موضوع: "بدون موضوع"

خواندن متن عربی

برای خواندن متی عربی به دانشهای صرف ولغت ونحو نیاز داریم.دانش صرف اعراب ساختار کلمه را مشخّص  می­کند.به عنوان مثال برای خواندن فعل مجهول باید با ساختار فعل مجهول آشنا باشیم.یا برای خواندن فعل امر لازم است،به نحوه­ی ساخته شدن آن آگاهی داشته باشیم.همچنین دانستن اوزان ثلاثی مجرد وثلاثی مزید، ضروری است.اگر ما با وزن کلمه­ی «مباحثه»آشنا نباشیم ممکن است به جای آنکه آنرامُباحَثَة تلفظ کنیم به اشتباه آنرا مُباحِثِة تلفظ کنیم.بنا براین برای خواندن متن عربی محتاج به دانش صرف هستیم.لکن از آنجا که مخاطبان این کتاب با این دانش آشنا هستند و بنای ما به اختصار گویی است،خوانندگان محترمی را که آشنایی لازم با دانش مذکور را ندارند به مطالعه­ی کتب صرفی حواله   می­دهیم.

کسانی که آشنایی مختصری با زبان عربی دارند می­دانند اوزان برخی ازکلمات سماعی است.بنا بر این لازم است به کتاب لغت مراجعه نماییم.به عنوان مثال فعل مضارع معلوم«یشمل»را ازلحاظ صرفی می­توان بر وزنهای«یَفعِلُ،یَفعَلُ، یَفعُلُ»خواند.تنها راه برای تعیین وزن «یشمل»مراجعه­ی به کتاب لغت است.وقتی به کتاب لغت مراجعه می­کنیم،می فهمیم «یشمل»بر وزن«یَفْعُلُ»است.بنابراین باید کلمه­ی مذکور، یَشْمُلُ خوانده شود.

درمتن خوانی بیشترین نیاز را به علم نحو داریم.بنابراین ما تمرکز خود را به بیان قواعدنحوی مؤثر درمتن خوانی اختصاص می­دهیم.واز ذکر مباحثی که نفعی در متن خوانی ندارند وصرفاً باعث تطویل می­گردند پرهیز   می­نماییم.به عقیده­ی بنده که این عقیده ناشی از تجربه­ی درتدریس می­باشد،اگر طلبه و دانشجو بر این قواعد مسلّط شوند به راحتی قادر خواهند بود اکثر متون را به طور صحیح بخوانند.

حقیقت زینب سلام الله علیها



 

 

کیست  زینب همیشه بی همتا /  نور مستور  عالم  بالا
کیست زینب نفس نفس حیدر/کیست زینب تپش تپش زهرا

کیست زینب حسین پرده نشین/کیست زینب حسن به زیرکسا
کیست زینب کسی چه می داند /غیر آن  پنج  آفتاب هدیٰ

کیست  زینب  تلاطم عباس /کیست  زینب  تموّج دریا
ذو الفقار  علی میان نیام /اوج نهج البلاغه ای  شیوا

کیست زینب فراتر از مریم /روشنی بخش هاجر و حوّا
کیست زینب حجاب جلوهٔ غیب/صبر اعظم، صلابت عظما

قلمم بشکند چه می گویم /من و اوصاف زینب کبری؟

من چه گویم که گفت اربابم /حضرت عشق، التماس دعا
السلام ای شکوه نام حسین /دومین فاطمه، تمامِ حسین

آسمان هم درانحصارش بود/کهکشان گوشه ی نقابش بود
آتش؛  آتش گرفته ی نورش / آب سیراب آبشارش بود

بعد پنجاه و چندسال حسین /باز هم غرق در بهارش بود

نشست های تخصصی برگزار شده در سال 1391

نشست آشنایی با متون تخصصی انگلیسی در زمینه ی تفسیر و علوم قرآن با محوریت دائره المعارف اسلام لایدن هلند/
سرفصل های گفتگو: آشنایی با واژگان تخصصی در زمینه ی دیدگاه تحریف نسخه ی عثمانی از نظر شیعه کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

(نقد و بررسی دیدگاه خاور شناسان: مقاله تشیع و قرآن ویراسته ی خانم دکترمک اولیف)(متون تخصصی انگلیسی نقد و ترجمه منتخبات مقاله شیعه و قرآن)
نشست نظریه های پردازی علمی قرآن /کارشناس و سخنران : : سرکارخانم احترام رستمی

بازتاب کتاب فصل الخطاب محدث نوری در کتاب احسان الهی ظهیرو دائره المعارف قرآن لیدن کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی


آشنایی با دائره المعارف اسلام لایدن و دائره المعارف قرآن کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

فرقه قرآنیون و بررسی دلایل و نقد نظرات آنان کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

معرفی مستشرقان و نظریات آنان/ نشست جامعیت کتاب و سنت با حضور خانم رستمی

منبع شناسی تخصصی کارشناس و سخنران جناب آقای برقی کار

آشنایی با مبانی ،روش ها و گرایش های تفسیری روض الجنان کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

مباحث دین شناسی کارشناس و سخنران جناب آقای استاد عمیق

نشست های تخصصی برگزار شده در سال 1391

فطرت

«فطرت» به عنوان تواناترين انگيزه‏ها و غرايز انسانى از دو راه قابل شناسایی است : از راه طبیعی و از راه قران و روایات.
شناخت فطرت از راه طبیعی خود به دو صورت ممکن است .
1) بروز آثار فطرت در تنگناى زندگى
آنچه بيش از هر چيز سرشت و فطرت خداشناسى را در وجود انسان‏آشكار مى‏سازد يك رشته حوادث و پيشامدهايى است كه انسان را در ناتوانى و اضطرار قرار مى‏دهد. چون انسان در حال درماندگى از تمام عوامل زندگى و افكار خود غافل مى‏شود و با تمام قوا از نهاد خود به قدرتى كه فوق تمام قدرتهاست، توجّه مى‏كند گر چه نمى‏تواند آن را احساس و درك كند، به همين مقدار تشخيص مى‏دهد كه انگيزه‏اى درونى او را به يك قدرت بزرگ ناديدنى رهبرى مى‏كند و از او كمك و يارى مى‏طلبد.
در نگاهى به تاريخ گذشتگان به مردمى برمى‏خوريم كه به پيروى از تمايلات خود، راه طبيعى زندگى را رها ساخته و از نداى فطرى سرباز زده، گرفتار فساد و گمراهى مى‏گرديدند، اضطرابات روحى و اخلاقى وضع زندگى آنها را دگرگون مى‏ساخته، و مانند كلافه سردرگمى سر رشته زندگى را از دست مى‏دادند. در اين وقت براى راهنمايى آنها از طرف خدا پيامبرانى برگزيده مى‏شدند و آنها را به پيروى از سرشت و فطرتشان دعوت مى‏كردند. قرآن مى‏فرمايد:
وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ* ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا.
در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر (آنكه قبل از آمدن پيامبر) مردم آن را بسختى و بيمارى دچار كرديم، شايد زارى كنند. آنگاه به جاى بدى خوبى آورديم تا فزونى گرفتند.
به طورى كه از آيه استفاده مى‏شود مردمى از راه حق منحرف مى‏شدند، و خداوند روى لطفى كه به بندگان دارد نمى‏خواست آنها تا انجام زندگى به گمراهى خود ادامه دهند. لذا يك رشته حوادثى براى آنها پديد مى‏آورد تا هم كيفرى براى اعمال زشت آنها باشد، از طرفى هم براى پذيرش و قبول حقيقت آمادگى بيشترى پيدا كنند و فطرت خفته آنها بيدار گردد. در اين موقعيّت كه پيامبرى از طرف خدا مى‏آمد و آنها را به اطاعت از احكام فطرت و روش طبيعى زندگى دعوت مى‏كرد، به اشتباه خود پى مى‏بردند و بر آنها آشكار مى‏شد كه آنچه را پيامبر خدا مى‏گويد،
مورد تأييد و قبول فطرت آنها مى‏باشد. در واقع گرفتارى و بلاى آنها عاملى بوده كه جلوه فطرت را براى دريافت حقيقت بارزتر سازد و به دعوت پيامبر- كه به حكم فطرت دعوت مى‏كند- پاسخ مثبت دهند و از غفلت و بى‏خبرى به خود آيند و آگاهى يابند.
بطور كلّى مى‏توان گفت هر انسانى در تمام عمر- اگر چه يك مرتبه هم باشد- به بلايى گرفتار شده كه در آن حال اضطرار و درماندگى، انگيزه فطرى او جلوه مى‏كند و او را به خداى يگانه متوجّه مى‏سازد، تا گواهى باشد كه سرشت او بر خداشناسى است. زيرا انسان در حال درماندگى، از همه كس قطع اميد كرده، به قدرتى بالاتر از قواى بشرى ارتباط پيدا مى‏كند حقيقتا خدا را دريافته و در اثر جلوه آن نور ازلى وجودش آرامش يافته است. اين است كه قرآن مى‏فرمايد:
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ. يا (آن خدايى) كه درمانده را وقتى كه بخواندش اجابت كند.
اين اثر فطرت و سرشت هر انسانى است كه در موقع اضطرار او را به خدايش رهبرى مى‏كند. ولى وجود انگيزه‏هاى گوناگون در انسان و شيفتگى او به يك رشته خواسته‏هاى نفسانى و لذّات جسمانى موجب مى‏گردد، وقتى كه از حادثه رهايى يافت، خدا را از ياد ببرد و بروز تمايلات نفسانى، نورانيّت فطرت را در وجود او ناتوان مى‏سازد، و از خداى خود غافل مى‏گردد كه كلام خدا بر آن گوياست:
فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ‏
و چون به كشتى سوار شوند، خدا را بخوانند و دين را خاص او كنند، و چون بخشكيشان رساند، آن وقت، همانها شرك آورند.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏.
و چون انسان با محنتى برخورد كند، ما را در حالى كه خفته يا نشسته يا ايستاده بخواند، و همين كه محنتش را از او برداريم، گويى اصلا ما را براى‏محنتى كه بدو رسيده، نخوانده بود.
2) دقت در نشانه‏هاى آفريدگار
براى بارز ساختن اثر فطرت تا همواره در زندگى انسان جلوه‏گر باشد و نداى فطرت پيوسته انسان را به اطاعت و پرستش خداى يگانه وادار نمايد، بايد فطرت را پرورش داده، او را تقويت كرد. اين كار از راه مطالعه در آثار و نشانه‏هاى قدرت پروردگار امكان‏پذير است،. شناسايى فطرت در قرآن و گفتار امامان‏
راه دیگر براى اثبات وجود فطرت در انسان، آيات قرآن و روايات پيشوايان دين است كه در اين مورد رسيده است. ذيلا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:




فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‏.
صورت (توجّه) خود را برابر با دين معتدل بدار، (زيرا پيروى از دين حق) سرشت خدايى است كه مردم را بر آن سرشت نهاده است و خلقت خدا تغيير پذير نيست. اين است دين استوار، ولى بيشتر مردم آن را نمى‏دانند.
از نكاتى كه در اين آيه شايان توجّه است، آنكه ايمان به مبانى دينى از امور غيبى است و دور از دسترس حواس قرار گرفته و عموم افراد بشر به سرشت ديندارى آفريده شده‏اند. همچنين تبليغات سوء و اشتباهكارى مغرض و مخالفى نمى‏تواند آن را تغيير و تبديل دهد و با گرايش فطرى است كه انسان مى‏تواند به مبانى دينى معتقد شود و ايمان آورد.
در تفسير اين آيه روايات فراوانى از پيشوايان دين رسيده است كه ، فطرت الله به فطرت ومعرفت وفطرت توحید تفسیر شده است. که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
علاء بن فضيل گويد: از امام صادق (عليه السّلام) سؤال شد منظور از فطرتى كه خداوند مردم را بر آن سرشته است چيست؟ حضرت فرمود:خداوند مردم را به سرشت يگانه پرستى و ديندارى آفريده است.
زراره نيز از حضرت امام صادق نقل مى‏كند كه در تفسير اين آيه فرمود:فطر هم على معرفة انه ربهم و لو لا ذلك لم يعلموا اذا سئلوا من ربهم و لا من رازقهم. خداوند مردم را به
سرشتى آفريده كه خداى خود را بشناسند، زيرا اگر چنين نمى‏بود، هر گاه از خدا و روزى بخشنده آنها سؤال مى‏شد، او را نمى‏شناختند.
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ‏. (بندگان خدا گويند) رنگ خدا داريم و كيست كه رنگ او از خدا بهتر است، و ما پرستندگان اوييم.
ابان بن تغلب در تفسير آيه از امام جعفر صادق (عليه السّلام) آورده:منظور از اين رنگ‏آميزى خداوند، اسلام است؛ يعنى سرشت بشر به پيروى از اسلام آفريده شده است. چون دين مقدّس اسلام عقايد را تغيير مى‏دهد. و همانطور كه رنگ زينت و آرايش براى پارچه و اشياء ديگر است، اسلام نيز براى مسلمين هم پيرايش است و هم آرايش؛ چه پيروى از اعتقادات و عبادات و اخلاقيات آن، ظاهر و باطن انسان را آرايش مى‏بخشد .
خداوند سرشت انسانها را طورى آفريده كه اگر تحت تأثير انگيزه‏هاى انحراف دهنده قرار نگيرند، به وجود خداى يگانه اعتراف دارند.
خانم آقابابایی گزینش احترام رستمی

فطرت

«فطرت» به عنوان تواناترين انگيزه‏ها و غرايز انسانى از دو راه قابل شناسایی است : از راه طبیعی و از راه قران و روایات.
شناخت فطرت از راه طبیعی خود به دو صورت ممکن است .
1) بروز آثار فطرت در تنگناى زندگى
آنچه بيش از هر چيز سرشت و فطرت خداشناسى را در وجود انسان‏آشكار مى‏سازد يك رشته حوادث و پيشامدهايى است كه انسان را در ناتوانى و اضطرار قرار مى‏دهد. چون انسان در حال درماندگى از تمام عوامل زندگى و افكار خود غافل مى‏شود و با تمام قوا از نهاد خود به قدرتى كه فوق تمام قدرتهاست، توجّه مى‏كند گر چه نمى‏تواند آن را احساس و درك كند، به همين مقدار تشخيص مى‏دهد كه انگيزه‏اى درونى او را به يك قدرت بزرگ ناديدنى رهبرى مى‏كند و از او كمك و يارى مى‏طلبد.
در نگاهى به تاريخ گذشتگان به مردمى برمى‏خوريم كه به پيروى از تمايلات خود، راه طبيعى زندگى را رها ساخته و از نداى فطرى سرباز زده، گرفتار فساد و گمراهى مى‏گرديدند، اضطرابات روحى و اخلاقى وضع زندگى آنها را دگرگون مى‏ساخته، و مانند كلافه سردرگمى سر رشته زندگى را از دست مى‏دادند. در اين وقت براى راهنمايى آنها از طرف خدا پيامبرانى برگزيده مى‏شدند و آنها را به پيروى از سرشت و فطرتشان دعوت مى‏كردند. قرآن مى‏فرمايد:
وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ* ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا.
در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر (آنكه قبل از آمدن پيامبر) مردم آن را بسختى و بيمارى دچار كرديم، شايد زارى كنند. آنگاه به جاى بدى خوبى آورديم تا فزونى گرفتند.
به طورى كه از آيه استفاده مى‏شود مردمى از راه حق منحرف مى‏شدند، و خداوند روى لطفى كه به بندگان دارد نمى‏خواست آنها تا انجام زندگى به گمراهى خود ادامه دهند. لذا يك رشته حوادثى براى آنها پديد مى‏آورد تا هم كيفرى براى اعمال زشت آنها باشد، از طرفى هم براى پذيرش و قبول حقيقت آمادگى بيشترى پيدا كنند و فطرت خفته آنها بيدار گردد. در اين موقعيّت كه پيامبرى از طرف خدا مى‏آمد و آنها را به اطاعت از احكام فطرت و روش طبيعى زندگى دعوت مى‏كرد، به اشتباه خود پى مى‏بردند و بر آنها آشكار مى‏شد كه آنچه را پيامبر خدا مى‏گويد،
مورد تأييد و قبول فطرت آنها مى‏باشد. در واقع گرفتارى و بلاى آنها عاملى بوده كه جلوه فطرت را براى دريافت حقيقت بارزتر سازد و به دعوت پيامبر- كه به حكم فطرت دعوت مى‏كند- پاسخ مثبت دهند و از غفلت و بى‏خبرى به خود آيند و آگاهى يابند.
بطور كلّى مى‏توان گفت هر انسانى در تمام عمر- اگر چه يك مرتبه هم باشد- به بلايى گرفتار شده كه در آن حال اضطرار و درماندگى، انگيزه فطرى او جلوه مى‏كند و او را به خداى يگانه متوجّه مى‏سازد، تا گواهى باشد كه سرشت او بر خداشناسى است. زيرا انسان در حال درماندگى، از همه كس قطع اميد كرده، به قدرتى بالاتر از قواى بشرى ارتباط پيدا مى‏كند حقيقتا خدا را دريافته و در اثر جلوه آن نور ازلى وجودش آرامش يافته است. اين است كه قرآن مى‏فرمايد:
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ. يا (آن خدايى) كه درمانده را وقتى كه بخواندش اجابت كند.
اين اثر فطرت و سرشت هر انسانى است كه در موقع اضطرار او را به خدايش رهبرى مى‏كند. ولى وجود انگيزه‏هاى گوناگون در انسان و شيفتگى او به يك رشته خواسته‏هاى نفسانى و لذّات جسمانى موجب مى‏گردد، وقتى كه از حادثه رهايى يافت، خدا را از ياد ببرد و بروز تمايلات نفسانى، نورانيّت فطرت را در وجود او ناتوان مى‏سازد، و از خداى خود غافل مى‏گردد كه كلام خدا بر آن گوياست:
فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ‏
و چون به كشتى سوار شوند، خدا را بخوانند و دين را خاص او كنند، و چون بخشكيشان رساند، آن وقت، همانها شرك آورند.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏.
و چون انسان با محنتى برخورد كند، ما را در حالى كه خفته يا نشسته يا ايستاده بخواند، و همين كه محنتش را از او برداريم، گويى اصلا ما را براى‏محنتى كه بدو رسيده، نخوانده بود.
2) دقت در نشانه‏هاى آفريدگار
براى بارز ساختن اثر فطرت تا همواره در زندگى انسان جلوه‏گر باشد و نداى فطرت پيوسته انسان را به اطاعت و پرستش خداى يگانه وادار نمايد، بايد فطرت را پرورش داده، او را تقويت كرد. اين كار از راه مطالعه در آثار و نشانه‏هاى قدرت پروردگار امكان‏پذير است،. شناسايى فطرت در قرآن و گفتار امامان‏
راه دیگر براى اثبات وجود فطرت در انسان، آيات قرآن و روايات پيشوايان دين است كه در اين مورد رسيده است. ذيلا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:




فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‏.
صورت (توجّه) خود را برابر با دين معتدل بدار، (زيرا پيروى از دين حق) سرشت خدايى است كه مردم را بر آن سرشت نهاده است و خلقت خدا تغيير پذير نيست. اين است دين استوار، ولى بيشتر مردم آن را نمى‏دانند.
از نكاتى كه در اين آيه شايان توجّه است، آنكه ايمان به مبانى دينى از امور غيبى است و دور از دسترس حواس قرار گرفته و عموم افراد بشر به سرشت ديندارى آفريده شده‏اند. همچنين تبليغات سوء و اشتباهكارى مغرض و مخالفى نمى‏تواند آن را تغيير و تبديل دهد و با گرايش فطرى است كه انسان مى‏تواند به مبانى دينى معتقد شود و ايمان آورد.
در تفسير اين آيه روايات فراوانى از پيشوايان دين رسيده است كه ، فطرت الله به فطرت ومعرفت وفطرت توحید تفسیر شده است. که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
علاء بن فضيل گويد: از امام صادق (عليه السّلام) سؤال شد منظور از فطرتى كه خداوند مردم را بر آن سرشته است چيست؟ حضرت فرمود:خداوند مردم را به سرشت يگانه پرستى و ديندارى آفريده است.
زراره نيز از حضرت امام صادق نقل مى‏كند كه در تفسير اين آيه فرمود:فطر هم على معرفة انه ربهم و لو لا ذلك لم يعلموا اذا سئلوا من ربهم و لا من رازقهم. خداوند مردم را به
سرشتى آفريده كه خداى خود را بشناسند، زيرا اگر چنين نمى‏بود، هر گاه از خدا و روزى بخشنده آنها سؤال مى‏شد، او را نمى‏شناختند.
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ‏. (بندگان خدا گويند) رنگ خدا داريم و كيست كه رنگ او از خدا بهتر است، و ما پرستندگان اوييم.
ابان بن تغلب در تفسير آيه از امام جعفر صادق (عليه السّلام) آورده:منظور از اين رنگ‏آميزى خداوند، اسلام است؛ يعنى سرشت بشر به پيروى از اسلام آفريده شده است. چون دين مقدّس اسلام عقايد را تغيير مى‏دهد. و همانطور كه رنگ زينت و آرايش براى پارچه و اشياء ديگر است، اسلام نيز براى مسلمين هم پيرايش است و هم آرايش؛ چه پيروى از اعتقادات و عبادات و اخلاقيات آن، ظاهر و باطن انسان را آرايش مى‏بخشد .
خداوند سرشت انسانها را طورى آفريده كه اگر تحت تأثير انگيزه‏هاى انحراف دهنده قرار نگيرند، به وجود خداى يگانه اعتراف دارند.

