال حالت رفع:

1: َ إِذَا حَضرََ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبىَ‏ وَ الْيَتَامَى‏.(نساء(4)آیه8)

2: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَئكَةُ وَ أُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائمَا بِالْقِسْط.(آل عمران(3)آیه18)

3: وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىَ‏ بِبَعْضٍ فىِ كِتَابِ الله‏.(انفال(8)آیه75)

4: ثُمَّ في‏ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوه‏.(الحاقه(69)آیه33)

5: إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن‏.(انفال(8)آیه65)

6: وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً.(احقاف(46)آیه15)

مثال حالت نصب:

1: يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ.(نساء(4)آیه59)

2: أَن يُؤْتُواْ أُوْلىِ الْقُرْبىَ‏ وَ الْمَسَاكِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فىِ سَبِيلِ الله‏.(نور(24)آیه22)

3: وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ أُوْلىِ الْأَيْدِى وَ الْأَبْصَر.(ص(38)آیه45)

4: وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَة.(اعراف(7)آیه142)

5: فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً.(نور(24)آیه4)

6: كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة.(معارج(70)آیه4)

7: فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكيناً.(مجادله(58)آیه4)

مثال حالت جرّ :

1: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْم‏.(نساء(4)آیه83)

2: إِنَّ مَفَاتحَِهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلىِ الْقُوَّة.(قصص(28)آیه76)

3: وَ ذَرْنىِ وَ المُْكَذِّبِينَ أُوْلىِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلا.(مزمّل(73)آیه11)

4: ِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَة.(احقاف(46)آیه15)

5: لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّر.(نساء(4)آیه95)

6: في رجب سنة تسعين‏ و أربعمائة… .( كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏1،ص : 316)

6.رفع به واو،نصب به الف،جرّ به یاء.این اعراب را می­توان در اسماء ستّه­ی مفرد مکبّر مضاف به غیر یاءمتکلّم یافت.

اسماءستّه عبارتند از:اخ، اب،حم،هن،فم،ذو.

مثال:

مثال حالت رفع:

1: قَالَ إِنىّ‏ِ أَنَا أَخُوك‏.(یوسف(12)آیه69)

2:یاَأُخْتَ هَرُونَ مَا كاَنَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء(مریم(19)آیه28)

3: وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَام‏.(آل عمران(3)آیه4)

4: وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم‏.(آل عمران(3)آیه74)

5: وَ إِن كاَنَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىَ‏ مَيْسَرَة.(بقره(2)آیه280)

6: وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِير.(قصص(28)آیه23)

مثال حالت نصب:

1: قَالُواْ أَرْجِهْ وَ أَخَاه‏.(اعراف(7)آیه111)

2: وَ اذْكُرْ أَخَا عَاد.(احقاف(46)آیه21)

3: إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِير.(یوسف(12)آیه78)

4: قُلْنَا يَاذَا الْقَرْنَين.(کهف(18)آیه86)

5: مَّا كاَنَ محَُمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُم‏.(احزاب(33)آیه40)

6: وَ وَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا.(مریم(19)آیه53)

مثال حالت جرّ:

1: إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِينَا مِنَّا.(یوسف(12)آیه8)

2: فَلَمَّا رَجَعُواْ إِلىَ أَبِيهِم‏.(یوسف(12)آیه63)

3: وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ ذِى الْقُرْبىَ‏ وَ الْيَتَامَى‏.(بقره(2)آـیه83)

4: فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شىَ‏ْء‏.(بقره(2)آـیه178)

5: مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيم‏.(حج(22)آیه78)

6: ص  وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْر.(ص(38)آیه1)

نکته­ی1:در صورتی که اسماء ستّه اضافه نشوند معرب به حرکات ظاهری خواهند بود.

مثالهای برای نکته­ی1:

مثال حالت رفع:

1: وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْت‏.(نساء(4)آیه12)

2: أَوْ شَهِدَهَا لَكَ أَبٌ‏ فَيُخْبِرَكَ عَنْهَا.( وقعة صفين،  ص : 320)

3: و إما يكفيه فم‏ واحد.( بحار الأنوار (ط - بيروت)ج‏59،  ص : 26)

4: و ان النوم أخُ‏ الموت‏.(مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ،قسمت اول از متن، ص : 181)

مثال حالت نصب:

1: فتح الفمَ.(‏َََالكافي (ط - الإسلامية)  ج‏3 ، ص : 299)

2: بل لا أبَ‏ لك‏.(كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2 ، ص : 739)

3: ْ يَا أَبَ‏ إِبْرَاهِيم‏.( إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)، ص : 5)

مثال حالت جرّ:

1: لَا تَعُودُ فِي أَخِ.(‏الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1، ص : 285)

2: إِنَّا بَنُو أَبٍ‏ وَاحِد.(وقعة صفين ،ص : 466)

3: يا خزر تغلب من أبِ‏ كأبينا.( الغارات (ط - الحديثة) ج‏2،  ص : 938)

نکته­ی2:در صورتی که اسماء ستّه به یاءمتکلّم اضافه شوند معرب به اعراب تقدیری هستند.

مثالهای نکته­ی2:

مثال حالت رفع:

1: يَأْذَنَ لي‏ أَبي‏.(یوسف(12)آیه80)

2: قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي‏.(یوسف(12)آیه90)

3: وَ أَخي‏ هارُون‏.(قصص(28)آیه34)

مثال حالت نصب:

1:قالَتْ إِنَّ أَبي‏ يَدْعُوك‏.(قصص(28)آیه25)

2: قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي‏ وَ أَخي‏.(مائده(5)آیه25)

مثال حالت جرّ:

1: تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَب‏.(مسد(111)آیه1)

2: فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏.(یوسف(12)آیه93)

نکته­ی3:در صورتی که اسماء ستّه مصغّر باشند معرب به حرکات ظاهری خواهند بود.

مثالهای نکته­ی 3:

مثال حالت رفع:

جاء أُبيُّ بن سَلُول الی المدینه.

مثال حالت نصب:

رأََیتُ أُبيَّ بن سَلُول الی المدینه.

مثال حالت جرّ:

…كما كان عبد اللَّه بن أُبيِّ‏ بن سَلُول في أصحاب رسول اللَّه‏(ص)… .( مكاتيب الأئمة عليهم السلام ، ج‏1،            ص 222)

نکته­ی4: در صورتی که اسماء ستّه به صورت جمع باشند، معرب به حرکات ظاهری خواهند بود.

مثالهای نکته­ی 4:

مثال حالت رفع:

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ.(صافات(37)آیه17)

مثال حالت نصب:

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّين‏.( صافات(37)آیه69)

مثال حالت جرّ:

اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلين‏.( صافات(37)آیه126)

نکته­ی5: در صورتی که اسماء ستّه به صورت تثنیه باشند، معرب به اعراب تثنیه(رفع به الف،نصب وجرّ به یاء) خواهند بود.

مثالهای نکته­ی 5:

مثال حالت رفع:

وَ وَرِثَهُ أَبَوا هُ.(نساء(4)آیه11)

مثال حالت نصب:

كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ.(اعراف(7)آیه27)

مثال حالت جرّ:

كَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاق‏.(یوسف(12)آیه6)

جارومجروروظرف:

متعلَّق جارومجرور:ا)فعل،2)اسم

مثال جارومجرورمتعلِّق به فعل خاصِ مذکورمقدّم:

1: خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِم‏… .(بقره(2)آیه7)

2: فَأْتُواْ بِسُورَة.( بقره(2)آیه23)

مثال جارومجرورمتعلِّق به فعل عام مذکورمقدّم:

و قلّ أن يوجد في المؤلّفات‏… .( كتاب سليم بن قيس الهلالي،ج‏1،ص : 7)

فلا شكّ أنّه سوف يحصل‏ الأجيال القادمة على معلومات جديدة حول الكتاب‏.(كتاب سليم بن قيس الهلالي       ج‏1 ، ص : 37)

مثال جارومجرورمتعلِّق به اسم خاص مذکورمقدّم:

1:وَ لَتَجِدَنهَُّمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلىَ‏ حَيَوة‏… .(بقره(2)آیه96)

2: هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏… .(مائده(5)آیه8)

3: وَ مَا صَاحِبُكمُ بِمَجْنُون‏.(تکویر(81)آیه22)

مثال جارومجرورمتعلِّق به اسم عام مذکورمقدّم:

1: فالتوفيق حاصل‏ فيه‏.( عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية،ج‏3،ص : 515)

2: وَ الرُّعْبُ مَثْبُوتٌ‏ فِي صُدُورِ الْقَوْم‏.( مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)ج‏3 ،فصل في مقامه ع في غزاة خيبر،ص : 127)

مثال جارومجرورمتعلِّق به فعل خاصِ مذکورمؤخّر:

1:… كاَنُواْ فِيهِ يخَْتَلِفُون‏.(بقره(2)آیه113)

2: وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان‏.(الرحمن(55)آیه46)

3: وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّس‏.(تکویر(81)آیه18)

مثال جارومجرورمتعلِّق به فعل عام مذکورمؤخّر:

1: إِنِّي أَئْتَمُّ بِمَنْ يُثْبِتُ‏ هَذَا الْمُصْحَفُ إِمَامَتَه‏.( كمال الدين و تمام النعمة ،ج‏1،ص : 74)

2:.. ممّا يوجد في كتابه‏… .( كتاب سليم بن قيس الهلالي،ج‏1 ،ص : 33)

.مثال جارومجرورمتعلِّق به اسم عام مذکورمؤخّر:

1: و انّ نسبة كتاب الرجال إليه غير ثابت.(‏ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏1 ، ص : 160)

2: هَذَا وَ هَذَا كُلَّ يَوْمٍ كَائِن‏.(وقعة صفين،النص ،ص : 306)

.مثال جارومجرورمتعلِّق به اسم خاص مذکورمؤخّر:

وَ مَا هُوَ عَلىَ الْغَيْبِ بِضَنِين‏.(تکویر(81)آیه24)

2: رَأَيْتُهُمْ لي‏ ساجِدين‏.(یوسف(12)آیه4)

مثال جارومجرورمتعلِّق به فعل عام محذوف:

1: كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ.(آل عمران(3)آیه11)یکونون محذوف. ظرف مستقر.(صله)

2: رَّبّ‏ِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنهَُمَا الرَّحْمَان‏.(نبأ(78)آیه37)

ظرف متعلِّق به یکون محذوف،ظرف مستقر(صله)

3: فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ‏َ يَدَيهَْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِين‏.

متعلق به یکونون محذوف،ظرف مستقر(صله)

مثال جارومجرورمتعلِّق به اسم عام محذوف:

1: وَ المُْحْصَنَاتُ مِنَ المُْؤْمِنَاتِ.( مائده(5)آیه5)

متعلق به کائنه محذوف، ظرف مستقر(هم حال وهم صفت)

2: وَ هُوَ فىِ الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين‏.(آل عمران(3)آیه85)

متعلق به کائن محذوف، ظرف مستقر(خبر)

بررسی انواع ترجمه ها و اشتراکات و افتراقات آن ها( سوره واقعه از آیه77 تا پایان سوره )زهرا رنجبر

 

انصاریان-مکارم –فولادوند

إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ(77)

كه يقيناً اين قرآن، قرآنى است ارجمند و باارزش

كه آن، قرآن كريمى است،

كه اين [پيام‏] قطعاً قرآنى است ارجمند،

(کریم:نفیس وعزیز)قاموس

مشترکات : آقای فولادوند و انصاریان کلمه کریم را به معنی ارجمند ترجمه کرده اند و در ترجمه به حرف تأکید (إنَّ)  توجه داشتند.

اشکالات: آقای مکارم (إنَّ) را ترجمه نکرده و کریم را به همان لفظکریم آورده است و آقای مکارم و انصاریان ضمیر داخل آیه را ترجمه نکردند.

ترجمه پیشنهادی: قطعاً آن قرآن نفیس (و ارجمندی) است.

فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ(78)

[كه‏] در كتابى مصون از هر گونه تحريف و دگرگونى [به نام لوح محفوظ جاى دارد.]

كه در كتاب محفوظى جاى دارد،

در كتابى نهفته،

لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ(79)

جز پاك شدگان [از هر نوع آلودگى‏] به [حقايق و اسرار و لطايف‏] آن دسترسى ندارند.

و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند [دست يابند].

كه جز پاك‏شدگان بر آن دست نزنند،

التحقیق(مطهرون:مطلق طهارت مادی ومعنوی)

مشترکات: آقای انصاریان و فولادوند( مُطهَّرون ) را به معنی پاک شدگان گرفته اند.

اشکالات: آقای مکارم در ابتدای آیه حرف عطف آورده در حالی که این گونه نیست، (مَس) به معنی تماس است ولی آقای انصاریان دسترسی ترجمه کرده اند.

ترجمه پیشنهادی: جز پاک شدگان بر آن دست نزنند.

تَنزِيلٌ مِّن رَّبّ‏ِ الْعَالَمِينَ(80)

نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است.

آن از سوى پروردگار عالميان نازل شده

وحيى است از جانب پروردگار جهانيان.

مشترکات: آقای انصاریان و مکارم (تنزیل) را به معنی نازل شده ترجمه کردند و هر سه ترجمه سوی و جانب را بدون پرانتز ذکر کرده اند و آقای انصاریان و فولادوند (عالمین) را به معنی جهانیان آورده اند.

اشکالات: آقای مکارم( عالمین) را همان عالمیان ترجمه کرده اند و آقای فولادوند (تنزیل) را به معنی وحی گرفته و آقای مکارم در ترجمه خود یک ضمیر اضافه کرده است.

پیشنهادی: (قرآن ) از (جانب) پروردگار جهانیان نازل شده است.

أَ فَبهَِاذَا الحَْدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ(81)

آيا شما نسبت به اين گفتار سهل‏انگارى مى‏كنيد [و آن را قابل اعتنا نمى‏دانيد؟!]

آيا اين سخن را [اين قرآن را با اوصافى كه گفته شد] سست و كوچك مى‏شمريد،

آيا شما اين سخن را سَبُك [و سُست‏] مى‏گيريد؟

قاموس(مدهنون:بی اعتنایی)

مشترکات : هر سه ترجمه آیه را به صورت استفهام ترجمه کرده اند.

اشکالات: آقای مکارم ضمیر (انتم) را ترجمه نکرده اند و آقای فولادوند و مکارم (باء) بهذا را ترجمه نکرده اند.

ترجمه پیشنهادی: آیا شما نسبت به این سخن بی اعتنا هستید.

وَ تجَْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ(82)

و فقط نصيب خود را اين قرار مى‏دهيد كه آن را انكار كنيد؟!

و به جاى شكر روزيهايى كه به شما داده شده آن را تكذيب مى‏كنيد؟!

و تنها نصيب خود را در تكذيب [آن‏] قرار مى‏دهيد؟

قاموس(رزق:نصیب)

مشترکات: آقای فولادوند و انصاریان ( رزق) را به معنی نصیب گرفته اند ، هر سه ترجمه به صورت استفهام توبیخی است.

اشکالات:ترجمه آقای مکارم با الفاظ آیه همخوانی ندارد ، آقای فولادوند و انصاریان ضمیر (انتم) را ترجمه نکرده اند.

ترجمه پیشنهادی : و شما نصیب خودتان را (از خیر قرآن) در تکذیب (آن) قرار می دهید.

فَلَوْ لَا إِذَا بَلَغَتِ الحُْلْقُومَ(83)

پس چرا هنگامى كه روح به گلوگاه مى‏رسد،

پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى‏رسد (توانايى بازگرداندن آن را نداريد)؟!

پس چرا آن گاه كه [جان شما] به گلو مى‏رسد،

قاموس(حلقوم:حلق)

مشترکات: هر سه ترجمه (لولا) را استفهام توبیخی ترجمه کردند.

اشکالات : آقای مکارم و انصاریان  روح و جان را بدون پرانتز آوردند،آقای انصاریان و مکارم (حلقوم) را به معنی گلوگاه ترجمه کرده اند.

