بررسی برخی از نکات تربیتی سوره لقما ن
بررسی برخی از نکات تربیتی سوره لقمان
محقق:
عاطفه مختاری
چکیده :
تربیت یکی از اساسی ترین نیاز های بشر است که باعث رشد وشکوفایی استعداد ها وبالا رفتن مقام ومنزلت او می شود.هدف اصلی ارسال کتب ،ادیان آسمانی و بعثت انبیای الهی نیزهمین تربیت بشر بوده است .قرآن کریم نیز سرشار از مسائل تربیتی است .یکی از جلوه های تربیتی قرآن توصیه های لقمان به فرزندش می باشد .
در این سوره ،لقمان حکیم ابتدا فرزندش رابه پرستیدن خداوند ودوری از شرک امر می کند .باتوجه به این که در قرآن خداوندبعد از پرستش خود امر به نیکی به والدین می کند ،در این سوره نیز توصیه به والدین خصوصاً مادر شده است .
لقمان به فرزند خود نصیحت می کند که یاد مرگ ،معاد وروز حسابرسی باش؛ چرا که هر کس باید در پیشگاه او جواب گوی حتی کوچک ترین اعمال خودباشد.
هم چنین اورا به رذائل وفضایل اخلاقی آشنا می کند ،ازاو می خواهد که از کبر ،غرور دوری کند وخود را به فضایلی چون اقامه نماز، امر به معروف ونهی از منکر ،صبر ،تواضع ،اعتدال بیاراید .
*کلید واژه :
تربیت ،لقمان ،اعتدال ،تکبر ،نیکی به والدین .
مقدمه :
قرآن کریم موعظه ای نیکوست که مردم را از خواب غفلت بیدار می کند وبه سوی خیر وسعادت هدایت می کند .
نمونه زیبا ومصداق روشن از مواعظ تربیتی، آیاتی از سوره لقمان است که بیانگر موعظه های حضرت لقمان به فرزندش است .این مواعظ اساس مباحث اعتقادی وآداب اخلاقی را در وجوه فردی واجتماعی بیان می کند .
اگر این سخنان جامه عمل بپوشد،سعادت فرد وجامعه را درپی خواهد داشت .
سیمای لقمان :
نام لقمان در كلام خداى تعالى جز در سوره لقمان نيامده، در آن دليل صريحى بر اين كه او پيامبر بوده است يا تنها يك فرد حكيم، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان، نشان مىدهد كه او پيامبر نبود، زيرا در مورد پيامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحيد و مبارزه با شرك و انحرافات محيط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نيز بشارت و انذار در برابر امتها معمولاً ديده مىشود ، در حالى كه در مورد لقمان هيچ يك از اين مسائل ذكر نشده و تنها اندرزهاى او كه به صورت
خصوصى كه با فرزندش بيان شده- هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد- آمده است، و اين گواه بر اين است كه او تنها يك مرد حكيم بوده است. در بعضى از تواريخ آمده است كه لقمان غلامى سياه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره نازيبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت، او از همان آغاز به راستى سخن مىگفت، و امانت را به خيانت نمىآلود، و در امورى كه مربوط به او نبود دخالت نمىكرد.(تفسیر نمونه ،ج 17 ،ص :44)
شیوه تربیت لقمان :
شیوه ی تربیتی لقمان موعظه است.موعظه یکی از کاربردی ترین روش هاست ،همانطور که خداوند در سوره نحل آیه125 به موعظه حسنه اشاره کرده است .
موعظه، و اندرز بيش تر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مىتوان تودههاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. و مقيد ساختن” موعظه” به” حسنه” شايد اشاره به آن است كه اندرز
در صورتى مؤثر مىافتد كه خالى از هر گونه خشونت، برترى جويى، تحقير طرف مقابل، تحريك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد. (تفسیر نمونه ،ج 11 ،ص :456)
یکی دیگر ازامورلازم در مسأله تربیت مهر ومحبت ،شخصیت دادن واحترام به طرف مقابل است .لقمان هنگام موعظه به فرزندش ،سه باراز فرزندش با واژه ” يا بُنَيَّ “تعبیر می کند .این تعبیر در فارسی معادل با کلماتی مانند :ای پسرکم ،ای پسرجانم ،ای فرزند دلبندم است که عواطف فرد رابر می انگیزدواورا آماده شنیدن می کند .