آثار دنیوی نفاق

‌آثار دنيوي
1) آثار فردي
1-1- ترس
يكي از حالاتي كه در افراد منافق نمايان هست، حالت ترس و وحشت است،‌ و با اندك حادثه و پيش‌آمدي حالت ترس را در چهره آن‌ها مي‌توان مشاهده كرد. آيه شريفه مي‌فرمايد:
أشِحَهً عَلَيْكُمْ فَإذا جاءَ الخَوْفُ رأيْتَهُمْ يَنْظُرونَ إلَيكَ تَدورُ أعْيُنُهُمْ كَالَّذي يَغْشي عَلَيهِ مِنَ الْموتِ فَإذا ذَهَبَ الخَوْفُ، سَلَقوكُمْ بِألْسِنَهٍ حِدادٍ أشِحَهً عَلَي الخَيْرِ. آنان نسبت به جان خود بر شما بخل مي‌ورزند و هنگامي كه لحظات ترس و بحراني پيش‌آيد، مشاهده مي‌كني آنچنان به تو نگاه مي‌كنند و چشم‌هايشان در حدقه مي‌چرخد كه گويي مي خواهند قالب تهي كنند، اما هنگامي كه حالت خوف و ترس فرو نشست زبان‌هاي تند و خشن خود را به خاطر حرص مال با انبوهي از خشم و عصبانيت بر شما مي‌گشايند. و آيه ديگري مي‌فرمايد: يَحْسَبونَ كُلُ صَيْحَهٍ عَلَيْهِمْ هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود مي‌پندارند.
علامه‌طباطبايي در تفسير اين آيه مي‌نويسد:
منافقين از آنجا كه در ضمير خود كفر پنهان دارند و آن را از مؤمنين پوشيده مي‌دارند، عمري را با ترس و دلهره و حسرت به سر مي‌برند كه مبادا مردم بر باطنشان پي ببرند، به همين جهت هر صيحه‌اي را مي‌شنوند خيال مي‌كنند عليه ايشان است و مقصور صاحب صيحه ايشان است.

2-1- محروم شدن از طهارت نفس
منافق كه ايمان ظاهري و كفر باطني دارد به خاطر اين رذيله، از طهارت نفس بدور است، و نفسي خبيث و ناپاك دارد … آيه شريفه مي‌فرمايد: يا أيُّها الرَّسولُ لايَحْزُنكَ الذينَ يُسارِعونَ فِي الكُفرِ مِنَ الذينَ قالوا آمَنّا بِإفواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤمِنْ قُلوبُهُم… اولئكَ الذينَ لَمْ يُرِدِ اللهُ أنْ يُطَهِرَ قُلوبَهُمْ. اي رسول! كساني كه به سوي كفر شتافتند تو را اندوهگين نسازد. كساني كه اظهار ايمان مي‌كنند و دل‌هايشان ايمان نياورده است (منافق) … اينها همان كساني هستند كه (خدا) نخواسته است دل‌هايشان را پاك كند.

3-1- گرفتاري و دل‌مشغولي به مال و فرزند
اثر ديگري كه نفاق به همراه دارد، مشغول شدن منافقين به اموال و فرزندانشان است كه به شدت آنها را مشول خود ساخته است و به نوعي عذاب الهي براي آنهاست. چون بخاطر اين دلبستگي، جداشدن از آن برايشان سخت است. آيه شريفه مي‌فرمايد: فَلا تُعْجِبْكَ أموالُهُمْ وَ‌لا أوْلادُهُمْ، إنَّما يُريدُ الله لِيُعَذِبَهُمْ بِها فِي الحيوهِ الدنيا و تَزْهَقَ أنْفُسُهُمْ وَ‌ هُمْ كافِرون. اموال و اولاد آنها تو را در شگفتي فرو نبرد، خدا مي‌خواهد آن‌ها را به وسيله آن در زندگي دنيا عذاب كند و درحال كفر بميرند. در تفسير اين آيه شريفه چنين آمده است:
«در واقع آنها از دو راه به وسيله اين اموال و اولاد معذب مي‌شوند، نخست اينگونه افراد معمولاً فرزنداني ناصالح و اموالي بي‌بركت دارند كه مايه درد و رنجشان در زندگي دنيا است، شب و روز بايد براي فرزنداني كه مايه ننگ و ناراحتي هستند، تلاش كنند، و براي حفظ اموالي كه ازطريق گناه به دست آورد‌ه‌اند جان بكنند، و ازطرف ديگر چون به اين اموال و فرزندان دلبستگي دارند و به سراي وسيعتر و پرنعمت آخرت ايمان ندارند چشم‌پوشي از اين همه اموال برايشان مشكل است تا آنجا كه ايمانشان را روي آن‌ها گذاشته و با كفر از دنيا مي‌روند و به سخت‌ترين وضعي جان مي‌دهند.

4-1- سوءظن به خدا
منافق در اثر بي‌ايماني به خدا، هميشه به خدا بدگمان است. او به همه چيز بدبين است كه اين خود آثار سوء ديگري به دنبال خواهد داشت. آيه شريفه مي‌فرمايد:
وَ يُعَذِبَ المُنافقينَ وَالمُنافقاتِ وَالمُشرِكينَ وَ المُشرِكات الظانينَ بِاللهِ ظَنَّ السّوء عَلَيهِم دائرَه السَوء … مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا ظن بد مي‌برند عذاب نموده و گردونه عذاب بر سرشان گرداند … و همچنين آيه شريفه: بَلْ ظَنَنتُمْ أنْ لَن يَنْقَلِبَ الرَّسولَ وَ المؤمنونَ إلي أهْليهِمْ أبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ في قُلوبِكُمْ وَ ظَنَنتُم ظَنَّ السوءِ وَ كُنتُم قَوماً بوراً، پنداشتيد رسول و مؤمنين از اين جنگ به هيچ‌وجه به خانواده خود برنمي‌گردند و همين پندار در دلتان موجه جلوه كرد وظن سويي برديد و مردمي هلاك شده بوديد.
اين دو آيه مربوط به صلح حديبيه است. در جريان صلح حديبيه منافقين مثل هميشه گمان كردند، رسول خدا و مؤمنين از اين سفر برنمي‌گردند.

علامه طباطبايي در تفسير آيه دوم مي‌نويسد:
بعضي از مفسران گفته‌اند: مراد از سوءظن همان پنداري بود كه پنداشتند رسول و مؤمنين از سفر حديبيه بر نخواهند گشت و بعيد هم نيست كه مراد از آن اين پندار باشد كه خدا رسولش را ياري نمي‌كند و دين خود را غلبه نمي‌دهد.

5-1- تحيّر و سردرگمي
منافق از طرفي تظاهر به ايمان مي‌كند وخود را از مؤمنين مي‌داند و ازطرف ديگر كفر خود را پوشانده و خود را از آن‌ها مي‌داند و دائم تمايل به اين طرف وآن طرف دارد. براي اينكه منافع خود را از دست ندهد سعي مي‌كند هر دو طرف را براي خود داشته باشد و لذا حالت ثابت و مستقيمي ندارد و به گونه‌اي متحير و سردرگم است. آيه شريفه مي‌فرمايد: إنَّ المُنافقينَ يُخادِعونَ اللهَ و هوَ خادِعُهُمْ .. مُذَبْذَبينَ بينَ ذلِكَ لا إلي هؤلاءِ وَ‌ لا إلي هولاءِ و‌َ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلا. منافقين به خدا نيرنگ مي‌زنند در حالي كه او فريب دهنده آنها است … ميان دو گروه مؤمن و كافر سرگردانند، نه با آن گروهند و نه با اين گروه و هر كس كه خدا گمراهش كند براي او راهي نمي‌يابي.
علامه طباطبايي مي‌نويسد:
اين خود صفت منافقين است كه بين مؤمنين و كفار آمد و شد دارند به كفار بستگي و تعلق دارند و نه به مؤمنين … علت اينكه بين دو طرف كفر و ايمان تردد دارند. نه به اين طرف تعلق دارند و نه به آن طرف، اين است كه خداي تعالي از راه گمراهشان كرده، راهي ندارند كه به طورمستقيم بروند. به همين علت فرمود: مذبذبين بين ذلك و نفرمود: «متذبذبين». خواست بفهماند اين حالت سرگرداني را خودشان اختيار نكرده‌اند، تا اختيارشان تذبذب باشد بلكه قهر الهي اين نوع تحريك را برايشان پيش آورده، تا سعي و تلاششان در زندگي به يك هدف ثابت و آرامش‌بخش منتهي نگردد.