پیشنهادی : پس چرا هنگامی که (جان شما) به گلو می رسد(توانایی بازگرداندن آن را ندارید.

وَ أَنتُمْ حِينَئذٍ تَنظُرُونَ(84)

و شما در آن وقت نظاره‏گر هستيد [و هيچ كارى از شما ساخته نيست!]

و شما در اين حال نظاره مى‏كنيد (و كارى از دستتان ساخته نيست)

و در آن هنگام خود نظاره گريد

مشترکات:هرسه ترجمه(تنظرون)را به معنی نظاره ترجمه کردند.

اشکالات:آقای فولادوند ضمیر (انتم) را ترجمه نکردند ، هیچ کدام از سه ترجمه جمله را به صورت حالیه نیاوردند.

پیشنهادی : و در حالی که شما در آن هنگام نظاره گر هستید.

وَ نحَْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَ لَاكِن لَّا تُبْصِرُونَ(85)

و ما به او از شما نزديك‏تريم، ولى نمى‏بينيد.

و ما از شما به او نزديكتريم ولى نمى‏بينيد!

و ما به آن [محتضر] از شما نزديكتريم ولى نمى‏بينيد-

مشترکات: هر سه ترجمه شبیه هم هستند با این تفاوت که آقای فولادوند به جای ضمیر( او) ، آن ترجمه کرده است و آقای مکارم(منکم) را قبل از (إلیه) ترجمه کرده است.

ترجمه پیشنهادی: و ما به او از شما نزدیکتریم ولی نمی بینید.

فَلَوْ لَا إِن كُنتُمْ غَيرَْ مَدِينِينَ(86)

[آرى‏] پس چرا اگر شما پاداش داده نمى‏شويد [و به گمان خود قيامتى در كار نيست و شما را قدرتى بزرگ و فراتر است؟]

اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى‏شويد،

پس چرا، اگر شما بى‏جزا مى‏مانيد [و حساب و كتابى در كار نيست‏]

قاموس(مدینون:حساب همراه جزا)

مشترکات : هر سه ترجمه به صورت استفهام توبیخی آورده شده.

اشکالات: آقای مکارم (جزاء) را در برابر اعمال آورده اند که اعمال در آیه ذکر نشده و باید در پرانتز می آمد.آقای انصاریان در مورد آیه توضیح زیادی در پرانتز ذکر کرده اند.

ترجمه پیشنهادی: پس چرا اگر شما جزا داده نمی شوید.

تَرْجِعُونهََا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(87)

آن [روح به گلوگاه رسيده‏] را [به بدن محتضر] برنمى‏گردانيد، اگر [در ادعاى خود] راستگوييد؟

پس آن (روح) را بازگردانيد اگر راست مى‏گوييد!

اگر راست مى‏گوييد، [روح‏] را برنمى‏گردانيد

مشترکات: آقای فولادوند و انصاریان جمله را به صورت منفی ترجمه کرده اند.

اشکالات: جمله مثبت است ولی این مورد را فقط آقای مکارم رعایت کردند.

ترجمه پیشنهادی: باز گردانید آن (روح) را اگر راست می گویید.

فَأَمَّا إِن كاَنَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ(88)

پس اگر [جان به گلو رسيده‏] از مقربان باشد،

پس اگر او از مقرّبان باشد،

و امّا اگر [او] از مقرّبان باشد،

قاموس(قرب:نزدیکی)

مشترکات: هر سه ترجمه (مقربین) را به معنای مقربان ترجمه کردند ، آقای انصاریان و مکارم (فاء) اول آیه به معنی پس، اورده اند.

اشکالات: (فاء) اول جمله به معنی عطف نیست ولی آقای فولادوند آن را عطف معناکرده،( قرب) به معنی نزدیکی است و در هیچ کدام ترجمه نشده .

ترجمه پیشنهادی: پس اگر (او) از نزدیکان (به درگاه الهی)باشد.

فَرَوْحٌ وَ رَيحَْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ(89)

[در] راحت و آسايش و بهشت پرنعمت [خواهد بود.]

در رَوح و ريحان و بهشت پرنعمت است!

در] آسايش و راحت و بهشت پر نعمت [خواهد بود].

قاموس(روح:راحتی)(ریحان:روزی)

مشترکات: هر سه ترجمه (فاء) را ترجمه نکردند و (جنت نعیم) را به معنی بهشت پر نعمت گرفته اند.

اشکالات: آقای مکارم( روح و ریحان )را ترجمه نکرده اند.، آقای فولادوند و انصاریان (راحتی و آسایش )را به عکس هم ترجمه کرده اند.

ترجمه پیشنهادی: پس (در) را حتی و آسایش و بهشت پر نعمت (خواهد بود).

وَ أَمَّا إِن كاَنَ مِنْ أَصحَْابِ الْيَمِينِ(90)

و اگر از سعادتمندان باشد،

امّا اگر از اصحاب يمين باشد،

و امّا اگر از ياران راست باشد،

قاموس(اصحاب:رفیقان)(یمین:راست)

مشترکات: هر سه جمله به صورت شرطی ترجمه شده

اشکالات: آقای انصاریان( اما) را نیاورده و آقای مکارم (واو) ابتدای جمله را نیاورده است. با توجه به این که( یمین) به معنای راست و (اصحاب) به معنی یاران است فقط آقای فولادوند ترجمه دقیق آورده.

ترجمه پیشنهادی: و اما اگر از یاران راست باشد.

فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصحَْابِ الْيَمِينِ(91)

[به او گفته مى‏شود:] از سوى سعادتمندان بر تو سلام باد.

(به او گفته مى‏شود:) سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب يمينند!

از ياران راست بر تو سلام باد.

مشترکات:هر سه ترجمه (فاء) نتیجه معنا نکرده اند

اشکلات: آقای انصاریان و مکارم مخاطب کلام را در پرانتز ذکر کرده اند.ولی آقای فولادوند اینگونه ترجمه نکرده است.و کلمه(یمین)در ترجمه آقای انصاریان و مکارم در معنای دقیق آن ترجمه نشده است.آقای مکارم (یمین) را بصورت صفت اصحاب ترجمه کردهاند.

ترجمه پیشنهادی: پس (به او گفته می شود)سلام بر تو از (سوی)یاران راست.

وَ أَمَّا إِن كاَنَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ(92)

و اما اگر انكار كنندگان [حقايق و] گمراه باشد،

امّا اگر او از تكذيب‏كنندگان گمراه باشد،

و امّا اگر از دروغزنان گمراه است،

مشترکات:هر سه آیه را شرطی ترجمه کرده اند.

اشکلات:فقط آقای مکارم ضمیر داخل کان را ترجمه کرده ولی آقای فولاد وند و انصاریان اینگونه ترجمه نکرده اند.آقای مکارم( واو استینافی) را معنا نکرده اند.

ترجمه پیشنهادی:و اما اگر(او) از تکذیب کنندگان گمراه باشد .

فَنزُُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ(93)

پذيرايى از او با آب جوشان است،

با آب جوشان دوزخ از او پذيرايى مى‏شويد!

پس با آبى جوشان پذيرايى خواهد شد،

قاموس(نزل:وسیله پذیرایی)التحقیق(حمیم:آب جوشان)

مشترکات:آقای انصاریان و مکارم( فاء) ابتدای جمله را ترجمه نکرده اند.

اشکالات:آقای انصاریان و مکارم ضمیر (او) را باید در پرانتز بیان می کردند.همچنین آقای مکارم (دوزخ )را باید داخل پرانتز ذکر می کرد.

ترجمه پیشنهادی:از پذیرایی(او)از آب جوشان (جهنم است)

وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ(94)

و وارد شدن به دوزخ است.

و سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است،

و [فرجامش‏] درافتادن به جهنّم است.

قاموس(جحیم:آتش بزرگ)مجمع البحرین(تصلیه:التلویح علی النار)

مشترکات:هر سه ترجمه این آیه را عطف به ماقبل گرفته اند.

اشکالات:آقای مکارم سرنوشت را بدون پرانتز آورده اند.همچنین ضمیر را اینگونه بیان کرده اند.

ترجمه پیشنهادی:و(سرنوشت او)ورود در آتش بزرگ است.

إِنَّ هَاذَا لهَُوَ حَقُّ الْيَقِينِ(95)

[آنچه درباره اين سه طايفه بيان شد،] بى‏ترديد اين است همان حقّ يقينى.

اين مطلب حقّ و يقين است!

اين است همان حقيقت راست [و] يقين

مشترکات:هر سه ترجمه حرف مشبه را ترجمه نکرده اند.و هرسه حق و یقین را به همان صورت در ترجمه آورده اند.

اشکالات:آقای مکارم برا ی (لهو)ترجمه ای نیاورده اند.و آقای انصاریان واژه( بی تردید) را ذکر کرده اند که معادلی در آیه ندارد.

ترجمه پیشنهادی:قطعا این همان حقیقت (راست و )یقین است.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ(96)

پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى.

(پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن (و او را منزّه بشمار)!

پس به نام پروردگار بزرگ خود تسبيح گوى.

مشترکات:هر سه ترجمه (فاء) را نتیجه ترجمه کرده اند.

اشکالات :آقای فولادوند و انصاریان  دقیقا مانند هم ترجمه کرده اند.و ترجمه آقای مکارم از این نظر که توضیحی در باره کلمه( سبح) در پرانتز آورده اند بهتر است.

ترجمه پیشنهادی:پس پروردگار بزرگت را تسبیح کن (منزه شمار)

هم اندیشی نقش امام حسن( علیه السلام) در تفسیر قران

هم اندیشی با عنوان «نقش امام حسن( علیه السلام) در تفسیر قران » با حضور سرکار خانم رستمی و حاجیان در روز سه شنبه 11/12/94 در مرکز تخصصی فاطمة الزهرا برگزار شد.

گارگاه نقش ادبیات عرب در تفسیر قرآن

گارگاه نقش ادبیات عرب در تفسیر قرآن در روز پنج شنبه 6/12/94  با حضور جناب آقای ولی الله جعفری  در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن فاطمة الزهرای (سلام الله ) خمینی شهر برگزار شد. که در این گارگاه 4 ساعته به بررسی دقیق و کلیدی ادبیات عرب در تفسیر قران پرداخته شد که طلاب از این کارگاه بسیار راضی بودند.

جلسه ی آشنایی با آیین نامه و سامانه

جلسه ی توجیهی برای ورودی های 90 و 91 برای آشنایی هر چه بیشتر با آیین نامه، نحوه ی انتخاب موضوع ، کار با سامانه و زمان بندی های سامانه  در مرکز تخصصی فاطمة الزهرا برگزار شد تا طلاب  با آگاهی کامل تری به انتخاب موضوع و مراحل پایان نامه بپردازند.

مجریان جلسه: خانم احترام رستمی وخانم مریم کریمی

نقد و بررسی ترجمه آیات 67 سوره غافر تا 11 سوره فصلت (عاطفه مختاری)

هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثمُ‏َّ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‏َّ مِنْ عَلَقَةٍ ثمُ‏َّ يخُْرِجُكُمْ طِفْلًا ثمُ‏َّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا  وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفىَ‏ مِن قَبْلُ  وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلًا مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(67)

الاعراب

(هو)مبتدا(خلقکم )خبر(من تراب) متعلّق به خلقكم (ثمّ) حرف عطف ، (طفلا) حال من ضمير خطاب (لام )تعليل (تبلغوا) مضارع منصوب بأن مقدر(واو) عاطفة (منكم) متعلّق بخبر مقدّم (من )مبتدأ مؤخّر ، (یتوفی )فعل مجهول نائب فاعل هو مستتر (قبل) اسم ظرف مبنيّ برضمّ محلا مجرور متعلّق به يتوفّى، (واو) عاطفه(اجلا)مفعول به (مسمی )صفت .

لغات

شیوخا :أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو من يكون مسنّا مع الوقار و الكبر و لو عند أهل بيته.  (التحقیق ، ج 6 ،ص :163)

أجل: غايةُ الوقت في الموت( لسان العرب، ج‏15، ص: 186)

نطفه: آب چكيده كه از مرد باشد و يا از زن.

عَلَقَةٍ: خون، وابسته بودن.

شيوخ: جمع شيخ بمعنى كسيكه پير است، استاد، عالم.

يُتَوَفَّى:  أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو إتمام العمل بالتعهّد سواء كان التعهّد بالتكوين أو بالتشريع أو بالجعل العرفىّ.(التحقیق ،ج 13،ص: 161)                                                                                                                                                            قبض روح، إتمام، أخذ.

تبلغوا: رسيدن، كامل شدن.

أَجَلًا: وقت تأخير شده‏

ترجمه آقایان :

انصاريان :اوست كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، آن گاه از علقه، سپس به صورت طفلى [از رحم مادران‏] بيرون مى‏فرستد، تا به كمال نيرومندى و قوت خود برسيد، آن گاه پير و سالخورده شويد، و برخى از شما پيش از رسيدن به اين مراحل قبض روح مى‏شويد، و [برخى زنده مى‏مانيد] تا به آن مدتى كه معين و مقرّر است برسيد، و براى اينكه شما [درباره حق‏] تعقّل كنيد.

فولادوند:او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفه‏اى، آن گاه از علقه‏اى، و بعد شما را [به صورت‏] كودكى برمى‏آورد، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد، و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيش‏رس مى‏يابد، و تا [بالاخره‏] به مدّتى كه مقرّر است برسيد، و اميد كه در انديشه فرورويد.

مشكينى :او همان است كه شما را از خاك آفريد (جدّ و جدّه اعلايتان را ابتداء و به نحو اعجاز، و شما نسل او را با سير مراحلى قبل از ورود به رحم، از خاك آفريد) سپس از نطفه، آن گاه از علقه (اندكى خون بسته شده)، سپس شما را در حال كودكى (از رحم مادر) بيرون مى‏آورد، بعد (شما را زنده نگه مى‏دارد) تا به حدّ كمال (جسمى و روحى) خود برسيد، سپس (به زندگيتان ادامه مى‏دهد) تا پير شويد، و از شما برخى پيش از آن (پيش از هر يك از مراحل سه‏گانه كودكى، بلوغ و پيرى) قبض روح مى‏شود، و (اين مهلت) براى اين است كه به مدت معينى (كه از علم ازلى الهى گذشته و در لوح محفوظ نگاشته شده) برسيد و شايد (در مبدأ نشوء و سير تكاملى‏تان) بينديشيد.

مكارم :او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را بصورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مى‏فرستد، بعد به مرحله كمال قوّت خود مى‏رسيد، و بعد از آن پير مى‏شويد و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى‏ميرند و در نهايت به سرآمد عمر خود مى‏رسيد و شايد تعقّل كنيد!

مقایسه ترجمه ها :

آقایان مکارم ومشکینی لعل راشاید ترجمه کرده اند،آقای فولادوند آن را امید معنا کرده است وآقای انصاریان برای اینکه ترجمه کرده واز کلمات مترادف زیاد استفاده کردند،توضیحات اضافی را داخل پرانتز نگذاشتند،لام  لتکونوا ،نطفه وعلقه  ترجمه نشده کلمه من یتوفی بطور کامل معنا نشده،همچنین کلمه تعقلون .آقای مکارم لام هایی که سر فعل ها آمده وبرای تعلیل است رامعنا نکرده اندهمچنین کلمه تعقلون را .آقای فولادوند نیزترجمه دقیقی از یتوفی نکرده اند،دو تا از ثم ها وعلقه راهم ترجمه نکرده اند.فقط آقای مشکینی که طفلا راحال معنا کرده اند .

به نظر من ترجمه آقای مشکینی در این آیه دقیق تر است وقواعد را بهتر  رعایت کرده اند .

