وحی در اسلام و مسیحیت

 

 

عنوان:

وحی در اسلام و مسیحیت

نگارنده:

فاطمه جعفری

 

چکیده

بررسی مقایسه­ای به درک هرچه بهتر موضوع کمک شایانی می­کند از آنجا که وحی به عنوان ابزار هدایتی بشر است لذا برای سعادت باید این ابزار به خوبی شناخته شود به همین منظور در یک بررسی مقایسه­ای میان حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت به مسائلی پی بردیم که از آن جمله اینکه با بررسی واژه وحی دانستیم که وحی به ارتباط ویژه میان خداوند با بنده برگزیده­اش برای اعلام شریعت است از اقسام وحی که در قرآن ذکر شده وحی نبوی که به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم صورت می­گیرد مد نظر است.

در مسیحیت عصر حاضر وحی اصلی شخص مسیح است و یا اینکه وحی مکاشفه مخصوص خدا برای نجات بشر است. وحی از نگاه وحی به عنوان درک ویژه و سرشت زبانی آن به این نتیجه می­رسد که حقیقت وحی برای غیر پیامبر قابل درک نیست و دیگران تنها از آثار پی به مؤثر می­برند.

بنابراین تجربه دینی قابل تطبیق بر وحی نیست همچنین وحی الهام و مکاشفه شخصی هم نیست بلکه وحی ارتباط ویژه خداوند با پیامبران است آن هم به صورت لفظی و زبانی که پیامبر باید دارای خصیصه عصمت در دریافت و ابلاغ وحی باشد و وحی خداوند بی بدیل هرگز در شخص متجسد نشده است.

 

واژگان کلیدی : وحی،‌ مسیح،‌ خدا،‌ انجیل، عیسی.


 

 مقدمه
بدون شک وحی یکی از آموزه­های ادیان ابراهیمی است که در بین آنها مشترک است. قوام بعثت انبیاء و مرز تمایز ادیان الهی از اندیشه­های بشری وحی است. امروز فرهنگ و تفکر جدید حاکم بر جهان سبب شده تا از بنیادی­ترین اندیشه دینی یعنی وحی غفلت شود و از طرف دیگر اندیشه غالب بر جهان غرب و برداشت نادرست از وحی آن را در قالب مکاشفه شخصی دانسته و متونی را به عنوان متون مقدس دینی و وحیانی به رسمیت شناخته که فاقد دلایل لازم برای اثبات پیام خدا بودن است.

با توجه به اینکه وحی تنها ابزار هدایتی بشر است اکنون این سؤال مطرح است که حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت چه تفاوت­ها و شباهت­هایی با هم دارند در ارتباط با وحی کتابها و مقالاتی به قلم تحریر درآمده و بزرگان و نویسندگان طراز اولی دست به تحقیق زده و کتابهایی در این زمینه به نگارش در آمده است از آن جمله حقیقت وحی در قرآن، عقل وحی، ‌وحی و نبوت و …. با رجوع به این کتابها بدست می­آید که کمتر توجهی به بررسی مقایسه­ای وحی میان دو دین الهی به منظور اثبات حقانیت قرآن و اصالت الهی­اش به چشم می­خورد.

از این جهت که مقام سنجش به درک تفاوتها و شباهت­ها و در نهایت فهم حقیقت بهتر درک می­شود لذا پژوهش حاضر را متنی بر مقایسه­ای میان حقیقت وحی که در اسلام از آن تعریف شده و وحی که در مسیحیت از آن تعبیر به مکاشفه می­شود ودر پایان این بر بررسی تطبیقی این دو می­پردازیم.

 
کلیات تحقیق:

1-1واژگان کلیدی :
وحی: وحی به معنای اشاره کردن، نوشتن، نامه،‌ الهام، کلام پنهانی و هرچیزی است که به دیگری القا شود.[1]

مسیح: زیباروی، متبرک آفریده، لقب حضرت عیسی یا مأخوذ از عبری ما شیاخ به معن منجی و نجات دهنده معارف و معاریف.[2]

خدا: افریدگار جهان، مالک ، صاحب.[3]

انجیل: هر یک از چهار کتاب دینی مسیحیان.[4]

عیسی: از انبیا بنی اسرائیل (که تولدش معجزه آسا بود)[5]

1-2بیان مسئله:  
پدیده وحی به عنوان ابزاری برای ارتباط خداوند متعال با بشر است که به این طریق برنامه هدایتی بندگان را به آنها ابلاغ می­دارد البته این ابلاغ بر همة بندگان نیست بلکه بر بندگان برگزیده­ای است که خصایص و ویژگی­هایی خاص همچون عصمت می­باشند شناخت این ابزار هدایتی بر هر فرد جست­وجوگر مسیر هدایت لام است وحی در دین اسلام از طریق پیامبر گرامی برای هدایت نازل شده و نام قرآن به خود گرفته است که جامع همة ادیان دیگر و کامل کننده­ها و جاویدان است اما این پدیده در میان مسیحیان دست خوش تحریف گشته با نام­های متناقض از آن نام برده­اند گروهی وحی را متجسد می­دانند و گروهی تجربه دینی و گروهی الهامات و مکاشفات نویسندگان کتاب مقدس؛ از این جهت به بررسی این پدیده بین اسلام و مسیحیت پرداخته­ایم تا وجوه اشتراک و تمایز این دو بازشناسانده شود و صحت و سقم وحی محمدی بر همگان آشکار شود.

1-3علت انتخاب موضوع، اهمیت و فایده آن :
وحی از آن جهت که ارتباط با عالم ماورا است شناخت حقیقتش بسیار دشوار و ناممکن است و تنها اره پی بردن به حقیقت آن خود وحی است امروزه تنها متن وحی که از تحریف بشریت مصون مانده قرآن کریم است اما به علت امکانات گسترده­ای که امروز یافت می­شود فرهنگ­ها با هم در تقابل و اشتراک هستند از این رو با التقاط فرهنگ­ها به نوعی دیدگاه به متون مقدس به قرآن هم کشیده شده و همانطور که کتاب مقدس تجربه دینی نویسندگان انگاشته شده قران را از آن نظر نگریسته آن را تجربه دینی پیامبر دانسته­اند از این رو در یک بررسی مقایسه­ای میان حقیقت وحی در اسلام که قرآن باشد و وحی در متون مقدس پرداخته­ایم تا اصالت الهی قرآن را به عنوان کاملترین و آخرین متن وحی مصون از تحریف مانده ثابت کنیم تا روشنگر نسلی که در گرداب جاهلیت مدرنیته گرفتار است باشد.

1-4 پیشینه :
پدیده وحی همراه با خلقتبش بوده است و حضرت آدم  (علیه السّلام)  نخستین کسی است که به عنوان پیامبر برنامه هدایتی خود را از خداوند دریافت می­نمود و از آن پس به پیامبران دیگر تا حضرت خاتم وحی می­شده است اما چون درک کنه و حقیقت وحی برای بشر عادی ممکن نبود همواره به دنبال بررسی این مسأله بوده تا شاید بتواند به اندازه توان خود و درجه درک خویش از آن آگاه گردد و لذا در این زمینه دست به تحقیق و پژوهش زده است.