6-1- تأثيرناپذيري
منافق چون ايمان به خدا دردلش رسوخ نكرده است و به جهت منافعي تظاهر بدان مي‌كند، لذا هرچه او را نصيحت كنند و راه درست را به او نشان دهند و حوادثي براي او رخ دهد، كمترين تأثيري در او نداشته و تحولي در او ايجاد نخواهدشد. امام صادق (عليه‌السلام) از پيامبر(صلي‌الله عليه‌وآله) نقل مي‌كند كه فرمود: مثل المؤمن كمثل خامه الزرع تكفئها الرياح كذا و كذا و كذلك المؤمن الا و جاع و الامراض و مثل المنافق كمثل الارز به المستقيمه التي لاهيبها شي حتي يأتيه الموت فيقصفه قصفا
مثل مؤمن همانند مثل گياهي نوپا و تازه است و باد كفايت مي‌كنند كه آن را به اين سم و آن سمت بكشاند و همين‌طور است مؤمن كه گرسنگي‌ها و بيماري‌ها براي او كافي است كه او را تنبه بخشد اما مثل منافق همانند درخت عرعر است، مستقيم و پابرجاست كه هيچ چيزي قدرت نفوذ در او ندارد جز اينكه مرگ چيره شود و آن را بشكند.

7-1- عدم استجابت دعا
منافق به سبب دوري از خدا، اگر در مواقعي هم به خدا روي بياورد و خواسته‌اي را از خدا طلب كند، به خاطر باطن خبيث و آلوده‌اش، و به خاطر نيت ناپاكش، به او توجهي نمي‌شود و دعايش مستجاب نمي‌شود. امام سجاد عليه‌السلام فرمود:
ان الذنوب التي ترد الدعاء سوءالنيه و خبث السريره و النفاق مع الاخوان و ترك التصديق بالاجابه و تأخير الصلوات المفروضات عن اوقاتها و ترك التقرب الي الله بالبر و الصدقه و استعمال البلاء و الفحش في القول.
نداشتن و نمازهاي واجب را از وقتشان عقب‌انداختن و براي تقرب به خدا كار نيك نكردن و صدقه ندادن و بي‌حيا و بدزبان بودن.
بسياري از مواردي كه در روايات آورده شده است، از نشانه‌هاي نفاق است كه شخص منافق آن ويژگي‌ها را دارد و آن سبب عدم استجابت دعايش خواهدبود.

8-1- زمينه‌ساز مفاسد ديگر
نفاق منشأ بسياري از رذايل ديگر از جمله: دروغگويي، سخن‌چيني، رياكاري، غيبت و … مي‌شود، كه هريك به تنهايي براي هلاكت انسان در دنيا و آخرت كافي است.

9-1- كوردلي
از جمله آثار نفاق، مهر خوردن بر قلب است، بطوري كه از درك حقايق عاجز مي‌گردد، هنگامي كه انسان مرتكب گناهي مي‌شود، در اثر آن نقطه تاريكي بر دلش ايجاد مي‌گردد و هرچه بر آن گناه اصرار ورزد، به همان نسبت صفحه قلبش سياه‌تر مي‌‌گردد، تا جايي كه ديگر سخن حق در قلب او تأثير ندارد.
خانم ایمانیان گزینش خانم رستمی

وحی

انواع وحی در قرآن کریم
1- وحى خداى متعال به زمين‏
إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها … يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها* بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى‏ لَها سوره 99 آيه 5
لام به معنى الى است و معنى آيه اين است: تحدث الارض اخبارها بسبب انّ ربك اوحى اليها ان تحدث‏
2- وحى خداى متعال به آسمان‏
ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ … فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها «2» در تفسير آيه دو احتمال است: 1- منظور وحى به اهل سماء باشد 2- منظور وحى به خود سماء باشد
3- وحى خداى متعال به حيوان‏
وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ‏
4- وحى خداى متعال به انسانى كه پيامبر نباشد (وحى مستقيم بدون وساطت پيامبر).
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى‏ إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏ أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ‏
وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِ‏
5- وحى خداى متعال به انسانى كه پيامبر نباشد (وحى به توسط پيامبر)
وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي‏ (سوره 5 آيه 111).
در تفسير اين آيه گفته شده است منظور وحى به آنان است توسط پيامبران (تفسير شبر).
6- وحى خداى متعال به فرشتگان‏
وَ أَوْحى‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها (سوره 41 آيه 12) بنابراين كه «اهل» در تقدير باشد يعنى: اوحى فى كل السماء الى اهلها من الملائكة الامر الالهى المنسوب الى تلك السماء المتعلق بها (تفسير الميزان)
7- وحى خداى متعال به پيامبر در خواب‏
قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ (سوره 37 آيه 102)
ممكن است اين قسم با قسم يازدهم كه بعد از اين مى‏آيد يكى باشد به كلام علامه طباطبائى كه در آنجا نقل مى‏شود مراجعه كنيد.
8- وحى خداى متعال به پيامبرى به وسيله پيامبر ديگر
وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً (سوره 10 آيه 87)
راغب اصفهانى مى‏نويسد: فوحيه الى موسى بواسطة جبرئيل و وحيه الى هارون بواسطة جبريل و موسى.
9- وحى خداى متعال به انبياء توسط فرشته بدون اينكه فرشته را ببيند
(در روايت از امام باقر (ع) آمده است: «النبّى الذى يرى فى منامه و يسمع الصوت و لا يعاين الملك» (كافى ج 1 ص 176)
در روايت ديگر از حضرت رضا (ع) آمده است: «فالنبى ربما يسمع الكلام و ربما رأى الشخص و لم يسمع» (كافى 1/ 176)
10- وحى خداى متعال به رسل توسط فرشته (كه فرشته را ببينند)
در همان روايت امام باقر (ع) آمده است: «الرسول الذى يسمع الصوت و يرى فى المنام و يعاين الملك».
در قرآن مجيد حدود 80 بار واژه وحى و مشتقات آن به كار برده شده و اكثر اين موارد از همين قسم نهم و دهم مى‏باشد.
11- وحى خداى متعال به پيامبر با بودن حجاب‏
ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ‏ (سوره 42 آيه 51)
در اين آيه شريفه تكليم خداى متعال با بشر به سه قسم تقسيم شده است: 1- وحى خداى متعال بدون واسطه حجاب با رسول 2- تكليم خداى متعال با بشر با حجاب 3- تكليم خداى متعال به اين طريق كه فرشته‏اى بفرستد و آن فرشته به بشر وحى كند.
علامه طباطبايى مى‏نويسد: «القسم الثانى وحى مع واسطة هو الحجاب غير ان الواسطة لا يوحى كما فى القسم الثالث و انما يبتدء الوحى مما ورائه لمكان من … و هذا كتكليم موسى عليه السلام فى الطور قال تعالى‏ فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ (سوره 28 آيه 30) و من هذا الباب ما اوحى الى الانبياء فى منا ماتهم» (تفسير الميزان)
12- وحى خداى متعال به پيامبر بدون واسطه و حجاب‏
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏ (سوره 53 آيه 10) در تفسير قمى آمده است: «قال: وحى مشافهة» كه همان بدون حجاب بودن را مى‏رساند.
و با در نظر گرفتن اينكه جبرئيل نتوانست تا پايان راه همراه آن حضرت باشد و گفت:
«لو دنوت انملة لاحترقت» معلوم مى‏شود جبرئيل هم واسطه نبوده است. و آيات مربوط به تكليم خداى متعال با موسى (ع) را نيز مى‏توان از اين قسم شمرد.
قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ‏ (سوره 7 آيه 144)
وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ … (سوره 8 آيه 143)
وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً (سوره 4 آيه 164)
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً (سوره 42 آيه 51)
13- وحى فرشته به انسان‏
أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ‏ (سوره 42 آيه 51) اى يوحى ذلك الملك باذن الله ما يشاء الله تعالى‏
قال تعالى: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ‏ (سوره 26 آيه 194) قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ (سوره 2 آيه 97)
و الموحي مع ذلك هو الله سبحانه … (تفسير الميزان)
14- وحى پيامبر به انسانها
أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ‏ (سوره 22 آيه 51) بنابر اينكه منظور از رسول در اين آيه پيامبر باشد نه فرشته ولى علامه طباطبايى اين احتمال را مردود دانسته‏اند و گفته‏اند: «لا يطلق الوحى على تبليغ الناس الوحى» (تفسير الميزان)
15- وحى انسان غير نبى به انسان ديگر
16- وحى جن به جن‏
17- وحى جن به انسان‏
شاهد اين سه قسم اين آيه است: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً (سوره 6 آيه 112)
18- وحى شيطان به انسان‏
19- وحى شيطان به جن‏
شاهد اين دو قسم اين آيه است: وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ … (سوره 6 آيه 121)
20- وحى انسان به انسان‏هاى ديگر به معنايى غير از آنچه در قسم 14 و 15 منظور است.
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (سوره 19 آيه 11)
خانم لطفی گزینش احترام رستمی

حروف مقطعه

با نگاهی در سرآغاز سوره‌ها به این نتیجه می‌رسیم که سوره‌ها به ده صورت مختلف شروع گردیده که به طور اجمال به این ترتیب است :1. ستایش خداوند که شامل اثبات صفات مدح برای خدا و تنزیه و مبرا داشتن خدا از صفات نقص است . 2 . حروف مقطعه . 3 ندا 4. جمله های خبریه 5. قسم و سوگند 6. شرط 7. صیغه امر 8. استفهام 9 . دعا 10. تعلیل
قرآن 114 سوره دارد و در 29 سوره ملاحظه مي كنيم كه بعد از«بسم الله الرحمن الرحيم »سوره با حرفي آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران آنها را «فواتح السور» يا «حروف نوراني» و يا «حروف مقطعه» مي نامند.
اين حروف مقطعه در ابتداي سوره ها ‏، يك حرفي‏، دو حرفي ‏،سه حرفي‏، چهار حرفي يا پنج حرفي هستند كه به ظاهر معناي روشني ندارند . حروف مقطعه به قرار ذيل است :
الم- الم- المص- الر- الر- الر- المر- الر- الر- كهيعص- طه- طسم- طس- طسم- الم - الم- الم- الم- يس- ص- حم- حم- حمعسق- حم- حم- حم- حم- ق- ن.
اين حروف به ترتيب در اوايل سوره هاي « بقره ‏‏، آل عمران ‏،اعراف‏ ،يونس ‏، هود ‏،يوسف ‏، رعد ‏، ابراهيم ‏، حجر ‏، مريم ‏،طه ‏، شعرا ‏، نمل‏، قصص ‏، عنكبوت ‏، روم لقمان ‏، سجده ‏،يس ‏، ص ‏، مومن ‏، فصلت ‏، شوري ‏، زخرف ‏، دخان ‏، جاثيه ‏، احقاف، ق ‏، قلم» هستند..
از میان ده نوع یاد شده در اینجا، به بررسی نوع دوم که همان حروف مقطعه است می پردازیم .
علت نام مگذاری
از مجموع یکصدو چهارده سوره قران کریم بیست و نه سوره آن با حروفی آغاز می‌شوند که باید جدا جدا و با اسامی عربیخوانده شوند هر چند برخلاف ظاهرشان که به صورت کلمه می‌باشند و چون باید بصورت قطعهقطعه خوانده شوند حروف مقطعه می‌گویند زیرا مقطعه یعنی قطعه قطعه و جدا جدا.