ترجمه پیشنهادی :

اوکسی  است كه شما را از خاك سپس از نطفه و سپس از علقه(خون بسته شده  خلق کرد و سپس درحالی که کودکید شما را بیرون مى‏كند تا به حد رشدتان برسيد سپس تا پير گرديدو بعضى از شما كسانى هستند كه پيش از (آن مرحله)  جانش بطور كامل گرفته مى‏شود وتا به وقت معين(مرگ) برسيد و شايدشما بیندیشید .

هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ  فَإِذَا قَضىَ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ(68)

الاعراب

(هو)مبتدا (یحیی )خبر (الفاء) عاطفة  (إنّما) كافّة (له) متعلّق به (يقول).

لغات :

قضي:  الحكم( لسان العرب، ج‏15، ص:186 )

أنّ الأصل الواحد في المادّة: الإنهاء في قول أو عمل، بمعنى الإتمام و البلوغ الى النهاية فيهما.(التحقیق ، ج  9 ، ص:284)

ترجمه آقایان  :

انصاريان :اوست كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند، و چون پديد آمدن چيزى را اراده كند، فقط به آن مى‏گويد: باش. پس بى‏درنگ موجود مى‏شود.

فولادوند :او همان كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند، و چون به كارى حكم كند، همين قدر به آن مى‏گويد: «باش.» بى‏درنگ موجود مى‏شود.

مشكينى :او همان كسى است كه (همه اجرام قابل حيات را) زندگى مى‏بخشد و (در موعد خود) مى‏ميراند و چون امرى را اراده حتمى كند، جز اين نيست كه (او بلافاصله موجود مى‏شود گويى كه) به او مى‏گويد: باش، پس مى‏باشد.

مكارم :او كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند و هنگامى كه كارى را مقرّر كند، تنها به آن مى‏گويد: «موجود باش!» بى‏درنگ موجود مى‏شود!

مقایسه ترجمه ها :

آقای مکارم فاء اذا ،انما را ترجمه نکرده ،قضی رامقرر معنا کرده است .آقای فولادوندفاذا را وچون ، فانما را همین قدرمعنا کرده است .آقای انصاریان هم فاذا را وچون معنا کرده اند وفاء فانما را ترجمه نکرده است .

ترجمه آقای مشکینی دقیق تر است فقط مثل بقیه آقایان بی درنگ که معادل ندارد رادر پرانتزنگذاشته است .

ترجمه پیشنهادی :

اوکسی است که زنده می کند ومی میراند پس هرگاه اراده حتمی کاری را کند، پس فقط به او می گوید: باش پس می باشد .

أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ يجَُدِلُونَ فىِ ءَايَاتِ اللَّهِ أَنىَ‏ يُصْرَفُونَ(69)

الاعراب‏

(همزة) استفهام تعجّبي(تر)فعل مضارع مجزوم  (إلى الذين) متعلّق به تر  (في ايات) متعلّق به يجادلون (أنّي) اسم استفهام حال ( يصرفون)فعل مجهول واو نائب فاعل.

لغات :

صرف: رَدُّ الشي‏ء عن وجهه، صَرَفَه يَصْرِفُه صَرْفاً فانْصَرَفَ. و صَارَفَ نفْسَه عن الشي‏ء: صَرَفَها عنه‏ (لسان العرب ، ج 9 ، ص:190)

: ردّ الشي‏ء من حالة إلى حالة، أو إبداله بغيره(مفردات ،ص:482)

أَنَّى: برای سوال از حال ومکان ، به معنى كيف و أين          (لسان العرب ، ج 1 ،ص: 95)

ترجمه آقایان  :

انصاريان :آيا كسانى را كه در آيات خدا مجادله و ستيزه مى‏كنند، ننگريستى كه چگونه [از حق به باطل‏] برگردانده مى‏شوند؟

فولادوند :آيا كسانى را كه در [ابطال‏] آيات خدا مجادله مى‏كنند نديده‏اى [كه‏] تا كجا [از حقيقت‏] انحراف حاصل كرده‏اند؟

مشكينى : آيا به سوى كسانى كه در آيات و نشانه‏هاى (توحيد) خداوند مجادله و ستيزه مى‏كنند ننگريستى كه چگونه و به كجا (از آن دلايل روشن) بازگردانده مى‏شوند.

مكارم :آيا نديدى كسانى را كه در آيات خدا مجادله مى‏كنند، چگونه از راه حقّ منحرف مى شوند.

مقایسه ترجمه ها :

آقای فولادوند انی را تاکجامعنا کرده همچنین یصرفون رامعلوم ترجمه کرده است،آقای مشکینی به کجاراهم در ترجمه انی اضافه کرده اند بدون اینکه در پرانتز بگذارند  ،تنها آقای مشکینی  الی الذین که جار ومجروراست  را همان صورت ترجمه کرده است .

ترجمه پیشنهادی :

آیا به سوی کسانی که در آیات خدا جدال می کنند  نگاه نکردی (که)چگونه( از راه حق ) منحرف می شوند .

الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِالْكِتَابِ وَ بِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا  فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(70)

الاعراب

(الذين) بدل ازموصول أول ، (بالكتاب) متعلّق به كذّبوا  (بما)  معطوف  (سوف) حرف استقبال.

ترجمه آقایان  :

انصاريان :همانان كه قرآن و دينى را كه پيامبران خود را به آن فرستاديم، انكار كردند، پس به زودى [نتيجه انكار خود را] خواهند دانست‏.

فولادوند :كسانى كه كتاب [خدا] و آنچه را كه فرستادگان خود را بدان گسيل داشته‏ايم تكذيب كرده‏اند، به زودى خواهند دانست‏.

مشكينى :همان كسانى كه اين كتاب و آنچه را كه ما رسولان خود را براى (ابلاغ) آن فرستاده‏ايم (از دين و احكام و معارف) تكذيب و انكار كردند، پس به زودى خواهند دانست.

مكارم :همان كسانى كه كتاب (آسمانى) و آنچه رسولان خود را بدان فرستاده‏ايم تكذيب كردند امّا بزودى (نتيجه كار خود را) مى‏دانند!

مقایسه ترجمه ها :

آقای مشکینی کذبوا راانکار کردند معنا کرده ،آقای مکارم سوف یعلمون را به صورت مضارع ترجمه کرده است در حالی که مستقبل است ،آقای فولادوند ارسلنا را گسیل داشته ایم معنا کرده است .

ترجمه پیشنهادی :

كسانى كه كتاب و آنچه راكه بوسيله رسولانمان فرستاديم تكذيب کردندپس (در آینده )خواهند دانست .

إِذِ الْأَغْلَالُ فىِ أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ(71)

الاعراب

(إذ) ظرف زمان، (اغلال )مبتدا (في أعناقهم) متعلّق به محذوف خبر (السلاسل) مبتدأ ( يسحبون) فعل مجهول واو نائب فاعل و جمله حالیه .

لغات : .

غل:أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو إدخال شي‏ء في شي‏ء يوجب تغيّرا و تحوّلا.(التحقیق ،ج 7 ،ص :256)

أغلال: جمع غلّ- آنچه در گردن و يا دست مى‏بندند براى مجازات.

عُنُقُ: الجارحة و جمعه أَعْنَاقٌ. گردن (مفردات، ص :590 )

سلاسل: أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو ما يمتدّ متّصفا بالسهولة و اللينة و السلاسة، كالمائع الجاري السلس العذب الليّن. شعب مستطيلة مرتبطة في أنفسها تكون متعلّقة للإنسان تجرّه و تحرّكه الى ما تريد. (التحقیق،  ج5 ،ص :173 )

سلسله مطلق زنجير است.تسلسل بمعنى اضطراب است گويا بزنجير از آن سلسله گفته‏اند كه حلقه‏هاى آن نوعا متحرك است.(قاموس ، ج3  ،ص: 290)

سحب: أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الجرّ على الأرض و نحوها .کشیدن       (التحقيق ،ج 5 ،ص :63)

ترجمه آقایان  :

انصاريان :زمانى كه غل‏ها و زنجيرها [ى آتشين‏] در گردن‏هايشان باشد در حالى كه به وسيله آنها كشيده شوند.

فولادوند :هنگامى كه غُلها در گردنهايشان [افتاده‏] و [با] زنجيرها كشانيده مى‏شوند.

مشكينى:آن گاه كه غل‏ها و زنجيرها در گردن‏هايشان به شدت بسته شده، بر زمين (جهنم) كشيده مى‏شوند.

مكارم :در آن هنگام كه غل و زنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را مى‏كشند .

مقایسه ترجمه ها :

آقای مکارم فعل یسحبون را بصورت معلوم ترجمه کرده است بجز آقای انصاریان هیچ کس جمله حالیه را ترجمه نکرده است.آقای مشکینی به شدت بسته شده که معادل ندارد راباید در پرانتز می گذاشتند .

ترجمه پیشنهادی :

هنگامى كه زنجيرها به گردن‏هايشان است در حالی که(بوسیله )زنجیر ها كشيده می شوند،

فىِ الحَْمِيمِ ثُمَّ فىِ النَّارِ يُسْجَرُونَ(72)

الاعراب

(في الحميم) متعلّق به يسحبون، (في النار) متعلّق به يسجرون،  (واو) در2فعل نائب فاعل.

لغات :

السَّجْرُ: تهييج النار، تشديدآتش  (مفردات  ص:397 ) افروختن ،پرکردن ،انداختن .

الحميم: الماء الشديد الحرارة (مفردات ص:254 )آبی که درجه حرارتش زیاد است

ترجمه آقایان :

انصاريان :در ميان آب جوشان، سپس آنان را در آتش افروخته دوزخ مى‏سوزانند.

فولادوند:در ميان جوشاب [و] آن گاه در آتش برافروخته مى‏شوند.

مشكينى : در ميان آب جوشان، سپس در آتش، وجودشان مملوّ از آتش مى‏شود.

مكارم :و در آب جوشان وارد مى‏كنند سپس در آتش دوزخ افروخته مى‏شوند.

مقایسه ترجمه ها :

آقای انصاریان آنان راودوزخ رادر پرانتز نگذاشته اندوفعل یسجرون رامعلوم آورده است.آقای مشکینی نیز وجودشان مملواز رادر پرانتز نگذاشته اند.آقای مکارم هم دوزخ را در پرانتز نگذاشته چون معادلی ندارند .

ترجمه پیشنهادی :

(در  حالی که بوسیله زنجیرهاکشیده می شوند)در آب سوزان سپس در آتش افروخته می شوند .

ثمُ‏َّ قِيلَ لهَُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ(73)

الاعراب

(لهم) متعلّق به قيل، (أين) اسم استفهام ظرف مكان متعلّق به محذوف خبر مقدم (ما)مبتدا .

ترجمه آقایان  :

انصاريان :آن گاه به آنان گويند: معبودانى كه [در الوهيت و ربوبيت‏] شريكان خدا مى‏گرفتيد كجايند.

فولادوند:آن گاه به آنان گفته مى‏شود:آنچه را در برابر خدا [با او] شريك مى‏ساختيد كجايند.

مشكينى :سپس به آنها گفته شود: كجايند آنها كه شريك خدا قرار مى‏داديد.

مكارم :سپس به آنها گفته مى‏شود:كجايند آنچه را همتاى خدا قرار مى‏داديد.

مقایسه ترجمه ها :

آقای انصاریان قیل رامعلوم معنا کرده است ،آقایان  مکارم و فولادوند ما را بصورت مفعولی ترجمه کرده انددرحالی که مبتدا است .

ترجمه پیشنهادی :

سپس به آنهاگفته می شودآن چيزهايى كه شريك خدا می گرفتید کجاست ؟

مِن دُونِ اللَّهِ  قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُواْ مِن قَبْلُ شَيًْا  كَذَالِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ(74)

الاعراب

(من دون) متعلّق به حال محذوف (عنّا) متعلّق به(ضلّوا) (بل) إضراب الانتقاليّ (قبل) اسم ظرف مبني بر ضمّ متعلّق به (ندعو)، (شيئا) مفعول به .

لغات :

ضل:أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو ما يقابل الاهتداء، فالضلال هو عدم الاهتداء، و الإضلال هو فقدان الهداية، أى جعل شي‏ء ضالّا فالضلال: فقدان الرشاد و الدلالة الى المقصود، سواء كان في جهة مادّيّة أو معنويّة.

و من لوازم هذا الأصل: الخطأ، الذهاب في غير حقّه، العدول عن الطريق، الضياع، الغيبوبة، و غيرها.

فانّ هذه الأمور تتحقّق في أثر عدم حصول الاهتداء الى المقصود، كما أنّ الدفن خلاف المسير و الحركة الى المقاصد الدنيويّة، و خلط الماء في اللبن على خلاف استمرار الحالة اللبنيّة و خلوصها.

و قلنا إنّ الضلال هو فقدان الاهتداء الى المقصود، و هو أعمّ من أن يكون في حقّ أو باطل، فانّ مطلوب كلّ شخص بحسب نظره. (التحقیق،  ج7 ،ص: 40) : فالأصل فيه ما أصّلناه في المادّة، و هو انبساط آثار الوجود و الشخصيّة.(التحقیق ج 7 ،ص :169)

ترجمه آقایان  :

انصاريان : [همان معبودانى كه‏] به جاى خدا [مى‏پرستيديد]، مى‏گويند: از نظر ما گم و ناپديد شدند، بلكه ما پيش از اين چيزى را نمى‏پرستيديم. اين‏گونه خدا كافران را گمراه مى‏كند.

فولادوند:مى‏گويند: «گمشان كرديم، بلكه پيشتر [هم‏] ما چيزى را نمى‏خوانديم.» اين گونه خدا كافران را بى‏راه مى‏گذارد.

مشكينى :و به جاى او پرستش مى‏كرديد؟ گويند: آنها از ما گم شدند، بلكه ما اصلا پيش از اين هرگز چيزى را (غير خدا) نمى‏خوانديم! اين گونه خداوند كافران را در گمراهى خود فرو مى‏گذارد (كه در قيامت هم دست از دروغ برنمى‏دارند).

مكارم :همان معبودهايى را كه جز خدا پرستش مى‏كرديد؟!» آنها مى‏گويند: «همه از نظر ما پنهان و گم شدند بلكه ما اصلًا پيش از اين چيزى را پرستش نمى‏كرديم»! اين گونه خداوند كافران را گمراه مى‏سازد.

مقایسه ترجمه ها :

من دون الله متعلق به حال محذوف است وهیچ کدام  از مترجمان آن را نیاورده اند .آقایان انصاریان وفولادوند نکره درسیاق نفی جمله ی(لم نکن ندعوا من قبل شیئا)را نیاورده است .آقای فولادوند من دون الله را اصلاًترجمه نکرده اند.آقای مشکینی وآقای مکارم توضیحات اضافی را در پرانتز نگذاشته اند.جمع محلی به ال افاده عموم میکند ولی این نکته در ترجمه رعایت نشده است .قالوا رافقط آقای مشکینی بهتر ترجمه کردند .آقایان مکارم وانصاریان ندعوا راپرستش کردن وآقایان فولادوند و مشکینی خواندن معنا کرده اند،که به نظر میرسد ترجمه اخیر صحیح تر است .

ترجمه پیشنهادی :

درحالی که غیر خدا (پرستش می کردید)گویند: (آنان) از (نظر) ما گم شدند بلكه  ما هرگز پیش از این چيزى را نمی خواندیم ، این چنین خداوند همه کافران را گمراه مى‏كند.

ذَالِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فىِ الْأَرْضِ بِغَيرِْ الْحَقّ‏ِ وَ بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ(75)

الاعراب

(ذالکم )مبتدا (بما) متعلّق به محذوف خبر (في الأرض) متعلّق به (تفرحون)، (بغير)متعلق به محذوف حال  (حق )مضاف الیه (واو) عاطفة (بما كنتم تمرحون) مثل بما كنتم تفرحون.

لغات :

المَرَحُ: شدّة الفرح و التّوسّع فيه‏( مفردات ، ص :764 )شادی شدید وتجاوز در آن

الْفَرَحُ: انشراح الصّدر بلذّة عاجلة، و أكثر ما يكون ذلك في اللّذات البدنيّة الدّنيوية(مفردات ،ص:628 )مطلق شادی

ترجمه آقایان  :

انصاريان :اين [عذاب‏ها] براى آن است كه به ناحق در زمين شادى و سرمستى مى‏كرديد و به سبب آن است كه مغرورانه به پايكوبى و خوشحالى مى‏پرداختيد.

