نشست های تخصصی برگزار شده در سال 1391

نشست آشنایی با متون تخصصی انگلیسی در زمینه ی تفسیر و علوم قرآن با محوریت دائره المعارف اسلام لایدن هلند/
سرفصل های گفتگو: آشنایی با واژگان تخصصی در زمینه ی دیدگاه تحریف نسخه ی عثمانی از نظر شیعه کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

(نقد و بررسی دیدگاه خاور شناسان: مقاله تشیع و قرآن ویراسته ی خانم دکترمک اولیف)(متون تخصصی انگلیسی نقد و ترجمه منتخبات مقاله شیعه و قرآن)
نشست نظریه های پردازی علمی قرآن /کارشناس و سخنران : : سرکارخانم احترام رستمی

بازتاب کتاب فصل الخطاب محدث نوری در کتاب احسان الهی ظهیرو دائره المعارف قرآن لیدن کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی


آشنایی با دائره المعارف اسلام لایدن و دائره المعارف قرآن کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

فرقه قرآنیون و بررسی دلایل و نقد نظرات آنان کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

معرفی مستشرقان و نظریات آنان/ نشست جامعیت کتاب و سنت با حضور خانم رستمی

منبع شناسی تخصصی کارشناس و سخنران جناب آقای برقی کار

آشنایی با مبانی ،روش ها و گرایش های تفسیری روض الجنان کارشناس و سخنران : سرکارخانم احترام رستمی

مباحث دین شناسی کارشناس و سخنران جناب آقای استاد عمیق

نشست های تخصصی برگزار شده در سال 1391

فطرت

«فطرت» به عنوان تواناترين انگيزه‏ها و غرايز انسانى از دو راه قابل شناسایی است : از راه طبیعی و از راه قران و روایات.
شناخت فطرت از راه طبیعی خود به دو صورت ممکن است .
1) بروز آثار فطرت در تنگناى زندگى
آنچه بيش از هر چيز سرشت و فطرت خداشناسى را در وجود انسان‏آشكار مى‏سازد يك رشته حوادث و پيشامدهايى است كه انسان را در ناتوانى و اضطرار قرار مى‏دهد. چون انسان در حال درماندگى از تمام عوامل زندگى و افكار خود غافل مى‏شود و با تمام قوا از نهاد خود به قدرتى كه فوق تمام قدرتهاست، توجّه مى‏كند گر چه نمى‏تواند آن را احساس و درك كند، به همين مقدار تشخيص مى‏دهد كه انگيزه‏اى درونى او را به يك قدرت بزرگ ناديدنى رهبرى مى‏كند و از او كمك و يارى مى‏طلبد.
در نگاهى به تاريخ گذشتگان به مردمى برمى‏خوريم كه به پيروى از تمايلات خود، راه طبيعى زندگى را رها ساخته و از نداى فطرى سرباز زده، گرفتار فساد و گمراهى مى‏گرديدند، اضطرابات روحى و اخلاقى وضع زندگى آنها را دگرگون مى‏ساخته، و مانند كلافه سردرگمى سر رشته زندگى را از دست مى‏دادند. در اين وقت براى راهنمايى آنها از طرف خدا پيامبرانى برگزيده مى‏شدند و آنها را به پيروى از سرشت و فطرتشان دعوت مى‏كردند. قرآن مى‏فرمايد:
وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ* ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا.
در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر (آنكه قبل از آمدن پيامبر) مردم آن را بسختى و بيمارى دچار كرديم، شايد زارى كنند. آنگاه به جاى بدى خوبى آورديم تا فزونى گرفتند.
به طورى كه از آيه استفاده مى‏شود مردمى از راه حق منحرف مى‏شدند، و خداوند روى لطفى كه به بندگان دارد نمى‏خواست آنها تا انجام زندگى به گمراهى خود ادامه دهند. لذا يك رشته حوادثى براى آنها پديد مى‏آورد تا هم كيفرى براى اعمال زشت آنها باشد، از طرفى هم براى پذيرش و قبول حقيقت آمادگى بيشترى پيدا كنند و فطرت خفته آنها بيدار گردد. در اين موقعيّت كه پيامبرى از طرف خدا مى‏آمد و آنها را به اطاعت از احكام فطرت و روش طبيعى زندگى دعوت مى‏كرد، به اشتباه خود پى مى‏بردند و بر آنها آشكار مى‏شد كه آنچه را پيامبر خدا مى‏گويد،
مورد تأييد و قبول فطرت آنها مى‏باشد. در واقع گرفتارى و بلاى آنها عاملى بوده كه جلوه فطرت را براى دريافت حقيقت بارزتر سازد و به دعوت پيامبر- كه به حكم فطرت دعوت مى‏كند- پاسخ مثبت دهند و از غفلت و بى‏خبرى به خود آيند و آگاهى يابند.
بطور كلّى مى‏توان گفت هر انسانى در تمام عمر- اگر چه يك مرتبه هم باشد- به بلايى گرفتار شده كه در آن حال اضطرار و درماندگى، انگيزه فطرى او جلوه مى‏كند و او را به خداى يگانه متوجّه مى‏سازد، تا گواهى باشد كه سرشت او بر خداشناسى است. زيرا انسان در حال درماندگى، از همه كس قطع اميد كرده، به قدرتى بالاتر از قواى بشرى ارتباط پيدا مى‏كند حقيقتا خدا را دريافته و در اثر جلوه آن نور ازلى وجودش آرامش يافته است. اين است كه قرآن مى‏فرمايد:
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ. يا (آن خدايى) كه درمانده را وقتى كه بخواندش اجابت كند.
اين اثر فطرت و سرشت هر انسانى است كه در موقع اضطرار او را به خدايش رهبرى مى‏كند. ولى وجود انگيزه‏هاى گوناگون در انسان و شيفتگى او به يك رشته خواسته‏هاى نفسانى و لذّات جسمانى موجب مى‏گردد، وقتى كه از حادثه رهايى يافت، خدا را از ياد ببرد و بروز تمايلات نفسانى، نورانيّت فطرت را در وجود او ناتوان مى‏سازد، و از خداى خود غافل مى‏گردد كه كلام خدا بر آن گوياست:
فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ‏
و چون به كشتى سوار شوند، خدا را بخوانند و دين را خاص او كنند، و چون بخشكيشان رساند، آن وقت، همانها شرك آورند.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏.
و چون انسان با محنتى برخورد كند، ما را در حالى كه خفته يا نشسته يا ايستاده بخواند، و همين كه محنتش را از او برداريم، گويى اصلا ما را براى‏محنتى كه بدو رسيده، نخوانده بود.
2) دقت در نشانه‏هاى آفريدگار
براى بارز ساختن اثر فطرت تا همواره در زندگى انسان جلوه‏گر باشد و نداى فطرت پيوسته انسان را به اطاعت و پرستش خداى يگانه وادار نمايد، بايد فطرت را پرورش داده، او را تقويت كرد. اين كار از راه مطالعه در آثار و نشانه‏هاى قدرت پروردگار امكان‏پذير است،. شناسايى فطرت در قرآن و گفتار امامان‏
راه دیگر براى اثبات وجود فطرت در انسان، آيات قرآن و روايات پيشوايان دين است كه در اين مورد رسيده است. ذيلا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:




فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‏.
صورت (توجّه) خود را برابر با دين معتدل بدار، (زيرا پيروى از دين حق) سرشت خدايى است كه مردم را بر آن سرشت نهاده است و خلقت خدا تغيير پذير نيست. اين است دين استوار، ولى بيشتر مردم آن را نمى‏دانند.
از نكاتى كه در اين آيه شايان توجّه است، آنكه ايمان به مبانى دينى از امور غيبى است و دور از دسترس حواس قرار گرفته و عموم افراد بشر به سرشت ديندارى آفريده شده‏اند. همچنين تبليغات سوء و اشتباهكارى مغرض و مخالفى نمى‏تواند آن را تغيير و تبديل دهد و با گرايش فطرى است كه انسان مى‏تواند به مبانى دينى معتقد شود و ايمان آورد.
در تفسير اين آيه روايات فراوانى از پيشوايان دين رسيده است كه ، فطرت الله به فطرت ومعرفت وفطرت توحید تفسیر شده است. که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
علاء بن فضيل گويد: از امام صادق (عليه السّلام) سؤال شد منظور از فطرتى كه خداوند مردم را بر آن سرشته است چيست؟ حضرت فرمود:خداوند مردم را به سرشت يگانه پرستى و ديندارى آفريده است.
زراره نيز از حضرت امام صادق نقل مى‏كند كه در تفسير اين آيه فرمود:فطر هم على معرفة انه ربهم و لو لا ذلك لم يعلموا اذا سئلوا من ربهم و لا من رازقهم. خداوند مردم را به
سرشتى آفريده كه خداى خود را بشناسند، زيرا اگر چنين نمى‏بود، هر گاه از خدا و روزى بخشنده آنها سؤال مى‏شد، او را نمى‏شناختند.
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ‏. (بندگان خدا گويند) رنگ خدا داريم و كيست كه رنگ او از خدا بهتر است، و ما پرستندگان اوييم.
ابان بن تغلب در تفسير آيه از امام جعفر صادق (عليه السّلام) آورده:منظور از اين رنگ‏آميزى خداوند، اسلام است؛ يعنى سرشت بشر به پيروى از اسلام آفريده شده است. چون دين مقدّس اسلام عقايد را تغيير مى‏دهد. و همانطور كه رنگ زينت و آرايش براى پارچه و اشياء ديگر است، اسلام نيز براى مسلمين هم پيرايش است و هم آرايش؛ چه پيروى از اعتقادات و عبادات و اخلاقيات آن، ظاهر و باطن انسان را آرايش مى‏بخشد .
خداوند سرشت انسانها را طورى آفريده كه اگر تحت تأثير انگيزه‏هاى انحراف دهنده قرار نگيرند، به وجود خداى يگانه اعتراف دارند.
خانم آقابابایی گزینش احترام رستمی