نخستين اندرز و مهمترين توصيه لقمان به فرزندش : نهی از شرک*
وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنىََّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(13)
” به خاطر بياور هنگامى را كه لقمان به فرزندش، در حالى كه او را موعظه مىكرد، گفت:ای پسرعزیزم هيچ چيز را شريك خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمى است.”
حكمت لقمان ايجاب مىكند كه قبل از هر چيز به سراغ اساسىترين مسأله عقيدتى برود و آن مسأله” توحيد” است، توحيد در تمام زمينهها و ابعاد، زيرا هر حركت تخريبى و ضد الهى از شرك سرچشمه مىگيرد، از دنيا پرستى مقام پرستى، هوا پرستى، و مانند آن كه هر كدام شاخهاى از شرك محسوب مىشود. همان گونه كه اساس تمام حركت هاى صحيح و سازنده، توحيد است، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غير او بريدن و همه بت ها را در آستان كبريايى او در هم شكستن!
قابل توجه اين كه لقمان حكيم، دليل بر نفى شرك را اين ذكر مىكند كه شرك ظلم عظيم است،آن هم با تعبيرى كه از چند جهت، تاكيد در بر دارد.
و چه ظلمى از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بى ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خلق خدا كه آنها را به گمراهى بكشانند و با اعمال جنايت بار خود آن ها را مورد ستم قرار دهند، و هم در باره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غير او سقوط كنند! (تفسیر نمونه،ج 17 ،ص :39)
عظمت هر عملى به عظمت اثر آن است، و عظمت معصيت به عظمت كسى است كه نافرمانىاش مىشود، چون كه مؤاخذه عظيم نيز عظيم است، بنا بر اين بزرگترين گناهان و نافرمانىها نافرمانى خدا است، چون عظمت كبريايى همه از او است، و فوق هر عظمت و كبريايى است، چون خدايى است بى شريك، و بزرگترين نافرماني هاى او اين است كه برايش شريك قائل شوى.
” إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ"- در اين جمله عظمت شرك را مقيد به قيدى با مقايسه با ساير گناهان نكرد، تا بفهماند كه عظمت ظلم شرك آن قدر است كه با هيچ گناه ديگرى قابل قياس نيست.( ترجمه تفسیر المیزان ،ج 16 ،ص :322)
اين كلام شريف كه نهى از شرك است، شامل شرك در چهار مقام می شود:1- شرك در ذات 2- شرك در صفات 3- شرك در افعال 4- شرك در عبادات.
پس موحد بايد در چهار مقام توحيد داشته باشد:
1- توحيد در ذات یعنی واجب الوجود را ذاتاً در خداوند يكتا منحصر بداند و شريكى براى ذات او قرار ندهد.
2- توحيد در صفات یعنی منزه دانستن خداوند از تركيب عقلى و خارجى، و تنزيه حقّ از اين كه صفات كماليه او زائد بر ذاتش باشد.
3- توحيد در افعال یعنی منحصر دانستن تأثير در عالم وجود به پروردگار عالميان، و براى او شريكى در افعال قرار ندادن و هيچ چيز را در عالم امكان منشأ اثر نداندو همه آن ها را منتسب به او دانستن .او مبدأ هر موجود و منشى هر فعلى از خلق ، رزق ، عطا ، منع ، غنا ،فقر ،صحت ، مرض، حيات ، ممات و ..است.
4- توحيد در عبادت آن است كه براى حق تعالى شريكى در عبادت قرار ندهى، و بندگى و پرستش و ستايش را خاصه ذات اوبدانی وأحدى را در عبادت خدا شريك نسازى. (تفسير اثنا عشري، ج10، ص: 341)
*نیکی به والدین :
وَ وَصَّيْنَا الْانسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلىَ وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فىِ عَامَينِْ أَنِ اشْكُرْ لىِ وَ لِوَالِدَيْكَ إِلىََّ الْمَصِيرُ(14)
“و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد (به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد)، و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مىيابد (آرى به او توصيه كردم) كه براى من و براى پدر و مادرت شكر بجا آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است.”
