واژگان دخیل و تاثیر آن بر فصاحت قرآن

 

عنوان

واژگان دخیل و تاثیر آن بر فصاحت قرآن

 

پژوهشگر

مرضیه عسگری فر

 

چكيده

واژه‏هاي دخيل قرآن، آن دسته از كلمات غيرعربي وارد شده به زبان عربي است كه با تغييراتي در قرآن آمده است. بحث از اين موضوع اهميت دارد؛ چراكه گمان شده است وجود واژگان دخيل در قرآن با عربي بودن آن، كه آيات متعددي به آن تصريح مي‏كند، ناسازگار است و بهانه‏اي براي شبهه‏افكني برخي از مستشرقان شده است.

وجود واژگان دخيل در قرآن كريم با توجه به اينكه اصل اين واژگان بيگانه است، پذيرفتني است هرچند از آن‏رو كه اين واژگان پس از عربي‏شدن در قرآن آمده است، مي‏توان گفت قرآن خالي از واژگان بيگانه است. به اين دليل، آمدن اين‏گونه واژگان با عربي بودن قرآن ناسازگاري ندارد. همچنين همانندي برخي از واژگان قرآني با ديگر كتاب‏هاي آسماني، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنهاست، نه برگرفتن قرآن كريم از آنها، آن‏گونه كه برخي مستشرقان پنداشته‏اند.

كليدواژه‏ها: قرآن، واژگان دخيل، معرب، زبان عربی.

مقدّمه

اظهار نظر درباره زبان عربی گاه به دور از واقع بینی بوده است، یا از افراط در ارزیابی، این زبان را تا عرش بالا برده و یا از شدت نفرت به زمین می كوبند.

جدا از داوری های درست و نادرست در این باره، ارزش زبان عربی در ارتباط با قرآن است كه معنی دار     می شود؛ یعنی چون قرآن به زبان عربی نازل گردیده، زبان عربی نیز به یمن و بركت وحی، ارزش ویژه یافته است، همان گونه كه در عرف عام نیز متداول است كه: «شرف المكان بالمكین» ارزش مكان، به كسی است كه در آن مكانت یافته، شرافت زبانها نیز بسته به محتوای كلامی آن زبانهاست و درباره زبان عربی، تمامی شرافت از آن اعتبار و تقدس وحی است، نه اعتبار خود عربی به دلیل عربیت آن، و این موضوعی است كه اندیشمندان عرب نیز بدان باور و اقرار دارند. (ربیعی آستانه، قرآن و واژگان بیگانه،فصلنامه پژوهش های قرآنی).

اما باید بدین نكته توجه داشت هیچ زبانی نیست كه از زبانهای دیگر اثر نپذیرفته باشد، با نفس اثر پذیری مشكل پیش نخواهد آمد، مشكل از آنجا پدیدار خواهد شد كه پس از اخذ و اقتباس زبانی توسط قومی، هویت ملی و فرهنگ قومی محو و نابود گردد؛ نظیر آنچه كه بر مردم مصر پس از فتح اسلام در آن دیار رفت.
قرآن كریم كه در قدسیت و الوهیت آن جای هیچ گونه شكی نیست، از وام گیری و تأثیرپذیری زبانهای بیگانه هیچ ابایی نداشته است، چنان كه اقتباس و وام گیری از زبانهای دیگر یك اصل بسیار مهم در ارتباط فرهنگی بین الملل به شمار می آید. (همان).

به همین دلیل يکی از مباحث مهم در حوزه واژه‏ شناسي قرآن كه از ديرباز مورد توجه مفسّران و دانشمندان علوم قرآن بوده و به بحث و تحقيق درباره آن پرداخته‏اند، واژه‏هاي دخيل در قرآن است. واژه‏هاي دخيل، آن دسته از كلمات غيرعربي است كه وارد زبان عربي شده است و با تغييراتي و یا در برخی موارد بدون تغییر و با همان ریشه در اين زبان به كار گرفته شده و به تدريج جزء اين زبان شده است. به اين واژه‏ها «الالفاظ الدخيله» و «المعربات» مي‏گويند. بررسي وجود اين‏گونه كلمات در قرآن كريم از آن‏جهت‏اهميت ‏داردكه ‏ممكن‏است ‏تصورشود وجود واژه‏هايي با اصل و ريشه غيرعربي در قرآن، با عربي بودن قرآن كه در آيات متعددي به آن تصريح شده است منافات دارد و مخل فصاحت و بلاغت گردیده يا بهانه‏اي در دست مخالفان براي اشكال بر قرآن باشد.

