شفاعت در المیزان وبرخی تفاسیر اهل سنت

 

 

عنوان:

شفاعت در المیزان وبرخی تفاسیر اهل سنت

 

نگارنده:

عاطفه مختاری

1395-1394

 

 

 

 

 

 

 


 

چکیده

يکي از سنت هاي فراگير الهي مسأله شفاعت مي باشد که بر اساس قرآن و روايات، اصل شفاعت و واسطه بين خدا و خلق امري مسلم بوده است . این مفهوم، از جمله مفاهیمی است که در ادیان توحیدی و به خصوص دین اسلام بدان پرداخته شده است، در این میان نگرش های مختلفی نسبت به این مفهوم دیده می شود .گروهی آن را پذیرفته و عده ای دیگر آن را باطل و مردود می شمارند ؛ مثلا معتزله معتقد است شفاعت شامل کسانی که مرتکب کبیره شده اند نمی شود و از برخی آیات برای ادعای خود استفاده می کنند.

شفاعت از ماده شفع است که در لغت به معنای جفت شدن با چیزی است .در اصطلاح شرعی شفاعت جایی است که شخصی در نزد خداوند برای دیگری طلب مغفرت وآمرزش کند که این شفاعت سبب زیادی پاداش و کاهش عذاب می شود و به دو صورت تکوینی و تشریعی وجود دارد و اگر در آیاتی از قرآن کریم شفاعت نفی شده است، جوابی در رد عقاید بت پرستان و مشرکان بوده است .

 

واژگان کلیدی: شفاعت، شفیع، معتزله ، تفسیر ، اهل سنت .

 

 

 

مقدمه
انسان بر اساس فطرت الهي خود به دنبال ایجاد ارتباط با ماوراء‌ طبيعت و خالق خويش است ‌و چون حجاب ماده و جسمانيت را پیش روی خود  می بيند، درصدد یافتن واسطه اي است. گاه به هدايت انبيا می رسد و گاه در این جستجو به انحراف كشيده مي‌شود ‌و به دنبال وسيله‌اي است كه نزد خدا شفاعت شود .

در زمينه‌ي « شفاعت»  برداشت هاي نادرستي ديده مي‌شود. بعضي ‌با افراط و زياده‌روي، ‌شفاعت را دستاويزي براي ارتكاب گناه قرار داده‌‌اند،‌ و عده‌اي بابرخي آيات قرآني ـ بدون توجه به آيات ديگر ـ به انكار مسأله‌ي شفاعت پرداخته اند.

شفاعت يك عقيده قرآني است و كسي نمي‏تواند آن را انكار كند. هيچ يك از فرقه‏ها و مذاهب اسلامي با اصل شفاعت مخالفتي ندارند تنها اشكالات جزئي و كوچكي در مفاد و معناي شفاعت براي معتزله از اهل‏سنت وجود دارد كه شفاعت را چنين معني مي‏كنند: «شفاعت پيامبر مربوط به افراد مطيع و فرمانبردار مي‏باشد نه گروه گناهكاران و پيامبر هرگز درباره كساني كه محكوم به عذاب هستند شفاعت نمي‏كند و به عقيده اين گروه شفاعت مايه ترفيع و افزايش پاداش و ارتقا درجه خواهد بود نه بخشش گناه ». ولي شيعيان و سایر اهل‏سنت مثل اشاعره ، شفاعت را چنين معني مي‏كنند: « شفاعت مربوط به نجات دادن گناهكاران از عذاب و كيفر اعمال است».

اين نوشتار، كوششي است در جهت بررسي مفهوم شفاعت از منظر قرآن كريم و اثبات آن و بررسی دیدگاه مفسران اهل سنت از جمله :آلوسی ، فخر رازی ، زمخشری و آراء مفسران شیعه مثل علامه طباطبایی .

 

 

 

بخش اول:
کلیات
 

1-1 واژگان کلیدی :
شفاعت: شفاعت در لغت به معنای خواهش کردن ، التماس کردن و درخواست عفواست[1] ؛ و در اصطلاح عبارت است كه شفيع خواهش و وساطت خويش را به ايمان و عمل ناقص شفاعت شده ضميمه مى‏كند، هر دو مجموعا پيش خدا اثر مى‏كنند.

شفیع : شفاعت کننده یا شافع  کسي که از غير خودش طلب شفاعت مي کند و مي گويد نزد فلان شخص واسطه و شفيع من باش .

معتزله :گروهی از متکلمان به پیشوایی واصل بن عطا بودند.علت نام گذاری شان به این نام به خاطر اعتزال وکناره گیری واصل از مجلس درس استاد خود حسن بصری است .در برخی اصول موافق شیعه ودر برخی مخالف است ؛ مانند ایمان وکفر مرتکب کبیره [2].