ويژگيهاي حروف مقطعه
حروف مقطعه داراي ويژگيهايي است كه لازم است با آنها آشنا شويم :
1- اين حروف از مختصات قرآن كريم است و در ساير كتابهاي آسماني مانند تورات و انجيل سابقه ندارد.
2- اين حروف اختصاص به سوره هاي مكي يا مدني ندارد؛ زيرا در 27 سوره مكي و در دو سوره مدني آمده است .
3- بيست و نه سوره اي كه داراي حروف مقطعه است به ترتيب ، عبارت است از سوره هاي : بقره ، آل عمران ، اعراف ، يونس ، هود، يوسف ، رعد، ابراهيم ، ابراهيم ، حجر، مريم ، طه ، شعراء، نمل ، قصص ، عنكبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، يس ، ص ، مومن (غافر)، فصلت ، شوري ، زخرف ، دخان ، جاثيه ، احقاف ، ق و قلم .
4- حروف مقطعه اوايل سوره ها، برخي يك حرفي است ؛ مانند ص ، ن و ق و برخي دو حرفي ؛ مانند: طس ، يس ، طه و حم و برخي سه حرفي ؛ مانند: الم ، الرا، و طسم و برخي چهار حرفي مانند: المص و المر و برخي پنج حرفي ؛ مانند: كهيعص و حم عسق . پس حروف مقطعه از اين جهت به پنج قسم منقسم است .
5- برخي از حروف مقطعه در شمارش آيات سوره ها، يك آيه سوره محسوب شده غست ؛ مانند الم در سوره هاي بقره ، آل عمران ، عنكبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، و المص در سوره اعراف و كهيعص در سوره مريم و طه در سوره طه و طسم در سوره هاي شعراءو قصص و يس در سوره يس و حم در سوره هاي مومن ، فصلت ، زخرف ، دخان ، جاثيه و احقاف .
برخي از حروف مقطعه در شمارش آيات ، دو آيه در طليعه سوره محسوب شده است ؛ مانند: حم عسق در سوره شوري ، و در ساير موارد، جزئي از اولين آيه سوره شمرده شده ؛ مانند: الر در سوره هاي يونس ، هود، يوسف ، ابراهيم ، حجر و المر در سوره رعد و طس در سوره نمل ص در سوره ص و ق در سوره قلم . پس ، از اين جهت حروف مقطعه به سه بخش منقسم است .
6- برخي از اين حروف اصلا تكرار نشده ، مانند ن و ق ؛ بعض ‍ از آنها دوبار تكرار شده ؛ مانند ص كه در سوره ص به طور استقلال ذكر شده و در سوره اعراف جزو المص قرار گرفته ؛ برخي از آنها شش بار تكرار شده ؛ مانند الم و بعضي از آنها هفت بار تكرار شده ؛ مانند حم و آن سوره هاي هفتگانه به حواميم سبعه موسوم است . پس ، از اين جهت حروف مقطعه به چهار بخش منقسم است .
7- حروف مقطعه پس از حذف مكررات آنها 14 حرف است : ا، ح ، ر، س ، ص ، ط، ع ، ق ، ك ، ل ، م ، ن ، ه ، ي .
8- در ابتداي همه سوره هايي كه با حروف مقطعه آغاز مي شود به استثناي سوره هاي چهارگانه مريم ، عنكبوت ، روم و قلم واژه كتاب يا قرآن آمده است و در آغاز يا متن آنها سخن از وحي و عظمت قرآن است ، ليكن با بررسي بيشتر معلوم مي شود كه در آن چهار سوره نيز سخن از وحي و رسالت و قرآن مطرح است . در سوره قلم آياتي مانند ما انت بنعمه ربك بمجنون (آيه 2) آمده و در سوره مريم ، قصه بسياري از پيامبران ، مانند يحيي و عيسي (عليهماالسلام ) ذكر شده است . پس محور مطلب سوره مريم نيز نبوت عامه و برخي از نبوتهاي خاصه است ؛ چنانكه عصاره مطالب سوره عنكبوت و روم نيز وحي و نبوت و اعجاز است .
حاصل اين كه ، 29 سوره اي كه حروف مقطعه دارد، از جمله حواميم سبعه و طواسين ، در آغاز يا متن آنها سخن از وحي و نبوت و كتاب است و در نتيجه يكي از مطالب مشترك بين سوره هاي داراي حروف مقطعه ، نبوت و رسالت الهي است .
9- بين حروف مقطعه هر سوره با محتواي آن سوره ارتباط خاصي است .
بر اين اساس ، همه سوره هايي كه با حروف مقطعه همگون آغاز مي شود در خطوط كلي مضامين نيز همگون است ؛ مثلا، هفت سوره اي كه با حم آغاز مي شود (حواميم سبعه ) همه سخن از وحي و رسالت و عظمت قرآن كريم به شيوه خاص و مضمون ويژه دارد. همچنين سوره هايي كه با الم شروع مي شود همه در آغاز خود سخن از نفي ريب از قرآن دارد.
بر همين اساس ، سوره اي كه به تنهايي داراي مجموع حروف مقطعه دو سوره ديگر است ، به تنهايي جامع محتواي آن دو سوره نيز هست ، مانند سوره اعراف كه با المص شروع مي شود و جامع معارف سوره هايي است به با الم و ص شروع مي شود و سوره رعد كه با المر شورع مي شود و جامع معارف سوره هايي است كه با الم و الر افتتاح مي شود.
10- برخي مفسران در بيان ويژگيهاي حروف مقطعه گفته اند: با اين حروف ، پس از حذف مكررات آنها مي توان جمله هايي مانند صراط علي حق نمسكه يا علي صراط حق نمسكه يا علي حق ، نمسك صراط ساخت .
جمله هاي ديگري نيز با اين حروف تاليف يافته كه در كتب علوم قرآني آمده است .
اين ويژگي گرچه لطيف است ، ليكن دليل معتبر آن را تاييد نمي كند؛ افزون بر آن كه ، با اين گونه روشها نمي توان عقايد و مباني ديني را اثبات كرد؛ زيرا شيوه اي است نقدپذير، چنانكه آلوسي مي گويد:
از ظرايف اين است كه شيعيان براي اثبات خلافت حضرت علي (عليه السلام ) از حروف مقطعه ، پس از حذف مكررات آنها، جمله صراط علي حق نمسكه را ساخته اند و اهل نست نيز مي توانند براي تاييد راه خود با همين حروف جملاتي مانند صريح طريقك مع السنه را بسازند؛ يعني ، راه و روش تو در صورت هماهنگي با سنت (برداشت خاص اهل سنت از اسلام ) صحيح است .
ما بايد به گونه اي سخن بگوييم كه نقدپذير نباشد؛ سخني كه پشتوانه معقول يا منقول نداشته باشد با نقد مستدل به نحو نقص يا منع يا معارضه فرو مي ريزد.
11- زمخشري درباره برخي از ويژگيهاي حروف مقطعه مي گويد:
و بدان كه تو هر گاه در حروف مقطعه اي كه خداوند در آغاز سوره ها آورده تامل كني مي بيني آنها نيمي از حروف معجم (14 حرف ) است …
و سوره هايي كه با اين حروف آغاز مي شود، به تعداد حروف معجم (29 حرف ) است و اگر در 14 حرف مقطعه تامل كني مي يابي كه مشتمل بر نصف هر يك از اجناس حروف است …
مراد زمخشري از جمله اخير اين است كه حروف اوصافي دارد؛ مانند: مهموسه ، مجهوره ، شديده ، رخوه ، مطبقه ، منفتحه ، مستعيله ، منخفصه ، قلقله و… هر يك از اينها وصف گروهي از حروف الفباست كه نيمي از حروف هر دسته در ميان حروف مقطعه يافت مي شود؛ مثلا از حروف مهموسه ، نصف آن كه ص ، ك ، ه ، (س و ح است در ميان حروف مقطعه وجود دارد.
گرچه ممكن است هر يك از اين ويژگيها درست باشد، ليكن ضابط جامعي را اثبات نمي كند و اينها از قبيل مناسبات ذكروها بعد الوقوع است.
اعظم پناهی گزینش احترام رستمی

ماه رجب

من بخشنده ی آنم که از من بخشش خواهد :
استغفار مخصوص ماه رجب :استغفر الله و اتوب الیه

ماه رجب

من بخشنده ی آنم که از من بخشش خواهد :
استغفار مخصوص ماه رجب :استغفر الله و اتوب الیه

توصیه هایی از حضرت آیت الله علامه حسن زاده آملی

وقت اندک و کار بسیار

 

بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشاه، در مزرعه دلت بکاری و غرس کنی . این جا را دریاب، این جا جای تجارت و کسب و کار است; و وقت هم خیلی کم است . وقت خیلی کم است و ابد در پیش داریم . این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش » ; یعنی شتران تشنه را می بینید که وقتی چشمشان به نهر آب افتاد چگونه می کوشند و می شتابند و از یکدیگر سبقت می گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایی که گنج های رحمان اند این چنین باشید . بیایید به سوی این منبع آب حیات که قرآن و عترت است . وقت خیلی کم است و ما خیلی کار داریم . امروز و فردا نکنید . امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوی را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این جای خودشان مبتلا شده اند تسویف یعنی سوف سوف کردن، یعنی امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن .

وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست بسازیم .