آيه شريفه آگاهى به رعايت حقوق والدين خصوصاً مادر است و حمل و وضع و رضاع و تربيت را تذكر می دهد؛ كه هر يك ،يك نوع زحمت فوق العاده می باشد كه تحمل آن دشوار است، تأمل اين احوالات احسان و اطاعت آنها را واجب می نمايد . (تفسير اثنا عشري، ج10، ص: 342)
” اين آيه، جمله معترضهاى است كه در وسط كلمات لقمان قرار گرفته، و از كلمات او نيست، و اگر در اين جا واقع شده، براى اين است كه دلالت كند بر وجوب شكر والدين، مانند شكر خدا، بلكه شكر والدين، شكر خدا است، چون منتهى به سفارش و امر خداى تعالى است، پس شكر پدر و مادر عبادت خدا و شكر اوست.
كلمه” وهن” به معناى ضعف وناتوانی است، در آيه شريفه حال و به معناى صاحب وهن است، ممكن است مفعول مطلق باشد، و تقدير كلام” تهن وهنا على وهن” بوده باشد. كلمه” فصال"، به معناى از شير جدا شدن، و شير ندادن به بچه است ."( ترجمه تفسير المیزان، ج16، ص: 323) 6
اين مسأله از نظر علمى ثابت شده، و تجربه نيز نشان داده كه مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مىشوند، چرا كه شيره جان و مغز استخوان شان را به پرورش جنين خود اختصاص
مىدهند، از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مىدارند.
به همين دليل، مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ويتامين ها مىشوند كه اگر جبران نگردد ناراحتي هايى براى آن ها به وجود مىآورد، حتى اين مطلب در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مىيابد، چرا كه” شير، شيره جان مادر است.”
جالب اين كه در آغازآیه توصيه در باره هر دو مىكند ولى به هنگام بيان زحمات و خدمات تكيه روى زحمات مادر مىنمايد تا انسان را متوجه ايثارگري ها و حق عظيم او سازد .بعد از آن به مسأله شكراشاره می کند. شكر من را به جا آور كه خالق و منعم اصلى توام و چنين پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه اين فيض و عهده دار انتقال نعمت هاى
من به تو مىباشند. و چقدر جالب و پر معنى است كه شكر پدر و مادر درست در كنار شكر خدا قرار گرفته است . و در پايان ،آيه با لحنى است كه خالى از تهديد و عتاب نيست.
آرى اگر در اين جا كوتاهى كنيد در آن جا که تمام اين حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگيردو مو به مو حساب مىشود، بايد از عهده حساب الهى در مورد شكر نعمت هايش، و هم چنين در مورد شكر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاك و بى آلايش آن ها بر آئيد. (تفسیر نمونه،ج 17 ، صص: 40-42)
منظور از شکر گزاری والدین این است که فرزندباگفتارنیکوی خود از ایشان سپاس گزاری نماید ؛هم چنین بانیکوکاری ،محبت وخدمت صادقانه به ایشان ،تلاش وزحمت آن دو را در عمل تلافی نمایند .(عظمت یک نگاه ،ص :32- 33 )
وَ إِن جَاهَدَاكَ عَلىَ أَن تُشْرِكَ بىِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فىِ الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلىََّ ثُمَّ إِلىََّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15)
“و هر گاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مىدانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو، در دنيا به طرز شايستهاى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبهكنان به سوى من آمدهاند سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مىكرديد آگاه مىكنم.”
بر انسان واجب است كه در امور دنيوى نه در احكام شرعى كه راه خدا است، با پدر و مادر خود به طور پسنديده و متعارف مصاحبت كند، نه به طور ناشايست، و رعايت حال آن دو را نموده، با رفق و نرمى رفتار نمايد، و جفا و خشونت در حقشان روا ندارد، مشقاتى كه از ناحيه آنان مىبيند تحمل نمايد، چون دنيا بيش از چند روزى گذرا نيست، و محروميت هايى كه از ناحيه آن دو مىبيند قابل تحمل است، به خلاف دين، كه نبايد به خاطر پدر و مادر از آن چشم پوشيد، چون راه سعادت ابدى است، پس اگر پدر و مادر از آن هايى باشند كه به خدا رجوع دارند، بايد راه آن دو را پيروى كند، و گر نه راه غير آن دو را، كه با خدا انابه دارند.