در این راستا نویسندگانی دست به قلم تحریر زده و کتبی را تدوین کرده­اند از آن جمله عقل و وحی در اسلام عقل و وحی در قرون وسطی، وحی و نبوت و ….. و همچنین در اکثر کتب علوم قرآنی هم این پدیده مورد توجه قرار گرفته تحلیل­هایی به قلم نگارش درآمده است.

با رجوع به این کتب این چنین برداشت می­شود که ره یافت مقایسه­ای از پدیده وحی بین ادیان کمتر مورد توجه بوده است و بیشتر به بررسی پدیده وحی از منظر عقل و …. به صورت مستقل پرداخته شده است.

1-5 سؤال های تحقیق :
1-5-1 سؤال اصلی :
حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت چیست؟

1-5-2 سؤال های فرعی :
ماهیت وحی چیست و به چه معناست؟

بنابر آیات قرآن وحی به چه معناست؟

آیا وحی تنها بر انبیاء است وحی برچه اقسامی است؟

وحی در مسیحیت به چه معناست؟

نظرات گوناگون پیرامون وحی در مسیحیت چیست؟

1-6 فرضیه تحقیق :
هدف اصلی نوشته این فرضیه است که وحی آموزه­ای ویژه است که از ناحیه خداوند به برخی انسان­هایی برگزیده افاضه می­شود. وحی مفهومی فراتر از فکر و شناخت بشر است که با دلایل و نشانه­های قطعی در متن خود حقیقت خویش را اثبات می­کند امروزه تنها متنی که چنین توانایی دارد قرآن کریم است چراکه در وحی شناسی مسیحی به دلیل مشکل اساسی که متون دینی باشد تمام راههای شناخت نامطمئن است زیرا آخرین دیدگاه غرب مبنی بر تجربه شخصی دانستن دین تحلیل نادرستی است که از وحی دارند.

1-7 روش تحقیق :
روش استفاده شده در این تحقیق از جهت هدف توصیفی تحلیلی، از جهت ابزار کتابخانه ای، فیش برداری است.

1-8 ساختار تحقیق : 
بخش اول : کلیات می­باشد.

بخش دوم: دارای سه فصل می­باشد فصل اول: مفاهیم که در این فصل مفاهیم را از جهت لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار داده­ایم. فصل دوم: وحی در اسلام که دارای دو عنوان فرعی 1- ماهیت وحی 2- وحی در قرآن می­باشد. فصل سوم: وحی در مسیحیت که داری دو عنوان فرعی 1- ماهیت وحی 2- وحی در کتاب مقدس می­باشد.

مفاهیم
 

1-1 مفهوم وحی در کلام لغویان لغت شناسان
توجه به معنای لغوی الفاظی که در شرع یا عرف معنای خاصی پیدا کرده است بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنای خاص به وجود می­آورد و لذا

«الوحی: الاشارة و الکتابة و الرسالة و الالهام و الکلام الخفی و کل ما القیته الی غیرک.»[6]«وحی به معنای اشاره کردن، نوشتن، نامه،‌ الهام، کلام پنهانی و هرچیزی است که به دیگری القا شود.

«اصل وحی الاشاره السریعه و لتضمن السرعه قیل امر وحیٌ و ذلک یکون بالکلام علی سبیل الرمز و التعویض، و قد یکون بصوت مجرد عن الترکیب و باشاره ببعض الجوارح و بالکتابه»[7] «اصل وحی به معنای اشاره سریع است و به همین دلیل هرکاری با سرعت انجام شوند وحی گویند و اینکار (امر) ممکن است به صورت سخنی رمز آلود و با کنایه باشد یا صدایی خالی از الفاظ و کلمات و یا به صورت اشاره با واسطه­ی بعضی از اعضا یا نوشتن باشد.»

«هو القا امر فی باطن غیره سواء کان الالقاء بالتکوین او بایراد فی القلب سواء کان الامر علما ا ایماناً او نوراً او وسوسة او غیرهاما و سواء کان انسان او ملکا او غیرهما و سواء کان بواسطه او بغیره واسطه و یفید العلم و الیقین»[8] «وحی القای امری در درون دیگری است که این القاء یا با تکوین یا به صورت الهام به قلب است و امر ممکن است علم ایمان نور یا وسوسه و یا غیر از اینها باشد و این القا ممکن است به انسان یا ملک یا غیر این دو باواسطه یا بدون واسطه باشد که مفید علم و یقین است.»

آنچه از کلام لغت شناسان می­توان برداشت کرد این است که در وحی سه معنای اساسی وجود دارد 1- سریع بودن، 2- مخفیانه بودن، 3- رساندن پیام که گاهی همة این معانی در یک کالبد لحاظ می­گردد و گاه تنها بعضی از معانی را دارد.

1-2 معنای اصطلاحی وحی
برای وحی تعاریف گوناگونی وجود دارد در ذیل به تعاریف که از دید فلاسفه و علما و حکما بیان شده توجه می­کنیم.

«تفهیم اختصاصی مطالب و معارفی از طرف خداوند به بنده برگزیده­ای که به هدایت مردم مأمور شده است.»[9]

این تعریف فلاسفه از وحی است اما از دید علما و دانشمندان علوم قرآن

«وحی اصطلاحی، ارتباط معنوی و غیبی خداوند با پیامبران خویش است،‌ پیامبر گیرنده­ای است که پیام الهی را به واسطه­ی همین ارتباط، از فرستنده­ی آن دریافت می­کند و جز او هیچ کس شایستگیس و توان چنین دریافتی را ندارد.»[10]

در اصطلاح دانشمندان اسلامی

«وحی به معنای القای مطلبی از سوی خداوند متعال به پیامبران است خواه با واسطه و خواه بی واسطه باشد اعم از آنکه دیگران بشنوند یا نشنونند چه در خواب صورت گیرد و چه در بیداری.»[11]

شیخ محمد عبده در رساله توحید در تعریف اصطلاحی وحی اینگونه آورده است:

«معرفتی که با واسطه یا بی واسطه برای انسانی حاصل می­شود اگر بدان از جانب خداست وحی و اگر نداند الهام نامیده می­شود.»[12]

با توجه به آنچه در تعریف لغوی و اصطلاحی وحی برمی­آید این است که در حوزه­ی دین معنایی اخص از معنای لغوی و قرآنی پیدا کرده هرچند در کاربردهای قرآنی در مفهومی وسیع­تر به کار رفته است. اما استعمال واژه به صورت مطلق و بدون قرینه مخصوص پیام گیری رسالت است.


وحی در اسلام

 

2-1 ماهیت وحی
یکی از سؤالات اساسی که ذهن هر اندیشمندی را به خود مشغول داشته ماهیت و چیستی وحی است برای پاسخ به این سؤال ابتدا اشاره­ای گذرا به اقسام معرفتهای بشری و مبادی آنها می­کنیم تا سنخیت وحی روشن گردد:

1- نخستین راه حس و تجربه است انسان­ها در ارتباط با دیگر موجودات و طبیعت با ابزارهای حس مثل چشم و گوش و مصادیقی خارجی که عروضشان ذهنی است ماننند سفیدی علت و …. ادراکاتی پیدا می­کند خداوند نیز به این ابزارها به عنوان نعمت­های خدا بر انسان نام می­برد. «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ  لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[13] «و خدا شما را از شكم مادرانتان -در حالى كه چيزى نمى‌دانستيد بيرون آورد، و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد كه سپاسگزارى كنيد.»