منبع: سایت حوزه نت

معرفی شهدای کربلا

شهیدان پیشاهنگ

السلام علی مسلم بن عقیل بن ابیطالب

مسلم، پیشاهنگ شهیدان و سفیر ابا عبداللّه الحسین(ع) به کوفه است. او پسر عموی ابا عبدالله است. مادرش(علیّه) یا (حلیه) از زنان آزاد نبط و احتمالاً نژاد ایرانی داشته است.
مسلم همراه امام حسین از مدینه به مکه آمد و شاهد نامه نگاری کوفیان و دعوت آنان از امام برای رفتن به کوفه بود.
در 15 رمضان، وقتی آخرین نامه های کوفیان رسید، امام، مسلم را مأور و سفیر خود کرد تا به کوفه برود و زمینه و شرایط را آماده کند.
سفیر رشید امام حسین، بر فراز دارالاماره به امام سلام می دهد و در حالی که تشنه است. سر از بدنش جدا می کنند و تن مطهر او را به میان بازار کفاشان می افکنند و سپس وارونه بر دار می آویزند.
مسلم امین و رشید، فصیح و بلیغ، مدیر و کارآمد، چالاک و شجاع، دین شناس و صاحب فضایل و مکارم اخلاقی بود. در هنگام شهادت تقریباً 48 ساله بوده است.
السلام علی هانی بن عُروه مَذحِجی
در روزگار جوانی همنشین پیامبر بودی، همواره با تبسم به تو می نگریست و با نگاهش تو رامی ستود. راستی چه رازی در این نگاه بود که تو را از دیگر یاران شاخص و ممتاز می کرد؟ از پیامبر شنیده بودی «علی حق است و حق با علی است» پس هرگز جز بر مدار علی نچرخیدی و از صراط مستقیم ولایت جدا نگذشتی.
هنگامیکه غلام ترک ابن زیاد شمشیر را فراز سرت آورد، به یاد سخن مولایت علی افتادی و به کربلا سفر کردی.
شمشیر فرود آمد: «السلام علیک یا ابا عبدالله» خون فواره زد، سه روز بعد از شهادتت دوشیر زن شبانگاه بدن پاکت را به خانه بردند و در نیمه شب در کنار مسجد اعظم کوفه به خاک سپردند؛ این دو زن یادگار دو شهید بزرگ بودند: روعه همسر باوفایت و همسر شجاع میثم تمار.
درود بر تو باد که جوانی ایت در کنار پیامبر و پیری ات به دفاع از فرزند پیامبر گذشت.
السلام علی عَبد الله بنِ یُقطُر
تو در هوای حسین بالیده ای، بهار عمرت با حسین شکفته است و 57 سال هم نفس آفتاب بوده ای و اکنون همسفر حسینی تا آفتاب گرمابخش وجودش را پاس بداری. اندک اندک به کوفه نزدیک می شوید که ناگهان سایه هایی سیاه شما را در بر می گیرند. سوارانی که لحظه به لحظه نزدیک تر می شوند، در محاصره قرار گرفته ای. به سرعت نامه را پاره می کنی تا نامحرمان نشان محبوب را نخوانند. دستگیر می شوی.در دارالاماره، عبید الله تهدید می کند که نام ها و نشان های نامه را باز گویی و تو نمی گویی. پیشنهاد دیگری می دهد که بر منبر، خاندان علی را ناسزا بگویی تا بعد درباره ی تو تصمیم بگیرد. تو بافراست، نیرنگ ابن زیاد را از چشم هایش می خوانی. می پذیری. تو را با دستان آزاد و بدون زنجیر به مسجد می آورند. همه منتظرند و تو شروع می کنی.«بسم الله الرحمان الرحیم. مردم من سفیر حسینم، پسر پیامبر، فرزند علی و زهرا، وی هم اکنون در راه است. برخیزید و به استقبالش بشتابید. عبید الله و یزید دوزخ متحرکند. فرزندان دست آموز شیطانند. به این شقاوت و شرارت تن ندهید. من سفیر پسر پیامبرم».گزری سنگین از کناره ی منبر برسرت می نشیند. چشمانت سیاهی می رود و فرو می افتی.
در زیارت رجبیه امام زمان (ع) سلامت می دهد: السلام علی عَبد الله بنِ یُقطُربن رَضیع الحسین(ع)
السلام علی عَباسِ بن جَعدِه جَدَلی
مسلم از خانه ی هانی بیرون آمده است. سپاه می آراید و رزم با عبید الله را تدارک می بیند. مسلم، سپاه را آماده کرد. آخرین پرچم، دستانی علم گیر و مردانه و نبرد آزموده می طلبید و سرانجام « عَباسِ بن جَعدِه جَدَلی »، مرد پنجاه ساله ی قبیله ی جدیله، پرچم تیره ی مدینه را به کف گرفت. نزدیک دار الاماره با عباس بن جعده بیش از سیصد تن همراه نمانده بود. در سیطره ی ترس و وحشت و تهدید، مسلم تنها شده بود. عباس نزدیک دار الاماره جز معدود یارانی نداشت. به فرمان عبید الله بزرگان کوفه پرچم های امان برافراشتند. اندک یاران باقی مانده نیز گسستند. فرمان تعقیب همراهان و سربازان مسلم، به ویژه فرماندهان و پرچم داران صادر شد. پس از یک هفته جاسوسان مخفیگاه عباس را یافتند.
عباس در زنجیر، آرام و صبور و بی هراس پیش می آمد. دار، آماده شد. پرچم دار غیور کوفه، در محاصره ی نگاه های تهی از حمیت و غیرت کنار گورستان کنده متوقف شد. فرمان تازه رسیده است که به جای به دار آویختن، در مقابل نگاه مردم، با شمشیر سر از تنش جداشود.دست بر سینه نهاد و صدای گرم او با بغض فرو نهفته در سینه، فضا راپر کرد: السلام علیک یا اباعبدالله، بنفسی انت یا مولا! شمشیر جلاد فرو رفت و فرود آمد. خط خون او نرم و آرام به همان سویی راه سپرد که پیش تر سلام عاشقانه اش راه سپرده بود.
السلام علی عَبدِ الله بنِ حارثِ نوفِلی
عبد الله که با کام پیامبر گشوده بود در همان سال های نخستین کودکی با اشتیاق به خانه علی(ع) می آمد تا از شخنان و سیرت پیامبر بشنود. سال های غربت علی(ع) با کودکی، نوجوانی و جوانی عبدالله همراه بود. در 34سالگی قاضی مدینه شد. روزی که عبیدالله به کوفه می رفت، عبدالله بم حارث نوفلی را نیز همراه کرد. او و شریک بن اعور با قلبی شعله ور از نفرت نسبت به پسر زیاد، بیماری را بهانه کردند. در راه خود را از اسب انداختند تا شتاب عبیدالله را بکاهند. اما فرزند زیاد بی اعتنا و عجول خود را به کوفه رساند.
تلاش شریک بن اعور برای قتل عبیدالله در خانه ی هانی بی نتیجه ماند.مسلم بن عقیل تن به کشتن عبیدالله به نیرنگ و ترور نداد. شریک دو سه روز بعد در کوفه در گذشت.مسلم بن عقیل، پرچم مبارزه با عبیدالله را برافراشت، مختار با پرچم سبز، و عبدالله بن حارث نوفلی با پرچم سرخ و لباس ارغوانی کنار خانه عمربن حارث،آماده ی نبرد با عبیدالله شد. دریغ و درد که رشته عهد کوفه سست و لرزان بود. دو پرچم دار تنها شدند. عبیدالله فرمان دستگیری شان را صادر کرد. روز بعد عبیدالله فرمان داد میان قبیله اش ببرید و گردن بزنید. عبدالله نفس تازه کرد و به نرمی سرود: السلام علیک یا ابا عبدالله. شمشیر فر رفت و فرود آمد. خون فواره زد و در میان فواره ی خون، همچنان پژواک صدای عبدالله بود که السلام علیک یا اباعبدالله…
السلام علی عُماره بن صَلخَب اَزدی
روزی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، در انبوه استقبال کنندگان، جوانی خوش قامت، شجاع، فداکار، بصیر و سوارکار از قبیله ی ازد که سی بهار از عمرش سپری شده بود نیز دیده می شد که با شور و شعف خود را به مسلم نزدیک می کرد.
اما دیری نپایید که گروه گروه گسستند و از گرد مسلم پراکنده شدند. در چنین هنگامه ای، عماره با خودمی گفت و می گریست. چه زود کوفه از بیعت و ازدحام خلوت شد. چه زود کوچه های «ما حسین را می خواهیم» به «امر، امر عبیدالله است» تبدیل شد. بعد از این چه خواهد شد؟
اینک نوبت دستگیری مبارزان رسیده بود. عماره گریخت. تعقیب و گریز ادامه یافت و وی را دستگیر کرد. عماره، دو روز در زندان بر غربت مسلم و فردای حسین گریست.
روز یازدهم ذی حجه او را از زندان بیرون آوردند و به میان قبیله اش آوردند. جلاد شمشیر کشید و عماره سرود: السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا رسول الله. تیغ فرا رفت و فرود آمد. عماره بر خاک افتاد.هنوز چشمان را نبسته بود که آخرین آوا از حنجرش تراوید: فداک جسمی و دمی یا ابا عبدالله!

معني زندگي

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

معنی زندگی

در جایی که پهلوانان عرب، جرأت نفس کشدن را از دست می دادند، فرهنگ حسین(علیه السّلام) در زبان زینب(سلام الله علیها) است که در بازار شام و دربار یزید نهیب می زند. پس از کربلا سینه های لبریز از شهامت و شجاعت، قاطعانه در برابر یزید و عبید الله می غرند و رسوا می کنند و به حقارت می کشانند.

منبع: کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها

نوشته ی اصغر طاهر زاده

فرستادن صلوات

<!– Start code By abzarblog.com –><script language="javascript” src=”http://www.abzarblog.com/tools/salavat/view.php?bg=F2FFFE&color=5E706B"></script><div style="display:none"><B><a href=http://www.abzarblog.com/salavat>کد صلوات شمار برای وبلاگ</a></B></div><!– End code By abzarblog.com –>

بسم رب الحسین

بسم رب الحسین

چه والا مقام و بلند مرتبه است حسبن، که عباسش را در آستانه عروج عاشورا، از مسجد الحرام سیر داد به مسجد الاقصای کربلا - که:

بارکنا حوله لنریه من آیاتنا - *

و چه هما همت و بلند آشیان است عباس که با دو بال عشق و ادب به سوی آسمان هفتم دنی فتدلی پرکشید و در مقام قرب حسین، به منزلتی بی بدیل رسید و در قابی از قوس بازوان حسین، مأوا گرفت.