از اين بيان روشن مىشود كه در جمله” وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ” اختصارى لطيف بكار رفته، چون در عين كوتاهيش مىفهماند اگر پدر و مادر با خدا بودند، بايد راهشان را پيروى كنى، و گر نه اطاعتشان بر تو واجب نيست، و بايد راه غير آن دو را، يعنى راه كسانى را كه با خدا هستند پيروى نمايى. جمله” فِي الدُّنْيا” سه نكته را در بر دارد، اول اينكه مصاحبت به نيكى و معروف را منحصر مىكند در امور مادى و دنيايى، نه امور دينى و معنوى، دوم اينكه تكليف را سبك مىكند، و مىفهماند تكليف مذكور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزى انگشتشمار، و مدتى اندك به دوش شما است، پس تحمل بار خدمت به آنان شما را خيلى به ستوه نياورد، سوم اينكه
مىفهماند اين كلمه در مقابل جمله” ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ” قرار دارد، و در نتيجه سفارش مىشود به اين كه آخرت را در نظر داشته باشند.( ترجمه تفسيرالمیزان ،ج16 ،ص :324)
*معاد وحسابگری
يَابُنىََّ إِنهََّا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فىِ صَخْرَةٍ أَوْ فىِ السَّمَاوَاتِ أَوْ فىِ الْأَرْضِ يَأْتِ بهَِا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(16)
” اى پسرعزیزم! اگر [عمل تو] هم وزن دانه خردلى و در درون صخرهاى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خدا آن را مىآورد همانا خدا بس دقيق و آگاه است.”
یکی از نشانه های راه یابی ایمان به خدا در قلب ،احساس حضور انسان در محضر خدا ونظارت وحسابگری خدا ومأموران اوست .این احساس یک عامل بازدارنده از گناه است.(روانشناسی تربیت کودک ونوجوان ،ج 1،ص :105)
كلام قبلی لقمان راجع به توحيد و نفى شريك بود، و مضمون آيه مورد بحث فصل ديگرى از كلام اوست، كه مربوط به معاد و حساب اعمال است.
خردل: گياهى است كه دانههاى سياه و بسيار كوچكى دارد، و براى ريزى و كوچكى دانهاش مورد ضرب المثل قرار مىگرفته است. اشاره به اين كه كوچك و بزرگ بودن گناه در نظر ديد حضرت پروردگار جهان تفاوتى ندارد.( تفسيرآسان ،ج16 ،ص :10)
آيه شريفه آگاهى بر جزاى همه ی اعمال و افعال است .عمل چه كلى و جزئى باشد، چه خير و شر،چه آشكارو نهان؛ حتى به مقدار خردلى هم که باشد، هر آينه علم الهى به آن احاطه دارد و به قدرت كامله خود آن را در عرصه قيامت به جهت پاداش و مجازات حاضرمی فرمايد.
(تفسیر اثنا عشري،ج 10 ،ص :346)
*مباحث اخلاقی کلام لقمان :
اين قسمت از سوره گفتار لقمان را پیرامون برخی دستورات راجع به عمل و اخلاق پسنديده بیان می کند.
1-ارتباط با خدا از طریق نماز:
يَابُنىََّ أَقِمِ الصَّلَوةَ "ای پسرعزیزم! نماز را برپا دار “
لقمان بعد از تحكيم پايههاى مبدأ و معاد كه اساس همه اعتقادات مكتبى است به مهم ترين اعمال يعنى مساله نماز پرداخته است ؛چرا كه نماز مهم ترين پيوند با خالق است، نماز قلب را بيدار، روح را مصفى و زندگى را روشن مىسازد.آثار گناه را از جان مىشويد، نور ايمان را در سراى قلب پرتوافكن مىکند و از فحشاء و منكرات باز مىدارد.( تفسير نمونه ،ج 17،ص:53)
2-امر به معروف ونهی از منکر :
…وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنكَر ” …و امر به معروف و نهى از منكر كن”
بعد از برنامه نماز به مهمترين دستور اجتماعى يعنى” امر به معروف و نهى از منكر” پرداخته است..