فولادوند:اين [عقوبت‏] به سبب آن است كه در زمين به ناروا شادى و سرمستى مى‏كرديد و بدان سبب است كه [سخت به خود] مى‏نازيديد.

مشكينى : اين (عذاب) به سبب آن است كه در روى زمين به ناحق شادى مى‏كرديد، و نيز به خاطر آن كه (با گناه) سرمستى مى‏كرديد.

مكارم :اين (عذاب) بخاطر آن است كه بناحقّ در زمين شادى مى‏كرديد و از روى غرور و مستى به خوشحالى مى‏پرداختید.

مقایسه ترجمه ها :

بغیر الحق متعلق  به حال محذوفی است وهیچ یک از مترجمان آن را ترجمه نکرده اند.آقایان انصاریان ومکارم  واژه مرح راصحیح ترجمه کرده اند ولی آقایان مشکینی وفولادوندترجمه صحیحی نکردند.آقای مکارم بما کنتم دومی رامعنا نکردند ،بجز آقای مشکینی همه آقایان توضیحات اضافی رادر پرانتز نگذاشته اند.بما کنتم آیه هماهنگ ترجمه نشده است فقط در ترجمه آقای فولادوند این نکته رعایت شده است .

ترجمه پیشنهادی :

اين (عذاب) به  سبب آن  است كه در زمین شادی می کردید درحالی که حق نبودو به سبب آن است ازروی غرور شادی می کردید  .

ادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا  فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبرِِّينَ(76)

الاعراب

(ادخلو )فعل امرفاعل واو(ابواب)مفعول به (جهنم ) مضاف الیه (خالدين) حال (فيها) متعلّق به خالدين (بئس ) افعال ذمّ (مثوی)فاعل (متکبرین )مضاف الیه .

لغات :

مثوی:أنّ الثوي كما تدلّ عليه حرف الثاء و الياء: هو النزول و الالتصاق الى الأرض، كما في الثرى، فالإقامة هو القيام في محلّ بقصد السكنى و الإدامة فيها، و الثواء هو النزول و السقوط و الإدامة في النزول.

فالثوي يدلّ دائما على السقوط و الهبوط و الحقارة و الضعف و الابتلا  ( التحقیق، ج 2 ، ص: 39 )

ترجمه آقایان  :

انصاريان :از درهاى دوزخ وارد شويد كه در آن جاو دانه‏ايد پس چه بد است اقامت‏گاه متكبران.

فولادوند:از درهاى دوزخ درآييد، در آن جاودان [بمانيد]. چه بد است جاى سركشان.

مشكينى :از درهاى جهنم (كه بر حسب اقتضاى گناهان تعيين شده) داخل شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود، كه بد جايى است جايگاه متكبران.

مكارم :از درهاى جهنّم وارد شويد و جاودانه در آن بمانيد و چه بد است جايگاه متكبّران‏.

مقایسه ترجمه ها :

خالدین حال است فقط آقای مشکینی به این صورت ترجمه کرده اند. سرکش معنای دقیقی ازمتکبر نیست که آفای فولادوند آورده اند .آقای مشکینی بئس را بدرستی معنانکرده اند . به نظر من فقط آقای انصاریان مثوی راباتوجه به معنای لغوی آن ترجمه کرده اند.

ترجمه پیشنهادی :

داخل در های جهنم شويد در حالى كه جاودانه در آن هستید پس چه بد است اقامتگاه متكبران.

فَاصْبرِْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ  فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(77)

الاعراب

(الفاء) استیناف(اصبر)فعل امر (إن) حرف شرط جازم (ما) زائدة (نرينّك) مضارع فعل شرط (بعض) مفعول به دوم (الذي) مضاف إليه (أو) حرف عطف (فاء) رابطة جواب شرط (إلينا) متعلّق به يرجعون  (واو) نائب فاعل‏.

ترجمه آقایان :

انصاريان :پس [بر آزار اينان‏] شكيبا باش، بى‏ترديد وعده خدا حق است. پس اگر بخشى از عذاب‏هايى را كه به آنان وعده مى‏دهيم به تو نشان دهيم، يا تو را پيش از آن از دنيا ببريم [تفاوتى ندارد، در هر صورت‏] به سوى ما بازگردانده مى‏شوند [و كيفرشان را خواهند ديد.]

فولادوند :پس صبر كن كه وعده خدا راست است. پس- چه پاره‏اى از آنچه را كه به آنان وعده داده‏ايم، به تو بنمايانيم، چه تو را از دنيا ببريم- [در هر صورت آنان‏] به سوى ما بازگردانيده مى‏شوند.

مشكينى :پس صبر كن، البته وعده خداوند (به شكست و عذاب آنها) حقّ است، و اگر برخى از آنچه را كه به آنها وعده مى‏دهيم به تو نشان دهيم يا تو را (پيش از آن) قبض روح نماييم، همه آنان به سوى ما بازگردانده مى‏شوند (و كيفرشان را در آخرت خواهى ديد).

مكارم :پس (اى پيامبر) صبر كن كه وعده خدا حقّ است و هر گاه قسمتى از مجازاتهايى را كه به آنها وعده داده‏ايم در حال حياتت به تو ارائه دهيم، يا تو را (پيش از آن) از دنيا ببريم (مهمّ نيست) چرا كه همه آنان را تنها بسوى ما باز مى‏گردانند.

مقایسه ترجمه ها :

آقایان مکارم وفولادوند تاکید جمله اسمیه إنّ وعد الله حق را نیاورده اند همچنین آقای مکارم یرجعون را بصورت معلوم ترجمه کرده وتوضیحات اضافی را در پرانتزنگذاشته است .آقای انصاریان إنّ رابی تردید معنی کرده است وبیش از حدتوضیح اضافی آورده که در پرانتز نگذاشته است ،الینا که مقدم شده حصر رامی رساندفقط آقای مکارم حصر را در ترجمه خود آورده اند .هیچ کدام ترجمه دقیقی از إمّا نکرده اند.از مقایسه ترجمه یتوفی در آیه اول واین آیه ،هیچ کدام از آقایان بجز آقای مشکینی ترجمه هایشان  باهم همخوانی ندارد.

ترجمه پیشنهادی :

پس   (ای پیامبر )صبر كن كه قطعاًوعده خدا حق است پس یا  برخی (از عذابهايمان را )كه به آنها  وعده داده‏ايم نشان تو می دهیم یا (جان )تورا بطور کامل  بگیریم پس فقط به سوى ما باز گردانده می شوند .

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَ مِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ  وَ مَا كاَنَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتىِ‏َ بَِايَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ  فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضىِ‏َ بِالحَْقّ‏ِ وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ(78)

الاعراب

(واو) استئنافيّة (لام) لام قسم (قد) حرف تحقيق (من قبلك) متعلّق به أرسلنا (منهم) متعلّق به محذوف خبر مقدّم(من ) مبتدأ (عليك) متعلّق به قصصنا(واو) عاطفه (ما) نافية (لرسول) متعلّق به محذوف خبر كان (ان یاتی )فعل مضارع منصوب مصدر موول اسم کان (بآية) متعلّق به يأتي(إلّا) استثناء (بإذن) متعلّق به خبر کان .

لغات :

قص :أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو رواية واقعة جارية مضبوطة بأىّ وسيلة كانت، قراءة أو سماعا، على ما طابق الواقع.

و الى هذا الأصل يرجع مفاهيم- الخبر، الحديث، الأمر، الرواية، التتبّع، الإيراد، الأثر، الشأن، الذكر.(التحقیق ج 9   ص:  276 )

ترجمه آقایان  :

انصاريان :قطعاً پيش از تو پيامبرانى فرستاديم سرگذشت گروهى از آنان را براى تو حكايت كرده‏ايم، و سرگذشت برخى را بيان نكرده‏ايم. هيچ پيامبرى را نسزد كه جز به اذن خدا معجزه‏اى بياورد بنابراين هنگامى كه فرمان خدا [به عذاب دشمنان لجوج‏] برسد، بر پايه حقّ و درستى داورى خواهد شد و آنجاست كه اهل باطل زيان خواهند كرد.

فولادوند :و مسلّماً پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم. برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كرده‏ايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكرده‏ايم، و هيچ فرستاده‏اى را نرسد كه بى‏اجازه خدا نشانه‏اى بياورد. پس چون فرمان خدا برسد به حقّ داورى مى‏شود، و آنجاست كه باطل‏كاران زيان مى‏كنند.

مشكينى : و به تحقيق پيش از تو رسولانى (را به سوى جامعه بشرى) فرستاديم، سرگذشت برخى از آنها را بر تو بازگو كرديم و برخى را بر تو بازگو نكرديم، و هرگز رسولى را نرسد (و عقلا ممكن نباشد) كه آيه و معجزه‏اى (يا عذابى) جز به اذن خدا بياورد، پس چون فرمان خدا (درباره هلاكت ملتى به فرشتگان) صادر شود (ميان آنها عملا) داورى به حق شود، و در آنجا باطل‏انديشان و باطل‏گويان و باطل‏گرايان زيانكار گردند.

مكارم :ما پيش از تو رسولانى فرستاديم سرگذشت گروهى از آنان را براى تو بازگفته، و گروهى را براى تو بازگو نكرده‏ايم و هيچ پيامبرى حق نداشت معجزه‏اى جز بفرمان خدا بياورد و هنگامى كه فرمان خداوند (براى مجازات آنها) صادر شود، بحق داورى خواهد شد و آنجا اهل باطل زيان خواهند كرد.

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

به تحقیق قبل از تو رسولانى فرستادیم برخی از آنان کسانی اند(سرگذشت آنان را) حكايت كرديم بر تو و برخی  ديگرکسانی اند که حكايت نكرديم وبرای هيچ رسولى (سزاوار )نیست كه نشانه ای  بياورد مگر به اذن خدا پس هر گاه فرمان خدافرا رسد به همه حق حکم می شود و در آنجا همه ی باطل گرایان  زیان می کنند .

اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِترَْكَبُواْ مِنهَْا وَ مِنهَْا تَأْكلُُونَ(79)

الاعراب

(الله)مبتدا(لكم) متعلّق به جعل  (لام) تعليل (تركبوا) مضارع منصوب بأن مقدره (منها) متعلّق به تركبوا (واو) استئنافيّة (منها) متعلّق به تأكلون .

ترجمه آقایان :

انصاريان :خداست كه چهارپايان را براى شما پديد آورد تا بر بعضى از آنها سوار شويد، و از [گوشت‏] بعضى از آنها بخوريد .

فولادوند :خدا [همان‏] كسى است كه چهارپايان را براى شما پديد آورد تا از برخى از آنها سوارى گيريد و از برخى از آنها بخوريد.

مشكينى :خداوند همان است كه چارپايان را براى شما بيافريد (و رام ساخت) تا برخى از آنها را سوار شويد، و از (گوشت) آنها مى‏خوريد.

مكارم :خداوند كسى است كه چهارپايان را براى شما آفريد تا بعضى را سوار شويد و از بعضى تغذيه كنيد

مقايسه ترجمه ها :

آقای مشکینی جعل را بیافرید ترجمه کرده است

ترجمه پیشنهادی :

خدا كسى است كه چارپايان را برايتان خلق كرد تا بر بعضى از آنها سوار شوید و از بعضى ازآنها بخوريد.

وَ لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَ لِتَبْلُغُواْ عَلَيهَْا حَاجَةً فىِ صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْهَا وَ عَلىَ الْفُلْكِ تحُْمَلُونَ(80)

الاعراب

(لكم) به محذوف خبر مقدّم (فيها) متعلّق به خبر محذوف (منافع) مبتدأ مؤخّر (لتبلغوا) مثل لتركبوا (عليها)متعلّق به تبلغوا(حاجه )مفعول به (عليها، على الفلك) متعلّقان به تحملون (واو) نائب الفاعل (في صدوركم) متعلق به محذوف صفت.

ترجمه آقایان :

انصاريان :و براى شما در آنها سودهايى است، [آرى آنها را آفريد] تا با [سوار شدن بر آنها و حمل بار و بنه خود] به مقصدى كه در دل‏هاى شماست برسيد، و بر آنها و بر كشتى‏ها حمل مى‏شويد.

فولادوند :و در آنها براى شما سودهاست تا با [سوار شدن بر] آنها به مقصودى كه در دلهايتان است برسيد، و بر آنها و بر كشتى حمل مى‏شويد.

مشكينى : و شما را در آنها سودهايى است (استفاده از شير و پشم و پوست و اولاد و فضلات و معاملات) و (آنها را آفريد) براى آنكه (به وسيله بار كردن كالا) بر آنها به نيازى كه در دل‏هايتان است برسيد، و بر روى آنها و بر كشتى‏ها حمل مى‏شويد.

مكارم :و براى شما در آنها منافع بسيارى (جز اينها) است، تا بوسيله آنها به مقصدى كه در دل داريد برسيد و بر آنها و بر كشتيها سوار مى‏شويد.

مقايسه ترجمه ها :

آقای مشکینی لکم جارو مجرور که خبر است را بصورت مفعولی ترجمه کرده اند.آقای مکارم منافع را معنا نکردند وصفت بسیاری را هم در پرانتز نگذاشته اند .معنای حرف جر علی ، استعلا است که بر آن را بهتر نشان می دهد وتنها آقای مشکینی علی اولی را این طور ترجمه کرده اند . آقایمشکینی حاجه رانیاز وبقیه آقایان مقصد ومقصود ترجمه کرده اند .یحملون را آقایان مشکینی ،فولادوند ،انصاریان حمل می شوید وآقای مکارم سوار می شوید ترجمه کرده اند .

ترجمه پیشنهادی :

وبرایتان  در آنها سود هایی است و تا بوسیله  آنها به نیازی كه در دل داريد برسيد و بر آنها و بر كشتى‏ها حمل می شويد.

وَ يُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ فَأَىَّ ءَايَتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ(81)

الاعراب

(آياته) مفعول به دوم (فاء) استئنافيّة (أيّ) اسم استفهام مفعول به مقدّم.

ترجمه آقایان :

انصاريان :و همواره نشانه‏هاى [ربوبيت و قدرت‏] خود را به شما نشان مى‏دهد، پس كدام يك از نشانه‏هاى خدا را انكار مى‏كنيد؟!

فولادوند: و نشانه‏هاى [قدرتِ‏] خويش را به شما مى‏نماياند. پس كدام يك از آيات خدا را انكار مى‏كنيد؟

مشكينى :و (خداوند) همواره نشانه‏هاى (توحيد و عظمت) خود را (در كرانه‏هاى جهان و در نفوس خودتان) به شما نشان مى‏دهد، پس كدام يك از آيات خدا را انكار مى‏كنيد؟!

مكارم :او آياتش را همواره به شما نشان مى‏دهد پس كدام يك از آيات او را انكار مى‏كنيد؟!

مقايسه ترجمه ها :

آقای مکارم آیات را ترجمه نکرده اند .

ترجمه پیشنهادی :

و او همواره نشانه هایش را به شما نشان مى‏دهدپس  كدام يك از نشانه های خدا را انكارمی کنید .

أَ فَلَمْ يَسِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ  كاَنُواْ أَكْثرََ مِنهُْمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ ءَاثَارًا فىِ الْأَرْضِ فَمَا أَغْنىَ‏ عَنهُْم مَّا كاَنُواْ يَكْسِبُونَ(82)

الاعراب

(همزه) استفهام توبيخی (فاء) عاطفه (في الأرض) متعلّق به يسيروا (ينظروا) مضارع مجزوم معطوف على يسيروا (كيف) اسم استفهام خبر كان (عاقبه )اسم کان (من قبلهم) متعلّق به محذوف صله (منهم) متعلّق به أكثر (قوّة) تمييز أشدّ (في الأرض) متعلّق به محذوف صفت آثار (ما) نافيه (عنهم) متعلّق به (أغنى)و المصدرمؤوّل (ما كانوا يكسبون) فاعل أغنى.