2- دومین راه، راه تفکر عقلانی است آدمی با تفکر در عالم هستی به بسیاری از حقایق پی می­برد و این قوه وجه تمایز او با سایر موجودات نیز هست و معیار هرنوع اندیشه­ای را قرآن تطابق با عقل انسان می­داند «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىفَبَشِّرْ عِبَاد * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»[14] «و[لى‌] آنان كه خود را از طاغوت به دور مى‌دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‌اند آنان را مژده باد، پس بشارت ده به آن بندگان من كه: * به سخن گوش فرامى‌دهند و بهترين آن را پيروى مى‌كنند؛ اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»

3- سومین راه تجره درونی و شعور باطنی است که اگر کسی از این راه شناختی پیدا کند بسیار بهتر و برتر از دو راه قبلی است چراکه معرفت شهودی شناختی بی­واسطه حضوری و دامن گستر است.[15] « كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ»[16]  «هرگز چنين نيست، اگر علم‌اليقين داشتيد! * به يقين دوزخ را مى‌بينيد.»

با توجه به مبادی معرفت انسانی این نکته روشن می­شود که وحی پدیده­ای فراطبیعی است و از راه و ابزار معرفت انسانی نمی­توان داوری در مورد آن داشت اما با این حال بشری به اندازه­ی فهم و یافته­هایش به تعریف این دو مقوله پراخته است که نظریات بیان شده پیرامون وحی را به صورت گذرا بیان می­داریم:

1- وحی گزاره­ای: طبق قدیمی­ترین دیدگاهی که در مورد سرشت وحی در کار بوده وحی گونه­ای انتقال اطلاعات است. خدا حقایقی را به پیامبر انتقال می­دهد که مجموعه این حقایق اساس وحی را تشکیل می­دهد این برداشت از وحی نظریه زبانی یا گزاره­ای نام گرفته است.[17]

بنابراین وحی گزاره‑ای اینگونه تعریف می­شود که گوینده­ای با مخاطبی خاص که با او در مواجه و تماس است ارتباط زبانی برقرار می­کند و در این ارتباط پیامی را به صورت نمادهایی به او انتقال می­دهد که این تعریف دارای شش رکن اساسی است گوینده، مخاطب، پیام، مواجهه، زمینه و نهادها.[18]

2- وحی در تفسیر علمی و مادی: در این نظریه مدعا این است که همانطور که در عرصه­های دیگر انسان­هایی نابغه وجود دارند در امر دین هم نوابغی هستند که به کمک نبوغ فکری خود و آگاهی از اوضاع و تحولات جامعه برای هدایت و سعادت جامعه احکامی فروعی و اجتماعی را وضع و یا بازآفرینی می­کنند که دین نامیده می­شود که منظور از وحی و فرشته­ها نبوغ فکری نابغه است که به وسیله آن احکام را تشریع کرده.[19] اما این نظریه صحیح به نظر نمی­رسد چراکه نوابغ جامعه هیچگاه ادعای نبوت و وحی نکرده و مدعیان نبوت کذب ادعایشان ثابت گشته است و تنها پیامبران بوده­اند که ب دلیل و صدق گفتارشان توانسته­اند ادعای خویش را ثابت کنند. دلیل دیگری که در نادرستی این نظریه می­توان بیان کرد و اینکه تاریخ نشان داده همه یا اکثریت پیامبران فاقد صفات و ویژگی­های انسان­های نابغه­ای بودند که نشانگر طرح و برنامه­ریزی آنان در مسائل جامعه و تدوین آیین اجتماعی باشد بلکه پیامبران به طور ناگهانی ادعای نبوت می­کردند بدون اینکه برنامه­ریزی در کار باشد بعضی هنگام تولد مانند حضرت عیسی که در آن هنگام و در آن سن اصلاً بحثی از نبوغ و طرح برنامه برای جامعه مطرح نیست و بعضی مانند حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله و سلّم) که در میانسالی چنین ادعایی را مطرح کرد که از نظر علم و دانش فردی امّی و به شغل چوپانی و وکالت تجاری اوال همسرش مشغول بود که اینها خود به خود توهم نبغه بودند و طرح برنامه کلان نبوت را منتفی می­کند.[20]

3- وحی تجربه دینی، مکاشفه عرفانی یا نظریه غیر زبانی: یکی از تحلیل­هایی که در مورد وحی صورت گرفته این است که وحی را به تجربه دینی و مکاشفه عرفانی تفسیر می­کنند این دیدگاه متفاوت از وحی که در مقابل دیدگاه زبانی آن را نظریه غیر زبانی نامیده­اند در مسیحیت پروتستان طی قرن حاضر است در این دیدگاه ادعا بر این است که ریشه در اندیشه مصلحان دینی قرن شانزدهم (لوتر و کالون و … ) حتی جلوتر از آن در عهد جدید دارد در این دیدگاه مضمون وحی مجموعه­ای از حقایق دربار خداوند نیست بلکه خداوند از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ به قلمرو تجربه بشری وارد می­گردد. در این دیدگاه احکام بیانگر کوشش­های انسان برای شناخت معنا و اهمیت وحیانی بشمار می­رود.[21]

تجربه دینی زادگاهش غرب است و از حدود سه قرن اخیر متکلمان برای مصون سازی کتاب­های مقدس در برابر انتقادها و تعارض­ها به نظریات و مبانی جدید روی آوردند که یکی از آنها تجربه دینی است.[22]

طرفداران این دیدگاه در مواجهه پیامبر با خدا تأکید می­کنند و سرشت وحی را همین مواجهه می­دانند وحی در این دیدگاه به معنای پیامی که خدا به پیامبر القا کرده نیست بلکه تفسیر و ترجمه پیامبر از تجربه و مواجهه خود است.[23]

این نظریه نیز اشکالات فراوانی دارد که برداشت نادرست بردن آن را مشخص می­کند از جمله آنکه اگر بگوییم «وحی، تجربه دینی است»[24] وحی به یک تجربه عادی تنزل پیدا می­کند.[25] وحی در تجربه دینی قرائت پیامبر از تجربه خودش است و لذا از سوی خدا بودن و مصونیت از تحریف و خطا بودن وحی زیر سؤال می­رود. در این نظریه چون مبتنی بر تجربه­های دینی و عرفانی است لذا عمومی است و حتی در مواردی اعتقاد به خدا هم ضروری نیست پس نبوت هم امری عادی و عمومی و هرکس می­تواند نبی باشد چراکه تجربه دینی پیامبران تجربه­ای بشری است که هر انسانی می­تواند به آن برسد چنانکه یکی از طرفداران این نظریه به صراحت می­گوید« ممکن است کسی برای خودش نبی شود …. و بین خودش و خدا حائل شود و احساس کند که از ناحیه خداوند صاحب وظایفی است و دیگر وظیفه ندارد به فلان و بهمان دین عمل کند.» [26]

و از آنجا که در تجربه-های دینی و مکاشفات خطا و اشتباه راه دارد لذا با تطبیق وحی به تجربه دینی پس وحی نیز از خطا و اشتباه مصون نیست پس قابل انکار است.[27]

از آنجا که این نظریه اشکالات فراوانی دارد و کاملاً در تعارض با تعریف از وحی است مردود به نظرمی­رسد.

