نظام معنا شناسی فطرت در قرآن (اکرم حاجیان)
مفهوم شناسی
1 – معنای لغوی
اصل فَطْر شکافتن طولی است و هنگامی که گفته می شود : ( فَطَرتُ ألشاة) منظور دوشیدن گوسفند با دو انگشت است ؛ و از همین معنا کلمۀ فِطرت اخذ شده است.
و جملۀ (فَطَرَ الله الخلق َ) به معنای آفریدن و پدید آوردن.
2- معنای اصطلاحی :
فطرت ِ خدایی آن نیرویی است که از معرفت ایمان در وجود انسان قرار داده شده است.(راغب ، 1387،ص640)
فِطرت بر وزن فِعلت به اصطلاح اهل ادب بنای نوع را می رساند و در کلمۀ مورد بحث نوعی از خلقت است و فِطرة الله به نصب خوانده می شود چون در مقام واداری شنونده است ، چنین معنا می دهد که ملازم فطرت باش. (حسین طباطبایی ، 1375،ص267)
بررسی کاربرد واژۀ (فطرت ) در قرآن :
واژۀ ( فطرت ) در قرآن کریم یکبار به کار رفته است.
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ….» (سوره روم ،آیۀ 30)
کلمۀ (فطرت ) در آیۀ محل بحث منصوب است به فعل محذوفی که مفهوم آن (اغراء) است یعنی : بگیر: فطرت الهی را ، درونت را مواظب باش ، خذُ فطرة الله ، اَلزِم فِطره الله
یعنی : فطرت خدایی را که سرشت تو برآن است ، بگیر.
معنایی اخذ دین خدای آن است که فطرتتان را رها نکنید . دعوت به دین الهی به منزلۀ ترغیب به فطرت است و اخذ دین ، همان دریافت فطرت خدا خواه و خداجویی آدمی است چنان که اخذ فطرت و نگهبانی از آن ، همان دریافت اسلام و نگهداری از آن است.(آیة الله جوادی آملی ،1386ص 148)
همچنین فِطرة ، بر وزن فِعلة آمده است و این هیأت در زبان عرب برای هیأت و چگونگی فعل آمده است ؛ مثل جِلسه که برای هیأت جلوس است. در اینجا اشاره به کیفیت خلقت و نوعی خاصی از آفرینش است. پس مفاد کلمه فطرة الله این است که با کیفیت ایجاد ملازم باش و چون ایجاد و وجود حقیقت واحده است و فرق میان آن دو گفته می شود ، کیفیت ایجاد ، مساوی کیفیت وجود است ، از این رو (فطرة الله ، یعنی ملازم با کیفیت وجود خود باش یا ملازم با صفات وجود خود برای کشف کمالات سابقه باش (محمد علی شاه آبادی ،1360،ص3)
اضافه شده فطرت به (الله ) در (فطرة الله ) حاکی از نکته بسیار مهمی است و آن اینکه کمال حقیقی نوع انسان ، رسیدن به (الله ) است. (الله ) اسمی است که جامع جمیع کمالات است.
به طوری که هیچ کمالی در آن بر کمال دیگر غلبه و ظهور ندارد. (ابراهیم صدر الدین شیرازی ، 1419،ص49)
در این آیه خدای تعالی مردم را طوری آفریده که طبعاً و به ارتکاز خود خدا را بشناسد و عقیده به وجود صانع ، امری است که در قلب انسان مرکوز و جزء طبیعت و خلقت است و (فطرة الله ) : عبارت است از قدرت بر شناختن ایمانی که آب و گل آدمی سرشته شده است.(ابولحسن شعرانی ،1398،ص 266)
آیه فوق بیانگر چند حقیقت است:
1 – خدا شناسی : بلکه دین و آیین به طور کلی و در تمام ابعاد ، یک امر خطری است و باید هم چنین باشد.
2 – دین به صورت خالص و پاک : از هر گونه آلودگی ، در درون جان آدمی وجود دارد ، و انحرافات یک امر عارضی است ، بنابر این وظیفۀ پیامبران این است که این امور عارضی را زایل کننده و به فطرت اصلی انسان امکان شکوفایی دهد. که آیه در همۀ نکاتش (فطرت الله ) را بیان می کند.
3 – جمله (لاتبدیل خلق …..) تأکید دیگری بر مسألۀ (فطری بودن دین مذهب ) و عدم امکان تغییر این فطرت الهی است ، هر چند بسیاری از مردم ، بر اثر عدم رشد کافی ، قادر به درک این واقعیت نباشد.(آیة الله مکارم شیرازی ، 1386، ص 441 و 442)
4- جمله (فطرة الله ) یعنی چیزی که در اعماق وجود انسان ریشه دو انده ی همواره به صورت یک اصل ثابت باقی و برقرار خواهد بود ، این جمله ای است پر معنی و اعجاز آمیز ، چرا که مطالعات دانشمندان امروز نشان داده که علاقه مذهبی از ریشه دار ترین علاقه های انسان است که در طول تاریخ همیشه وجود داشته و همچنان استوار خواهد ماند. (آیة الله مکارم شیرازی ، 1375 ، ص 99)
بنابراین در جملۀ مزبور اشاره است به اینکه بر دین اسلام اقامه وجه کنی ، همان دینی است که خلقت بدان دعوت و فطرت الهی به سویش هدایت می کند ، آن فطرتی که تبدیل پذیر نیست.