و قاب قوسین أو أدنی*

و حمد وسپاس از آن پروردگار عشق است *

سلام بر معشوق * سلام بر عاشق * و سلام بر عشق *

                            

                                                                                                                     منبع: کتاب سقای آب و ادب

                                                                                                                    نوشته ی سید مهدی شجاعی 

الطاف و عنایات حسینی

الطاف و عنایات حسینی

هیچکس به هیچ مرتبه ای از معنویّت نرسید و گشایش و فتح بابی نرد، مگر در حرم مطهّر امام حسین (علیه السّلام) ویا در توسّل به آن حضرت.

 

مجالس عزاداری

این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیّه و محلّ عزاداری نصب کرده اند، ما را شفاعت می کند.


                                                                                    منبع: کتاب حکمت زلال(علامه طباطبایی)

                                                                                    نوشته ی حبیب کاظمی

یاد من


شیعتی مَهما شربتُم من ماءٍ عذب ٍفاذکرونی

                                         آو سمعتُم من شهیدٍ آو غریبٍ فاندبونی


 ای شیعه هرچه آب گوارا می نوشید مرا یاد کنید

                          یا  شنیدید از شهیدی یا غریبی برای من ندبه کنید

 

عظم الله أجورنا و أجورکم بمصاحب الحسین (ع)

 

                                                                                             از طرف خانم ابراهیمیان طلبه عرب زبان پایه دوم

عباس بن علی (ع)

عباس جان :

اگر این کشتی نجات ، بناست که در بر و بحر بگردد و گم گشتگان

ودر ماندگان و نجات جویان را بیابد و در خود جای دهد ، دستها یی

باید که دستهای استمدادو التجا ء را بگیرد و صاحبانشان را در

کشتی رستگاری بنشاند .این افتخار الی الابد از آن دستهای

توست!

                                    منبع : سقای آب و ادب ( مهدی شجاعی)

السلام علیکم یا اهل البیت النبوه

 

 

سلام ما بر خانواده ای که در تیر رس مصائب، نه تنها فرو نریختند، بلکه


شعله ور تر شدند و گوهر انسانی خود را با صیقلی افزون تر به بشریت


عرضه کردند، تا شیعه هیچ گاه در راه متوقف نشود. آیا از خاندان هدایت


چیزی جز این انتظار بود؟

 

 

                                                                                منبع: کتاب کربلا مبارزه باپوچی ها

                                                                                نوشته ی اصغر طاهر زاده

حلول ماه شعبان

 

 

 

 

حلول ماه شعبان

 ماه رسول الله (صلوات الله علیه وآله) 

مبارک

اقا جان دلتنگ توام

    امروز جمعه است آقا جان دلتنگ توام خیلی زیاد …

یا أیها العزیز مَسنا وأهَلنا الضُر و جئنا ببضعهٍ مزجه فأوف لنا الکیلَََ و تصدق علینا إنَ الله  یجزی المومنین  (آیه 88یوسف)              

 

ای عزیز چند قطره اشک ناچیز وبیچاره گی آوردم فأوف لنا الکیل وتصدق علینا …                                                                                                     

استغفار در ماه رجب

یکی از ذکرهای مخصوص ماه رجب ذکر استغفار است که به شکل های

مختلف آمده است در استغفار معروف این ماه یعنی « استغفر الله واتوب الیه

 » که سفارش شده 70 مرتبه صبح وعصر گفته شود کلمه « ربی » حذف

گردیده است شاید نکته نهفته در آن این است که خداوند در ماه رجب تمام

خود را قرار داده و این از کلمه الله که مقام جمع اسمائ الهی است

برداشت می شود نه فقط مقام ربوبیت خود را             

                                                            ابراهیمی

چند دستور العمل سلوکی از امام راحل (ره)

چند دستور العمل سلوکی امام راحل برگرفته از وصیت نامه امام

 (ره) به حاج سید احمد آقا

حب نفس بزرگترین دام ابلیس : پسرم ! برای ما ها که از قافله ابرار عقب

هستیم یک نکته دلپذیر است و آن چیزی است که به نظر من شاید در

ساختن انسان که درصد خود ساختن است دخیل است باید توجه کنیم که

منشأ خوش آمد ما ازمدح و ثنا ها و بد آمدن ها از انتقادها و شایعه افکنی

ها حبنفس است که بزرگترین دام ابلیس لعین است .ماها میل داریم دیگران

 ثنا گوی ما باشند ، گرچه برای ما افعال ناشایسته  و خوبیهای خیالی را صد

چندان جلوه دهند و درهای انتقاد گرچه به حق برای ما بسته باشد ویا به

صورت ثناگویی در آید .

 

استفاده از فرصت جوانی : عزیزم از جوانی به اندازه ای که باقی است

استفاده کن که در پیری همه چیز از دست می رود حتی توجه به آخرت و

خدای تعالی از مکاید شیطان ونفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح

و اصلاح در زمان پیری می دهد .

 

قرائت وتدبر د رآیات آخر سوره حشر برای اصلاح نفس :

پسرم سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه هایی از معارف ترییت در

آن است و ارزش دارد انسان یک عمر در آن تفکر نماید و از آنها  به مدد الهی

توشه بردارد ؛ خصوصا آیات اواخر آن از آن جا که می فرماید « یا ایها الذین

امنو ا اتقوالله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوالله …»

 

دوام بر وضو : برای جلو گیری از شر نفس و شیطان دوام بر وضو را سفارش

 می فرمودند.

 

سوز و گداز امامان (ع ) سرلوحه کارت باشد :  مطالعه در ادعیه معصومین

علیهم السلام ، وسوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب سرلوحه افکار و

رفتارت باشد .آنچه در ادعیه و مناجات معصومین علیهم صلوات الله وسلامه

 می یابیم در اخبار که اکثرا به زبان عرف وعموم است کمتر یافت می شود

 

دل را به خدابسپار : پسرم مجاهده کن دل را به خدا بسپاری و مؤثری را جز

او ندانی . مگر نه عامه مسلمانان متعبد ، شبانه روزی چندین مرتبه نماز

می خوانند ونماز سر شار از توحید و معارف الهی است ،و شبانه روزی

چندین مرتبه « ایاک نعبد وایاک نستعین » می گویند  وعبادت و اعانت خاص

 خدا (دربیان ) می کنند ولی جز مومنان بحق و خاصان خدا ، دیگران برای هر

دانشمند و قدرتمند و ثروتمند کرنش می کنند و گاهی بالاتر از انچه برای

معبود می کنند و از هر کس استمداد می نمایند و استعانت می جویند وبه

هر حشیش برای رسیدن به آمال شیطانی ، تشبت می نمایند و غفلت از

قدرت حق دارند .         ابراهیمی

 

ادامه دارد…

               شادی روح ملکوتی امام و شهدا صلوات

 

معلم

نخل نجیب نیکی بر سرزمین ذهن دریایی معلم به تسبیح خم می شود.

آسمان به سربلندی بر صدر سینایی او سر به سجده می نهد .

گلبرگ مهر از نور فروزان سخن او به درخشش می نشیند.

و دریا بر پهن دشت سجاده ی سکوت او سلام می کند.

مثل ایرانی ها!!!


 خیلی از مراجعان کتابخانه و مراکز اطلاع رسانی کنجکاوند که بدونن دیویی چیه یا کیه ! بعضی ها هم تا اسم دیویی را میشنون با خنده می پرسن: چی گفتین کتاب ها را چی می کنن؟ و بعد محکم جواب میشنون :دیویی میکنن  برخی هم با جان دیویی فیلسوف معروف اشتباهش میگیرن .در هر صورت خیلی هم مهم نیست .و ندونستن تفاوت این سه شاید مشکلی را حل نکنه ولی  خوندنش خالی از لطف نیست در ضمن همزاد پنداری با او چندان دشوار نیست. بخونین اگه خوشتون نیومد بگین منتشرش می کنیم .

  ديويي، ملويل. ملويل لوئيس ديويي  مبتكر نظام رده‌بندي دهدهي بود كه در دهم دسامبر 1851 در آدامز سِنتر نيويورك به این دنیا وارد شد. (البته با اجازه ی خداوند)پدرش جوئل مثل مردای ایرانی چند شغله بود کفاشی و چند شغل دیگه . ديويي تحصيلات مقدماتي خود را در زادگاهش به پايان رساند. قابل توجه معلمین عزیز و بزرگوار که در هفده سالگي به اخذ گواهينامه معلمي نايل آمد و مدت كوتاهي به تدريس پرداخت. در 1870 وارد كالج امهرست  شد و باز هم مثل دانشجویای ایرانی هم درس می خوند و هم کار می کرددر آغاز سال سوم تحصيل خود در كتابخانه كالج به كار پرداخت    از همان آغاز كارش در كتابخانه، متوجه نياز به شكل مناسب‌تري از سازماندهي شد؛ اوبه بررسي وضع سازماندهي كتابخانه‌هاي موجود در ايالت نيويورك و ناحيه نيوانگلند تصميم گرفت. 

پيش از بيست دو سالگي، در حالي كه هنوز فارغ‌التحصيل نشده بود، پيش‌نويس طرح رده‌بندي دهدهي ديويي را آماده كرد   وي، در 26 اكتبر 1878، مثل سریال های ایرانی  با خانمی ازدواج کردوتنهافرزندش  در 1887 به دنيا آمد. او نيز به دليل همكاري‌اش با رده‌بندي دهدهي ديويي  مشهور گرديد 

وي تمام همّ خود را متوجه توسعه و گسترش اين باشگاه كرد و بقيه عمرش را در آنجا گذراند. در همانجا بود كه در 26 دسامبر 1931، بر اثر عارضه خونريزي مغزي درگذشت.  ديويي، در زمان حياتش، دوازده ويرايش از رده‌بندي خود را منتشر كرد، و در  روزهای آخر عمرش مثل ایرانی ها !زگهواره تا گور درپی دانش بود  و می خواست سیزدهمین ویرایش را هم منتشر کند.که اجل مهلتش نداد.اما باز هم مثل ایرانی ها!!! بازماندگانش راهش ر ا ادامه دادند و صد سال بر روی این طرح کار کردند و تکمیلش نمودند و باز هم مثل ایرانی ها!!! طرح دیویی بخت برگشته را ندزدیدن و به اسم خودشون تموم کنن با این که به طور چشم گیری طرح تغییر کرد به احترام اولین طراحش اسم او را از کار حذف نکردند ضمن اینکه به طرح های گروهی و ادامه دار خود قدمت بخشیدند .

