موضوع: "زینب منادی راه حسین"

کارگاه

کارگاه پژوهشی نگارش و ارسال مقاله به مجلات ISI

جلسه دوم

استاد :جناب آقای دکتر مهدی سلطانی

زمان: 14/2/98

 

مطالب کارگاه

کارگاه دکتر سلطانی :

1.آی اس آی یک فضای یا رتبه علمی را اشغال می کند.

2.ارائه یک رویکرد در فراز علمی( طبقه بندی استاندارد و اطلاعات در سح بین الملل است)

3.هر موضوعی برای  ISI مناسب نیست.

4. داده های علمی بر اساس استاندارد بین الملل در ISI چرا که داده های مفید است.

داده هایی که در ISI مفید نیست:

1.     جزئی نگر که مبتنی بر کلی گرایی نباشد.(برعکس برخی مقالت علمی-پژوهشی)

داده علمی مقالات ISI نباید رویکرد کلی داشته باشد.موضوع که کلی باشد، محتوا هم کلی می شود.اقتصاد در سیر نزول (موضوع کلی)

فواید یا مضرات اقتصاد در سیر نزول

2.     ایجاد سیر منظم برای نوشتن مقالات ISI

پایگاه ISI یعنی طبقه بندی استاندارد داده های علمی به منظور 1. هدف گزاری علمی2. نمایه سازی اطلاعات

وقتی  موضوع جزئی شد، یک قضیه منطقی را به ذهن منتقل می کند و باعث می شود منابع محصور شود.

سیر منظم یعنی سیر ذهنی و انحصار منابع

3.توجه به رویکردهای تأثیر

داوری : در مقالات ISI به جای اینکه به نوشته نگاه کنید، باید مشخص شود این موارد هست یا نه.

قبل از نوشتن باید زمینه را ایجاد کنید.

الف :لیست مجلات ISI  را چک کنیم.

ب:چه مسائلی مورد نیاز آن کشور است. چالش های آن کشورها  در آن موضوع (چالش های موضوعی آن کشور)

ج: رویکرد تأثیر گذاری را بالا ببریم.

 

4.تعریف و رویکرد شکلی صحیح

الف: ISI نوشتن چه محدوده موضوعاتی دارد.

ب:شکل و ساختار شکلی مقالات ISI چگونه است.

برای اینکه بفهمیم که چه موضوعات برای ISI مفید است ، باید به پایگاه های مقالات ISI رجوع کنید.

بنیاد  ISIآمریکا بوده است.(پایگاه اطلاعات استاندارد بین الملل)

5. مقالات ISI باید مرتبط باشد:

حاشیه پردازی ممنوع و پرداختن به اصل موضوع و مطالعات گام به گام

6.تحلیل مقالات ISI باید بسیار قوی باشد.

7.روش های علمی مقالات ISI

الف:تدوینی:روش اقتباسی

این روش ارائه دهنده رویکرد جدید از کارهای انجام شده قبلی است که نوشته های  قبلی  را در مورد یک موضوع بررسی و نواقص گفته های قبلی را تکمیل می کنید.

ب:روش توصیفی:

در این روش دو نکته حائز اهمیت است: توصیف پدیده های جدید پرورش توصیف ها با رویکرد جدید

ج:روش تحلیل

در این روش نظریه پردازی جدید ارائه می دهیم.نظریه پردازی را در محتوا به کار می برید.

د:استنادی

مقاله ای است که کاملا تخصصی باشدو روش نظم بندی در طبقه بندی اطلاعات را داراست.کلید اصلی موضوع را دربیاوریم مثلا ترتیب نزول ،حال دیدگاه ها را در آن موضوع بررسی و پرورش داده یا روشی جدید ارائه می دهیم.

استنااد چون به دیدگاه های دیگران استناد می کنیم..

و:روش ترکیبی:

ترکیبی از دو روش نه بیشتر مثل: تدوینی –توصیفی یا توصیفی – تحلیلی یا تحلیلی – استنادی

ک: روش منتج:

در یک صفحه کل مقاله مبتنی است بر تحلیل دستاوردها که این دستاوردها منتج است.

 

8:جنبه تخصی داشتن موضوع

مقالاتی معتبر است که تخصصی تر باشد ،گاهی موصوع تخصصی است ولی مطالب فرار است در ISI صفحه مهم نیست . حداکثر مطالب 10 صفحه با فهرست منابع

چطور مجلات ISI را پیدا کنیم؟

HTTP://www/sciencedomson

HTTP://www/isinet.com

کارگاه

کارگاه مهارت پژوهشی دکتراحترام رستمی27/1/98

سرفصل ها :1.     مقاله به عنوان نوشته ی علمی تحقیقی است که در مجله معتبر چاپ می شود  از این رو لازم است به زبان علمی و بر اساس روش تحقیق نگارش یابد .و در مجلات معتبر (علمی ترویجی و یا علمی پزوهشی آی اس آی و… چاپ شود) نحوه ی تبدیل عنوان به موضوع بیان شد و دانش پژوهان موضوعات خود را در کلاس ارائه و نحوه صحیح تبدیل آن به عنوان را فرا گرفتند

2.     معرفی چند مجله علمی پژوهشی در حیطه علوم اسلامی

3.     معرفی سایت مجله و نحوه ارسال مقاله

4.     ارزیابی چند مقاله

 عنوان :  اولین قدم در نمایش فعالیت علمی شما به داوران و دانشمندان است . تا داوران مقاله شما را تایید کنند و دانشمندان به آن استناد کرده و ضریب تاثیر مقاله شما ارتقا یابد. عنوان مقاله های پژوهشی خوب (معمولا 10 تا 12 کلمه طولانی) از اصطلاحات و عبارات توصیفی استفاده می کند که محتوای اصلی مقاله را دقیقا برجسته می کندمثال از چند عنوان :1. واکاوی مصادیق واژه‌های «بُیُوت» و «فارِهِین» در آیه 146 شعراء  (استفاده از عبارات فاخر و جدید مانند واکاوی مصادیق یا رهیافت تاویلی)2.(تاویل عظیم در آیه و فدیناه بذبح عظیم ) رهیافت تأویلی به آیه شریفه «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» با عنایت به اصطلاح عظیم در قرآن3.معناشناسی تصریف آیات و رابطه آن با تکرار در قرآن با محوریت آیه 89 اسراء و آیه 113 طه (مساله مشخص و جزیی)4. آیات جنجالی عبس …چکیده (که برای همایش فرستاده می شود نهچکیده آخر ):کلمات کلیدی اطمینان حاصل کنید که مقاله شما به خوبی توسط پایگاه داده ها و موتورهای جستجو نشان داده شده است، و در نتیجه، کشف قابلیت تحقیق خود را بهبود می بخشد.

کارگاه

کارگاه مهارت ورزی پژوهشی با رویکرد آشنایی با نحوه شناسایی و شرکت در کنفرانس ها و همایش ها و اعتبار سنجی آنها

 ارائه دهنده : دکتر احترام رستمی

تاریخ :   4/2/98

کارگاه آی اس آی

کارگاه پژوهشی نگارش و ارسال مقاله به مجلات ISI

استاد :جناب آقای دکتر مهدی سلطانی

زمان: 11/2/98

کارگاه پِژوهشی مهدویت

کارگاه پِژوهشی مهدویت : حرکت جهادی و تمدنی به سوی جامعه جهانی مهدویت در پرتو گام دوم انقلاب اسلامی ارائه : دکتر سید مهدی سلطانی 

 

 

یکشنبه : 29/2/98 حضور : 3:30 الی 7 بعد از ظهر

Impact Factor

ضریب تأثیر (به انگلیسی: Impact Factor)، یک شاخص کمی است که برای ارزیابی، مقایسه و رتبه‌بندی نشریات علمی در رشته‌های مختلف در سطح ملی یا برای مقایسه مجله‌ها در سطح بین‌المللی به کار گرفته می‌شود. این شاخص نشان‌دهنده فراوانی استنادهایی است که در طول یک دوره زمانی مشخص به یک مقاله چاپ و در یک نشریه داده می‌شود. ضریب تأثیر مجله‌ها نخستین بار توسط دکتر یوجین گارفیلد و آیروینگ شر در دهه ۱۹۶۰ به مؤسسه اطلاعات علمی (ISI) آمریکا ارائه شد تا در انتخاب مجله‌های علمی برای نمایه استنادی علوم به کار گرفته شود.

این عامل همه ساله توسط مؤسسه اطلاعات علمی (ISI) بر مبنای ارجاعات به هر یک از مجلات علمی آن محاسبه و نتیجه در گزارش‌های ارجاع مجله یا Journal Citation Reports منتشر می‌شود. این ضریب، نه برای مقاله یا نویسنده، بلکه برای مجله محاسبه می‌شود. محاسبه بر مبنای یک دوره دو ساله صورت می‌گیرد؛ به عبارت دیگر برای هر سال معین، ضریب تأثیر یک مجله متوسط تعداد ارجاعات داده شده در همان سال معین به هر مقالهٔ منتشره در ان مجله در طی دو سال متوالی قبلی می‌باشد.[۱] برای مثال اگر در سال 96 جمعاً ۴۰ ارجاع به مقاله‌های سال‌های 94 و 95 آن مجله صورت گرفته باشد و در آن مجله در سال 94 تعداد ۲۶ مقاله و در سال 95 تعداد ۲۴ مقاله چاپ شده باشد، ضریب ارجاع آن مجله از تقسیم ۴۰ بر (۲۶+۲۴=۵۰) به دست می‌آید که ۰/۸ است؛ یعنی به‌طور متوسط هر مقالهٔ آن نشریه ۰/۸ مرتبه مورد استناد مقالات دیگر قرار گرفته‌است.

آی اس آی چیست

مؤسسهٔ اطلاعات علمی یا ISI (Institute for Scientific Information) مؤسسه‌ای با تمرکز بر علم‌سنجی و انتشارات علمی است که در سال ۱۹۶۰ توسط یوجین گارفیلد تأسیس شد. این مؤسسه توسط مؤسسهٔ علمی تامسون در سال ۱۹۹۲ خریداری و به‌عنوان Thomson ISI شناخته شد و اکنون نیز با نام Thomson Scientific شناخته می‌شود. مؤسسه اطلاعات علمی بخشی از شرکت Thomson Reuters است.

مؤسسهٔ ISI خدمات مربوط به پایگاه‌های دادهٔ فهرست کتاب‌ها و مقالات را ارائه می‌دهد. به‌طور اختصاصی این خدمات نمایه‌سازی نقل‌قول‌ها و تحلیل آنها است که توسط خود گارفیلد پایه‌گذاری شده‌است. این خدمات شامل نگهداری داده‌های نقل‌قول‌های مقالات هزاران نشریهٔ دانشگاهی است. این خدمات از طریق سرویس پایگاه دادهٔ ISI’s Web of Knowledge در دسترس است. این پایگاه داده به پژوهشگران این امکان را می‌دهد که بدانند کدام مقاله‌ها بیشتر مورد ارجاع قرار گرفته و چه مقالاتی از این مقاله مطلبی را نقل‌قول کرده‌اند.

آی‌اِس‌آی، سالانه گزارشی را تحت عنوان گزارش استنادی مجلات علمی که با سرواژه جِی‌سی‌آر (به انگلیسی: Journal Citation Reports) معروف است ارائه می‌کند که در آن، مجلات نمایه‌شده در بانک اطلاعاتی خود را بر اساس شاخصی با عنوان ضریب تأثیرگذاری رتبه‌بندی می‌کند. در حال حاضر ضریب تأثیرگذاری یکی از شاخص‌های اصلی برای اعتبار علمی مجلات علمی محسوب می‌شود.

ارزیابی و تحلیل شبهات مربوط به عصمت حضرت موسی

 

 

 

ارزیابی وتحلیل شبهات مربوط به  عصمت حضرت موسی (ع)براساس آیات قران

  

محقق :زهره حجاری

 

 

 

چکیده
یکی از مباحث عقیدتی واصولی  و  قرانی موضوع اثبات انبیا (ع) است که ازضرورت واهمیت بسزایی برخوردارمی باشدزیرا که پیامبران الهی حاملان وحی الهی وبرنامه سعادت بشریت بوده وبرای هدایت بشر فرستاده شده اند وباید دارای ویژگی های خاصی باشند تادین الهی به طور صحیح وبدون هرانحرافی درراستای برنامه های الهی، انسان هارابه سعادت واقعی وکمال نهایی اشان  برساندواین محقق نمیشود مگر بامعصوم بودن  پیام آوران الهی درهرزمان ومکان وشرایط گوناگون؛ زیرا که این صفت والا ست که اعتماد ویقین انسانها رابرای پذیرفتن حقایق ازسوی رسولان الهی محیا مینماید پس لازم می آید تاپژوهشگران قرانی درزمینه آیات قران وشبهاتی که دراین زمینه پدیدآمده ،تحقیق نموده تاباور برعصمت انبیا رادراذهان مسلمین عالم رشد دهندوهرانحرافی دراین موضوع را پاک نمایندوباب هرنوع شبهه افکنی رابرای منحرفان ومخالفین ببندد. دراین نوشتاربا بررسی تعدادی ازایات الهی درمورد عصمت حضرت موسی(ع)وشبهاتی که بر ایشان واردشده ، به پاسخگویی ورفع شبهه  پرداخته وبابهره گیری ازروایات وایات ودیدگاه های گوناگون ازمفسرین شیعی وسنی وباروش عقلی ونقلی درراستای استحکام بخشی به این عقیده گام نهاده است.

 

 

واژگان کلیدی:عصمت انبیا،بنی اسرائیل،حضرت موسی،سامری،گوساله پرستی
 

 

 
مقدمه
 

هدف بعثت انبیا سعادت بشر است وتحقق ان به عصمت ایشان بستگی داردویکی از پیامبران الهی حضرت موسی (ع)می باشدکه آیات بسیاری ازکودکی تا رهبری امت توسط ایشان درقران به ان اشاره شده ودرمقابل دیدگاه های متفاوتی درمورد مقام عصمت ایشان  بین مفسران شیعه وسنی مطرح گردیده وشبهاتی بااشاره به ایات قران بران حضرت وارد نموده اندهمچون قتلی که توسط ایشان صورت گرفت،رفتاراوبا بابرادرش هارون ،نسبت فراموشی که به داده اند که به نحوی باعصمت ایشان منافات دارد که دراین نوشتارمورد بررسی قرار گرفته است.

 

 

 
مفهوم شناسی
 

عصمت دارای معنای لغوی واصطلاحی می باشد.ازنگاه اهل لغت( عصمت بر وزن فلس، امساك و حفظ) (سيد على اكبرقرشی،1371 ش‏،ریشه ی عصم)راغب اصفهانی نیز درباره عصمت انبیا  می نویسد:( عصمۀ الانبیاء: حفظ کردن خداي انبیاء را بصورتهاي زیر:اوّل- عصمت انبیاء به آنچه را که از جهت صفا و پاکی گوهر مخصوصشان گردانیده.دوّم- به فضائل جسمی و نفسانی.سوّم- به نصرت و پیروزي و ثبات قدمشان.چهارم- به وارد کردن آرامش بر آنها و حفظ دلهاشان از دغدغه و عدم سکینه.پنجم- به توفیقی که تأئیدشان نموده و شایستهشان داشته، خداي تعالی گوید:«وَ اللَّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاسِ»(67  مائده (خداي تو را از گزند مردم حفظ میکند و در امان میدارد. عصمۀ: چیزي است شبیه دستیاره و دستبند.)(راغب اصفهانی،ترجمه،1383 ،ریشه عصم)مصطفوی نیز می نویسد: (أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو حفظ مع دفاع. يقال عصمته أى حفظته مع دفاع عنه، و هو عاصم، و ذاك معصوم. و الاعتصام: إختيار العصمة، أى إرادة أن يعصم نفسه و يحفظه مع دفاع عمّا يضرّه. و الاستعصام: طلب حصول العصمة)(حسن مصطفوی،1360،ریشه عصم)

عَصَمَهُ: اللّهُ مِنَ الْمَکْرُوهِ (یَعْصِمُهُ) مِنْ بَابِ ضَرَبَ حَفِظَهُ وَ وَقَاهُ وَ (اعْتَصَمْتُ) بِاللّهِ امْتَنَعْتُ بِهِ وَ الاسْمُ (العِصْمَهُ)( احمد بن محمد فیومی، ،۱۴۱۴؛کتاب ع ریشه عصم)

تعاریف مختلفی درباره ی عصمت از سوی متکلمان عرضه شده است که شامل :الف)لطف الهی:خداوند این لطف را به برخی از انسانها عطا نموده که باچهار امر میسر می گردد:( 1. در نفس معصوم ملکه ای که مانع معصیت و داعی بر عفت است، به وجود می آید. 2. علم و آگاهی معصوم از کیفر گناه و منافع اطاعت. 3. این علم و آگاهی با وحی و یا حداقل الهام تأکید و تثبیت می شود. 4. خداوند برای استمرار قوه عصمت، تهدیدها و چه بسا مؤاخذه هایی در دنیا برای تارکان اولی ملحوظ می دارد.) ب)قوه ی عاقله:خداوند این استعداد را در وجود انسان نهاده تاباتهذیب نفس از حد حیوانیت به حدانسانیت وبه مقام تجرد برسدوباعالم مجردات تماس برقرار نماید.ج)صفت وحیثیت خاصی است که انسان ازآلودگی به گناه دور می ماند. (محمد حسن قدردان قراملکی)ودرتعریفی که بعضی ازمتکلمین واکثر فلاسفه دارند عصمت ملکه نفسانی است که از آگاهی کامل ودائم به زشتی گناه واراده قوی برمهارنمودن تمایلات نفسانی به وجود می اید وانسان رادر سخت ترین شرایط ازارتکاب گناه باز می دارد وچون باعنایت خاص الهی محقق می شود فاعلیت آن به خداون نسبت داه شده وچنان نیست که اختیار  انسان معصوم ازاوسلب گردد.(علامه مصباح یزدی، بهار 1384 ، تلخیص،ص 198)

 
پیشینه
درمورد موضوع عصمت حضرت موسی (ع) در کتاب تنزیه الانبیا شبهاتی باعناوین  نسبت نارواى نافرمانى خدا در قتل،‏موسى عليه السّلام و اسناد گمراهى به خود، …و توبيخ برادربعد از بازگشت از کوه طور مطرح شده ونویسنده بارویکرد قرآنی پاسخ آنها راداده است وهمچنین درکتاب منشور جاوید جلد چهارم ابتدا آیات قران را بیان نموده وبه تفسیر آن ها پرداخته وسپس  درمورد قتل قبطی توسط آن حضرت ومشاجره ایشان باهارون پرسشهایی نموده وکیفیت سازگاری این امور با عصمت فرستاده خداراآورده است.درکتاب آموزش عقاید مصباح یزدی نیز تعاریف وتوضیحاتی درمورد عصمت انبیا ودلایل عقلی ونقلی آن وطرح چند شبهه آمده است.وهمچنین کتاب کاوشی در ماهیت وقلمرو عصمت از محمد حسن قدردان قراملکی به تحلیل شناختی عصمت پرداخته وآن را از نظر لغوی واصطلاحی وبیان چنددیدگاه به ارزیابی آن ها پرداخته وعلل عصمت را مورد بررسی قرارداده است.

اما مقالاتی درباب عصمت انبیا نوشته شده است ازجمله عصمت پیامبران درقران وعهدین بابررسی واژگانی دراین زمینه ولزوم اعتقاد به عصمت انبیا وچگونگی عصمت درارتباط بااختیاروبیان مراحل عصمت که شامل مصونیت درتلقی ووحی،مصونیت از گناه واشتباه پرداخته درجات عصمت درانبیا رابررسی نموده ودلایل عقلی ونقلی برای عصمت پیامبران نقل یکی دیگر ازمقالات ،عصمت شناسی وپاسخ به شبهات  از قنبر علی صمدی است که به تعریف وحقیقت عصمت ومنشأشناسی  وارائه دیدگاه ها وفرضیاتی درباره عصمت وضرورت وابعاد آن وارزیابی وبررسی پرسش ها وچالش های این موضوع پرداخته است.

 

بنابر آیات وشبهاتی که مطرح است تقسیم بندی حاصل از ان شامل:1. حضرت موسی وقتل قبطی،2. فراموش کاری حضرت موسی(ع)،3 خشم  موسی برهارون وانداختن الواح می باشدکه دراین جا مورد بررسی واقع گردید:

 

1.حضرت موسی وقتل قبطی
 

بنابرنظرتاریخ نگاران مردی قبطی (خباز)(طباخ)( فخرالدین رازی ،1420،ص585 ) بودومقداری هیزم خریده بودواصرارداشت تامردبنی اسرائیلی آن راحمل کندواونمی پذیرفت بین آنهاکشمکشی صورت گرفت وبنی اسرائیلی ازحضرت موسی (ع)طلب کمک خواست حضرت موسی هم به کمک مظلوم شتافت (وبه خصوص که هم گروه وهم مسلک حضرت موسی بود)(طبق روایت )ومشتی به قبطی زدواوبه زمین افتادومرد.

امّاشبهاتی که دراین موردمطرح شده ازاین قبیل می باشد؟ آیاکشته شدن قبطی ومرگ اوباعصمت حضرت موسی تنافی دارد؟ توصیف عملی که به شیطان نداده واینکه خودراظالم دانسته وسپس طلب بخشش می نمایدچگونه می تواندبامقام ایمان وتقوای آن حضرت مطابقت داشته باشد؟بعدازآن که حضرت موسی برای دعوت به دین توحیدبه سوی فرعون آمد.فرعون نیزعمل اوراتوصیف کردو (خلاصه ی ازشبهات ،جعفر سبحانی ،1390،ج4،ص175-176) سرزنش نمودکه توازیاران ماراکشتی سپس ازضالین هستی باعصمت اوسازگارنمی باشد ( ناصر مکارم شیرازی ،1377،ج7 ،ص123)

وباتوجه به نکاتی که درآیات «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى‏ حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ» (15/قصص) قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي‏ فَاغْفِرْ لي‏ فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (16/قصص) قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (20/شعرا) آمده نظرات ودیدگاه هایی متفاوت  درذیل آن ازمفسران شیعه وسنی مطرح شده که با توجه به قسمت های مختلف آیات که شامل_ الف )عمدیاغیرعمد بودن قتل،ب)کارازسوی پیامبر خدابوده یا ازطرف شیطان،ج)ظلم برخویشن واظهار پشیمانی واستغفار ود)نسبت ضالین به پیام اور الهی_ می گرددو  دراین جابه آنها پرداخته می شود.

 

قبل ازارائه ی نظرات باید دانست (این اتفاق زمانی رخ دادکه قوم ستمگرفرعون دربرابربنی اسرائیل فرزندان پسرآنهارامی کشتندودختران آنان رابه خدمتگزاری می گماردندوظلم وستم فراوانی برآنهاروامی داشتندوبه تعبیرقرآن مفسدفی الاارض بودندولذایاری ازمظلوم درچنین شرایطی یک قدرت والاونیرومندرامی طلبیده است.)( تلخیص ،همان)

 
الف) قتل عمدیاغیرعمد
علامه طباطبایی می نویسد:قتلی که صورت گرفت  عمدی نبوده وگرنه به جای کلمه ی (وکزه و)باید(فقتله و)می آورد. بنابراین قتل خطئی بوده. (محمد حسین طباطبایی،مترجم :سید محمدباقر موسوی همدانی ،1374،ج16،ص22)                                                                                                                    به نظرمحمدبن حسن طوسی:دراینجاترک اولی صورت گرفته بنابراین نه گناه صغیره ونه گناه عمدی صورت نگرفته است اگرقصدکشتن رانداشته باشدیک مشت زدن باعث مرگ نمی شودوازطرفی اگرهم قصدداشته،مخالف با عدالت نیست زیرافرعونیان کافرحربی بودند وکشتن چنین فردی درصورتی که مفسده ای به دنبال نداشته باشد مانعی ندارد.                                                                                       واگرچه قتل کافرمباح وحفظ نفس مؤمن واجب است امّاحضرت موسی می توانست قبطی رابگیردوازاسرائیلی بخواهدکه دورشودولیکن قتل قبطی جایزبوده است. (محمدبن حسن طوسی،ج8،ص136)

به نظرابن عاشورا و عبدالقادرآل غازی،از مفسران اهل سنت، قتل خطئی صغیره صورت گرفته.( ابن عاشور محمد بن طاهر،ج20،ص120)( ملاحويش آل غازى عبدالقادر، 1382 ق‏ ،ج2،ص361)

وطبق نظرابن اثیروتعدادی ازاهل سنت چنین آمده است :زمانی که بنی اسرائیل ازموسی کمک خواست موسی فرصت رایافت وباتوجه به غفلت مردم به عمد ،قبطی راکشت(تلخیصابن كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو،1419،ج6،ص202) واین نظریه یهودبه آن اعتقادداردمشابهت دارد باآن چه است که موسی به هرطرف نظرافکندچون کسی ندیدآن مصری راکشت واورادرریگ پنهان ساخت.(کتاب:مقدس،خروج،فصل 2،قسمت11)

امّادراین قسمت پاسخ هایی نیزبه این دیدگاه هاصورت گرفته است که پی برده می شودحضرت موسی به عمدیاغیرعمدیابه صورت گناه صغیره مرتکب چنان حادثه ای شده  یانه .به فرموده آیت الّله سبحانی: درپیشگاه عقل وخردووجدان بیدارموسی کوچکترین جرمی به حساب نمی آید(جعفر سبحانی ،1390،ج4،ص178)

واینکه حضرت موسی که با یاری مظلوم وکشته شدن غیرعمدقبطی که ازظالمان بوده است سزاوار عقوبت نیست وخداوندبرای پیامبرش سزاواردانسته بودکه زمان کشته شدن قبطی را دراختیاراونهاده بود.(تلخیص علم‏الهدى، على بن الحسين،1377) دراین حالت  کارخلافی وحرامی صورت نگرفته (مکارم شیرازی ،1377،ج7 ،ص124)امّادرآن شرایط اقدام چنین کاری مصلحت نبوده ونوعی بی احتیاطی و ترک اولی صورت گرفته است.(تلخیص مکارم شیرازی ،محقق احمد على بابايى،ج3،ص453) و:اگرچه قتل کافر مباح وحفظ نفس مومن واجب است اما حضرت موسی می توانست قبطی رابگیرد واز اسرائیلی بخواهد که دورشود ولیکن قتل قبطیجایز بوده است. (تلخیص سيد عبد الحسين‏ طیب 1378،ج10،ص215)

به طورکلی برای پاسخ به کسانی که قتل راصغیره می دانندوقوع قتل چهارحالت وارداست:

1-گناه عمدی مرتکب شده وقبطی سزاوارکشته شدن بوده است.

2-قتل عمدی بوده وغیرمستحق بودن وکشته شدن بود.

3-سهوبودن قتل ومستحق بودن وکشته شدن قبطی.

اولی گناهی انجام نداده نافرمانی صورت نگرفته ولی برای پیامبران چنین کاری جایزنیست چون قتل عمدوبدون مستحق بودن مقتول است.اگرقتل صغیره باشدگناهان بزرگ دیگر هم می تواندصغیره دانست چون چنین گناهانی راباعث رانده شدن مردم دانسته اندودرقتل این موردقوی تراست.اگراحتمال سهوبدهیم قتل قبیح نیست ونیازی نیست که گفته شودگناه قتل صغیره است.( (تلخیص علم‏الهدى، على بن الحسين،1377-ص124وص125)

 
ب) کار شیطانی
امّادرقسمتی ازآیه 15سوره قصص چنین آمده است:« هذامن عمل شیطان» ودرمورداینکه هذااشاره به چه چیزی است نیزنظرات گوناگونی ذکرشده است:هذابه کارخودحضرت موسی اشاره شده که کاری شیطانی بوده واگرصبری می نمودچندسال دیگرقبطی دردریاغرق می شدوبه خاطر همین موسی گرفتارشد.(تلخیص جعفر سبحانی ،1390 ،ج4 ،ص180)

وازسویی زیباجلوه نمودن این کار وترک تأخیردرکارمستحب جلب ثواب کارشیطان بوده وکارمقتول که باخداوندمخالفت نموده اورامستحق کشته شدن نموده است واین کارشیطان بوده است.(تلخیص – علم‏الهدى، على بن الحسين ،ص122)

بنابرروایت زدوخوردبین دومردکارشیطانی بوده است نه کشتن قبطی توسط حضرت موسی (محمدبن علی بن بابویه ،شیخ صدوق ،ج1-باب15)

وبرطبق نظرعلامه طباطبایی حرف (من)ابتدائی وجنسیت است وکتک کاری دومردبه خاطرعداوتی بودکه شیطان بین آنهاایجادکرده بودوعمل آنهابه شیطان نسبت داده شده است ومنجرشدحضرت موسی درکارآنهادخالت کند(محمد حسین طباطبایی ،تلحیض ،ج16،ص73)

امّانظردیگری که واردشده این است که زمانی «هذا»به عمل موسی برمی گرددکه بحث درموردقتل عمدی یاغیرعمدباشدامّااگراشاره به دعوای بین اسرائیلی وقبطی باشدهیچ اشکالی برحضرت موسی وارد  نیست .(تلخیص،محمد جواد نجفی خمینی،ج15،ص146)

ابن آشورنیزدرتفسیرخودمی نویسد:هذااشاره به ضربه ی شدیدکه باعث مرگ قبطی شدیابه خاطره مشاهده ی مرگی که باآن ضربه صورت گرفت یابه خاطرعصبیتی بودکه باعث مرگ قبطی شدوآن عصبانیت راعمل شیطان دانست که باعث قتل نفس شده که کارقبیحی است واین قتل نفس ناشی ازوسوسه ی شیطان است درحالیکه اصل نفس انسان خیراست وانحراف امری غیرفطری وباتحریک شیطان سورت می گیرد.(تلخیص، ابن عاشور محمد بن طاهرج20-ص31)

 

 

اظهارنظر
اگرعمل شیطانی اشاره به نزاعی که بین اسرائیلی وفرعونی داده شودصحیح به نظرمی رسداینگونه حضرت موسی (ع)به خاطردفاع ازمظلوم مداخله نمودندوبااینکه می توانستندباروش دیگری جلوی خصم رابگیرندودچارمشکلی نشوندعجولانه مشتی برقبطی زدندوباعث مرگ اوشدندوبااین کارتنهاخودرابه دردسرانداختند.

 

 

 

ج) ظلم به خویشتن
طبق آیه «   قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي‏ فَاغْفِرْ لي‏ فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (/16قصص) (سپس) عرض كرد: «پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم مرا ببخش!» خداوند او را بخشيد، كه او غفور و رحيم است!  » دراینجا دیدگاه هایی ازمفسران اهل سنت وشیعه درذیل آیه آورده شده  تامعصومیت حضرت موسی(ع) نسبت صفت ظلم واستعفارایشان درموردارزشیابی قرارگیرد.