2-2 وحی در قرآن و اسلام
واژه وحی و مشتقاتش بیش از هفتاد مرتبه در قرآن آمده است که در اغلب موارد درباره ارتباط خداوند با پیامبران در زمینه القای هدایت و شریعت است اما در موارد دیگری نیز استعمال شده که به صورت مشترک معنوی به کار رفته است و گاهی نیز به صورت تلفیقی به کار رفته است که در بعضی موارد القا به انسانی غیر از نبی است و در بعضی موارد القا به نبی است از جمله آیاتی که واژه وحی را درباره غیر نبی و وحی نبوی به کار برده است.

الف) الهام ربانی به فرشتگان:

«إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ»[28] «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‌كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده‌اند ثابت‌قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردنها را بزنيد، و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.»

از آنجا که حقیقت وحی تفهیم است و تفهیم با القای معانی و مفاهیم است پس خصوصیات لغت و کلمه منظور نست بلکه نظر به مفاهم و کلام نفس و نه لفظی است و از اینجا روشن می­شود که وحی به انسان و حیوان و ملک یکنواخت و اختلاف از جهت افهام و مراتب درک است پس وحی و القای به فرشته امری طبیعی است.[29]

ب) الهام ربانی به انسان غیر از نبی پس باو وحی نبوی متفاوت است

«قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ  أَفَلَا تَسْمَعُونَ»[30]« بگو: «هان، چه مى‌پنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد؛ جز خداوند كدامين معبود براى شما روشنى مى‌آورد؟ آيا نمى‌شنويد؟»

در کلام مفسرین بزرگ اینگونه آمده که اوحینا از باب ایحاء به معنای گفت­وگوی پنهانی است که در قرآن درباره­ی سخن گفتن خداوند با مخلوقاتش به کار می­رود.[31]

ج) الهام ربانی به جمادات

« يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا» «آن روز است كه [زمين‌] خبرهاى خود را باز گويد.[همان گونه‌] كه پروردگارت بدان وحى كرده است.» [32]

چون حقیقت وحی تفهیم است.[33] معوم می­شود زمین هم دارای شعوری است که می­فهمد[34] پس خداوند امری را هرچند برخلاف طبیعت است از طریق وحی الهی به زمین الهام می­کند که زمین هم در اجرای این فرمان کوتاهی نمی­کند.[35]

د) الهام ربانی به حیوانات و هدایت غریزی

« وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ»[36] ««و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غريزى‌] كرد كه از پاره‌اى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته‌سازى‌] مى‌كنند، خانه‌هايى براى خود درست كن،»

وحی خدا در این آیه به زنبور عسل آن است که به او نیروی غریزی داد که دیگر موجودات از آن بی­اطلاع­اند.[37]

هـ) وحی به معنای اشاره

« فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا»[38] « پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد»

وحی در این آیه به معنای اشاره است چراکه به دلالت آیه زکریا پس از خروج از محراب با اشاره مردم را به تسبیح و یاد خدا فراخواند.

اما گاهی نیز واژه­ی وحی به معنای وسوسه و الهام شیطانی هم به کار رفته آنجا که قرآن کریم این واژه را استعمال کرده است:

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا  وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ  فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ»[39]«و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب [يكديگر]، سخنان آراسته القا مى‌كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‌خواست چنين نمى‌كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‌سازند واگذار»

که شیاطین نیز وسوسه­های شیطانی خود را به دوستان خود به طور پنهانی القا می­کنند.

بنابراین در آیات ذکر شده واژه وحی و مشتقاتش همگی به نوعی معنای لغوی واژه را متحمل هستند اما هیچکدام به معنای وحی نبوی نیست و از آن جهت که «ادب دینی در اسلام اقتضا می­کند که ما تعبیر وحی را جز برای انبیاء به کار نبریم.»[40] هیچکدام به نام وحی تعبیر نشد بلکه الهام و وسوسه و اشاره است.

2-3 وحی نبوی
حقیقت وحی برای ما ناشناخته است چراکه مربوط به نوعی درک و دید است که از عالم احساس و عقل بیرون است ما تنها آثار وحی را می­بینیم و از اثر پی به مؤثر می­بریم بنابراین به آیات رجوع می­کنیم تا بتوانیم تصوری از وحی بدست آوریم. ارتباط غیبی میان پیامبران و خداوند که از آن تعبیر به وحی می­شود به سه صورت امکان پذیر است:

«أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»[41] « يا آنها را پسر[ان‌] و دختر[انى‌] توأم با يكديگر مى‌گرداند، و هر كه را بخواهد عقيم مى‌سازد. اوست داناى توانا.»

در این آیه انواع وحی بر نبی را به سه دسته تقسیم کرده است یکی وحی مستقیم که تکلیم خداست که از آن به وحی نام برده شده و دیگری تکلیم خدا باواسطه که از وراء حجاب و ارسال رسول صورت می­پذیرد.

همانطور که ملاحظه کردید در این آیه وحی تنها به تکلیم بی­واسطه اطلاق شده است اما وحی به معنای عام شامل هر سه دسته می­شود که این سه دسته عبارتند از:

 

«گفتار خدایی که هیچ واسطه-ای میان خدا و خلق نباشد. گفتار خدایی که از پشت حجاب شنیده شود مانند شجره طور که موسی  (علیه السّلام)  سخن خدا را می­شنید ولی از ناحیه آن 3. گفتار خدایی را ملک آن را حمل کرده است و به بشر رسانیده.»[42]

وحی نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) نیز به صورت انجام گرفت گاهی در خواب به او وحی می­شد و زمانی بدون وساطت فرشته مستیماً از جانب خدا مورد وحی قرار می­گرفت و گاهی نیز باواسطه جبرئیل بود که قرآن از دو طریق اخی یعنی مستقیم و با واسطه جبرئیل وحی شمرده است.[43]

2-4 تفاوت الهام با وحی
الهام اصطلاحی است که در محاورات در کنار وحی به کار می­رود اما تفاوت­های اندکی با هم دارند در مقایسه این دو باید گفت بین وحی و الهام به انبیا که عصمت آنها ثابت شده تفاوت در استعمال رایج وحی است که همراه با نبوت و بعثت و ابلاغ شریعت است ولی در الهام که آموزه­های غیبی است چنین مأموریتی نیست به عبارت دیگر تفاوت در متعلق است نه ماهیت چراکه از نظر ماهیت یکی هستند و هر دو عنوانی برای القای سری فوق حسی و عقلی که در آیات مکرر در قرآن از این آموزه غیبی به غیر انبیا واژه وحی به مار رفته است مانند وحی به حواریین به مادر موسی و به مریم به هر صورت الهام ودریافت غیبی غیر از نبوت و مأمور شدن برای ابلاغ شریعت است بنابراین نباید بین مقام نبوت و مطلق ارتباط غیبی مه از آن با عتنوان الهام یاد می­شود خلط گردد.[44]

از تمام آنچه گفته شد چنین برمی­آید که وحی کلامی لفظی و شعور مرموز است که تنها بر بنده برگزیده از جانب خدا که همان نبی باشد به منظور ابلاغ شریعت برای سعادت نوع بشر بر آنها نازل گشته که کسی جز خود آنها وحی را درک نمی­کند و پی­بردن به حقیقت وحی برای بشر ناممکن است بلکه از آثار آن پی به وجود آن می­برند و به طور کلی شناخت حقیقت وحی برای ما نممکن است و وحی نبوی فصل و موهبت خدایی است و اینطور نیست که بتوان با ریاضت یا مکاشفه به آن رسید.