امر به معروف ونهى از منكر در حقيقت به منزله يك پوشش اجتماعى براى محافظت جمعيت
است، زيرا اگر مسئله امر به معروف و نهى از منكر در ميان نباشد عوامل مختلفى كه دشمن بقاى” وحدت اجتماعى” هستند، هم چون موريانه از درون، ريشههاى اجتماع را مىخورند، و آن را از هم متلاشى مي سازند، بنا بر اين حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممكن نيست!.
در آيه فوق دستور داده شده كه همواره در ميان مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نيكىها دعوت كنند، و از بدىها باز دارند. و در پايان آيه تصريح مىكند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است.
” معروف” در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف) و” منكر” به معنى ناشناس (از ماده انكار) است. و به اين ترتيب كارهاى نيك، امورى شناخته شده، و كارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شدهاند.( تفسير نمونه، ج3، ص:35)
بادقت در مجموع آيات قرآن پیرامون امر به معروف ونهی از منکر چنين استفاده مىشود كه امر به معروف و نهى از منكر دو مرحله دارد: يكى مرحله فردى كه هر كس موظف است به تنهايى ناظر اعمال ديگران باشد، و ديگرى مرحله دسته جمعى كه امتى موظفند براى پايان دادن به نابساماني هاى اجتماع دست به- دست هم بدهند و با يكديگر تشريك مساعى كنند.
قسمت اول وظيفه عموم مردم است، و چون جنبه فردى دارد طبعا شعاع آن محدود به توانايى فرد است، اما قسمت دوم شكل واجب كفايى به خود مىگيرد و چون جنبه دسته جمعى دارد و شعاع قدرت آن وسيع و طبعاً از شئون حكومت اسلامى محسوب مىشود. اين دو شكل از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق، از شاهكارهاى قوانين اسلامى محسوب مىگردد، و مسئله تقسيم كار را در سازمان حكومت اسلامى و لزوم تشكيل يك گروه نظارت بر وضع اجتماعى و سازما ن هاى حكومت مشخص مىسازد.(تفسير نمونه، ج3، ص: 36)
3- صبر :
وَ اصْبرِْ عَلىَ مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَالِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(17)
“و در برابر مصايبى كه به تو مىرسد شكيبا باش كه همانا اين از كارهاى مهمّ است!”
و كلمه” ذلك” در جمله” إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ” اشاره است به صبر، اگر اشاره را به لفظ” ذلك” آورده، براى اين است كه به اهميت آن اشاره كرده باشد، و بلندى مرتبه صبر را رسانده باشد.( ترجمه تفسيرالمیزان، ج 16،ص :326)
صبر درلغت به معنای حبس ،خودداری وشکیبایی در مقابل امور به کار می رود . مهم ترين ركن پيروزى در برابر مشکلات وآزمایش های الهی صبر و استقامت و پايمردى است، صبر و استقامت در برابر هوس هاى سركشى كه مانع از قبول حق مىشود، صبر و استقامت در برابر مشكلاتى كه در آنجا وظائف و اداء رسالت ها وجود دارد، و همچنين شكيبايى در برابر مصائب و حوادث دردناك كه زندگى انسان به هر حال خالى از آن نخواهد بود.خلاصه تنها با نيروى پايدارى و صبر است كه مىتوان از عهده اين امتحانات بزرگ الهى برآمد.(تفسیر نمونه ،ج 15 ،ص :51)
4-پرهیز از تکبر ، غرور وفخر فروشی :
وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فىِ الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ كلَُّ مخُْتَالٍ فَخُورٍ(18)
“با بىاعتنايى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبّر مغرورى را دوست ندارد.”
تصعر” از ماده” صعر” در اصل يك نوع بيمارى است كه به شتر دست مىدهد و گردن خود را كج مىكند.