به فرموده ی امام رضا(ع):منظورازظلم کردن درآیه این است که حضرت موسی باواردشدن به شهر،خودرادرشرایطی قراردادکه نمی بایست درآن شرایط قراردهد.لذاحضرت موسی گفت :فافغرلی یعنی مراازدشمنانت بپوشان تابه من دست نیابندومرانکشندوخداونداوراآمرزیده واوسترکننده آمرزیده ومهربان است.( (محمدبن علی بن بابویه ،شیخ صدوق ،ج1-باب15)

به نظرعلامه طباطبایی اعترافی ازسوی حضرت موسی (ع)دربرابرخداصورت گرفته به خاطراینکه خودرابه خطرانداخته ومنظورآمرزش گناه نمی باشدبلکه اوازخدامی خواهدازعواقب این عمل اورانجات دهد.(،تلخیص علامه محمدحسین  طباطبایی ،1374|،ج16،ص24)

درنظردیگرآمده است:چون فعلش قبیح بوده است پشیمان می شودواستغفارمی کند.( تلخیص ، طوسى محمد بن حسن ،ج8،ص137)

مغنیه درتفسیرخودچنین می نویسد: هرکوتاهی درحق خداوندمتعال صورت بگیردانبیاواولیابه عمل خودنسبت  می دهندودرمقابل اودعاواستغفارمی کنندواین دلالت نداردبراینکه گناهی مرتکب شده باشندیااینکه مقصرباشند.

(تلخیص ،محمدجوادمغیه ،1424 ق‏،ج6،ص55 )

طبق نظرسیدمرتضی نیزظلم کار بی  موقعی است وکارحضرت موسی عجولانه بودوباعث آوارگی اوشدوطلب مغفرت حضرت نیزبه خاطراین بودکه مقام پیامبران می طلبدحتی ازچنین کارهایی بپرهیزندوحضرت موسی

کارخودرابامقام پیامبری اش سنجیدومطابق ومناسب باآن نیافت لذاازخداوندطلب بخشش نمود.             

.عبدالحسین طیب نیزاشاره به صراحت آیه داردومی نویسد:قتل قبطی جایزبودوبه خاطرهمین خداوندحضرت موسی رابخشید. اگرجایزنبودحق الناس وظلم محسوب می شدوتاحق مظلوم ازطریق قصاص یادیه پرداخت نمی شدخداونداورانمی بخشید.( سیدعبدالحسین طیب،1378، ج10،ص216)

بنابرنظرسمرقندی ،خداوندحضرت موسی رابه خاطرگناه و(ذنب)اوبخشیده است.  ( نصربن محمد بن احمدسمرقندى،ج2،ص602)

 عبدالکریم خطیب درتفسیرخودنوشته: اگرقتل خطئی هم باشدبه هرحال گناه وذنب است وگناه ،بزرگ است به خصوص درموردکسی که برگزیده ی پیامبری می باشدولیکن مغفرت خداوندفوق هرذنبی است وکسی که از روی اخلاص توبه وطلب مغفرت می کندنیزدارای عظمت است.تخلیص (عبدالکریم خطیب ، ج10،ص324)

میبدی نیزدرتفسیرآورده :حضرت موسی (ع)گناه صغیره مرتکب شده واجب بوده ازآن استغفارکندزیرااگرتوبه نکنداصرار برآن می شودو اصرارهم منجربه گناه کبیره می گردد.(تلحیض احمدبن ابی سعدرشیدالدین میبدی ،1371،ج7،ص281)

 

د) ضالین
وهمچنین جمله ای که فرعون به حضرت موسی گفت.« وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي‏ فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ (19/شعرا) و سرانجام، آن كارت را (كه نمى‏بايست انجام دهى) انجام دادى (و يك نفر از ما را كشتى)، و تو از ناسپاسانى!»                                                                                                                 موسی پاسخ آن راداد:« قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ  »(شعرا/20)شعرا  (موسى) گفت: «من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بى‏خبران بودم! » ایشان ضالین رابه خودنسبت داده است لذاشبه ای پیش می آیدکه ضلالت وگمراهی باعصمت آن حضرت منافات داردودراین جابه بررسی معنای ضلالت ودیدگاه هایی دراین زمینه پرداخته خواهدشد.

اماضل به معنای فراموش کردن همانگونه که درآیه 282بقره خداوندحکیم اینگونه بیان داشته :«… ِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏.. » تا اگر يكى از آن دو زن [واقعيت را] فراموش كرد، آن ديگرى او را يادآورى كند وگاهی ضالین به معنای غایب ومخفی شدن به کارمی رودمانندآیه 1سجده «  وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفي‏ خَلْقٍ جَديدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُون‏»«و [منكران لجوج‏] گفتند: آيا زمانى كه [پس از مردنمان بدن ما ريز ريز شد و پوسيد و] در زمين گم شديم، آيا به راستى ما در آفرينشى جديد در خواهيم آمد؟ [نه اينكه اين لجوجان متكبر فقط منكر قدرت حق باشند] بلكه آنان منكر ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله‏] پروردگارشان هستند  »وحضرت موسی درمقابل فرعون می گوید:من ازعاقبت این کار بی خبربودم ونمی دانستم که باعث مرگم می شودوسرانجام آن برایم مخفی شد.تلخیص (جعفرسبحانی ،1390 ،ج4،تلخیص،ص183-184)

دراینجاضالین ازماده ی ضلال به معنی رهاکردن راه مستقیم وفقط به گمراهان نیست چراکه حضرت موسی بابه خطرانداختن جان خودراه سلامت رارهانمودوآواره بیابان شد.( ناصر مکارم شیرازی ،1377،ج7 ،تلخیص،ص124)

امادیدگاه جمعی ازمفسران قران نیزموردتوجه است.همچون آلوسی که بیان داشته ضلالت وضلال محبت است.قتل قبطی ازجهت این که حضرت موسی ازمحبین خدابوده واین دوستی، باعث شده که درعاقبت کارخودنیاندیشد. (سید محمودآلوسی،1415،ج10،تلخیص ص69)

بنابر نظر دیگری :ضالین یعنی اینکه حضرت موسی خودراازجاهلین دانسته ونمی دانسته که قتل به اومی رسدواین اشتباه از او صورت گرفته است.تلحیض(محمدباقرناصری-ق1413-ج2-ص448)

محمدبن عمرمی نویسد:موسی گفته:فراموش کردم اینگونه زدن منجربه قتل می شود.( محمد بن عمر نووى جاوى،1417،ج2،تلخیص ص145 )

ازنظرآقای مکارم حضرت موسی توریه نمودوظاهرش این بودکه درآن زمان راه حق نیافته وبعداخداوندراه حق رابه اونشان داده ولی درباطن قصدش این بودکه ندانسته باعث دردسرخودشده ولی اصل کارحق بوده (ناصر مکارم شیرازی ،ج15، تلخیص ص305)

واین موافق مضمون حدیث امام رضا(ع)است که فرمود:موسی گفت:من آن کاررادرموقعی انجام دادم که راه راگم کرده واشتباهی به آن شهردرآمده بودم وقتی ازشماترسیدم فرارکردم وپروردگارم به معن حکمت بخشیدومراازجمله پیامبران قرارداد.)( محمدبن علی بن بابویه ،شیخ صدوق ،ج1-باب15)

علامه طباطبایی بانظربه دیدگاه هاپاسخ هایی درقبال آنهاارائه نموده اند:حضرت موسی گفت: عمدااین کارکرده است می نویسد:این صحیح نیست این کارراعمداکرده بودولی به منظور تأدیب قبطی که منجربه قتل اوشد.(علامه طباطبایی، ج15-تلخیص ص367)

ازنظراینکه ضلالت رابه معنای محبت خداوندمعنانموده اند اادب قرآن به دور است که چنین امری صورت گیرد.(علامه طباطبایی-ص367)

اظهار نظر
باتوجه به دیدگاه هامی توان به این نتیجه رسیدکه حضرت موسی (ع)باتوجه به شرایطی حاکم ظالم زمان که داشت می دانست قضاوت عادلانه ای درباره ی این حادثه برای اونخواهندداشت وخطای او منجربه قتل اومی شدوچون اورسالت بالاتری نسبت به قوم خودداشت وکشتن یک قبطی ازقوم کفرهم صدمه ای به رسالت اونمی زندتنهاکاری عجولانه بوده که دشواری هایی رابرای اودرادامه راه داشت به فرعون پاسخ داده که تنهااشتباهی بودکه خودم رابه دردسرانداختم  واین نوع گفتارنشان ازتنافی باعصمت آن حضرت  نمی باشد.

 

 

2. فراموش کاری حضرت موسی(ع)
ماجراازآن جایی آغازمیشودکه برای تربیت نفوس وسیرسلوک الهی پیامبران درمسیری ازانتخاب قرارمی گیرندوداستان خضروموسی (ع)نیزیکی ازالگوهایی است که درباب علمی واخلاقی به آن توجه خاصی شده است(ناصر مکارم شیرازی ،1384،ج1،تلخیص ص383  )ودرقرآن اینگونه ازآن یادشده: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً »«پس بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه او را از نزد خود رحمتى داده و از پيشگاه خود دانشى ويژه به او آموخته بودي» (65-کهف)

بااین وجوددربرخوردباآیات« وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً »«خدمتگزارش گفت: آيا ندانستى چون كنار آن سنگ جاى گرفتيم، من ماهى را از ياد بردم و آن با وضعى شگفت‏انگيز راه خود را در دريا گرفت و رفت، و جز شيطان از خاطرم نبرد كه آن را به ياد داشته باشم. (63/کهف)

«و قالَ لا تُؤاخِذْني‏ بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني‏ مِنْ أَمْري عُسْراً »«گفت: مرا بر آنچه از ياد بردم، مؤاخذه مكن و در كارم به من سخت مگير. » (73/ کهف) تناقضاتی پیش آمده پیرامون اینکه آیانسیان حضرت موسی منافاتی باعصمت ایشان داردیاخیر؟این که حضرت موسی درتعهدی که باحضرت خضرمی دهدتادرمسیرازاوبی صبرانه وعجولانه پرسش می کندچگونه می توان پذیرفت رفتاراوباعصمت ایشان متناقض نیست؟دراین موضوع به بررسی چنددیدگاه پرداخته تابتوان این احتمالات وتناقضات درخصوص عصمت حضرت موسی(ع) راحل نمود.

 

 

دیدگاه ها
علامه چنین تفسیرنموده:حضرت موسی هم فراموش کردکه بپرسدماهی روی سنگی بودکه لب دریاگذاشته وگم شدن ماهی علامت دیدارباخضربود،نه زنده شدن آن واین فراموشی به شیطان نسبت داده شده وتنهااین اتفاق علامتی بوده که موسی رابه عالم برساند(علامه ی طباطبایی، ج13 ،تلخیص ص473)   

مراغی می نویسد:شیطان باعث فراموشی بودزیرانشانه ی ظفرورسیدن به مطلوب بوده (احمدبن المصطفی مراغی،ج15ص178 )   

 

به نظرسیدابوالحسین طیب نسیان دراینجابه معنای این است که یوشع برای وضوگرفتن ماهی راروی سخره ای گذاشت وماهی توسط آبی وضوی اوحیات یافت وسوی دریارفت ویوشع ازاین حادثه متعجب شدواین باعث ترک اولایی شدکه نتیجه ی اغواگری شیطان است.وآن فراموشی نبود.( سیدعبدالحسین طیب،  ش1378،ج8، تلخیص ص380 )

نظردیگربراین باوراست که جمله فراموشش کردم ازجانب یوشع است که می گوید:(یادم رفت که به توبگویم ماهی رافراموش کرده ام)وبه واقع زبان عذرخواهی است.وگاهی نسیان به معنای ترک وفقدان استوبه واسطه ی شیطان یوشع ترک نمودکه افتادن ماهی دردریارایاداواندازد.خلاصه(حسين بن احمد حسينى شاه عبدالعظيمى، 1363 ش‏، ج8،تلخیص ص84)

وبازآن رابه یوشع نسبت داده اندنه حضرت موسی.نسیان:فراموشی کردماهی دردریارفت رابه موسی بگویدونسبت آن به شیطان داده شده ویوشع پیامبربودومعصوم واینجاشیطان آن هارانوعی اذیت نموده است. (علی اکبرقرشی، 1377، ج6،تلخیص ص29)

نسیان به معنای:فراموشی کردوخواسته اش رایابه معنی ذهل، (راغب اصفهانی 1383،کتاب الفاء) غفلت نمودازیافتنش به خاطرعدم احتیاج به آن .یابه معنای تغلیب. (حسن مصطفوی،1360،باب غلب)

بنابراین کسی که فراموش کرده بودتاآن اتفاق عجیب رابه موسی خبردهد (محمدجلال الدین قاسمی،ق1418،ج7ص47)

نسیان درمسائل عادی روزمره نه امورتبلیغی نسیان دوستش ماجرای ماهی ارتباط بایافتن مردعالمی داردکه دیرتر به عالم دست یابند.(اغواگری شیطان)(ناصر مکارم شیرازی ،ج12 تلخیص ص483)

به خواب رفت موسی ویوشع وضوساخت قطره ی آب برماهی بریان چکیدزنده شدوبه طرف دریارفت یوشع متحیرشدموسی بیدارشدامادرموردماهی پرسشی نکردوچون تعجیل به سفرداشت(اسماعيل حقى بروسوى ،ج5،  تلخیص ص265 ‏)

موسی هم فراموش کردکه بپرسد-ماهی روی سنگی لب دریاگذاشتندگم شدن ماهی علامت دیدارباخضربوده نه زنده شدن آن ماهی. خداداناتراست و اگرفراموشی رابه شیطان نسبت دهداشکال نداردو علامتی بودکه موسی رابه عالم برساند.(علامه طباطبایی ،ج13،تلخیص ص471)

 

 

برطبق آیه«قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْرا»ً «گفت: اگر خدا بخواهد، مرا شكيبا خواهى يافت، و هيچ فرمانى را از تو مخالفت نخواهم كرد» (69کهف) حضرت موسی  وعده می دهدکه به زودی خواهیددیدصبرمی کنم وتورامخالفت وعصیان نمی کنم ولی وعده ی خودرامقیدبه مشیت خداکردتااگرتخلف نموددروغ نگفته باشد.

 

3. خشم  موسی برهارون وانداختن الواح
شبهه ای که مطرح شده مربوط  است به آیات «وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني‏ مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ »«قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏ وَ كادُوا يَقْتُلُونَني‏ فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ»(150/151 اعراف)

«و هنگامى كه موسى [پس از آگاهى از آن پيش آمد خطرناك‏] خشمگين و بسيار اندوهناك به سوى قومش بازگشت، گفت: پس از من بد جانشينانى برايم بوديد، آيا [با پرستش گوساله‏] بر فرمان پروردگارتان [كه در تورات آمده‏] پيشى گرفتيد [و صبر نكرديد تا من بيايم و فرمان خدا را به شما ابلاغ كنم؟] و الواح را افكند و سر برادرش را گرفت [و] او را به سوى خود مى‏كشيد. [هارون‏] گفت: اى فرزند مادرم! اين گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزديك بود مرا به قتل برسانند، پس مرا با مؤاخذه كردنم دشمنْ شاد مكن، و [هم‏طراز] باگروه ستمكاران قرار مده.  [موسى‏] گفت: پروردگارا! مرا و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمتت درآور، كه تو مهربان‏ترين مهربانانى. » (ترجمه  حسین انصاریان،1383)

هنگامی که حضرت موسی (ع)خشمگین واندوهناک به سوی قوم خودبازگشت بعد ازآن که برای دریافت تورات وقوانین واحکام آیین خودبه میقات رفت وهارون راجانشین خوددربین بنی اسرائیل قرارداده بودولی لحظه  بازگشت باصحنه ی گوساله پرستی قومش مواجه شد.

الواح تورات رابه دورافکند؟به هارون اینگونه گفت؟مامنعک:چه باعث شده وقتی دیدی آنان گمراه شدندازمن پیروی نکردی آیابافرمان من مخالفت کردی؟

 

حضرت موسی (ع)زحمات زیادی برای قومش متحمل شده بودتاآنهارادرراه توحیدهدایت کندعکس العمل شدیدوفریادکشیدن برسرهارون وافکندن الواح واین نشان دادن زشتی وعمل فاجعه ای بودکه بنی اسرائیل برای خودایجادکرده بودندوانحراف ازتوحیدمسأله ی کمی نبوده است که حضرت موسی درظاهربه قوم خودابرازنموده است.والبته  بعضی اعتقاددارندالقاءبه معنای برزمین گذاشتن وبه سراغ کاری رفتن است.

چنین رفتارموسی به خاطرمرتدشدن بنی اسرائیل براساس ایه  « وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ »( 54/ بقره)

«و [ياد كنيد] زمانى كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! قطعاً شما به سبب معبود گرفتن گوساله به خودتان ستم ورزيديد، پس به سوى آفريننده خود بازگرديد، و [افرادى از] خودتان را [كه گوساله را به پرستش گرفتند] بكشيد كه اين [عمل‏] براى شما در پيشگاه آفريدگارتان بهتر است. پس خدا [به دنبال اجرا كردن دستورش‏] توبه شما را پذيرفت زيرا او بسيار توبه‏پذير و مهربان است. »ومجازات شدن سامری درآن شرایط واجب بوده است.

عمل سامری مسأله ی کمی نبودوممکن بودقومش به راحتی ازعمل زشت خوددست برندارندواثرسوءآن درذهن هاباقی می ماند.حضرت موسی (ع)ابتدابه سراغ برادرش هارون رفت واوراموردبازجویی قراردادواگرمی خواست ازهمان آغاز دیگران رابگیرد،کارصحیحی نبودوقومش بادیدن این کارحساب کارخودرانمایندکه خطای آنان چه بزرگ بوده است لذا وقتی بی گناهی برادرش ثابت شدهارون گفت:(این گروه مراتنهاوناتوان گذاشتند.(ناصر مکارم شیرازی،1377،تلخیص ص131) «… قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏ وَ كادُوا يَقْتُلُونَني‏ فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ… »«[هارون‏] گفت: اى فرزند مادرم! اين گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزديك بود مرا به قتل برسانن »(150/اعراف)

خداوند درآیات جملاتی که همراه باتأسف،توبیخ،تهدید، مهربانی همراه است رابه کاربرده: توبیخ  « قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَري وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى»‏ «گفت: پروردگارا! من به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى. آنان گروهى هستند كه اينك به دنبال من مى‏آيند  » (طه/84) پس ازمن،بدجانشینانی برایم بودید.آیادرموردفرمان پروردگارتان عجله نمودید-آیامدت جدایی من ازشمابه طول انجامید.

 

 

لحن همراه باعطوفت وتأسف:«…یا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدي» (طه/86)«گفت: اى قوم من! آيا پروردگارتان به شما [درباره نزول تورات‏] وعده‏اى نيكو نداد؟ آيا زمان آن وعده بر شما طولانى آمد يا خواستيد كه خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد؟!»(ترجمه حسین انصاریان) «»

زبان تهدید: «قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِي»‏ (85/طه)« [خدا]  گفت: اى موسى! ما به راستى قوم تو را پس از آمدن تو امتحان كرديم و سامرى آنان را گمراه كرد.  »   درواقع برخوردهای حضرت موسی بابنی اسرائیل غضب کنترل شده بوده.

به نظرعلامه آگاهی یافتن پیامبرخدا ازحادثه انحراف درقومش توسط سامری درهمان میقات باعث خشم موسی نشدزیرا که غضب قوه ی دافعه ای است که باورودبه صحنه حادثه محقق می شود.(علامه طباطباییْ ج8ْتلخیص ص338)

برطبق نظر سیدعبدالحسین طیب، انداختن الواح ترک اولی بوده که ازسوی حضرت موسی صورت گرفته وهارون وکسانی که گوساله پرست شدندنیزبایدازجمع گوساله پرستان خارج می شدند اماچنین کاری انجام ندادندآنهاهم ترک اولی مرتکب شدندواستغفارهم نه تنهابه خاطرترک اولی بلکه به خاطراین بوده که حق معرفت وعبادت خداوند را ادا نکردند.( سیدعبدالحسین طیب،1378، ج5،تلخیص ص467)

ایت الله مکارم می نویسد:کاری که حضرت موسی (ع)انجام داد در آن لحظه کارطبیعی بود.واظهارغضب اینگونه اثرتربیتی بیشتری داشت تازمانی بخواهدباکلام لین آن هارانصیحت کند.( ناصرمکارم شیرازی ،1421،ج5 تلخیص ص228)

‏ فخرالدين رازى در تفسیر خود نوشته:درقرآن القی الواح آمده امّاانداختن ازآن جهت که بشکندوجودنداردواین جرأت عظیمی برکتاب خداست ومثل این کارشایسته پیامبران نیست.سرهارون رابه طرف خودکشاندنه به خاطراهانت وخفیف کردن اوبلکه برای اینکه آن چه اتفاق افتاده کشف شود.( ‏ فخرالدين رازى ،ج2،تلخیص372)

 

 

 

قشیری می نویسد: بالطافت سراوراگرفت وارتکاب ذنب ازسوی بنی اسرائیل بودوعذرخواهی ازسوی موسی وهارون بود،که این شرط خلوص عبودیت است.(عبدالکریم بن هوازن قشیری، ج1،تلخیص ص573)

و بعضی اقوال براین باورند که حضرت موسی (ع)الواح راانداخته والواح راشکست وازطرفی هم قوم بنی اسرائیل هارون رابیشتردوست داشتندچون لین الغضب بودوموسی هنگام بازگشت باخشم زیادموی اوراگرفت وازاین که به اواطلاع نداده بودبازخواست نمودوهارون هم ماجرارابازگونمودوموسی عذراوراپذیرفت وبنی اسرائیل ازکفرخودتوبه نمودند.( احمدبن ابی سعد-رشیدالدین میبدی،1371،ج6،تلخیص ص165)

 

اظهار نظر
براساس دیدگاه های متفاوت ازمفسرین ،آنچه مطابق با عصمت پیامبران الهی است برخوردهای عقلانی ومتناسب باموقعیت هایی است که باآن مواجه بودند وحضرت موسی نیز رفتاری نمودند که منافاتی بامقام عصمت ایشان نداردونمی توان نظراتی که خشم ایشان رابه رفتار پیامبر الهی نسبت می دهند،پذیرفت.

 
 
 
 
 
 
 

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری
به نظرمی رسددرموردعصمت انبیا دربین شیعه اتحاد نظر بیشتری ی نسبت به اهل سنت وجود دارداما

بابررسی های بیشتر درکتب ومنابع  شیعه وسنی می توان به پاسخ بهتر وصریح تری دراین موضوع دست یافت وبازهم باب تحقیق دراین زمینه بازاست.

 

پیشنهادات
به خاطر وجود منابع اهل سنت که به زبان عربی است ونظراتشان هم گاهی متفاوت است لازم می شودپژوهشگران  درترجمه عربی هم  تقویت شوند تابتوانند مقالات ونوشتار بهتری ارائه نمایند.

 

 

 

 

 

 
 
 
 

 

منابع
 

قران کریم

کتاب مقدس،خروج،فصل2.

1.      ‏ طيب سيد عبد الحسين‏، اطيب البيان في تفسير القرآن ، تهران ،انتشارات اسلام ،1378.

2.      ‏ فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت‏ ،دار احياء التراث العربى‏،1420 .

3.      ،طباطبایی ،محمدحسین،موسوى همدانى سيد محمد باقر،  ترجمه تفسير الميزان‏ ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم ،‏1374 ش‏.

4.      ابن عاشور محمد بن طاهر ،التحرير و التنوير.بی تا،بی جا،

5.      ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرودار، تفسير القرآن العظيم، بيروت‏،  الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون،‏ 1419 ق‏.

6.      انصاريان،  حسین، ترجمه قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1383.

7.      آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت،دارالكتب العلميه‏، 1415.

8.      بابايى احمد على ، برگزيده تفسير نمونه ،دار الكتب الاسلاميه‏ تهران‏ ،1382.

9.      بابویه ،محمدبن علی شیخ صدوق، مترجم:محمدتقی نجفیاصفهانی،ج1،باب 15.

10.  حسينى شاه عبدالعظيمى ،حسين بن احمد، تهران، انتشارات ميقات‏ ، ،1363 ش‏.

11.  حسينى، شاه عبدالعظيمى، حسين بن احمد، تهران،‏انتشارات ميقات، 1363 ش.‏

12.  حقى بروسوى اسماعيل، تفسير روح البيان، بيروت‏، دارالفكر، بى تا.

13.  خطيب ،عبدالكريم،‏ التفسير القرآنى للقرآن‏، تفسير قرآن به قرآن.بی تا،بی جا،

14.  راغب اصفهانی،ابوالقاسم،حسین بن محمدبن فضل، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظالقرآن،مولف ؛ ترجمه و تحقیق همراه با تفسیر، ،لغوي و ادبی قرآن از غلامرضا خسروي حسینی، تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء آثارالجعفریه، 1383.

15.  رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الاسراروعدة الابرار ،تهران، انتشارات امير كبير، 1371.

16.  سبحانی،جعفر،منشور جاوید،ج4،قم،مؤسسه امام صادق(ع)،چاپ پنجم،1390.

17.  سمرقندى، نصربن محمد بن احمد بن، بحرالعلوم،بجا، بی تا.

18.  طوسى محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن ‏، بيروت ،دار احياء التراث العربى‏ .‏

19.  علم‏الهدى، على بن الحسين، تنزيه الانبياء، پژوهشى قرآنى درباره عصمت پيامبران و امامان عليهم السلام،  آستان قدس رضوى، شركت به نشر - ايران - مشهد مقدس،اول ، 1377 ه.ش.

20.  فیومی ، احمدبن محمد،  المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی ،  قم: دار الهجره ، 1414ق . 1372

21.  قاسمى، محمد جمال الدين ، محاسن التاويل، بيروت،دار الكتب العلميه،‏ 1418 ق.‏

22.  قدردان قراملکی ،محمد حسن ،کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت ،سایت بازار قائمیه.

23.  قرشى، سيد على اكبر، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت‏، 1377.

24.  قشيرى، عبدالكريم بن هوازن،لطايف الاشارات‏،الهيئة المصرية ،العامه للكتاب، مصر.بی تا، بی جا.

25.  مراغى، احمد بن مصطفى،م،تفسير المراغى‏، بيروت،‏داراحياء التراث العربى.بی تا،‏

26.  مصباح يزدى ،محمد تقی ، آموزش عقايد (دوره سه جلدى در يك مجلد)،نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامى  ؛ چاپ هفدهم: بهار 1384 .

27.  مصطفوی، حسن.(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،تهران،بنگاه ترجمه ونشرکتاب -ش1360)

28.  مصطفوى حسن‏، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران‏، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‏،1360 ش‏.

29.  مغنيه، محمد جواد،تفسير الكاشف، تهران،دار الكتب الإسلامية، 1424 ق.‏

30.  مکارم شیرازی،ناصر،الامثل فی تفسیرکتاب الله المنزل،مدرسه امام علی بن ابیطالب، ج5،قم، ق1421.بی جا،

31.  ———- اخلاق در قرآن ج1 ،قم،مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)، 1425ق، 1384.

32.  ———پیام قران ج7،تهران، دار الكتب الإسلامية،چاپ چهارم،1377ش.

33.  ———تفسیر نمونه ج3، تهران، دار الكتب الإسلامية،1374.

34.  ملاحويش آل غازى عبدالقادر، بيان المعانى، دمشق، مطبعة الترقى، 1382 ق‏.

35.  ناصرى محمد باقر ،مختصر مجمع البيان‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏.

36.  نجفى خمينى، محمد جواد، تفسير آسان‏ْ، تهران، انتشارات اسلاميه‏ ،‏ 1398 ق‏.

37.  نووى جاوى، محمد بن عمر،مراح لبيد لكشف معنى القرآن المجيد، بيروت‏،دار الكتب العلميه‏، 1417 ق.‏

کارگاه چکیده نویسی

کارگاه چکیده نویسی

برای ارتقاء کیفیت چکیده پایان نامه طلاب، کارگاهی با  عنوان «چکیده نویسی» با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی  در تاریخ 97/4/6در این مرکز برگزار شد و اصول و قوانینی که برای نگارش پایان نامه لازم است بیان  و به عنوان نمونه دو  چکیده پایان نامه ها مورد بررسی و نقاط ضعف و قوت ان ها بیان  شد.

 

وحی در اسلام و مسیحیت

 

 

عنوان:

وحی در اسلام و مسیحیت

نگارنده:

فاطمه جعفری

 

چکیده

بررسی مقایسه­ای به درک هرچه بهتر موضوع کمک شایانی می­کند از آنجا که وحی به عنوان ابزار هدایتی بشر است لذا برای سعادت باید این ابزار به خوبی شناخته شود به همین منظور در یک بررسی مقایسه­ای میان حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت به مسائلی پی بردیم که از آن جمله اینکه با بررسی واژه وحی دانستیم که وحی به ارتباط ویژه میان خداوند با بنده برگزیده­اش برای اعلام شریعت است از اقسام وحی که در قرآن ذکر شده وحی نبوی که به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم صورت می­گیرد مد نظر است.

در مسیحیت عصر حاضر وحی اصلی شخص مسیح است و یا اینکه وحی مکاشفه مخصوص خدا برای نجات بشر است. وحی از نگاه وحی به عنوان درک ویژه و سرشت زبانی آن به این نتیجه می­رسد که حقیقت وحی برای غیر پیامبر قابل درک نیست و دیگران تنها از آثار پی به مؤثر می­برند.

بنابراین تجربه دینی قابل تطبیق بر وحی نیست همچنین وحی الهام و مکاشفه شخصی هم نیست بلکه وحی ارتباط ویژه خداوند با پیامبران است آن هم به صورت لفظی و زبانی که پیامبر باید دارای خصیصه عصمت در دریافت و ابلاغ وحی باشد و وحی خداوند بی بدیل هرگز در شخص متجسد نشده است.

 

واژگان کلیدی : وحی،‌ مسیح،‌ خدا،‌ انجیل، عیسی.


 

 مقدمه
بدون شک وحی یکی از آموزه­های ادیان ابراهیمی است که در بین آنها مشترک است. قوام بعثت انبیاء و مرز تمایز ادیان الهی از اندیشه­های بشری وحی است. امروز فرهنگ و تفکر جدید حاکم بر جهان سبب شده تا از بنیادی­ترین اندیشه دینی یعنی وحی غفلت شود و از طرف دیگر اندیشه غالب بر جهان غرب و برداشت نادرست از وحی آن را در قالب مکاشفه شخصی دانسته و متونی را به عنوان متون مقدس دینی و وحیانی به رسمیت شناخته که فاقد دلایل لازم برای اثبات پیام خدا بودن است.