 
 وحی در عصر جدید و مسیحیت

3-1 ماهیت وحی در مسیحیت
از آنجا که عقیده به وحی باور مشترک ادیان ابراهیمی است به سراغ آشنایی با حقیقت وحی در کتاب مقدس به ویژه عهد جدید می­رویم و چونکه در تفکر مسیحیت وحی و مسیح از هم تفکیک ناپذیرند نگرش به مسیح نگرش به وحی را مشخص می­کند.

در مسیحیت درباره تعریف وحی با دو نظریه روبه­رو هستیم:

1- دیدگاه زبانی و ارتباط پیام رسانی خداوند:ک که این دیدگاه در دوره قرون وسطی غالب بوده و امروزه نیز صورتهای سنتی­تر مذهب کاتولیک و شاخه­ای از پروتستانها آن­را می­پذیرند.[45]

براساس این نظریه وحی مجموعه­ای از حقایق است که به صورت احکام یا قضایا از ناحیه خداوند به بشر انتقال یافته است وحی حقایق اصیل و معتبر الاهی را به بشر انتقال می­دهد به نوشتة دائره المعارف کاتولیک «وحی را می­توان به عنوان انتقال برخی حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسائطی که ورای جریان معمول طبیعت است تعریف نمود.» مشابه این برداشت از وحی دیدگاهی است در باب ایمان که آن را پذیرش بی­چون و چرایی این حقایق وحیانی از جانب انسان تعریف می­کند. برای یک کاتولیک واژه ایمان تصور نوعی پذیرش عقلی مضمون وحی را به عنوان حقیقت به ذهن متبادر می­کند و این به خاطر قدرت گواهی دهنده خدای فرستنده وحی است. ایمان واکنش کاتولیک­هاست به نوعی پیام معقول که خداونند آن را ابلاغ نموده است.[46]

براساس دیدگاه گزاره­ای و زبانی وحی و ایمان یا به عبارت دیگر دین عبارت است از باورداشتنن به احکام و قضایایی چند ولو با دلایل ناکافی.

در کتاب علم و دین نیز چنین آمده: «حقائق وحیانی شامل پیامی است که خداوند از طریق مسیح و سایر پیامبران ارسال می دارد که در کتب مقدس و سنن اولیای دین مدون می­گردد.»[47]

این تعریف نیز وحی را شامل هر پیامی که بر پیامبر فرستاده شده می­شود حال آنکه قبلاً گفتیم وحی ابلاغ شریعت است پس هر پیامی و یا سخنی از جانب خداوند وحی تلقی نمی­شد.

2- نظریه و دیدگاه حضوری و فعلی خداوند به جای گفتار (غیر زبانی): در مسیحیت در بیان حقیقت وحی نظر دیگری وجود دارد که با نظر اول کاملاً متفاوت است.

این دیدگاه که به تاریخ نجات بخش نام گرفت از مسیح شناسی ویژه­ای نشأت گرفته است در این دیدگاه خود عیسی وی الله متجسد است.

«بارت بر آن بود که وحی اصلی همان شخص مسیح است کلمه الله در هیأت انسانی کتاب مقدس یک مکتوب صرفاً بشری است که شهادت بر این واقعه وحیانی می­دهد فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست نه در املای کتاب معصوم لذا هرآنچه را که انتقاد تاریخی و تحلیل مستند درباره محدودیت­های بشری نویسندگان کتاب مقدس و تأثرات فرهنگی که بر افکار آنان تأثیر نهاده می­گوید می­توان به سمع قبول شنید.»[48]

کلام کتاب مقدس را نمی­توان با کلام خدا یکی دانست بلکه کلام کتاب مقدس و کلام عیسی نشانه­هایی از وجود خدا هستند و نویسندگان کتاب مقدس آن را به منظور مکاشفه­ای از خدا تشریح می­کنند و این مکتوب صرفاً بشری شهادت بر این واقعة وحیانی است. بنابراین وحی از مقوله حادثه فعل و انکشاف خود خداست نه کلام و گفتار خدا و وحی یعنی خدای منکشف.

به نظر می­رسد فهم مسیحیت از وحی چه در دیدگاه زبانی و چه در دیدگاه غیر زبانی چیزی جز الهام و مکاشفه نیست که این مکاشفه فردی است و هرکس می تواند به آن دست یابد مشکل مسیحیت این است که وحی را با وجود خدا یکی گرفته گویی وجود خدا وقتی مفهوم دارد که در هیأت بشری آشکار شود و گرنه اصلاً وجود ندارد.

در کتاب قاموس کتاب مقدس ذیل کلمه وحی آورده است: « این لفظ در سفر اعداد 2:24 و کتاب دوم سموئیل 1:23 و 1:15 و غیره استعمال شده و دلالت بر نبوتی نماید که مخصوص شهری یا مملکتی یا قومی بوده و در سفر خروج 10:12 وارد است این وحی اشاره به دلیلی یعنی آیتی از برای قوم باشد خلاصه عموماً مقصود از وحی الهام می­باشد سفر خروج 1:13 و کتاب ملّاکی 1:1 و رساله رومیان 4:11 و بنابراین گفته می­شود تمام کتب از الهام خداست رساله دوم تیموتاوس 16:3 وحی به این معنا حلول روح اقدس الهی در مصنفین می­باشد و این هم بر چند قسم است:

اولاً مطالبی از حقایق روحانی و حوادث آینده به دیشان القا و افاده نماید که بدون الهام به هیچ وجه از برای ایشان دست نخواهد داد.