تفسیر :از ریشه« فسر» به معنای بیان وتوضیح وکشف است.معنای اصطلاحی آن بان مفاد استعمالی آیات وکشف مراد خداوند ومقاصد الهی از آن ، برمبنای قواعد ادبیات عرب واصول محاوره ی عقلایی است.[3]

اهل سنت :این واژه به معنای پیرو یاپیروان سنت پیامبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم ) است. این مفهوم به خودی خود شامل همه ی مسلمانان می شود اما در اصطلاح معنای خاصی دارد که در مقابل شیعه به کار می رود .آن ها معتقد به وجود نص بر امام وخلیفه رسول خدا نیستند وتعیین خلیفه را بر عهده مسلمانان وبه انتخاب مردم می دانند.[4]

1-2بیان مسئله:  
شفاعت یکی از مفاهیم مهم قرآنی است که از دیر باز مورد توجه مفسرین بوده است ، در معنای شفاعت و این که از نظر عقلی و نقلی چگونه توجیه شود، مورد اختلاف است. برخی از افراد با پیروی از ظاهر آیات و احادیث، شفاعت را نفی کرده و یا آن را نوعی مجوز برای گناه کردن  به شمار می آورند . از این رو لازم است مسأله شفاعت به خوبی تبیین گردد. برای بیان اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد ضروری است که نظرات مفسران شیعه واهل سنت بیان شود .

با توجه به این که ‌علاّمه طباطبایی با تحلیل عقلی و فلسفی  مسأله  شفاعت را ارائه کرده است ، از مفسران شیعه فقط دیدگاه ایشان و از مفسران سنی ، دیدگاه معتزله و اشاعره مورد بررسی قرار می گردد.

1-3 پیشینه تحقیق:
موضوع شفاعت از جمله مباحث قرآنی می باشد .هم چنین در میان متکلمین نیز مطرح بوده است . مهم آن است که شفاعت را همه مفسران و دانشمندان اعم از امامیه واهل تسنن پذیرفته اند ولی در جزئيات آن با یکدیگر اختلاف دارند .به طوری که برخی شفاعت را مربوط به ترفیع درجه می دانند وگروهی آن را مختص بخشش گناهان کبیره می دانند .با برخی آیات نیز ادعای خود را اثبات می کنند.تفاسیری از اهل سنت  چون روح المعانی ، مفاتیح الغیب ، کشاف این ادعا وپاسخ آن را بیان کرده اند .

ازتفاسیر شیعه هم می توان از تفسیر المیزان نام برد که بحث شفاعت را مبسوط بیان کرده است .

دراین تحقیق سعی شده ، به شبهه نفی شفاعت پدید آمده از آیات و هم چنین آیاتی که معتزله به واسطه آن شفاعت را از مؤمن فاسق نفی می کند ، باتوجه به تفاسیر اهل سنت وشیعه پاسخ داده  شود .

1-4 سؤال های تحقیق :
1-4-1 سؤال اصلی :
دیدگاه علامه طباطبایی ، زمخشری وآلوسی وفخر رازی  پیرامون  شفاعت چیست؟

1-4-2 سؤال های فرعی :
1- شفاعت به چه معنایی است ؟

2- آیا آیات قرآن نفی کننده  شفاعت است ؟

3- قرآن با چه شرایطی شفاعت را قبول دارد ؟

4- آیا شفاعت شامل مرتکب گناه کبیره می شود   ؟

1-5 فرضیه تحقیق :
در بررسی های اولیه به نظر آید نگاه متفاوتی در این باره وجود دارد .زیرا در مباحث کلامی ،تفاوت های زیادی میان امامیه ، معتزله واشاعره وجود دارد .

1-5-1 پیش فرض:
شفاعت یکی از مفاهیم مهم مورد اشاره قرآن است .

برخی افراد تصور دارند که شفاعت در هر حالی شامل انسان می شود .

1-6 روش تحقیق :
از جهت هدف توصیفی –تحلیلی از جهت ابزار کتاب خانه ای و فیش برداری است

1-7 ساختار تحقیق : 
بخش اول :کلیات

بخش دوم : شفاعت از منظر آیات و مفسران 

فصل اول : بررسی شفاعت

فصل دوم : آیات شفاعت وآراء مفسران

گفتار اول : آیاتی که شفاعت را نفی می کنند

گفتار دوم :آیاتی که شفاعت را اثبات می کنند

 

 

 

 

 

 

بخش دوم:
شفاعت از منظر آیات و مفسران
 

 

 

 

 

 

 

فصل اول:
بررسی شفاعت
 

 

 

 

 

 

شفاعت از جمله واژگانی می باشد که کاربرد آن در قرآن مورد توجه است.

واژه شفاعت از مادۀ «شَ ف ع» است که به معنای ضمیمه شدن یا پیوستن چیزی به همانند خود است[5]. شفع گاه در مقابل «وتر» که به معنای تک است به کار می‌رود مانند: «والشفع و والوتر… .»[6]

در التحقیق آمده است که اصل واحدی در این ماده است وآن ملحق شدن چیزی یا قدرتی به دیگری به خاطرهدفی که لحاظ شده وحاصل شدن نتیجه ای که مورد قصد است .[7]

از مجموع آن چه که واژه ­شناسان عرب گفته اند، چنین استفاده می­شود که شفاعت به معنای انضمام و پیوستن انسانی یا عملی به شخصی برای رسیدن به مقصود و خواسته او می باشد.

شفاعت در عرف و شرع دو معنى متفاوت دارد:

شفاعت از نظر عرف به اين گفته مى‏شود كه شخص شفيع از موقعيت و شخصيت و نفوذ خود استفاده كرده و نظر شخص صاحب قدرتى را در مورد مجازات زيردستان خود عوض كند.