با توجه به اینکه وحی تنها ابزار هدایتی بشر است اکنون این سؤال مطرح است که حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت چه تفاوت­ها و شباهت­هایی با هم دارند در ارتباط با وحی کتابها و مقالاتی به قلم تحریر درآمده و بزرگان و نویسندگان طراز اولی دست به تحقیق زده و کتابهایی در این زمینه به نگارش در آمده است از آن جمله حقیقت وحی در قرآن، عقل وحی، ‌وحی و نبوت و …. با رجوع به این کتابها بدست می­آید که کمتر توجهی به بررسی مقایسه­ای وحی میان دو دین الهی به منظور اثبات حقانیت قرآن و اصالت الهی­اش به چشم می­خورد.

از این جهت که مقام سنجش به درک تفاوتها و شباهت­ها و در نهایت فهم حقیقت بهتر درک می­شود لذا پژوهش حاضر را متنی بر مقایسه­ای میان حقیقت وحی که در اسلام از آن تعریف شده و وحی که در مسیحیت از آن تعبیر به مکاشفه می­شود ودر پایان این بر بررسی تطبیقی این دو می­پردازیم.

 
کلیات تحقیق:

1-1واژگان کلیدی :
وحی: وحی به معنای اشاره کردن، نوشتن، نامه،‌ الهام، کلام پنهانی و هرچیزی است که به دیگری القا شود.[1]

مسیح: زیباروی، متبرک آفریده، لقب حضرت عیسی یا مأخوذ از عبری ما شیاخ به معن منجی و نجات دهنده معارف و معاریف.[2]

خدا: افریدگار جهان، مالک ، صاحب.[3]

انجیل: هر یک از چهار کتاب دینی مسیحیان.[4]

عیسی: از انبیا بنی اسرائیل (که تولدش معجزه آسا بود)[5]

1-2بیان مسئله:  
پدیده وحی به عنوان ابزاری برای ارتباط خداوند متعال با بشر است که به این طریق برنامه هدایتی بندگان را به آنها ابلاغ می­دارد البته این ابلاغ بر همة بندگان نیست بلکه بر بندگان برگزیده­ای است که خصایص و ویژگی­هایی خاص همچون عصمت می­باشند شناخت این ابزار هدایتی بر هر فرد جست­وجوگر مسیر هدایت لام است وحی در دین اسلام از طریق پیامبر گرامی برای هدایت نازل شده و نام قرآن به خود گرفته است که جامع همة ادیان دیگر و کامل کننده­ها و جاویدان است اما این پدیده در میان مسیحیان دست خوش تحریف گشته با نام­های متناقض از آن نام برده­اند گروهی وحی را متجسد می­دانند و گروهی تجربه دینی و گروهی الهامات و مکاشفات نویسندگان کتاب مقدس؛ از این جهت به بررسی این پدیده بین اسلام و مسیحیت پرداخته­ایم تا وجوه اشتراک و تمایز این دو بازشناسانده شود و صحت و سقم وحی محمدی بر همگان آشکار شود.

1-3علت انتخاب موضوع، اهمیت و فایده آن :
وحی از آن جهت که ارتباط با عالم ماورا است شناخت حقیقتش بسیار دشوار و ناممکن است و تنها اره پی بردن به حقیقت آن خود وحی است امروزه تنها متن وحی که از تحریف بشریت مصون مانده قرآن کریم است اما به علت امکانات گسترده­ای که امروز یافت می­شود فرهنگ­ها با هم در تقابل و اشتراک هستند از این رو با التقاط فرهنگ­ها به نوعی دیدگاه به متون مقدس به قرآن هم کشیده شده و همانطور که کتاب مقدس تجربه دینی نویسندگان انگاشته شده قران را از آن نظر نگریسته آن را تجربه دینی پیامبر دانسته­اند از این رو در یک بررسی مقایسه­ای میان حقیقت وحی در اسلام که قرآن باشد و وحی در متون مقدس پرداخته­ایم تا اصالت الهی قرآن را به عنوان کاملترین و آخرین متن وحی مصون از تحریف مانده ثابت کنیم تا روشنگر نسلی که در گرداب جاهلیت مدرنیته گرفتار است باشد.

1-4 پیشینه :
پدیده وحی همراه با خلقتبش بوده است و حضرت آدم  (علیه السّلام)  نخستین کسی است که به عنوان پیامبر برنامه هدایتی خود را از خداوند دریافت می­نمود و از آن پس به پیامبران دیگر تا حضرت خاتم وحی می­شده است اما چون درک کنه و حقیقت وحی برای بشر عادی ممکن نبود همواره به دنبال بررسی این مسأله بوده تا شاید بتواند به اندازه توان خود و درجه درک خویش از آن آگاه گردد و لذا در این زمینه دست به تحقیق و پژوهش زده است.

در این راستا نویسندگانی دست به قلم تحریر زده و کتبی را تدوین کرده­اند از آن جمله عقل و وحی در اسلام عقل و وحی در قرون وسطی، وحی و نبوت و ….. و همچنین در اکثر کتب علوم قرآنی هم این پدیده مورد توجه قرار گرفته تحلیل­هایی به قلم نگارش درآمده است.

با رجوع به این کتب این چنین برداشت می­شود که ره یافت مقایسه­ای از پدیده وحی بین ادیان کمتر مورد توجه بوده است و بیشتر به بررسی پدیده وحی از منظر عقل و …. به صورت مستقل پرداخته شده است.

1-5 سؤال های تحقیق :
1-5-1 سؤال اصلی :
حقیقت وحی در اسلام و مسیحیت چیست؟

1-5-2 سؤال های فرعی :
ماهیت وحی چیست و به چه معناست؟

بنابر آیات قرآن وحی به چه معناست؟

آیا وحی تنها بر انبیاء است وحی برچه اقسامی است؟

وحی در مسیحیت به چه معناست؟

نظرات گوناگون پیرامون وحی در مسیحیت چیست؟

1-6 فرضیه تحقیق :
هدف اصلی نوشته این فرضیه است که وحی آموزه­ای ویژه است که از ناحیه خداوند به برخی انسان­هایی برگزیده افاضه می­شود. وحی مفهومی فراتر از فکر و شناخت بشر است که با دلایل و نشانه­های قطعی در متن خود حقیقت خویش را اثبات می­کند امروزه تنها متنی که چنین توانایی دارد قرآن کریم است چراکه در وحی شناسی مسیحی به دلیل مشکل اساسی که متون دینی باشد تمام راههای شناخت نامطمئن است زیرا آخرین دیدگاه غرب مبنی بر تجربه شخصی دانستن دین تحلیل نادرستی است که از وحی دارند.

1-7 روش تحقیق :
روش استفاده شده در این تحقیق از جهت هدف توصیفی تحلیلی، از جهت ابزار کتابخانه ای، فیش برداری است.

1-8 ساختار تحقیق : 
بخش اول : کلیات می­باشد.

بخش دوم: دارای سه فصل می­باشد فصل اول: مفاهیم که در این فصل مفاهیم را از جهت لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار داده­ایم. فصل دوم: وحی در اسلام که دارای دو عنوان فرعی 1- ماهیت وحی 2- وحی در قرآن می­باشد. فصل سوم: وحی در مسیحیت که داری دو عنوان فرعی 1- ماهیت وحی 2- وحی در کتاب مقدس می­باشد.

مفاهیم
 

1-1 مفهوم وحی در کلام لغویان لغت شناسان
توجه به معنای لغوی الفاظی که در شرع یا عرف معنای خاصی پیدا کرده است بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنای خاص به وجود می­آورد و لذا

«الوحی: الاشارة و الکتابة و الرسالة و الالهام و الکلام الخفی و کل ما القیته الی غیرک.»[6]«وحی به معنای اشاره کردن، نوشتن، نامه،‌ الهام، کلام پنهانی و هرچیزی است که به دیگری القا شود.

«اصل وحی الاشاره السریعه و لتضمن السرعه قیل امر وحیٌ و ذلک یکون بالکلام علی سبیل الرمز و التعویض، و قد یکون بصوت مجرد عن الترکیب و باشاره ببعض الجوارح و بالکتابه»[7] «اصل وحی به معنای اشاره سریع است و به همین دلیل هرکاری با سرعت انجام شوند وحی گویند و اینکار (امر) ممکن است به صورت سخنی رمز آلود و با کنایه باشد یا صدایی خالی از الفاظ و کلمات و یا به صورت اشاره با واسطه­ی بعضی از اعضا یا نوشتن باشد.»

«هو القا امر فی باطن غیره سواء کان الالقاء بالتکوین او بایراد فی القلب سواء کان الامر علما ا ایماناً او نوراً او وسوسة او غیرهاما و سواء کان انسان او ملکا او غیرهما و سواء کان بواسطه او بغیره واسطه و یفید العلم و الیقین»[8] «وحی القای امری در درون دیگری است که این القاء یا با تکوین یا به صورت الهام به قلب است و امر ممکن است علم ایمان نور یا وسوسه و یا غیر از اینها باشد و این القا ممکن است به انسان یا ملک یا غیر این دو باواسطه یا بدون واسطه باشد که مفید علم و یقین است.»

آنچه از کلام لغت شناسان می­توان برداشت کرد این است که در وحی سه معنای اساسی وجود دارد 1- سریع بودن، 2- مخفیانه بودن، 3- رساندن پیام که گاهی همة این معانی در یک کالبد لحاظ می­گردد و گاه تنها بعضی از معانی را دارد.

1-2 معنای اصطلاحی وحی
برای وحی تعاریف گوناگونی وجود دارد در ذیل به تعاریف که از دید فلاسفه و علما و حکما بیان شده توجه می­کنیم.

«تفهیم اختصاصی مطالب و معارفی از طرف خداوند به بنده برگزیده­ای که به هدایت مردم مأمور شده است.»[9]

این تعریف فلاسفه از وحی است اما از دید علما و دانشمندان علوم قرآن

«وحی اصطلاحی، ارتباط معنوی و غیبی خداوند با پیامبران خویش است،‌ پیامبر گیرنده­ای است که پیام الهی را به واسطه­ی همین ارتباط، از فرستنده­ی آن دریافت می­کند و جز او هیچ کس شایستگیس و توان چنین دریافتی را ندارد.»[10]

در اصطلاح دانشمندان اسلامی

«وحی به معنای القای مطلبی از سوی خداوند متعال به پیامبران است خواه با واسطه و خواه بی واسطه باشد اعم از آنکه دیگران بشنوند یا نشنونند چه در خواب صورت گیرد و چه در بیداری.»[11]

شیخ محمد عبده در رساله توحید در تعریف اصطلاحی وحی اینگونه آورده است:

«معرفتی که با واسطه یا بی واسطه برای انسانی حاصل می­شود اگر بدان از جانب خداست وحی و اگر نداند الهام نامیده می­شود.»[12]

با توجه به آنچه در تعریف لغوی و اصطلاحی وحی برمی­آید این است که در حوزه­ی دین معنایی اخص از معنای لغوی و قرآنی پیدا کرده هرچند در کاربردهای قرآنی در مفهومی وسیع­تر به کار رفته است. اما استعمال واژه به صورت مطلق و بدون قرینه مخصوص پیام گیری رسالت است.


وحی در اسلام

 

2-1 ماهیت وحی
یکی از سؤالات اساسی که ذهن هر اندیشمندی را به خود مشغول داشته ماهیت و چیستی وحی است برای پاسخ به این سؤال ابتدا اشاره­ای گذرا به اقسام معرفتهای بشری و مبادی آنها می­کنیم تا سنخیت وحی روشن گردد:

1- نخستین راه حس و تجربه است انسان­ها در ارتباط با دیگر موجودات و طبیعت با ابزارهای حس مثل چشم و گوش و مصادیقی خارجی که عروضشان ذهنی است ماننند سفیدی علت و …. ادراکاتی پیدا می­کند خداوند نیز به این ابزارها به عنوان نعمت­های خدا بر انسان نام می­برد. «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ  لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[13] «و خدا شما را از شكم مادرانتان -در حالى كه چيزى نمى‌دانستيد بيرون آورد، و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد كه سپاسگزارى كنيد.»

2- دومین راه، راه تفکر عقلانی است آدمی با تفکر در عالم هستی به بسیاری از حقایق پی می­برد و این قوه وجه تمایز او با سایر موجودات نیز هست و معیار هرنوع اندیشه­ای را قرآن تطابق با عقل انسان می­داند «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىفَبَشِّرْ عِبَاد * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»[14] «و[لى‌] آنان كه خود را از طاغوت به دور مى‌دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‌اند آنان را مژده باد، پس بشارت ده به آن بندگان من كه: * به سخن گوش فرامى‌دهند و بهترين آن را پيروى مى‌كنند؛ اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»

3- سومین راه تجره درونی و شعور باطنی است که اگر کسی از این راه شناختی پیدا کند بسیار بهتر و برتر از دو راه قبلی است چراکه معرفت شهودی شناختی بی­واسطه حضوری و دامن گستر است.[15] « كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ»[16]  «هرگز چنين نيست، اگر علم‌اليقين داشتيد! * به يقين دوزخ را مى‌بينيد.»

با توجه به مبادی معرفت انسانی این نکته روشن می­شود که وحی پدیده­ای فراطبیعی است و از راه و ابزار معرفت انسانی نمی­توان داوری در مورد آن داشت اما با این حال بشری به اندازه­ی فهم و یافته­هایش به تعریف این دو مقوله پراخته است که نظریات بیان شده پیرامون وحی را به صورت گذرا بیان می­داریم:

1- وحی گزاره­ای: طبق قدیمی­ترین دیدگاهی که در مورد سرشت وحی در کار بوده وحی گونه­ای انتقال اطلاعات است. خدا حقایقی را به پیامبر انتقال می­دهد که مجموعه این حقایق اساس وحی را تشکیل می­دهد این برداشت از وحی نظریه زبانی یا گزاره­ای نام گرفته است.[17]

بنابراین وحی گزاره‑ای اینگونه تعریف می­شود که گوینده­ای با مخاطبی خاص که با او در مواجه و تماس است ارتباط زبانی برقرار می­کند و در این ارتباط پیامی را به صورت نمادهایی به او انتقال می­دهد که این تعریف دارای شش رکن اساسی است گوینده، مخاطب، پیام، مواجهه، زمینه و نهادها.[18]

2- وحی در تفسیر علمی و مادی: در این نظریه مدعا این است که همانطور که در عرصه­های دیگر انسان­هایی نابغه وجود دارند در امر دین هم نوابغی هستند که به کمک نبوغ فکری خود و آگاهی از اوضاع و تحولات جامعه برای هدایت و سعادت جامعه احکامی فروعی و اجتماعی را وضع و یا بازآفرینی می­کنند که دین نامیده می­شود که منظور از وحی و فرشته­ها نبوغ فکری نابغه است که به وسیله آن احکام را تشریع کرده.[19] اما این نظریه صحیح به نظر نمی­رسد چراکه نوابغ جامعه هیچگاه ادعای نبوت و وحی نکرده و مدعیان نبوت کذب ادعایشان ثابت گشته است و تنها پیامبران بوده­اند که ب دلیل و صدق گفتارشان توانسته­اند ادعای خویش را ثابت کنند. دلیل دیگری که در نادرستی این نظریه می­توان بیان کرد و اینکه تاریخ نشان داده همه یا اکثریت پیامبران فاقد صفات و ویژگی­های انسان­های نابغه­ای بودند که نشانگر طرح و برنامه­ریزی آنان در مسائل جامعه و تدوین آیین اجتماعی باشد بلکه پیامبران به طور ناگهانی ادعای نبوت می­کردند بدون اینکه برنامه­ریزی در کار باشد بعضی هنگام تولد مانند حضرت عیسی که در آن هنگام و در آن سن اصلاً بحثی از نبوغ و طرح برنامه برای جامعه مطرح نیست و بعضی مانند حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله و سلّم) که در میانسالی چنین ادعایی را مطرح کرد که از نظر علم و دانش فردی امّی و به شغل چوپانی و وکالت تجاری اوال همسرش مشغول بود که اینها خود به خود توهم نبغه بودند و طرح برنامه کلان نبوت را منتفی می­کند.[20]

3- وحی تجربه دینی، مکاشفه عرفانی یا نظریه غیر زبانی: یکی از تحلیل­هایی که در مورد وحی صورت گرفته این است که وحی را به تجربه دینی و مکاشفه عرفانی تفسیر می­کنند این دیدگاه متفاوت از وحی که در مقابل دیدگاه زبانی آن را نظریه غیر زبانی نامیده­اند در مسیحیت پروتستان طی قرن حاضر است در این دیدگاه ادعا بر این است که ریشه در اندیشه مصلحان دینی قرن شانزدهم (لوتر و کالون و … ) حتی جلوتر از آن در عهد جدید دارد در این دیدگاه مضمون وحی مجموعه­ای از حقایق دربار خداوند نیست بلکه خداوند از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ به قلمرو تجربه بشری وارد می­گردد. در این دیدگاه احکام بیانگر کوشش­های انسان برای شناخت معنا و اهمیت وحیانی بشمار می­رود.[21]

تجربه دینی زادگاهش غرب است و از حدود سه قرن اخیر متکلمان برای مصون سازی کتاب­های مقدس در برابر انتقادها و تعارض­ها به نظریات و مبانی جدید روی آوردند که یکی از آنها تجربه دینی است.[22]

طرفداران این دیدگاه در مواجهه پیامبر با خدا تأکید می­کنند و سرشت وحی را همین مواجهه می­دانند وحی در این دیدگاه به معنای پیامی که خدا به پیامبر القا کرده نیست بلکه تفسیر و ترجمه پیامبر از تجربه و مواجهه خود است.[23]

این نظریه نیز اشکالات فراوانی دارد که برداشت نادرست بردن آن را مشخص می­کند از جمله آنکه اگر بگوییم «وحی، تجربه دینی است»[24] وحی به یک تجربه عادی تنزل پیدا می­کند.[25] وحی در تجربه دینی قرائت پیامبر از تجربه خودش است و لذا از سوی خدا بودن و مصونیت از تحریف و خطا بودن وحی زیر سؤال می­رود. در این نظریه چون مبتنی بر تجربه­های دینی و عرفانی است لذا عمومی است و حتی در مواردی اعتقاد به خدا هم ضروری نیست پس نبوت هم امری عادی و عمومی و هرکس می­تواند نبی باشد چراکه تجربه دینی پیامبران تجربه­ای بشری است که هر انسانی می­تواند به آن برسد چنانکه یکی از طرفداران این نظریه به صراحت می­گوید« ممکن است کسی برای خودش نبی شود …. و بین خودش و خدا حائل شود و احساس کند که از ناحیه خداوند صاحب وظایفی است و دیگر وظیفه ندارد به فلان و بهمان دین عمل کند.» [26]

و از آنجا که در تجربه-های دینی و مکاشفات خطا و اشتباه راه دارد لذا با تطبیق وحی به تجربه دینی پس وحی نیز از خطا و اشتباه مصون نیست پس قابل انکار است.[27]

از آنجا که این نظریه اشکالات فراوانی دارد و کاملاً در تعارض با تعریف از وحی است مردود به نظرمی­رسد.

2-2 وحی در قرآن و اسلام
واژه وحی و مشتقاتش بیش از هفتاد مرتبه در قرآن آمده است که در اغلب موارد درباره ارتباط خداوند با پیامبران در زمینه القای هدایت و شریعت است اما در موارد دیگری نیز استعمال شده که به صورت مشترک معنوی به کار رفته است و گاهی نیز به صورت تلفیقی به کار رفته است که در بعضی موارد القا به انسانی غیر از نبی است و در بعضی موارد القا به نبی است از جمله آیاتی که واژه وحی را درباره غیر نبی و وحی نبوی به کار برده است.

الف) الهام ربانی به فرشتگان:

«إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ»[28] «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‌كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده‌اند ثابت‌قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردنها را بزنيد، و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.»

از آنجا که حقیقت وحی تفهیم است و تفهیم با القای معانی و مفاهیم است پس خصوصیات لغت و کلمه منظور نست بلکه نظر به مفاهم و کلام نفس و نه لفظی است و از اینجا روشن می­شود که وحی به انسان و حیوان و ملک یکنواخت و اختلاف از جهت افهام و مراتب درک است پس وحی و القای به فرشته امری طبیعی است.[29]

ب) الهام ربانی به انسان غیر از نبی پس باو وحی نبوی متفاوت است

«قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ  أَفَلَا تَسْمَعُونَ»[30]« بگو: «هان، چه مى‌پنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد؛ جز خداوند كدامين معبود براى شما روشنى مى‌آورد؟ آيا نمى‌شنويد؟»

در کلام مفسرین بزرگ اینگونه آمده که اوحینا از باب ایحاء به معنای گفت­وگوی پنهانی است که در قرآن درباره­ی سخن گفتن خداوند با مخلوقاتش به کار می­رود.[31]

ج) الهام ربانی به جمادات

« يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا» «آن روز است كه [زمين‌] خبرهاى خود را باز گويد.[همان گونه‌] كه پروردگارت بدان وحى كرده است.» [32]

چون حقیقت وحی تفهیم است.[33] معوم می­شود زمین هم دارای شعوری است که می­فهمد[34] پس خداوند امری را هرچند برخلاف طبیعت است از طریق وحی الهی به زمین الهام می­کند که زمین هم در اجرای این فرمان کوتاهی نمی­کند.[35]

د) الهام ربانی به حیوانات و هدایت غریزی

« وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ»[36] ««و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غريزى‌] كرد كه از پاره‌اى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته‌سازى‌] مى‌كنند، خانه‌هايى براى خود درست كن،»

وحی خدا در این آیه به زنبور عسل آن است که به او نیروی غریزی داد که دیگر موجودات از آن بی­اطلاع­اند.[37]

هـ) وحی به معنای اشاره

« فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا»[38] « پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد»

وحی در این آیه به معنای اشاره است چراکه به دلالت آیه زکریا پس از خروج از محراب با اشاره مردم را به تسبیح و یاد خدا فراخواند.

اما گاهی نیز واژه­ی وحی به معنای وسوسه و الهام شیطانی هم به کار رفته آنجا که قرآن کریم این واژه را استعمال کرده است:

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا  وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ  فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ»[39]«و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب [يكديگر]، سخنان آراسته القا مى‌كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‌خواست چنين نمى‌كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‌سازند واگذار»

که شیاطین نیز وسوسه­های شیطانی خود را به دوستان خود به طور پنهانی القا می­کنند.

بنابراین در آیات ذکر شده واژه وحی و مشتقاتش همگی به نوعی معنای لغوی واژه را متحمل هستند اما هیچکدام به معنای وحی نبوی نیست و از آن جهت که «ادب دینی در اسلام اقتضا می­کند که ما تعبیر وحی را جز برای انبیاء به کار نبریم.»[40] هیچکدام به نام وحی تعبیر نشد بلکه الهام و وسوسه و اشاره است.

2-3 وحی نبوی
حقیقت وحی برای ما ناشناخته است چراکه مربوط به نوعی درک و دید است که از عالم احساس و عقل بیرون است ما تنها آثار وحی را می­بینیم و از اثر پی به مؤثر می­بریم بنابراین به آیات رجوع می­کنیم تا بتوانیم تصوری از وحی بدست آوریم. ارتباط غیبی میان پیامبران و خداوند که از آن تعبیر به وحی می­شود به سه صورت امکان پذیر است:

«أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»[41] « يا آنها را پسر[ان‌] و دختر[انى‌] توأم با يكديگر مى‌گرداند، و هر كه را بخواهد عقيم مى‌سازد. اوست داناى توانا.»

در این آیه انواع وحی بر نبی را به سه دسته تقسیم کرده است یکی وحی مستقیم که تکلیم خداست که از آن به وحی نام برده شده و دیگری تکلیم خدا باواسطه که از وراء حجاب و ارسال رسول صورت می­پذیرد.

همانطور که ملاحظه کردید در این آیه وحی تنها به تکلیم بی­واسطه اطلاق شده است اما وحی به معنای عام شامل هر سه دسته می­شود که این سه دسته عبارتند از:

 

«گفتار خدایی که هیچ واسطه-ای میان خدا و خلق نباشد. گفتار خدایی که از پشت حجاب شنیده شود مانند شجره طور که موسی  (علیه السّلام)  سخن خدا را می­شنید ولی از ناحیه آن 3. گفتار خدایی را ملک آن را حمل کرده است و به بشر رسانیده.»[42]

وحی نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) نیز به صورت انجام گرفت گاهی در خواب به او وحی می­شد و زمانی بدون وساطت فرشته مستیماً از جانب خدا مورد وحی قرار می­گرفت و گاهی نیز باواسطه جبرئیل بود که قرآن از دو طریق اخی یعنی مستقیم و با واسطه جبرئیل وحی شمرده است.[43]

2-4 تفاوت الهام با وحی
الهام اصطلاحی است که در محاورات در کنار وحی به کار می­رود اما تفاوت­های اندکی با هم دارند در مقایسه این دو باید گفت بین وحی و الهام به انبیا که عصمت آنها ثابت شده تفاوت در استعمال رایج وحی است که همراه با نبوت و بعثت و ابلاغ شریعت است ولی در الهام که آموزه­های غیبی است چنین مأموریتی نیست به عبارت دیگر تفاوت در متعلق است نه ماهیت چراکه از نظر ماهیت یکی هستند و هر دو عنوانی برای القای سری فوق حسی و عقلی که در آیات مکرر در قرآن از این آموزه غیبی به غیر انبیا واژه وحی به مار رفته است مانند وحی به حواریین به مادر موسی و به مریم به هر صورت الهام ودریافت غیبی غیر از نبوت و مأمور شدن برای ابلاغ شریعت است بنابراین نباید بین مقام نبوت و مطلق ارتباط غیبی مه از آن با عتنوان الهام یاد می­شود خلط گردد.[44]

از تمام آنچه گفته شد چنین برمی­آید که وحی کلامی لفظی و شعور مرموز است که تنها بر بنده برگزیده از جانب خدا که همان نبی باشد به منظور ابلاغ شریعت برای سعادت نوع بشر بر آنها نازل گشته که کسی جز خود آنها وحی را درک نمی­کند و پی­بردن به حقیقت وحی برای بشر ناممکن است بلکه از آثار آن پی به وجود آن می­برند و به طور کلی شناخت حقیقت وحی برای ما نممکن است و وحی نبوی فصل و موهبت خدایی است و اینطور نیست که بتوان با ریاضت یا مکاشفه به آن رسید.

 
 وحی در عصر جدید و مسیحیت

3-1 ماهیت وحی در مسیحیت
از آنجا که عقیده به وحی باور مشترک ادیان ابراهیمی است به سراغ آشنایی با حقیقت وحی در کتاب مقدس به ویژه عهد جدید می­رویم و چونکه در تفکر مسیحیت وحی و مسیح از هم تفکیک ناپذیرند نگرش به مسیح نگرش به وحی را مشخص می­کند.

در مسیحیت درباره تعریف وحی با دو نظریه روبه­رو هستیم:

1- دیدگاه زبانی و ارتباط پیام رسانی خداوند:ک که این دیدگاه در دوره قرون وسطی غالب بوده و امروزه نیز صورتهای سنتی­تر مذهب کاتولیک و شاخه­ای از پروتستانها آن­را می­پذیرند.[45]

براساس این نظریه وحی مجموعه­ای از حقایق است که به صورت احکام یا قضایا از ناحیه خداوند به بشر انتقال یافته است وحی حقایق اصیل و معتبر الاهی را به بشر انتقال می­دهد به نوشتة دائره المعارف کاتولیک «وحی را می­توان به عنوان انتقال برخی حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسائطی که ورای جریان معمول طبیعت است تعریف نمود.» مشابه این برداشت از وحی دیدگاهی است در باب ایمان که آن را پذیرش بی­چون و چرایی این حقایق وحیانی از جانب انسان تعریف می­کند. برای یک کاتولیک واژه ایمان تصور نوعی پذیرش عقلی مضمون وحی را به عنوان حقیقت به ذهن متبادر می­کند و این به خاطر قدرت گواهی دهنده خدای فرستنده وحی است. ایمان واکنش کاتولیک­هاست به نوعی پیام معقول که خداونند آن را ابلاغ نموده است.[46]

براساس دیدگاه گزاره­ای و زبانی وحی و ایمان یا به عبارت دیگر دین عبارت است از باورداشتنن به احکام و قضایایی چند ولو با دلایل ناکافی.

در کتاب علم و دین نیز چنین آمده: «حقائق وحیانی شامل پیامی است که خداوند از طریق مسیح و سایر پیامبران ارسال می دارد که در کتب مقدس و سنن اولیای دین مدون می­گردد.»[47]

این تعریف نیز وحی را شامل هر پیامی که بر پیامبر فرستاده شده می­شود حال آنکه قبلاً گفتیم وحی ابلاغ شریعت است پس هر پیامی و یا سخنی از جانب خداوند وحی تلقی نمی­شد.

2- نظریه و دیدگاه حضوری و فعلی خداوند به جای گفتار (غیر زبانی): در مسیحیت در بیان حقیقت وحی نظر دیگری وجود دارد که با نظر اول کاملاً متفاوت است.

این دیدگاه که به تاریخ نجات بخش نام گرفت از مسیح شناسی ویژه­ای نشأت گرفته است در این دیدگاه خود عیسی وی الله متجسد است.

«بارت بر آن بود که وحی اصلی همان شخص مسیح است کلمه الله در هیأت انسانی کتاب مقدس یک مکتوب صرفاً بشری است که شهادت بر این واقعه وحیانی می­دهد فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست نه در املای کتاب معصوم لذا هرآنچه را که انتقاد تاریخی و تحلیل مستند درباره محدودیت­های بشری نویسندگان کتاب مقدس و تأثرات فرهنگی که بر افکار آنان تأثیر نهاده می­گوید می­توان به سمع قبول شنید.»[48]

کلام کتاب مقدس را نمی­توان با کلام خدا یکی دانست بلکه کلام کتاب مقدس و کلام عیسی نشانه­هایی از وجود خدا هستند و نویسندگان کتاب مقدس آن را به منظور مکاشفه­ای از خدا تشریح می­کنند و این مکتوب صرفاً بشری شهادت بر این واقعة وحیانی است. بنابراین وحی از مقوله حادثه فعل و انکشاف خود خداست نه کلام و گفتار خدا و وحی یعنی خدای منکشف.

به نظر می­رسد فهم مسیحیت از وحی چه در دیدگاه زبانی و چه در دیدگاه غیر زبانی چیزی جز الهام و مکاشفه نیست که این مکاشفه فردی است و هرکس می تواند به آن دست یابد مشکل مسیحیت این است که وحی را با وجود خدا یکی گرفته گویی وجود خدا وقتی مفهوم دارد که در هیأت بشری آشکار شود و گرنه اصلاً وجود ندارد.