اگر  اكنون متداول‌ترين نظام رده‌بندي كتابخانه‌اي در جهان است  به خاطر اندیشه ی تاثیر گذار معلمی است که وصیت نمود وراثش از درآمد طرح او به تکمیل آن بپردازند و خرج مصارف شخصی نکنند .

خلاصه اینکه باز هم مثل ایرانی ها!!! وراث حرف این معلم کهنه کار را گوش کردند و چندین نسل در طی صد سال به تکمیل این طرح مشغولند. در بيش از 135 كشور به كار مي‌رود و به بيش از 30 زبان ترجمه شده است. در ايالات متحده امريكا، 95 درصد كتابخانه‌هاي عمومي و آموزشگاهي، 25 درصد كتابخانه‌هاي دانشگاهي و دانشكده‌اي، و 20 درصد كتابخانه‌هاي تخصصي آن را به‌كار مي‌برند. همچنين تنظيم كتابشناسي‌هاي ملي بريتانيا، استراليا، كانادا، هند، ايتاليا، اندونزي، اردن، كنيا، پاكستان، زيمبابوه، ايران، و چندين كشور ديگر براساس اين رده‌بندي صورت گرفته است .

چه بسیار افراد هم نسل و هم سن که نمی توانند در یک گروه کار کنند ولی فردی چنان تدبیر می اندیشد که افراد چند نسل را بر یک هدف کاری و شغلی گرد هم می آورد.

 

نمایشگاه کتاب

بیست وپنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران آغاز به کار کرده  است

 ۴ هزار ناشر و ۷۷ کشور به جز ناشران الکترونیک در بیست و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران شرکت می‌کنند.  بیست و پنجمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران را به فضل الهی با شعار «ربع قرن جهاد فرهنگی» در پرتو سال تولید ملی، کار و حمایت از سرمایه ایرانی آغاز می‌کنیم با این امید که این نمایشگاه به عنوان بهترین نمایشگاه نام خود را بر تارک تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران به ثبت رساند.

روز معلم

معلم عزیزم روزت مبارک ….یه دقیقه وایسین صبر کنین بابا …نمی خوام حرف تکراری بنویسم مثل بقیه که با اشعار و اوراد دل انگیز معلم و معلمی را آنچنان توصیف می کنن که اشکتون را در میارن و یه کمی فضا معنوی میشه و لذت میبرین میخام از معلم های بازنشسته بگم بازنشسته ی رسمی هم نه اونایی که در دوران تدریسشون کسی عنوان معلم به اونها نداد درس دادن و دادن تا موی سرشون در این راه سپید شد و دیگه توان درس دادن نداشتن آروم و بیصدا رفتن .همونایی که شاگرداشون از افکارشون استفاده یا سوء استفاده کردن کتاب ها و مقالات از اندیشه های استادبه اسم خودشون رد کردن .استاد شنید و دم نیاورد…

روز معلم

معلم عزیزم روزت مبارک ….یه دقیقه وایسین صبر کنین بابا …نمی خوام حرف تکراری بنویسم مثل بقیه که با اشعار و اوراد دل انگیز معلم و معلمی را آنچنان توصیف می کنن که اشکتون را در میارن و یه کمی فضا معنوی میشه و لذت میبرین میخام از معلم های بازنشسته بگم بازنشسته ی رسمی هم نه اونایی که در دوران تدریسشون کسی عنوان معلم به اونها نداد درس دادن و دادن تا موی سرشون در این راه سپید شد و دیگه توان درس دادن نداشتن آروم و بیصدا رفتن .همونایی که شاگرداشون از افکارشون استفاده یا سوء استفاده کردن کتاب ها و مقالات از اندیشه های استادبه اسم خودشون رد کردن .استاد شنید و دم نیاورد…

نوبت شماست:

حال شما بگویید با این شعر حافظ یاد کدام جمله از نهج البلاغه می افتید ؟!

از ره مرو به عشوه ی دنیا که این عجوز          مکاره می نشیند و محتاله می رود

حافظ هم از او می گوید :

و لا تسالوا فیها فوق الکفاف و لا تطلبوا منها اکثر من البلاغ

و در آن بیش از حاجت نطلبید و از آن زیاد تر از آنچه به شما رسیده نخواهید .

بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی            خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

اگه راست میگین

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی(آل عمران 31) کمی تامل کنیم آیا راست میگیم که خدایا دوست داریم یا …….نه ………همه ش حرفه :یعبدون الله علی حرف؟؟؟؟؟؟بد نیست دو سه ثانیه فکر کنین.

بیکار ننشین

اگه امتحانات ترمتون تموم شده لطفا بیکار ننشین مطالعه و تحقیق همیشه با طلبه بوده و هست خودت را با پژوهش تقویت کن.

اگه هنوز درگیر امتحاناتت هستی چه بهتر داری که مطالعه میکنی و بیکار نیستی ما هم دعات می کنیم که این مطالعات سر جلسه ی امتحات تدفین نشن یعنی فاتحه شون رو نخونی عزیزم .باید این اطلاعات یه روزی گره ای رو وا کنن.یادت باشه.

شنبه

امروز شنبه متعلق به آقا رسول الله است بیایین همه با هم مهمان این وجود قدسی باشیبم با صلوات بر محمد و |آل محمد

زیارت حضرت محمد (ص)در روز شنبه فراموش نشود.

تبریک حلول ماه ربیع

حلول ماه ربیع الاول بر همه ی مومنان مبارک باد.

امشب به عشاق حسین زهرا دهد مزد عزا

یک عده را درمان دهد یک عده بخشش در جزا

یک عده را مشهد برد یک عده را دیدار حج

باشد که مزد ما شود تعجیل در امر فرج

جایگاه اشک و عزاداری بر سید االشهدا

1- در اشک برای حسین«علیه‌السلام» آرامشی ویژه و لذتی خاص هست متفاوت با غم‌ها و اشک‌های زندگی روزمرّه، غم معنویت، غم سوختن برای مظلوم، غمی است منشأ حرکت، و پویایی اجتماعی افراد را افزایش می‌دهد و به قلب و روح انسان نشاط همدلی با مظلوم را پدید می‌آورد و لذا از تکرار این غم و اشک ملول نمی‌شود.

 

2- مهر و محبت به امام معصوم در ژرفای احساسات و عواطف شیعیان آن حضرت جای دارد و با تلاش شیعیان این پیوندِ عمیق عاطفی هرسال تکرار می‌شود، آن‌هم تلاش برای پیوندی عمیق‌تر. و لذا رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا» برای شهادت حسین«علیه‌السلام» در قلوب مؤمنین حرارتی است که هرگز خاموش و سرد نمی‌شود.

3-با توجهِ عاطفی به حضرت امام حسین«علیه‌السلام» سایر ابعاد شخصیت امام و اسلام مدّ نظر قرار می‌گیرد تا علاوه بر نظر به آزادگی و ظلم‌ستیزی و ایثار و حقیقت‌جویی که غذای جان انسان است، به مقام امامت نیز نظر ‌شود و آن دری می‌شود برای فهم معارف اسلامی از طریق روایات آن بزرگان، و فربه‌شدن در فضائلی چون صبر و حلم که زمینه‌ی نزدیکی به امامان معصوم می‌‌گردد و مرز تولّی و تبرّی که عامل نجات جامعه‌ی اسلامی است شکل می‌گیرد و معنویت به عنوان یک ارزش جا باز می‌کند.

 

4- گریه بر امام حسین«علیه‌السلام» از نوع گریه‌های نیمه‌شب‌ اولیاء الهی است که حسین«علیه‌السلام» توانست آن را برای عموم مردم عملی کند و خودِ آن حضرت به‌خوبی متوجه بودند که صحنه‌ی کربلا عامل چنین گریه‌هایی باید باشد تا زمینه‌ی اُنس قلب با حقایق فراهم شود و حجاب‌ها بین عبد و معبود رفع گردد. چرا که هرکس ناظر آن اندازه زیبایی وفاداری بین حسین«علیه‌السلام» و ابوالفضل عباس یا بین امام حسین«علیه‌السلام» و حرّ شود، از عمق فطرت گریه سر می‌دهد تا از اتصال به این زیبایی‌ها محروم نباشد و موجب پایداری بر عهد خود با حقیقت می‌شود و پیوندی جاودانه را که بین جان انسان است با دل‌ اولیاء الهی به صحنه می‌آورد.

5-با لباس سیاه به تن‌کردن و سینه و گریه جمعی نهایت تعلق خاطر را نشان می‌دهد که تا چه اندازه به آرمان‌های شخص مظلوم وفادار است و نیز کودکان این جامعه را متوجه چنین تعلق خاطری می‌کند و با نمادهای کربلا و عاشورا آشنا می‌نماید.

 

     رسول خداf فرمودند: «كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْن»هر چشمى فرداى قيامت گريان است غير از چشمى كه در مصيبت حسين«علیه‌السلام»  گريه كند.

 

     روایت فوق خبر از عمق تأثیر اشک بر امام حسین«علیه‌السلام» در عمیق‌ترین ابعاد انسان می‌دهد که در قیامت ظاهر می‌شود.

6-اشک برای حسین«علیه‌السلام» موجب احیاء قلوب و آزادی عقل از اسارت هوس‌ها و غفلت ها است و در همین راستا حضرت رضا«علیه‌السلام» به «دعبل خزایی» می‌فرمودند: قصیده‌ی خود را در رابطه با شهادت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» بخواند و حضرت با تمام وجود اشک می‌ریختند و دو بیت نیز به آن اضافه نمودند. 

 



 

 

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/clock/pishnamayesh/2mahdi/1.jpg