شفاعت در شرع یعنی واسطه شدن یک مخلوق، میان خداوند و مخلوق دیگر، در رساندن خیر یا دفع شر، خواه در دنیا و خواه در آخرت . شفاعت به معنای ایجاد تغییر و تحوّلی در مجرم است به گونه‌ای که استحقاق کیفر را از او سلب و او را از قانون مجازات خارج سازد؛ شخصی که از او شفاعت می‌شود سببیت شمول رحمت الهی را به صورت ناقص دارد که خدا از رفع عذاب کند یا بر درجه و رتبه او بیفزاید و با منضم کردن خود به شخص شفیع گویی سببیت را کامل می‌کند و مشمول رحمت الهی می‌شود.

1-1 انواع شفاعت
مسأله‌ي شفاعت از جهات مختلف به انواع متفاوتي قابل تقسيم است ، ‌كه برخي از آن ها بیان می شود .

1-1-1 شفاعت تکوینی وتشریعی
از جهت تكوين ، خدای سبحان مبدأ هر سبب وتأثیر است وهر سببی به او منتهی می شود . مالک خلق و ایجاد اوست .همه ی  اسباب و وسائل زندگي اموری هستند که واسطه میان او و غیر اوست و واسطه در رساندن رحمت خدا به خلق .اسباب امور آن ها راتنظیم می کند که این همان شفاعت تکوینی است .اما از جهت تشريع خداوند به ما تفضل کرده است وتشریع دین نموده ودر آن اوامر ونواهی قرار داده و به تبع عقوبت هایی را برای نافرمانان معین نموده است .رسولانی را برای انذار و تبشیر فرستاده است .حجتش را بدین وسیله برخلق تمام کرد .عده ای از بندگان خدا به شرط اذن او می توانند به رحمت ومغفرت او تمسک نموده و بنده ای از بندگان گرفتار به گناه را از عقوبتی که شاملش شده نجات دهند[8] .

1-1-2 شفاعت صحيح و شفاعت نادرست
«شفاعت اقسامي دارد كه برخي از آنها نادرست و ظالمانه است ،‌در دستگاه الهي وجود ندارد ولي برخي ، صحيح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط برهم زننده‌ي قانون و ضد آن است ولي شفاعت صحيح، حافظ و تأييد كننده‌ي قانون است. شفاعت غلط آن است كه كسي بخواهد از راه پارتي بازي جلوي اجراي قانون را بگيرد . بر حسب چنين تصوري از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانون گذار و بر خلاف هدف قوانين اقدام مي‌كند و از راه توسل به پارتي، بر اراده‌ي قانون گزار و هدف قانون چيره مي‌گردد . اين گونه شفاعت ،‌در دين ظلم است و در آخرت غير ممكن .ايرادهايي كه بر شفاعت مي‌شود ، بر همين قسم از شفاعت وارد است، و اين همان است كه قرآن كريم آن را نفي فرموده است. شفاعت صحيح، نوعي ديگر از شفاعت است كه در آن ، نه استثناء و تبعيض وجود دارد و نه نقض قوانين ، و نه مستلزم غلبه بر اراده‌اي قانونگزار است. قرآن اين نوع شفاعت را صريحاً تأييدكرده است…»[9]

1-1-3 شفاعت كبري و شفاعت صغري
« شفاعت كبري عبارت است از شفاعت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز قيامت براي شروع دادگاه الهي. يكي ازمهم‌ترين احاديث شفاعت در باب شفاعت كبري است و رفتن مردم به خدمت انبياي الهي و ارجاع انبياي الهي به رسول اكرم و كلام خداوند به ايشان در باب اجازه شفاعت. اين همان «مقام محمود» رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)است كه در كتب شيعه و سني فراوان در مورد آن بحث شده است  و قرآن نيز به آن اشاره كرده است . شفاعت صغري، شفاعت شافعان براي قلم عفو كشيدن توسط پروردگار بر گناهان و لغزشهاي مردمان و حتي ازدياد درجات بهشتيان است. معمولاً گونه‌ي دوم شفاعت در ميان عامه مردم ، استعداد بدفهمي و سوء استفاده داشته است…»[10]

1-1-4 شفاعت مردود شفاعت مثبت
خيال هاي بيهوده‌ي يهود پيرامون شفاعت باطل و بي‌اساس است،‌آنان تصور مي‌كردند كه چون فرزندان پيامبران‌اند هر اندازه هم مجرم باشند، مورد شفاعت نياكان خود قرار خواهند گرفت ،‌ و نيز تصور مي‌كردند كه براي گناهان مي‌توان بدل تهيه نمود. قرآن براي كوبيدن چنين افكار غلط فرمود: و لايقبل منها شفاعة و لايؤخذ منها عدل ….  بت‌هاي مصنوعي عرب جاهلي حق شفاعت در روند رستاخيز ندارند و آنها پست‌تر از آنند كه درباره‌ي پرستندگان خود شفاعت نمايند. اما شفاعت‌هاي مثبت و مجاز شفاعتی است که از آن خداست و حق مختص او مي‌باشد و احدي در اين حق نمي‌تواند با او منازعه كند. یا به طور كلي به برخی از بندگان اذن می دهد .[11]


 

 

 

فصل دوم :
 آیات شفاعت و آراء مفسران

 

 

 

 

در 30 آیه قرآن از شفاعت سخن گفته شده است. درنگاه ابتدایی به این آیات یک تعارض وتنافی دیده می شود که برای حل آن می توان آیات را به دو دسته  تقسیم کرد:

 1-آیاتی که شفاعت را نفی می‌کنند که آیات یا به طور مطلق نفی شفاعت می کنند ویا شفاعت را در مورد گروه خاص نفی می کند .