در ميان تفاسيري كه از مفسّران نخستين (صحابه و تابعان) گزارش شده است، موارد قابل توجهي مشاهده مي‏شود كه در تفسير واژه‏هاي قرآني، آنها را غيرعربي معرفي كرده‏اند، ولي در اواخر قرن دوم كساني مانند شافعي (م 204) با ترديد در اين روايات، منكر وجود واژه‏هاي غير عربي در قرآن شدند.

خاورشناسان نيز به واژگان دخيل در قرآن كريم توجه داشته‏اند. البته بيشتر با غرض‏ورزي و براي اثبات تأثيرپذيري قرآن از منابع يهودي و مسيحي، از جمله كتب عهدين، پژوهش‏هايي را در اين زمينه انجام داده‏اند و در بسياري موارد با طرح واژه‏هايي كه معناهاي ديني و فرهنگي دارد و نيز نام‏هاي خاص، بيشتر درصدد اثبات اين فرضيه هستند كه اين انديشه‏ها ريشه ديگري، به ويژه منشأ يهودي و مسيحي دارد و از اين راه تأثير اديان ديگر مانند يهودي و نصراني را بر اسلام اثبات نمايند. (حسيني‏زاده ، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن).

حال آنكه همانندي ميان عقايد، آداب، شعائر ديني و داستان‏هاي انبياي الهي در كتاب‏هاي آسماني و اديان الهي، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنها مي‏باشد، نه اخذ و اقتباس و تأثير و تأثر از آنها. (براى نمونه به واژه‏هاى ذيل در اين كتاب مراجعه نماييد: «تاب»، ص 151، «تفسير»، ص 157، «جبرئيل»، ص 166، «جنه»، ص 170، «صوم»، ص 298، «قدس»، ص 338، «يقين»، ص 418).

وجود واژه ها با لهجه هایی غیر از لهجه قریش در قرآن

بی تردید قرآن کریم به زبان عربی فصیح وروشن نازل شده است و علاوه برگواهی خبرگان بر فصاحت آن، آیات بسیاری این مطلب را با صراحت بیان کرده است: در 5 آیه با وصف عربی ذکر شده (یوسف/ 2، فصلت/ 3، شوری / 7، زخرف / 3، احقاف / 12 ) و در دو آیه زبان آن زبان عربی مبین معرفی شده است (نحل / 103، شعرا / 195 ) و مبین چه به معنای آشکار باشد چه به معنای آشکار کننده ، توصیف زبان عربی قرآن به آن، اشاره به فصاحت این کتاب آسمانی دارد. (بابایی، عزیزی کیا، روحانی راد، 1388، ص89 ).

قبل از بیان دیدگاه های مختلف، باید توجه کرد که در میان عرب زبانان مانند هر زبان دیگری اقوام و   قبیله های مختلفی وجود دارد که با آن که همه به عربی سخن می گویند، در لهجه و کاربرد برخی از کلمات در معانی ویژه با هم تفاوت دارند. این مطلب کم و بیش مورد توجه مفسران و لغت شناسان بوده است چنان که زرکشی در کتاب برهان متذکر می شود ؛” معروف آن است که قرآن به لغت قریش نازل شده است. از ابوالاسود دوئلی نقل شده است که گفت قرآن به زبان دو کعب نازل گشته، کعب ابن لوی و کعب ابن عمرو نیای خزاعه زیرا منزلگاهشان یکی بوده است.” ( زرکشی، 1391،ص 407) اما چون این مطلب ارتباط زیادی با بحث ما ندارد فقط به همین اشاره کفایت می کنیم.