در کتاب قاموس کتاب مقدس ذیل کلمه وحی آورده است: « این لفظ در سفر اعداد 2:24 و کتاب دوم سموئیل 1:23 و 1:15 و غیره استعمال شده و دلالت بر نبوتی نماید که مخصوص شهری یا مملکتی یا قومی بوده و در سفر خروج 10:12 وارد است این وحی اشاره به دلیلی یعنی آیتی از برای قوم باشد خلاصه عموماً مقصود از وحی الهام می­باشد سفر خروج 1:13 و کتاب ملّاکی 1:1 و رساله رومیان 4:11 و بنابراین گفته می­شود تمام کتب از الهام خداست رساله دوم تیموتاوس 16:3 وحی به این معنا حلول روح اقدس الهی در مصنفین می­باشد و این هم بر چند قسم است:

اولاً مطالبی از حقایق روحانی و حوادث آینده به دیشان القا و افاده نماید که بدون الهام به هیچ وجه از برای ایشان دست نخواهد داد.

ثانیاً ایشان را برای تألیف حوادث معروف یا حقایق مقرر ارشاد می­نماید که آنها را در کتاب نوشته و یا در کلام محفوظ و مصون از خطا ذکر نمایند چنانکه در رساله دوم پطرس 21:1 گوید: «مردمان از جانب خدا به روح القدس مجذوب شده سخن گفتند» و بدیهی است که در این صورت شخص متکلم به هیچ وجه خود را به نظر نیاورده؛ بلکه روح القدس در وی مؤثر شده تمامی قوت و قدرت و صفات مکنونه­ی خود را بر وفق هدایت و ارشاد روح اقدس الهی به کار می­برد و از این جهت است که در هر یک از مؤلفان و کاتبان کرام کتاب مقدس و مواهب طبیعی طرز و نسق تألیف و تصنیف مخصوص ملاحظه می­شود و علما و دانشمندان در شرح مطلب فوق اختلاف نموده­اند ولی اغلب مسیحیان برآنند که خدای تعالی کاتبین و مؤلفین کتاب مقدس را ملهم فرموده که اراده مقدسه­ی او تعالی را در کتاب، ‌محض افاده و ایمان و اخلاص ابدی بنی نوع بشر بدون خطا و سهو و نسیان مرفوم دارند.[49]

از آنجا که در مسیحیت وحی و نبی از هم جدا نیستند پس دیدگاه این نویسنده را در مورد نبی هم بیان می­کنیم این کتاب در تعریف نبی می­آورد: «نبوت لفظی است که مقصود از آن اخبار از خدا و امورات دینیه به تخصیص اخبار از امور آینده می­باشد. مثلاً هارون نبی خوانده شد زیرا که به واسطه فصاحت و نطاقیش از جانب موسی خبر می­داد و تکلم می­نمود (سفر خروج 10:7) پیغمبران یا انبیای عهد عتیق همواره از شریعت موسی سخن می­راندند و از آمدن مسیح نبوت می­کردند چون در ایام سموئیل نبی کاهنان از تحصیل و تعلیم و تعلّم کناره جستند و رغبتی در تحصیل علم نداشتند بدان واسطه آن حضرت در رامه تأسیس مدرسه فرمود، (اول سموئیل 19:19-24) و شاگران آن مدرسه به اسم پسران انبیا مفتخر گشتند و از اینجا سموئیل به احیا کردن شریعت شهرت نمود و اسم حضرتش با اسم موسی و هارون مذکور گردید. مزامیر 6:99، ارمیا 1:15 سفر اعداد 22:3-24 و مدارس چندی بدینگونه در بیت ایل (دوم پادشاهان 2:3 و ارمیا دوم پادشاهان 5:6 و جلجال دوم پادشاهان 38:4 و سایر امکان دوم پادشاهان 1:6 تأسیس گشت و رئیس این مدرسه پیغمبران را پدر نامیدند اول سموئیل 12:10 و آقا گفتنددوم پادشاهان 3:2 در این مدارس تفسیر تورات و موسیقی و شعر تعلیم داده می­شد بدین لحاظ انبیا غالباً شاعر و اغلب ایشان آلات موسیقی را می­نواختند (خروج20:15 داوران 4:4 و 1:5 اول سموئیل 5:10 دوم پادشاهان 15:3 اول تواریخ 6:25 و فایده مدارس این بود که طلاب را از برای تعلیم مردم تربیت نمایند و حاضر کنند و معیشت این انبیا خیلی ساده بود دوم پادشاهان 10:14 و 38) و غالباً عابدوار زیست می­نمودند (اول پادشاهان 5:17-7 انجیل متی 3:4) یا اینکه گردش نموده در منزل اتقیا و مؤمنین میهمان می­شدند (اول پادشاهان 8:17) دوم پادشاهان 8:4-10 و ظاهر تمام کسانیکه در آن مدارس تعلیم می­یافتند اختیار بر اخبار از مستقبلات نداشتند بلکه این مطلب به اشخاصی اختصاص داشت که خداوند بر حسب اقتضای وقت اختیار می­فرمود …. سپس به هدف بعثت انبیا که اعلام مشیت الهی و اصلاح شئون دینی مخصوصاً هدف عمده و کلی، اخبار آمدن مسیح و خلاصی عالم است.[50]

در این تعریف نکاتی قابل تأمل وجود دارد اول اینکه وحی را در مدار مکاشفات و تخیلات و الهامات صوفیانه و شاعرانه می­داند که هیچ اتصالی به غیب ندارد دیگر اینکه وحی را «حلول روح اقدس الهی در مؤلفان» تعریف کرده به نظر می­رسد حلول روح خدا در دل نویسندگانن سخنی نامفهوم است نکته دیگر اینکه نویسنده وحی و نبوت را امری مدرسه­ای و تعلیمی آن در مدارسی که موسیقی و شعر آموزش داده می­شود دانسته و دریافت وحی و نبوت را با ریاست قبیله­ای و شهر و کشور یکسان می­داند و چنین توصیفاتی وحی و نبوت را از جایگاه والای غیبی­اش تنزل می­دهد و آن را فاقد هرگونه اعتبار و ارزش می­نماید.

چنانکه ملاحظه کردید مؤلف کتاب مقدس در تفسیری وحی بین دو نظر زبانی و غیر زبانی جمع کرده است از یک سو وحی را به معنای الهام می­گیرد و تمام کتابهای مقدس را از الهامات خدا می­داند و از سوی دیگر وحی را به عنوان حلول روح اقدس الهی و روح القدس در مصنفین تفسیر می­کند.

3-2 وحی در عهد جدید اناجیل
همانطور که قبلاً ذکر شد در مسیحیت وحی و نبی از هم جدا نیستند و شناخت نبی ما را به شناخت وحی می­رساند اکنون به مسیح شناسی از دیدگاه اناجیل می­پردازیم تردیدی نیست که مسیح (علیه السّلام) خود را انسان[51] بنده و فرستاده­ی خدا می­دانست که خداوند او را به پیامبری برگزیده بود و اینگونه او مرجعیت قوانین یهود را قبول داشته است و البته خود را کامل کننده آن معرفی می­کند: «گمان مبرید که آمده­ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم نیامده­ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم زیرا هراینه به شما می­گویم تا آسمان و زمین زایل نشود و همزه یا نقطه­ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمانی کمترین شمرده شود.(متی17:5-19)

در لابه لای نوشته­های عهد جدید که بارها دستخوش دگرگونی و تحول بوده به طور پراکنده برمیخوریم که عیسی خود را بنده خدا می­داند و می­خواهد که دیگران هم خدای یگانه را بپرستند اما همانطور که متذکر شدیم در اثر تحریفات و ورود دستنوشته انسانی باعث شد تا او را وحی متجسد خدا پنداشته شود که برای هدایت بشر آمده است.

«در ابتدا کلمه بود کلمه نزد خدا بود همان در ابتدا نزد خدا بود همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر او چیزی از موجودات وجود نیافت که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم بلکه از خدا تولد یافتند و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم جلالی شایسته پسر یگانه پدر»[52]

« به اعمال ایمان بیاورید و یقین کنید که پدر در من است و من در او»[53]

فیلپس به وی گفت « ای آقا پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است. «عیسی به او گفت ای فیلپس در این مدت با شما بوده­ام آیا مرا نشناخته­ای کسیکه مرا دید پدر را دیده است پس چگونه تو می­گویی پدر را به ما نشان بده آیا باور نمی­کنی که من در پدر و پدر در من است.»[54]

همانطور که دیدید در اناجیل عیسی پسر خدا دانسته شده که از نزد خدا به زمین آمده است و برای او دو هدف را تصور می­کنند هدف اول نشان دادن خود و تعریف خدا «که خدا اراده نموده تا بشناساند که چیست، دولت جلال این پسر در میان امتها که آن مسیح در شما و امید جلال است. و هدف دیگر اینکه وسیله بخشیده شده گناهان و کفاره معاصی مسیحیان باشد: او ما را محبت نمود و پسر خود را فرستاد تا کفاره گناهان ما شود.[55]

از مجموع آنچه گفته شد می­توان عقیده مسیحیان نسبت به وحی را اینگونه بیان کرد که عیسی مسیح کلمه خداست کشف ذات خدا و سر حیات او در تجسد کلمه الله است همیشه با خدا بلکه عین او بوده و در آفرینش جهان دخالت داشته ذات اقدس الهی در او حلول کرده و او را به عنوان فرزند خود برگزیده است و در بدن جسمانی به سوی انسان­ها فرستاده تا باعث آمرزش گناهان آنها شود.

خداوندی که پدر است و کلمه ذاتی­اش که پسر اوست یک حیات به نام روح القدوس است. وحی به معنای پیام خدا که بر عیسی نازل شده نیست بلکه به معنای تجلی و حلول ذات اقدس الاهی در عیسی است که خداوند وحی خود را به صورت اننسان مجسد بر انسان­ها فرستاد و این یعنی مسیح وحی الله متجسد فعل و کلام خداست نه اینکه حامل وحی و رسالت باشد. به نظر می­رسد مشکل مسیحیت این است که وحی را با وجود خدا یکی گرفته است گویی وجود خدا وقتی مفهوم دارد که در هیأت بشری آشکار شود و گرنه اصلاً وجود نندارد.

اینطور برداشت می­شود که فهم مسیحیت –چه در دیدگاه زبانی و چه در دیدگاه غیر زبانی- از وحی چیزی فراتر از الهام و مکاشفه نیست اما این وحی یا به عبارتی مکاشفه فردی برای هرکسی که متوجه ذات اقدس الهی باشد و توحید افعالی در وی قوی باشد به آن خواهد رسید و ربطی به وحی نبوی ندارد.

بررسی تطبیقی از آنچه گفته شد:
اگرچه وحی نقطه مشترک ادیان اسمانی است چراکه همه از طرف خدایند و باید کامل کننده هم باشند اما تمایزات چشمگیری از تلقی «وحی» میان اسلام و مسیحیت وجود دارد.

اولاً برخلاف دیدگاه مسیحیت که وحی را الهام و مکاشفه تلقی می­کند اسلام وحی را ارتباط ویژه میان خداوند و پیامبران می­داند که سر این رابطه بر دیگران پوشیده است و دلایلی قطعی برای اثبات حقانیت آن هست که در هیچ مکاشفه­ای وجود ندارد.

ثانیاً: براساس الگویی که کتاب مقدس ارائه می­دهد نبوت و وحی گیری هیچ ویژگی خاصی ندارد در حالیکه از نظر قرآن نبوت موهبتی است الهی و پیامبری و دریافت وحی یک سلسله شرایط خاص دارد و آن عصمت در دریافت ابلاغ و عمل به وحی است پس هرکسی نمی­تواند به آن برسد همچنین پیامبری مکتبی نیست که بتوان آن را در مدارس تعلیم داد.

ثالثاً وحی به معنای نزول خداوند در هیأت انسان که مسیحیت آن را کاملترین و عالی­ترن نوع وحی می­شناسد از نظر اسلام سخنی بی­معنا و محال است چراکه خدای یگانه ذاتی است که هیچ چیز همانند او نیست نزاده و زاییده نمی­شود در مقام تکوین و تشریع یگانه است و عالم همه در خدمت اوست.

 

نتیجه
از مطالب گفته شده بدست می­آید که وحی به عنوان تبزار ارتباطی پیامبر و خدا به معنای این است که گوینده با مخاطبی خاص ارتباطی زبانی برقرار می­کند و طی این ارتباط پیامی را به صورت مخفیانه به او القا می­کند تنها راه تحلیل وحی خود وحی است بر این اساس وحس و نبوت به سبب فضل و موهبت الهی ایت نه یک امر اکتسابی هرچند برخی به تأثیر از تفکرات غربی وحی را «تجربه دینی» و حاصل نبوغ فکری دانسته­اند اما مطرود بودن این نظریات از لابه لای آیات وحی کاملاً هویداست. پس وحی تنها از جانب خداوند به شخص پیامبر به صورت مستقیم یا غیر مستقیم صورت می­پذیرد.

در تفکر مسیحیت ارتباطی بسیار عمیق بین حقیقت وحی و مسیح شناسی وجود دارد چراکه تجسم وحی در مسیح آن را از کلام خدا بودن بیرون آورده و به کلمه الله تبدیل کرده است. وحی مسیحی چیزی جز مکاشفه و الهام نیست درحالیکه در تلقی قرآن، وحی ارتباط ویژه­ای میان خدا و پیامبر است مشکل اساسی در مسیحیت مربوط به تلقی آنها از وحی است از نظر مسیحیت همه انسانها مستعد دریافت وحی­اند و اینگونه است که هرکس می­تواند با تجربه­ی دینی خویش وحی دریافت کند و این درست برخلاف آن چیزی است که اسلام مطرح می­کند و اسلام تنها وحی را شعور مرموز می­داند.

 

فهرست منابع
 

* قران کریم

1.         ابن منظور، محمدبن مکرم، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق.

2.         ایان، باربو، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، بی­چا، بی­جا: مرکز نشر دانشگاهی، 1362هـ.ش.

3.         جان، هیک، فلسفه دین، ترجمه: بهزاد سالکی، چاپ سوم، بی جا: انتشارات بین المللی الهدی، 1381هـ.ش.

4.         جوان آراسته، حسین،‌ درسنامه علوم قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1383هـ.ش.

5.         حسینی دشتی، سیدمصطفی، سپید مری اندیشه،‌ج7، چاپ اول، تهران: بی¬نا، 1393هـ.ش.

6.         راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفرادت الفاظ القرآن، ج1،‌ چاپ اول، بیروت: دارالعلم، بی­تا.

7.         رشیدرضا، محمد، وحی محمدی، چاپ اول، قاهره: وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون، 1420هـ.ق.

8.         سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، بی چا، تهران: صراط، 1378هـ.ش.

9.         سعیدی روشن،‌ محمدباقر، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت،‌ بی­چا،‌ بی­جا: مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375هـ.ش.

10.     ـــــــــــــــــــــــ، علوم قرآن، بی چا، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1377هـش،

11.     طاهری، حبیب الله، درسهایی از علوم قرآن، ج1، بی­چا، تهران: انتشارات اسوه،‌1377هـ.ش،

12.     ‌طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، بی­چا، ج16، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ.ش.

13.     ــــــــــــــــــــ،‌ قرآن در اسلام، بی­چا،‌ قم: دارالکتاب علمیه.

14.     طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج2، چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377هـ.ش.

15.     عبداللهی، محمود، وحی در قرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1385هـ.ش.

16.     فولادوند، ‌محمدمهدی، ترجمه قرآن کریم، تهران:ترجمه های فارسی قرآن کریم، 1388هـ.ش.

17.     قائمی نیا، علیرضا، وحی و افعال گفتاری، بی چا، ‌قم: زال کوثر، 1381هـ.ش.

18.     قرردان غراملکی، محمدحسن، پاسخ به شبهات کلامی دفتر دوم دین و نبوت، بی­چا، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387هـ.ش، ص178.

19.    قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، بی¬چا، تهران: انتشارات دارالکتاب اسلامیه، 1381هـ.ش.

20.     ماهنامه آفتاب، شماره 15 گفتگو با عبدالکریم سروش، اردیبهشت1381هـ.ش.

21.     محمد، صدرالمتألهین شیرازی، حکمت متعالیه فی الاسفار الاربعه، ج3، بی چا، بی جا: بی نا، بی تا، ص419.

22.     مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن شناسی،‌ چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1376هـ.ش.

23.     مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن، ج12، بی چا، بیروت: دارالکتاب،

24.     مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج9، بی­چا، تهران: نشر کتاب، 1380هـ.ش.

25.    معین، محمد،‌ فرهنگ فارسی معین، بی¬چا، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1379هـ.ش.

26.     مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،‌ ج27، بی چا، تهران: دارالکتاب اسلامیه، 1374هـ.ش.

27.     هاکی آمریکایی، مستر، قاموس کتاب مقدس،‌ بی­چا، بیروت: مطعبه آمریکایی، 1928هـ.ق.

28.     ترجمه: پیروز سیار، عهد جدید براساس کتاب مقدس اورشلیم، بی چا، تهران: نشر نی، 1378هـ.ش.

 

 

 



[1] محمدبن مکرم، ابن منظور، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق، ص379.
[2] سیدمصطفی، حسینی دشتی، سپید موی اندیشه،‌ج7، چاپ اول، تهران، 1393هـ.ش، ص 5150.
[3] همان، ص 1400.
[4] محمد،‌ معین، فرهنگ فارسی معین، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1379هـ.ش، ص 369.
[5] سیدعلی اکبر، قرشی، قاموس قرآن، تهران: انتشارات دارالکتاب اسلامیه، 1381هـ.ش، ص 71.
[6] محمدبن مکرم، ابن منظور، ‌لسان العرب،‌ ج15، چاپ سوم،‌ بیروت: دار صادر، 1414هـ.ق، ص379.
[7] حسین بن محمد، راغب اصفهانی، مفرادت الفاظ القرآن، ج1،‌ چاپ اول، بیروت: دارالعلم، بی تا، ص858.
[8] حسن، مصطفوی، التحقیق فی کلمات قرآن، ج12، بی چا، بیروت: دارالکتاب، ص56.
[9] محمد، صدرالمتألهین شیرازی، حکمت متعالیه فی الاسفار الاربعه، ج3، بی چا، بی جا: بی نا، بی تا، ص419.
[10] حسین،‌جوان آراسته، درسنامه علوم قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1383هـ.ش، ص60.
[11] محمدتقی، مصباح یزدی، قرآن شناسی،‌ چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1376هـ.ش، ص56.
[12] محمد، رشیدرضا، وحی محمدی، چاپ اول، قاهره: وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون، 1420هـ.ق، ص 27.
[13] سوره نحل(16)آیه78.
[14] سوره زمر(39)آیات 17و18.
[15] محمدباقر، سعیدی روشن، علوم قرآن، بی چا، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1377هـش، صص27-29.
[16] سوره تکاثر(101)آیات5-6.
[17] علیرضا، قائمی نیا، وحی و افعال گفتاری، بی چا، ‌قم: زال کوثر، 1381هـ.ش، ص35.
[18] همان، صص38-39.
[19] محمدحسن، قرردان غراملکی، پاسخ به شبهات کلامی دفتر دوم دین و نبوت، بی­چا، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387هـ.ش، ص178.
[20] محمدحسن، قرردان غراملکی، همان کتاب، صص 180-179.
[21] هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه: بهزاد سالکی، چاپ سوم، بی جا: انتشارات بین المللی الهدی، 1381هـ.ش، ص150.
[22] محمود، عبداللهی، وحی در قرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1385هـ.ش، ص 127.
[23] علیرضا، قائمی نیا، همان کتاب، ص46.
[24] عبدالکریم، سروش، بسط تجربه نبوی، بی چا، تهران: صراط، 1378هـ.ش، ص38.
[25] محمدحسن، قرردان غراملکی، همان کتاب، ص 186.
[26] ماهنامه آفتاب، شماره 15 گفتگو با عبدالکریم سروش، اردیبهشت1381هـ.ش، ص 72.
[27] محمود، عبداللهی، همان کتاب، صص140-135.
[28] سوره انفال(8)آیه12.
[29] حسن، مصطفوی، تفسیر روشن، ج9، بی­چا، تهران: نشر کتاب، 1380هـ.ش، ص 295.
[30] سوره قصص(28)آیه71.
[31] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، بی­چا، ج16، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ.ش، ص 10.
[32] سوره زلزله(99)آیات5-4.
[33] حسن، مصطفوی، تفسیر روشن، همان،‌ص 295.
[34] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ج2، همان، ص 582
[35] ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،‌ ج27، بی چا، تهران: دارالکتاب اسلامیه، 1374هـ.ش، ص 226.
[36] سوره نحل(16)آیه68.
[37] فضل بن حسن، طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج2، چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377هـ.ش، ص297.
[38] سوره مریم(19)آیه11.
[39] سوره انعام(6)آیه112.
[40] محمدحسین، ‌طباطبایی، تفسیر المیزان، ج12، همان، ص292.
[41] سوره شوری()آیه51.
[42] محمدحسین،‌ طباطبایی، قرآن در اسلام، بی­چا،‌ قم: دارالکتاب علمیه، ص1250.
[43] حبیب الله، طاهری، درسهایی از علوم قرآن، ج1، بی­چا، تهران: انتشارات اسوه،‌1377هـ.ش، ص 252.
[44] محمود، عبداللهی، ‌همان کتاب، صص125-126.
[45] محمدباقر، سعیدی روشن،‌ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت،‌بی­چا،‌بی­جا: مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375هـ.ش،‌ص 350.
[46] جان،‌هیک، همان کتاب، صص121-120.
[47] باربو، ایان، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، بی­چا، بی­جا: مرکز نشر دانشگاهی، 1362هـ.ش، ص 23.
[48] ایان، باربو، همان کتاب، ص 145.
[49] مستر، هاکی آمریکایی، قاموس کتاب مقدس،‌ بی­چا، بیروت: مطعبه آمریکایی، 1928هـ.ق، ص 905.
[50] مستر، هاکی آمریکایی، همان کتاب،‌ ص 872.
[51] مستر، هاکی آمریکایی، همان کتاب،‌ ص 806.
[52] انجیل یوحنا، باب اول 15:1-41
[53] انجیل یوحنا، 39:10
[54] انجیل یوحنا، ‌31:10
[55] رساله اول یوحنا، 8:1

کارگاه ها نشست ها و هم اندیشی های برگزار شده در سال 95

 1.کارگاه نقش اصول فقه در تفسیر قرآن  19/4/95
حجه الاسلام مجید انصاری تبار

2.شبهه شناسی نقد شبهات اعتقادی با محوریت آیات قرآنی 28/4/95؛29/4/95؛31/4/95
حجه الاسلام دکتر محسن عمیق


3.دوره  راهنمای انتخاب موضوع پایان نامه وفرایند نگارش آن (بایسته ها و آفت ها) 14/6/95
حجه الاسلام دکتر ابراهیم رضایی  


4.کارگاه  انحرافات تفسیری مدعیان معاصر28/6/95
حجه الاسلام دکتراسحاقیان  


5. کارگاه   آشنایی با مهارت های مقاله نویسی 29/7/95
حجه الاسلام دکتر ابراهیم رضایی


6.کارگاه  آشنایی و کار با اقسام منابع مرجع در متون پژوهش23/8/95
سرکار خانم احترام رستمی


7.کارگاه آشنایی و کار با با منابع ادواری قرآنی22/8/95.سرکار خانم احترام رستمی


8.کارگاه اطراد و کاربرد آن در واژه شناسی لغات قرآن 1/9/95 حجه الاسلام مجید انصاری تبار


9.کارگاه آشنایی با پایگاه ها ی اینترنتی قرآنی 22/9/95
جناب آقای حامد کوهی

10.کارگاه مباحث تکمیلی پایان نامه نویسی : با محوریت استانداردهای تجمیع اطلاعات بهداشت پژوهش و اشکالات رایج داوران در جلسه دفاعیه   حجه الاسلام دکتر ابراهیم رضایی

 


11.دوره مهارت افزایی آشنایی با متون انگلیسی قرآنی پژوهشی (دائره المعارف قرآن و اسلام لایدن از تا 4/5/95- 21/4/95

 سرکار خانم احترام رستمی


12. کارگاه آشنایی با مقالات منتخب دائره المعارف قرآن ویراسته جین دمن مک اولیف همراه با نقد و بررسی آن  28/4/95؛  
سرکار خانم احترام رستمی

13.دوره مهارت افزایی آشنایی با مقاله نویسی
جناب آقای داوود اسماعیلی

 
14.دوره آشنایی با نرم افزارهای اسلامی و پایگاه ها ی اینترنتی قرآنی (2)
جناب آقای حامد کوهی
           

حقوق حیوانات از منظر اسلام

عنوان
حقوق حیوانات از منظر اسلام
پژوهشگر
عصمت بهادری نژاد

حیوانات از درک و شعور بهره مند بوده، پس حیوانات حرمت دارند و به دنبال آن، حقوقی برای حیوان و تکالیفی را بر عهده ی صاحبان آنها در پی دارد. از جمله حقوق حیوانات می توان به 1- حق خوراک، 2- حق آسایش حیوان و 3- حق بهداشت اشاره کرد.
حق خوراک
1-1 اهمیت و ضرورت نفقه حیوانات در فقه اسلامی
نفقه حیوانات آن چنان اهمیت دارد که شماری از فقیهان، آن را در زمره ی «حق الله» دانسته اند.
در اسلام از مهمترین حقوق حیوان بر صاحبش تأمین وسیله زندگی حیوان است به طوری که در برخی کتب فقهی یکی از مصادیق صدقات ،غذا دادن به حیوانات معرفی شده است و برای آن ثواب بسیار زیادی ذکر گردیده است که نشان از اهمیت دادن اسلام به مسئله نفقه وغذای حیوانات دارد.
درحقوق اسلامی رسیدگی به حیوان ،بر مالک آن واجب بوده، و مالک باید به قدر نیاز حیوان، آب وغذا در اختیار او قرار دهد.
رسیدگی به حیوان و نجات جان او تا بدان جا در اسلام مورد اهتمام است که غصب و تصرف در اموال دیگران برای نجات جان حیوان تجویز شده است.
حفظ و نگهداری حیوان تا بدان جا تأکید شده است که اگر شخصی مقداری آب در اختیار دارد و حیوان او تشنه هست باید آب را به آن بدهد هرچند آبی برای وضو باقی نماند.
خداوند برای کسی که حیوان تشنه ای را آب بدهد پاداش ویژه ای قرار داده است و تشنه نگه داشتن حیوان باعث می شود که انسان دچار عذاب الهی خداوند شود.
2-1 کیفیت و میزان خوراک حیوان
در تأمین آب و غذای حیوان باید به سلامت جسمی و منزلت روحی حیوان نیز توجه داشت و پسندیده نیست که به حیوانات شراب یا هر نوع آشامیدنی مست کننده نوشاند و یا غذاهایی که خوردن آن برای انسان جایز نیست خوراند.
خوراک حیوان باید طوری باشد که نیاز غذایی او را تأمین کند و با تغییر شرایط زمان و مکان، غذای حیوان هم تغییر می کند مثلاً وقتی که حیوان باردار یا بیمار است رژیم غذایی آن هم باید تغییر کند.
3-1 توجه ویژه به دو گروه حیوانات
1- توجه ویژه به حیوان شیرده
توجه به حیوان شیرده اهمیت بیشتری دارد، زیرا مراعات حقوق آن، ادای حق دو حیوان است و شیرخوار حیوان یا بر اثر ضعف جسمانی وخطرهایی که او را تهدید می کند و آسیب پذیری بدون دفاع بودن او نیاز به حمایت بیشتری دارد .

2- توجه ویژه به حیوان سواری
به طوری که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در این باره فرمودند: « کسی که اسبی را در راه خدا (برای جبهه) نگهداری کند و به آن آب و علف دهد و استراحتگاهش را بروید این خدمات در قیامت در ترازوی اعمالش خواهد بود. »

2- حق آسایش حیوان
1-2 آسایش جسمی حیوان
آسایش حیوان شامل آسایش جسمی، آسایش جنسی و آسایش روحی، روانی می شود.
یکی از روش های تأمین آسایش جسمی حیوان حمایت از سلامت جسمی حیوان است که بنابر تعالیم اسلامی هرگونه آسیب زدن به چهره و بدن حیوانات که از آن به (مثله) گردن یاد می شود حرام است. و روش دیگر پرهیز از آزار و اذیت حیوانات و بیهوده کشتن آن ها است. که بحث آزار و اذیت حیوانات در فقه اسلامی نیز مورد بررسی حقوق دانانمسلمان قرار گرفته و انجام رفتارهایی همچون. داغ نهادن حیوان، پی زدن حیوان، نشان کردن حیوان، بازداشت کردن حیوان، سوزاندن حیوان، چیدن کامل پشم و ذبح حیوان به صورت سریع و خشن، را با حیوانات حرام دانسته است. و پیامبر به شدت با آن مخالفت می کردند.
2-2 حق آسایش جنسی
یکی از کارهایی که آسایش جنسی حیوان را به خطر می اندازد، اخته کردن حیوان است که باعث آزار و اذیت حیوان می شود و حیوان ررا از حق تولید مثل در طول زندگی محروم می سازد. و دیگری آمیزش دادن حیوانات ناهمجنس است که از نظر اسلام هرگونه تغییر در ساختار ژنتیکی حیوانات که منجر به پیدایش حیوانات میانی شود شایسته نیست.
3-2 حق آسایش روحی روانی
حق آسایش روحی روانی حیوان از طریق به کار نبردن کلمات توهین آمیز و حمایت های عاطفی میان مادر و فرزند و جلوگیری از کارهایی که اضطراب حیوان را زیاد می کند و انجام دادن کارهایی که باعث تقویت آرامش حیوان می شود، تأمین می شود.
3- حق بهداشت حیوان
1-3 بهداشت بدن و محیط حیوان
انسان مسلمان نه تنها باید تمییز کردن حیواناتی را که نگهداری می کند در دستور کار خود قرار دهد بلکه باید محل زندگی آن ها را نیز پاکیزه نگه دارد. تا آنجا که بتواند مهم ترین تکلیف عبادی خود یعنی خواندن نماز را در آن جا انجام دهد.
2-3 بهداشت و محیط زیست
انسان موظف است مسکن طبیعی آنها را نیز محترم شمارد، زیرا همانگونه که حریم خصوصی انسان محترم است و کسی حق تعرض به آن را ندارد، حریم خصوصی حیوانات نیز محترم بوده، و انسان حق تعرض به آن را ندارد. از جمله رفتارهای ناشایست که باعث آلوده شدن محیط زیست حیوانات می شود. تخلیه فضولات انسانی در محیط زیست حیوانات است. این کار باعث آزار و اذیت حیوانات می شود با استفاده از روایات می توان حکم کرد آلوده کردن محیط زیست کار ناپسند و (مکروه) است.
3-3 بهداشت خوراک حیوان
دین اسلام از همان آغاز برای بهداشت خوراک حیوان توجه داشته است.
به طوری که پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره می فرمایند: هرکس به اسبش جوپاک کرده بخوراند، در برابر هر دانه جو، خداوند یک عمل نیک برای او به حساب می آورد. »
خداوند در خلقت حیوانات منافع بسیاری برای بشر نهاده است و انسان می تواند از حیوانات بهره گیری های گوناگونی ببرد از جمله آن ها
1- بهره گیری در تغذیه، 2- بهره گیری در حمل و نقل، 3- بهره گیری در پوشاک و مسکن
1- بهره گیری در تغذیه
1-1 گوشت
آیات و روایات زایدی وجود دارد که بیان کرده است خداوند چهارپایان را آفرید تا از آنها بخورید و این نشان دهنده این است که انسان مجاز به خوردن گوشت حیوانات حلال گوشت است.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: بهترین خوراکی در دنیا و آخرت گوشت است.
اما چند گروه از حیوانها، خوردنشان حرام است که در آیه 73 سوره بقره سه گروه آن ها را بیان کرده است. « إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ، وَ الدَّمَ، وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ، وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ» پس شامل گوشت مردار، گوشت خوک و حیواناتی که به غیر خدا ذبح می شوند.
و آیه 3سوره مائده چند گروه دیگر را بیان کرده است. « وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ »
که شامل 1- حيوانى که به وسیله ی خفه شدن بمیرد. 2- حیواناتی که کتک می خورد تا بمیرد 3- حیواناتی که از بلندی پرت شوند و بمیرند و حیواناتی که به وسیله شاخ حیوان دیگر بمیرند و حیواناتی که قسمتی از گوشت آن ها را حیوان درنده خورده باشد.
و اسلام حیوانات سبع یعنی درنده مثل شیر و گرگ و پلنگ و امثال آن را حرام دانسته است.
حیوانات حلال گوشت شامل
چهارپایان: که خود شامل چند گروه می شوند.
الف) گوشت گاو
گوشت گاو در صورتی که با چغغندر همراه شود برای از بین بردن لکه های سفید پوست و در غیر این صورت مفید نیست و گوشت گاو بیماری است. و گوشت گوساله از گوشت گاو بهتر است.
ب) گوشت گوسفند
بهترین گوشت چهارپایان گوشت گوسفند می باشداست که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: گوشت گوسفند، درمان است.