2- آیاتی که شفاعت را اثبات می کنند که شامل آیاتی است که تنها آن را مختص به خداوند می‌دانندو آیاتی که شفاعت را با اذن الهی برای برخی مخلوقات تأیید می‌کند.

وجود برخی آیات نفی کننده شفاعت ، سبب شده است تا گروهی با تمسک به این آیات و دستاویز قرار دادن آن ها ، وجود اصل شفاعت را در قیامت رد نموده و آن را مردود  دانند.

گفتار اول :آیاتی که مطلق شفاعت را نفی می کند
این آيات بيان کننده اين حقيقت است كه در قيامت ، اثرى از اسباب دنيوى نيست و ارتباط هاى طبيعى كه در اين عالم ميان موجودات وجود دارد در آن جا به كلى منقطع است ، که از جمله آن ، مسئله شفاعت و پارتى بازى است ، كه خداوند مى‏فرمايد:

 وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً، وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ، وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ، وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ[12] « و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى‌كند؛ و نه از او شفاعتى پذيرفته، و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‌شود؛ و نه يارى خواهند شد.»

يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[13]» «روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى. و كافران خود ستمكارانند.»

 يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً[14]« همان روزى كه هيچ دوستى از هيچ دوستى نمى‌تواند حمايتى كند، و آنان يارى نمى‌شوند،»

يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ، ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ[15] « روزى كه پشت‌كنان [به عنف‌] بازمى‌گرديد، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست.»

ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ[16] « و آنها را از آن روز قريب‌[الوقوع‌] بترسان، آنگاه كه جانها به گلوگاه مى‌رسد در حالى كه اندوه خود را فرو مى‌خورند. براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعتگرى كه مورد اطاعت باشد.»

فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ [17] « در نتيجه شفاعتگرانى نداريم،و نه دوستى نزديك.»

آراء مفسران :
آلوسی در تفسیرخود پیرامون آیه 48بقره می نویسد : معنى عدم قبول شفاعت است .زمانی است که اگر شفيع آورده شود از او قبول نمی شود. ” وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ” نصر در اصل المعونة، و مراد به آن در این جا دفع ضرراست .یعنی منع از عذاب  اللّهی نمی شوند.

معتزله به عموم آيه ، برای انکار شفاعت أهل كبائراستدلال کرده اند. خطاب در مورد كفار است و آيه نازل شده برای عده ی خاصی است ولی خصوصیت مورد ، مطلب عامی که از لفظ استفاده می شود دفع نمی کند . در پاسخ آن گفته است آیه از دو جهت تخصيص می خورد ، اول از نظر مكان و زمان زیرا مواقف قيامت و مقدار زمانش طولانی است ، وشاید این حالت در ابتدای قیامت باشد وبعد از آن برای شفاعت اذن داده شود.

چنان چه میان آیه ی “فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ “[18] و آیه ی “وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ"[19]

این طور جمع شده است که مقام تهدید است .دوم این که از نظر اشخاص چاره ای جز تخصیص در غیر گنهکاران برای بالا بردن مقام و درجه نیست .پس عام باقی بر عمومش نیست وگرنه بالا بردن مقام ومرتبه رانفی می کرد .و ما عموم آیه را با احادیث صحیح رسیده به حد تواتر تخصیص در گنهکاران می زنیم .زمانی که باب تخصیص باز می شود ، می گوییم عموم آیه به ما قبل اذن اختصاص دارد. زیرا خداوند می فرماید :” لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ له ” [20] یعنی بعد از اذن واجازه خدا شفاعت نافع است . این تخصیصی است که دلیل دارد ولی تخصیص که آن ها قبول دارندبدون دلیل است [21].

زمخشری در کشاف ذیل این آیه آورده است که معتزله به این آيه ، برای نفي شفاعت  أهل كبائرتمسک کرده اند ؛ و جواب داده است به این که ، آیه مخصوص به كفار است  و احاديث وارد شده در مورد شفاعت این مطلب را تأیید می کند . آيه خطابش به يهود است که گمان می کرد که پدرانشان از آن ها در روز رستاخیزشفاعت می کنند.[22]

يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ [23]

در روز قیامت دوستی ، خلت و شفاعت چند سبب نیست . اول این که هر کس مشغول به خودش است .دوم برهر کس شدید غلبه دارد. سوم هنگامی که به سبب کفر وفسق عذاب نازل می شود بغض ودشمنی نسبت به این دو امر پیدا می کندو زمانی که نسبت به آن ها بغض یافت ونسبت به کسی که موصوف به آن هاست نیز بغض پیدا می کند .شفاعت ودوستی نسبت به کسانی که این دو وصف را دارند انجام نمی دهند .فخر رازی در در این قسمت از آیه می گوید کافران همان کسانی هستندکه به خاطر قرار دادن کارها در غیرجایگاه شان به خودشان ظلم کرده اند . زیرا از کسی که نزد خداوند به نفع آن ها شفاعت نمی کند . توقع شفاعت دارند لذا آن ها در مورد بت ها می گفتند  عبادت نمی کنیم آن ها را مگر برای این که ما را به خدا نزدیک کنند.پس کسی که جماد را بندگی وعبادت کند توقع داشته باشد که آن جماد به نفع او در نزد خدا شفاعت کند قطعا به خود ظلم کرده است زیرا از کسی توقع خیر نیست ، انتظار و توقع خیر دارد .[24]

معتزله به این آیه نیز بر حرمت  شفاعت مرتکب کبیره ( مؤمنان فاسق )استدلال می کنند .زمخشری در این زمینه آورده است که اراده انفاق واجب شده به خاطر اتصال تهدید به آیه واگر اراده کردید به این که از گناهتان چشم بپوشد به واسطه واجبی که بر ذمه تان است هرگز شفیعی برایتان یافت نمی شود ؛ به خاطر این که شفاعت برای افزایش منزلت ومقام است نه غیر آن.