مرح” (بر وزن فرح) به معنى غرور و مستى ناشى از نعمت است.
فخور” از ماده” فخر” به معنى كسى است كه نسبت به ديگران فخر فروشى مىكند (تفاوت مختال و فخور در اين است كه اولى اشاره به تخيلات كبرآلود ذهنى است، و دومى به اعمال كبر آميز
خارجى است.) (تفسیر نمونه ،ج 17 ،ص :54)
خيلاء به معنى تكبّر از روى خيال و فرض است و (مختال) به معنى متكبّر است. (قاموس ،ج 2 ،ص:320
به اين ترتيب لقمان حكيم در اينجا از دو صفت بسيار زشت ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مىكند؛ يكى تكبر و بى اعتنايى، و ديگر غرور و خودپسندى است كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از توهم و پندار و خود برتر بينى فرو مىبرند، و رابطه او را از ديگران قطع مىكنند. مخصوصاً با توجه به ريشه لغوى” صعر” روشن مىشود كه اين گونه صفات يك نوع بيمارى روانى و اخلاقى است، يك نوع انحراف در تشخيص و تفكر است ، و گر نه يك انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اين گونه پندارهاو تخيلات نمىشود .
ناگفته پيدا است كه منظور” لقمان"، تنها مسأله روى گرداندن از مردم و يا راه رفتن مغرورانه نيست، بلكه منظور مبارزه با تمام مظاهر تكبر و غرور است اما از آن جا كه اين گونه صفات قبل از هر چيز خود را در حركات عادى و روزانه نشان مىدهد، انگشت روى اين مظاهر خاص گذارده است. (تفسیر نمونه،ج 17 ،ص :55)
بزرگان اخلاق گفته اند: اساس تکبر این است که انسان از این که خود را برتر از دیگری ببیند احساس آرامش می کند ،بناباین تکبر از سه عنصر تشکیل می شود :نخست این که برای خود مقامی قائل شود،دیگر این که برای دیگری نیز مقامی قائل شود و در مرحله سوم مقام خود رابرتر از آن ها ببیند واحساس خوشحالی وآرامش کند .
واژه “تکبر وکبر"گاه به آن حالت نفسانی که در بالااشاره شد گفته می شود وگاه به عمل یا حرکتی که ناشی از آن است.مثلاً چنان می نشیند یا راه می رود یاسخن می گوید که نشان می دهد خود را برتر از همه اطرافیان می داند ،این اعمال وحرکات را نیز تکبر می نامند که ریشه اصلیش همان حالت باطنی ودرونی است .(اخلاق درقرآن ،ج2،ص:45)
در مقابل این صفت خداوند در سوره فرقان آیه 63 می فرماید :
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً “”
در اين آيه دو صفت از صفات ستوده مؤمنين را ذكر كرده، اول اين كه مؤمنين كسانى هستند كه روى زمين با وقار و فروتنى راه مىروند.
” هون” به طورى كه راغب گفته به معناى تذلل و تواضع است بنا بر اين، به نظر مىرسد كه مقصود از راه رفتن در زمين نيز كنايه از زندگى كردنشان در بين مردم و معاشرتشان با آنان باشد.
پس مؤمنين، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنينند، چون تواضع آنان مصنوعى نيست، واقعاً در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنينند ناگزير، نه نسبت به خدا استكبار مىورزند و نه در زندگى مىخواهند كه بر ديگران استعلاء كنند و بدون حق، ديگران را پائينتر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزت موهومى كه در دشمنان خدا مىبينند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمىكنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنين است نه كفار و دشمنان خدا، البته اين در صورتى است كه به گفته راغب كلمه” هون” به معناى تذلل باشد. و اما اگر آن به معناى رفق و مدارا باشد معناى آيه اين مىشود كه: مؤمنين در راه رفتنشان تكبر و تبختر ندارند.