ج) گوشت شتر
شتر از چهارپایان حلال گوشتی است که در قرآن بسیار از آن تعریف شده و به خلقت آن توجه داده شده است.
د) گوشت شکار
طبق آیه 5 سوره مائده حیواناتی که توسط سگ های شکاری صید می شوند مجاز به خوردن هستند.
گوشت پرندگان
طبق برخی از آیات و روایات گوشت برخی از پرندگان، غذای بهشتیان معرفی شده است. که گوشت پرندگان هم شامل چند گروه می شوند.
الف) گوشت مرغ
گوشت مرغ و جوجه که با غذای پاکیزه پرورش یافته، بهترین گوشت معرفی شده است و اگر کثافات و نجاسات خواری کند گوشت آن حرام است.
ب) گوشت غاز
که امام علی (علیه السّلام) فرمودند: غاز، گاو میش پرندگان است.
ج) گوشت کبک و دراج
طبق سخنان پیامبر هرکس گوشت دراج بخورد. خشم و اندوهش از بین میی رود.

د) گوشت سنگخوراک
که طبق سخنان امام سجاد (علیه السّلام) گوشت سنگخوراک برای از بین رفتن یرقان خوب است.است.
ه)گوشت هوبره
که طبق سخنان امام کاظم (علیه السّلام) برای بواسیر و درد کمر خوب است.
گوشت ماهی
ماهی که فلس دارد می توان از گوشت آن خورد و در غیر این صورت گوشت آن حرام است.
آداب ذبح حیوانات حلال گوشت
1- ذکر نام خدا هنگام ذبح، 2- نیکی به حیوان هنگام ذبح، 3- نیازردن حیوان هنگام ذبح، 4- نهی از سلاخی بلافاصله پس از ذبح، 5- نهی از کشتن حیوان مولد، 6- نهی از کشتن حیوان در شب
2-1 شیر
شیر غذایی خالص و گوارا و کم حجم و از لحاظ غذایی، غذای حلال، طیب و کامل است.
شیر انواع گوناگونی دارد که شامل

1- شیر گاو
که امام علی (علیه السّلام)در مورد فواید شیر گاو می فرمایند: شیر گاو، دارو است.
2- شیر گوسفند
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم): گوشت گوسفند، درمان و شیرش درد است.
3- شیر شتر
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم): شیر شتر، برای کسانی که به ناراحتی معده گرفتار هستند، درمان است.
3-1 تخم پرندگان حلال گوشت
روایات زیادی در مورد منفعت تخم پرندگان وجود دارد. امام صادق (علیه السّلام) از تخم مرغ یاد کرد و فرمود: توجه داشته باش که آن خوراکی سبک است و هوس گوشت خوردن را فرو می نشاند، عارضه ی گوشت را هم ندارد.
2- بهره گیری در حمل و نقل
1-2 بهره گیری در سواری و باربری
که این خود نشانة رحمت و رأفت خداوند است که این چهاپایان را با این قدرت و نیرو آفریده است و آنها را رام و تسلیم انسان قرار داده است.
2-2 بهره گیری در جهاد
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است: برترین هزینه ای که انسان می پردازد، هزینه خانواده و هزینه مرکبی است که برای جهاد در راه خدا آماده می شود.
3-2 بهره گیری ورزش
یکی از ورزش هایی که بسیار به آن سفارش شده است سوار کاری است به طوری که، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیثی فرموده است: محبوب ترین سرگرمی در پیشگاه پروردگار اسب سواری و تیراندازی است.
آداب بهره گیری در حمل و نقل، جهاد و ورزش
1- نام خدا هنگام سوار شدن، 2- دعای سوار شدن مرکب، 3- مدارا با حیوان، 4- بهره برداری عادلانه در حیوان سواری، 5- توجه ویژه به حیوان به هنگام حمل بار، 6-رعایت حال حیوان در سوار شدن، 7- دشنام ندادن به حیوا، 8- عدم زدن حیوان
انسان در هنگام سواری باید تمام این آداب ها را رعایت کند تا از آزار و اذیت حیوان در حین سواری جلوگیری شود.
3- بهره گیری در پوشاک و مسکن
1-3 بهره گیری از پشم و کرک
1-1-3 مسکن انسان ها
در عصر و زمان ما خيمه‏هايى كه از پوست بسازند كم است.ولى آيه 80 سوره نحل نشان مى‏دهد كه در آن عصر و زمان خيمه‏هاى چرمى از بهترين خيمه‏ها محسوب مى‏شده و انسان را در برابر بادهاى گرم و سوزان محافظت می کرده و نیز بسیار سبک و کم وزن است و به هنگام کوچ کردن راحت جا به جا می شود..
2-1-3 لباس انسان ها
انسان به وسیله ی پشم حیوانات برای خود لباس می سازد که این لباس نه تنها انسان را از گرما و سرما محافظت می كند، بلكه هم شكوهى براى انسان است و هم انسان را در برابر خطراتى كه متوجه جسم او مى‏شود لباس يك وسيله ی دفاعى است.
در آیه 5 سوره ی نحل (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
اشاره به این مطلب دارد که خداوند قبل از هر چیز پوشش و مسکن را مطرح می کند و این دلیل بر اهمیت پوشش و مسکن و مقدم بودن آن بر هر چیز دیگر است.
در آموزه های دینی، با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، درباره نگهداری برخی حیوانات در محل زندگی انسان توصیه هایی شده است و چنان چه از نگهداری برخی از آن ها نهی شده است.
توصیه به نگهداری حیوانات در محل زیست انسان مبتنی بر وجود شرایط زمانی و مکانی و امکان نگهداری با رعایت بهداشت محیط زندگی انسان، بدون آسیب به آن و پرهیز از آسیب رسانی به همسایگان است وگرنه زیستگاه حیوانات باید جدا از مسکن آدمیان باشد.
توجه به نگهداری برخی از حیوانات
از حیواناتی که نگهداری آنها در روایات زیادی توصیه شده است.
1- گوسفند
پیامبر اکرم در مورد نگهداری گوسفند می فرماید: « خانواده ای که گوسفندی را نگهداری می کند از برکت آن بهره مند است. »
2- شتر
درباره نگهداری شتر پیامبر گرامی می فرمایند:«شتر باعث عزت اهل خانه می شود. و طبق آیه 17 سوره ی غاشیه شتر آیتی از آیات خداوند است.
3- گاو
از دیدگاه رسول اکرم گاو جزء بهترین مال ها حساب می شود. چرا که هم شیر فراوان می دهد و هم می شود از گوشت آن استفاده کرد.
4- بز
امام صادق (علیه السلام) در مورد نگهداری بز می فرمایند: « هر مومنی که در خانه او یک بز شیرده باشد هرروز یک مرتبه ملکی در طرف صبح ایشان وادی کند که: مطهر و پاک باشید و خدا برکت دهد شما را و نیکو باد احوال شما »
5- چهارپان (اسب-اشتر-الاغ)
چهارپایان شامل اسب، شتر و الاغ می شود.
در آیه 8 سوره نحل خداوند می فرماید:
« وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ » « اسب ها و اشتر و خزان برای آن آفریده که سوارشان شوید زینت شما باشند و چیزهای دیگری می آفریند که نمی دانید. »
پس طبق آیه خلقت چهارپایان ارتباطی با منافع انسان دارد. چون انسان سوارشان می شود و آنان را زینت و جمال خود قرار می دهد.
و نیز نگهداری اسب طبق روایتی از امام موسی کاظم (علیه السّلام): هر روز از نامه عمل او سه گناه محو می شود و یازده حسنه نوشته شود.
6- کبوتر
روایات زیادی در مورد نگهداری آن بیان شده کبوتر وجود دارد یکی از آن ها روایت امام صادق (علیه السلام) که:«کبوتر از مرغان پیغمبران می داند» و در ورایت دیگر فرموده اند که کوبر بر قاتلان امام حسین (علیه السّلام) نفرین می کند پس کبوتر را در خانه خود نگه دارید.
7- خروس
امام صادق(علیه السّلام) در این باره می فرمایند: « اگر خروس بال گشاده سفید در خانه ای باشد.آن خانه و هفت خانه ی دور آن را از بلاها نگاه می دارد.
خروس حیوان سحرخیزی است نه تنها خود سحر بیدار می شود بلکه باعث بیدار شدن سایر افراد در خانه می شود.

نکوهش نگهداری حیوان
تنها حیوانی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه (علیهم السّلام) نگهداری آن را نکوهش کرده و نیز احکام اسلامی هم آن را نجس العین معرفی کرده، سگ است.
و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند: « خانه ای که مجسمه یا سگ یا جنب در آن باشد، ملائکه الهی به آن در نمی آیند.»

 

پی نوشت:

محمدحسن، نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی، ج 27 ، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه، 1409ق، ص 111
علی اکبر، کلانتری ارسنجانی، فقه شیعه و حقوق حیوانات، مجله فقه، سال نهم، شماره 33-34، ص250
محمدبن حسن، فاضل هندی، کشف اللثام، ج 7 ، قم، کتابخانه آیه مرعشی نجفی، 1405ق، ص 611
ابوالقاسم، مقیمی حاجی، حقوق حیوانات در فقه اسلامی، فصلنامه فقه اهل البیت (علیهم السّلام)، شماره 48، سال دوازدهم، زمستان 1385، ص 151
محمدبن علی، صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، منشورات رضی، 1368، ص 287.
یحی بن سعید، حلی، الجامع الشرایع، قم، مؤسسه سید الشهداء، 1405ق، ص 395.
محمدباقر، مجلسی، بحار الانوار، ج 61، چاپ دوم، بیروت مؤسسه الوفا، 1403، ص165
محمد عبدالرئوف، مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق احمد عبدالسلام، ج3، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، ص 698
سعید، نظری توکلی، حیوانات، قوانین حمایتی و حدود بهره وری در اسلام، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1387، ص 97
همان، ص145
محمدباقر، مجلسی، همان کتاب ، ج 61، ص 177
همان، ج62، ص 293،
همان، ج62،ص 322
همان، ج62، ص 296
محمد بن یعقوب، کلینی، اصول کافی، ج6، چاپ چهارم،تهران، دارالکتاب الاسلامیه،1365، ص 312
محمدباقر، مجلسی، همان کتاب، ج 66، ص 74
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج 6، ص 312
همان، ج 6، ص 312
همان، ج6، ص 337
همان، 62، ص 296
رضا، پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج6، چاپ، تهران، چاپ اسلامیه، 1389هـ.ق، ص 276.
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج2، ص 276
محمد عبدالرئوف، مناوی، همان کتاب، ج1، ص 188
محمد عبدالرئوف، مناوی، همان کتاب، ج1، ص 38
ناصر، مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج11، چاپ بیست و یکم، تهران دارالکتب الاسلامیه، 1380، ص343
همان، ج11، ص 348
عبدالله، جوادی آملی، مفاتیح الحیاه، قم، نشر اسراء، چاپ هفتاد و پنجم، 1391، ص 643.
جلال الدین، سیوطی، جامع الصغیر فی احادیث البشیر النظیر، ج2، ص 509
شیخ صدوق، خصال، ص 246
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج6، ص 544
محمدحسین، طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، محمد باقر موسوي همداني، ج12، چاپ بیست و هشتم، قم: دفترانتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1388ش، ص 311
محمد بن على‏دار الشريف الرضي، ابن بابويه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، قم‏، دار الشريف الرضي للنشر، 1406 ق‏، ص 190
محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج6، ص 547
همان، ج6، ص 550
حسین، نوری طبرسی، مستدرک الوسائل ج3، ص 306 ، قم،مؤسسه آل البیت، 1408هـ. ق، ص 453

تأثیراعمال انسان برمحیط طبیعی

 تأثیراعمال انسان برمحیط طبیعی

 

عاطفه مختاری

 

 

چکیده :                                     

رفتار انسان با وی پیوندجدا نشدنی دارد .اعمال نیک وبد او در زندگی دنیویش تأثیر بسزایی دارد . چون اوجزئی از  مجموعه ی علت ومعلولی جهان هستی است ؛پس تأثیر اعمال انسان بر طبیعت یکی از سنت های الهی است .

آن چه این نوشتار به دنبال آن بوده توجه کردن به آثار اعمال ورفتار انسان بر طبیعت است.از بررسی آیات پیرامون  این موضوع به این نتایج رسیده ایم که اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند ، به دنبال آن نعمت‏ هاى دنيا و آخرت بسوي شان سرازير می شود،  و مادامى كه آن حالت در دل هاى ايشان دوام داشته باشد اين وضع هم از ناحيه خدا دوام می يابد. هرگاه فرد از راه فطرت منحرف وگناهانی را مرتکب شود از راه سعادت خود منحرف شده و محیط هم بر اساس رفتار او تغییر می کند .آسمان از باراندن باران های فصلی وزمین از رویاندن گیاهان خود داری می کند. باران های غیر فصلی ،طوفان ،صاعقه جای آن ها رامی گیرد، باعث فساد در زمین ودریا می شود .

سنت تأثیر اعمال بر طبیعت استثناهایی نیز دارد ، یکی سنت امتحان ودیگری سنت استدراج وامهال است .

قرار گرفتن انسان در بستر حوادث ورخداد ها گاهی به دلیل رسیدن او به کمال های شایسته وبروز ظرفیت ها واستعداد های نهفته در وجود وی است .هم چنین برای بیداری از غفلت ،توبه وباز گشت به راه صواب است . گاهی هم نعمت ها مقدمه عذاب وی هستند .

 

کلید واژه : تأثیر، اعمال ، طبیعت ، عمل نیک ، عمل بد، محیط

 


مقدمه:

هر اتفاقی که در عالم طبیعت روی می دهد، دارای علت است .بارش باران ،رویش درختان ،خشکسالی همگی دارای سببی هستند .از سوی دیگر اعمال خوب و بد انسان علاوه برتأثیر برزندگی اخروی در زندگی دنیوی او نیز مؤثر است .این تأثیر رفتار بر طبیعت مشهودتر است .این یکی از سنت های الهی وقاعده عمومی است؛که اعمال شایسته انسان بازتاب خوشایند و در مقابل اعمال ناشایست او بازتاب ناگواری در طبیعت و محیط پیرامون او بگذرد.

طبیعت از انسان تأثیر می گیرد  چنان چه انسان ازمحیط طبیعی تأثیرمی پذ یرد .آن گاه که سخن از محیط به میان می آید شامل محیط  طبیعی ، اجتماعی ، اقتصادی می شود . این آثار ابعاد منفی ومثبت به همراه دارد.آن چه سوال این تحقیق رادر برگرفته است توجه کردن به آثار اعمال و رفتار انسان بر طبیعت درمعنای محیط طبیعی است . این پرسش به دنبال آن است که با تکیه بر آموزه های قرآنی نوع آثاری که اعمال انسان بر طبیعت می گذارد را مورد شناسایی قرار دهد ودر حد امکان چگونگی این اثر بخشی را بررسی کند .

در این زمینه کتاب اسلام و محیط زیست آیه الله جوادی آملی را می توان نام برد .ایشان به ذکر تأثیراسلام بر طبیعت پرداخته است .درذیل یکی از بخش ها مختصراٌ به تأثیر اعمال خوب  وبد انسان بر طبیعت از دیدگاه قرآن پرداخته است .درکتاب مفاتیح الحیاه نیز به این موضوع اشاره شده است .دیگران نیز دراین زمینه کارهایی دارند. آن چه در مقالات نوشته شده به صورت متمرکز در قرآن نیست .این نوشتار به دنبال آن است که به صورت تخصصی بر قرآن متمرکز شود.

روش تحقیق ، روش توصیفی-تحلیلی و مطالعات کتاب خانه ای است. ابتدا به آیات رجوع می شود سپس تلاش خواهد شدکه نوع اعمال که بر طبیعت اثر می گذارد مورد بحث قرار گیرد .

این تحقیق اهداف مختلفی به دنبال دارد.یکی هدف علمی که ثابت کند اعمال انسان بر طبیعت اثر دارد. دیگری هدف کاربردی است که قضاوت های ما را تصحیح کند ؛مثلاٌ خشکسالی  که رخ می دهد ناشی ازاعمالی است که در اختیار انسان است یا ناشی از اعمالی است که در اختیار انسان نیست .

 

نيّت ها و كارهاي نيك و بد آدميان در حوادث خير و شرّ عالم سهم دارد، چون اين اعمال با حوادث پيوندي ناگسستني دارند. پشتوانه اين مطلب برهان عقلي و نقلي است:

برهان عقلي: انسان با همه شئونش حلقه‌اي از زنجيره جهان هستي است، پس نمي‌تواند از ساير حلقه‌ها جدا باشد، چون معلول بسياري از علل و علت بسياري از معاليل است به طوري كه از موجودهاي دريايي، صحرايي، زميني و هوايي اثر مي‌پذيرد و متقابلاً در آنها اثر مي‌گذارد، بنابراين اعمال انسان بر رويدادهاي گوارا و ناگواراي جهان، مؤثر و از آنها متأثر است. اين تأثير و تأثّر متعامل در خصوص قلمرو بدن انسان نيست، بلكه در عقايد، اخلاق،رفتار وگفتار نیز مشهود است .

شاید براي جزئيات اين مسئله نتوان برهان آورد؛ ولي رابطه مستقيم انسان و طبيعت برهان عقلي دارد، هر چند جزئيات آن با نقل ثابت مي‌شود، پس اينكه فلان كار نيك موجبِ بارش باران مناسب يا نزول بركات الهي است يا فلان گناه سبب زلزله يا مرگِ نابهنگام است، با شرايطي پذيرفته است..

برهان نقلي: قرآن كريم رابطه مستقيم اعمال انسان و طبيعت را در آيات گوناگوني بيان و برهان عقلي مزبور را تأييد كرده است. مقصود از تأييد همانا اثبات جريان اصل تعامل انسان و طبيعت است كه مطلبي است كلي و قابل تعليل عقلي؛ نه تبيين يك رخداد خاص جزئي .منظور از عمل در اينجا عنوان حسنه و سيئه است كه وصف حركات خارجي است؛ نه خود حركات و سكنات كه از آثار طبيعي اجسام و مشترك بين بد و خوب است. آيات قرآن در اين باره به چند دسته تقسيم مي‌شود:.

1-آياتی که دالّ بر رابطه كارهاي نيك و پيامدهاي گواراي جهان است.

2- آياتی که  ناظر به ارتباط كارهاي بد و حوادث ناگوار جهان هستی است . (جوادی آملی ،1386،ص187)                                                           

دسته اول شامل چند آیه می شودازجمله: 

 (آیه 96سوره اعراف)است که خداوند می فرماید ايمان و تقواي اهل شهرها و روستاها موجبِ گشايش درهاي بركات آسمان و زمين به روي آنان است. اين آيه ارتباط اعمال انسان و حوادث جهان را روشن بيان كرده است . برکات آسمان وزمین را به چند گونه مي‌توان معنا كرد :           

- بركات آسماني، بارش برف و باران و تابش آفتاب و بركات زميني، آمادگي زمين و جوشش چشمه‌ها و    قنات ها و روييدن گياهان و ميوه‌هاست .                                     

 -بركات آسماني، علوم و معارف است و بركات زميني، نعمت هاي مادّي.

- بركات آسماني، علوم كشفي و شهودي و بركات زميني، علوم حصولي است؛ ليكن معناي آيه منحصر در اين سه احتمال نيست و مي‌تواند مصاديق ديگري هم داشته باشد. (جوادی آملی ،1386 ،ص 193)

در جمله” لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ” استعاره به كنايه به كار رفته، براى اين كه بركات را به مجرايى تشبيه كرده كه نعمت‏هاى الهى از آن مجرا بر آدميان جريان مى‏يابد، باران و برف هر كدام در موقع مناسب و به مقدار نافع مى‏بارد، هوا در موقعش گرم و در موقعش سرد شده، و در نتيجه غلات و ميوه‏ها فراوان مى‏شود، البته اين در موقعى است كه مردم به خداى خود ايمان آورده و تقوا پيشه كنند و گر نه اين مجرا بسته شده و جريانش قطع مى‏گردد.

جمله” وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا …” دلالت دارد بر اينكه افتتاح ابواب بركت‏ها مسبب از ايمان و تقواى جمعيت‏ها است، نه ايمان يك نفر و دو نفر از آن ها، چون كفر و فسق جمعيت، با ايمان و تقواى چند نفر، باز كار خود را مى‏كند. (طباطبایی ،1374،ج 8 ،ص: 254)

هم چنین كلمه (فتحنا) بكار رفته است تا انسان عاقل دريابدکه ايمان به خدا و پيامبران نظير كليدى است كه درهاى خيرات و بركات پروردگار را از آسمان و زمين به روى انسان باز مي كند.

همانطور كه كليد، قفل و درب‏هاى مسدود را باز مي نمايد همانطور هم ،ايمان به خدا و فرستادگانش درهاى خيرات و بركات آسمان و زمين را به روى انسان باز مي كند. اطلاق كلمه (لَفَتَحْنا) شامل كليه خيرات و بركات آسمانى و زمينى مي گردد. (نجفی خمینی ،1398ق، ج‏5، ص: 277)

اين آیه يك سنت الهى است كه افراد بى‏ايمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واكنش ها در همين زندگى دنياى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمين بر سر آنها مى‏بارد، و گاهى آتش جنگ هاى جهانى يا منطقه‏اى سرمايه‏هاى آنها را در كام خود فرو مى‏گيرد، و گاهى ناامنى‏هاى جسمانى و روانى آن ها را تحت فشار قرار مى‏دهد، و به تعبير قرآن، اين وابسته به اعمالى است كه خود انسان انجام مى‏دهد، فيض خدا محدود و ممنوع نيست، همانطور كه مجازات او اختصاص به قوم و ملت معينى ندارد! (مکارم شیرازی ،1374 ، ج6 ،ص 267)

نظیرچنین مطلبی درآیه 66 سوره مائده نیز بیان شده است ؛ همان ‌طور كه ايمان و تقوا و آمرزش گناهان با ورود به بهشت رابطه دارد، ايمان و عمل به دستورهاي تورات و انجيل و قرآن، با برخورداري از نعمت هاي آسماني و زميني مرتبط است. (مِن فَوْقِهِمْ)، نعمت هاي آسماني است كه به شكل بارش برف و باران يا تابش آفتاب ظاهر مي‌شود و (وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ)، نعمت هاي زميني، حاصل‌خير شدن زمين و جوشش آب هاي زيرزميني (چشمه‌ها و قنات ها) است.  (جوادی آملی ،1386، ص190)

ایمان وتقوا با انجام دادن واجبات ومستحبات وپرهیز از محرمات ومکروهات که در کتاب وسنت معصومین (علیهم السلام) بیان شده است تحقق می یابد.این یک اصل کلی است واختصاص به پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله) ندارد.

برای روشن نمودن این مطلب می توان از خود مثل های قرآن بهره برد .در جایی که قرآن برای کسی که انفاق می کند مثال می آورد می فرماید که یک دانه گندم او هفتصد دانه می شود . این اصل قرآنی را قدیمی تر ها درک کرده اند ؛ولی در زمان کنونی به خاطر کم رنگ شدن تقوا یک دانه گندم هفت تا ده دانه می دهد بدین گونه برکت از کشاورزان ودیگر اقشار گرفته شده است . یا افرادی که با دادن  خمس و زکات و انفاق های دائمی بدون منت برکت را به زندگی خود آورده اند ؛ برعکس کسانی که با ربا و گران فروشی در زندگی شان برکتی ندارند . 

برای گشایش و فتح انواع روزی ،مستحباتی در دین وارد شده که شخص با تقوا به خاطر ایمان وتوکلش به خدا وانجام آن مستحبات از جمله : بیداری بین الطلوعین ،اداء نماز های اول وقت ،صدقه ،صله رحم ،صدقه دادن هنگام تهی دستی  می تواند برکت را در زندگی خود مشاهده نماید.

هم چنین خداوند سبحان، در (سوره هودآیه52)استغفار را سبب فزونى روزى و رحمت خلق قرار داده، و فرموده از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است، باران پر بركت آسمان را بر شما مى‏فرستد.حقيقت اين است كه مجازات بسيارى از گناهان محروميت هايى در اين جهان است و هنگامى كه انسان از آن توبه كند و راه پاكى و تقوى را پيش گيرد خداوند اين مجازات را از او بر طرف مى‏سازد.

در این آيات خداوند پيوند روشنى ميان مسائل معنوى و مادى بر قرار مى‏سازد و استغفار از گناه و باز گشت به سوى خدا را مايه آبادانى و خرمى و طراوت و سرسبزى و اضافه شدن نيرويى بر نيروها معرفى كرده است.

(آیه 16سوره جن) یکی دیگر از  آیاتی است که خداوند در آن به این موضوع پرداخته است .          

مراد از طريقه در این آیه طريقه اسلام است و استقامت بر طريقه به معناى ملازمت و ثبات بر اعمال و اخلاقى است كه‏ ايمان به خدا و آيات او اقتضاى آن را دارد. ماء غدق  به معناى آب بسيار است، و بعيد نيست از سياق استفاده شود كه جمله” لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً” مثلى باشد كه بخواهد توسعه در رزق را برساند، جمله” لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ” هم اين احتمال را تاييد مى‏كند، چون خداى تعالى غالبا با توسعه رزق بندگان را امتحان مى‏كند. و اعراض از ذكر خدا لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است، و اصل در سلوك عذاب هم همين است، و به همين جهت بجاى اينكه ملزوم را بياورد و بفرمايد” و من لم يستقم على الطريقه يسلكه …"، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش همين اعراض از ذكر خداست. (طباطبایی ،  1374 ،ج‏20، صص: 72،71)

طبق اين آیه آنچه مايه وفور نعمت مى‏شود، استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان، زيرا ايمان موقت و زودگذر نمى‏تواند چنين بركاتى از خود نشان دهد، مهم استقامت بر ايمان و تقوى است كه پاى بسيارى در آن لنگ و لرزان است. (مکارم شیرازی ، 1374 ،ج‏25، ص: 122)

یکی دیگر از آیات که به این مسأله پرداخته(آیه 28سوره حدید) است .‏

در اين آيه كسانى را كه ايمان آورده‏اند امر مى‏كند به تقوا و به ايمان به رسول، با اين كه اين اشخاص دعوت دينى را پذيرفته‏اند، و قهرا به خدا و نيز به رسول ايمان آورده‏اند، پس همين امر مجدد به ايمان به رسول ،دليل بر اين است كه مراد از اين ايمان، پيروى كامل و اطاعت تام از رسول است، چه اين كه امر و نهى رسول مربوط به حكمى از احكام شرع باشد، و چه اعمال ولايتى باشد كه آن جناب بر امور امت دارد.

 پس ايمانى كه در آيه مورد بحث بدان امر شده ايمانى است بعد از ايمان و مرتبه‏اى است از ايمان که بالاتر از مرتبه‏اى است كه قبلا داشتند، پس كسى كه داراى اين مرتبه بالاى از ايمان باشد ثوابى روى ثواب دارد، هم چنان كه ايمانى روى ايمان دارد و اطلاق آيه دلالت دارد كه اين مؤمنين، هم در دنيا نور دارند و هم در آخرت. (طباطبایی، 1374،ج‏19، ص: 306)

مخاطب آیه همه مؤمنانى هستند كه در ظاهر دعوت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پذيرفته بودند ولى هنوز ايمان راسخ، ايمانى كه اعماق جان آن ها را روشن كند و در اعمال آن ها ظاهر شود، پيدا نكرده بودند.