وی هم چنین در مورد جمله «والکافرون هم الظّالمون» می گوید: اراده کرده که ترک کنندگان زکات  همان ظالمان هستند . کافران برای تغلیظ آمده است.  ندادن زکات از صفات کفار است.

به نظر می رسد گرچه ابتدای آیه در مورد مؤمنان است، اما ادامه آیه می رساند که شفاعت مورد نفی قرار گرفته، در مورد کفار و مشرکان است .

«ما للظّالمین من حمیمٍ ولاشفیعٍ یطاع[25] » «»

معتزله به این آیه نیز استدلال کرده اند که شفاعت به ظالمین نمی رسد و صرفاً به مؤمنان با عمل تعلق دارد . زمخشری می گوید اگر در مورد آیه «ولاشفیعٍ یطاع» سؤال شود، احتمال داده شده بر این که نفی ، شامل شفاعت و طاعت با هم می شود، یا این که نفی طاعت را بدون شفاعت در بر گرفته است .همان طور که وقتی کسی می گوید:«و ما عندی کتاب یباع » پس احتمال دارد که فقط نفى بيع باشد ،یا نفی هردو یعنی نه کتاب ونه مبیع نزدم نیست .

 پس اگر گفته شود برکدام یک از دو احتمال واجب است حمل شود ؟ باید گفت نفی هردو باهم .چون شفیعان أولياء اللّهی هستند و أولياء اللّهی دوست نمی دارند وراضی نمی شوند مگر از کسی که خدا او را دوست داشته باشد . خداوند هم ظالمان را دوست ندارد  پس شفیعان  هم آن ها را دوست ندارند .زمانی که دوستشان نداشته باشند یاری وشفاعتشان  هم نمی کنند .

خدای متعال می فرماید : ” وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ"  [26]"وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ “[27]

همانا شفاعت فقط برای افزایش مقام وتفضل است .وأهل تفضل همان أهل ثواب هستند .فائده در ذكر صفت و نفي آن چیست ؟ گفته شده : فائده ی ذکر صفت ضمیمه شدن به موصوف است که قائم مقام نفی صفت ، نفی موصوف است .چون صفت بدون موصوفش نمی آید. ذکر صفت برای برطرف شدن توهم وجود موصوف است . پس معنای آیه  ” لا شَفِيعٍ يُطاعُ “

پس چگونه شفاعت هست وشفیع نیست؟ آوردن شفاعت و طلب شهادت برنیامدن شفيع است. [28]

فخر رازی در مورد آیه می گوید: مطاع بودن شفاعت ،مورد نفی قرار گرفته است نه اصل شفاعت، چون در این صورت لازم می آید مطاع (شفیع)، فوق مطیع که خداوند باشد قرار گیرد و این درست نیست؛ چون هیچ کس بالاتر از خداوند کریم نیست.

مراد از ظالمين در آیه كفار است  و دليل بر آن سیاق آیات است که نشان می دهد منظور  از آیه کفار و مشرکان هستند و شفاعت في حق كفار وجود ندارد [29].

أفمن حقّ علیه کلمة العذاب أفأنت تنقذ من فی النّار [30]  

معتزله معتقدند فاسق یکی از کسانی است که عذاب بر آنها حتمی شده است؛ لذا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)نمی تواند او را به وسیله شفاعت از آتش خارج کند ؛ آن ها حق شان است و شفاعت جاری مجرای نجات آن ها از آتش خواهد شد . اما گفته شده که این حرف صحیح نیست .چگونه حق آن ها عذاب است وقتی خداوند می فرماید : “إنّ اللّه یغفر الذّنوب جمیعًا إنّه هو الغفور الرّحیم “[31] یا” إنّ اللّه لا یغفر أن یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء “[32]

این آیات دلیل بر این است حتمیت عذاب برای مؤمنان نیست، گرچه مرتکب کبیره هم شده باشند.[33]

بیضاوی هم در تفسیر خود می آورد که تکرار همزه درجزا برای تأکید انکار واستبعاد است . یعنی حتما عذاب بر آن ها واقع می شود .تلاش انبیا هم در دعوت شان به سوی ایمان ، سعی در نجات افراد از آتش است . [34]

از نظر بسیاری از مفسران عمدتاً آیات ناظر به نفی شفاعت ادعا شده از سوی بت پرستان و مشرکان و یهودیان است و خداوند رد شفاعت را در بعضی از آیات، در جواب کسانی داده است که تلقی شان از شفاعت ، به کارگیری زر و زور و واسطه­ گری برای رهایی از عذاب و عقاب الهی است.