ثانیاً ایشان را برای تألیف حوادث معروف یا حقایق مقرر ارشاد می­نماید که آنها را در کتاب نوشته و یا در کلام محفوظ و مصون از خطا ذکر نمایند چنانکه در رساله دوم پطرس 21:1 گوید: «مردمان از جانب خدا به روح القدس مجذوب شده سخن گفتند» و بدیهی است که در این صورت شخص متکلم به هیچ وجه خود را به نظر نیاورده؛ بلکه روح القدس در وی مؤثر شده تمامی قوت و قدرت و صفات مکنونه­ی خود را بر وفق هدایت و ارشاد روح اقدس الهی به کار می­برد و از این جهت است که در هر یک از مؤلفان و کاتبان کرام کتاب مقدس و مواهب طبیعی طرز و نسق تألیف و تصنیف مخصوص ملاحظه می­شود و علما و دانشمندان در شرح مطلب فوق اختلاف نموده­اند ولی اغلب مسیحیان برآنند که خدای تعالی کاتبین و مؤلفین کتاب مقدس را ملهم فرموده که اراده مقدسه­ی او تعالی را در کتاب، ‌محض افاده و ایمان و اخلاص ابدی بنی نوع بشر بدون خطا و سهو و نسیان مرفوم دارند.[49]

از آنجا که در مسیحیت وحی و نبی از هم جدا نیستند پس دیدگاه این نویسنده را در مورد نبی هم بیان می­کنیم این کتاب در تعریف نبی می­آورد: «نبوت لفظی است که مقصود از آن اخبار از خدا و امورات دینیه به تخصیص اخبار از امور آینده می­باشد. مثلاً هارون نبی خوانده شد زیرا که به واسطه فصاحت و نطاقیش از جانب موسی خبر می­داد و تکلم می­نمود (سفر خروج 10:7) پیغمبران یا انبیای عهد عتیق همواره از شریعت موسی سخن می­راندند و از آمدن مسیح نبوت می­کردند چون در ایام سموئیل نبی کاهنان از تحصیل و تعلیم و تعلّم کناره جستند و رغبتی در تحصیل علم نداشتند بدان واسطه آن حضرت در رامه تأسیس مدرسه فرمود، (اول سموئیل 19:19-24) و شاگران آن مدرسه به اسم پسران انبیا مفتخر گشتند و از اینجا سموئیل به احیا کردن شریعت شهرت نمود و اسم حضرتش با اسم موسی و هارون مذکور گردید. مزامیر 6:99، ارمیا 1:15 سفر اعداد 22:3-24 و مدارس چندی بدینگونه در بیت ایل (دوم پادشاهان 2:3 و ارمیا دوم پادشاهان 5:6 و جلجال دوم پادشاهان 38:4 و سایر امکان دوم پادشاهان 1:6 تأسیس گشت و رئیس این مدرسه پیغمبران را پدر نامیدند اول سموئیل 12:10 و آقا گفتنددوم پادشاهان 3:2 در این مدارس تفسیر تورات و موسیقی و شعر تعلیم داده می­شد بدین لحاظ انبیا غالباً شاعر و اغلب ایشان آلات موسیقی را می­نواختند (خروج20:15 داوران 4:4 و 1:5 اول سموئیل 5:10 دوم پادشاهان 15:3 اول تواریخ 6:25 و فایده مدارس این بود که طلاب را از برای تعلیم مردم تربیت نمایند و حاضر کنند و معیشت این انبیا خیلی ساده بود دوم پادشاهان 10:14 و 38) و غالباً عابدوار زیست می­نمودند (اول پادشاهان 5:17-7 انجیل متی 3:4) یا اینکه گردش نموده در منزل اتقیا و مؤمنین میهمان می­شدند (اول پادشاهان 8:17) دوم پادشاهان 8:4-10 و ظاهر تمام کسانیکه در آن مدارس تعلیم می­یافتند اختیار بر اخبار از مستقبلات نداشتند بلکه این مطلب به اشخاصی اختصاص داشت که خداوند بر حسب اقتضای وقت اختیار می­فرمود …. سپس به هدف بعثت انبیا که اعلام مشیت الهی و اصلاح شئون دینی مخصوصاً هدف عمده و کلی، اخبار آمدن مسیح و خلاصی عالم است.[50]

در این تعریف نکاتی قابل تأمل وجود دارد اول اینکه وحی را در مدار مکاشفات و تخیلات و الهامات صوفیانه و شاعرانه می­داند که هیچ اتصالی به غیب ندارد دیگر اینکه وحی را «حلول روح اقدس الهی در مؤلفان» تعریف کرده به نظر می­رسد حلول روح خدا در دل نویسندگانن سخنی نامفهوم است نکته دیگر اینکه نویسنده وحی و نبوت را امری مدرسه­ای و تعلیمی آن در مدارسی که موسیقی و شعر آموزش داده می­شود دانسته و دریافت وحی و نبوت را با ریاست قبیله­ای و شهر و کشور یکسان می­داند و چنین توصیفاتی وحی و نبوت را از جایگاه والای غیبی­اش تنزل می­دهد و آن را فاقد هرگونه اعتبار و ارزش می­نماید.

چنانکه ملاحظه کردید مؤلف کتاب مقدس در تفسیری وحی بین دو نظر زبانی و غیر زبانی جمع کرده است از یک سو وحی را به معنای الهام می­گیرد و تمام کتابهای مقدس را از الهامات خدا می­داند و از سوی دیگر وحی را به عنوان حلول روح اقدس الهی و روح القدس در مصنفین تفسیر می­کند.

3-2 وحی در عهد جدید اناجیل
همانطور که قبلاً ذکر شد در مسیحیت وحی و نبی از هم جدا نیستند و شناخت نبی ما را به شناخت وحی می­رساند اکنون به مسیح شناسی از دیدگاه اناجیل می­پردازیم تردیدی نیست که مسیح (علیه السّلام) خود را انسان[51] بنده و فرستاده­ی خدا می­دانست که خداوند او را به پیامبری برگزیده بود و اینگونه او مرجعیت قوانین یهود را قبول داشته است و البته خود را کامل کننده آن معرفی می­کند: «گمان مبرید که آمده­ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم نیامده­ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم زیرا هراینه به شما می­گویم تا آسمان و زمین زایل نشود و همزه یا نقطه­ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمانی کمترین شمرده شود.(متی17:5-19)

در لابه لای نوشته­های عهد جدید که بارها دستخوش دگرگونی و تحول بوده به طور پراکنده برمیخوریم که عیسی خود را بنده خدا می­داند و می­خواهد که دیگران هم خدای یگانه را بپرستند اما همانطور که متذکر شدیم در اثر تحریفات و ورود دستنوشته انسانی باعث شد تا او را وحی متجسد خدا پنداشته شود که برای هدایت بشر آمده است.