دیدگاه های مختلف در باب وجود واژگان معرب در قرآن

به وضوح مي توان ديد که برای بحث از اثبات یا رد این نظر( وجود واژگان معرب در قرآن ) موانع و معضلاتي وجود دارد. نخست معضل اعتقادي است؛ يعني چند و چون همين مسأله سهل و ممتنع که چگونه واژگان فارسي يا غير عربي در حريم وحي الهي راه يافته است، که بسياري کسان مخصوصاً‌ از قدما را به تعصب ورزي در اين عقيده ي جزمي کشانده است که قائل شوند در قرآن مجيد حتي يک کلمه که عربي فصیح نباشد، نيست. يعني مسأله اي که امروزه کاملاً علمي و قابل تحقيق به نظر مي رسد، در قديم غير قابل تحقيق و کاملاً‌ اعتقادي         مي نموده است. مسأله يا مشکل دوم ملاحظه ي ساخت قدسي و غيبي قرآن مجيد است که درباره ي آن نسنجيده و بي تحقيق عميق، نمي توان و نبايد سخن گفت. و چه بسا نتيجه ي هر تحقيق آزادي را نتوان آزادانه به قرآن کريم اطلاق کرد. به عنوان مثال اگر نقد روان شناسانه و روانکاوانه اعتبار و اتقان علمي هم داشته باشد، فرهنگ مسلماني اجازه نمي دهد که آن را درباره ي قرآن مجيد بکار گيرند. سوم مسأله احتياط علمي است که در کارهاي قرآن پژوهي به شيوه ي مضاعف بايد اعمال گردد. يعني في المثل با همان سيرت و ساني که حافظ پژوهي       مي کنيم، نمي توانيم قرآن پژوهي کنيم.(خرمشاهی، کلمات فارسی در قرآن مجید، سایت راسخون).

از سوی دیگر در همه دوران از گذشته تاکنون علت هایی موجب نزدیکی و تماس فرهنگ ها و در نتیجه    زبان ها با یکدیگر شده است که از آن جمله می توان به سلطه سیاسی، داد و ستد بازرگانی، مهاجرت، کسب دانش، جهانگردی، تفریح و… اشاره کرد. باتوجه به این علل، التقاط زبان ها ومساله ورود واژه ای اززبانی به زبان دیگر را در مورد قرآن باید با تامل بیشتری مورد بررسی قرار داد.

دانشمندان درباره وجود واژگان دخيل در قرآن اختلاف‏نظر دارند. گروهي مانند شافعي، همچنين لغت‏شناس معروف، ابوعبيده معمربن مثني، مفسّر، فقيه و مورخ بزرگ طبري، لغت‏شناس نامي،  احمدبن فارس، فقيه اشعري باقلاني ، متكلّم و مفسّر اشعري،  فخر رازي و از معاصران احمد شاكر، عبدالوهاب عزام، عبدالعال سالم مكرم و … از مخالفان وجود چنين واژه‏هايي مي‏باشند. در مقابل، عده‏اي آن را پذيرفته‏اند و دسته سوم به نحوي درصدد جمع بين دو قول برآمده‏اند كه در اينجا به بررسي دلايل هر گروه مي‏پردازيم.

دلايل مخالفان وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن

1. وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن مخالف آياتي است كه قرآن را صريحا عربي معرفي مي‏نمايد. مانند آيات: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا»(يوسف: 2)، «وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا» (طه: 113)، «قُرانا عَرَبِيّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ» (زمر: 28) و «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْانا أَعْجَمِيّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ.»(فصلت: 44)  (نيز ر.ك. فصلت: 3 / شورى: 7 / زخرف: 3). ابوعبيده برای رد این نظر، با استناد به آيه ی 2 سوره «يوسف» گفته است: ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید. »)فولادوند، 1385، ص 235 (.

پاسخ: پرواضح است كه وجود كلمات غيرعربي اندك در قرآن، آن را از عربي بودن خارج نمي‏كند، همان‏گونه كه اگر در قصيده‏اي فارسي، كلمه‏اي عربي باشد به فارسي‏بودن آن ضرر نمي‏زند.( زركشى، 1391، ص 383).