 

گفتار دوم : آیاتی که شفاعت را اثبات می کند
قرآن كريم با اين انكار شديدش در مسئله شفاعت ، اين مسئله را به كلى و از اصل انكار نمى‏كند ، بلكه در بعضى از آيات دیده می شود كه آن را فى الجمله اثبات مي نمايد مانند آيات:                   

مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ [35]

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ [36]

لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْد[37]ا

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ[38]

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً[39]

وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ[40]

وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْني‏ شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى[41]

آراء مفسران :  
فخر رازی در تفسیر خود  پیرامون آیه 255 بقره می نویسد که جمله ی ” مَنْ ذَا الَّذي ” استفهامش انكاري است؛ یعنی هیچ کس جز به دستور خدا نزداو وساطت نمی کندچون مشرکین عقیده

داشتند که بت ها برای آن ها شفاعت خواهد کرد. سپس یاد آوری می کند که احدی وساطت در درگاه او نخواهد کرد مگر افرادی را که خدا استثنا کرده و به آن ها اذن داده است . این اجازه فقط به مطیعان داده خواهدشد نه اهل معصیت .[42]

معتزله با آیه 109 طه به اثبات مدعای خود مبنی بر این که شفاعت به مؤمنان فاسق نمی رسد، استدلال می کنند، چون عمل آن ها مورد رضایت پروردگار نیست ، پس پیامبر نباید در حق او شفاعت کند زیرا این آیه دلالت می کند که باید مشفوع له نزد خدا پسندیده باشد . ولی این آیه از قوی ترین دلایل برثبوت شفاعت در حق فاسق است .برای این که جمله ی” رَضِيَ لَهُ قَوْلاً” در باره ی هر کس که یکی از گفته هایش خوب باشد صادق است .یکی از گفته های هر مسلمان فاسقی شهادت به یگانگی خداوند است با کلمه ی ” لااله الاالله ” پس شفاعت در باره فاسق هم معتبر است.[43]

علامه ذیل این آیه می فرماید: منفعت شفاعت را نفى مى‏كند، كنايه از اين است كه قضاء به عدل، و حكم فصل بر حسب وعده و وعيد الهى جريان يافتنى است، و هيچ عاملى جرم مجرمى را ساقط ننموده، گناهى را از گناهكارى صرف نظر نمى‏كند، پس معناى اين كه فرمود شفاعت نافع نيست، اين است كه شفاعت اثر ندارد.

جمله” إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا” استثنايى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه در كلام سابق همه عنايت در اين است كه شفعاء را نفى كند نه تاثير شفاعت را در شفاعت شدگان، و مراد اين است كه به كسى اجازه نمى‏دهند كه در مقام شفاعت كسى سخنى بگويد.

اما اين كه فرمود:” وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا” معنايش اين است كه قول او آميخته با چيزى كه مايه خشم خدا است از قبيل خطا و خطيئه نباشد، چون اطلاق جمله اقتضا دارد به عموم حمل شود، و چنين كلامى جز از كسى كه خدا سريره‏اش را خالص از خطاى در اعتقاد و خطيئه در عمل كرده باشد نمى‏تواند سر زند، تنها كسانى ممكن است چنين كلامى داشته باشند كه خدا دلهاشان را در دنيا از رجس شرك و جهل پاك كرده باشد، و يا كسانى كه ملحق به ايشان شده باشند.[44]   

از مهم ترین آیاتی که در اثبات شفاعت بیان نموده اند، آیه 79 سوره إسراء می باشد که خداوند از مقام محمودی برای پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) خبر می دهد که مقصود از آن، مقام شفاعت در قیامت برای پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) می باشد: “عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً".

بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی ، کل آیه دلالت می کند بر این که مقام شفاعت ، مقامی است که در روز قیامت به آن حضرت می دهند، چرا که در آیه مقصود از مقام ، به پاداشتن و برانگیختن در قیامت می باشد و چون کلمه محمود در آیه مطلق است ، شامل همه حمدها می شود، چون مقید به حمد خاصی نشده و این خود دلالت می کند بر این که همه مردم او را می ستایند و آن مقام شفاعت کبرای پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) در روز قیامت است.[45]

هم چنین در این آیات” یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ * إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ “[46] خداوند شفاعت را برای عده ای خاص قرار می دهد .

علامه طباطبایی در تفسیر این آیات بیان می کند که ، در آیه اول ، نخست این معنا را نفی می کند که در قیامت کسی به درد کس دیگر بخورد و سپس خبر می دهد که در آن روز کفار یاری نخواهند شد و در آیه بعد استثناء، از ضمیر جمع در (لاینصرون) است، یعنی از بین همه مردم که گفتیم یاری نمی شوند، تنها کسانی استثناء شده اند که مورد ترحم خدا واقع شده باشند، که این آیه خود می تواند یکی از ادله شفاعت در قیامت باشد .[47]

علامه طباطبایی در مورد آیه” وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏” [48] می نویسد که آيه شريفه آيه  قبل “وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏ “[49] تثبيت مى‏كند ومشتمل بر وعده نسبت به عطا وبخششی است که قید وشرط ندارد  وبه دنبال آن رضایت مطلق  وبی حد ومرز است  .[50]

فخر رازی در تفسیر این دو آیه ابتدا نکاتی را در ارتباط این آیات بیان می کند :

 «1- در آیه قبل خداوند فرموده است آخرت بهتر از دنیا است .اما این که تا چه حد بهتر ونیکوتر است بیان نشده است ،ولی در آیه بعد این تفاوت به خوبی روشن شده است ،که پیامبر در آخرت آن چه آرزو کند واز آن خرسند گردد وجود دارد دلی در دنیا چنین نیست .  