«در ابتدا کلمه بود کلمه نزد خدا بود همان در ابتدا نزد خدا بود همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر او چیزی از موجودات وجود نیافت که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم بلکه از خدا تولد یافتند و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم جلالی شایسته پسر یگانه پدر»[52]

« به اعمال ایمان بیاورید و یقین کنید که پدر در من است و من در او»[53]

فیلپس به وی گفت « ای آقا پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است. «عیسی به او گفت ای فیلپس در این مدت با شما بوده­ام آیا مرا نشناخته­ای کسیکه مرا دید پدر را دیده است پس چگونه تو می­گویی پدر را به ما نشان بده آیا باور نمی­کنی که من در پدر و پدر در من است.»[54]

همانطور که دیدید در اناجیل عیسی پسر خدا دانسته شده که از نزد خدا به زمین آمده است و برای او دو هدف را تصور می­کنند هدف اول نشان دادن خود و تعریف خدا «که خدا اراده نموده تا بشناساند که چیست، دولت جلال این پسر در میان امتها که آن مسیح در شما و امید جلال است. و هدف دیگر اینکه وسیله بخشیده شده گناهان و کفاره معاصی مسیحیان باشد: او ما را محبت نمود و پسر خود را فرستاد تا کفاره گناهان ما شود.[55]

از مجموع آنچه گفته شد می­توان عقیده مسیحیان نسبت به وحی را اینگونه بیان کرد که عیسی مسیح کلمه خداست کشف ذات خدا و سر حیات او در تجسد کلمه الله است همیشه با خدا بلکه عین او بوده و در آفرینش جهان دخالت داشته ذات اقدس الهی در او حلول کرده و او را به عنوان فرزند خود برگزیده است و در بدن جسمانی به سوی انسان­ها فرستاده تا باعث آمرزش گناهان آنها شود.

خداوندی که پدر است و کلمه ذاتی­اش که پسر اوست یک حیات به نام روح القدوس است. وحی به معنای پیام خدا که بر عیسی نازل شده نیست بلکه به معنای تجلی و حلول ذات اقدس الاهی در عیسی است که خداوند وحی خود را به صورت اننسان مجسد بر انسان­ها فرستاد و این یعنی مسیح وحی الله متجسد فعل و کلام خداست نه اینکه حامل وحی و رسالت باشد. به نظر می­رسد مشکل مسیحیت این است که وحی را با وجود خدا یکی گرفته است گویی وجود خدا وقتی مفهوم دارد که در هیأت بشری آشکار شود و گرنه اصلاً وجود نندارد.

اینطور برداشت می­شود که فهم مسیحیت –چه در دیدگاه زبانی و چه در دیدگاه غیر زبانی- از وحی چیزی فراتر از الهام و مکاشفه نیست اما این وحی یا به عبارتی مکاشفه فردی برای هرکسی که متوجه ذات اقدس الهی باشد و توحید افعالی در وی قوی باشد به آن خواهد رسید و ربطی به وحی نبوی ندارد.

بررسی تطبیقی از آنچه گفته شد:
اگرچه وحی نقطه مشترک ادیان اسمانی است چراکه همه از طرف خدایند و باید کامل کننده هم باشند اما تمایزات چشمگیری از تلقی «وحی» میان اسلام و مسیحیت وجود دارد.

اولاً برخلاف دیدگاه مسیحیت که وحی را الهام و مکاشفه تلقی می­کند اسلام وحی را ارتباط ویژه میان خداوند و پیامبران می­داند که سر این رابطه بر دیگران پوشیده است و دلایلی قطعی برای اثبات حقانیت آن هست که در هیچ مکاشفه­ای وجود ندارد.

ثانیاً: براساس الگویی که کتاب مقدس ارائه می­دهد نبوت و وحی گیری هیچ ویژگی خاصی ندارد در حالیکه از نظر قرآن نبوت موهبتی است الهی و پیامبری و دریافت وحی یک سلسله شرایط خاص دارد و آن عصمت در دریافت ابلاغ و عمل به وحی است پس هرکسی نمی­تواند به آن برسد همچنین پیامبری مکتبی نیست که بتوان آن را در مدارس تعلیم داد.

ثالثاً وحی به معنای نزول خداوند در هیأت انسان که مسیحیت آن را کاملترین و عالی­ترن نوع وحی می­شناسد از نظر اسلام سخنی بی­معنا و محال است چراکه خدای یگانه ذاتی است که هیچ چیز همانند او نیست نزاده و زاییده نمی­شود در مقام تکوین و تشریع یگانه است و عالم همه در خدمت اوست.

 

نتیجه
از مطالب گفته شده بدست می­آید که وحی به عنوان تبزار ارتباطی پیامبر و خدا به معنای این است که گوینده با مخاطبی خاص ارتباطی زبانی برقرار می­کند و طی این ارتباط پیامی را به صورت مخفیانه به او القا می­کند تنها راه تحلیل وحی خود وحی است بر این اساس وحس و نبوت به سبب فضل و موهبت الهی ایت نه یک امر اکتسابی هرچند برخی به تأثیر از تفکرات غربی وحی را «تجربه دینی» و حاصل نبوغ فکری دانسته­اند اما مطرود بودن این نظریات از لابه لای آیات وحی کاملاً هویداست. پس وحی تنها از جانب خداوند به شخص پیامبر به صورت مستقیم یا غیر مستقیم صورت می­پذیرد.

در تفکر مسیحیت ارتباطی بسیار عمیق بین حقیقت وحی و مسیح شناسی وجود دارد چراکه تجسم وحی در مسیح آن را از کلام خدا بودن بیرون آورده و به کلمه الله تبدیل کرده است. وحی مسیحی چیزی جز مکاشفه و الهام نیست درحالیکه در تلقی قرآن، وحی ارتباط ویژه­ای میان خدا و پیامبر است مشکل اساسی در مسیحیت مربوط به تلقی آنها از وحی است از نظر مسیحیت همه انسانها مستعد دریافت وحی­اند و اینگونه است که هرکس می­تواند با تجربه­ی دینی خویش وحی دریافت کند و این درست برخلاف آن چیزی است که اسلام مطرح می­کند و اسلام تنها وحی را شعور مرموز می­داند.

 

فهرست منابع
 

* قران کریم

1.         ابن منظور، محمدبن مکرم، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق.

2.         ایان، باربو، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، بی­چا، بی­جا: مرکز نشر دانشگاهی، 1362هـ.ش.

3.         جان، هیک، فلسفه دین، ترجمه: بهزاد سالکی، چاپ سوم، بی جا: انتشارات بین المللی الهدی، 1381هـ.ش.

4.         جوان آراسته، حسین،‌ درسنامه علوم قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1383هـ.ش.

5.         حسینی دشتی، سیدمصطفی، سپید مری اندیشه،‌ج7، چاپ اول، تهران: بی¬نا، 1393هـ.ش.

6.         راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفرادت الفاظ القرآن، ج1،‌ چاپ اول، بیروت: دارالعلم، بی­تا.

7.         رشیدرضا، محمد، وحی محمدی، چاپ اول، قاهره: وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون، 1420هـ.ق.

8.         سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، بی چا، تهران: صراط، 1378هـ.ش.

9.         سعیدی روشن،‌ محمدباقر، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت،‌ بی­چا،‌ بی­جا: مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375هـ.ش.

10.     ـــــــــــــــــــــــ، علوم قرآن، بی چا، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1377هـش،

11.     طاهری، حبیب الله، درسهایی از علوم قرآن، ج1، بی­چا، تهران: انتشارات اسوه،‌1377هـ.ش،

12.     ‌طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، بی­چا، ج16، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ.ش.

13.     ــــــــــــــــــــ،‌ قرآن در اسلام، بی­چا،‌ قم: دارالکتاب علمیه.

14.     طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج2، چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377هـ.ش.

15.     عبداللهی، محمود، وحی در قرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1385هـ.ش.