ترجمه آقایان  :

انصاريان : آيا در زمين گردش نكردند تا با تأمل بنگرند كه سرانجام كسانى كه پيش از آنان بودند [و سركشى و تكبّر مى‏كردند] چگونه بود؟ همانان كه نفراتشان از اينان بيشتر و از ايشان نيرومندتر بودند، و در زمين آثارى پايدارتر [چون قلعه‏ها و خانه‏هاى استوار و كاخ‏هاى بسيار محكم‏] داشتند، ولى نفرات و قدرت و آثارى كه همواره به دست مى‏آوردند [چيزى از عذاب خدا را] از آنان دفع نكرد.

فولادوند :آيا در زمين نگشته‏اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بوده است؟ [آنها به مراتب از حيث تعداد،] بيشتر از آنان، و [از حيث‏] نيرو و آثار در روى زمين، استوارتر بودند، و [لى‏] آنچه به دست مى‏آوردند، به حالشان سودى نبخشيد.

مشكينى : پس آيا در زمين سير نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه بود؟

مكارم :آيا روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟! همانها كه نفراتشان از اينها بيشتر، و نيرو و آثارشان در زمين فزونتر بود امّا هرگز آنچه را به دست مى‏آوردند نتوانست آنها را بى‏نياز سازد (و عذاب الهى را از آنان دور كند).

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه آقای مشکینی ناقص است فقط ابتدای آیه ترجمه شده است،

ترجمه پیشنهادی :

آيا (اين مردم) در زمين هيچ سير نكردند تا ببينند سرانجام کسانی كه قبل ازآنها بودندچگونه  شد؟ با اينكه عددشان بيش از اينها و نيرويشان قوى‏تر از اينها بود و آثار بيشترى در زمين داشتند پس آنچه به دست می آورند  هیچ بی نیازشان نکرد.

فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كاَنُواْ بِهِ يَسْتهَْزِءُونَ(83)

الاعراب

(فاء) عاطفه(لمّا) ظرفیه(بالبيّنات) متعلّق به محذوف حال (بما) متعلّق به فرحوا (عندهم) ظرف متعلّق به محذوف صله (بهم) متعلّق به حاق (به) متعلّق به يستهزئون.

لغات :

حاق :أنّ الحوق و الحيق بينهما اشتقاق أكبر، و معناهما على ما يظهر من كلمات القوم:

أنّ الواويّ بمعنى الإحاطة، و اليائيّ بمعنى النزول، و هذا يوافق مادّة اللّفظين كما قلنا في الحيف، فانّ مقتضى حرف الياء هو الانخفاض، و هو يلائم النزول. و قد اختلط المفهومان في كلامهم.

و بمناسبة الإحاطة تطلق على كنس البيت، فانّه عبارة عن جعلها تحت النظر و تنظيفها و تدبيرها و الإحاطة على ما فيها.

فالأصل الواحد في هذه المادّة: هو النزول مع قيد الإحاطة و السلطة، و ليس معناها مطلق النزول و لا مطلق الإحاطة، و بهذه الخصوصيّة قد استعملت في كلام اللّه المجيد.(التحقیق ج 2   ص: 332 )

ترجمه آقایان :

انصاريان :هنگامى كه پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند، به اندك دانشى كه نزد خود داشتند خوشحال بودند [و غير آن را چيزى به حساب نمى‏آوردند] ولى عذابى كه همواره آن را به مسخره مى‏گرفتند، آنان را احاطه كرد.

فولادوند : و چون پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند، به آن چيز [مختصرى‏] از دانش كه نزدشان بود خرسند شدند، و [سرانجام‏] آنچه به ريشخند مى‏گرفتند آنان را فروگرفت.

مشكينى :پس چون فرستادگانشان دلايل روشنى براى آنها آوردند آنها به آنچه از دانش در نزدشان بود (علوم مربوط به عقايد فاسده و امور دنيايشان) دل خوش كردند (و معارف انبيا را ترك نمودند) و (سرانجام) آنچه بدان استهزا مى‏كردند بر آنها وارد شد و آنان را فرا گرفت.

مكارم :هنگامى كه رسولانشان دلايل روشنى براى آنان آوردند، به دانشى كه خود داشتند خوشحال بودند (و غير آن را هيچ مى‏شمردند) ولى آنچه را (از عذاب) به تمسخر مى‏گرفتند آنان را فراگرفت‏

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

پس هنگامی که رسولانشان دلایل  روشن را  ‏آوردند  به آنچه از علم نزدشان بود خوشحال بودند و آنچه را  که مسخره می کردند آنان را فرا گرفت.

فَلَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ(84)

الاعراب

(رأوا) فعل ماضی (واو) فاعل (باللّه) متعلّق به آمنّا (وحده) حال (بما) متعلّق به كفرنا (به) متعلّق به مشركين.

لغات :

البُؤْسُ و البَأْسُ و البَأْسَاءُ: الشدة و المكروه، إلا أنّ البؤس في الفقر و الحرب أكثر، و البأس و البأسا  (مفردات ،ص :153 ) سختى. ناپسند. بؤس و بأساء نيز همان معنى را دارد (مفردات) ايضا بمعنى عذاب، خوف، قدرت، و سختى جنگ آمده است

ترجمه آقایان :

انصاريان : پس هنگامى كه عذاب سخت ما را ديدند، گفتند: بى‏ترديد به خدا ايمان آورديم و به معبودانى كه با او شريك قرار مى‏داديم، كافريم‏

فولادوند :پس چون سختى [عذاب‏] ما را ديدند گفتند: «فقط به خدا ايمان آورديم و بدانچه با او شريك مى‏گردانيديم كافريم‏

مشكينى : پس هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند گفتند: به خداوند يكتا ايمان آورديم و به آنچه آن را شريك (خدا) قرار مى‏داديم كافر شديم‏

مكارم : هنگامى كه عذاب (شديد) ما را ديدند گفتند: «هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم و به معبودهايى كه همتاى او مى‏شمرديم كافر شديم!

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

پس هنگامی که عذاب ما را ديدند گفتند ايمان آوردیم به خدا در حالی اویکتاست  و به آنچه شريك خدا قرار می دادیم كافر شدیم .

فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانهُُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا  سُنَّتَ اللَّهِ الَّتىِ قَدْ خَلَتْ فىِ عِبَادِهِ  وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ(85)

الاعراب

(فاء) عاطفه (يك) مضارع ناقص مجزوم و اسمش ضمير مستتر هو(ایمانهم) فاعل (سنّة) مفعول مطلق (التي) صفت (في عباده) متعلّق به خلت.

ترجمه آقایان :

انصاريان :ولى زمانى كه عذاب سخت ما را ديدند، ايمانشان سودى به آنان نداد. سنت خداست كه از ديرباز نسبت به بندگانش جارى شده است [كه ايمانشان را پس از ديدن عذاب نمى‏پذيرد] و آنجاست كه كافران زيانكار شدند.

فولادوند :و [لى‏] هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ديگر ايمانشان براى آنها سودى نداد. سنّت خداست كه از [ديرباز] درباره بندگانش چنين جارى شده، و آنجاست كه ناباوران زيان كرده‏اند

مشكينى :  اما ممكن نبود آن گاه كه عذاب ما را ديدند ايمانشان به آنها سود بخشد. (اين) سنّت و روش خداوند است كه درباره بندگانش (از ديرينه تاريخ) گذشته و آنجا بود كه كافران زيانكار شدند.

مكارم :امّا هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمانشان براى آنها سودى نداشت! اين سنّت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده، و آنجا كافران زيانكار شدند!

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

پس ايمانشان هنگامی که عذاب مارادیدند  هرگز سودى برایشان  نداشت سنت خدا است كه همیشه  در بندگانش جريان دارد وآنجا كافران زيانكارشدند .

فصلت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

لغات:

«الرَّحْمنِ»:وزنه فعلان وفيه معنى المبالغة،ولايوصف به إلااللّه تعالى.

«الرَّحِيمِ»: وزنه فعيل و فيه كذلك معنى المبالغة.

راغب  :نيز هر دو را از رحمت گرفته و رحمن را كسي كه رحمتش بهر چيز وسعت داده و رحيم راكثيرالرحمة معنى كرده است.

طبرسى فرموده:

رحمن و رحيم براى مبالغه‏اند و هر دو از رحمت مشتق ميباشند جز آنكه وزن فعلان در مبالغه از فعيل رساتر است. همچنين است قول زمخشرى و بيضاوى كه هر دو را از رحمت گرفته و رحمن را در مبالغه از رحيم رساترگفته‏اند.

المنار گويد:

رحمن صيغه مبالغه است دلالت بر كثرت دارد و رحيم صفت شبهه است دلالت بر ثبوت دارد و اين دو تأكيدهم نيستندبلكه هر يك معنى مستقل دارد. الميزان نيز مانندالمنار رحمن را صيغه مبالغه و رحيم را صفت مشبهه گرفته و گويد: لذا مناسب است كه رحمن دلالت بر رحمت كثيره كند که بر مؤمن و كافر افاضه شده وآن رحمت عامّ است و در قرآن اکثرا در اين معنى بكار رفته است.

ترجمه آقایان :

انصاریان :به نام خدا كه رحمتش بى‏اندازه است و مهربانى‏اش هميشگى

فولادوند :به نام خداوند رحمتگر مهربان‏

مکارم: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

مشکینی: به نام خداوند بخشنده مهربان‏

مقایسه ترجمه ها :

در همه ی این ترجمه ها ، ترجمه دقیق کلمه ها آورده نشده است، مثلا ترجمه دقیق الله ، خدا نمی شود ولی با این حال از نظر من ترجمه ی انصاریان دقیق تر است چون کثرت رحمن و ثبوت رحیم را آورده است ولی بین دو صفت رحمن و رحیم یک واو اضافه آورده که باید در پرانتز قرار می داد.

ترجمه پیشنهادی:

اگر رحمان را صیغه ی مبالغه و رحیم را صفت مشبهه بگیریم:

به نام خداوند رحمان [عطا و افاضه اش فراگیر و] رحیم[رحمتش همیشگی]

حم(1)

مشكينى : حا، ميم. رمزهايى است از جانب اللَّه كه به محمّد (ص) القا شده. اين كتاب مركب از همين حروف است ولى احدى را توان مقابله با آن نيست. اين كتاب داراى محكمات و اين گونه متشابهات است. سوگند به حلم بى‏حد و ملك مطلق ما كه آنچه در جريان قدر مى‏گذرد از قضاى ازل گذشته است .

تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ(2)

الاعراب

(تنزيل) خبربرای مبتدای محذوف (من الرحمن) متعلّق به محذوف صفت (الرحيم) صفت .

ترجمه آقایان :

انصاريان :اين كتابى است نازل شده از سوى خدا كه رحمتش بى‏اندازه و مهربانى‏اش هميشگى است.

فولادوند :وحى [نامه‏] اى است از جانب [خداى‏] رحمتگر مهربان‏

مشكينى :(اين سوره و اين كتاب) فرو فرستاده‏اى است از جانب خداوند صاحب رحمت عامه (بر همه مكلّفان) و رحمت خاصه (بر همه گروندگان).

مكارم :اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمان و رحيم نازل شده است.‏

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

اين كتاب نازل شده از سوی رحمان رحيم است.

كِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(3)

الاعراب

(کتاب)بدل ( فصلت)فعل ماضی مجهول (آیاته)نائب فاعل وجمله صفت کتاب(قرآنا) حال از آيات(عربیا)صفت   (لقوم) متعلّق به فصّلت (یعلمون )فعل وفاعل واو وجمله صفت قوم 0

لغات :

فصل : أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ما يقابل الوصل، و سبق في الفرق، انّه في قبال الجمع، و النظر في الفصل الى رفع الوصل.

و هو أعمّ من أن يكون الفصل في أمر مادىّ، كما في- فصل الثوب و الكتاب، أو في أمر معنوىّ، كما في- فصل الحقّ.

و الأغلب استعماله في موضوع واحد، ليصدق رفع الوصل‏(التحقیق ج 9  ص : 96 )

ترجمه آقایان :

انصاريان :كتابى است كه آياتش در نهايت روشنى بيان شده است، [به زبانى‏] فصيح و گويا براى مردمى كه اهل معرفت و آگاهى‏اند .

فولادوند:كتابى است كه آيات آن، به روشنى بيان شده. قرآنى است به زبان عربى براى مردمى كه مى‏دانند.

مشكينى : كتابى است كه آياتش تفصيل داده شده (الفاظش به سوره‏ها و آيه‏ها تقسيم شده، محتوايش به احكام دينى و معارف اخروى و علوم دنيوى تبيين شده) در حالى كه قرآنى است به زبان عربى براى گروهى كه اهل دانشند.

مكارم :كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده، در حالى كه فصيح و گوياست براى جمعيّتى كه آگاهند!

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی  :

كتابى است كه آياتش از يكديگر جداست درحالی که قرآنی است فصیح براى مردمى كه علم دارند .

بَشِيرًا وَ نَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثرَُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ(4)

الاعراب

(بشيرا) حال(نذیرا) معطوف (الفاء) عاطفه(اعرض)فعل ماضی (اکثر)فاعل(فاء)عطف (هم)مبتدا  (لا) نافيه(یسمعون )فعل وفاعل واو وجمله خبر .

ترجمه آقایان :

انصاريان :مژده دهنده و بيم دهنده است. ولى بيشتر آنان [از اين درياى معارف‏] روى گرداندند و به گوشِ [جان‏] نمى‏شنوند

فولادوند:بشارتگر و هشداردهنده است. و [لى‏] بيشتر آنان رويگردان شدند، در نتيجه [چيزى را] نمى‏شنوند.

مشكينى :(قرآنى است) مژده‏دهنده (هر گرونده) و بيم‏كننده (هر نافرمان) اما بيشتر آنان روى‏گردان شدند، از اين رو (به گوش دل) نمى‏شنوند.

مكارم :قرآنى كه بشارت دهنده و بيم دهنده است ولى بيشتر آنان روى گردان شدند از اين رو چيزى نمى‏شنوند.

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

در حالى كه بشارت‏ده و بيم‏دهنده  است و پس بيشترشان روي گردانيده اند  پس دائماٌآنها نمى‏شنوند.

وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا فىِ أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فىِ ءَاذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَيْنِنَا وَ بَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَمِلُونَ(5)

الاعراب

(الواو) عاطفه (قلوبنا)مبتدا (في أكنّة)جار ومجرور متعلّق به محذوف خبر  (ممّا) متعلّق بأكنّة (إليه) متعلّق به (تدعونا)، (وقر)مبتداموخر (في آذاننا) متعلّق به محذوف خبر (من بيننا) خبر (حجاب)مبتدا موخر .

لغات :

اکنه :أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ستر حافظ، و فيه قيدان

فيقال كننته و أكننته اى حفظته بالستر. و الكنّة فعلة بمعنى ما يستر و يحفظ به، كما في سدّة البيت. و الكنّة فعلة للنوع، كالسترة. و الكنانة: إذا أريد به نوع مع الستر مع استدامة، و ذلك بزيادة ألف المدّ، و هذا كالجعبة للسهام.

الأكنّة جمع الكنّ و الكنان، بمعنى الغطاء و الأغطية، أى الساتر الحافظ.

(التحقیق ج 10 ص  :124 )

وقر: سنگینی  در گوش (لسان العرب ج 5  ص : 289 )

ترجمه آقایان :

انصاريان :و گفتند: دل‏هاى ما از [درك‏] حقايقى كه ما را به آن مى‏خوانى در پوشش‏هاى سختى است، و در گوش‏هاى ما سنگينى است، و ميان ما و تو پرده‏اى وجود دارد، بنابراين تو كار خود را انجام بده و ما هم كار خود را انجام مى‏دهيم.