2- در آیه آیه اول فرموده که آخرت از دنیا بهتر است اما علت آن بیان نشده ولی در آیه دوم علت آشکار شده است ودنیا گنجایش خواسته های پیامبر را ندارد ولی  در آخرت هر چه بخواهد وجود دارد.

منافعی که به پیامبر داده می شود ممکن است راجع به شخص پیامبر باشد مانند قصرهای بهشتی . شاید هم مقام ومرتبه ای عظیم  نسبت به ایشان باشد که آن مقام شفاعت است . علی (علیه السلام ) فرموده است : هنگامی که آیه فوق نازل شد پیامبر فرمود من به نعمت های بهشتی راضی نمی شوم تا وقتی که یکی از پیروانم در آتش باشد.»

قخر رازی می گوید : حمل نمودن آیه بر شفاعت متعین است وباید مقصود آیه مقام شفاعت باشد وبرای آن وجوهی ذکر می کند : 1-خداوند با آیه ” اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ “[51]به پیامبر خود امر می کند که برای خود ومؤمنین طلب مغفرت کن .کسی که چیزی بخواهد هرگز به رد در خواست خود راضی نمی شود و رضایت وی بدون برآوردن سؤال تأمین نمی گردد. در سوره ضحی هم خداوند نسبت به هر چیزی که رضایت پیامبر را جلب کند وعده داده است. در نتیجه از این آیه شفاعت در باره گناهکاران به دست می آید .

2-تناسب بین آیات قبل واین آیه اقتضا می کند که منظور مقام شفاعت است .

3-احادیث بسیاری که در مورد شفاعت آمده است بر رضایت وخرسندی پیامبر در بخشیدن گناه گناهکاران دلالت می کند . این آیه نیز دلالت می کند که هر چیزموجب رضایت پیامبر باشد خدا به او می دهد .از این به ضمیمه روایات مقام شفاعت به دست می آید.

فخر در ادامه می گوید تمامی سخنان  در صورتی که است آیه مربوط به آخرت باشد اما اگر مربوط به دنیا گرفته شود منظور از اعطای اللهی در دنیا وآینده نزدیک ، همان پیروزی بر دشمنان خود در جنگ بدر ، فتح مکه ، تسلط بر طایفه بنی قریضه و بنی نظیر ، کوچ دادن آنان و گسترش اسلام در سرزمین های عرب وفتح هایی که به دست خلفا انجام شده است می باشد . ولی بهتر است که آیه بر خیرات دنیا وآخرت هر دو حمل شود .[52]

آلوسی در تفسیر این آیه می گوید : در باره وعده هایی که در آیه به پیامبر داده شده اختلاف است .بعضی معتقدند که این وعده ، عطایای دنیوی را مانند کمالات روحی وعلوم اولین و آخرین و موفقیت در کار وهدف وسلطه دین به واسطه فتوحات اسلامی وعطایای اخروی را مانند کراماتی که جز خدا عظمت آن را نمی داند شامل می شود .  برخی دیگر گفته اند که وعده به چیز هایی که در دنیا به وی داده است از قبیل فتح مکه وغیر آن ولی جمهور می گوید مراد از وعده ، وعده اخروی می باشد . همان طور که ابی حاتم از حسن نقل کرده است که منظور از آن وعده شفاعت است .[53].

 

 

نتیجه
در قرآن آیات بسیاری در مورد شفاعت آمده است که بررسی مجموع آن ها نشان می‌دهد هیچ تنافی میان این آیات نیست . قرآن کریم نوعی از شفاعت را تأیید می‌کند و نوع دیگری از آن را باطل دانسته است. آياتى كه شفاعت را انكار مى‏كنند ، ناظر به شفاعت در روز قيامت

است و شفاعت را به صورت مستقل نفى مى‏كنند، آياتى كه شفاعت را اثبات مى‏كنند، نخست اصالت در آن را براى خدا و سپس براى غير او به شرط اذن و تمليك خدا اثبات مي نمايد .

هم چنین بررسی نظرات مفسران این نکته را در بر داشته که همه ی اهل سنت نگاهی متفاوت با شیعه در زمینه شفاعت ندارند ، بلکه اشاعره با امامیه در بحث شفاعت موافق هستند . فقط معتزله است که قائل شده شفاعت شامل کسانی که گناه کبیره انجام داده اند نمی شود .


 

 

 

فهرست منابع
 

* قران کریم

1.   آلوسی، محمود ، روح­المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم ، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

2.   برنج کار ، رضا ،آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی ،چاپ دهم ،قم ،کتاب طه ،1387 ش .

3.   بیضاوی ،عبد الله عمر، أنوار التنزیل واسرار التأویل ،بیروت ، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.

4.   خرمشاهي ، بها ء الدین ،‌دانش نامه قرآن پژوهی ، چاپ اول ،تهران ،ناهید -دوستان،1377ش.

5.   راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین محمد، المفردات الفاظ القرآن الکریم ،چاپ دوم ،قم، شریعت، 1423ق.

6.   رجبی ، محمود ، روش تفسیر قرآن ،چاپ پنجم ، قم ،پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ،1391ش .

7.   زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.