سپس در دنباله آيه به سه موهبت بزرگ كه در سايه ايمان عميق و تقوا حاصل مى‏شود اشاره كرده، مى‏فرمايد:” اگر چنين كنيد خداوند دو سهم و نصيب از رحمتش به شما مى‏دهد، و به شما نور و روشنايى مى‏بخشد، نورى كه در پرتو آن راه زندگى را پيدا كنيد، و شما را مى‏بخشد، و خداوند غفور و رحيم است

ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم مطلق و گسترده‏اى دارد، نه اختصاصى به دنيا دارد، و نه آخرت، و به تعبير ديگر ايمان و تقوى سبب مى‏شود كه حجاب ها از قلب مؤمن بر چيده شود، و چهره حقايق را بى‏پرده ببيند، و در پرتو آن روشن بينى خاصى نصيب او مى‏شود كه افراد بى‏ايمان از آن محرومند. و اينكه در روايات اهل بيت (علیهم السّلام) آمده است كه منظور از” نور” در آيه فوق امام معصومى است كه مردم به او اقتدا كنند در حقيقت بيان يكى از مصداق هاى روشن است. و بالآخره سومين پاداش مؤمنان پرهيزگار همان غفران و آمرزش گناهان است، چرا كه بدون آن هيچ موهبتى براى انسان گوارا نيست، نخست بايد ايمن از عذاب الهى گردد و سپس با نور ايمان و تقوا راه خويش را پيدا كند، و سرانجام به رحمت مضاعف الهى نائل گردد. (مکارم شیرازی ، 1374،ج‏23، صص: 396،395)

-دسته دیگر ازآیات ، رابطه کار بد آدمی را با جهان بررسی می کند ازجمله آن ها :

(آیه 41سوره روم)که اين آيه به ظاهر لفظش عام است، و مخصوص به يك زمان و يا به يك مكان و يا به يك واقعه نيست و در نتيجه مراد از” بر و بحر” همان معناى معروف است كه شامل همه روى زمين مى‏شود.                                          

مراد از فساد در زمين، مصايب و بلاهايى عمومى است كه يكى از منطقه‏ها را گرفته و مردم را نابود مى‏كند، مانند زلزله، نيامدن باران، قحطى، مرض هاى مسرى، جنگ ها،غارت ها، و سلب امنيت، و كوتاه سخن هر بلايى كه نظام آراسته و صالح جارى در عالم را بر هم مى‏زند، چه اينكه مستند به اختيار بعضى از مردم باشد، و يا نباشد، چون همه آنها فسادى است كه در دريا و خشكى عالم پديد مى‏آيد، و خوشى و طيب عيش انسانها را از بين مى‏برد.  (طباطبایی ،1374، ج‏16، ص: 293)

اين فساد ظاهر در زمين، بر اثر اعمال مردم است، يعنى به خاطر شركى است كه مى‏ورزند، و گناهانى است كه مى‏كنند، بين اعمال مردم و حوادث عالم رابطه مستقيم هست، كه هر يك متاثر از صلاح و فساد ديگرى است.

این آيه شريفه آگاهى به اثر وضعى نحوست و نكبت ارتكاب معاصى و گناهان بندگان و ظهور آثار و نتايج و خيم آن رابیان می کندکه در صحرا و دريا بلكه در ملك و ملكوت ایجاد می شود . گناهانى كه نعمت را تغيير می دهد ، سركشى است. گناهانى كه موجب پشيمانى است، قتل می باشد. گناهانى كه نقمت را نازل می كند ، ظلم است. گناهى كه پرده‏ها را پاره می كند ، شرب خمر است. گناهى كه روزى راحبس كند،  رباء است. گناهى كه فنا را عجله كند ، قطع رحم است. و گناهى كه دعا را حبس كند و هوا را تاريك گرداند ، عقوق والدين است. (حسینی شاه عبد العظیمی، 1363،ج‏10، ص: 308 )

هر كار خلافى در وضع جامعه ، و از طريق آن در وضع افراد اثر مى‏گذارد، و موجب نوعى فساد در سازمان اجتماعى مى‏شود .گناه و كار خلاف و قانون‏شكنى همانند يك غذاى ناسالم و مسموم است كه در سازمان بدن انسان تأثير نامطلوب خواهد گذاشت و انسان گرفتار واكنش طبيعى آن مى‏شود.

خلاصه هر كار نادرست عكس العمل نامطلوبى دارد و يكى از تفسيرهاى آيه مورد بحث همين است .

نكته ديگر اين كه ،از آيه ی فوق استفاده مى‏شود كه يكى از فلسفه‏هاى آفات و بلاها تأثیرتربيتى آن ها روى انسان ها است، آن ها بايد واكنش اعمال خود را ببينند، تا از خواب غفلت بيدار شوند و به سوى پاكى و تقوى باز گردند.

همه شرور و آفات از اين قبيل نیست ولى حد اقل بخشى از آن ها داراى چنين فلسفه‏اى است .(مکارم شیرازی ،1374 ، ج‏16، ص: 458)

یکی دیگراز آیاتی که در این باره بحث می کند آیه 30سوره شوری است.

این آیه به خوبی نشان می دهد ، مصائبی که دامن گیر انسان می شود یک نوع مجازات الهی وهشدار است . هرچند ظاهر آيه عام است و همه ی مصائب را در بر مى‏گيرد ؛ مصائب عمومى و همگانى از قبيل قحطى، گرانى، و با، زلزله و امثال آن، ولى مطابق معمول در عمومات استثناهايى وجود دارد، مانند مصائب و مشكلاتى كه دامن گير انبيا و ائمه معصومين مى‏شد كه براى ترفيع درجه  آن ها بود.

كلمه مصيبت به معناى هر ناملايمى است كه به انسان برسد، گويى از راه دور به‏ قصد آدمى حركت كرده تا به او رسيده است و مراد از جمله” فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ” گناهان و زشتى‏ها است.و معناى جمله” وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ” اين است كه خداوند بسيارى از همان گناهان و زشتى‏هايتان را مى‏بخشايد. 

پس مصائب و ناملايماتى كه متوجه جامعه شما مى‏شود، همه به خاطر گناهانى است كه مرتكب مى‏شويد، و خدا از بسيارى از آن گناهان درمى‏گذرد و شما را به جرم آن نمى‏گيرد. اگر جوامع بشرى عقائد و اعمال خود را بر طبق آنچه كه فطرت اقتضاء دارد وفق دهند، خيرات به سويشان سرازير و درهاى بركات بروي شان باز مى‏شود، و اگر در اين دو مرحله به فساد بگرايند، زمين و آسمان هم تباه مى‏شود، و زندگي شان را تباه مى‏كند. (طباطبایی ،1374، ج‏18، ص: 86)


 

نتیجه گیری:

با توجه به بررسی آیات به این نتیجه رسیدیم که بین اعمال انسان و محیط طبیعی یک رابطه مستقیم وجود دارد ؛ چون انسان تافته جدا بافته از هستی نیست وجهان برای او خلق شده است .حال اگر انسان به جا مؤمن باشد وعمل صالح داشته باشد برکات آسمان نیز به موقع خواهد بود،اگر به بیراهه رفت لطف الهی از او بر میگردد، خداوند به باد ها که مأموران الهی اند دستور می دهد که ابر ها را به دریا  یا کویر برده و قحطی وگرانی حاصل می شود .

اما با این همه نباید همه حوادث زندگی انسان را به رفتارهای او نسبت داد. گاهی حوادثی در زندگی انسان رخ می دهد و که براساس جهان بینی دینی تابع سنت های دیگرالهی است و با اعمال و رفتار انسان ارتباط کامل ندارد.

امتحان ها و آزمون های الهی یکی از این سنت هاست. گاهی خداوند برخی ناملایمات را برای امتحان سر راه انسان قرار می دهد و براساس حکمت خود فرد را به مصیبتی دچار می کند، در حالی که ممکن است آن فرد گناهی را هم مرتکب نشده باشد. گاهی هم انسان لغزش و گناهانی دارد ،دچار ناملایمات و مصیبت می شود که این ناگواری ها به منظور پیرایش و تهذیب و تزکیه نفس انسان برای او بوده است وجنبه کیفری نداشته است .راه سعادت بشر گرفتاری باانواع بلاهاست ؛تاوقتی انسان دچار غرور غفلت شد وجز خودش کسی راندیده بایک حادثه دست ازطغیان وسرکشی  برمی دارد.پس این  حوادث  نعمت اند برای رسیدن به رشد و تکامل و وصول انسان به درجات بالاتر .

 یکی دیگر از این سنت ها، سنت استدراج است .خداوند نعمت هایی را به عده ای می دهدکه آن الطاف مقدمه عذاب الهی است.افرادعصیان گر چنان غرق نعم خداوند می شوندکه آفریدگار غافل شده وخود راخوش بخت می دانند تا آن ناگاه مرگ گریبان شان را می گیرد ورابطه شان را با تمام دل بستگی ها قطع می کند.درحالی که در های امید به رویشان بسته شده به مجازاتشان می رساند .

پس اگر مردمی دچار بلایای طبیعی مثل سیل یا زلزله شدند نبایدقضاوت کرد وحکم قطعی دادکه فلان گناه دربین آن ها رایج بوده است .

 


 

              فهرست منابع:

      *قرآن

1.      جوادی آملی ،عبدالله ، 1386،اسلام ومحیط زیست ،قم ، انتشارات اسراء.

2.      حسینی شاه عبدالعظیمی ،حسین بن احمد ،1363،تفسیر اثنا عشری ،تهران ،انتشارات میقات.

3.      طباطبایی ،محمد حسین ،1374،ترجمه تفسیر المیزان.

4.      مکارم شیرازی ،ناصر وهمکاران ،1374،تفسیر نمونه ،تهران ،دارالکتب الاسلامیه

5.      نجفی خمینی ، محمد جواد ،1398ق،تفسیر آسان ،تهران ،انتشارات اسلامیه .

کارگاه پایان نامه نویسی

کارگاه پایان نامه نویسی با حضور  حجت الاسلام و المسلمین  ابرهیم رضایی 14/6/95 در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن فاطمة الزهرا (سلام الله) برگزار شد و استاد در این کارگاه ابتدا مراحل انتخاب موضوع پایان نامه را بیان کردند.مرحله اول: انتخاب پنجاه موضوع با چهار ویژگی 1. جدید باشد و سهمی در تولید علم ایفا کند. به عبارت دیگر موضوع دارای پرسش های پاسخ داده نشده در آن علم باشد.2.در راستای استعداد و توان مندی محقق باشد و از حوزه تخصص او نیز بیرون نباشد.3. اولویت اول جامعه مخاطب باشد.4.در راستای علاقه محقق باشد.

مرحله دوم:برگزیدن ده موضوع از میان موضوعات انتخاب شده ومرحله سوم: اولویت بندی این ده موضوع(بر اساس ملاک های چهارگانه پیش گفته)و مرحله چهارم :مراجعه به استاد متخصص و مشاوره. بعد از آن استاد فرایند نگارش پایان نامه ،اجزا و بدنه ی اصلی که باید شامل فصل کلیات ، فصل مفاهیم و متن اصلی و در آخر نتیجه گیری  باشد را ، بیان کردند و در آخر اقسام موضوعات قرآنی که شامل توصیفی  ، تحلیلی (انتقادی ) ،ترجمه یک متن  و مباحث جدید دانش تفسیر را مطرح کردند .

واژگان دخیل و تاثیر آن بر فصاحت قرآن

 

عنوان

واژگان دخیل و تاثیر آن بر فصاحت قرآن

 

پژوهشگر

مرضیه عسگری فر

 

چكيده

واژه‏هاي دخيل قرآن، آن دسته از كلمات غيرعربي وارد شده به زبان عربي است كه با تغييراتي در قرآن آمده است. بحث از اين موضوع اهميت دارد؛ چراكه گمان شده است وجود واژگان دخيل در قرآن با عربي بودن آن، كه آيات متعددي به آن تصريح مي‏كند، ناسازگار است و بهانه‏اي براي شبهه‏افكني برخي از مستشرقان شده است.

وجود واژگان دخيل در قرآن كريم با توجه به اينكه اصل اين واژگان بيگانه است، پذيرفتني است هرچند از آن‏رو كه اين واژگان پس از عربي‏شدن در قرآن آمده است، مي‏توان گفت قرآن خالي از واژگان بيگانه است. به اين دليل، آمدن اين‏گونه واژگان با عربي بودن قرآن ناسازگاري ندارد. همچنين همانندي برخي از واژگان قرآني با ديگر كتاب‏هاي آسماني، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنهاست، نه برگرفتن قرآن كريم از آنها، آن‏گونه كه برخي مستشرقان پنداشته‏اند.

كليدواژه‏ها: قرآن، واژگان دخيل، معرب، زبان عربی.

مقدّمه

اظهار نظر درباره زبان عربی گاه به دور از واقع بینی بوده است، یا از افراط در ارزیابی، این زبان را تا عرش بالا برده و یا از شدت نفرت به زمین می كوبند.

جدا از داوری های درست و نادرست در این باره، ارزش زبان عربی در ارتباط با قرآن است كه معنی دار     می شود؛ یعنی چون قرآن به زبان عربی نازل گردیده، زبان عربی نیز به یمن و بركت وحی، ارزش ویژه یافته است، همان گونه كه در عرف عام نیز متداول است كه: «شرف المكان بالمكین» ارزش مكان، به كسی است كه در آن مكانت یافته، شرافت زبانها نیز بسته به محتوای كلامی آن زبانهاست و درباره زبان عربی، تمامی شرافت از آن اعتبار و تقدس وحی است، نه اعتبار خود عربی به دلیل عربیت آن، و این موضوعی است كه اندیشمندان عرب نیز بدان باور و اقرار دارند. (ربیعی آستانه، قرآن و واژگان بیگانه،فصلنامه پژوهش های قرآنی).

اما باید بدین نكته توجه داشت هیچ زبانی نیست كه از زبانهای دیگر اثر نپذیرفته باشد، با نفس اثر پذیری مشكل پیش نخواهد آمد، مشكل از آنجا پدیدار خواهد شد كه پس از اخذ و اقتباس زبانی توسط قومی، هویت ملی و فرهنگ قومی محو و نابود گردد؛ نظیر آنچه كه بر مردم مصر پس از فتح اسلام در آن دیار رفت.
قرآن كریم كه در قدسیت و الوهیت آن جای هیچ گونه شكی نیست، از وام گیری و تأثیرپذیری زبانهای بیگانه هیچ ابایی نداشته است، چنان كه اقتباس و وام گیری از زبانهای دیگر یك اصل بسیار مهم در ارتباط فرهنگی بین الملل به شمار می آید. (همان).

به همین دلیل يکی از مباحث مهم در حوزه واژه‏ شناسي قرآن كه از ديرباز مورد توجه مفسّران و دانشمندان علوم قرآن بوده و به بحث و تحقيق درباره آن پرداخته‏اند، واژه‏هاي دخيل در قرآن است. واژه‏هاي دخيل، آن دسته از كلمات غيرعربي است كه وارد زبان عربي شده است و با تغييراتي و یا در برخی موارد بدون تغییر و با همان ریشه در اين زبان به كار گرفته شده و به تدريج جزء اين زبان شده است. به اين واژه‏ها «الالفاظ الدخيله» و «المعربات» مي‏گويند. بررسي وجود اين‏گونه كلمات در قرآن كريم از آن‏جهت‏اهميت ‏داردكه ‏ممكن‏است ‏تصورشود وجود واژه‏هايي با اصل و ريشه غيرعربي در قرآن، با عربي بودن قرآن كه در آيات متعددي به آن تصريح شده است منافات دارد و مخل فصاحت و بلاغت گردیده يا بهانه‏اي در دست مخالفان براي اشكال بر قرآن باشد.

در ميان تفاسيري كه از مفسّران نخستين (صحابه و تابعان) گزارش شده است، موارد قابل توجهي مشاهده مي‏شود كه در تفسير واژه‏هاي قرآني، آنها را غيرعربي معرفي كرده‏اند، ولي در اواخر قرن دوم كساني مانند شافعي (م 204) با ترديد در اين روايات، منكر وجود واژه‏هاي غير عربي در قرآن شدند.

خاورشناسان نيز به واژگان دخيل در قرآن كريم توجه داشته‏اند. البته بيشتر با غرض‏ورزي و براي اثبات تأثيرپذيري قرآن از منابع يهودي و مسيحي، از جمله كتب عهدين، پژوهش‏هايي را در اين زمينه انجام داده‏اند و در بسياري موارد با طرح واژه‏هايي كه معناهاي ديني و فرهنگي دارد و نيز نام‏هاي خاص، بيشتر درصدد اثبات اين فرضيه هستند كه اين انديشه‏ها ريشه ديگري، به ويژه منشأ يهودي و مسيحي دارد و از اين راه تأثير اديان ديگر مانند يهودي و نصراني را بر اسلام اثبات نمايند. (حسيني‏زاده ، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن).

حال آنكه همانندي ميان عقايد، آداب، شعائر ديني و داستان‏هاي انبياي الهي در كتاب‏هاي آسماني و اديان الهي، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنها مي‏باشد، نه اخذ و اقتباس و تأثير و تأثر از آنها. (براى نمونه به واژه‏هاى ذيل در اين كتاب مراجعه نماييد: «تاب»، ص 151، «تفسير»، ص 157، «جبرئيل»، ص 166، «جنه»، ص 170، «صوم»، ص 298، «قدس»، ص 338، «يقين»، ص 418).

وجود واژه ها با لهجه هایی غیر از لهجه قریش در قرآن

بی تردید قرآن کریم به زبان عربی فصیح وروشن نازل شده است و علاوه برگواهی خبرگان بر فصاحت آن، آیات بسیاری این مطلب را با صراحت بیان کرده است: در 5 آیه با وصف عربی ذکر شده (یوسف/ 2، فصلت/ 3، شوری / 7، زخرف / 3، احقاف / 12 ) و در دو آیه زبان آن زبان عربی مبین معرفی شده است (نحل / 103، شعرا / 195 ) و مبین چه به معنای آشکار باشد چه به معنای آشکار کننده ، توصیف زبان عربی قرآن به آن، اشاره به فصاحت این کتاب آسمانی دارد. (بابایی، عزیزی کیا، روحانی راد، 1388، ص89 ).

قبل از بیان دیدگاه های مختلف، باید توجه کرد که در میان عرب زبانان مانند هر زبان دیگری اقوام و   قبیله های مختلفی وجود دارد که با آن که همه به عربی سخن می گویند، در لهجه و کاربرد برخی از کلمات در معانی ویژه با هم تفاوت دارند. این مطلب کم و بیش مورد توجه مفسران و لغت شناسان بوده است چنان که زرکشی در کتاب برهان متذکر می شود ؛” معروف آن است که قرآن به لغت قریش نازل شده است. از ابوالاسود دوئلی نقل شده است که گفت قرآن به زبان دو کعب نازل گشته، کعب ابن لوی و کعب ابن عمرو نیای خزاعه زیرا منزلگاهشان یکی بوده است.” ( زرکشی، 1391،ص 407) اما چون این مطلب ارتباط زیادی با بحث ما ندارد فقط به همین اشاره کفایت می کنیم.

دیدگاه های مختلف در باب وجود واژگان معرب در قرآن

به وضوح مي توان ديد که برای بحث از اثبات یا رد این نظر( وجود واژگان معرب در قرآن ) موانع و معضلاتي وجود دارد. نخست معضل اعتقادي است؛ يعني چند و چون همين مسأله سهل و ممتنع که چگونه واژگان فارسي يا غير عربي در حريم وحي الهي راه يافته است، که بسياري کسان مخصوصاً‌ از قدما را به تعصب ورزي در اين عقيده ي جزمي کشانده است که قائل شوند در قرآن مجيد حتي يک کلمه که عربي فصیح نباشد، نيست. يعني مسأله اي که امروزه کاملاً علمي و قابل تحقيق به نظر مي رسد، در قديم غير قابل تحقيق و کاملاً‌ اعتقادي         مي نموده است. مسأله يا مشکل دوم ملاحظه ي ساخت قدسي و غيبي قرآن مجيد است که درباره ي آن نسنجيده و بي تحقيق عميق، نمي توان و نبايد سخن گفت. و چه بسا نتيجه ي هر تحقيق آزادي را نتوان آزادانه به قرآن کريم اطلاق کرد. به عنوان مثال اگر نقد روان شناسانه و روانکاوانه اعتبار و اتقان علمي هم داشته باشد، فرهنگ مسلماني اجازه نمي دهد که آن را درباره ي قرآن مجيد بکار گيرند. سوم مسأله احتياط علمي است که در کارهاي قرآن پژوهي به شيوه ي مضاعف بايد اعمال گردد. يعني في المثل با همان سيرت و ساني که حافظ پژوهي       مي کنيم، نمي توانيم قرآن پژوهي کنيم.(خرمشاهی، کلمات فارسی در قرآن مجید، سایت راسخون).

از سوی دیگر در همه دوران از گذشته تاکنون علت هایی موجب نزدیکی و تماس فرهنگ ها و در نتیجه    زبان ها با یکدیگر شده است که از آن جمله می توان به سلطه سیاسی، داد و ستد بازرگانی، مهاجرت، کسب دانش، جهانگردی، تفریح و… اشاره کرد. باتوجه به این علل، التقاط زبان ها ومساله ورود واژه ای اززبانی به زبان دیگر را در مورد قرآن باید با تامل بیشتری مورد بررسی قرار داد.

دانشمندان درباره وجود واژگان دخيل در قرآن اختلاف‏نظر دارند. گروهي مانند شافعي، همچنين لغت‏شناس معروف، ابوعبيده معمربن مثني، مفسّر، فقيه و مورخ بزرگ طبري، لغت‏شناس نامي،  احمدبن فارس، فقيه اشعري باقلاني ، متكلّم و مفسّر اشعري،  فخر رازي و از معاصران احمد شاكر، عبدالوهاب عزام، عبدالعال سالم مكرم و … از مخالفان وجود چنين واژه‏هايي مي‏باشند. در مقابل، عده‏اي آن را پذيرفته‏اند و دسته سوم به نحوي درصدد جمع بين دو قول برآمده‏اند كه در اينجا به بررسي دلايل هر گروه مي‏پردازيم.

دلايل مخالفان وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن

1. وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن مخالف آياتي است كه قرآن را صريحا عربي معرفي مي‏نمايد. مانند آيات: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا»(يوسف: 2)، «وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا» (طه: 113)، «قُرانا عَرَبِيّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ» (زمر: 28) و «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْانا أَعْجَمِيّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ.»(فصلت: 44)  (نيز ر.ك. فصلت: 3 / شورى: 7 / زخرف: 3). ابوعبيده برای رد این نظر، با استناد به آيه ی 2 سوره «يوسف» گفته است: ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید. »)فولادوند، 1385، ص 235 (.

پاسخ: پرواضح است كه وجود كلمات غيرعربي اندك در قرآن، آن را از عربي بودن خارج نمي‏كند، همان‏گونه كه اگر در قصيده‏اي فارسي، كلمه‏اي عربي باشد به فارسي‏بودن آن ضرر نمي‏زند.( زركشى، 1391، ص 383).

2. اگر در قرآن واژه غيرعربي وجود داشت، عرب‏ها و مخالفان قرآن كه از آوردن مانندي براي آن درمانده بودند، آن را دستاويزي براي ناتواني‏شان قرار مي‏دادند. (زركشى،1391، ص 387 / سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147).

پاسخ: اين دليل نيز كامل نيست؛ زيرا تحدّي قرآن به تك‏تك كلمات نيست، بلكه خداوند در قرآن به ده سوره، بلكه به يك سوره نيز تحدّي نموده است و قطعا در قرآن سوره‏هاي كاملي كه هيچ واژه غيرعربي در آن نباشد فراوان است و اگر عرب‏ها در خود چنين تواني را مي‏ديدند، همانند آن سوره‏ها را مي‏آوردند. علاوه بر اين، خواهد آمد كه اين واژه‏ها هرچند داراي ريشه غيرعربي بوده‏اند، ولي به مرور در زبان عربي به كار رفته و جزء اين زبان شده بودند. (حسيني‏زاده، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن، مجله معرفت، شماره136).

3. زبان عربي بسيار گسترده بود و تنها پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وسلم بر همه لغات آن احاطه كامل داشتند. ابن عباس با وسعت دانشش، مي‏گويد: معناي واژه «فاطر» را نمي‏دانستم. (محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 7، ص 211).

بنابراين، اگرگروهی برخي واژه‏ها را غيرعربي معرفي كرده‏اند به دليل ناآگاهي آنهاست و آن الفاظي كه ادعا شده غيرعربي است در حقيقت عربي‏اند، ولي چون معناي آنها بر برخي بزرگان تفسير مخفي بوده آنها را غيرعربي پنداشته‏اند. (زركشى، 1391، ص 387 /  سيوطى، 1390، ص 289).

حتي ممكن است واژگاني كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است، نخست زبان عربي آنها را به كار برده باشد و سپس زبان‏هاي ديگر از آن وام گرفته‏اند. غناي زبان عربي تا آن حد است كه گاهي در مقابل يك معنا بيش از صد واژه وجود دارد و تمام واژه‏هايي كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است و سيوطي در الاتقان آورده است، اندكي بيش از يك‏صد واژه است. معقول نيست قرآن، كه بنا به نقلي بيش از 77 هزار و بنا به بعضي نقل‏ها 437 هزار واژه دارد، براي يك‏صد واژه، دست به زبان‏هاي‏ديگر دراز كرده باشد.(حسيني‏زاده، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن، مجله معرفت، شماره136).

پاسخ: بر فرض، ادعاي اوسعيت زبان عربي پذيرفته شود، اينكه واژه‏هاي يادشده ابتدا در زبان عربي به كار گرفته شده است و از اين زبان وارد زبان‏هاي ديگر شده است، ادعايي است كه دليلي بر اثبات آن نيست. شواهد تاريخي نشان مي‏دهد، عرب‏زبانان با اقوام غيرعرب اطراف خود ارتباطات تجاري و فرهنگي و اجتماعي داشتند و هر زباني هرچند بسيار غني و ريشه‏دار باشد در هنگام تماس با زبان‏ها، اقوام و ملل ديگر با گفت ‏وگو درباره مطلب يا موضوعي كه مخصوص آنان مي‏باشد، چاره‏اي جز به كار بردن واژه‏هاي مخصوص آنان ندارد. هرچه ارتباطات بيشتر باشد واژه‏هايي از اين دست بيشتر خواهد بود. اين مدّعا دست‏كم در مورد اسامي افراد و اشيا، غيرقابل انكار است. اسامي افراد مانند: فرعون، اسرائيل، اسماعيل، الياس و نام‏هاي اشيا مانند: زنجبيل، كافور، ياقوت، استبرق، سجل‏وقسطاس‏كه ‏به‏ طورحتم‏غيرعربي‏بوده‏اند.( ابومغلى سميع، فى القرآن من كل لسان، ص 55).

امروزه در نتيجه بررسي‏هاي دانش‏هايي همچون زبان‏شناسي، جامعه‏شناسي زبان و روان‏شناسي زبان، در مورد چگونگي برخورد زبان‏ها و اصول تداخل‏هاي آوايي، صرفي، دستوري، واژگاني و معنايي زبان‏ها در يكديگر اطلاعات بيشتري در دست است. وارد شدن واژه‏ها و عناصر يك زبان به زبان ديگر، نتيجه برخورد آن زبان‏ها با يكديگر است و برخورد زبان‏ها جزيي از برخورد فرهنگ‏هاست. هر جا داد و ستد فرهنگي باشد، داد و گرفت زباني و واژگاني نيز در كار است. (جفرى، 1386، ص 6).

هيچ زباني نيست كه از زبان‏هاي مجاورش كه با آنها داد و ستد بازرگاني، فرهنگي و اجتماعي داشته است، تأثير نپذيرفته يا بر آنها تأثير نگذاشته باشد. نكته مهم اينجاست زبان‏هايي كه ريشه در فرهنگ‏هاي بومي دارند و ادبياتي غني به وجود آورده‏اند، نه تنها از اين داد و ستد آسيب نمي‏بينند، بلكه غني‏تر و پربارتر مي‏شوند (همان، ص10).

فرايند وام‏گيري زبان‏ها چيز تازه‏اي نيست و تنها زباني از اين فرايند بركنار است كه به طور كلي، محصور و منزوي از همه ارتباطات اجتماعي و فرهنگي و مستغني از همه حوايج و نيازها باشد، كه البته چنين زباني در حكم نيست در جهان است. (پرويز ناتل خانلرى، زبان‏شناسى و زبان فارسى، ص 111ـ112).

تا آنجا كه تحقيقات زبان‏شناسي نشان مي‏دهد همه زبان‏ها از جنبه واژگاني آميخته‏اند، حتي ادعا شده است در برخي زبان‏ها، درصد واژگان دخيل از واژه‏هاي بومي بيشتر است. ( ر.ك. آرتور جفرى، واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ص 11ـ12).

3. در توجيه رواياتي كه در غيرعربي بودن بعضي از لغات قرآن گزارش شده است، بايد گفت: اين موارد از باب اتفاق‏اللغات است؛ يعني به صورت اتفاقي عرب‏ها و غير عرب‏ها در بعضي واژه‏ها داراي لفظ واحد و مشترك شده‏اند، بدون آنكه از يكديگر وام گرفته باشند. دليلي نداريم اصل اين واژه‏هايي كه در فارسي و عربي مشترك هستند، از عربي يا فارسي بوده باشد. (ر.ك. محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 1، ص 20ـ24 / ابن قتيبه، غريب الحديث، ج 2، ص 89 / عبدالرحمن‏بن محمّدبن جوزى، زادالمسير، ج 6، ص 345).

پاسخ: بسيار بعيد است در دو زبان واژگاني در اين حد، به طور اتفاقي در يك معنا به كار برده شود، بدون آنكه يكي از آنها از ديگري گرفته باشد؛ هرچند وقوع توافقات لغوي به طور محدود و اندك امكان دارد.) عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51(.

دلايل باورمندان به وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن

در مقابل گروه نخست كساني معتقد به وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن مي‏باشند. سیوطی در کتاب المهذّب 140 واژه قرآنی را معرب؛ یعنی غیر عربی الاصل که سپس عربی شده، شمرده است. نمونه ای از این الفاظ عبارتند از:

اباریق:

«بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ» (واقعه /18)

به معنای کوزه‌ها، ظروف سفالی دسته‌دار و با لوله برای آب.

واژه “ابریق” در پارسی نیز زیر نام یک واژه تازی به‌کار می‌رود؛ چنان‌که خیام می‌گوید:

ابریق مى مرا شکستى ربّى

بر من در عیش من ببستى ربّى

الاریکه:

به معنای تخت که جمع آن به صورت «الارائک» 5 بار در قرآن آمده است؛ از جمله «مُتَّکِئینَ فیها عَلَى اْلأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا» (کهف /31)

بعضی از لغت‌شناسان از جمله جفری قائل به اصلیت ایرانی آن است.

استبرق:

به معنای دیبای حریر، 4 بار در قرآن به کار رفته است؛ از جمله « وَ یلْبَسُونَ ثِیابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ» (کهف /31)

سیوطی، جفری و استاد خرمشاهی آن را فارسی می‌دانند. مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان می‌گوید: واژه «استبرق» فارسی است و اصل آن «استبره» می‌باشد.

4.      زمهریر، به معنای شدت سرما

این کلمه در سوره انسان آمده است: «مُتَّکِئینَ فیها عَلَى اْلأَرائِکِ لا یرَوْنَ فیها شَمْسًا وَ لا زَمْهَریرًا» (إنسان/13)
زمهریر مرکب از زم به معنای سرما و هریر به معنای موجب است و قسمت اول آن یعنی زم در بسیاری از کلمات فارسی به کار رفته است؛ مثل زمستان.

علاوه بر گروهي از مفسّران نخستين، برخي از معاصران نيز به وجود واژگان دخيل در قرآن باور دارند؛ مانند: راغب اصفهاني، زمخشري، جواليقي، جويني، ابن نقيب و… . اين گروه براي ديدگاه خويش دلايلي آورده‏اند كه مهم‏ترين آنها عبارت است از:

1. نحويان اتفاق نظر دارند علت غيرمنصرف بودن واژه‏هايي مانند ابراهيم و اسماعيل و… غيرعربي بودن آنهاست. بنابراين، در وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن ترديدي نيست.