16.     فولادوند، ‌محمدمهدی، ترجمه قرآن کریم، تهران:ترجمه های فارسی قرآن کریم، 1388هـ.ش.

17.     قائمی نیا، علیرضا، وحی و افعال گفتاری، بی چا، ‌قم: زال کوثر، 1381هـ.ش.

18.     قرردان غراملکی، محمدحسن، پاسخ به شبهات کلامی دفتر دوم دین و نبوت، بی­چا، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387هـ.ش، ص178.

19.    قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، بی¬چا، تهران: انتشارات دارالکتاب اسلامیه، 1381هـ.ش.

20.     ماهنامه آفتاب، شماره 15 گفتگو با عبدالکریم سروش، اردیبهشت1381هـ.ش.

21.     محمد، صدرالمتألهین شیرازی، حکمت متعالیه فی الاسفار الاربعه، ج3، بی چا، بی جا: بی نا، بی تا، ص419.

22.     مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن شناسی،‌ چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1376هـ.ش.

23.     مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن، ج12، بی چا، بیروت: دارالکتاب،

24.     مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج9، بی­چا، تهران: نشر کتاب، 1380هـ.ش.

25.    معین، محمد،‌ فرهنگ فارسی معین، بی¬چا، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1379هـ.ش.

26.     مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،‌ ج27، بی چا، تهران: دارالکتاب اسلامیه، 1374هـ.ش.

27.     هاکی آمریکایی، مستر، قاموس کتاب مقدس،‌ بی­چا، بیروت: مطعبه آمریکایی، 1928هـ.ق.

28.     ترجمه: پیروز سیار، عهد جدید براساس کتاب مقدس اورشلیم، بی چا، تهران: نشر نی، 1378هـ.ش.

 

 

 



[1] محمدبن مکرم، ابن منظور، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق، ص379.
[2] سیدمصطفی، حسینی دشتی، سپید موی اندیشه،‌ج7، چاپ اول، تهران، 1393هـ.ش، ص 5150.
[3] همان، ص 1400.
[4] محمد،‌ معین، فرهنگ فارسی معین، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1379هـ.ش، ص 369.
[5] سیدعلی اکبر، قرشی، قاموس قرآن، تهران: انتشارات دارالکتاب اسلامیه، 1381هـ.ش، ص 71.
[6] محمدبن مکرم، ابن منظور، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق، ص379.
[7] حسین بن محمد، راغب اصفهانی، مفرادت الفاظ القرآن، ج1،‌ چاپ اول، بیروت: دارالعلم، بی تا، ص858.
[8] حسن، مصطفوی، التحقیق فی کلمات قرآن، ج12، بی چا، بیروت: دارالکتاب، ص56.
[9] محمد، صدرالمتألهین شیرازی، حکمت متعالیه فی الاسفار الاربعه، ج3، بی چا، بی جا: بی نا، بی تا، ص419.
[10] حسین،‌جوان آراسته، درسنامه علوم قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1383هـ.ش، ص60.
[11] محمدتقی، مصباح یزدی، قرآن شناسی،‌ چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1376هـ.ش، ص56.
[12] محمد، رشیدرضا، وحی محمدی، چاپ اول، قاهره: وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون، 1420هـ.ق، ص 27.
[13] سوره نحل(16)آیه78.
[14] سوره زمر(39)آیات 17و18.
[15] محمدباقر، سعیدی روشن، علوم قرآن، بی چا، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1377هـش، صص27-29.
[16] سوره تکاثر(101)آیات5-6.
[17] علیرضا، قائمی نیا، وحی و افعال گفتاری، بی چا، ‌قم: زال کوثر، 1381هـ.ش، ص35.
[18] همان، صص38-39.
[19] محمدحسن، قرردان غراملکی، پاسخ به شبهات کلامی دفتر دوم دین و نبوت، بی­چا، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387هـ.ش، ص178.
[20] محمدحسن، قرردان غراملکی، همان کتاب، صص 180-179.
[21] هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه: بهزاد سالکی، چاپ سوم، بی جا: انتشارات بین المللی الهدی، 1381هـ.ش، ص150.
[22] محمود، عبداللهی، وحی در قرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1385هـ.ش، ص 127.
[23] علیرضا، قائمی نیا، همان کتاب، ص46.
[24] عبدالکریم، سروش، بسط تجربه نبوی، بی چا، تهران: صراط، 1378هـ.ش، ص38.
[25] محمدحسن، قرردان غراملکی، همان کتاب، ص 186.
[26] ماهنامه آفتاب، شماره 15 گفتگو با عبدالکریم سروش، اردیبهشت1381هـ.ش، ص 72.
[27] محمود، عبداللهی، همان کتاب، صص140-135.
[28] سوره انفال(8)آیه12.
[29] حسن، مصطفوی، تفسیر روشن، ج9، بی­چا، تهران: نشر کتاب، 1380هـ.ش، ص 295.
[30] سوره قصص(28)آیه71.
[31] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، بی­چا، ج16، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ.ش، ص 10.
[32] سوره زلزله(99)آیات5-4.
[33] حسن، مصطفوی، تفسیر روشن، همان،‌ص 295.
[34] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ج2، همان، ص 582
[35] ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،‌ ج27، بی چا، تهران: دارالکتاب اسلامیه، 1374هـ.ش، ص 226.
[36] سوره نحل(16)آیه68.
[37] فضل بن حسن، طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج2، چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377هـ.ش، ص297.
[38] سوره مریم(19)آیه11.
[39] سوره انعام(6)آیه112.
[40] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ج12، همان، ص292.
[41] سوره شوری()آیه51.
[42] محمدحسین،‌ طباطبایی، قرآن در اسلام، بی­چا،‌ قم: دارالکتاب علمیه، ص1250.
[43] حبیب الله، طاهری، درسهایی از علوم قرآن، ج1، بی­چا، تهران: انتشارات اسوه،‌1377هـ.ش، ص 252.
[44] محمود، عبداللهی، ‌همان کتاب، صص125-126.
[45] محمدباقر، سعیدی روشن،‌ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت،‌بی­چا،‌بی­جا: مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375هـ.ش،‌ص 350.
[46] جان،‌هیک، همان کتاب، صص121-120.
[47] باربو، ایان، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، بی­چا، بی­جا: مرکز نشر دانشگاهی، 1362هـ.ش، ص 23.
[48] ایان، باربو، همان کتاب، ص 145.
[49] مستر، هاکی آمریکایی، قاموس کتاب مقدس،‌ بی­چا، بیروت: مطعبه آمریکایی، 1928هـ.ق، ص 905.
[50] مستر، هاکی آمریکایی، همان کتاب،‌ ص 872.
[51] مستر، هاکی آمریکایی، همان کتاب،‌ ص 806.
[52] انجیل یوحنا، باب اول 15:1-41
[53] انجیل یوحنا، 39:10
[54] انجیل یوحنا، ‌31:10
[55] رساله اول یوحنا، 8:1

  • 5 stars
    نظر از: عابدی
    1396/08/04 @ 10:17:30 ق.ظ

    عابدی [عضو] 

    زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
    من هم به محضر تو صورت نمی گشایم
    گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
    دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.