فولادوند :و گفتند: «دلهاى ما از آنچه ما را به سوى آن مى‏خوانى سخت محجوب و مهجور است. و در گوشهاى ما سنگينى و ميان ما و تو پرده‏اى است پس تو كار خود را بكن ما [هم‏] كار خود را مى‏كنيم.»

مشكينى :و گفتند: دل‏هاى ما از آنچه به سويش مى‏خوانى در پوشش‏هاست و در گوش‏هاى ما سنگينى است، و ميان ما و شما حجابى است (از عداوت و عناد و اختلاف عقيده و رويّه)، پس تو كار خود بكن ما نيز حتما (عليه تو) در فعّاليتيم.

مکارم : و گفتند: دل‏هاى ما از [درك‏] حقايقى كه ما را به آن مى‏خوانى در پوشش‏هاى سختى است، و در گوش‏هاى ما سنگينى است، و ميان ما و تو پرده‏اى وجود دارد، بنابراين تو كار خود را انجام بده و ما هم كار خود را انجام مى‏دهيم.

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

ومى‏گويند دلهاى ما از( پذيرفتن) آنچه ما را به سويش مى‏خواني در پوششی باحفاظ است و در گوشهايمان سنگينى است و بين ما و تو حجابى است پس تو كار خود كن كه همانا  ما نيز كار خود خواهيم كرد.

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكمُ‏ْ يُوحَى إِلىَ‏َّ أَنَّمَا إِلَاهُكمُ‏ْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُواْ إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ  وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ(6)

الاعراب

(إنّما) كافّة (انا بشر)مبتدا(مثلكم) صفت بشر(یوحی )فعل مجهول (إليّ) متعلّق به يوحى وجمله وصفیه (الهکم )مبتدا(الاه)خبر(واحد)صفت و المصدر المؤوّل (أنّما إلهكم إله …) نائب فاعل.

(الفاء) عاطفه (إليه) متعلّق به (استقيموا)فعل وفاعل واو (الواو) استئنافيّة (ويل) مبتدأ (للمشركين) متعلّق به محذوف خبر .

لغات :

ویل :أنّ الكلمة تستعمل في مقام إنشاء ذمّ شديد و قدح أكيد أو دعاء على ضرر و شرّ، و هذا هو الأغلب في استعمالها.و الويل بمعنى البليّة الشديدة القريبة من الهلاكة.(التحقیق ج 13ص :220)

ترجمه آقایان :

انصاريان :بگو: من بشرى مانند شما هستم، [نه از جنسى ديگر كه سخنم را نفهميد] به من وحى مى‏شود كه: معبود شما فقط معبود يكتاست، پس [با دورى از افراط و تفريط] به سوى او رو كنيد، و از او آمرزش بخواهيد، و واى بر مشركان .

فولادوند :بگو: «من، بشرى چون شمايم، جز اينكه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس مستقيماً به سوى او بشتابيد و از او آمرزش بخواهيد. و واى بر مشركان.»

مشكينى : بگو: جز اين نيست كه من بشرى همانند شمايم (نه از فرشته‏ام و نه از اجنّه، لكن) بر من وحى مى‏شود كه تنها معبود شما معبودى يگانه است، پس (در عقايد و اعمالتان) به سوى او متوجه شويد و از او طلب آمرزش نماييد و واى بر مشركان.

مكارم :بگو: من فقط انسانى مثل شما هستم اين حقيقت بر من وحى مى‏شود كه معبود شما معبودى يگانه است پس تمام توجّه خويش را به او كنيد و از وى آمرزش طلبيد واى بر مشركان‏.

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

بگو من تنها بشرى هستم مثل شما كه به من وحى مى‏شودتنها  معبود شما معبودى است يكتا پس              ؟؟        به سويش او كنيد و از او طلب آمرزش  كنيد  و واى بر کسانی كه شرك مى‏ورزند.

الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ(7)

الاعراب

(الذين)بدل  (لا) نافية (یوتون)فعل مضارع واو فاعل(زکاه )مفعول به وجمله صله  (واو) عاطفه(هم)مبتدا (بالاخره)جارومجرور متعلق به کافرون  (هم) ضمیر فصل(کافرون )خبر.

ترجمه آقایان :

انصاريان :همانان كه زكات نمى‏دهند و آخرت را انكار مى‏كنند.

فولادوند :همان كسانى كه زكات نمى‏دهند و آنان كه به آخرت ناباورند.

مشكينى :همانها كه زكات نمى‏پردازند (بر نيازمندان انفاق مالى ندارند) و به روز واپسين نيز كافرند.

مكارم :همانها كه زكات را نمى‏پردازند، و آخرت را منكرند.

مقايسه ترجمه آقایان :

ترجمه پیشنهادی :

کسانی كه زكات نمى‏دهند و آنهادائما به آخرت فقط كافرند.

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيرُْ مَمْنُونٍ(8)

الاعراب

(الذین)اسم ان(آمنوا)فعل وفاعل واو (صالحات )مفعول به  (لهم)جارومجرور متعلّق به محذوف خبرمقدم(أجر)مبتدا(غير) صفت (ممنون)مضاف الیه.

لغات :

ممنون : أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو برود النعمة المعيّنة المقطوعة المخصوصة. و بهذه المناسبة تطلق على معنى القطع.(التحقیق ج 11 ص : 182)

منّ:

(بفتح ميم) طبرسى ذيل آيه 262 بقره و 164. آل عمران ميگويد:

من در اصل بمعنى قطع است و از آنست لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ فصلت: 8. يعنى براى آنهاست پاداش غير مقطوع و ابدى. منّت نهادن و برخ كشيدن نعمت را از آن منّة گويند كه وظيفه نعمت شده را قطع ميكند (ديگر بر او لازم نيست در مقابل نعمت تشكر كند يا چيز ديگرى انجام دهد) ايضا منّة بمعنى نعمت است كه شخص بواسطه آن از گرفتارى قطع و خارج ميشود.

اين مطلب مورد تأييد فيومى در مصباح است و ممنون را بمعنى مقطوع گفته و گويد مرگ را از آن منون گويند كه قاطع زندگى است در صحاح گفته: «المنّ: القطع» و در قاموس آمده: «منّ الحبل: قطعه» يعنى ريسمان را بريد.

راغب نسبت اين معنى را به «قيل» داده و گويد: منّ چيزى است كه با آن وزن كنند، وزن شده را موزون و ممنون گويند. منّة بمعنى نعمت سنگين است. منّت دو جور اطلاق دارد: فعلى و قولى. منّت خدا فعلى است و آن سنگين كردن بندگان با نعمت و عطيّه است «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» يعنى خداوند بر مؤمنان نعمت بخشيد. و منّت قولى كه شمردن و برخ كشيدن نعمت است قبيح ميباشد مگر وقتيكه طرف كفران نعمت كند (ترجمه آزاد).

آنانكه منّ را قطع معنى كرده‏اند گويند آلت وزن را از آن من گويند كه جنس وزن شده با آن در مقدارى قطع و تعيين ميگردد.

ترجمه آقایان :

انصاريان :بى‏ترديد كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، براى آنان پاداشى هميشگى است.

فولادوند:كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند آنان را پاداشى بى‏پايان است.

مشكينى : البته كسانى كه ايمان آورده و عمل‏هاى شايسته كرده‏اند براى آنها پاداشى بى‏منّت و بى‏پايان است.

مكارم :امّا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند، پاداشى دائمى دارند

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند تنها برای آنهاست اجرى كه هرگز قطع نمی شود .

قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فىِ يَوْمَينْ‏ِ وَ تجَْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا  ذَالِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ(9)

الاعراب

(الهمزة) استفهام إنكاري توبیخی(ان)حرف مشبهته بالفعل (کم)اسم(لام) مزحلقه (تکفرون )فعل وفاعل واو وجمله خبر(بالذي) متعلّق به تكفرون، (في يومين) متعلّق به خلق، (له) متعلّق به تجعلون(اندادا)مفعول به (ذلک )مبتدا(رب )خبر (عالمین )مضاف الیه.

لغات :

انداد : أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ما يكون مقابلا و مخالفا للشي‏ء و هو يدّعى مماثلته في الأعمال و الأمور. (التحقیق ج12 ص : 66 )

ترجمه آقایان :

انصاريان :بگو: آيا شما به كسى كه زمين را در دو روز آفريد، كفر مى‏ورزيد، و براى او همتايانى قرار مى‏دهيد؟! [ساحت مقدسش از اين پيرايه‏ها پاك است‏] آن [توانمندى كه زمين را آفريد] پروردگار جهانيان است.

فولادوند :بگو: «آيا اين شماييد كه واقعاً به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مى‏ورزيد و براى او همتايانى قرار مى‏دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان.»

مشكينى :بگو: آيا به راستى شما به كسى كه اين (كره) زمين را در دو روز آفريده (در مقدار زمان دو روز روشن يا مقدار دو شبانه روز يا در دو دوران، مثلا دوران ميعان و دوران انجماد) كفر مى‏ورزيد و براى او شريكانى مى‏سازيد؟! (حال آنكه) اوست پروردگار جهانيان.

مكارم :بگو: آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد و براى او همانندهايى قرار مى‏دهيد؟! او پروردگار جهانيان است!

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

بگو آیا به راستی شما به کسی كفر مى‏ورزيد كه زمين را در دو روز خلق كرد و براى او همانند هایی قرار می دهید  اين خدا پروردگار تمامى جهانیان است.

وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسىِ‏َ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتهََا فىِ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائلِينَ(10)

الاعراب

(الواو) عاطفة (فيها) متعلّق به (جعل) بتضمينه معنى خلق، (رواسی )مفعول به (من فوقها) متعلّق به محذوف  صفت رواسي (فيها) متعلّق به (بارك)، (فیها )متعلّق به (قدّر)، (اقواتها )مفعول به (في أربعة) متعلّق به قدر(ایام )مضاف الیه  (سواء) مفعول مطلق فعل محذوف ، (للسائلين) متعلّق به فعل محذوف.

لغات :

رواسی :يقال: رَسَا الشي‏ء يَرْسُو: ثبت(مفردات  ص :354 ) رَواسِيَ: جمع راسيه، سفينه و كوه كه ثابت شوند.

ترجمه آقایان :

انصاريان :و در روى زمين كوه‏هاى استوارى پديد آورد، و در آن منافع فراوانى آفريد و رزق [روزى خوارانش‏] را در آن به مدت چهار دوره [بهار، تابستان، پاييز و زمستان‏] تقدير كرد [آن هم‏] يكسان و به‏اندازه براى خواهندگان.

فولادوند :و در [زمين‏]، از فراز آن [لنگرآسا] كوه‏ها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد، و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازه‏گيرى كرد [كه‏] براى خواهندگان، درست [و متناسب با نيازهايشان‏] است.

مشكينى :و در آن (كره) كوه‏هايى ثابت و استوار بر روى آن قرار داد و در (پهنه) آن خير و بركت نهاد و زاد و توشه‏هاى (موجودات) آن را (از انسان و حيوان و نبات و جماد) در چهار روز (چهار فصل) قرار داد در حالى كه (رسيدن قوت) براى سائلين (تكوينى آن بر حسب اقتضاى طبايع آنها) يكسان است.

مكارم :او در زمين كوه‏هاى استوارى قرار داد و بركاتى در آن آفريد و موادّ غذايى آن را مقدّر فرمود،- اينها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان‏.

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

و در(زمین ) كوه‏هایى ثابتبر روی آن  قرار داد برکاتی در آن نهاد و نيز در زمين آنچه قوت و رزق هست در چهار فصل پديد آورد قوت و رزقى كه كفاف همه روزى‏خواران را بدهد.

ثمُ‏َّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لهََا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائعِينَ(11)

الاعراب

(ثمّ) حرف عطف(استوی )فعل ماضی وفاعل هو مستتر (إلى السماء) متعلّق به استوى باب تضمين معنى قصد (الواو) حاليّة (هی)مبتدا (دخان )خبر (الفاء) عاطفة (لها، للأرض) متعلّقان به قال،(ائتیا)فعل امر فاعل الف  ، (طوعا) حال (او)عطف (کرها )معطوف (طائعين) حال.

لغات :

طوع : أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو العمل بما يقتضيه الأمر و الحكم مع رغبة و خضوع، فله ثلاثة قيود: الرغبة، و الخضوع، و العمل على طبق الأمر. (التحقیق ج 7  ص:  138)

ترجمه آقایان :

انصاريان :آن گاه آهنگ آفرينش آسمان كرد، در حالى كه به‏صورت دود بود، پس به آن و به زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانبردار آمديم.

فولادوند:سپس آهنگِ [آفرينشِ‏] آسمان كرد، و آن بخارى بود. پس به آن و به زمين فرمود: «خواه يا ناخواه بياييد.» آن دو گفتند: «فرمان‏پذير آمديم.»

مشكينى : پس (از خلقت اصل زمين اراده حتمى خدا) متوجه به سوى آسمان شد در حالى كه (ماده اوّلى آن) دود بود، پس به آن و به زمين گفت: خواه به طاعت يا به اكراه بياييد (اراده حتمى تعلّق گرفت كه آن دود، آسمان‏ها شود و زمين به بركت و تهيّه قوت رسد)، آن دو (به زبان حال و مقهوريّت ذاتى) گفتند: مطيعانه آمديم.

مكارم :سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود به آن و به زمين دستور داد: «به وجود آييد (و شكل گيريد)، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه!» آنها گفتند: «ما از روى طاعت مى‏آييم (و شكل مى‏گيريم)!

مقايسه ترجمه ها :

ترجمه پیشنهادی :

سپس بر آسمان كه در آن هنگام دودى بود بپرداخت و آن گاه به هر دو فرمود: چه بخواهيد و چه نخواهيد بايد تحت فرمان درآييد گفتند به طوع و رغبت تحت فرمانيم

نظام معنا شناسی فطرت در قرآن (اکرم حاجیان)

مفهوم شناسی

1 – معنای لغوی

اصل فَطْر شکافتن طولی است و هنگامی که گفته می شود : ( فَطَرتُ ألشاة) منظور دوشیدن گوسفند با دو انگشت است ؛ و از همین معنا کلمۀ فِطرت اخذ شده است.

و جملۀ (فَطَرَ الله الخلق َ) به معنای آفریدن و پدید آوردن.

2- معنای اصطلاحی :

فطرت ِ خدایی آن نیرویی است که از معرفت ایمان در وجود انسان قرار داده شده است.(راغب ، 1387،ص640)

فِطرت بر وزن فِعلت به اصطلاح اهل ادب بنای نوع را می رساند و در کلمۀ مورد بحث نوعی از خلقت است و فِطرة الله به نصب خوانده می شود چون در مقام واداری شنونده است ، چنین معنا می دهد که ملازم فطرت باش. (حسین طباطبایی ، 1375،ص267)

بررسی کاربرد واژۀ (فطرت ) در قرآن :

واژۀ ( فطرت ) در قرآن کریم یکبار به کار رفته است.

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ….» (سوره روم ،آیۀ 30)

کلمۀ (فطرت ) در آیۀ محل بحث منصوب است به فعل محذوفی که مفهوم آن (اغراء) است یعنی : بگیر: فطرت الهی را ، درونت را مواظب باش ، خذُ فطرة الله ، اَلزِم فِطره الله

یعنی : فطرت خدایی را که سرشت تو برآن است ، بگیر.