2. اگر در قرآن واژه غيرعربي وجود داشت، عرب‏ها و مخالفان قرآن كه از آوردن مانندي براي آن درمانده بودند، آن را دستاويزي براي ناتواني‏شان قرار مي‏دادند. (زركشى،1391، ص 387 / سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147).

پاسخ: اين دليل نيز كامل نيست؛ زيرا تحدّي قرآن به تك‏تك كلمات نيست، بلكه خداوند در قرآن به ده سوره، بلكه به يك سوره نيز تحدّي نموده است و قطعا در قرآن سوره‏هاي كاملي كه هيچ واژه غيرعربي در آن نباشد فراوان است و اگر عرب‏ها در خود چنين تواني را مي‏ديدند، همانند آن سوره‏ها را مي‏آوردند. علاوه بر اين، خواهد آمد كه اين واژه‏ها هرچند داراي ريشه غيرعربي بوده‏اند، ولي به مرور در زبان عربي به كار رفته و جزء اين زبان شده بودند. (حسيني‏زاده، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن، مجله معرفت، شماره136).

3. زبان عربي بسيار گسترده بود و تنها پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وسلم بر همه لغات آن احاطه كامل داشتند. ابن عباس با وسعت دانشش، مي‏گويد: معناي واژه «فاطر» را نمي‏دانستم. (محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 7، ص 211).

بنابراين، اگرگروهی برخي واژه‏ها را غيرعربي معرفي كرده‏اند به دليل ناآگاهي آنهاست و آن الفاظي كه ادعا شده غيرعربي است در حقيقت عربي‏اند، ولي چون معناي آنها بر برخي بزرگان تفسير مخفي بوده آنها را غيرعربي پنداشته‏اند. (زركشى، 1391، ص 387 /  سيوطى، 1390، ص 289).

حتي ممكن است واژگاني كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است، نخست زبان عربي آنها را به كار برده باشد و سپس زبان‏هاي ديگر از آن وام گرفته‏اند. غناي زبان عربي تا آن حد است كه گاهي در مقابل يك معنا بيش از صد واژه وجود دارد و تمام واژه‏هايي كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است و سيوطي در الاتقان آورده است، اندكي بيش از يك‏صد واژه است. معقول نيست قرآن، كه بنا به نقلي بيش از 77 هزار و بنا به بعضي نقل‏ها 437 هزار واژه دارد، براي يك‏صد واژه، دست به زبان‏هاي‏ديگر دراز كرده باشد.(حسيني‏زاده، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن، مجله معرفت، شماره136).

پاسخ: بر فرض، ادعاي اوسعيت زبان عربي پذيرفته شود، اينكه واژه‏هاي يادشده ابتدا در زبان عربي به كار گرفته شده است و از اين زبان وارد زبان‏هاي ديگر شده است، ادعايي است كه دليلي بر اثبات آن نيست. شواهد تاريخي نشان مي‏دهد، عرب‏زبانان با اقوام غيرعرب اطراف خود ارتباطات تجاري و فرهنگي و اجتماعي داشتند و هر زباني هرچند بسيار غني و ريشه‏دار باشد در هنگام تماس با زبان‏ها، اقوام و ملل ديگر با گفت ‏وگو درباره مطلب يا موضوعي كه مخصوص آنان مي‏باشد، چاره‏اي جز به كار بردن واژه‏هاي مخصوص آنان ندارد. هرچه ارتباطات بيشتر باشد واژه‏هايي از اين دست بيشتر خواهد بود. اين مدّعا دست‏كم در مورد اسامي افراد و اشيا، غيرقابل انكار است. اسامي افراد مانند: فرعون، اسرائيل، اسماعيل، الياس و نام‏هاي اشيا مانند: زنجبيل، كافور، ياقوت، استبرق، سجل‏وقسطاس‏كه ‏به‏ طورحتم‏غيرعربي‏بوده‏اند.( ابومغلى سميع، فى القرآن من كل لسان، ص 55).