پاسخ: اولاً نحويان به خبر اهل لغت اعتماد كرده‏اند و خود متخصص در اين زمينه نيستند؛ ثانيا در غيرعربي بودن نام‏هاي خاص اختلافي نيست و نام‏هاي خاص از محل بحث بيرون است. گرچه ممكن است گفته شود وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن، شاهد بر وجود الفاظ ديگر غيرعربي در قرآن است. (سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289 / محمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 12، ص 174) .

اما بايد بين نام‏هاي خاص و ديگر واژه‏ها فرق گذاشت؛ زيرا طبيعي است وقتي قرآن از داستان‏هاي انبيا و اقوام پيشين سخن مي‏گويد، از آنها با همان نام‏هايي كه در زمان و زبان خودشان از آنها ياد مي‏شده است، ياد كند.

2. روايتي دلالت دارد كه در قرآن لفظ‏هايي از هر زبان وجود دارد. (سيوطى، ج 1، ص 289).

حكمت وجود اين الفاظ اين است كه قرآن كريم دربردارنده علوم اولين و آخرين و هر خبري است. از اين‏رو، بايد در قرآن به انواع زبان‏ها و لهجه‏ها اشاره شود و به همين جهت از هر زباني روان‏ترين و سبك‏ترين واژه كه كاربردش نزد عرب بيشتر است، در قرآن آمده است. اين‏از امتيازات قرآن است. (همان).

پاسخ: اولاً روايت فوق موقوف است و از معصوم گزارش نشده است و با آن نمي‏توان وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن را اثبات كرد؛ ثانيا وجود واژه‏هايي نامأنوس از زبان‏هاي ديگر امتيازي براي قرآن به شمار نمي‏آيد؛ ثالثا پذيرش چنين ادعايي با عربي‏بودن قرآن كه در آيات متعددي بر آن تصريح شده است سازگار نيست. البته اين سخن شامل واژه‏هايي كه قبل از نزول قرآن، عربي شده و استعمال آن در زبان قوم عرب رايج بوده است، نمي‏شود.

3. خداوند، پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را به سوي همه اقوام و امت‏ها فرستاده است و هر پيامبري را به زبان قومش مي‏فرستاده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (ابراهيم، 4). بنابراين، بايد در قرآن از واژگان هر زباني بيايد، هر چند زبان اصلي آن عربي مي‏باشد.

پاسخ: اولاً مراد از قوم در اين آيه مخاطبان نخستين پيامبر است كه از ميان آنها مبعوث شده است؛ ثانيا غير از پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله، پيامبران ديگري نيز مانند حضرت موسي و عيسي عليهماالسلام دينشان جهاني بوده است، پس بايد در كتاب‏هاي آسماني آنان نيز از همه زبان‏ها باشد، در حالي كه چنين ادعايي نشده است.

جمع بين دو ديدگاه

به نظر مي‏رسد چنان‏كه ابوعبيده قاسم بن سلام باور دارد، دو ديدگاه پيشين با هم قابل جمعند. به اين بيان كه واژگانِ همانند، ميان قرآن و زبان‏هاي بيگانه را مي‏توان با توجه به اصل و ريشه آنها، بيگانه به شمار آورد، اما هنگامي كه به عرب‏ها رسيده است با حذف يا تغيير حروف و يا تخفيف آنچه سنگين و دشوار بود، آنها را تغيير داده و به صورت واژه‏هاي عربي درآوردند. سپس اين واژه‏ها را در اشعار و محاوراتشان به كار بردند. در نتيجه، به صورت واژه‏هاي عربي درآمدند و در زمان نزول قرآن در قرآن به كار رفتند. توضيح اينكه، عرب‏هاي اصيل ـ كه قرآن به زبان آنها نازل شده است ـ براي تجارت و غير آن به شام و حبشه و حيره سفر مي‏كردند و با ديگر اقوام و زبان‏ها نشست و برخاست داشتند و با آنها به نوعي ارتباط يافتند و واژه‏هاي بيگانه را وام گرفته و با تغييراتي آن ها را جزء زبان خود كردند، به گونه‏اي كه رنگ عربي خالص يافتند. در چنين وضعي قرآن آنها را به كار گرفت. (عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51).

در قرآن کریم نیز که به زبان عر بی مبین نازل شده است، به طور طبیعی از واژه های دخیل و معرب که پیش از نزول در میان مردم رایج بوده، استفاده شده است؛ افزون بر این، از آنجا که قرآن از ملتهای پیشین و اقوام غیر عرب و فرهنگ و حوادث مربوط به آنان سخن به میان آورده، برخی واژه های ویژه آن ملتها و دست کم پاره ای از اعلام و اصطلاحات ویژه آنان را در بیان مطالب مربوط به آنها به کار گرفته است. (رجبی، 1391 ، ص 71).

پس اين واژه‏ها عربي هستند و اگر شخصي عربي معناي آن را نداند، جهل او مانند جهل به واژه‏هاي اصيل ديگر لهجه‏هاي عربي است. بنابراين، نظر كساني كه گفته‏اند اين الفاظ عربي است درست است، همان‏گونه كه نظر كساني كه گفته‏اند غيرعربي است نيز صحيح است.  اين ديدگاه، ديدگاهي واقع‏گرا و صحيح است و انديشمنداني مانند ابن عطيه، ابن جوزي، ثعالبي و جمعي ديگرآن را پذيرفته‏اند. (حسيني‏زاده ، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن).

وام گیری قرآن كریم از زبانهای دیگر، نه به این معنی است كه خود چیزی برای گفتن نداشته، و نه به معنای التقاط و آمیختگی زبانی می باشد؛ بلكه به معنای این است كه قرآن بهترین واژگان هر زبان را كه مناسب برای القای مفاهیم ربّانی خود دیده چونان ظرف و پیمانه ای برای ریختن مظروف معنوی كلمه به كار گرفته و با همه این به گزینی ها باز می بینیم كه این ظرف واژگان، ظرفیت دلپذیری را برای حفظ و نگهداری مفاهیم وحی در بسیاری از موارد دارا نیست. (ربیعی آستانه، قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی).

واژگان دخيل و اعجاز قرآن

برخي از صاحب‏نظران، استعمال واژه‏هاي دخيل در قرآن را مانند ساير واژه‏ها در نهايت فصاحت و بلاغت شمرده و وجود اين واژگان را از وجوه اعجاز قرآن كريم مي‏دانند؛(سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147) مثلاً، كاربرد واژه‏هاي غيرعربي مانند استبرق در قرآن كريم، نشانه فصاحت بلند اين كتاب آسماني است؛ زيرا واژه ديگري يافت نمي‏شود كه هم‏تراز آن در فصاحت بوده و همانند آن در ميان كلمات ديگر نقش ايفا كند. (ر.ك: سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289).

به كارگیری واژگان بیگانه در قرآن به هیچ وجه از اصالت زبان عربی نمی كاهد و منافاتی نیز با آن ندارد؛ زیرا قرآن به زبان رایج قوم عرب كه خود از تأثیرات و تأثرات زبانهای دیگر اقوام بركنار نبوده، سخن گفته است و نكته مهم تر اینكه قرآن در این اخذ و اقتباس مانند یك مهندس و معمار عمل كرده؛ یعنی از مصالح موجود و به میراث مانده بناهای زبانی ملل گذشته به نفع فرهنگ مطلوب وام گیری كرده و بهترین نتایج را نیز از این وام گیری به دست آورده است. (ربیعی آستانه،  قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی).

افزون بر اين، وجود واژگان دخيل در قرآن كريم مي‏تواند بر جنبه جهاني بودن قرآن كريم، اين معجزه جاويد محمّدي، مؤثر افتد. ( سيد على‏محمّد بلاسى، المعرب فى القرآن‏الكريم، ص 380).

نتيجه گيري

از مطالب بيان شده نتايج ذيل حاصل مي‏شود:

1. در قرآن كريم واژگان دخيل و غيرعربي وجود دارد، ولي اين واژگان پيش از كاربرد در قرآن كريم، وارد عربي شده و با تغييراتي در اين زبان استعمال شده است.

2. وجود واژگان غيرعربي در قرآن كريم با نزول آن به زبان عربي ناسازگاري ندارد.

3. همانندی برخي از واژگان قرآن كريم با بعضي كتاب‏هاي وحياني به جهت يكي بودن سرچشمه آنهاست.

4. ورود واژگان از زبان‏هاي ديگر در قرآن كريم مي‏تواند به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت ياري رساند و در نقش‏آفريني قرآن كريم در بُعد جهاني خود مؤثر باشد.

5- وجود واژگان معرب در قرآن نه تنها مخل فصاحت و بلاغت آن نیست بلکه موجب فصاحت بیشتر و یکی از جنبه های اعجاز آن است.

شایان ذکر است بررسی این نکته که واژه های دخیل در قرآن چه واژه هایی هستند و آیا همه ی آنها پیش از نزول، به زبان عربی راه یافته و به صورت کلمه های عربی درآمده اند، یا آنکه پاره ای از آنها برای نخستین بار در قرآن به کار گرفته شده اند، مجال دیگری می طلبد.

فهرست منابع :

*           قرآن کریم

*          کتابها :

1)    بابایی، علی اکبر؛ عزیزی کیا، غلامعلی؛ روحانی راد، مجتبی (1388) ، روش شناسی تفسیر قرآن ، (چاپ چهارم)، قم، اداره نشر و ویرایش پژوهشگاه

2)    جفری، آرتور (1386)، المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب (واژه های دخیل در قرآن مجید) ، (چاپ دوم)، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، انتشارات توس

3)    رجبی ، محمود (1391)، روش تفسیر قرآن، (چاپ ششم)، ویراست دوم ، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

4)    زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، (1391)، البرهان فی علوم القرآن، ج1، (چاپ اول)، ترجمه حسین صابری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

5)    سیوطی، جلال الدین، (1390)، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، (چاپ پنجم) ، ترجمه سید محمود طیب حسینی (دشتی)، قم، انتشارات دانشکده اصول الدین.

6)    فولادوند، مهدی، (1385)، ترجمه قرآن کریم، (چاپ ششم)، قم، دارالقرآن کریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی

v     مقالات:

1)      حسینی زاده، عبدالرسول، (1388)، پژوهشی در واژگان دخیل در قرآن ، مجله معرفت، شماره 136

2)      خرمشاهی، بهاالدین، (1389)، کلمات فارسی در قرآن مجید ، تهران، چاپ چهارم، انتشارات علمی و فرهنگی، برگرفته از سایت راسخون

3)     ربیعی آستانه، مسعود، قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی، (به نقل از:

( http://www.quran-p.com/index.php/page,articleView/articleID,344

 

کارگاه مهارت افزایی

 روز  شنبه 19/4/95 از ساعت 13-9 کارگاه مهارت افزایی  با عنوان « نقش اصول فقه در تفسیر قرآن»  با حضور آقای انصاری تبار در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن فاطمة الزهرا (سلام الله) برگزار شد و طلاب به اهمیت و جایگاهی که اصول فقه در تفسیر قرآن دارد و اینکه چرا باید اصول و قواعد ان را به خوبی فرا گرفت، آشنا شدند.

میلاد کریم اهل بیت

میلاد کریم اهل بیت

برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی میکنی، و برای آخرتت به گونه ای کارکن که گویا فردا خواهی مُرد،

و اگر عزّتی بدون بستگان و شکوهی بدون سلطنت خواهی،
از معصیت و نافرمانی خدا به طاعت خداوند عزّوجلَّ درآی.

بحار الانوارج 44، ص 139

ماه رمضان ، ماه میهمانی خدا

ماه رمضاه ، ماه میهمانی خدا بر همه مسلملنهن مبارک باد.

فاطمه دردانه ی هستی


فرارسیدن ایام شهادت مظلومانه منصوره  ی فردوس،


کوثر کتاب خداو ام ابیهای رسول الله بر همه دلسوختگانش تسلیت باد .


 

“فکر فاطمه” يعني هر که مي‌خواهي باش، ابابکر باشي يا غير ابابکر، اگر علي علیه السلام حاکم نباشد، همه چيز از دست رفته‌است،

آري همه چيز، هر چند به ظاهر به فتوحاتي بزرگ دست يابيم،


چون با حذف علي علیه السلام از صحنه ی حكومت، راه انسان‌ها به سوي آسمان ، بسته می شود،به هيچ‌چيز دست نخواهیم یافت .

 

 
پیامبر خداصلی الله علیه وآله در مورد فاطمه‌زهراسلام الله علیها فرمود:


“فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذاني، وَ مَنْ آذاني فَقَدْ آذَي اللهَ”


يعني هر كس او را آزار دهد، مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد،خدا را آزار داده است.


                                          واین یعنی فاطمه سلام الله علیها میزان است

چراكه او ملاك رضايت خدا و رسول خدا است و چنين كسي به حاكميت ابابكر اعتراض مي‌كند و اين اعتراض يك

فرهنگ است تا همه بدانند آن‌كسي كه ملاك رضايت خدا و رسول خدا است، به حاكميت غير حاكميت امام

معصوم راضي نيست. ائمة ما يک حرف داشتند، و آن اين‌ که بايد حق حاکم باشد، حق هم در قلب معصوم است.

 

 

 

دهه فجر انقلاب اسلامی

شهید آيت‌الله محمدباقر صدر:


از انديشمندان بزرگ جهان اسلام جمله‌اي معروف دارد كه اوج مراتب معنوي رهبر نهضت اسلامي را نشان مي‌دهد:

ذوب شويد در امام خميني همچنان كه او در اسلام
ذوب شده است.


هشدار های امام خامنه ای در باره انتخابات آینده


سه هشدار که حاصل بررسی ۴۲ تا ازبیانات رهبر انقلاب اسلامی در دو سال‌ اخیر با محور قراردادن برجام و پس از برجام است؛ نشان می‌دهد که ایشان درباره سه موضوع مهم انتخابات اخیر هشدار داده‌اند و از آن اظهار نگرانی کرده‌اند.

این سه موضوع عبارتند از:
ورودعناصرنفوذی به مجلس شورای اسلامی ومجلس خبرگان:
“آمریکایی‌ها به این انتخابات چشم طمع دوخته‌اند.” آن‌ها می‌خواهند “عنصر نفوذی را وارد مجلس کنند.” آن وقت آن عنصر “مثل موریانه از داخل میجَود و پایه‌ها را سست میکند” تا در ایران تغییرات مورد نظردشمن انجام بشود.
ارائه‌ی فهرست انتخاباتی با مقاصد فاسد و غیرانقلابی:
جریان غرب‌گرا و جریان نفوذی در این انتخابات حضور پیدا می‌کنند. آن‌ها با “مقاصد فاسد و غیر انقلابی، فهرست انتخاباتی پیشنهاد خواهند داد.” راه نفوذ اینگونه بازخواهد شد.
مأیوس کردن مردم از انتخابات:
برخی با گفتن حرف‌های مختلف “مردم را از انتخابات مأیوس” می‌کنند. گفتن مداوم و پرتکرار حرف‌هایی مانند انتخابات آزاد، تخلف گسترده، تقلب و… تلاش عده‌ای است تا ذهن مردم نسبت به انتخابات مخدوش شود. مردم حضورشان در انتخابات برای کشور امنیت، در بین دوستانش اعتبار و در بین دشمنانش ابهت خواهد آورد.

رهبر انقلاب اسلامی در مقابل این سه جریان،
چند توصیه مهم به آحاد مردم کردند:

یک: با روشنگری و بدون تهمت زدن، بدون مصداق معیّن کردن اذهان به موضوع نفوذ، روشن شود. ۱۳۹۴/۱۰/۱۴

دو: درست انتخاب‌کردن وظیفه و تکلیف مردم است. اعتماد به فهرستی که آدمهای متدیّن و مؤمن و انقلابی معرفی کرده‌اند راهی برای انجام این تکلیف است. ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

سه: همه مردم در انتخابات شرکت کنند. حضور همه مردم چه آن‌هایی که «نظام را قبول ندارند» اما کشور و اعتبار آن برایشان مهم است و چه آن‌هایی که «ممکن است رهبری را قبول نداشته باشند» اما به نظام جمهوری اسلامی علاقمند هستند؛ برای اسلام، نظام و ملت آبرو خواهد بود. ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

این همان دستورالعملی است که باعث می‌شود هم «انقلاب ماندگار شود» و هم خداوند در دل‌های ملت «سکینه و آرامش» بنشاند.

(روش شناسی ترجمه قرآن کریم2 (اعظم مختاری)

[آیه 22 سوره مبارکه غا فر]

((ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كاَنَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُواْ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ  إِنَّهُ قَوِىٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ))

ترجمه لغات مشکل :

الإتيان: آمدن                  (صحاح)

الإِتْيان: آمدن                 (لسان العرب)

الإتيان: آمدن بسهولت       (مفردات راغب)

الإتيان: آمدن بسهولت وبه جریان طبیعی،خواه استعمال شوددرلازم یا متعدی،مجرد یامزید،خواه باشدآمدن درزمان ومکان،خواه فاعل یامفعول محسوس یامعقول باشد0پس خصوصیات آمدن مختلف است به حسب اختلاف مواردش                           (التحقیق)

بیّین:        بمعنى دليل روشن و آيات واضح‏اند.                                                                 (قاموس قرآن)

بیّین:        کشف وواضح کردن                                                                                        (مصباح)

بیّین:         الدلالة الواضحة عقلية كانت أو محسوسة                                                           (مفردات راغب)

بیّین:       کشف وواضح کردن بعدابهام واجمال بواسطه جداکردن                                     (التحقیق)

قوىّ: نيرومند و آن از اسماء حسنى است‏                                                                           (قاموس قرآن)

قوىّ:  گاهی استعمال میشود درمعنی قدرت،گاهی برای آماده شدن موجوددرچیزی           (مفردات راغب)      قوىّ:آنچه بواسطه ا امکان دارد حیوان راازکاری،و اومبدا فعل است،برای او مراتبی درشدت وضعف است،نیست                     بمعنی شدید که مقابله کند او راضعیف0                                                                           (التحقیق)

العِقَاب‏:اختصاص داردبه عذاب                                                                                        (مفردات راغب)

العِقَاب‏ :   عقاب، عقوبت، معاقبه مخصوص بعذاب‏اند                                                       (قاموس قرآن)

العِقَاب‏:جزاداده میشود شخص به آنچه انجام داده ازبدی                                                   (لسان العرب)

كفر: ردوعدم اعتنا به چیزی                                                                                             (التحقیق)

كفر: ستروپوشاندن                                                                                                         (مقاییس اللغه)

كفر :در لغت بمعنى پوشاندن شى‏ء است‏                                                                          (قاموس قرآن) كفر:درشريعت عبارت است  از انكارآنچه خدا معرفت آنرا واجب كرده از قبيل وحدانيّت و عدل خدا و معرفت پيغمبرش وآنچه پيغمبرآورده  از اركان دين هركه يكى از اينهارا انكار كند كافر است‏                (مجمع البحرین)

كفر:كافردرعرف دين بكسى گفته ميشودكه وحدانيّت،نبوت، شريعت يا هر سه را انكار كند       (مفردات راغب)

ترکیب:

ذلك: مبتدأ ومحلامرفوع و اشاره برای أخذ ، الباء: حرف جربرای سببيت، بانهّم : جارومجرورمتعلق به فعل عام محذوف ظرف مستقرخبرذلک ومحلامرفوع،کانت تاتیهم:هی: مستتراسم کانت محلامرفوع، جملة تأتيهم: خبر كانت محلامنصوب،رُسُلُ: فاعل تاتیهم، بالبينات: جارومجرورمتعلق به فعل خاص مذکور مقدم تاتیهم ظرف لغو، فكفروا: عطف برتأتيهم،فأخذهم اللّه: عطف برفكفرواإِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ:ضمیره اسم انَّ ومحلا منصوب،

قويُّ: خبرأول، شديدُ : خبردوم،العقابِ: مضاف الیه ومجرور،جمله: علت برای اخذ .

ترجمه آقایان :

مشکینی: آن (مؤاخذه) بدين خاطر بود كه فرستادگانشان بر آنها همواره دلايل روشن (توحيد و نبوت خود) را مى‏آوردند ولى آنها كفر ورزيدند، پس خدا آنها را به عذاب بگرفت، همانا او مقتدر و سخت‏كيفر است.(22)

انصاریان: اين [كيفر دردناك‏]براى اين بودكه پيامبرانشان همواره دلايل روشن براى آنان مى‏آوردند وآنان[از روى تكبّروعناد] كفر مى‏ورزيدند،پس خدا هم همه آنان را[به عذابى سخت‏] گرفت زيرا او توانا و سخت كيفر است (22)

مکارم : اين براى آن بود كه پيامبرانشان پيوسته با دلايل روشن به سراغشان مى‏آمدند، ولى آنها انكار مى‏كردند خداوند هم آنان را گرفت (و كيفر داد) كه او قوىّ و مجازاتش شديد است! (22)

موسوی همدانی : اين بدان جهت بود كه رسولانشان به سويشان مى‏آمدند و آياتى روشن مى‏آوردند ولى كفر مى‏ورزيدند خدا هم ايشان را بگرفت كه خدا قوى و شديد العقاب است (22).

فولادوند: اين[كيفر] ازآن روى بودكه پيامبرانشان دلايل آشكاربرايشان مى‏آوردندولى[آنها] انكار مى‏كردند.پس خدا[گريبان‏]آنها راگرفت،زيرا او نيرومند سخت‏كيفراست.(22)

مفترقات :

1:آقایان  مکارم وفولادوندکلمه کفروا: رادرمعنای)انکارمیکردند(آورده اندکه بامعنی لغوی کلمه سازگارتر است    ولی بقیه مترجمین درمعنای )کفرورزیدند( آورده اند .2: أنّ: درجمله (بِأَنَّهُمْ كاَنَت تَّأْتِيهِمْ ….)حرف تاکید است که هیچکدام ازآقایان این معنا رادر ترجمه خود بطور کامل لحاظ نکرده اند فقط آقایان مشکینی وانصاریان باآوردن (همواره) تا حدودی تاکید را رسانده اند وآقای مکارم هم باآوردن (پیوسته) کمی به حالت تاکید اشاره کرده اند .     3: فاء : در(فأخذهم) حرف عطف است آقایان مشکینی، انصاریان وفولادوند درمعنای (پس) آورده اند یعنی بمعنی نتیجه گرفتن آورده اندوآقایان مکارم وفولادوند آنراترجمه نکرده اند . 4 : آقایان انصاریان وفولادوند (علت بودن) جمله إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقاب : رابرای أخذهُمُ الله درترجمه خودبیان کرده اندولی بقیه مترجمین (علت بودن) این جمله رادرترجمه خودنرسانده اند .  5: إنَّ: آقای مشکینی تاکید درإنَّ را بامعنای (همانا) تا حدودی رسانده اند ولی بقیه مترجمین آنرانیاورده اند .

متشابهات :

درغیر از مفترقات دربقیه موارد با هم شبیهند مثلاً همه باءسببیت دربأنَّهم را درترجمه خودلحاظ کرده اند

نکته:

به نظرمن ازمیان این تراجم ،ترجمه آقای فولادوندبهتراست زیرادونکته درمفترقات راتوجه کرده است

ترجمه پیشنهادی :

آن بدین سبب بودكه پيا مبرا نشان همواره دلايل روشن براى آنان مى‏آوردند ولى آنها انكاركردند و خداآنهارا (به عذاب)گرفت،(چراکه) خدا قطعاً قوىّ و مجازاتش شديد است  .

[آیه 24و23 سوره مبارکه غا فر]

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسىَ‏ بَِايَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِينٍ)

(إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ)

ترجمه لغات مشکل:

سلطان: دليل و غلبه كه عبارت اخراى تسلّط است     (قاموس قرآن)

سلطان: اجراکندچیزی راباقیداینکه قراردهدآنراحامل برای کاری وملازمه این مفهوم تحرک وسیراست اگرچه                             معنوی باشد                                                              (التحقیق)

ترکیب:

الواو:استینافیهاللام: واقع شده درجواب قسم، قد: حرف تحقيق،أَرْسَلْ: فعل ماضی،نا:فاعل ومحلامرفوع، مُوسى‏:

مفعول به وتقدیرامنصوب،بِآياتِ:  جارومجرور متعلق به فعل خاص مذکورأرسلنا ظرف لغو،سُلْطان:عطف برآياتنا،

مُبِين: صفت ومجرور،  جملة أرسلنا : جواب قسم محل اعراب ندارد،  إِلى‏ فِرْعَوْنَ: جار و مجرور متعلق به فعل خاص مذکورأرسلنا ظرف لغو، وَ هامانَ وَقارُونَ : عطف برفرعون، فَقالُوا : حرف عطف وفعل ماضی، واو: فاعل ومحلامرفوع، ساحِرٌ: خبربرای مبتدا محذوف ،کَذَّابٌ: خبردوم

ترجمه آقایان :

مشکینی: و به تحقيق ما موسى را با آيات خود و برهانى آشكار و روشنگر فرستاديم(23)

به سوى فرعون (طاغوت قبطيان) و هامان (وزير او) و قارون (زراندوز طاغى بنى اسرائيل) پس گفتند: (اين مرد) جادوگرى است بس دروغ‏پرداز(24)

انصاریان: و به راستى موسى را با معجزات خود و برهانى آشكار فرستاديم، (23)

به سوى فرعون و هامان و قارون، ولى [آنان‏] گفتند: جادوگرى بسيار دروغگوست! (24)

مکارم :  ما موسى را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم … (23)

بسوى فرعون و هامان و قارون ولى آنها گفتند: «او ساحرى بسيار دروغگو است!» (24)

موسوی همدانی : همين ما بوديم كه فرستاديم موسى را با آيات خود و سلطانى مبين (23).

به سوى فرعون و هامان و قارون پس گفتند: وى ساحرى است دروغپرداز (24)

فولادوند: و به يقين، موسى را با آيات خود و حجّتى آشكار فرستاديم، (23)

به سوى فرعون و هامان و قارون، [امّا آنان‏] گفتند: «افسونگرى شيّاد است.» (24)

مفترقات :

1:واو:آقایان مشکینی،انصاریان وفولادوند واو را درترجمه خودآورده اندکه آوردن (واو) درابتدای جمله با روح زبان فارسی سازگاری ندارد.  2 : آقایان مشکینی، انصاریان وفولادوند درترجمه خودکلمه قد : بمعنای تحقیق و یقینی  بودن را لحاظ کرده اند ولی آقایان مکارم و موسوی آنرا لحاظ نکرده اند . 3:کلمه سلطان راآقای موسوی ترجمه نکرده خودلغت راآورده ولی بقیه مترجمین ترجمه کرده اند .  4: درآیه(24)کلمه ساحر: راآقای فولادوند به معنی(شیاد) آورده اند ولی بقیه آقایان به معنی( ساحروجادوگر)آورده اند.  5:  کلمه کذّاب : صیغه مبالغه است آقایان مشکینی، انصاریان و مکارم آنرا درترجمه خود لحاظ کرده اند ولی آقایان موسوی وفولادوندآنرا لحاظ نکرده اند .

متشابهات :

درغیر ازمفترقات دربقیه موارد با هم شبیهند

نکته:

دردوآیه23و24 میان ترجمه ها تفاوت زیادی نیست به نظرمن ترجمه آقای انصاریان بهتراست (هم ترجمه (قد) را لحاظ کرده، (ساحر) رادرمعنای خودآورده،صیغه مبالغه بودن (کذّاب) را هم رعایت کرده درمعنای بسیاردروغگو آورده اند .

ترجمه پیشنهادی :

به تحقیق ما موسی را با آیات ودلایل محکم وآشکا ربه سوی فرعون و هامان و قا رون، فرستادیم،آنها گفتند که او ساحری بسیاردروغگوا ست

گرامیداشت هفته پژوهش

گرامیداشت هفته پژوهش

هفته پژوهش

قواعدمتن خوانی (محبوبه قربانی)

 

برای خواندن متی عربی به دانشهای صرف ولغت ونحو نیاز داریم.دانش صرف اعراب ساختار کلمه را مشخّص  می­کند.به عنوان مثال برای خواندن فعل مجهول باید با ساختار فعل مجهول آشنا باشیم.یا برای خواندن فعل امر لازم است،به نحوه­ی ساخته شدن آن آگاهی داشته باشیم.همچنین دانستن اوزان ثلاثی مجرد وثلاثی مزید، ضروری است.اگر ما با وزن کلمه­ی «مباحثه»آشنا نباشیم ممکن است به جای آنکه آنرامُباحَثَة تلفظ کنیم به اشتباه آنرا مُباحِثِة تلفظ کنیم.بنا براین برای خواندن متن عربی محتاج به دانش صرف هستیم.لکن از آنجا که مخاطبان این کتاب با این دانش آشنا هستند و بنای ما به اختصار گویی است،خوانندگان محترمی را که آشنایی لازم با دانش مذکور را ندارند به مطالعه­ی کتب صرفی حواله   می­دهیم.

کسانی که آشنایی مختصری با زبان عربی دارند می­دانند اوزان برخی ازکلمات سماعی است.بنا بر این لازم است به کتاب لغت مراجعه نماییم.به عنوان مثال فعل مضارع معلوم«یشمل»راازلحاظ صرفی می­توان بر وزنهای«یَفعِلُ،یَفعَلُ، یَفعُلُ»خواند.تنها راه برای تعیین وزن «یشمل»مراجعه­ی به کتاب لغت است.وقتی به کتاب لغت مراجعه می­کنیم،می فهمیم «یشمل»بر وزن«یَفْعُلُ»است.بنابراین باید کلمه­ی مذکور، یَشْمُلُ خوانده شود.

درمتن خوانی بیشترین نیاز را به علم نحو داریم.بنابراین ما تمرکز خود را به بیان قواعدنحوی مؤثر درمتن خوانی اختصاص می­دهیم.واز ذکر مباحثی که نفعی در متن خوانی ندارند وصرفاً باعث تطویل می­گردند پرهیز   می­نماییم.به عقیده­ی بنده که این عقیده ناشی از تجربه­ی درتدریس می­باشد،اگر طلبه و دانشجو بر این قواعد مسلّط شوند به راحتی قادر خواهند بود اکثر متون را به طور صحیح بخوانند.

تمهید:

اجزاء متن

هر متنی از دو بخشِ مفردات و جملات تشکیل شده است.

تعریف مفرد:

مراد از مفرد لفظی است که فاقد ترکیب اسنادی باشد.یعنی مفرد در مقابل جمله.

تعریف جمله:

به فعل وفاعل ومبتدا وخبر جمله گفته می­شود.

نکته: به جمله­ای که یصح السکوت عنه باشد کلام اطلاق می­شود.