صفت دومى كه براى مؤمنين آورده اين است كه، چون از جاهلان حركات زشتى مشاهده مىكنند و يا سخنانى زشت و ناشى از جهل مىشنوند، پاسخى سالم مىدهند، و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب مىگويند ، پس حاصل و برگشت معناى اين كلمه به اين است كه بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمىكنند . (ترجمه تفسیر الميزان، ج15، ص: 332 )
در مجمع البیان از امام صادق (عليه السلام)نقل شده است که آن مردى كه به طبيعت خود راه مي رود خود پسندى و تكلّف ندارد. (تفسير مجمع البیان ،ج17،ص222)
5- اعتدال ومیانه روی :
وَ اقْصِدْ فىِ مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَْمِيرِ(19)
“در راهرفتن، اعتدال را رعايت كن از صداى خود بكاه (و هرگز فرياد مزن) كه زشتترين صداها صداى خران است.”
كلمه” قصد” در هر چيز به معناى حد اعتدال در آن است و كلمه” غض” به طورى كه راغب گفته به معناى نقصان در نگاه كردن و صدا كردن است، و بنا به گفته وى غض صوت به معناى آهسته و كوتاه صداگفتن است. (ترجمه تفسیر المیزان،ج 16،ص :327)
یکی دیگر از مواعظ لقمان (ع )این است که درراه رفتن خود ميانه باش ، يعنى ميانه شتاب و كندى حركت نما، زيرا به شتاب رفتن علامت خفت و سبكى است، و به تأنّى رفتن نشانه تكبر و تبختر ، بلكه ميانهرو باش كه علامت تواضع و بزرگوارى است. هم چنین كوتاه كن وكم گردان
صداى خود را، يعنى در سخن گفتن فرياد كننده و نعره زننده و دراز زبان مباش.
به درستى كه زشتترين و قبيح ترين صداهاهر آينه صداى خران است كه اولش زفير و آخرش شهيق است، يعنى در بلند كردن صدا فضيلتى نيست بلكه موجب وحشت و دهشت است، زيرا صوت حمار با وجود رفعت، مكروه طبيعت و موجب وحشت مىباشد.در تشبيه رافع صوت به حمار، مبالغه شديدى در مذمت و تهجين صداى بلند است. اشاره بر آن كه از مكروهات شديد نزد حق تعالى است . تخصيص انكريت صوت به حمار با آن كه بعضى از آواز حيوانات، انكر از صوت اوست، به جهت آن است كه آواز او نزد عرب ضرب المثل در كراهت است.( تفسير اثنا عشرى، ج 10، ص: 350 )
درست است كه راه رفتن مسأله سادهاى است، اما همين مسأله ساده مىتواند بيانگر حالات درونى و اخلاقى و احياناً نشانه شخصيت انسان بوده باشد، چرا كه روحيات و خلقيات انسان در لابلاى اعمال او منعكس مىشود و گاه يك عمل كوچك حاكى از يك روحيه ريشهدار است.
و از آن جا كه اسلام تمام ابعاد زندگى را مورد توجه قرار داده در اين زمينه نيز چيزى را فروگزار نكرده است. (تفسیر نمونه،ج 17 ،ص :59)
لقمان در اندرزهایش اشارهاى به آداب سخن گفتن کرده است. قرآن دربارهى نحوهى سخن گفتن با مردم، دستورهايى دارد، از جمله اين كه با آنان سخنى نرم، ملايم، آسان، استوار، معروف و رسا گفته شود.