امروزه در نتيجه بررسي‏هاي دانش‏هايي همچون زبان‏شناسي، جامعه‏شناسي زبان و روان‏شناسي زبان، در مورد چگونگي برخورد زبان‏ها و اصول تداخل‏هاي آوايي، صرفي، دستوري، واژگاني و معنايي زبان‏ها در يكديگر اطلاعات بيشتري در دست است. وارد شدن واژه‏ها و عناصر يك زبان به زبان ديگر، نتيجه برخورد آن زبان‏ها با يكديگر است و برخورد زبان‏ها جزيي از برخورد فرهنگ‏هاست. هر جا داد و ستد فرهنگي باشد، داد و گرفت زباني و واژگاني نيز در كار است. (جفرى، 1386، ص 6).

هيچ زباني نيست كه از زبان‏هاي مجاورش كه با آنها داد و ستد بازرگاني، فرهنگي و اجتماعي داشته است، تأثير نپذيرفته يا بر آنها تأثير نگذاشته باشد. نكته مهم اينجاست زبان‏هايي كه ريشه در فرهنگ‏هاي بومي دارند و ادبياتي غني به وجود آورده‏اند، نه تنها از اين داد و ستد آسيب نمي‏بينند، بلكه غني‏تر و پربارتر مي‏شوند (همان، ص10).

فرايند وام‏گيري زبان‏ها چيز تازه‏اي نيست و تنها زباني از اين فرايند بركنار است كه به طور كلي، محصور و منزوي از همه ارتباطات اجتماعي و فرهنگي و مستغني از همه حوايج و نيازها باشد، كه البته چنين زباني در حكم نيست در جهان است. (پرويز ناتل خانلرى، زبان‏شناسى و زبان فارسى، ص 111ـ112).

تا آنجا كه تحقيقات زبان‏شناسي نشان مي‏دهد همه زبان‏ها از جنبه واژگاني آميخته‏اند، حتي ادعا شده است در برخي زبان‏ها، درصد واژگان دخيل از واژه‏هاي بومي بيشتر است. ( ر.ك. آرتور جفرى، واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ص 11ـ12).

3. در توجيه رواياتي كه در غيرعربي بودن بعضي از لغات قرآن گزارش شده است، بايد گفت: اين موارد از باب اتفاق‏اللغات است؛ يعني به صورت اتفاقي عرب‏ها و غير عرب‏ها در بعضي واژه‏ها داراي لفظ واحد و مشترك شده‏اند، بدون آنكه از يكديگر وام گرفته باشند. دليلي نداريم اصل اين واژه‏هايي كه در فارسي و عربي مشترك هستند، از عربي يا فارسي بوده باشد. (ر.ك. محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 1، ص 20ـ24 / ابن قتيبه، غريب الحديث، ج 2، ص 89 / عبدالرحمن‏بن محمّدبن جوزى، زادالمسير، ج 6، ص 345).

پاسخ: بسيار بعيد است در دو زبان واژگاني در اين حد، به طور اتفاقي در يك معنا به كار برده شود، بدون آنكه يكي از آنها از ديگري گرفته باشد؛ هرچند وقوع توافقات لغوي به طور محدود و اندك امكان دارد.) عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51(.

دلايل باورمندان به وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن

در مقابل گروه نخست كساني معتقد به وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن مي‏باشند. سیوطی در کتاب المهذّب 140 واژه قرآنی را معرب؛ یعنی غیر عربی الاصل که سپس عربی شده، شمرده است. نمونه ای از این الفاظ عبارتند از:

اباریق:

«بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ» (واقعه /18)

به معنای کوزه‌ها، ظروف سفالی دسته‌دار و با لوله برای آب.

واژه “ابریق” در پارسی نیز زیر نام یک واژه تازی به‌کار می‌رود؛ چنان‌که خیام می‌گوید:

ابریق مى مرا شکستى ربّى

بر من در عیش من ببستى ربّى

الاریکه:

به معنای تخت که جمع آن به صورت «الارائک» 5 بار در قرآن آمده است؛ از جمله «مُتَّکِئینَ فیها عَلَى اْلأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا» (کهف /31)

بعضی از لغت‌شناسان از جمله جفری قائل به اصلیت ایرانی آن است.

استبرق:

به معنای دیبای حریر، 4 بار در قرآن به کار رفته است؛ از جمله « وَ یلْبَسُونَ ثِیابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ» (کهف /31)

سیوطی، جفری و استاد خرمشاهی آن را فارسی می‌دانند. مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان می‌گوید: واژه «استبرق» فارسی است و اصل آن «استبره» می‌باشد.

4.      زمهریر، به معنای شدت سرما

این کلمه در سوره انسان آمده است: «مُتَّکِئینَ فیها عَلَى اْلأَرائِکِ لا یرَوْنَ فیها شَمْسًا وَ لا زَمْهَریرًا» (إنسان/13)
زمهریر مرکب از زم به معنای سرما و هریر به معنای موجب است و قسمت اول آن یعنی زم در بسیاری از کلمات فارسی به کار رفته است؛ مثل زمستان.

علاوه بر گروهي از مفسّران نخستين، برخي از معاصران نيز به وجود واژگان دخيل در قرآن باور دارند؛ مانند: راغب اصفهاني، زمخشري، جواليقي، جويني، ابن نقيب و… . اين گروه براي ديدگاه خويش دلايلي آورده‏اند كه مهم‏ترين آنها عبارت است از:

1. نحويان اتفاق نظر دارند علت غيرمنصرف بودن واژه‏هايي مانند ابراهيم و اسماعيل و… غيرعربي بودن آنهاست. بنابراين، در وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن ترديدي نيست.

پاسخ: اولاً نحويان به خبر اهل لغت اعتماد كرده‏اند و خود متخصص در اين زمينه نيستند؛ ثانيا در غيرعربي بودن نام‏هاي خاص اختلافي نيست و نام‏هاي خاص از محل بحث بيرون است. گرچه ممكن است گفته شود وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن، شاهد بر وجود الفاظ ديگر غيرعربي در قرآن است. (سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289 / محمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 12، ص 174) .

اما بايد بين نام‏هاي خاص و ديگر واژه‏ها فرق گذاشت؛ زيرا طبيعي است وقتي قرآن از داستان‏هاي انبيا و اقوام پيشين سخن مي‏گويد، از آنها با همان نام‏هايي كه در زمان و زبان خودشان از آنها ياد مي‏شده است، ياد كند.

2. روايتي دلالت دارد كه در قرآن لفظ‏هايي از هر زبان وجود دارد. (سيوطى، ج 1، ص 289).

حكمت وجود اين الفاظ اين است كه قرآن كريم دربردارنده علوم اولين و آخرين و هر خبري است. از اين‏رو، بايد در قرآن به انواع زبان‏ها و لهجه‏ها اشاره شود و به همين جهت از هر زباني روان‏ترين و سبك‏ترين واژه كه كاربردش نزد عرب بيشتر است، در قرآن آمده است. اين‏از امتيازات قرآن است. (همان).

پاسخ: اولاً روايت فوق موقوف است و از معصوم گزارش نشده است و با آن نمي‏توان وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن را اثبات كرد؛ ثانيا وجود واژه‏هايي نامأنوس از زبان‏هاي ديگر امتيازي براي قرآن به شمار نمي‏آيد؛ ثالثا پذيرش چنين ادعايي با عربي‏بودن قرآن كه در آيات متعددي بر آن تصريح شده است سازگار نيست. البته اين سخن شامل واژه‏هايي كه قبل از نزول قرآن، عربي شده و استعمال آن در زبان قوم عرب رايج بوده است، نمي‏شود.

3. خداوند، پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را به سوي همه اقوام و امت‏ها فرستاده است و هر پيامبري را به زبان قومش مي‏فرستاده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (ابراهيم، 4). بنابراين، بايد در قرآن از واژگان هر زباني بيايد، هر چند زبان اصلي آن عربي مي‏باشد.

پاسخ: اولاً مراد از قوم در اين آيه مخاطبان نخستين پيامبر است كه از ميان آنها مبعوث شده است؛ ثانيا غير از پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله، پيامبران ديگري نيز مانند حضرت موسي و عيسي عليهماالسلام دينشان جهاني بوده است، پس بايد در كتاب‏هاي آسماني آنان نيز از همه زبان‏ها باشد، در حالي كه چنين ادعايي نشده است.

جمع بين دو ديدگاه

به نظر مي‏رسد چنان‏كه ابوعبيده قاسم بن سلام باور دارد، دو ديدگاه پيشين با هم قابل جمعند. به اين بيان كه واژگانِ همانند، ميان قرآن و زبان‏هاي بيگانه را مي‏توان با توجه به اصل و ريشه آنها، بيگانه به شمار آورد، اما هنگامي كه به عرب‏ها رسيده است با حذف يا تغيير حروف و يا تخفيف آنچه سنگين و دشوار بود، آنها را تغيير داده و به صورت واژه‏هاي عربي درآوردند. سپس اين واژه‏ها را در اشعار و محاوراتشان به كار بردند. در نتيجه، به صورت واژه‏هاي عربي درآمدند و در زمان نزول قرآن در قرآن به كار رفتند. توضيح اينكه، عرب‏هاي اصيل ـ كه قرآن به زبان آنها نازل شده است ـ براي تجارت و غير آن به شام و حبشه و حيره سفر مي‏كردند و با ديگر اقوام و زبان‏ها نشست و برخاست داشتند و با آنها به نوعي ارتباط يافتند و واژه‏هاي بيگانه را وام گرفته و با تغييراتي آن ها را جزء زبان خود كردند، به گونه‏اي كه رنگ عربي خالص يافتند. در چنين وضعي قرآن آنها را به كار گرفت. (عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51).

در قرآن کریم نیز که به زبان عر بی مبین نازل شده است، به طور طبیعی از واژه های دخیل و معرب که پیش از نزول در میان مردم رایج بوده، استفاده شده است؛ افزون بر این، از آنجا که قرآن از ملتهای پیشین و اقوام غیر عرب و فرهنگ و حوادث مربوط به آنان سخن به میان آورده، برخی واژه های ویژه آن ملتها و دست کم پاره ای از اعلام و اصطلاحات ویژه آنان را در بیان مطالب مربوط به آنها به کار گرفته است. (رجبی، 1391 ، ص 71).

پس اين واژه‏ها عربي هستند و اگر شخصي عربي معناي آن را نداند، جهل او مانند جهل به واژه‏هاي اصيل ديگر لهجه‏هاي عربي است. بنابراين، نظر كساني كه گفته‏اند اين الفاظ عربي است درست است، همان‏گونه كه نظر كساني كه گفته‏اند غيرعربي است نيز صحيح است.  اين ديدگاه، ديدگاهي واقع‏گرا و صحيح است و انديشمنداني مانند ابن عطيه، ابن جوزي، ثعالبي و جمعي ديگرآن را پذيرفته‏اند. (حسيني‏زاده ، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن).

وام گیری قرآن كریم از زبانهای دیگر، نه به این معنی است كه خود چیزی برای گفتن نداشته، و نه به معنای التقاط و آمیختگی زبانی می باشد؛ بلكه به معنای این است كه قرآن بهترین واژگان هر زبان را كه مناسب برای القای مفاهیم ربّانی خود دیده چونان ظرف و پیمانه ای برای ریختن مظروف معنوی كلمه به كار گرفته و با همه این به گزینی ها باز می بینیم كه این ظرف واژگان، ظرفیت دلپذیری را برای حفظ و نگهداری مفاهیم وحی در بسیاری از موارد دارا نیست. (ربیعی آستانه، قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی).

واژگان دخيل و اعجاز قرآن

برخي از صاحب‏نظران، استعمال واژه‏هاي دخيل در قرآن را مانند ساير واژه‏ها در نهايت فصاحت و بلاغت شمرده و وجود اين واژگان را از وجوه اعجاز قرآن كريم مي‏دانند؛(سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147) مثلاً، كاربرد واژه‏هاي غيرعربي مانند استبرق در قرآن كريم، نشانه فصاحت بلند اين كتاب آسماني است؛ زيرا واژه ديگري يافت نمي‏شود كه هم‏تراز آن در فصاحت بوده و همانند آن در ميان كلمات ديگر نقش ايفا كند. (ر.ك: سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289).