نسبت جمله وکلام:

بین جمله وکلام نسبت عام و خاص مطلق برقرار است چرا که هر کلامی جمله است لکن هر جمله­ای کلام نیست زیرا جمله اعم از این است که یصح السکوت عنه باشد یا نه مثلاً « ان جائکم فاسق بنبأ» جمله است لکن کلام نیست.

اقسام مفرد:

مفرد بر دو قسم است:

1.صریح مثل :رَّبِّ‏.(بقره،آیه5)، اللَّهُ‏.(بقره،آیه7)، سَمْعِ‏.(بقره،آیه7)، هُوَ‏.(آل عمران،آیه2)، رَسُولٍ‏.(تکویر،آیه19)، الْأَبْرَارَ‏.(انفطار،آیه13).

2.مؤول مثل :

1: أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسَْلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئلَ مُوسىَ‏ مِن قَبْل‏… .(بقره(2)،آیه108)

مفعولٌ به اوّل تُرِيدُونَ(مؤوّل)سؤالَکم

2:… وَ لَيْسَ الْبرُِّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا… .(بقره(2)،آیه189)

خبر لَيْسَ(اتیانُکم)

3: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ… .(بقره(2)،آیه198)

اِبتِغاءُکُم(مؤوّل)خبر لَيْسَ

4: أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تخَْشَعَ قُلُوبهُُمْ لِذِكْرِ الله‏… .(حدید(57)،آیه16)

فاعل مؤوّل لَمْ يَأْنِ(خشوءُ هم)

5: قُلْ أُوحِىَ إِلىَ‏َّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الجِْنّ‏ِ فَقَالُواْ إِنَّا سمَِعْنَا قُرْءَانًا عجََبًا.(جن(72)،آیه1)

نایب فاعل مؤوّل أُوحِىَ (استماعَه)

یاد آوری: مراد از مفرد مؤول، لفظی است که با حروف مصدریه به تأویل مصدر بروند.

مقدّمه:

درس اوّل

آنچه در این درس با آن آشنا می­شویم

ü     تعریف اسم

ü     علائم اسم

ü     تعریف فعل

ü     علائم فعل

ü     تعریف حرف

ü     علامت حرف

نکته: مقصود ما از مفرد کلمه می­باشد.

تعریف کلمه

کلمه لفظی است که برای معنای مفرد وضع شده است.

اقسام کلمه

کلمه بر سه قسم است:

1.اسم

2.فعل

3.حرف

علائم اسم وفعل و حرف:

اولین چیزی که در متن خوانی لازم است این است که تشخیص دهیم کلمه اسم است یا فعل یا حرف.بنا براین ابتدا آنها را تعریف نموده وسپس علائم هر یک را ذکر می نماییم.

تعریف اسم:

اسم کلمه ای است که دارای معنای مستقل است  و وضعاً دلالت بر زمان نمی­کند.مثل: الله

تذکّر:با قید وضعاً اسم فاعل  و اسم مفعول خارج می گردند چرا که آنها وضعاً دلالت بر زمان نمی کنند بلکه از باب این که حدث به نا چار در زمان واقع می­شود دلالت بر زمان می­کنند.

علائم اسم:

اسم دارای اختصاصاتی است که به وسیله­ی علم داشتن به آنها می توانیم اسم را از فعل وحرف تشخیص دهیم. ذیلاً به ذکر آنها می پردازیم.

1-مجرور واقع شدن خواه جر به اضافه باشد یا به حرف جر

مثال مجرورواقع شدن اسم باحرف جر

1: قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاس‏.(ناس(114)،آیه1)

2:مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاس‏.(ناس(114)،آیه4)

3: الَّذِى يُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاس‏.(ناس(114)،آیه5)

1: إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْر.(عصر(103)،آیه2)

2: فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّين‏.(تین(95)،آیه7)

3:فىِ أَدْنىَ الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُون‏.(روم(30)،آیه3)

مجرورواقع شدن اسم بااضافه شدن:

1: وَعْدَ اللَّهِ  لَا يخُْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون‏.(روم(30)،آیه6)

2: …وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ.(آل عمران(3)،آیه11)

3: مَلِكِ النَّاسِ‏ .(ناس(114)،آیه2)

1: إِلَهِ النَّاسِ‏ِ.(ناس(114)،آیه3)

2: قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ الْفَلَقِ.(فلق(113)،آیه1)

3: وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَب.(فلق(113)،آیه3)‏

2-منادا وااقع شدن

مثال: 1: قَالُواْ يَأَيهَُّا الْعَزِيز… .(یوسف(12)،آیه78)

2: قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِِين‏.(یوسف(12)،آیه97)

3: قَالَ يَاقَوْمِ أَ رَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلىَ‏ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبى… .(هود(11)،آیه28)

1: وَ يَاقَوْمِ لَا أَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً … .(هود(11)،آیه29)

2: قَالُواْ يَانُوحُ قَدْ جَدَلْتَنَا فَأَكْثرَْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِين‏ .(هود(11)،آیه32)

3: قَالُواْ يَأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ … .(یوسف(12)،آیه17)

هفته پژوهش

هفته ی پژوهش مبارک باد

قواعدمتن خوانی

 

برای خواندن متی عربی به دانشهای صرف ولغت ونحو نیاز داریم.دانش صرف اعراب ساختار کلمه را مشخّص  می­کند.به عنوان مثال برای خواندن فعل مجهول باید با ساختار فعل مجهول آشنا باشیم.یا برای خواندن فعل امر لازم است،به نحوه­ی ساخته شدن آن آگاهی داشته باشیم.همچنین دانستن اوزان ثلاثی مجرد وثلاثی مزید، ضروری است.اگر ما با وزن کلمه­ی «مباحثه»آشنا نباشیم ممکن است به جای آنکه آنرامُباحَثَة تلفظ کنیم به اشتباه آنرا مُباحِثِة تلفظ کنیم.بنا براین برای خواندن متن عربی محتاج به دانش صرف هستیم.لکن از آنجا که مخاطبان این کتاب با این دانش آشنا هستند و بنای ما به اختصار گویی است،خوانندگان محترمی را که آشنایی لازم با دانش مذکور را ندارند به مطالعه­ی کتب صرفی حواله   می­دهیم.

کسانی که آشنایی مختصری با زبان عربی دارند می­دانند اوزان برخی ازکلمات سماعی است.بنا بر این لازم است به کتاب لغت مراجعه نماییم.به عنوان مثال فعل مضارع معلوم«یشمل»راازلحاظ صرفی می­توان بر وزنهای«یَفعِلُ،یَفعَلُ، یَفعُلُ»خواند.تنها راه برای تعیین وزن «یشمل»مراجعه­ی به کتاب لغت است.وقتی به کتاب لغت مراجعه می­کنیم،می فهمیم «یشمل»بر وزن«یَفْعُلُ»است.بنابراین باید کلمه­ی مذکور، یَشْمُلُ خوانده شود.

درمتن خوانی بیشترین نیاز را به علم نحو داریم.بنابراین ما تمرکز خود را به بیان قواعدنحوی مؤثر درمتن خوانی اختصاص می­دهیم.واز ذکر مباحثی که نفعی در متن خوانی ندارند وصرفاً باعث تطویل می­گردند پرهیز   می­نماییم.به عقیده­ی بنده که این عقیده ناشی از تجربه­ی درتدریس می­باشد،اگر طلبه و دانشجو بر این قواعد مسلّط شوند به راحتی قادر خواهند بود اکثر متون را به طور صحیح بخوانند.

تمهید:

اجزاء متن

هر متنی از دو بخشِ مفردات و جملات تشکیل شده است.

تعریف مفرد:

مراد از مفرد لفظی است که فاقد ترکیب اسنادی باشد.یعنی مفرد در مقابل جمله.

تعریف جمله:

به فعل وفاعل ومبتدا وخبر جمله گفته می­شود.

نکته: به جمله­ای که یصح السکوت عنه باشد کلام اطلاق می­شود.

نسبت جمله وکلام:

بین جمله وکلام نسبت عام و خاص مطلق برقرار است چرا که هر کلامی جمله است لکن هر جمله­ای کلام نیست زیرا جمله اعم از این است که یصح السکوت عنه باشد یا نه مثلاً « ان جائکم فاسق بنبأ» جمله است لکن کلام نیست.

اقسام مفرد:

مفرد بر دو قسم است:

1.صریح مثل :رَّبِّ‏.(بقره،آیه5)، اللَّهُ‏.(بقره،آیه7)، سَمْعِ‏.(بقره،آیه7)، هُوَ‏.(آل عمران،آیه2)، رَسُولٍ‏.(تکویر،آیه19)، الْأَبْرَارَ‏.(انفطار،آیه13).

2.مؤول مثل :

1: أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسَْلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئلَ مُوسىَ‏ مِن قَبْل‏… .(بقره(2)،آیه108)

مفعولٌ به اوّل تُرِيدُونَ(مؤوّل)سؤالَکم

2:… وَ لَيْسَ الْبرُِّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا… .(بقره(2)،آیه189)

خبر لَيْسَ(اتیانُکم)

3: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ… .(بقره(2)،آیه198)

اِبتِغاءُکُم(مؤوّل)خبر لَيْسَ

4: أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تخَْشَعَ قُلُوبهُُمْ لِذِكْرِ الله‏… .(حدید(57)،آیه16)

فاعل مؤوّل لَمْ يَأْنِ(خشوءُ هم)

5: قُلْ أُوحِىَ إِلىَ‏َّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الجِْنّ‏ِ فَقَالُواْ إِنَّا سمَِعْنَا قُرْءَانًا عجََبًا.(جن(72)،آیه1)

نایب فاعل مؤوّل أُوحِىَ (استماعَه)

یاد آوری: مراد از مفرد مؤول، لفظی است که با حروف مصدریه به تأویل مصدر بروند.

مقدّمه:

درس اوّل

آنچه در این درس با آن آشنا می­شویم

ü     تعریف اسم

ü     علائم اسم

ü     تعریف فعل

ü     علائم فعل

ü     تعریف حرف

ü     علامت حرف

نکته: مقصود ما از مفرد کلمه می­باشد.

تعریف کلمه

کلمه لفظی است که برای معنای مفرد وضع شده است.

اقسام کلمه

کلمه بر سه قسم است:

1.اسم

2.فعل

3.حرف

علائم اسم وفعل و حرف:

اولین چیزی که در متن خوانی لازم است این است که تشخیص دهیم کلمه اسم است یا فعل یا حرف.بنا براین ابتدا آنها را تعریف نموده وسپس علائم هر یک را ذکر می نماییم.

تعریف اسم:

اسم کلمه ای است که دارای معنای مستقل است  و وضعاً دلالت بر زمان نمی­کند.مثل: الله

تذکّر:با قید وضعاً اسم فاعل  و اسم مفعول خارج می گردند چرا که آنها وضعاً دلالت بر زمان نمی کنند بلکه از باب این که حدث به نا چار در زمان واقع می­شود دلالت بر زمان می­کنند.

علائم اسم:

اسم دارای اختصاصاتی است که به وسیله­ی علم داشتن به آنها می توانیم اسم را از فعل وحرف تشخیص دهیم. ذیلاً به ذکر آنها می پردازیم.

1-مجرور واقع شدن خواه جر به اضافه باشد یا به حرف جر

مثال مجرورواقع شدن اسم باحرف جر

1: قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاس‏.(ناس(114)،آیه1)

2:مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاس‏.(ناس(114)،آیه4)

3: الَّذِى يُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاس‏.(ناس(114)،آیه5)

1: إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْر.(عصر(103)،آیه2)

2: فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّين‏.(تین(95)،آیه7)

3:فىِ أَدْنىَ الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُون‏.(روم(30)،آیه3)

مجرورواقع شدن اسم بااضافه شدن:

1: وَعْدَ اللَّهِ  لَا يخُْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون‏.(روم(30)،آیه6)

2: …وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ.(آل عمران(3)،آیه11)

3: مَلِكِ النَّاسِ‏ .(ناس(114)،آیه2)

1: إِلَهِ النَّاسِ‏ِ.(ناس(114)،آیه3)

2: قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ الْفَلَقِ.(فلق(113)،آیه1)

3: وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَب.(فلق(113)،آیه3)‏

2-منادا وااقع شدن

مثال: 1: قَالُواْ يَأَيهَُّا الْعَزِيز… .(یوسف(12)،آیه78)

2: قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِِين‏.(یوسف(12)،آیه97)

3: قَالَ يَاقَوْمِ أَ رَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلىَ‏ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبى… .(هود(11)،آیه28)

1: وَ يَاقَوْمِ لَا أَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً … .(هود(11)،آیه29)

2: قَالُواْ يَانُوحُ قَدْ جَدَلْتَنَا فَأَكْثرَْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِين‏ .(هود(11)،آیه32)

3: قَالُواْ يَأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ … .(یوسف(12)،آیه17)

(روش شناسی ترجمه قرآن کریم اعظم مختاری

اعظم مختاری

[آیه 17 سوره مبارکه غا فر]

(( الْيَوْمَ تُجزَى‏ كلُ‏ُّ نَفْسِ  بِمَا كَسَبَتْ  لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ  إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ))

ترجمه لغات مشکل:

الجزاء: مكافات.                                    (قاموس)

الجَزَاء: بی نیازی وکافی بودن،                (مفردات راغب)

الجَزاءُ: پاداش دربرابرچیزی، جزاء اعم ازثواب وعقاب استعمال میشود درهمه موارد            (التحقیق)

حساب: استعمال عدد                               (قاموس)

حساب: شمردن                                        (مفردات راغب)

حساب:رسیدگی                                           (التحقیق)

ترکیب:

الْيَوْمَ: ظرف زمان متعلق به فعل عام مذکور(تجزی) ظرف لغو(ال عهدذکری)، تُجْزى‏: مضارع مجهول،كُلُّ: نائب فاعل،نَفْسٍ: مضاف إليه، بِ: سببیت، ما: موصوله باصله اش جارومجرورمتعلق به فعل خاص مذکورمقدم(تجزی)

ظرف لغو،كَسَبَتْ: فعل ماضی،لاظُلْمَ:لانفی جنس،ظلم: اسمش مبنی برفتح وخبرش محذوف، الْيَوْمَ: ظرف زمان ،الله: اسم انَّ،سریع: خبرانَّ، الحساب: مضاف الیه

ترجمه آقایان :

مشکینی:  ا مروز هر كسى در مقابل اعمالى كه كسب كرده جزا داده مى‏شود و يا تجسم و تبلور عين عملش جزاء او خواهد بود، امروز (از هيچ كس بر هيچ كس) ستمى نمى‏رود، همانا خداوند سريع الحساب است (و حساب همه انس و جن بر او طولانى و سنگين نيست).

انصاریان:  امروز هر كس را در برابر آنچه انجام داده است، پاداش مى‏دهند. امروز هيچ ستمى وجود ندارد يقيناً خدا در حسابرسى سريع است.

مکارم : امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده است پاداش داده مى‏شود امروز هيچ ظلمى نيست خداوند سريع الحساب است!

موسوی: امروز هر كسى به آنچه كه كرده است جزا داده مى‏شود امروز ديگر ظلمى نيست چون كه خدا سريع الحساب است

فولادوند: امروزهركسى به[موجب‏]آنچه انجام داده است كيفرمى‏يابد.امروزستمى نيست آرى،خدا زود شماراست.

مفترقات:

1:تُجزَی: راآقایان مشکینی،مکارم وموسوی به صورت مجهول ترجمه کرده اند ولی آقایان انصاریان و فولادوند به صورت معلوم ترجمه کرده انددرحالی که فعل مجهول است0 2:كُلُّ: راآقای انصاریان(هرکس را)ترجمه کرده اندبنابراینکه این نائب فاعل دراصل مفعول به فعل درحالت معلوم بوده ولی بقیه آقایان (هرکسی) ترجمه کرده اند ومبنا مجهول بودن فعل را در نظرگرفته اند . 3: باء: سربما را آقایان مشکینی، انصاریان، مکارم بمعنای مقابله ترجمه  کرده اند آقایان موسوی و فولادوندباءرابه معنای  سببیت ترجمه کرده اند. 4 : ما: آقایان انصاریان و فولادوند معنای  که را برای اینکه صله بودن رابرساند درترجمه خود نیاورده اندولی بقیه مترجمین آنرادرترجمه آورده اند. 5:لاظلم: را آقایان مشکینی، انصاریان، مکارم در معنای نفی جنس یعنی (هیچ) بکار برده اند ولی آقایان موسوی و فولادوند معنای  نفی جنس یعنی(هیچ) را بکار نبرده اند با اینکه لانفی جنس است.  6:إنّ: راآقایان مکارم،موسوی،فولادوند ترجمه نکرده اند وآقای مشکینی معنی همانا را نوشته که حالت تاکید را تا حدودی می رساند درعین حال از حالت کلیشه ای بودن خارج است ولی آقای انصاریان به معنی یقیناً گرفته و تاکید درإنّ را کامل رسانده است . 7:  جمله    إ ِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ: جمله تعلیلیه است وآقای موسوی باآوردن کلمه چون علت بودن جمله رارسانده اندکه البته بهتربودداخل پرانتز قرار میدادند ولی بقیه آقایان تعلیلی بودن را نرسانده اند. 8: کلمه سَرِيعُ الحِْسَابِ : راآقای فولادونددرمعنای(زودشماراست)آورده که متناسب بامعنای لغوی کلمه است وآقای انصاریان درمعنای(درحسابرسی  سریع است) ولی بقیه مترجمین خود(سریع الحساب) راآورده اند .

متشابهات:

درغیر ازمفترقات دربقیه موارد باهم شبیهند

نکته:

1: به نظرمی رسدنوع ترجمه آقای مشکینی ،ترجمه تفسیری است به خاطرتوضیحات اضافی که داخل گیومه قرارداده است .   2:  به نظرمن ازمیان این تراجم ،ترجمه آقای انصاریان بهترازتراجم دیگراست

ترجمه پیشنهادی :

امروز هرنفسی دربرابرآنجه که انجام داد ،جزاداده میشود که دراین روزهیچ ظلمی نیست )چراکه)قطعاًخداوندسریع الحساب است(17)

(روش شناسی ترجمه قرآن کریم اعظم مختاری

اعظم مختاری

[آیه 17 سوره مبارکه غا فر]

(( الْيَوْمَ تُجزَى‏ كلُ‏ُّ نَفْسِ  بِمَا كَسَبَتْ  لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ  إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ))

ترجمه لغات مشکل:

الجزاء: مكافات.                                    (قاموس)

الجَزَاء: بی نیازی وکافی بودن،                (مفردات راغب)

الجَزاءُ: پاداش دربرابرچیزی، جزاء اعم ازثواب وعقاب استعمال میشود درهمه موارد            (التحقیق)

حساب: استعمال عدد                               (قاموس)

حساب: شمردن                                        (مفردات راغب)

حساب:رسیدگی                                           (التحقیق)

ترکیب:

الْيَوْمَ: ظرف زمان متعلق به فعل عام مذکور(تجزی) ظرف لغو(ال عهدذکری)، تُجْزى‏: مضارع مجهول،كُلُّ: نائب فاعل،نَفْسٍ: مضاف إليه، بِ: سببیت، ما: موصوله باصله اش جارومجرورمتعلق به فعل خاص مذکورمقدم(تجزی)

ظرف لغو،كَسَبَتْ: فعل ماضی،لاظُلْمَ:لانفی جنس،ظلم: اسمش مبنی برفتح وخبرش محذوف، الْيَوْمَ: ظرف زمان ،الله: اسم انَّ،سریع: خبرانَّ، الحساب: مضاف الیه

ترجمه آقایان :

مشکینی:  ا مروز هر كسى در مقابل اعمالى كه كسب كرده جزا داده مى‏شود و يا تجسم و تبلور عين عملش جزاء او خواهد بود، امروز (از هيچ كس بر هيچ كس) ستمى نمى‏رود، همانا خداوند سريع الحساب است (و حساب همه انس و جن بر او طولانى و سنگين نيست).

انصاریان:  امروز هر كس را در برابر آنچه انجام داده است، پاداش مى‏دهند. امروز هيچ ستمى وجود ندارد يقيناً خدا در حسابرسى سريع است.

مکارم : امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده است پاداش داده مى‏شود امروز هيچ ظلمى نيست خداوند سريع الحساب است!

موسوی: امروز هر كسى به آنچه كه كرده است جزا داده مى‏شود امروز ديگر ظلمى نيست چون كه خدا سريع الحساب است

فولادوند: امروزهركسى به[موجب‏]آنچه انجام داده است كيفرمى‏يابد.امروزستمى نيست آرى،خدا زود شماراست.

مفترقات:

1:تُجزَی: راآقایان مشکینی،مکارم وموسوی به صورت مجهول ترجمه کرده اند ولی آقایان انصاریان و فولادوند به صورت معلوم ترجمه کرده انددرحالی که فعل مجهول است0 2:كُلُّ: راآقای انصاریان(هرکس را)ترجمه کرده اندبنابراینکه این نائب فاعل دراصل مفعول به فعل درحالت معلوم بوده ولی بقیه آقایان (هرکسی) ترجمه کرده اند ومبنا مجهول بودن فعل را در نظرگرفته اند . 3: باء: سربما را آقایان مشکینی، انصاریان، مکارم بمعنای مقابله ترجمه  کرده اند آقایان موسوی و فولادوندباءرابه معنای  سببیت ترجمه کرده اند. 4 : ما: آقایان انصاریان و فولادوند معنای  که را برای اینکه صله بودن رابرساند درترجمه خود نیاورده اندولی بقیه مترجمین آنرادرترجمه آورده اند. 5:لاظلم: را آقایان مشکینی، انصاریان، مکارم در معنای نفی جنس یعنی (هیچ) بکار برده اند ولی آقایان موسوی و فولادوند معنای  نفی جنس یعنی(هیچ) را بکار نبرده اند با اینکه لانفی جنس است.  6:إنّ: راآقایان مکارم،موسوی،فولادوند ترجمه نکرده اند وآقای مشکینی معنی همانا را نوشته که حالت تاکید را تا حدودی می رساند درعین حال از حالت کلیشه ای بودن خارج است ولی آقای انصاریان به معنی یقیناً گرفته و تاکید درإنّ را کامل رسانده است . 7:  جمله    إ ِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ: جمله تعلیلیه است وآقای موسوی باآوردن کلمه چون علت بودن جمله رارسانده اندکه البته بهتربودداخل پرانتز قرار میدادند ولی بقیه آقایان تعلیلی بودن را نرسانده اند. 8: کلمه سَرِيعُ الحِْسَابِ : راآقای فولادونددرمعنای(زودشماراست)آورده که متناسب بامعنای لغوی کلمه است وآقای انصاریان درمعنای(درحسابرسی  سریع است) ولی بقیه مترجمین خود(سریع الحساب) راآورده اند .

متشابهات:

درغیر ازمفترقات دربقیه موارد باهم شبیهند

نکته:

1: به نظرمی رسدنوع ترجمه آقای مشکینی ،ترجمه تفسیری است به خاطرتوضیحات اضافی که داخل گیومه قرارداده است .   2:  به نظرمن ازمیان این تراجم ،ترجمه آقای انصاریان بهترازتراجم دیگراست

ترجمه پیشنهادی :

امروز هرنفسی دربرابرآنجه که انجام داد ،جزاداده میشود که دراین روزهیچ ظلمی نیست )چراکه)قطعاًخداوندسریع الحساب است(17)

زائر

 

استاد محترم :حجه الاسلام آقای مظاهری

کتابدار گرامی : نفیسه عموسلطانی

طلاب عزیز:  معصومه خانی، فاطمه مرادی ،زهرامختاری، مهری شفیعی ، آمنه لطفی، اکرم پورشبانان

به اشاره امام عسکری علیه السلام دست از دیار شستید

و پای تن را در زیارت امام عشق با پای دل همراه کردید

و به یاد غریبی حسین دلتان السلام علیک و علی الارواح التی را غوغا کرد

از غم پای تاول زده دخترمولا سوخت و با هر قدم توفیق قدم های دیگر حاصل آمد

و اکنون ما جاماندگان قافله ی اربعین خاک قدومتان را طوطیای چشممان می کنیم

و از خداوند می خواهیم شیرینی این سفر در کامتان تا قیامت بماند

که ان شاء الله اجر ستِان دست مادر ش شوید و سفارشی هم از دوستان کنید.

اهداف امام حسین ( علیه السلام) در قیام علیه بنی امیه

با بررسی های تاریخی و اعمال امام حسین (علیه السلام) همواره دو عنصر را به عنوان هدف امام حسین  مشاهده می کنیم:

الف: عدم تعاون بر اثم و عدوان

ب: امر به معروف و نهی از منکر

از فرمایشات آن حضرت هم می توان این دو هدف را مشاهده کرد.

الف:  در نامه ای به اهل بصره :

” فانَّ السّنه قد اُمیتَت فَان تُجیبوا دَعوتی و تُطیعوا امرِی اهدکُم سَبیلَ

الرَشاد” ( بحارالانوار، ج44،ص 339 )

همانا سنت میرانده شده است ،پس اگر دعوت مرا اجابت کنید و امرم را اطاعت نمایید، شما را به راه رشد راهنمایی می کنم.


ب:در وصیت به محمد حنفیه:

” انّما خرجتُ لِطَلب الاصلاحِ فی امة جَدی اُریدُ ان آمرَ بالمَعروف و اَنهی عنِ المُنکر و اسیر بسیرة جدی و ابیعلی بن ابی طالب  علیه السلام “  

من فقط در طلب اصلاح در امت جدم خروج کرده ام تا امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره  ی جد خویش و پدرم عمل کنم.


خواندن متن عربی

برای خواندن متی عربی به دانشهای صرف ولغت ونحو نیاز داریم.دانش صرف اعراب ساختار کلمه را مشخّص  می­کند.به عنوان مثال برای خواندن فعل مجهول باید با ساختار فعل مجهول آشنا باشیم.یا برای خواندن فعل امر لازم است،به نحوه­ی ساخته شدن آن آگاهی داشته باشیم.همچنین دانستن اوزان ثلاثی مجرد وثلاثی مزید، ضروری است.اگر ما با وزن کلمه­ی «مباحثه»آشنا نباشیم ممکن است به جای آنکه آنرامُباحَثَة تلفظ کنیم به اشتباه آنرا مُباحِثِة تلفظ کنیم.بنا براین برای خواندن متن عربی محتاج به دانش صرف هستیم.لکن از آنجا که مخاطبان این کتاب با این دانش آشنا هستند و بنای ما به اختصار گویی است،خوانندگان محترمی را که آشنایی لازم با دانش مذکور را ندارند به مطالعه­ی کتب صرفی حواله   می­دهیم.

کسانی که آشنایی مختصری با زبان عربی دارند می­دانند اوزان برخی ازکلمات سماعی است.بنا بر این لازم است به کتاب لغت مراجعه نماییم.به عنوان مثال فعل مضارع معلوم«یشمل»را ازلحاظ صرفی می­توان بر وزنهای«یَفعِلُ،یَفعَلُ، یَفعُلُ»خواند.تنها راه برای تعیین وزن «یشمل»مراجعه­ی به کتاب لغت است.وقتی به کتاب لغت مراجعه می­کنیم،می فهمیم «یشمل»بر وزن«یَفْعُلُ»است.بنابراین باید کلمه­ی مذکور، یَشْمُلُ خوانده شود.

درمتن خوانی بیشترین نیاز را به علم نحو داریم.بنابراین ما تمرکز خود را به بیان قواعدنحوی مؤثر درمتن خوانی اختصاص می­دهیم.واز ذکر مباحثی که نفعی در متن خوانی ندارند وصرفاً باعث تطویل می­گردند پرهیز   می­نماییم.به عقیده­ی بنده که این عقیده ناشی از تجربه­ی درتدریس می­باشد،اگر طلبه و دانشجو بر این قواعد مسلّط شوند به راحتی قادر خواهند بود اکثر متون را به طور صحیح بخوانند.

دوستت دارم ای امام رئوف

 

چند توصیه‌ آیت‌الله العظمی محمد تقی بهجت‌(ره) در باب زیارت امام رضا علیه السلام
*لازم نیست حوائج خود را در محضر امام بشمرید. حضرت می‌دانند، مبالغه در دعاها نکنید! امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم*

*زیارت امام رضا علیه‌السلام اززیارت امام حسین علیه‌السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌روند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می آیند.*
*به قلبتان مراجعه کنید
و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه ؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است.چنانچه اذن دخول حضرت سید الشهداء علیه‌السلام گریه است ، اگر اشک آمد امام حسین علیه‌السلام اذن دخول داده‌اند .
بنابراین اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.*
و کاش حالی مانده باشد برایم از پس این همه غفلت
و بدا به حال من اگر بیایم واذن نیافته بر تو وارد شوم آقای من

*ملتفت باشید! معتقد باشید!
شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا(ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.*
*زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. *
گرشبی در خانه جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را نخورمشغول صاحبخانه باش

تربیت نسل مهدوی

 




رسول خدا صلی الله علیه
و آله می فرماید :
فرزندانتان را بر سه
خصلت تربیت کنید :محبت
پیامبرتان ،محبت اهل بیت
و قران

مسوولیت ها

 

 

 

امر به معروف و نهی از منکر ،نشانه ی غیرت دینی و احساس


مسئولیت و مایه تشویق نیکو کاران است .


امام خمینی رحمه الله علیه :از این جهت که شما می

خواهید اطاعت امر خدارا کنید ،نهی

صفحات: 1· 2

پیام شهید

پیام شهید فرض الله کتابی در جواب کسانی که رابطه با استکبار و سرمدار آن آمریکا را تبلیغ  می کنند:

 

             …همیشه طرفدار مظلوم باشید و با تمام نیرو جلوی ظلم ایستادگی کنید.


                               بدانیم که باید جواب خون شهدا رابدهیم !!!!!!!

 

                                                      

زینب وکنار زدن نقاب ستم

عاشورا ،سقای تشنه کامان “عزت “است و کربلا تکیه گاه سینه زنان حق و حسینیه ی ذاکران عدل .از وقتی خیمه های

حسینی را آتش زدند می خواستند عزت و حق و عدل را لگد کوب کنند ،اما این زینب سلام الله علیها بود که منادی راه برادر

شد .کربلارا چونان امانتی به ما سپرد تا اسیر ذلت و ظلم وباطل نشویم

اگر زینب نبود چهره ی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ ،پشت ابری از ریا می ماند …

اگر زینب نبود چشمه ی فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند…

اگر زینب نبود زخمی زخمی ترین فریاد ،در چنگ سکوت از طراز نغمه جا می ماند …

اگر زینب نبود ذوالجناح داد خواهی ،بی سر و بی لگام در بیابانها رها می ماند…

اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ ،سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند….

اگر زینب نبود …………. .

السلام علیک یا بنت امیر المومنین و بنت فاطمه الزهرا

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/clock/pishnamayesh/2mahdi/1.jpg