پس هیچ انسانی ، هیچ هدف و غایتی ندارد مگر سعادت ، همچنان که تمامی انواع مخلوقات به سوی سعادت خود و آن هدفی که ایده آل آنها ست هدایت فطری شده اند و طوری خلق شده و به جهازی مجهز گشته اند که با آن غایت و هدف مناسب است.(علامه طباطبایی ، 1375،ص 267)
کلام نهایی : آیه اشاره به آن است که : خداوند در نهاد اولی انسان ، توحید ، یکتا پرستی و هر گونه صفت و خوی پسندیده ای را قرار داده است، ولی وسوسه های شیطانی و هوا و هوس ها انسان را از این مسیر صحیح منحرف می سازد و به بیراهه می کشاند.(مکارم شیرازی ، 1386، ص 445).
بررسی کاربرد مِصداق واژۀ (فطرت ) در قرآن کریم
واژۀ (صبغة الله ) یکبار در قرآن کریم به کار رفته است ، (صبغة الله ) مترادف (فطرت الله ) می باشد.
(صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ) (سوره بقره آیۀ :138)
کلمۀ (صِبْغَةَ اللَّهِ) ، نحوین دربارۀ ترکیب این عبارت اختلاف نظر دارند : نخست این است که مفعول مطلق برای فعل محذوفی باشد . توگویی فرموده است : (اِصطبغُو (صبغة الله )
ثانیاً : مفعول به باشد برای فعل محذوفی (اِتَّبعوا صِبْغَةَ اللَّهِ)
ثالثاً : بدل بوده باشد از (ملَّة ابراهیم که در آیات گذشته بوده)
مفسران در تفسیر این عبارت بیشتر به ترکیب نخست گرایش دارند و می گویند :( صِبْغَةَ اللَّهِ) یعنی خداوند ما را پاک داشت و استعداد گرایش حق را در ما پدید آورد تا به رسالت پیامبران ایمان آوریم ، از آرای سران و هوای نفس و هنجارهای نادرست آنان پیروی نکنیم و چنانکه لباس را با رنگ می آرایند ، این مومنان نیز مزین به همین عملکرد ها و باورها هستند.(بهاء الدین خرمشاهی ، 1377، ص 1366).
(صِبْغَةَ اللَّهِ) مثل فطرت منصوب به اغراء است : یعنی ملازم با رنگ الهی باشید ، بهترین رنگ آمیزی خداوند ، هیچ بهتر از ذات اقدس اله جان آدمی را رنگین نمی کند ، زیرا خدا انسان را با رنگ توحید و یکتا پرستی آفریده و این رنگ توحید سازنده انسانیت انسان است و از ذات او جدا نیست.(ایة الله جواد آملی ،1386)
کلمه (صِبْغَةَ اللَّهِ) از ماده (ص ، ب ، غ ) است و نوعیت را افاده می کند. می فهماند این ایمان که گفتگویش می کردیم ، یک نوع رنگ خدایی (ایمان و توحید خالص) است که ما به خود گرفته ایم و این بهترین رنگ است ، نه رنگ یهودیت و نصرانیت که در دین خدا تفرقه انداخته ، آن طور که خدا دستور داده بپانداشته است .(علامه طباطبایی ، 1375، ص 472).
جابه جا کردن (فطرت الله ) با (صِبْغَةَ اللَّهِ)
از همان فطرت و سرشتی که خدا همۀ مردم را بر آن آفریده است پیروی کنی ، چرا که آفرینش و خواست آفریدگار هستی بر اساس فطرت توحید گرایانه و به دور از شرک و بیداد است . او جهانیان را به گونه ای آفریده است که به سوی او روند و او را بپرستند و کرداری شایسته پیشه سازند.(حسن طبرسی ، 1380، ص 133)
رنگ الهی ، بهترین رنگ آمیزی خداوند است.
« در صدر آیۀ ، چنان از فطرت سخن می گوید که کل آیۀ را شامل می شود و آیۀ شریفه تاکید می کند که این سنت و روشی پایدار است که خلقت از ازل بر آن نهاده شده است و تنها راه رستگاری و مقصود اصلی خلقت (انسان ) به این است که این فطرت الهی در او شکوفا شود.
از این رو درصدر آیۀ شریفه ، ملازمه و توسل به آن را با عبارت (فطرة الله ) تاکید کرده است.
اما در واژۀ (صِبْغَةَ اللَّهِ) ، رنگ الهی سخن می گوید : که ایمان و توحید خالص می باشد. که در صدر آیۀ توحید خالص و ایمان در آن نهفته است که امکان جابجایی با (فطرة الله ) وجود ندارد و مثل آیۀ (فطرة ) تأکید می کند.
در حقیقت این همان بی رنگی و حذف همۀ رنگها است.
« پس جا بجایی ، آستانۀ اهمیت مطلب نمی رساند .»
( فطرت ) سرشتی جاودانی و تغییر ناپذیر ، هرچند بسیاری از مردم به این واقیعت توجه داشته باشند. ولی (صِبْغَة ) رنگ الهی است که همه کس را شامل می شود (محمد بیستونی ، 1382، ص 144)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ابراهیمی در 1394/11/04 ساعت 05:23:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1394/11/04 @ 05:39:24 ب.ظ
مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
ممنون از وقتی که گذاشتید!
دوست عزیز از حضور شما در وبلاگمان خوشحال می شویم!