1-البقرة : 235 … أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً
2-النساء : 5 و 8 … وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً
3- النساء : 9 … وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديداً
4- النساء : 63 … وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً
5- الإسراء : 23 …وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً
6- الإسراء : 28 …فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً
7- الإسراء : 40 …إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظيماً
طه : 44 فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً -8
الأحزاب : 32 … وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً -9
10- الأحزاب : 70 …وَ قُولُوا قَوْلاً سَديدا
المزمل: 5 إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً-11
12-البقرة: 83 … وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً
*اگرچه به همهى مردم نمىتوان احسان كرد، ولى با همه مىتوان خوب سخن گفت. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» برخورد خوب و گفتار نيكو، نه تنها با مسلمانان، بلكه با همهى مردم لازم است .(تفسير نور،ج 1، ص: 149)
*ميسور” از ماده” يسر” به معنى راحت و آسان است، و درآیه فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه سخن نيك و برخورد توأم با احترام و محبت را شامل مىشود.(تفسیر نمونه ،ج12 ،ص :89 )
*با هداياى مالى و زبان شيرين می توان از كينهها و حسادتها، پيشگيرى و پيوندهاى خانوادگى را مستحكمترکرد . «فَارْزُقُوهُمْ وقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً»( تفسیر نور، ج 2، ص: 247 )
*در هنگام برخورد رهبر با منافقان بايد با صراحت، منافقان را نسبت به عواقب كار و سرنوشتشان هشدار داد. «فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً.( تفسیر نور ،ج 3، ص: 318 )
*بعد از احسان به والدین، گفتار كريمانه مهمترين شيوهى برخورد باآن ها است.هم احسان لازم است، هم سخن زيبا و خوب. «إِحْساناً … قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً» (تفسیر نور ،ج 7 ،ص :41)
*شروع تربيت و ارشاد بايد از طريق گفتگوى صميمانه باشد. «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً» حتّى با سركشترين افراد نيز بايد ابتدا با نرمى و لطافت سخن گفت. (تفسیر نور ،ج 7 ،ص : 348)
*نتیجه گیری :
تربیت یکی از نیاز های بشر است .قرآن کریم حاوی بزرگترین دستورات ومبانی تربیتی است ؛که خداوندتوسط پیامبر برای هدایت وتربیت انسان ها فرستاده است .یکی از سوره هایی که این نکات تربیتی رادربردارد سوره لقمان است .لقمان حکیم ضمن تربیت فرزند خود نکاتی را بیان می کندکه حاوی مطالب تربیتی از قبیل توحید ،معاد ،نماز ،صبر ،امر به معروف ونهی از منکر ، اعتدال و دوری از تکبر وغرور است .پس می تواند یک الگوی تربیتی مناسب برای والدین باشد تا آن ها نیز بتوانند فرزندی شایسته طبق موازین اسلامی تربیت کنند .
فقط باید توجه داشت برای تربیت اموری لازم است که در رأس آن مهر ومحبت،احترام وشخصیت دادن به طرف مقابل است ؛به طوری که بدون آن ها ممکن است بهترین سخن، بدترین آن ها شود .
فهرست منابع:
*قرآن مجید
1-اصفهانی ،راغب ،مفردات الالفاظ القرآن الکریم ، قم ،طلیعه النور ،1479 ه ش
2- حسینی شاه عبد العظیمی ،حسین بن احمد،تفسیر اثنا عشری ،تهران ،میقات ،1363ه ش
3- شهباز ورزنه ،ابوالقاسم ،عظمت یک نگاه (مقام والدین )،بی جا ،چاپ گلها،1387ه ش
4- طباطبایی ،محمد حسین ،ترجمه تفسیر المیزان ،مترجم محمدباقر موسوی همدانی ،قم ،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ،دفتر انتشارات اسلامی ،1384 ه ش
5-قرائتی ،محسن ،تفسیر نور ،تهران ،مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن ،1383ه ش
6- قرشی بنابی ،سید علی اکبر ،قاموس قرآن ،تهران ،دارالکتب اسلامیه ،1367ه ش
7- مترجمان ،ترجمه تفسیر مجمع البیان ،تهران ،انتشارات فراهانی ،1360ه ش
8- مکارم شیرازی ،ناصر وهمکاران ،تفسیر نمونه ،تهران ، دارالکتب اسلامیه،1383 ه ش
9 - مکارم شیرازی ،ناصر وهمکاران ، اخلاق در قرآن،ج 2 ، قم ، انتشارات مدرسه امام علی (ع ) ،1378 ه ش
10-معین ،خدیجه ،روان شناسی تربیت کودک ونوجوان از منظر قرآن،روایت وعلم ،اصفهان،انتشارات پیام صادق،1391 ه ش
11- نجفی خمینی ،محمد جواد ،تفسیر آسان ،تهران ،انتشارات اسلامیه ،1398 ه ق
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ابراهیمی در 1395/06/02 ساعت 11:09:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |