شفاعت در المیزان وبرخی تفاسیر اهل سنت

 

 

عنوان:

شفاعت در المیزان وبرخی تفاسیر اهل سنت

 

نگارنده:

عاطفه مختاری

1395-1394

 

 

 

 

 

 

 


 

چکیده

يکي از سنت هاي فراگير الهي مسأله شفاعت مي باشد که بر اساس قرآن و روايات، اصل شفاعت و واسطه بين خدا و خلق امري مسلم بوده است . این مفهوم، از جمله مفاهیمی است که در ادیان توحیدی و به خصوص دین اسلام بدان پرداخته شده است، در این میان نگرش های مختلفی نسبت به این مفهوم دیده می شود .گروهی آن را پذیرفته و عده ای دیگر آن را باطل و مردود می شمارند ؛ مثلا معتزله معتقد است شفاعت شامل کسانی که مرتکب کبیره شده اند نمی شود و از برخی آیات برای ادعای خود استفاده می کنند.

شفاعت از ماده شفع است که در لغت به معنای جفت شدن با چیزی است .در اصطلاح شرعی شفاعت جایی است که شخصی در نزد خداوند برای دیگری طلب مغفرت وآمرزش کند که این شفاعت سبب زیادی پاداش و کاهش عذاب می شود و به دو صورت تکوینی و تشریعی وجود دارد و اگر در آیاتی از قرآن کریم شفاعت نفی شده است، جوابی در رد عقاید بت پرستان و مشرکان بوده است .

 

واژگان کلیدی: شفاعت، شفیع، معتزله ، تفسیر ، اهل سنت .

 

 

 

مقدمه
انسان بر اساس فطرت الهي خود به دنبال ایجاد ارتباط با ماوراء‌ طبيعت و خالق خويش است ‌و چون حجاب ماده و جسمانيت را پیش روی خود  می بيند، درصدد یافتن واسطه اي است. گاه به هدايت انبيا می رسد و گاه در این جستجو به انحراف كشيده مي‌شود ‌و به دنبال وسيله‌اي است كه نزد خدا شفاعت شود .

در زمينه‌ي « شفاعت»  برداشت هاي نادرستي ديده مي‌شود. بعضي ‌با افراط و زياده‌روي، ‌شفاعت را دستاويزي براي ارتكاب گناه قرار داده‌‌اند،‌ و عده‌اي بابرخي آيات قرآني ـ بدون توجه به آيات ديگر ـ به انكار مسأله‌ي شفاعت پرداخته اند.

شفاعت يك عقيده قرآني است و كسي نمي‏تواند آن را انكار كند. هيچ يك از فرقه‏ها و مذاهب اسلامي با اصل شفاعت مخالفتي ندارند تنها اشكالات جزئي و كوچكي در مفاد و معناي شفاعت براي معتزله از اهل‏سنت وجود دارد كه شفاعت را چنين معني مي‏كنند: «شفاعت پيامبر مربوط به افراد مطيع و فرمانبردار مي‏باشد نه گروه گناهكاران و پيامبر هرگز درباره كساني كه محكوم به عذاب هستند شفاعت نمي‏كند و به عقيده اين گروه شفاعت مايه ترفيع و افزايش پاداش و ارتقا درجه خواهد بود نه بخشش گناه ». ولي شيعيان و سایر اهل‏سنت مثل اشاعره ، شفاعت را چنين معني مي‏كنند: « شفاعت مربوط به نجات دادن گناهكاران از عذاب و كيفر اعمال است».

اين نوشتار، كوششي است در جهت بررسي مفهوم شفاعت از منظر قرآن كريم و اثبات آن و بررسی دیدگاه مفسران اهل سنت از جمله :آلوسی ، فخر رازی ، زمخشری و آراء مفسران شیعه مثل علامه طباطبایی .

 

 

 

بخش اول:
کلیات
 

1-1 واژگان کلیدی :
شفاعت: شفاعت در لغت به معنای خواهش کردن ، التماس کردن و درخواست عفواست[1] ؛ و در اصطلاح عبارت است كه شفيع خواهش و وساطت خويش را به ايمان و عمل ناقص شفاعت شده ضميمه مى‏كند، هر دو مجموعا پيش خدا اثر مى‏كنند.

شفیع : شفاعت کننده یا شافع  کسي که از غير خودش طلب شفاعت مي کند و مي گويد نزد فلان شخص واسطه و شفيع من باش .

معتزله :گروهی از متکلمان به پیشوایی واصل بن عطا بودند.علت نام گذاری شان به این نام به خاطر اعتزال وکناره گیری واصل از مجلس درس استاد خود حسن بصری است .در برخی اصول موافق شیعه ودر برخی مخالف است ؛ مانند ایمان وکفر مرتکب کبیره [2].

تفسیر :از ریشه« فسر» به معنای بیان وتوضیح وکشف است.معنای اصطلاحی آن بان مفاد استعمالی آیات وکشف مراد خداوند ومقاصد الهی از آن ، برمبنای قواعد ادبیات عرب واصول محاوره ی عقلایی است.[3]

اهل سنت :این واژه به معنای پیرو یاپیروان سنت پیامبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم ) است. این مفهوم به خودی خود شامل همه ی مسلمانان می شود اما در اصطلاح معنای خاصی دارد که در مقابل شیعه به کار می رود .آن ها معتقد به وجود نص بر امام وخلیفه رسول خدا نیستند وتعیین خلیفه را بر عهده مسلمانان وبه انتخاب مردم می دانند.[4]

1-2بیان مسئله:  
شفاعت یکی از مفاهیم مهم قرآنی است که از دیر باز مورد توجه مفسرین بوده است ، در معنای شفاعت و این که از نظر عقلی و نقلی چگونه توجیه شود، مورد اختلاف است. برخی از افراد با پیروی از ظاهر آیات و احادیث، شفاعت را نفی کرده و یا آن را نوعی مجوز برای گناه کردن  به شمار می آورند . از این رو لازم است مسأله شفاعت به خوبی تبیین گردد. برای بیان اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد ضروری است که نظرات مفسران شیعه واهل سنت بیان شود .

با توجه به این که ‌علاّمه طباطبایی با تحلیل عقلی و فلسفی  مسأله  شفاعت را ارائه کرده است ، از مفسران شیعه فقط دیدگاه ایشان و از مفسران سنی ، دیدگاه معتزله و اشاعره مورد بررسی قرار می گردد.

1-3 پیشینه تحقیق:
موضوع شفاعت از جمله مباحث قرآنی می باشد .هم چنین در میان متکلمین نیز مطرح بوده است . مهم آن است که شفاعت را همه مفسران و دانشمندان اعم از امامیه واهل تسنن پذیرفته اند ولی در جزئيات آن با یکدیگر اختلاف دارند .به طوری که برخی شفاعت را مربوط به ترفیع درجه می دانند وگروهی آن را مختص بخشش گناهان کبیره می دانند .با برخی آیات نیز ادعای خود را اثبات می کنند.تفاسیری از اهل سنت  چون روح المعانی ، مفاتیح الغیب ، کشاف این ادعا وپاسخ آن را بیان کرده اند .

ازتفاسیر شیعه هم می توان از تفسیر المیزان نام برد که بحث شفاعت را مبسوط بیان کرده است .

دراین تحقیق سعی شده ، به شبهه نفی شفاعت پدید آمده از آیات و هم چنین آیاتی که معتزله به واسطه آن شفاعت را از مؤمن فاسق نفی می کند ، باتوجه به تفاسیر اهل سنت وشیعه پاسخ داده  شود .

1-4 سؤال های تحقیق :
1-4-1 سؤال اصلی :
دیدگاه علامه طباطبایی ، زمخشری وآلوسی وفخر رازی  پیرامون  شفاعت چیست؟

1-4-2 سؤال های فرعی :
1- شفاعت به چه معنایی است ؟

2- آیا آیات قرآن نفی کننده  شفاعت است ؟

3- قرآن با چه شرایطی شفاعت را قبول دارد ؟

4- آیا شفاعت شامل مرتکب گناه کبیره می شود   ؟

1-5 فرضیه تحقیق :
در بررسی های اولیه به نظر آید نگاه متفاوتی در این باره وجود دارد .زیرا در مباحث کلامی ،تفاوت های زیادی میان امامیه ، معتزله واشاعره وجود دارد .

1-5-1 پیش فرض:
شفاعت یکی از مفاهیم مهم مورد اشاره قرآن است .

برخی افراد تصور دارند که شفاعت در هر حالی شامل انسان می شود .

1-6 روش تحقیق :
از جهت هدف توصیفی –تحلیلی از جهت ابزار کتاب خانه ای و فیش برداری است

1-7 ساختار تحقیق : 
بخش اول :کلیات

بخش دوم : شفاعت از منظر آیات و مفسران 

فصل اول : بررسی شفاعت

فصل دوم : آیات شفاعت وآراء مفسران

گفتار اول : آیاتی که شفاعت را نفی می کنند

گفتار دوم :آیاتی که شفاعت را اثبات می کنند

 

 

 

 

 

 

بخش دوم:
شفاعت از منظر آیات و مفسران
 

 

 

 

 

 

 

فصل اول:
بررسی شفاعت
 

 

 

 

 

 

شفاعت از جمله واژگانی می باشد که کاربرد آن در قرآن مورد توجه است.

واژه شفاعت از مادۀ «شَ ف ع» است که به معنای ضمیمه شدن یا پیوستن چیزی به همانند خود است[5]. شفع گاه در مقابل «وتر» که به معنای تک است به کار می‌رود مانند: «والشفع و والوتر… .»[6]

در التحقیق آمده است که اصل واحدی در این ماده است وآن ملحق شدن چیزی یا قدرتی به دیگری به خاطرهدفی که لحاظ شده وحاصل شدن نتیجه ای که مورد قصد است .[7]

از مجموع آن چه که واژه ­شناسان عرب گفته اند، چنین استفاده می­شود که شفاعت به معنای انضمام و پیوستن انسانی یا عملی به شخصی برای رسیدن به مقصود و خواسته او می باشد.

شفاعت در عرف و شرع دو معنى متفاوت دارد:

شفاعت از نظر عرف به اين گفته مى‏شود كه شخص شفيع از موقعيت و شخصيت و نفوذ خود استفاده كرده و نظر شخص صاحب قدرتى را در مورد مجازات زيردستان خود عوض كند.

شفاعت در شرع یعنی واسطه شدن یک مخلوق، میان خداوند و مخلوق دیگر، در رساندن خیر یا دفع شر، خواه در دنیا و خواه در آخرت . شفاعت به معنای ایجاد تغییر و تحوّلی در مجرم است به گونه‌ای که استحقاق کیفر را از او سلب و او را از قانون مجازات خارج سازد؛ شخصی که از او شفاعت می‌شود سببیت شمول رحمت الهی را به صورت ناقص دارد که خدا از رفع عذاب کند یا بر درجه و رتبه او بیفزاید و با منضم کردن خود به شخص شفیع گویی سببیت را کامل می‌کند و مشمول رحمت الهی می‌شود.

1-1 انواع شفاعت
مسأله‌ي شفاعت از جهات مختلف به انواع متفاوتي قابل تقسيم است ، ‌كه برخي از آن ها بیان می شود .

1-1-1 شفاعت تکوینی وتشریعی
از جهت تكوين ، خدای سبحان مبدأ هر سبب وتأثیر است وهر سببی به او منتهی می شود . مالک خلق و ایجاد اوست .همه ی  اسباب و وسائل زندگي اموری هستند که واسطه میان او و غیر اوست و واسطه در رساندن رحمت خدا به خلق .اسباب امور آن ها راتنظیم می کند که این همان شفاعت تکوینی است .اما از جهت تشريع خداوند به ما تفضل کرده است وتشریع دین نموده ودر آن اوامر ونواهی قرار داده و به تبع عقوبت هایی را برای نافرمانان معین نموده است .رسولانی را برای انذار و تبشیر فرستاده است .حجتش را بدین وسیله برخلق تمام کرد .عده ای از بندگان خدا به شرط اذن او می توانند به رحمت ومغفرت او تمسک نموده و بنده ای از بندگان گرفتار به گناه را از عقوبتی که شاملش شده نجات دهند[8] .

1-1-2 شفاعت صحيح و شفاعت نادرست
«شفاعت اقسامي دارد كه برخي از آنها نادرست و ظالمانه است ،‌در دستگاه الهي وجود ندارد ولي برخي ، صحيح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط برهم زننده‌ي قانون و ضد آن است ولي شفاعت صحيح، حافظ و تأييد كننده‌ي قانون است. شفاعت غلط آن است كه كسي بخواهد از راه پارتي بازي جلوي اجراي قانون را بگيرد . بر حسب چنين تصوري از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانون گذار و بر خلاف هدف قوانين اقدام مي‌كند و از راه توسل به پارتي، بر اراده‌ي قانون گزار و هدف قانون چيره مي‌گردد . اين گونه شفاعت ،‌در دين ظلم است و در آخرت غير ممكن .ايرادهايي كه بر شفاعت مي‌شود ، بر همين قسم از شفاعت وارد است، و اين همان است كه قرآن كريم آن را نفي فرموده است. شفاعت صحيح، نوعي ديگر از شفاعت است كه در آن ، نه استثناء و تبعيض وجود دارد و نه نقض قوانين ، و نه مستلزم غلبه بر اراده‌اي قانونگزار است. قرآن اين نوع شفاعت را صريحاً تأييدكرده است…»[9]

1-1-3 شفاعت كبري و شفاعت صغري
« شفاعت كبري عبارت است از شفاعت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز قيامت براي شروع دادگاه الهي. يكي ازمهم‌ترين احاديث شفاعت در باب شفاعت كبري است و رفتن مردم به خدمت انبياي الهي و ارجاع انبياي الهي به رسول اكرم و كلام خداوند به ايشان در باب اجازه شفاعت. اين همان «مقام محمود» رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)است كه در كتب شيعه و سني فراوان در مورد آن بحث شده است  و قرآن نيز به آن اشاره كرده است . شفاعت صغري، شفاعت شافعان براي قلم عفو كشيدن توسط پروردگار بر گناهان و لغزشهاي مردمان و حتي ازدياد درجات بهشتيان است. معمولاً گونه‌ي دوم شفاعت در ميان عامه مردم ، استعداد بدفهمي و سوء استفاده داشته است…»[10]

1-1-4 شفاعت مردود شفاعت مثبت
خيال هاي بيهوده‌ي يهود پيرامون شفاعت باطل و بي‌اساس است،‌آنان تصور مي‌كردند كه چون فرزندان پيامبران‌اند هر اندازه هم مجرم باشند، مورد شفاعت نياكان خود قرار خواهند گرفت ،‌ و نيز تصور مي‌كردند كه براي گناهان مي‌توان بدل تهيه نمود. قرآن براي كوبيدن چنين افكار غلط فرمود: و لايقبل منها شفاعة و لايؤخذ منها عدل ….  بت‌هاي مصنوعي عرب جاهلي حق شفاعت در روند رستاخيز ندارند و آنها پست‌تر از آنند كه درباره‌ي پرستندگان خود شفاعت نمايند. اما شفاعت‌هاي مثبت و مجاز شفاعتی است که از آن خداست و حق مختص او مي‌باشد و احدي در اين حق نمي‌تواند با او منازعه كند. یا به طور كلي به برخی از بندگان اذن می دهد .[11]


 

 

 

فصل دوم :
 آیات شفاعت و آراء مفسران

 

 

 

 

در 30 آیه قرآن از شفاعت سخن گفته شده است. درنگاه ابتدایی به این آیات یک تعارض وتنافی دیده می شود که برای حل آن می توان آیات را به دو دسته  تقسیم کرد:

 1-آیاتی که شفاعت را نفی می‌کنند که آیات یا به طور مطلق نفی شفاعت می کنند ویا شفاعت را در مورد گروه خاص نفی می کند .

2- آیاتی که شفاعت را اثبات می کنند که شامل آیاتی است که تنها آن را مختص به خداوند می‌دانندو آیاتی که شفاعت را با اذن الهی برای برخی مخلوقات تأیید می‌کند.

وجود برخی آیات نفی کننده شفاعت ، سبب شده است تا گروهی با تمسک به این آیات و دستاویز قرار دادن آن ها ، وجود اصل شفاعت را در قیامت رد نموده و آن را مردود  دانند.

گفتار اول :آیاتی که مطلق شفاعت را نفی می کند
این آيات بيان کننده اين حقيقت است كه در قيامت ، اثرى از اسباب دنيوى نيست و ارتباط هاى طبيعى كه در اين عالم ميان موجودات وجود دارد در آن جا به كلى منقطع است ، که از جمله آن ، مسئله شفاعت و پارتى بازى است ، كه خداوند مى‏فرمايد:

 وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً، وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ، وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ، وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ[12] « و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى‌كند؛ و نه از او شفاعتى پذيرفته، و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‌شود؛ و نه يارى خواهند شد.»

يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[13]» «روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى. و كافران خود ستمكارانند.»

 يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً[14]« همان روزى كه هيچ دوستى از هيچ دوستى نمى‌تواند حمايتى كند، و آنان يارى نمى‌شوند،»

يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ، ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ[15] « روزى كه پشت‌كنان [به عنف‌] بازمى‌گرديد، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست.»

ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ[16] « و آنها را از آن روز قريب‌[الوقوع‌] بترسان، آنگاه كه جانها به گلوگاه مى‌رسد در حالى كه اندوه خود را فرو مى‌خورند. براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعتگرى كه مورد اطاعت باشد.»

فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ [17] « در نتيجه شفاعتگرانى نداريم،و نه دوستى نزديك.»

آراء مفسران :
آلوسی در تفسیرخود پیرامون آیه 48بقره می نویسد : معنى عدم قبول شفاعت است .زمانی است که اگر شفيع آورده شود از او قبول نمی شود. ” وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ” نصر در اصل المعونة، و مراد به آن در این جا دفع ضرراست .یعنی منع از عذاب  اللّهی نمی شوند.

معتزله به عموم آيه ، برای انکار شفاعت أهل كبائراستدلال کرده اند. خطاب در مورد كفار است و آيه نازل شده برای عده ی خاصی است ولی خصوصیت مورد ، مطلب عامی که از لفظ استفاده می شود دفع نمی کند . در پاسخ آن گفته است آیه از دو جهت تخصيص می خورد ، اول از نظر مكان و زمان زیرا مواقف قيامت و مقدار زمانش طولانی است ، وشاید این حالت در ابتدای قیامت باشد وبعد از آن برای شفاعت اذن داده شود.

چنان چه میان آیه ی “فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ “[18] و آیه ی “وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ"[19]

این طور جمع شده است که مقام تهدید است .دوم این که از نظر اشخاص چاره ای جز تخصیص در غیر گنهکاران برای بالا بردن مقام و درجه نیست .پس عام باقی بر عمومش نیست وگرنه بالا بردن مقام ومرتبه رانفی می کرد .و ما عموم آیه را با احادیث صحیح رسیده به حد تواتر تخصیص در گنهکاران می زنیم .زمانی که باب تخصیص باز می شود ، می گوییم عموم آیه به ما قبل اذن اختصاص دارد. زیرا خداوند می فرماید :” لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ له ” [20] یعنی بعد از اذن واجازه خدا شفاعت نافع است . این تخصیصی است که دلیل دارد ولی تخصیص که آن ها قبول دارندبدون دلیل است [21].

زمخشری در کشاف ذیل این آیه آورده است که معتزله به این آيه ، برای نفي شفاعت  أهل كبائرتمسک کرده اند ؛ و جواب داده است به این که ، آیه مخصوص به كفار است  و احاديث وارد شده در مورد شفاعت این مطلب را تأیید می کند . آيه خطابش به يهود است که گمان می کرد که پدرانشان از آن ها در روز رستاخیزشفاعت می کنند.[22]

يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ [23]

در روز قیامت دوستی ، خلت و شفاعت چند سبب نیست . اول این که هر کس مشغول به خودش است .دوم برهر کس شدید غلبه دارد. سوم هنگامی که به سبب کفر وفسق عذاب نازل می شود بغض ودشمنی نسبت به این دو امر پیدا می کندو زمانی که نسبت به آن ها بغض یافت ونسبت به کسی که موصوف به آن هاست نیز بغض پیدا می کند .شفاعت ودوستی نسبت به کسانی که این دو وصف را دارند انجام نمی دهند .فخر رازی در در این قسمت از آیه می گوید کافران همان کسانی هستندکه به خاطر قرار دادن کارها در غیرجایگاه شان به خودشان ظلم کرده اند . زیرا از کسی که نزد خداوند به نفع آن ها شفاعت نمی کند . توقع شفاعت دارند لذا آن ها در مورد بت ها می گفتند  عبادت نمی کنیم آن ها را مگر برای این که ما را به خدا نزدیک کنند.پس کسی که جماد را بندگی وعبادت کند توقع داشته باشد که آن جماد به نفع او در نزد خدا شفاعت کند قطعا به خود ظلم کرده است زیرا از کسی توقع خیر نیست ، انتظار و توقع خیر دارد .[24]

معتزله به این آیه نیز بر حرمت  شفاعت مرتکب کبیره ( مؤمنان فاسق )استدلال می کنند .زمخشری در این زمینه آورده است که اراده انفاق واجب شده به خاطر اتصال تهدید به آیه واگر اراده کردید به این که از گناهتان چشم بپوشد به واسطه واجبی که بر ذمه تان است هرگز شفیعی برایتان یافت نمی شود ؛ به خاطر این که شفاعت برای افزایش منزلت ومقام است نه غیر آن.

وی هم چنین در مورد جمله «والکافرون هم الظّالمون» می گوید: اراده کرده که ترک کنندگان زکات  همان ظالمان هستند . کافران برای تغلیظ آمده است.  ندادن زکات از صفات کفار است.

به نظر می رسد گرچه ابتدای آیه در مورد مؤمنان است، اما ادامه آیه می رساند که شفاعت مورد نفی قرار گرفته، در مورد کفار و مشرکان است .

«ما للظّالمین من حمیمٍ ولاشفیعٍ یطاع[25] » «»

معتزله به این آیه نیز استدلال کرده اند که شفاعت به ظالمین نمی رسد و صرفاً به مؤمنان با عمل تعلق دارد . زمخشری می گوید اگر در مورد آیه «ولاشفیعٍ یطاع» سؤال شود، احتمال داده شده بر این که نفی ، شامل شفاعت و طاعت با هم می شود، یا این که نفی طاعت را بدون شفاعت در بر گرفته است .همان طور که وقتی کسی می گوید:«و ما عندی کتاب یباع » پس احتمال دارد که فقط نفى بيع باشد ،یا نفی هردو یعنی نه کتاب ونه مبیع نزدم نیست .

 پس اگر گفته شود برکدام یک از دو احتمال واجب است حمل شود ؟ باید گفت نفی هردو باهم .چون شفیعان أولياء اللّهی هستند و أولياء اللّهی دوست نمی دارند وراضی نمی شوند مگر از کسی که خدا او را دوست داشته باشد . خداوند هم ظالمان را دوست ندارد  پس شفیعان  هم آن ها را دوست ندارند .زمانی که دوستشان نداشته باشند یاری وشفاعتشان  هم نمی کنند .

خدای متعال می فرماید : ” وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ"  [26]"وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ “[27]

همانا شفاعت فقط برای افزایش مقام وتفضل است .وأهل تفضل همان أهل ثواب هستند .فائده در ذكر صفت و نفي آن چیست ؟ گفته شده : فائده ی ذکر صفت ضمیمه شدن به موصوف است که قائم مقام نفی صفت ، نفی موصوف است .چون صفت بدون موصوفش نمی آید. ذکر صفت برای برطرف شدن توهم وجود موصوف است . پس معنای آیه  ” لا شَفِيعٍ يُطاعُ “

پس چگونه شفاعت هست وشفیع نیست؟ آوردن شفاعت و طلب شهادت برنیامدن شفيع است. [28]

فخر رازی در مورد آیه می گوید: مطاع بودن شفاعت ،مورد نفی قرار گرفته است نه اصل شفاعت، چون در این صورت لازم می آید مطاع (شفیع)، فوق مطیع که خداوند باشد قرار گیرد و این درست نیست؛ چون هیچ کس بالاتر از خداوند کریم نیست.

مراد از ظالمين در آیه كفار است  و دليل بر آن سیاق آیات است که نشان می دهد منظور  از آیه کفار و مشرکان هستند و شفاعت في حق كفار وجود ندارد [29].

أفمن حقّ علیه کلمة العذاب أفأنت تنقذ من فی النّار [30]  

معتزله معتقدند فاسق یکی از کسانی است که عذاب بر آنها حتمی شده است؛ لذا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)نمی تواند او را به وسیله شفاعت از آتش خارج کند ؛ آن ها حق شان است و شفاعت جاری مجرای نجات آن ها از آتش خواهد شد . اما گفته شده که این حرف صحیح نیست .چگونه حق آن ها عذاب است وقتی خداوند می فرماید : “إنّ اللّه یغفر الذّنوب جمیعًا إنّه هو الغفور الرّحیم “[31] یا” إنّ اللّه لا یغفر أن یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء “[32]

این آیات دلیل بر این است حتمیت عذاب برای مؤمنان نیست، گرچه مرتکب کبیره هم شده باشند.[33]

بیضاوی هم در تفسیر خود می آورد که تکرار همزه درجزا برای تأکید انکار واستبعاد است . یعنی حتما عذاب بر آن ها واقع می شود .تلاش انبیا هم در دعوت شان به سوی ایمان ، سعی در نجات افراد از آتش است . [34]

از نظر بسیاری از مفسران عمدتاً آیات ناظر به نفی شفاعت ادعا شده از سوی بت پرستان و مشرکان و یهودیان است و خداوند رد شفاعت را در بعضی از آیات، در جواب کسانی داده است که تلقی شان از شفاعت ، به کارگیری زر و زور و واسطه­ گری برای رهایی از عذاب و عقاب الهی است.

 

گفتار دوم : آیاتی که شفاعت را اثبات می کند
قرآن كريم با اين انكار شديدش در مسئله شفاعت ، اين مسئله را به كلى و از اصل انكار نمى‏كند ، بلكه در بعضى از آيات دیده می شود كه آن را فى الجمله اثبات مي نمايد مانند آيات:                   

مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ [35]

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ [36]

لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْد[37]ا

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ[38]

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً[39]

وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ[40]

وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْني‏ شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى[41]

آراء مفسران :  
فخر رازی در تفسیر خود  پیرامون آیه 255 بقره می نویسد که جمله ی ” مَنْ ذَا الَّذي ” استفهامش انكاري است؛ یعنی هیچ کس جز به دستور خدا نزداو وساطت نمی کندچون مشرکین عقیده

داشتند که بت ها برای آن ها شفاعت خواهد کرد. سپس یاد آوری می کند که احدی وساطت در درگاه او نخواهد کرد مگر افرادی را که خدا استثنا کرده و به آن ها اذن داده است . این اجازه فقط به مطیعان داده خواهدشد نه اهل معصیت .[42]

معتزله با آیه 109 طه به اثبات مدعای خود مبنی بر این که شفاعت به مؤمنان فاسق نمی رسد، استدلال می کنند، چون عمل آن ها مورد رضایت پروردگار نیست ، پس پیامبر نباید در حق او شفاعت کند زیرا این آیه دلالت می کند که باید مشفوع له نزد خدا پسندیده باشد . ولی این آیه از قوی ترین دلایل برثبوت شفاعت در حق فاسق است .برای این که جمله ی” رَضِيَ لَهُ قَوْلاً” در باره ی هر کس که یکی از گفته هایش خوب باشد صادق است .یکی از گفته های هر مسلمان فاسقی شهادت به یگانگی خداوند است با کلمه ی ” لااله الاالله ” پس شفاعت در باره فاسق هم معتبر است.[43]

علامه ذیل این آیه می فرماید: منفعت شفاعت را نفى مى‏كند، كنايه از اين است كه قضاء به عدل، و حكم فصل بر حسب وعده و وعيد الهى جريان يافتنى است، و هيچ عاملى جرم مجرمى را ساقط ننموده، گناهى را از گناهكارى صرف نظر نمى‏كند، پس معناى اين كه فرمود شفاعت نافع نيست، اين است كه شفاعت اثر ندارد.

جمله” إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا” استثنايى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه در كلام سابق همه عنايت در اين است كه شفعاء را نفى كند نه تاثير شفاعت را در شفاعت شدگان، و مراد اين است كه به كسى اجازه نمى‏دهند كه در مقام شفاعت كسى سخنى بگويد.

اما اين كه فرمود:” وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا” معنايش اين است كه قول او آميخته با چيزى كه مايه خشم خدا است از قبيل خطا و خطيئه نباشد، چون اطلاق جمله اقتضا دارد به عموم حمل شود، و چنين كلامى جز از كسى كه خدا سريره‏اش را خالص از خطاى در اعتقاد و خطيئه در عمل كرده باشد نمى‏تواند سر زند، تنها كسانى ممكن است چنين كلامى داشته باشند كه خدا دلهاشان را در دنيا از رجس شرك و جهل پاك كرده باشد، و يا كسانى كه ملحق به ايشان شده باشند.[44]   

از مهم ترین آیاتی که در اثبات شفاعت بیان نموده اند، آیه 79 سوره إسراء می باشد که خداوند از مقام محمودی برای پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) خبر می دهد که مقصود از آن، مقام شفاعت در قیامت برای پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) می باشد: “عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً".

بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی ، کل آیه دلالت می کند بر این که مقام شفاعت ، مقامی است که در روز قیامت به آن حضرت می دهند، چرا که در آیه مقصود از مقام ، به پاداشتن و برانگیختن در قیامت می باشد و چون کلمه محمود در آیه مطلق است ، شامل همه حمدها می شود، چون مقید به حمد خاصی نشده و این خود دلالت می کند بر این که همه مردم او را می ستایند و آن مقام شفاعت کبرای پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) در روز قیامت است.[45]

هم چنین در این آیات” یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ * إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ “[46] خداوند شفاعت را برای عده ای خاص قرار می دهد .

علامه طباطبایی در تفسیر این آیات بیان می کند که ، در آیه اول ، نخست این معنا را نفی می کند که در قیامت کسی به درد کس دیگر بخورد و سپس خبر می دهد که در آن روز کفار یاری نخواهند شد و در آیه بعد استثناء، از ضمیر جمع در (لاینصرون) است، یعنی از بین همه مردم که گفتیم یاری نمی شوند، تنها کسانی استثناء شده اند که مورد ترحم خدا واقع شده باشند، که این آیه خود می تواند یکی از ادله شفاعت در قیامت باشد .[47]

علامه طباطبایی در مورد آیه” وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏” [48] می نویسد که آيه شريفه آيه  قبل “وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏ “[49] تثبيت مى‏كند ومشتمل بر وعده نسبت به عطا وبخششی است که قید وشرط ندارد  وبه دنبال آن رضایت مطلق  وبی حد ومرز است  .[50]

فخر رازی در تفسیر این دو آیه ابتدا نکاتی را در ارتباط این آیات بیان می کند :

 «1- در آیه قبل خداوند فرموده است آخرت بهتر از دنیا است .اما این که تا چه حد بهتر ونیکوتر است بیان نشده است ،ولی در آیه بعد این تفاوت به خوبی روشن شده است ،که پیامبر در آخرت آن چه آرزو کند واز آن خرسند گردد وجود دارد دلی در دنیا چنین نیست .  

2- در آیه آیه اول فرموده که آخرت از دنیا بهتر است اما علت آن بیان نشده ولی در آیه دوم علت آشکار شده است ودنیا گنجایش خواسته های پیامبر را ندارد ولی  در آخرت هر چه بخواهد وجود دارد.

منافعی که به پیامبر داده می شود ممکن است راجع به شخص پیامبر باشد مانند قصرهای بهشتی . شاید هم مقام ومرتبه ای عظیم  نسبت به ایشان باشد که آن مقام شفاعت است . علی (علیه السلام ) فرموده است : هنگامی که آیه فوق نازل شد پیامبر فرمود من به نعمت های بهشتی راضی نمی شوم تا وقتی که یکی از پیروانم در آتش باشد.»

قخر رازی می گوید : حمل نمودن آیه بر شفاعت متعین است وباید مقصود آیه مقام شفاعت باشد وبرای آن وجوهی ذکر می کند : 1-خداوند با آیه ” اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ “[51]به پیامبر خود امر می کند که برای خود ومؤمنین طلب مغفرت کن .کسی که چیزی بخواهد هرگز به رد در خواست خود راضی نمی شود و رضایت وی بدون برآوردن سؤال تأمین نمی گردد. در سوره ضحی هم خداوند نسبت به هر چیزی که رضایت پیامبر را جلب کند وعده داده است. در نتیجه از این آیه شفاعت در باره گناهکاران به دست می آید .

2-تناسب بین آیات قبل واین آیه اقتضا می کند که منظور مقام شفاعت است .

3-احادیث بسیاری که در مورد شفاعت آمده است بر رضایت وخرسندی پیامبر در بخشیدن گناه گناهکاران دلالت می کند . این آیه نیز دلالت می کند که هر چیزموجب رضایت پیامبر باشد خدا به او می دهد .از این به ضمیمه روایات مقام شفاعت به دست می آید.

فخر در ادامه می گوید تمامی سخنان  در صورتی که است آیه مربوط به آخرت باشد اما اگر مربوط به دنیا گرفته شود منظور از اعطای اللهی در دنیا وآینده نزدیک ، همان پیروزی بر دشمنان خود در جنگ بدر ، فتح مکه ، تسلط بر طایفه بنی قریضه و بنی نظیر ، کوچ دادن آنان و گسترش اسلام در سرزمین های عرب وفتح هایی که به دست خلفا انجام شده است می باشد . ولی بهتر است که آیه بر خیرات دنیا وآخرت هر دو حمل شود .[52]

آلوسی در تفسیر این آیه می گوید : در باره وعده هایی که در آیه به پیامبر داده شده اختلاف است .بعضی معتقدند که این وعده ، عطایای دنیوی را مانند کمالات روحی وعلوم اولین و آخرین و موفقیت در کار وهدف وسلطه دین به واسطه فتوحات اسلامی وعطایای اخروی را مانند کراماتی که جز خدا عظمت آن را نمی داند شامل می شود .  برخی دیگر گفته اند که وعده به چیز هایی که در دنیا به وی داده است از قبیل فتح مکه وغیر آن ولی جمهور می گوید مراد از وعده ، وعده اخروی می باشد . همان طور که ابی حاتم از حسن نقل کرده است که منظور از آن وعده شفاعت است .[53].

 

 

نتیجه
در قرآن آیات بسیاری در مورد شفاعت آمده است که بررسی مجموع آن ها نشان می‌دهد هیچ تنافی میان این آیات نیست . قرآن کریم نوعی از شفاعت را تأیید می‌کند و نوع دیگری از آن را باطل دانسته است. آياتى كه شفاعت را انكار مى‏كنند ، ناظر به شفاعت در روز قيامت

است و شفاعت را به صورت مستقل نفى مى‏كنند، آياتى كه شفاعت را اثبات مى‏كنند، نخست اصالت در آن را براى خدا و سپس براى غير او به شرط اذن و تمليك خدا اثبات مي نمايد .

هم چنین بررسی نظرات مفسران این نکته را در بر داشته که همه ی اهل سنت نگاهی متفاوت با شیعه در زمینه شفاعت ندارند ، بلکه اشاعره با امامیه در بحث شفاعت موافق هستند . فقط معتزله است که قائل شده شفاعت شامل کسانی که گناه کبیره انجام داده اند نمی شود .


 

 

 

فهرست منابع
 

* قران کریم

1.   آلوسی، محمود ، روح­المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم ، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

2.   برنج کار ، رضا ،آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی ،چاپ دهم ،قم ،کتاب طه ،1387 ش .

3.   بیضاوی ،عبد الله عمر، أنوار التنزیل واسرار التأویل ،بیروت ، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.

4.   خرمشاهي ، بها ء الدین ،‌دانش نامه قرآن پژوهی ، چاپ اول ،تهران ،ناهید -دوستان،1377ش.

5.   راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین محمد، المفردات الفاظ القرآن الکریم ،چاپ دوم ،قم، شریعت، 1423ق.

6.   رجبی ، محمود ، روش تفسیر قرآن ،چاپ پنجم ، قم ،پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ،1391ش .

7.   زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.

8.   سبحاني تبریزی ،جعفر، شفاعت در قلمرو عقل و قرآن وحديث،چاپ سوم ،تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1361 ش .

9.   فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1420ق.

10.                      فراهیدی ، خلیل بن احمد ، العين ، چاپ دوم در ایران ، چاپ دار الهجره ،1409ق.

11.                     فولادوند، ‌محمدمهدی، ترجمه قرآن کریم، تهران:ترجمه های فارسی قرآن کریم، 1388هـ.ش.

12.                      مصطفوی ،حسن ، التحقیق فی کلمات قرآن ، چاپ اول ،تهران،چاپ ونشر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی ،1416 ق .

13.                      مطهري، مرتضي ، عدل الهي، چاپ هفتم ،تهران ، انتشارات صدرا ،1372 ش

14.                      معین، محمد ، فرهنگ فارسی ،تهران ،انتشارات دبیر، 1381 ش.

15.                      موسوی همدانی ، سیدمحمدباقر، ترجمه المیزان ، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1374ش.

 

 

 پی نوشت:



[1] محمد ،معین، فرهنگ فارسی ، ج 2 ،تهران ،انتشارات دبیر ، 1381 ش ، ص 1442
[2] رضا ، برنج کار،آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی ،چاپ دهم ،قم ،کتاب طه ،1387 ش ،ص 110
[3] محمود ، رجبی ،روش تفسیر قرآن ،چاپ پنجم ، قم ،پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ،1391ش ،ص 6و9
[4] رضا ، برنج کار، همان کتاب ،ص107
[5] ابوالقاسم حسین محمد، راغب اصفهانی ،مفردات الفاظ القرآن الکریم  ، چاپ دوم ، قم ، شریعت ،ص 457
[6] خلیل بن احمد ، فراهیدی ، العين ، ج‏1 ، چاپ دوم در ایران ،دار الهجره ،1409ق ،ص 260    
[7] حسن ، مصطفوی ،التحقیق فی کلمات قرآن ،ج 6، چاپ اول ، تهران ، چاپ ونشر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی،1416ق ، ص 82
[8]سیدمحمدباقر ، موسوی همدانی ، ترجمه المیزان ، ‌ج 1،چاپ 24 ، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1374ش. صص 241 و 242.
[9] مرتضي ، مطهري، عدل الهي، چاپ هفتم ،انتشارات صدرا ،1372 ش ،ص 223
[10] بها ء الدین ،خرمشاهي ،‌دانش نامه قرآن پژوهی، ج 2 ،چاپ اول ،تهران ،ناهید -دوستان،1377 ش ، ص1323.
[11] ‌جعفر، سبحاني تبریزی ،شفاعت در قلمرو عقل و قرآن وحديث،چاپ سوم ،تهران ،دارالکتب الاسلامیه ، 1361 ش ،صص 102- 104
سوره بقره آيه48.
[13]  سوره بقره(2) آيه 254
[14]  سوره دخان(44) آيه 41
[15] سوره غافر (40)آيه 33
[16]سوره غافر (40)آيه18
[17] سوره شعرا (26)آيات 100-101
[18] سوره مؤمنون (23)آیه  101
[19] سوره صافات (37)آیه 27
[20] سوره سبأ(34) ،آیه 23
[21] محمود ، آلوسی ،روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج‏1، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، صص  254 و 255
[22] محمود، زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏1، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق، ص: 299.
[23] سوره بقره (2) آیه 254
[24] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج6 ،بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1420ق، صص531-532
[25] سوره غافر(40) ، آیه 18
[26] سوره بقره (2) ،آیه 270
[27] سوره انبیا (21) ، آیه28
[28] محمود، زمخشری ،همان کتاب ، ج‏4، ص: 158
[29] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، همان کتاب ،ج 27 ،صص503-504
[30] سوره زمر(39) ، آیه19
[31] همان ، آیه 53
[32]سوره نساء (4) ،آیه 48
[33] فخر رازی ،همان کتاب ، ج 26، صص438-439
[34] عبد الله عمر، بیضاوی ،أنوار التنزیل واسرار التأویل ، ج 5 ،بیروت ،دار احیاء التراث العربی ،     1418 ق ، ص 40
[35] سوره بقره (2) ،آیه255  
[36] سوره یونس (10)، آیه 3  
[37] سوره مريم (19) ،آیه 87  
[38] سوره أنبياء (21) ،آیه 28  
[39] سوره زمر (39) ، آیه 44  
[40] سوره زخرف(43) ، آیه 86  
[41] سوره نجم (53)، آیه 26  
[42] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، همان کتاب ،ج 7 ،ص11
[43] همان ،ج 22،ص102
[44] سید محمد باقر ، موسوسی همدانی ، همان کتاب ، ج‏14، ص 296.
[45] همان ، ج13، ص176
[46] سوره دخان(44) ،آیات 42-41
[47] سید محمد باقر ، موسوسی همدانی ، همان کتاب ، ج18، ص147
[48] سوره ضحی (93) ،آیه 5
[49] همان ، آیه 4
[50] سید محمد باقر ، موسوسی همدانی ،همان کتاب ، ج‏20، ص: 523
[51] سوره محمد(47) ،آیه 19
[52] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، همان کتاب ، ج 31،صص194-195
[53] محمود، آلوسی ، همان کتاب ، ج 15 ،ص 379

کارگاه مهارت افزایی پژوهشی

کارگاه
دفتر پژوهش کارگاهی با عنوان «مباحث تکمیلی پایان نامه نویسی»
با محوریت استانداردهای تجمیع اطلاعات، بهداشت پژوهش و اشکالات رایج داوران در جلسه دفاعیه به منظور نوشتن پایان نامه هایی که از نظر محتوایی غنی باشند، با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی برگزار می کند.
زمان: سه شنبه23 /139/9
ساعت: 11:30 -8:30

 

دوره مهارت افزایی

کارگاه
این مرکز  به مناسبت هفته پژوهش و آشنایی هر چه بیشتر طلاب جهت استفاده از  سایت های اینترنتی کارگاهی با عنوان « آشنایی با پایگاه های اینترنتی اسلامی» با حضور جناب آقای کوهی برگزار می کند.
زمان:دوشنبه1395/9/22
ساعت: 12-9

 

 

فقه مسیحیت از منظر آیات وروایات

عنوان:
فقه مسیحیت از منظر آیات وروایات

محقق:
معصومه قربانی

چکیده
تمامی انبیای الهی برای رساندن انسانها به جایگاه اصلی خودشان درآفرینش مبعوث شدند.به همین دلیل هر کدام بنابر اقتضای زمان خود،دستورات وفرامینی را به پیروان خود آموزش می دادند. ولی برخی از ادیان مثل مسیحیت دچار تحریف شدند وحتی برخی از پیروان آنها ادعا کردند که شریعت ندارند.همانطور که درآیات وروایات اسلامی مشهود است بسیاری از معارف مسیحیت دارای مشابهی اسلامی است.دراین پژوهش به مواردی ازفقه مسیحیت راستین دراسلام پرداخته شده است،مواردی که حتی مسیحیت کنونی از آن غافل است.درزمانی که هر دینی در پی اثبات حقانیت خود است؛سرآمدی درگفتگوی ادیان وشناساندن هیمنه اسلام برسایر ادیان قبلی وتصدیق آنها از یک سو ونزدیک شدن به فرهنگ مسیحیت اصیل برای مسیحیان وارائه ی یک دیدگاه صحیح برای تغییر دادن فکر ودیدگاه آنها نسبت به اسلام انجام چنین تحقیقی ضروری به نظر می رسد.
کلید واژه :مسیحیت،فقه،اسلام

مقدمه
درطول تاریخ،مصلحان ونیک اندیشان همواره درفکرپی ریزی وتشکیل جامعه ای بوده اندکه درآن ارزشها حاکم و رذایل و زشتیها برطرف شودوبرای رسیدن به این مقصود وتشکیل چنین جامعه ای قوانین ومقرراتی نیز اندیشیده اندتا افرادجامعه درزندگی فردی واجتماعی خودوچگونگی استفاده ازطبیعت وارتباط باهمنوعان،راه درست راطی کنندوازکجرویها وتجاوزبه حقوق دیگران بپرهیزند.ادیان الهی نیزدرپی به سعادت رساندن بشر،زیربنای تشکیل چنین جامعه ای را اعتقاد سالم می دانندو برای سالم سازی اندیشه واعتقاد انسانها،اصول خاصی رامقرّر کرده اندکه پیروان آنهابا اعتقاد وعمل به اصول از افکار پوچ رهایی می یابندو به زندگی هدفدار راهنمایی می شوند.
انبیاء(علیهم السلام)حاملان وحی وپرچمداران سعادت بشرندکه درطول تاریخ برای تبلیغ دین حق ازجانب خدا مبعوث شدند، که به تعبیر امیر بیان حضرت علی (علیه السلام)«من سابق سمی له من بعده او غابر عرفه من قبله »« یا گذشتگان را تصدیق یا آیندگان را معرفی نموده اند»ازبین آنهاپیامبران اولوالعزم هرکدام پیامبر پیش ازخودوآیین وی راتأییدوسپس با آموزه های الهی دین خود تکمیل می نمودازاین روبسیاری ازآموزهای ادیان توحیدی،فارغ ازانحرافاتی که درادیان پیش از اسلام به وجودآمد یکسانند.
دین اسلام علاوه برتأیید مسیحیت،به زوایایی ازسیره حضرت عیسی(علیه السلام)وآموزه های آن حضرت،از جمله فقه اشاره می کند که حتّی ازنظرمسیحیان کنونی پنهان است.نشان دادن این زوایای پنهان به مسیحیان درعصری که غول های رسانه ای غرب برطبل اسلام هراسی می کوبند باعث ایجاد علاقه وتوجّه آنها به اسلام می شودوازمسموم کردن اذهان برضداسلام جلوگیری می کند.علاوه براین پژوهش حاضر جوابی است به کسانی که گمان می کنند دین مسیحیت دارای شریعت نبوده است(صادق نیا،1393ش،ص334). این پژوهش بر آن است که در پس از بیان مطالب کلی در باب فقه، معارف بلند مسیحیت دراین زمینه را در آینه قرآن و روایات بررسی کند.
1-حرمت شرب خمر
یکی ازچیزهایی که اسلام به شدت ازآن نهی کرده است شرب خمراست دراین رابطه آیات وروایات بسیاری وجودداردکه به صراحت ازاین عمل نهی می کندوآثاراین عمل رابیان می کند خداوند شراب را ازاعمال شیطان می داندومی فرماید:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(مائده،90)ومؤمنین را از این کارنهی می کندوراه رسیدن به سعادت راپرهیزازاین عمل می داندو به پیامبرمی فرماید:«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» ( بقره ،219 )یعنی از تو(پیامبر)درمورد شراب و قمار مى‏پرسند. بگو: در آن دو گناهى بزرگ و سودهايى براى مردم است. و گناهشان از سودشان بيشتر است‏.درروایات هم شارب خمررا بت پرست معرفی می کنندوکسی که شرب خمرمی کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی شود(محمدی ری شهری،1387ش،ص187).علاوه براین که اسلام شرب خمررابه شدت نهی کرده است ادیان الهی دیگرهم ازاین عمل نهی کرده اند.
درروایتی ازعایشه ازقول پیامبر(صلى اللَّه عليه و آله‏) نقل است که فرمود:« مَنْ أَطْعَمَ شَارِبَ الْخَمْرِ لُقْمَةً سَلَّطَ اللَّهُ عَلَى جَسَدِهِ حَيَّةً وَ عَقْرَباً »هر كه طعام دهد شارب الخمر را لقمه خداى تعالى بر بدن او مارى و عقربى را مسلط سازد«وَ مَنْ قَضَى حَاجَتَهُ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ الْإِسْلَامِ» و هر كه حاجت او را قضا كند البته بر خراب كردن اسلام يارى كرده است «وَ مَنْ أَقْرَضَهُ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِ مُؤْمِنٍ» و هر كه او را قرض دهد مثل آنست كه بر كشتن مؤمنى يارى كرده است «وَ مَنْ جَالَسَهُ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى لَا حُجَّةَ لَهُ» و هر كه همنشينى كند با وى خداى تعالى او را در روز قيامت كور برانگيزاندو از براى او حجتى نباشد. «وَ مَنْ شَرِبَ‏ الْخَمْرَ فَلَا تُزَوِّجُوهُ»و هر كه بياشامد خمر را پس او را زن مدهيد.« وَ إِنْ مَرِضَ فَلَا تَعُودُوهُ» ا و اگر بيمار شود او را پرسش مكنيد. «فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّهُ مَا شَرِبَ الْخَمْرَ إِلَّا مَلْعُونٌ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ‏ وَ الْقُرْآن‏»( شعيري،بى تا،ص152).
قسم به آن كه برانگيزانيد مرا بحق به پيغمبرى كه نياشامد خمر را مگر کسی که ملعون در تورية و انجيل‏ و زبور و فرقان باشد.این روایت بیانگراین مطالب است که آموزه های تورات وانجیل حقیقی وفرقان یکی است ومنافاتی با یکدیگر ندارند.ودرانجیل حرفی ازمراسم عشاء ربانی نیست.
2-نماز
نمازبهترین ونزدیکترین راهی است که انسانها رابه مبدأ هستی بخش متصل ومرتبط می کند. باعث زنده شدن روح وجان انسان می شود؛به همین دلیل دین اسلام اهمیّت زیادی برای آن قائل شده است.ودرآیات وروایات فراوانی به این عمل مهم عبادی توصیه شده وآن را عامل بازدارنده ازفحشا ومنکرمعرفی می کند.« إِنَّ الصَّلَوةَ تَنهَْى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَر»(عنکبوت،45)درروایتی ازرسول خدا(صلّى اللَّه عليه و آله)رسیده که:«نماز همچون ترازو است پس هر كس آن را تمام و كمال پردازد و حقّ آن را بجا آورد تمام و كمال پاداش‏ دريافت ميدارد. »( ،قمی، 1367،ص308)
توصیه به نمازدرسخنان حضرت عیسی(علیه السلام)هم مشاهده می شود.«وَ جَعَلَنىِ مُبَارَكا أَيْنَ مَا كُنتُ وَ أَوْصَانىِ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»( مریم،31) و مرا هر جا كه باشم وجودى پربركت قرار داده و تا زمانى كه زنده‏ام، مرا به نماز و زكات توصيه كرده است.
از کنارهم قرار دادن توصیه های اسلام ومسیحیت در مورد این عمل مهم عبادی به دست می آید که همانطور که زکات که رابطه با فقراست نمازهم رابطه با خدااست ومیزانی برای سنجش اعمال انسان است که در تمام ادیان توحیدی به آن تصریح شده است.
3-زکات
درقرآن کریم هرجاکه ازنامی از نماز آمده بلافاصله زکات هم آمده واین بیانگراین مطلب است که خداوندعلاوه براهمیّتی که برای برقراری ارتباط باخالق هستی قائل است به زکات که نوعی توجّه به فرودستان جامعه است هم توجّه ویژه دارد.«الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»( نمل،3)همان كسانى كه نماز را برپا مى‏دارند، و زكات را ادا مى‏كنند، و آنان به آخرت يقين دارند.ودراخباررسیده که زکات باعث حفظ اموال می شودامام صادق (علیه السلام) ‏فرمودند:«اموال خود را با دادن زكات حفظ كنيد… »( قمی، 1382 ،ص93)
زکات ازامور مورد توجّه حضرت مسیح(علیه السلام)است.وایشان به زکات درکنارنمازبه عنوان یکی ازمهمترین دستوراتی که ازجانب خداوندمأموربه انجام آن است اشاره می کنند.«وَ جَعَلَنىِ مُبَارَكا أَيْنَ مَا كُنتُ وَ أَوْصَانىِ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»( مریم،31)ازاین آیه علاوه برنکاتی که درنمازواردشداین نکته هم قابل برداشت است که نماز وزکات باعث برکت می شود.وانسان مادامی که رمق در بدن دارد باید برای دین خود تلاش کند.
4-وجوب واستحباب كاركردن براي نفقه
دردین مبین اسلام به داشتن کاربرای تأمین روزی حلال خودوخانواده ورسیدن به زندگی پاکیزه تأکید شده است.«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»(نحل،97)هر كس كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى، حياتِ (حقيقى‏)بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهيم داد.ودر داستانهایی که اززندگی بزرگان دین وجودداردنشان می دهدکه خودآنها برای تأمین روزی خانواده ی خود کار می کردند ومخارج خودشان بردوش دیگران نمی گذاشتند. از مجموع روایات معصومین(علیهم السلام)این گونه برداشت می شود که برترین کارها بادوامترین،دشوارترین وآن کاری که برای رضای خدا باشدومحکم کاری شده باشد وصاحب آن پیگیر آن کارباشد.(محمدی ری شهری،1387،ص309).
یکی اززیباییهای دین مسیحیت همین مطلب است که حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)باوجوداینکه امکان برآوردن نیازهای خود ویارانش راداشتند؛بازهم به انجام کارتشویق می کردند و برترین افرادراکسانی معرفی می کند که ازدسترنج خودمی خورند. در اخبار حواريون آمده است كه: آنان به دنبال عيسى(علیه السَّلام) مى‏رفتند، و چون گرسنه مى‏شدند مى‏گفتند:« يا روح اللَّه جعنا!» يا روح الله! گرسنه‏ايم« فيضرب بيده على الأرض سهلا كان أو جبلافيخرج ماء فيشربون» عيسى(علیه السَّلام)در بيابان يا در كوه دست بر زمين مى‏كوفت و آبى بيرون مى‏آمد و از آن مى‏نوشيدند؛ «قالوا: يا روح اللَّه! من أفضل منّا، إذا شئنا أطعمتنا، و إذا شئنا سقيتنا، و قد آمنّا بك و اتّبعناك؟» گفتند: يا روح الله! چه كس از ما برتر است، ما كه هر گاه (خوراك) بخواهيم به ما خوراك مى‏دهى، و هر گاه (آب) بخواهيم به ما آب مى‏نوشانى، و ما همه به تو ايمان آورده‏ايم و از تو پيروى كرده‏ايم؟« قال: أفضل منكم من يعمل بيده و يأكل من كسبه‏»( حكيمى ودیگران،1380،ص434) فرمود: از شما برتر كسانيند كه با دست خود كار مى‏كنند و از كسب خود روزى مى‏خورند.
از این دودسته روایت این مطالب برداشت میشود که گرچه پیامبران واسطه رزق وروزی بندگانندولی عزت نفس درتلاش برای کسب روزی حلال است.و هیچ گاه غرور، به خاطر نزدیکی به اولیای الهی وتنبلی در کسب روزی جایزنیست؛چراکه همیشه نزدیکان اولیای خدا بهترین مردم نیستند.وهمه بایدبرای کسب روزی حلال تلاش کنند،حتی اگر از یاران خاص پیامبر خدا باشند.
5-حرمت نگاه به نا محرم
یکی ازمهمترین وحساس ترین اعضای بدن که نقش اساسی درزندگی انسان هاداردومراقبت نکردن ازآن ،بلاهایی رادردنیا وآخرت برای انسان به وجود می آورد چشم است،درآیات وروایات ازنگاه های اضافی وحرام نهی شده است وازحضرت علی(علیه السلام)نقل است که خداوند چشم چران وکسی که دیگران راتحریک به نگاه می کند را لعن کرده است.«لعن اللَّه النّاظر و المنظور اليه‏»(قضاعي، 1361 ،ص55)وامام صادق(عليه السّلام)نگاه رابه تیری زهرآلود ازطرف شیطان تشبیه کرده است که اندوه فراوان به دنبال می آورد.(قمی،1381،ص671) وخداونددرقرآن به این مطلب اشاره می کند که خداوندبه خیانت چشمها آگاه است.«يَعْلَمُ خَائنَةَ الْأَعْينُ‏ِ وَ مَا تخُْفِى الصُّدُور‏»( غافر، 19)
یکی اززیباییهای دین مسیحیت این است که حضرت عیسی(علیه السلام)یاران وپیروان خودراازنگاه های اضافی برحذر می داشته ونگاه کردن به سوی چیزهایی که ممنوع شده است راتخم شهوات وزمینه ساز فسق وفجور میداند. امام صادق(علیه السلام)فرمود: حضرت عيسى(علیه السّلام)فرموده است:«إِيَّاكُمْ وَ النَّظْرَةَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِي الْقَلْبِ وَ كَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً. »( برقى، 1371 ق،ص110) پرهيز كنيد از نظر به سوى محذورات و آنچه ممنوع شده است، زيرا اين چنين نظر تخم شهوات بوده و فرع و شاخه فسق و فجور است.ودرجای دیگر حواریون راازنگاه کردن به زنان نهی کرده است ونتیجه نگاه به زنان راقساوت وکدورت قلب می داند.حضرت عیسی(علیه السلام)خطاب به حواریون:«ايّاكم و النّظر إلى المخدورات، فانّها بذر الشّهوة و نبات القسوة.»( شهيد ثانى، 1377 ،ص276) از نظر كردن به زنان نامحرم بپرهيزيد ، كه زنان، تخم شهوت هستند و مورث قساوت و منتج كدورت دل هستند.
ازبررسی تطبیقی آموزه های این دو دین دراین زمینه به دست می آید که قلب همانندزمین زراعی است هرچه درآن کاشته شودهمان درو می شودوریشه وبنیان بدیها نگاه حرام است. نگاه جایزبه زنان زمینه ساز گناه است چه رسدبه نگاه حرام وقدم اوّل برای افتادن دردام شهوات نگاه حرام است.وبه طور کلی از هر چه حذر كردن از آن لازم است احتراز شود ، چه زن و چه متاع دنيا، كه ديدن آنها نيز موجب قساوت دل است و چشم بستن ازمتاع دنیا چه زن باشد چه غیرآن باعث گشوده شدن چشمه های معرفت ورفع کدورت قلب می شود.
6-حرمت زنا
ارتکاب عمل زنا از نظر قرآن گناه بزرگى است که خداوند در بارۀ آن مى‏فرماید:«وَ لَا تَقْرَبُواْ الزِّنىَ إِنَّهُ كاَنَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلًا»(اسراء،32)و به زنا نزديك مشويد، چرا كه آن همواره زشت و بد راهى است.وخداونددراین آیه مى‏گوید به این عمل شرم‏آور نزدیک نشوید، این تعبیر علاوه بر تأکیدى که درآن نسبت به خود این عمل وجوددارد، اشاره لطیفى به این مطلب است که آلوده شدن به زنا به طورمعمول مقدماتى دارد که انسان را تدریجاً به آن نزدیک مى‏کند، نگاه های حرام،چشم ‏چرانى،بى حجابى و…. ، هر یک مقدمه‏اى براى این کار محسوب مى‏شود و می تواند از عوامل نزدیک شدن به زنا باشد که با یک جملۀ کوتاه دراین آیۀ ازارتکاب این مقدمات نهى شده است،.واینکه فرموده راه زنا بد راهى است این واقعیت راروشن می کندکه ارتکاب به این عمل راه را برای به وجودآمدن مفاسد دیگر در جامعه باز می کند. و در روایات اسلامى نیز ازارتکاب به این عمل نهى شده است چراکه آثارشومی به دنبال دارد.
امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله)فرمودند: زنا پنج پيامد دارد: آبرو را مى‏برد، موجب فقر مى‏شود، از عمر مى‏كاهد، خشم خداوند مهربان را در پى دارد و صاحب خود را در آتش ماندگار خواهد كرد. پناه مى‏بريم به خدا از آتش»( بروجردى 1386 ق،695)
درپندهایی که حضرت عیسی(علیه السلام)برای یاران خودایرادمی کردند علاوه براینکه از ارتکاب به این عمل نهی کرده اند.ازفکرکردن به ان نیز نهی کرده اند. ازامام صادق(علیه السّلام)نقل است که فرمودند:حواریون دورحضرت عیسی(علیه السّلام)جمع شدندوبه اوگفتند:«ای معَلم خیر ما را راهنمایی کن و علم ما را زیاد کن »،«…فَقَالَ إِنَّ مُوسَى نَبِيَّ اللَّهِ(علیه السلام) أَمَرَكُمْ أَنْ لَا تَزْنُوا وَ أَنَا آمُرُكُمْ أَنْ لَا تُحَدِّثُوا أَنْفُسَكُمْ بِالزِّنَا فَضْلًا عَنْ أَنْ تَزْنُوا فَإِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنَا كَانَ كَمَنْ أَوْقَدَ فِي بَيْتٍ مُزَوَّقٍ فَأَفْسَدَ التَّزَاوِيقَ الدُّخَانُ وَ إِنْ لَمْ يَحْتَرِقِ الْبَيْتُ‏.»( كلينى، 1407 ق،ص542)پس گفت:«همانا موسی نبيَ اللَّه(علیه السّلام)به شمادستوردادکه زنانکنیدومن به شماامرمی کنم که حتَی درموردزنافکر هم نکنیدچه رسد به اینکه زناکنیدپس همانافکردرمورد زنامثل روشن کردن آتش درخانه نقش ونگاردار است پس نقش ونگارها را دود خراب می کنداگرچه خانه آتش نگیرد.»
پیامبران یکی پس ازدیگری دین حقّ را کاملتر می کردند.ولی یکی از احکامی که بدون استثنا درتمام ادیان توحیدی به وضوح مشهود است پرهیزاز زنا است.وحتی فکرکردن به این گناه را مخرب افکار مثبت وزمینه ساز عمل به آن می دانند.
7-استحباب نیکی به حیوانات
در اسلام، از مهمترین حقوق حیوان بر صاحبش، تأمین وسیله زندگی حیوان است؛ به طوری که در برخی احادیث آب دادن به حیوانات باعث آمرزش گناهان فردشده است؛«غُفر لامرأة مومِسة مرّت بكلب‏ على رأس ركيّ يلهث‏ كاد يقتله العطش فنزعت خفّها فأوثقته بخمارها فنزعت له من الماء فغفر لها بذلك»( پاينده،1382ش،ص585) زن بدکاره ای آمرزيده شد كه بر سگى گذشت كه بر لب چاهى از تشنگى نزديك به مرگ بود، كفش خويش را درآورد و به سر پوش خويش بست و براى سگ آب ازچاه کشید، براى همين آمرزيده شد.وحضرت علی (علیه السلام) فرمود: صاحب هر حيوانى، نسبت به آن حيوان شش وظيفه دارد: 1- به هر منزلى رسيد نخست علف آن را بدهد. 2- هر جا به آب عبور كرد،آن حيوان را نزد آب ببرد. 3- بدون جهت به آن حيوان نزند. 4- بيش از اندازه بار به گُرده ی آن نگذارد. 5- بيش از حدّ توان آن را به را رفتن وادار نكند. 6- هرگز بدون جهت، يا در حال شير دادن بالاى حيوان ننشيند. ( راوندى كاشانى،1376ش،ص 196).واین روایات نشان از اهمیت دادن اسلام به مسأله نفقه و غذای حیوانات دارد.
توجه ورسیده گی به حیوانات درآموزه های حضرت عیسی (علیه السلام)نیزمشهوداست وایشان حتی ازغذای خودبرای اطعام حیوانات می گذشتند. ازامام صادق(عليه السّلام)نقل است که«إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ(عليه السّلام) لَمَّا أَنْ مَرَّ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ رَمَى بِقُرْصٍ مِنْ قُوتِهِ فِي الْمَاءِ» عيسى‏ بن‏ مريم‏ (عليه السّلام)زمانى از كنار دريا گذر مي كرد از سفره غذاى خويش قرصى نان به دريا افكند، يك تن از يارانش گفت: يا روح اللَّه و كلمة اللَّه چرا چنين كردى؟ آخر اين قوت تو بود، فرمود:« فَعَلْتُ هَذَا لِدَابَّةٍ تَأْكُلُهُ مِنْ دَوَابِّ الْمَاءِ وَ ثَوَابُهُ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ »( كلينى، 1407ق،ص9). اين كار را براى آن كردم كه حيوانى از حيوانات دريا بخورد و ثواب‏ آن نزد خداوند بزرگ بسيار است.
8-حلال بودن طعام اهل کتاب
ازجمله مواردی که اسلام اهتمام ویژه و خاصی به آن دارد و آنرا مؤثردرسعادت یا شقاوت افراد می داند نحوه ی درست وصحیح کسب درآمدوخوردن غذای حلال است. درآموزه های اسلام هرچیزی که برای روح وجسم آدمی اثری نیکوداشته باشد،هر چند انسان اثرات آن رانداند حلال وهرچیزی که اثرسوئی داشته باشد حرام شمرده شده است.درروایتی ازرسول خدا(صلی الله علیه وآله)رسیده که« كسى از شما دستش را به سوى آسمان بلند مى‏كند و مى‏گويد: «يا رب يا رب» ولى طعام و لباس وى از حرام است كدام دعاى وى به اجابت مى‏رسد؟ و اگر صدقه دهد به مال حرام صدقه مى‏دهد و اگر ازدواج كند، به حرام ازدواج مى‏كند و اگر روزه بگيرد بر حرام افطار مى‏كند. واى بر وى! آيا نفهميد كه خداى تعالى پاك است و جز پاك را نمى‏پذيرد و در كتاب خويش فرمود: «إِنَّمايَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‏»( مائده، 27.)مائده خداى تنها از پرهيزگاران مى‏پذيرد.»( ابن فهدحلى ، 1381 ش،ص330)
ازجمله غذاهایی که اسلام حلال دانسته است خوراک اهل کتاب است.«الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ… »( مائده، 5) امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده، و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال، و طعام شما براى آنان حلال است.که روایتی ازامام صادق(علیه السلام)واردشده که می فرمایند:«پدرم ابو جعفر باقر معتقد بود كه منظور آيه قرآن، حبوبات و امثال آن است.»( کلينى، 1363 ش،ص374).البته درروایتی که از امام صادق(علیه السلام)رسیده است حضرت درصورتی تناول خوراک اهل کتاب را جایزدانسته اند که آنها گوشت خنزیرنخورند. ( همان،ص390).
احکام حلال وحرام درآیین مسیحیت نیز مشهود است چراکه خداوند می فرماید:« فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيهِْمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لهَُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا»( سوره نساء،160). پس به جهت ستمى كه يهود نمودند و مردم را از راه خدا باز داشتند ما نعمت هايى كه بر آنان حلال بود حرام نموديم.این آیه بیانگر این مطلب است که قطعاً درآیین مسیحیت وادیان قبلی مجموعه ای ازحلیّت ها وحرمت ها وجودداشته که برخی ازحلالها به سبب ظلم یهودحرام شده است.ودرروایتی که ازامام صادق(عليه السّلام)رسیده که:«كان بين داود و عيسى‏ بن‏ مريم‏ أربع مائة سنة، و كانت شريعة عيسى أنه بعث بالتوحيد و الإخلاص، و بما أوصى به نوح و إبراهيم و موسى، و أنزل عليه الإنجيل» بین حضرت داودوحضرت عیسی(عليه السّلام)چهارصد سال زمان بود،و شریعت حضرت عیسی(عليه السّلام)که به توحیدواخلاص مبعوث شده بودتوصیه به آنچه که نوح و ابراهیم و موسی آورده بودندمی کرد،«و أخذ عليه الميثاق‏ الذي أخذ على النبيين، و شرع له في الكتاب إقام الصلاة مع الدين و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و تحريم الحرام و تحليل الحلال» انجیل براونازل شد،ومیثاقی که ازبقیه انبیاءگرفته شده بودگرفته شدودرکتاب اوتشریع شدبه اقامه نماز بادین وامربه معروف ونهی ازمنکر،وتحریم حرام وحلال بودن حلال.« و أنزل عليه في الإنجيل مواعظ و أمثال و حدود، و ليس فيها قصاص و لا أحكام حدود، و لا فرض مواريث، و أنزل عليه تخفيف ما كان نزل على موسى (عليه السّلام) في التوراة» وبراودرانجیل مواعظ ومثلها وحدودنازل شد،ودرآن نه قصاص واحکام حدود، ونه ارثهای واجب نیست ودرآن تخفیف برآنچه که درتورات برموسی نازل شداست«و هو قول الله تعالى في الذي قال عيسى بن مريم لبني إسرائيل: وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ‏ و أمر عيسى من معه ممن اتبعه من المؤمنين أن يؤمنوا بشريعة التوراة و الإنجيل».( بحرانى، 1374 ش،ص626). وآن قول خداوندمتعال است درجایی عیسی بن مریم(عليه السّلام)به بنی اسرائیل گفت:«وحلال شدبعضی ازچیزهایی که برشماحرام بود.»و حضرت عیسی(عليه السّلام)امر کردمؤمنینی که ازاوتبعیت می کردندرابه اینکه به شریعت تورات وانجیل ایمان بیاورند.
این روایت گرچه دربردارنده ی موضوعات دیگری نیز هست ولی بنابربحثی که دراینجا مدّ نظراست فقط به نکات مربوط به احکام حلال وحرام می پردازیم.اول اینکه احکامی که درکتب آسمانی واردشده متناسب باکسانی بوده که بایدبه آن عمل می کردند.ودیگر اینکه انجام حلالها وترک حرام ها بیانگرایمان به همه ی ادیان توحیدی است. واحکام نازله درانجیل تفاوتی بااحکام نازله درتورات ندارد،فقط کمی آسانترشده است.
9-حرمت قسم دروغ و کراهت قسم راست
وقتی شخصی می‏خواهد روی یک مطلب تأکید کند،و آن موضوع برای وی قابل احترام است؛قسم می خوردو در دستورهای اسلام رسیده است که قسم دروغ، گناه اندر گناه است. چون دروغ، گناه کبیره است و این گناه کبیره را توأم با قسم‏ کرده، دیگر گناه اندر گناه است، یعنی یک امر مقدسی را به دروغ‏ آلوده کند. برای اینکه یک دروغی را می‏خواهد به کرسی بنشاند، یک امر مقدسی را گرو قرار می‏دهد. ودراسلام برای قسم شرعی، یعنی آن قسمی که به اسم خداوندمتعال باشد احکام شرعی بار می‏شود و کفاره دارد.
درمورد قسم راست هم در روایات و دستورات دینی زیاد داریم که قسم را خوار نکنید ولو برای هر حرف راستی. انسان خودش باید طوری عمل کند و طوری باشد که دیگران به او آنقدر اعتماد داشته باشند که‏ وقتی یک جمله می‏گوید چون او را صادق می‏دانند حرفش را راست بدانند. چنین اشخاصی اصلاً احتیاج به قسم خوردن ندارند، قسم هم که نخورند افراد حرفشان را باور می‏کنند. وقتی که انسان خودش بی‏مایه است و می‏داند که‏ دیگران به حرفش اعتماد ندارند، دائما قسم می‏خورد. قسم راست خوردن هم‏ از نظر شرعی یک امر زشتی است. ما روایات زیادی داریم که قسم راست هم‏ جز در مواقع ضرورت نباید به کار رود حضرت رسول(صلى الله عليه و آله)فرمود: بى‏جهت به خدا راست يا دروغ قسم مخور و خدا را وسيله قسم خويش مكن كه خدا كسى را كه بنام وى بدروغ قسم خورد رحمت و رعايت نمى‏كند(پاينده، 1382ش، ص668).
پرهیز ازقسم خوردن چه به راست چه به دروغ درگفتار وآموزه های حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)نیز دیده می شودویکی اززیباییهای دین مسیحیت همین مطلب است. ازامام صادق(علیه السّلام)نقل است که فرمودند:حواریون دورحضرت عیسی(علیه السّلام)جمع شدندوبه اوگفتند: «فَقَالُوا لَهُ يَا مُعَلِّمَ الْخَيْرِ أَرْشِدْنَا»ای معَلم خیرماراراهنمایی کن،«فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ مُوسَى كَلِيمَ اللَّهِ (علیه السلام) أَمَرَكُمْ أَنْ لَا تَحْلِفُوا بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَاذِبِينَ وَ أَنَا آمُرُكُمْ أَنْ لَا تَحْلِفُوا بِاللَّهِ كَاذِبِينَ وَ لَا صَادِقِينَ…. »(كلينى،1407 ق،542)فرمود:موسی کلیم الله(علیه السّلام)به شما امرکردکه به خداوند متعال قسم دروغ نخورید و من به شما دستور می دهم که به خدا نه راست ونه دروغ قسم نخورید.
در مجموع از آموزه های این دو دین دین بر می آید که انبیاءتصدیق کننده وکامل کننده یکدیگرهستند وهمه به اتفاق بیان میکنند که قسم چه راست وچه دروغ تبعات دارد.
10-استحباب ايجاد باقيات الصالحات
اسلام زندگی را منحصردراین دنیا نمی داندوبرای زندگی در جهان باقی برخی موارد را معرفی می کند که حتّی پس ازمرگ و بابسته شدن دفترزندگی برای انسان همچنان اثرات مثبت درپی دارد.ودرقرآن کریم خداوندمال وفرزندرازینت دنیا می خواندولی کردارنیکی که نزد خداوندباقی می ماندرابهتر می داند«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً‏»( کهف،46).درحدیثی که ازامام صادق (علیه السلام)رسیده شش چیز رانام می برد که بعداز مرگ ثوابش به مؤمن می رسد.«1- فرزند صالح كه براى او طلب مغفرت كند.2- مصحف كه از او بجا مى‏ماند (قرآن) و ديگران از آن استفاده مى‏كنند.3- درختى كه به قصد قربت، كاشته باشد.4- آبى كه به قصد قربت، جارى ساخته است.5- چاهى كه در بيابانى حفر كرده است.6- سنّتى كه از خود بجاى گذاشته و آيندگان از او پيروى مى‏كنند.»( قمی ، 1376ش،ص133)ویافرمودند« لا تستصغر مودتنا فانها من الباقيات الصالحات‏»دوستى ما را كوچك مشمار كه از باقيات صالحات است.ودرحدیثی دیگر ازپیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)واردشده که«از گفتن تسبيحات اربعه مضايقه نكنيد كه آنها از باقيات صالحات است.»
درآموزه های حضرت عیسی(علیه السلام)هم این موضوع قابل مشاهده است. رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود:« أَنَّ عِيسَى(علیه السّلام) مَرَّ بِقَبْرٍ وَ هُوَ يُعَذَّبُ»عيسى‏ بن مريم(عليه السّلام)به قبرى گذر كرد كه صاحب آن قبر در عذاب بود.« ‏ ثُمَّ مَرَّ بِهِ فِي عَامٍ آخَرَ فَوَجَدَهُ لَا يُعَذَّبُ» سال بعد، از آن قبر گذشت ديد كه صاحب آن قبر ديگر عذاب نمى‏شود.«فَقَالَ الْحَوَارِيُّونَ‏ يَا رُوحَ اللَّهِ مَرَرْنَا بِهَذَا الْقَبْرِ عَامَ أَوَّلَ وَ هُوَ يُعَذَّبُ وَ مَرَرْنَا بِهِ الْآنَ وَ هُوَ لَا يُعَذَّبُ»پس حواریون گفتند:«یا روح الله وقتی مادرسال اول ازکنار این قبر عبور می کردیم این شخص درعذاب بود ولی حالا عذاب نمی شود.»« فَقَالَ(علیه السّلام) إِنَّهُ كَانَ لَهُ وَلَدٌ صَغِيرٌ فَبَلَغَ الْغُلَامُ فَأَصْلَحَ طَرِيقاً وَ آوَى يَتِيماً فَغَفَرَ اللَّهُ لِأَبِيهِ بِمَا كَانَ مِنْهُ‏»( احسایی، 1405 ق،ص284).حضرت عیسی (علیه السلام)فرمود:«كه اين مرده فرزند صالحی داشته ، بزرگ شد و راهى را اصلاح و يتيمى را پناه داد لذاخدا به خاطر كار فرزندش او را آمرزيده.»
ازاین روایت کوتاه ولی موجز این نکات برداشت می شود که، چشم قلب عيسى‏ بن مريم(عليه السّلام)ویارانش برای دیدن حقایق باز بوده است. و حضرت توجه ودقت بالایی داشتند که شامل مرورزمان نمی شد.یکی ازآن موارد در آموزش یاران خود درمورد تأثیرتربیت فرزند نیکوکار واثرات اعمال فرزندان در آخرت والدین مشهود است.
11-تبری
دردین مبین اسلام نپذيرفتن ولايت و حاكميّت رهبران باطل وستمگر و مخالفت با آنان و دورى گزيدن ازآنها و يارانشان،تبرّی نام دارد. خداوندبعد از پيغمبر اكرم(صلّى اللَّه عليه و آله)براى رهبرى و هدایت بشر دوازده نفررا انتخاب نموده،آنها رامعرفی نموده و مقررات و قوانين دين خودوعلم رهبرى وپیشوایی را تنها به آنها عنايت فرموده و استعداددعوت و تبليغ دين خويش را در وجود ايشان تكميل نموده است وایشان رابه مقام امامت وولایت منصوب کرده است، بنا بر اين هر فردى غيراز ايشان كه ادعاى امامت وولایت برمردم را كند دروغگو وگمراه است.
درروایات بسیاری ازپیروان ائمه اطهار(علیهم السلام)خواسته شده تاازظالمان وگمراهان ودشمنان این ذوات مقدسه برائت جویند تاراه حق راپیداکرده وبه سعادت وکمال برسند. رسول خدا(صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم)فرمودند:«کسى كه دوست دارد حياتش حيات من و مماتش ممات من بوده و به بهشت جاودانى كه حقتعالى درختانش را به دست قدرتش كاشته داخل گردد بايد على(عليه السّلام)را دوست داشته و به فضل آن حضرت و جانشينانش آگاه بوده و از دشمن من تبرى‏ و دورى بجويد، خداوند متعال فهم و دانش من را به ايشان (حضرت على و اوصيايش عليهم السّلام) اعطاء فرموده، ايشان اهل بيت من بوده كه از گوشت و خون من مى‏باشند شكايت دشمنان ايشان از امّتم را به خدا خواهم نمود، دشمنانى كه منكر فضيلت ايشان بوده و به جاى اينكه صله رحم من را نموده آن را قطع كرده‏اند به خدا قسم فرزندم را خواهند كشت و بدنبالش شفاعت من به ايشان نخواهد رسيد.»( ابن قولويه، 1377 ش،ص219)
این اصل علاوه براینکه یکی ازاصول تثبیت شده اسلام است یکی ازآموزه ها واصولی است که همه انبیای الهی ازجمله حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)به آن پای بند بودند. روايت شده که حضرت عيسى‏(عليه السّلام)با حواريون در بيابانها گردش مي كردند. يك روز كه عبور آنان به كربلا افتاد با شيرى درنده مواجه شدند كه سر راه را گرفته بود، حضرت عيسى(علیه السلام) نزد آن شير آمد و گفت:«براى چه بر سر اين راه نشسته‏اى و نمي گذارى ما عبور كنيم؟» آن شير با زبان فصيح گفت: من نمي گذارم شما عبور كنيد تا اين كه يزيد را كه قاتل حسين است لعنت نمائيد! حضرت عيسى فرمود: اين حسين كيست؟ گفت: سبط محمّد است كه نبى امى مي باشد و پسر على كه ولى آن حضرت است. گفت: قاتل حسين كيست؟ گفت: قاتل وى همان كسى است كه وحوش و مگس و درندگان او را مخصوصا روز عاشورا لعنت مي كنند. حضرت عيسى(عليه السّلام)دستهاى خود را بلند كرد و در حق يزيد لعنت و نفرين نمود و حواريون هم آمين گفتند. آنگاه آن شير از سر راه ايشان دور شد و بدنبال كار خود رفتند.(مجلسى، 1362 ش،صص259-260)
در این روایت مشخص می شود که برائت ازدشمنان اهلبیت(علیهم السلام)به همه انبیاء عرضه شده است. وایشان هم از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)تبری جسته اند.
12-تولی
همانطورکه دربحث تبری گذشت خداوندبعدازپیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)دوازده نفررابرای رهبری وپیشوایی مردم انتصاب کردوبه پذيرش ولايت و حاكميّت آنهاودوستى كردن و پيوند يافتن با ياران ايشان امرکرده است.دراین زمینه نصوص فراوانی وارد شده است. پيامبر اكرم فرمود: «در راه محبت‏ و علاقه به ما اهل‏ بيت‏ پايدار باشيد زيرا هر كس به ملاقات خدا برود با محبت ما به شفاعت ما داخل بهشت مى‏شود قسم به آن كسى كه جان محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) در دست اوست هيچ بنده‏اى را عملش سود نمى‏بخشد مگر با معرفت و ولايت ما.»( مجلسى، 1363،ص157)
دوستی ومحبت اهل بیت اختصاص به زمان ومکان مشخصی نداردو امربه محبت آنها محدودبه زمان حیات آنها نیست،وولایت ورهبری آنهاحتی بعدازشهادت ثابت وپایداراست.ودرروایات به زیارت آنهاسفارش شده است.ازامام صادق(علیه السلام)نقل است که فرمود:« كسى كه دوست دارد مسكن و جايگاهش در بهشت باشد نبايد زيارت مظلوم را ترك كند».پرسیدند:«مظلوم كيست؟» حضرت فرمودند:«مظلوم حضرت حسين بن على(عليهما السّلام)بوده كه صاحب كربلامى‏باشد، كسى كه از روى شوق به آن حضرت و به جهت محبّت به رسول(خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم)و به امير المؤمنين(عليه السّلام)و فاطمه زهرا(عليها السّلام) به زيارت آن حضرت برود خداوند متعال او را بر سر سفره‏هاى بهشتى مى‏نشاند كه با رسول خدا و امير المؤمنين و فاطمه زهرا(عليهم السّلام)هم غذا بوده در حالى كه مردم در حال حساب مى‏باشند.»
محبت اهل بیت(علیهم السلام)حتی قبل خلقت جسمانی آنهادردل همه پیامبران الهی بوده است.وپیامبران اوالعزم همچون حضرت عیسی(علیه السلام) به آنها علاقه وارادت داشتند.درروایات واردشده است که عيسى‏ بن مريم از زمين كربلا عبور مى‏كردديد در آنجا چند آهو گرد آمده‏اند و آهوها نزد عيسى بن مريم آمدند و شروع به گريستن كردند، عيسى و حواريون هم نشستند، سپس عيسى نيز گريست و حواريون نمى‏دانستند چرا او نشست و براى چه گريه كرد، پس سؤال كردند يا روح اللَّه! چرا گريه مى‏كنيد؟فرمود: «آيا مى‏دانيد اين چه زمينى است؟»گفتند:«نه»فرمود: «اين زمينى است كه در آن نور ديده «احمد مرسل» و جگر گوشه «فاطمه زهرا، بتول اطهر» كه شبيه مادر من است، كشته مى‏شود و در همين جا مدفون مى‏گردد، خاك اين بيابان از مشك خوشبوتر است؛ زيرا تربت آن تابناك شهيد است و تربت انبيا و اولاد انبيا نيز چنين هستند.اين آهوان با من تكلم نمودند و گفتند كه ما به شوق تربت آن نازدانه با بركت در اين بيابان چرا مى‏كنيم.» سپس عيسى(عليه السّلام)دست به سرگين‏هاى آهوان زد و آن را بوييد و عرض كرد: «پروردگارا! اينها را آنقدر باقى بگذار تا اينكه پدر اين‏شهيد مظلوم بيايد و آن را ببويد و باعث صبر و تسلى خاطرش گردد» و سپس گريست.( قطب الدين راوندی،1378 ش،صص794-795).
واین سخن امام صادق(علیه السلام)که می فرمایند:«مامن نبيّ إلاّ و قد زار كربلا بين قبره و بين السماء مختلفة الملائكة فوج يعرج و فوج ينزل »(مجلسى ، 1403 ق،ص59).نشان دهنده ی این موضوع مهم است که تمامی انبیاء الهی امام حسین(علیه السلام)رازیارت کرده اند؛همانطورکه دربحث تبری گذشت حضرت عیسی(علیه السلام)هم یکی اززائران امام حسین(علیه السلام)بوده است.
صرف معتقدبودن به اصول اعتقادی درست برای رسیدن به سعادت ابدی کفایت نمی کند بلکه بایدبه مقتضای اعتقادات،به قوانین ودستورات رسیده نیز عمل کرد.اسلام ومسیحیت دراحکام ودستورات دینی اشتراکات فراوانی مثل حرمت شرب خمر،توصیه به نماز وزکات وتولی وتبری و… وغیره دارند.
نتیجه گیری
پس از طرح آیات و روایات متعدد در باب فقه مشخص شد که نه تنها در کلیات بلکه در بسیاری از امور جزئی اسلام با مسیحیت هماهنگ است وغیر از همگونی تعالیم اسلامی ومصدق بودن اسلام به گونه ای مهیمن بودن دین خاتم بر ادیان قبلی که مسیحیت کاملترین آنهاست مشهود است وتعالیمی از دیگر ادیان در گزاره های دین مبین اسلام وجود دارد که دست پیروان همان ملل ونحل از آن خالی است و تنها این غنای قرآن وعترت است که می تواند پاسخگوی بسیاری از انتظارات بشر از دین باشد به امید اینکه بیان این آموزه های مقارن،بشریت را به وحدت در دین که به بیان«ان الدین عند الله الاسلام» همان اسلام وتسلیم محض است برساند وبا دخیل نکردن هواهای نفسانی انسان به هدف آفرینش خود که همان عبادت وبندگی خداست برسد .

فهرست منابع:
 قرآن کریم
 نهج البلاغه
1-ابن قولويه، جعفر بن محمد(1377). كامل الزيارات.ترجمه ذهنى تهرانى، محمد جواد. تهران:انتشارات پيام حق.
2- احسائی ، محمد بن زين الدين ابن ابی جمهور)405(1، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، مجتبى عراقى. قم: دار سيد الشهداء للنشر.
3- بحرانى، سيد هاشم بن سليمان)1374(.البرهان في تفسير القرآن، قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم: مؤسسه بعثه.
4- برقى، احمد بن محمد بن خالد(1371).المحاسن. جلال الدين محدث،. قم:دار الكتب الإسلامية.
5- بروجردى، آقا حسين (1386). منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)،ترجمه محمد حسين صفا خواه.تهران: انتشارات فرهنگ سبز.
6-پاينده،ابوالقاسم(1382). نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ، (چاپ چهارم). تهران:دنياى دانش.
7- جعفر بن محمد(عليه السلام)امام ششم(بی تا).، مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة،ترجمه حسن مصطفوى. تهران:انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران.
8-حلى،احمد بن محمد بن فهد (1381).آداب راز ونياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعي).ترجمه محمد حسين نائيجى. تهران:انتشارات كيا.
9-حكيمى، محمدرضا؛حكيمى، محمد؛حكيمى، على(1380).الحياة ،ترجمه احمد آرام،. تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
10-راغب اصفهانى، حسين بن محمد(1374)،ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن،ترجمه غلامرضا خسروى. مصحح: غلامرضا خسروى حسينى. تهران:مرتضوي.
11-راوندى كاشانى،فضل الله بن على(بى تا). النوادر(للراوندي)،مصحح: احمدصادقى اردستانى. قم:دار الكتاب.
12- راوندى، سعيد بن هبة الله (قطب الدین ) (1378). .جلوه‏هاى اعجاز معصومين(عليهم السلام)(ترجمه الخرائج و الجرائج).ترجمه غلام حسن محرمى. قم:دفتر انتشارات اسلامى.
13- شعيري، محمد بن محمد(بى تا) .جامع الأخبار(للشعيري). نجف:مطبعة حيدرية.
14–شهید ثانیة زین الدین بن علی (بی تا).شرح مصباح الشریعه.ترجمه محمد بن هاشمر عبدالرزاق گیلانی. .مصحح: محمد بن حسن آقاجمال خوانساری .تهران:پیام حق.

15–صادق نیا،مهراب(1393).قرآن وکتاب مقدس.قم:نشرهاجر.
16- عاملی ، زين الدين بن على(1377) ، شرح مصباح الشريعة،ترجمه عبد الرزاق گيلانی،آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسين‏. تهران: پيام حق.
17–قرشى بنايى، على اكبر(1412)، قاموس قرآن، تهران: دار الكتب الاسلامية.
18-قضاعي، محمد بن سلامة(1361)، شرح فارسى شهاب الأخبار(كلمات قصار پيامبر خاتم صلی الله علیه وآله).ترجمه جلال‏الدين حسينى أرموى(محدث). تهران: مركزانتشارات علمي و فرهنگي
19- قمی ، محمد بن على ابن بابويه(1367)، ترجمه من لا يحضره الفقيه.ترجمه على اكبر غفارى ومحمد جواد بلاغى. تهران: نشر صدوق.
20-________ (1376).گلچين صدوق(گزيده من لا يحضره الفقيه).محمد حسين صفا خواه. تهران:فيض كاشانى.
21-________،(1381)پاداش نيكيها وكيفرگناهان.ترجمه ثواب الأعمال.محمد على مجاهدى. قم:انتشارات سرور.
22-________(1382).ثواب الأعمال و عقاب الأعمال.ترجمه صادق حسن زاده. تهران:ارمغان طوبى
23- كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق( 1407).الكافي (ط - الإسلامية).غفارى على اكبر،محمد آخوندى تهران: دار الكتب الإسلاميه .
24-_______( 1388). تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)،ترجمه اردكانى،مصحح محمد على‏ وفادار، محمدمرادى، عبدالهادى مسعودى. قم: دار الحديث.
25- _______ (1363).گزيده كافى، محمد باقر بهبودى. تهران: مركز انتشارات علمى و فرهنگى.
26-محمدی ری شهری،محمد(1387).منتخب میزان الحکمه.تلخیص حمید حسینی.ترجمه حمیدرضا شیخی. قم:نشردارالحدیث.
27- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى (1351).آسمان و جهان(ترجمه كتاب السماءوالعالم بحار الأنوارجلد 54)، محمد باقر کمره اى. تهران:انتشارات اسلاميه.
28-________(بی تا).زندگانی امام حضرت امام حسن مجتبی(ترجمه ج 44 بحار الانوار).ترجمه محمد جواد نجفی. تهران:انتشارات اسلاميه.
29-________(1403). بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت).جمعى از محققان. .بيروت:دار إحياء التراث العربي.
30-_________ (بی تا).بخش امامت(ترجمه ج23تا27 بحار الانوار).مو سی خسروی.تهران:.اسلامیه.
نرم افزار
1-جامع الاحادیث5/3
2-جامع التفاسیر

 

کارگاه پژوهشی

مرکز تخصصی تفسیر و علوم قران فاطمة الزهرا (س) در نظر دارد کارگاهی با عنوان « اطراد و کاربرد آن در واژه شناسی لغات قرآن » از سلسله بحث های کاربرد اصول در تفسیر قرآن با حضور حجت الاسلام و المسلمین آقای انصاری تبار برگزار کند
زمان: دوشنبه 1/9/95 ساعت: 12-8:3

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/clock/pishnamayesh/2mahdi/1.jpg