به كارگیری واژگان بیگانه در قرآن به هیچ وجه از اصالت زبان عربی نمی كاهد و منافاتی نیز با آن ندارد؛ زیرا قرآن به زبان رایج قوم عرب كه خود از تأثیرات و تأثرات زبانهای دیگر اقوام بركنار نبوده، سخن گفته است و نكته مهم تر اینكه قرآن در این اخذ و اقتباس مانند یك مهندس و معمار عمل كرده؛ یعنی از مصالح موجود و به میراث مانده بناهای زبانی ملل گذشته به نفع فرهنگ مطلوب وام گیری كرده و بهترین نتایج را نیز از این وام گیری به دست آورده است. (ربیعی آستانه،  قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی).

افزون بر اين، وجود واژگان دخيل در قرآن كريم مي‏تواند بر جنبه جهاني بودن قرآن كريم، اين معجزه جاويد محمّدي، مؤثر افتد. ( سيد على‏محمّد بلاسى، المعرب فى القرآن‏الكريم، ص 380).

نتيجه گيري

از مطالب بيان شده نتايج ذيل حاصل مي‏شود:

1. در قرآن كريم واژگان دخيل و غيرعربي وجود دارد، ولي اين واژگان پيش از كاربرد در قرآن كريم، وارد عربي شده و با تغييراتي در اين زبان استعمال شده است.

2. وجود واژگان غيرعربي در قرآن كريم با نزول آن به زبان عربي ناسازگاري ندارد.

3. همانندی برخي از واژگان قرآن كريم با بعضي كتاب‏هاي وحياني به جهت يكي بودن سرچشمه آنهاست.

4. ورود واژگان از زبان‏هاي ديگر در قرآن كريم مي‏تواند به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت ياري رساند و در نقش‏آفريني قرآن كريم در بُعد جهاني خود مؤثر باشد.

5- وجود واژگان معرب در قرآن نه تنها مخل فصاحت و بلاغت آن نیست بلکه موجب فصاحت بیشتر و یکی از جنبه های اعجاز آن است.

شایان ذکر است بررسی این نکته که واژه های دخیل در قرآن چه واژه هایی هستند و آیا همه ی آنها پیش از نزول، به زبان عربی راه یافته و به صورت کلمه های عربی درآمده اند، یا آنکه پاره ای از آنها برای نخستین بار در قرآن به کار گرفته شده اند، مجال دیگری می طلبد.

فهرست منابع :

*           قرآن کریم

*          کتابها :

1)    بابایی، علی اکبر؛ عزیزی کیا، غلامعلی؛ روحانی راد، مجتبی (1388) ، روش شناسی تفسیر قرآن ، (چاپ چهارم)، قم، اداره نشر و ویرایش پژوهشگاه

2)    جفری، آرتور (1386)، المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب (واژه های دخیل در قرآن مجید) ، (چاپ دوم)، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، انتشارات توس

3)    رجبی ، محمود (1391)، روش تفسیر قرآن، (چاپ ششم)، ویراست دوم ، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

4)    زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، (1391)، البرهان فی علوم القرآن، ج1، (چاپ اول)، ترجمه حسین صابری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

5)    سیوطی، جلال الدین، (1390)، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، (چاپ پنجم) ، ترجمه سید محمود طیب حسینی (دشتی)، قم، انتشارات دانشکده اصول الدین.

6)    فولادوند، مهدی، (1385)، ترجمه قرآن کریم، (چاپ ششم)، قم، دارالقرآن کریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی

v     مقالات:

1)      حسینی زاده، عبدالرسول، (1388)، پژوهشی در واژگان دخیل در قرآن ، مجله معرفت، شماره 136

2)      خرمشاهی، بهاالدین، (1389)، کلمات فارسی در قرآن مجید ، تهران، چاپ چهارم، انتشارات علمی و فرهنگی، برگرفته از سایت راسخون

3)     ربیعی آستانه، مسعود، قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی، (به نقل از:

( http://www.quran-p.com/index.php/page,articleView/articleID,344

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.