معنایی اخذ دین خدای آن است که فطرتتان را رها نکنید . دعوت به دین الهی به منزلۀ ترغیب به فطرت است و اخذ دین ، همان دریافت فطرت خدا خواه و خداجویی آدمی است چنان که اخذ فطرت و نگهبانی از آن ، همان دریافت اسلام و نگهداری از آن است.(آیة الله جوادی آملی ،1386ص 148)

همچنین فِطرة ، بر وزن فِعلة آمده است و این هیأت در زبان عرب برای هیأت و چگونگی فعل آمده است ؛ مثل جِلسه که برای هیأت جلوس است. در اینجا اشاره به کیفیت خلقت و نوعی خاصی از آفرینش است. پس مفاد کلمه فطرة الله این است که با کیفیت ایجاد ملازم باش و چون ایجاد و وجود حقیقت واحده است و فرق میان آن دو گفته می شود ، کیفیت ایجاد ، مساوی کیفیت وجود است ، از این رو (فطرة الله ، یعنی ملازم با کیفیت وجود خود باش یا ملازم با صفات وجود خود برای کشف کمالات سابقه باش (محمد علی شاه آبادی ،1360،ص3)

اضافه شده فطرت به (الله ) در (فطرة الله ) حاکی از نکته بسیار مهمی است و آن اینکه کمال حقیقی نوع انسان ، رسیدن به (الله ) است. (الله ) اسمی است که جامع جمیع کمالات است.

به طوری که هیچ کمالی در آن بر کمال دیگر غلبه و ظهور ندارد. (ابراهیم صدر الدین شیرازی ، 1419،ص49)

در این آیه خدای تعالی مردم را طوری آفریده که طبعاً و به ارتکاز خود خدا را بشناسد و عقیده به وجود صانع ، امری است که در قلب انسان مرکوز و جزء طبیعت و خلقت است و (فطرة الله ) : عبارت است از قدرت بر شناختن ایمانی که آب و گل آدمی سرشته شده است.(ابولحسن شعرانی ،1398،ص 266)

آیه فوق بیانگر چند حقیقت است:

1 – خدا شناسی : بلکه دین و آیین به طور کلی و در تمام ابعاد ، یک امر خطری است و باید هم چنین باشد.

2 – دین به صورت خالص و پاک : از هر گونه آلودگی ، در درون جان آدمی وجود دارد ، و انحرافات یک امر عارضی است ، بنابر این وظیفۀ پیامبران این است که این امور عارضی را  زایل کننده و به فطرت اصلی انسان امکان شکوفایی دهد. که آیه در همۀ نکاتش (فطرت الله ) را بیان می کند.

3 – جمله (لاتبدیل خلق …..) تأکید دیگری بر مسألۀ (فطری بودن دین مذهب ) و عدم امکان تغییر این فطرت الهی است ، هر چند بسیاری از مردم ، بر اثر عدم رشد کافی ، قادر به درک این واقعیت نباشد.(آیة الله مکارم شیرازی ، 1386، ص 441 و 442)

4- جمله (فطرة الله ) یعنی چیزی که در اعماق وجود انسان ریشه دو انده ی همواره به صورت یک اصل ثابت باقی و برقرار خواهد بود ، این جمله ای است پر معنی و اعجاز آمیز ، چرا که مطالعات دانشمندان امروز نشان داده که علاقه مذهبی از ریشه دار ترین علاقه های انسان است که در طول تاریخ همیشه وجود داشته و همچنان استوار خواهد ماند. (آیة الله مکارم شیرازی ، 1375 ، ص 99)

بنابراین در جملۀ مزبور اشاره است به اینکه بر دین اسلام اقامه وجه کنی ، همان دینی است که خلقت بدان دعوت  و فطرت الهی به سویش هدایت می کند ، آن فطرتی که تبدیل پذیر نیست.

پس هیچ انسانی ، هیچ هدف و غایتی ندارد مگر سعادت ، همچنان که تمامی انواع مخلوقات به سوی سعادت خود و آن هدفی که ایده آل آنها ست هدایت فطری شده اند و طوری خلق شده و به جهازی مجهز گشته اند که با آن غایت و هدف مناسب است.(علامه طباطبایی ، 1375،ص 267)

کلام نهایی : آیه اشاره به آن است که : خداوند در نهاد اولی انسان ، توحید ، یکتا پرستی و هر گونه صفت و خوی پسندیده ای را قرار داده است، ولی وسوسه های شیطانی و هوا و هوس ها انسان را از این مسیر صحیح منحرف می سازد و به بیراهه می کشاند.(مکارم شیرازی ، 1386، ص 445).

بررسی کاربرد مِصداق واژۀ (فطرت ) در قرآن کریم

واژۀ (صبغة الله ) یکبار در قرآن کریم به کار رفته است ، (صبغة الله ) مترادف (فطرت الله ) می باشد.

(صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ) (سوره بقره آیۀ :138)

کلمۀ (صِبْغَةَ اللَّهِ) ، نحوین دربارۀ ترکیب این عبارت اختلاف نظر دارند : نخست این است که مفعول مطلق برای فعل محذوفی باشد . توگویی فرموده است : (اِصطبغُو (صبغة الله )

ثانیاً : مفعول به باشد برای فعل محذوفی (اِتَّبعوا صِبْغَةَ اللَّهِ)

ثالثاً : بدل بوده باشد از (ملَّة ابراهیم که در آیات گذشته بوده)

مفسران در تفسیر این عبارت بیشتر به ترکیب نخست گرایش دارند و می گویند :( صِبْغَةَ اللَّهِ) یعنی خداوند ما را پاک داشت و استعداد گرایش حق را در ما پدید آورد تا به رسالت پیامبران ایمان آوریم ، از آرای سران و هوای نفس و هنجارهای نادرست آنان پیروی نکنیم و چنانکه لباس را با رنگ می آرایند ، این مومنان نیز مزین به همین عملکرد ها و باورها هستند.(بهاء الدین خرمشاهی ، 1377، ص 1366).

(صِبْغَةَ اللَّهِ) مثل فطرت منصوب به اغراء است : یعنی ملازم با رنگ الهی باشید ، بهترین رنگ آمیزی خداوند ، هیچ بهتر از ذات اقدس اله جان آدمی را رنگین نمی کند ، زیرا خدا انسان را با رنگ توحید و یکتا پرستی آفریده و این رنگ توحید سازنده انسانیت انسان است و از ذات او جدا نیست.(ایة الله جواد آملی ،1386)

کلمه (صِبْغَةَ اللَّهِ) از ماده (ص ، ب ، غ ) است و نوعیت را افاده می کند. می فهماند این ایمان که گفتگویش می کردیم ، یک نوع رنگ خدایی (ایمان و توحید خالص) است که ما به خود گرفته ایم و این بهترین رنگ است ، نه رنگ یهودیت و نصرانیت که در دین خدا تفرقه انداخته ، آن طور که خدا دستور داده بپانداشته است .(علامه طباطبایی ، 1375، ص 472).

جابه جا کردن (فطرت الله ) با (صِبْغَةَ اللَّهِ)

از همان فطرت و سرشتی که خدا همۀ مردم را بر آن آفریده است پیروی کنی ، چرا که آفرینش و خواست آفریدگار هستی بر اساس فطرت توحید گرایانه و به دور از شرک و بیداد است . او جهانیان را به گونه ای آفریده است که به سوی او روند و او را بپرستند و کرداری شایسته پیشه سازند.(حسن طبرسی ، 1380، ص 133)

رنگ الهی ، بهترین رنگ آمیزی خداوند است.

« در صدر آیۀ ، چنان از فطرت سخن می گوید که کل آیۀ را شامل می شود و آیۀ شریفه تاکید می کند که این سنت و روشی پایدار است که خلقت از ازل بر آن نهاده شده است و تنها راه رستگاری و مقصود اصلی خلقت (انسان ) به این است که این فطرت الهی در او شکوفا شود.

از این رو درصدر آیۀ شریفه ، ملازمه و توسل به آن را با عبارت (فطرة الله ) تاکید کرده است.

اما در واژۀ (صِبْغَةَ اللَّهِ) ، رنگ الهی سخن می گوید : که ایمان و توحید خالص می باشد. که در صدر آیۀ توحید خالص و ایمان در آن نهفته است که امکان جابجایی با (فطرة الله ) وجود ندارد و مثل آیۀ (فطرة ) تأکید می کند.

در حقیقت این همان بی رنگی و حذف همۀ رنگها است.

« پس جا بجایی ، آستانۀ اهمیت مطلب نمی رساند .»

( فطرت ) سرشتی جاودانی و تغییر ناپذیر ، هرچند بسیاری از مردم به این واقیعت توجه داشته باشند. ولی (صِبْغَة ) رنگ الهی است که همه کس را شامل می شود (محمد بیستونی ، 1382، ص 144)

موضوع: (قواعد متن خواني)

[آیه 24و23 سوره مبارکه غا فر]

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسىَ‏ بَِايَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِينٍ)

(إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ)

ترجمه لغات مشکل:

سلطان: دليل و غلبه كه عبارت اخراى تسلّط است     (قاموس قرآن)

سلطان: اجراکندچیزی راباقیداینکه قراردهدآنراحامل برای کاری وملازمه این مفهوم تحرک وسیراست اگرچه                             معنوی باشد                                                              (التحقیق)

ترکیب:

الواو:استینافیهاللام: واقع شده درجواب قسم، قد: حرف تحقيق،أَرْسَلْ: فعل ماضی،نا:فاعل ومحلامرفوع، مُوسى‏:

مفعول به وتقدیرامنصوب،بِآياتِ:  جارومجرور متعلق به فعل خاص مذکورأرسلنا ظرف لغو،سُلْطان:عطف برآياتنا،

مُبِين: صفت ومجرور،  جملة أرسلنا : جواب قسم محل اعراب ندارد،  إِلى‏ فِرْعَوْنَ: جار و مجرور متعلق به فعل خاص مذکورأرسلنا ظرف لغو، وَ هامانَ وَقارُونَ : عطف برفرعون، فَقالُوا : حرف عطف وفعل ماضی، واو: فاعل ومحلامرفوع، ساحِرٌ: خبربرای مبتدا محذوف ،کَذَّابٌ: خبردوم

ترجمه آقایان :

مشکینی: و به تحقيق ما موسى را با آيات خود و برهانى آشكار و روشنگر فرستاديم(23)

به سوى فرعون (طاغوت قبطيان) و هامان (وزير او) و قارون (زراندوز طاغى بنى اسرائيل) پس گفتند: (اين مرد) جادوگرى است بس دروغ‏پرداز(24)

انصاریان: و به راستى موسى را با معجزات خود و برهانى آشكار فرستاديم، (23)

به سوى فرعون و هامان و قارون، ولى [آنان‏] گفتند: جادوگرى بسيار دروغگوست! (24)

مکارم :  ما موسى را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم … (23)

بسوى فرعون و هامان و قارون ولى آنها گفتند: «او ساحرى بسيار دروغگو است!» (24)

موسوی همدانی : همين ما بوديم كه فرستاديم موسى را با آيات خود و سلطانى مبين (23).

به سوى فرعون و هامان و قارون پس گفتند: وى ساحرى است دروغپرداز (24)

فولادوند: و به يقين، موسى را با آيات خود و حجّتى آشكار فرستاديم، (23)

به سوى فرعون و هامان و قارون، [امّا آنان‏] گفتند: «افسونگرى شيّاد است.» (24)

مفترقات :

1:واو:آقایان مشکینی،انصاریان وفولادوند واو را درترجمه خودآورده اندکه آوردن (واو) درابتدای جمله با روح زبان فارسی سازگاری ندارد.  2 : آقایان مشکینی، انصاریان وفولادوند درترجمه خودکلمه قد : بمعنای تحقیق و یقینی  بودن را لحاظ کرده اند ولی آقایان مکارم و موسوی آنرا لحاظ نکرده اند . 3:کلمه سلطان راآقای موسوی ترجمه نکرده خودلغت راآورده ولی بقیه مترجمین ترجمه کرده اند .  4: درآیه(24)کلمه ساحر: راآقای فولادوند به معنی(شیاد) آورده اند ولی بقیه آقایان به معنی( ساحروجادوگر)آورده اند.  5:  کلمه کذّاب : صیغه مبالغه است آقایان مشکینی، انصاریان و مکارم آنرا درترجمه خود لحاظ کرده اند ولی آقایان موسوی وفولادوندآنرا لحاظ نکرده اند .

متشابهات :

درغیر ازمفترقات دربقیه موارد با هم شبیهند

نکته:

دردوآیه23و24 میان ترجمه ها تفاوت زیادی نیست به نظرمن ترجمه آقای انصاریان بهتراست (هم ترجمه (قد) را لحاظ کرده، (ساحر) رادرمعنای خودآورده،صیغه مبالغه بودن (کذّاب) را هم رعایت کرده درمعنای بسیاردروغگو آورده اند .

ترجمه پیشنهادی :

به تحقیق ما موسی را با آیات ودلایل محکم وآشکا ربه سوی فرعون و هامان و قا رون، فرستادیم،آنها گفتند که او ساحری بسیاردروغگوا ست

[آیه 25 سوره مبارکه غا فر]

((فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقّ‏ِ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ  وَ مَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فىِ ضَلَالٍ))

ترجمه لغات مشکل:

كيد:حيله. تدبير                                                                                                               (قاموس قرآن)

كيد: نوعى حيله است گاهى مذموم و گاهى ممدوح باشد هر چند در مذموم بيشتر است     (مفردات راغب)

كيد:خدعه ومکر                                                                                                             (مصباح)

كيد:تدبیر وفکری که بدنبال داشته باشدکاری راکه برای غیرضرر ضررداشته باشد              (التحقیق)

كيد:تلاش برای ازبین بردن حالتی براساس حیله ‏                                                               (مجمع البحرین)

أبن: پسر. اصل آن بنو است،جمع ابن، ابناء و بنون است                                                     (قاموس قرآن)

أبن:اصل آن بنو است،که ازآن فعل یاصفت مشتق نمی شود                                               (التحقیق)

ترکیب:

فاء: حرف استینافیه،لمَّا: ظرفية شرطية غير جازم، جاءَ: فعل ماضی،هم: مفعول به محلامنصوب، بِالْحَقِّ: جارومجرورمتعلق به فعل خاص مذکور(جاءهم) ظرف لغو،مِنْ عِنْدِنا:جارومجرورمتعلق به فعل خاص مذکورجاءهم ظرف لغو، قالُوا: فعل ماضی واو فاعل ومحلامرفوع، اقْتُلُوا: فعل أمرواو فاعل، أَبْناءَ: مفعول به ومنصوب، الَّذِينَ: مضاف إليه ومحلامجرور، آمَنُوا: فعل ماضی و فاعلش وجملة صلة الذين، مَعَهُ:ظرف مكان متعلق به فعل خاص مذمور مقدم(آمنوا)ظرف لغو،«وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ» عطف برما قبلش، وَما:واو حرف استئناف وما:نافية،كَيْدُ:مبتدأومرفوع،الْكافِرِينَ:مضاف إليه مجروربه ياء،إِلَّا:حرف حصر،فِي ضَلالٍ: جارومجرورمتعلق به فعل عام محذوف ظرف مستقرخبرومحلامرفوع  .

ترجمه آقایان :

مشکینی: پس وقتى حقيقت را از جانب ما براى آنان آورد، گفتند: «پسران كسانى را كه با او ايمان آورده‏اند بكشيد و زنانشان را زنده بگذاريد.» و [لى‏] نيرنگ كافران جز در گمراهى نيست. (25)

انصاریان: پس چون حق را (توحيد و ادلّه و معجزات را) از نزد ما براى آنها آورد، گفتند: پسران كسانى را كه با موسى (به خدا) ايمان آورده‏اند بكشيد و زنانشان را زنده گذاريد اما مكر و نيرنگ كافران جز در گمراهى نيست (و هرگز به هدف نمى‏رسد).(25)

مکارم : هنگامى كه حق را از سوى ما براى آنان آورد،گفتند: پسران كسانى را كه با موسى ايمان آورده‏اند، بكشيد، و زنانشان را [براى بيگارى و خدمت‏] زنده بگذاريد. ولى نيرنگ و نقشه كافران جز در بيراهه و گمراهى نيست. (25)

موسوی همدانی : و هنگامى كه حقّ را از سوى ما براى آنها آورد، گفتند: «پسران كسانى را كه با موسى ايمان آورده‏اند بكشيد و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذاريد!» امّا نقشه كافران جز در گمراهى نيست (و نقش بر آب مى‏شود). (25)

فولادوند: و چون حق را از ناحيه ما آورد گفتند فرزندان هر كس كه طرفدار اوست به قتل برسانيد و زنانشان را زنده نگه داريد ولى كيد و نقشه‏هاى فرعون كيدى كور و نقشه‏اى بر آب بود (25).

مفترقات:

1: حرف فاء:آقایان مشکینی وانصاریان درمعنای پس آورده اندوآقایان موسوی وفولادونددرمعنای واو آورده اندکه شروع بامعنای پس و واوسازگاری زیادی بازبان فارسی نداردآقای مکارم نه معنای پس ونه واو را آورده اندکه بهتر است چون حرف استیناف است نیاوردنش بهتراست. 2 : کلمهإِبن: راآقای فولادونددرمعنای (فرزندان) ترجمه کرده اندوآنرادرمعنای مفعول به نیاورده،ولی بقیه مترجمان (پسران) ترجمه کرده اندکه معنای پسران بهتراست زیرا بامعنای لغوی سازگارتر است وآنرادرنقش مفعول به آورده اند . 3:کلمه کافرین: راآقای فولادوند مصداقی ترجمه کرده اند(فرعون) ولی بقیه مترجمین درهمان معنای لغوی کافران ودرمعنای جمع آورده اندکه بهتر است زیرا با (ال) الکافرین که عمومیت رامی رساند مناسبتر است:4 آقای فولادوندجمله الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ … (هرکس که طرفداراوست) ترجمه کرده اندولی بقیه مترجمین (کسانی که با موسی ایمان آورده اند) ترجمه کرده اندکه این بهتراست هم معنی الذین وهم ترجمه آمنوا را لحاظ کرده اند

متشابهات:

1: درغیر ازمفترقات دربقیه مواردباهم شبیهندمثلا هیچکدام نقش مفعول به بودن هم درجاءهم رادرترجمه خودلحاظ نکرده اند. 2 : واودرجمله وماکید……استینافیه است پنج مترجم درمعنای (ولی،اما)آورده انددرحالی که ترجمه واواستینافیه باروح زبان فارسی ناسازگاراست .

نکته: به نظر من ازمیان تراجم ترجمه آقای مکارم بهتر است چون موا رد درمفترقات رابهتر رعایت کرده اند

ترجمه پیشنهادی: هنگامی که آنها را ازجانب ما حقی آمدگفتند : پسران كسانى را كه همراه موسى ايمان آورده‏اند بكشيد و زنانشان را زنده نگه داريد. حیله ومکر کا فران جزدرگمراهی نیست .

نشست پژوهشی

به مناسبت هفته پژوهش ،نشست پژوهشی با عنوان (تشکل های پژوهشی موانع ،آسیب ها و راههای نهادینه سازی) در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن فاطمة الزهرا (سلام الله ) خمینی شهر با حضور استادان گرانقدر حوزه بر گزار شد و در آن به بررسی راهکارهایی که به وسیله ی آن طلاب به پژوهش علاقه مند می شوند، پرداخته شد.

سخن پژوهشی

 

کم رنگ ترین جوهر ها از قوی ترین حافظه ها قوی تر عمل می کند


،در وجودت محققی خفته است بیا بیدارش کنید.

 

 

 

 

(روش شناسی ترجمه قرآن کریم اعظم مختاری

[آیه 17 سوره مبارکه غا فر]

(( الْيَوْمَ تُجزَى‏ كلُ‏ُّ نَفْسِ  بِمَا كَسَبَتْ  لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ  إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ))

ترجمه لغات مشکل:

الجزاء: مكافات.                                    (قاموس)

الجَزَاء: بی نیازی وکافی بودن،                (مفردات راغب)

الجَزاءُ: پاداش دربرابرچیزی، جزاء اعم ازثواب وعقاب استعمال میشود درهمه موارد            (التحقیق)

حساب: استعمال عدد                               (قاموس)

حساب: شمردن                                        (مفردات راغب)

حساب:رسیدگی                                           (التحقیق)

ترکیب:

الْيَوْمَ: ظرف زمان متعلق به فعل عام مذکور(تجزی) ظرف لغو(ال عهدذکری)، تُجْزى‏: مضارع مجهول،كُلُّ: نائب فاعل،نَفْسٍ: مضاف إليه، بِ: سببیت، ما: موصوله باصله اش جارومجرورمتعلق به فعل خاص مذکورمقدم(تجزی)

ظرف لغو،كَسَبَتْ: فعل ماضی،لاظُلْمَ:لانفی جنس،ظلم: اسمش مبنی برفتح وخبرش محذوف، الْيَوْمَ: ظرف زمان ،الله: اسم انَّ،سریع: خبرانَّ، الحساب: مضاف الیه

ترجمه آقایان :

مشکینی:  ا مروز هر كسى در مقابل اعمالى كه كسب كرده جزا داده مى‏شود و يا تجسم و تبلور عين عملش جزاء او خواهد بود، امروز (از هيچ كس بر هيچ كس) ستمى نمى‏رود، همانا خداوند سريع الحساب است (و حساب همه انس و جن بر او طولانى و سنگين نيست).

انصاریان:  امروز هر كس را در برابر آنچه انجام داده است، پاداش مى‏دهند. امروز هيچ ستمى وجود ندارد يقيناً خدا در حسابرسى سريع است.

مکارم : امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده است پاداش داده مى‏شود امروز هيچ ظلمى نيست خداوند سريع الحساب است!

موسوی: امروز هر كسى به آنچه كه كرده است جزا داده مى‏شود امروز ديگر ظلمى نيست چون كه خدا سريع الحساب است

فولادوند: امروزهركسى به[موجب‏]آنچه انجام داده است كيفرمى‏يابد.امروزستمى نيست آرى،خدا زود شماراست.

مفترقات:

1:تُجزَی: راآقایان مشکینی،مکارم وموسوی به صورت مجهول ترجمه کرده اند ولی آقایان انصاریان و فولادوند به صورت معلوم ترجمه کرده انددرحالی که فعل مجهول است0 2:كُلُّ: راآقای انصاریان(هرکس را)ترجمه کرده اندبنابراینکه این نائب فاعل دراصل مفعول به فعل درحالت معلوم بوده ولی بقیه آقایان (هرکسی) ترجمه کرده اند ومبنا مجهول بودن فعل را در نظرگرفته اند . 3: باء: سربما را آقایان مشکینی، انصاریان، مکارم بمعنای مقابله ترجمه  کرده اند آقایان موسوی و فولادوندباءرابه معنای  سببیت ترجمه کرده اند. 4 : ما: آقایان انصاریان و فولادوند معنای  که را برای اینکه صله بودن رابرساند درترجمه خود نیاورده اندولی بقیه مترجمین آنرادرترجمه آورده اند. 5:لاظلم: را آقایان مشکینی، انصاریان، مکارم در معنای نفی جنس یعنی (هیچ) بکار برده اند ولی آقایان موسوی و فولادوند معنای  نفی جنس یعنی(هیچ) را بکار نبرده اند با اینکه لانفی جنس است.  6:إنّ: راآقایان مکارم،موسوی،فولادوند ترجمه نکرده اند وآقای مشکینی معنی همانا را نوشته که حالت تاکید را تا حدودی می رساند درعین حال از حالت کلیشه ای بودن خارج است ولی آقای انصاریان به معنی یقیناً گرفته و تاکید درإنّ را کامل رسانده است . 7:  جمله    إ ِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ: جمله تعلیلیه است وآقای موسوی باآوردن کلمه چون علت بودن جمله رارسانده اندکه البته بهتربودداخل پرانتز قرار میدادند ولی بقیه آقایان تعلیلی بودن را نرسانده اند. 8: کلمه سَرِيعُ الحِْسَابِ : راآقای فولادونددرمعنای(زودشماراست)آورده که متناسب بامعنای لغوی کلمه است وآقای انصاریان درمعنای(درحسابرسی  سریع است) ولی بقیه مترجمین خود(سریع الحساب) راآورده اند .

متشابهات:

درغیر ازمفترقات دربقیه موارد باهم شبیهند

نکته:

1: به نظرمی رسدنوع ترجمه آقای مشکینی ،ترجمه تفسیری است به خاطرتوضیحات اضافی که داخل گیومه قرارداده است .   2:  به نظرمن ازمیان این تراجم ،ترجمه آقای انصاریان بهترازتراجم دیگراست

ترجمه پیشنهادی :

امروز هرنفسی دربرابرآنجه که انجام داد ،جزاداده میشود که دراین روزهیچ ظلمی نیست )چراکه)قطعاًخداوندسریع الحساب است(17)

[آیه 18 سوره مبارکه غا فر]

(( وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الاَْزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الحَْنَاجِرِ كَاظِمِينَ  مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لَا شَفِيعٍ يُطَاعُ))

ترجمه لغات مشکل:

الازفه:معنای حقیقی این ماده قرب ونزدیکی همراه باشتاب .معنای مجازی آن تنگی وقت میشود (التحقیق)

الازفه:نزدیکی قیامت                                                                                                           (مفردات راغب)

الازفه:نزدیکی وقرب                                                                                                            (مصباح)

الازفه:دلالت داردبرنزدیکی ومقاربه                                                                                     (مقاییس)

الازفه:نزدیکی قیامت وقرب                                                                                                (مجمع البحرین)

القلوب : جمع قلب:برگرداندن ازوجهی به وجه دیگر                                                          (مفردات راغب)

القلوب:  بر گرداندن، وارونه کردن                                                                    ‏                 (قاموس قران)

القلوب: برگرداندن شیء ازوجه خودش                                                                            (لسان العرب)

القلوب : تعبیر میشودازآن به قلب                                                                                        (صحاح)

القلوب:اصل واحدی داردآن هم تحول مطلق مادی ،معنوی،زمانی،مکانی،یادرحالت،صفت،موضوع     (التحقیق)

الکاظمین: حبس و نگهدارى غيظ است در سينه خواه بواسطه عفوّ باشد يا نه0                                     (قاموس قران)

الکاظمین: اصل واحدکه دلالت داردبرمعنی واحدکه آن نگه داشتن جمع چیزی است                            (مقاییس)

الکاظمین: نگهداری آنجه درنفس است ازعفو یاغیظ                                                                            (مصباح)

الکاظمین: ضبط شیء وحبس کردنش درباطن ازاینکه آشکارشود مثل حزن،غم،غیظ و                          (التحقیق)

حمیم: مطلق مهربانی كه در حمايت طرف، گرم و محكم است و احتياج بخويشاوند بودن نيست        (قاموس قران حميم:دردومعنابکاررفته:خویشاوند،آب بسیار داغ که اهل آتش ازآن مینوشندوبه بدنهایشان اصابت میکند

(مجمع البحرین)

حمیم: اطلاق میشودبردوست ورفیق شفیق به خاطرگرمای محبت وعلاقه شدید                                     (التحقیق)

الشفِيع:صاحب شفاعت                                                                                                                    (لسان العرب)                                 الشفيع: صاحب شفاعت                                                                                                                (مجمع البحرین)

الشفیع:الحاق شیء یانیروبه دیگری براتی هدفی مطلوب وبه دست آوردن نتیجه موردنظر                   (التحقیق)

ترکیب:

وَاو: استینافیه، انذرهم فعل امر، فاعل انت ،هم: مفعول به اول،یوم : مفعول به دومالْآزِفَةِ: نعت برای منعوت

محذوفه(قیامه)،إِذ: بدل من يوم، الْقُلُوب : مبتدأ ، لَدَى : ظرف مكان متعلق به فعل عام محذوف ظرف لغوخبر،

الْحَناجِر: مضاف إليه ،كاظِمِين: حال منصوب ، ما نافية للظَّالِمِين جارومجرورمتعلق به فعل عام محذوف خبر

مقدم، مِن: حرف جر زائد ،حَمِيم: مبتداموخرلفظاًمجرور محلامرفوع،وَ لا شَفِيع: معطوف بر من حميم،يُطاعُ: فعل مضارع مجهول  نائب فاعل، هو: مستتر، وجمله صفه  برای شفيع

ترجمه آقایان :

مشکینی: وآنها را از روزآن حادثه نزديك (روز قيامت) بيم ده هنگامى كه دل‏ها (از هول و دهشت از جا كنده شود و) نزديك گلوگاه‏ها رسد در حالى كه اندوه خود رافرو مى‏خورند (در آن روز) ستمكاران را نه خويشاوندى هست و نه شفاعتگرى كه گفتارش پذيرفته شود.(18)

انصاریان: وآنان را از روز نزديك بيم ده،آن گاه كه [از شدت ترس‏] جان‏ها به گلوگاه رسد، در حالى كه همه

وجودشان پر از غم و اندوه است.براى ستمكاران هيچ دوست مهربانى و شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود، وجود ندارد! (18)

مکارم : و آنها را از روز نزديك بترسان، هنگامى كه از شدّت وحشت دلها به گلوگاه مى‏رسد و تمامى وجود آنها مملوّ از اندوه مى‏گردد براى ستمكاران دوستى وجودندارد، و نه شفاعت كننده‏اى كه شفاعتش پذيرفته شود. (18)

موسوی: اى پيامبر ايشان را از روزآزفه بترسان، ازآن وقتى كه دلها از شدت ترس به گلوگاه مى‏رسد ودچارترس و اندوه شديد مى‏گردد روزى كه براى ستمكاران هيچ دوست و هيچ شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود نيست (18).

فولادوند : و آنها را از آن روزِ قريب [الوقوع‏] بترسان، آن گاه كه جانها به گلوگاه مى‏رسد در حالى كه اندوه خود را فرومى‏خورند. براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعتگرى كه مورد اطاعت باشد. (18)

مفترقات:

1: واو: استینافیه است وآغازکردن جمله با(واو) باروح زبان فارسی سازگاری ندارد وآقای موسوی این نکته را  رعایت کرده و (واو) رادرترجمه نیاورده اند برعکس بقیه مترجمین که واورادرترجمه خودآورده اند. 2: بر اساس اینکه کلمه الْآزِفَةِ : به معنی نزدیک و قریب بودن است آقایان برهمین اساس ترجمه لغوی ترجمه کرده اندیک نوع گنگی و ابهام درآن دیده می شودآقای مشکینی  با توضیح تفسیری (روز قیامت) این گنگی را برطرف کرده اند.    3:کاظمین: آقایان مشکینی وفولادوندکاظمین رادرمعنای (فرو میخورند)یعنی درمعنای لغوی آن ترجمه کرده اند ولی سه مترجم دیگر درمعنای(سرشار ومملوبودن وجودشان ازغم) ترجمه کرده اند. 4:آقایان انصاریان وفولادوند حال بودن کاظمین رادر تر جمه خودآورده اندولی سه مترجم دیگرمعنای حال رالحاظ نکرده اند. 5:  ماللظالمین: آقایان مشکینی ،مکارم وفولادوندمانفی جنس بمعنی هیچ راترجمه نکرده اندولی آقایان انصاریان وموسوی ترجمه ما راآورده اند بخصوص آقای موسوی کلمه (هیچ) رادرموردلاشفیع هم تکرارکرده است .

متشابهات:

درغیر ازمفترقات دربقیه مواردباهم شبیهند

نکته:

به نظرمن ازمیان این تراجم ، قسمت اول آیه ترجمه آقای مشکینی بهتراست(زیرا مفهوم آزفه راخوب رسانده ولی ما نافیه راترجمه نکرده است)وقسمت دوم آیه ترجمه آقایان انصاریان وفولادوندبهتر است(زیرا حال بودن

کاظمین را لحاظ کرده اند)وقسمت سوم آیه ترجمه آقای موسوی بهتر است(زیرا مفهوم آزفه راخوب نرسانده ولی ما نافیه راخوب ترجمه کرده است)

ترجمه پیشنهادی:

آنان را از روز(قیامت) نزديك شونده بيم ده، هنگامى كه جان‏ها به گلوها مى‏رسد در حالى كه اندوهگين‏اند، براى ستمكاران هيچ  دوست و هيچ شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود نيست .

هفته پژوهش

هفته ی پژوهش مبارک باد

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/clock/pishnamayesh/2mahdi/1.jpg