8.   سبحاني تبریزی ،جعفر، شفاعت در قلمرو عقل و قرآن وحديث،چاپ سوم ،تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1361 ش .

9.   فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1420ق.

10.                      فراهیدی ، خلیل بن احمد ، العين ، چاپ دوم در ایران ، چاپ دار الهجره ،1409ق.

11.                     فولادوند، ‌محمدمهدی، ترجمه قرآن کریم، تهران:ترجمه های فارسی قرآن کریم، 1388هـ.ش.

12.                      مصطفوی ،حسن ، التحقیق فی کلمات قرآن ، چاپ اول ،تهران،چاپ ونشر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی ،1416 ق .

13.                      مطهري، مرتضي ، عدل الهي، چاپ هفتم ،تهران ، انتشارات صدرا ،1372 ش

14.                      معین، محمد ، فرهنگ فارسی ،تهران ،انتشارات دبیر، 1381 ش.

15.                      موسوی همدانی ، سیدمحمدباقر، ترجمه المیزان ، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1374ش.

 

 

 پی نوشت:



[1] محمد ،معین، فرهنگ فارسی ، ج 2 ،تهران ،انتشارات دبیر ، 1381 ش ، ص 1442
[2] رضا ، برنج کار،آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی ،چاپ دهم ،قم ،کتاب طه ،1387 ش ،ص 110
[3] محمود ، رجبی ،روش تفسیر قرآن ،چاپ پنجم ، قم ،پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ،1391ش ،ص 6و9
[4] رضا ، برنج کار، همان کتاب ،ص107
[5] ابوالقاسم حسین محمد، راغب اصفهانی ،مفردات الفاظ القرآن الکریم  ، چاپ دوم ، قم ، شریعت ،ص 457
[6] خلیل بن احمد ، فراهیدی ، العين ، ج‏1 ، چاپ دوم در ایران ،دار الهجره ،1409ق ،ص 260    
[7] حسن ، مصطفوی ،التحقیق فی کلمات قرآن ،ج 6، چاپ اول ، تهران ، چاپ ونشر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی،1416ق ، ص 82
[8]سیدمحمدباقر ، موسوی همدانی ، ترجمه المیزان ، ‌ج 1،چاپ 24 ، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1374ش. صص 241 و 242.
[9] مرتضي ، مطهري، عدل الهي، چاپ هفتم ،انتشارات صدرا ،1372 ش ،ص 223
[10] بها ء الدین ،خرمشاهي ،‌دانش نامه قرآن پژوهی، ج 2 ،چاپ اول ،تهران ،ناهید -دوستان،1377 ش ، ص1323.
[11] ‌جعفر، سبحاني تبریزی ،شفاعت در قلمرو عقل و قرآن وحديث،چاپ سوم ،تهران ،دارالکتب الاسلامیه ، 1361 ش ،صص 102- 104
سوره بقره آيه48.
[13]  سوره بقره(2) آيه 254
[14]  سوره دخان(44) آيه 41
[15] سوره غافر (40)آيه 33
[16]سوره غافر (40)آيه18
[17] سوره شعرا (26)آيات 100-101
[18] سوره مؤمنون (23)آیه  101
[19] سوره صافات (37)آیه 27
[20] سوره سبأ(34) ،آیه 23
[21] محمود ، آلوسی ،روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج‏1، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، صص  254 و 255
[22] محمود، زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏1، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق، ص: 299.
[23] سوره بقره (2) آیه 254
[24] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج6 ،بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1420ق، صص531-532
[25] سوره غافر(40) ، آیه 18
[26] سوره بقره (2) ،آیه 270
[27] سوره انبیا (21) ، آیه28
[28] محمود، زمخشری ،همان کتاب ، ج‏4، ص: 158
[29] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، همان کتاب ،ج 27 ،صص503-504
[30] سوره زمر(39) ، آیه19
[31] همان ، آیه 53
[32]سوره نساء (4) ،آیه 48
[33] فخر رازی ،همان کتاب ، ج 26، صص438-439
[34] عبد الله عمر، بیضاوی ،أنوار التنزیل واسرار التأویل ، ج 5 ،بیروت ،دار احیاء التراث العربی ،     1418 ق ، ص 40
[35] سوره بقره (2) ،آیه255  
[36] سوره یونس (10)، آیه 3  
[37] سوره مريم (19) ،آیه 87  
[38] سوره أنبياء (21) ،آیه 28  
[39] سوره زمر (39) ، آیه 44  
[40] سوره زخرف(43) ، آیه 86  
[41] سوره نجم (53)، آیه 26  
[42] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، همان کتاب ،ج 7 ،ص11
[43] همان ،ج 22،ص102
[44] سید محمد باقر ، موسوسی همدانی ، همان کتاب ، ج‏14، ص 296.
[45] همان ، ج13، ص176
[46] سوره دخان(44) ،آیات 42-41
[47] سید محمد باقر ، موسوسی همدانی ، همان کتاب ، ج18، ص147
[48] سوره ضحی (93) ،آیه 5
[49] همان ، آیه 4
[50] سید محمد باقر ، موسوسی همدانی ،همان کتاب ، ج‏20، ص: 523
[51] سوره محمد(47) ،آیه 19
[52] ابو عبدالله محمد بن عمر، فخرالدین رازی، همان کتاب ، ج 31،صص194-195
[53] محمود، آلوسی ، همان کتاب ، ج 15 ،ص 379

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.