فطرت

«فطرت» به عنوان تواناترين انگيزه‏ها و غرايز انسانى از دو راه قابل شناسایی است : از راه طبیعی و از راه قران و روایات.
شناخت فطرت از راه طبیعی خود به دو صورت ممکن است .
1) بروز آثار فطرت در تنگناى زندگى
آنچه بيش از هر چيز سرشت و فطرت خداشناسى را در وجود انسان‏آشكار مى‏سازد يك رشته حوادث و پيشامدهايى است كه انسان را در ناتوانى و اضطرار قرار مى‏دهد. چون انسان در حال درماندگى از تمام عوامل زندگى و افكار خود غافل مى‏شود و با تمام قوا از نهاد خود به قدرتى كه فوق تمام قدرتهاست، توجّه مى‏كند گر چه نمى‏تواند آن را احساس و درك كند، به همين مقدار تشخيص مى‏دهد كه انگيزه‏اى درونى او را به يك قدرت بزرگ ناديدنى رهبرى مى‏كند و از او كمك و يارى مى‏طلبد.
در نگاهى به تاريخ گذشتگان به مردمى برمى‏خوريم كه به پيروى از تمايلات خود، راه طبيعى زندگى را رها ساخته و از نداى فطرى سرباز زده، گرفتار فساد و گمراهى مى‏گرديدند، اضطرابات روحى و اخلاقى وضع زندگى آنها را دگرگون مى‏ساخته، و مانند كلافه سردرگمى سر رشته زندگى را از دست مى‏دادند. در اين وقت براى راهنمايى آنها از طرف خدا پيامبرانى برگزيده مى‏شدند و آنها را به پيروى از سرشت و فطرتشان دعوت مى‏كردند. قرآن مى‏فرمايد:
وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ* ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا.
در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر (آنكه قبل از آمدن پيامبر) مردم آن را بسختى و بيمارى دچار كرديم، شايد زارى كنند. آنگاه به جاى بدى خوبى آورديم تا فزونى گرفتند.
به طورى كه از آيه استفاده مى‏شود مردمى از راه حق منحرف مى‏شدند، و خداوند روى لطفى كه به بندگان دارد نمى‏خواست آنها تا انجام زندگى به گمراهى خود ادامه دهند. لذا يك رشته حوادثى براى آنها پديد مى‏آورد تا هم كيفرى براى اعمال زشت آنها باشد، از طرفى هم براى پذيرش و قبول حقيقت آمادگى بيشترى پيدا كنند و فطرت خفته آنها بيدار گردد. در اين موقعيّت كه پيامبرى از طرف خدا مى‏آمد و آنها را به اطاعت از احكام فطرت و روش طبيعى زندگى دعوت مى‏كرد، به اشتباه خود پى مى‏بردند و بر آنها آشكار مى‏شد كه آنچه را پيامبر خدا مى‏گويد،
مورد تأييد و قبول فطرت آنها مى‏باشد. در واقع گرفتارى و بلاى آنها عاملى بوده كه جلوه فطرت را براى دريافت حقيقت بارزتر سازد و به دعوت پيامبر- كه به حكم فطرت دعوت مى‏كند- پاسخ مثبت دهند و از غفلت و بى‏خبرى به خود آيند و آگاهى يابند.
بطور كلّى مى‏توان گفت هر انسانى در تمام عمر- اگر چه يك مرتبه هم باشد- به بلايى گرفتار شده كه در آن حال اضطرار و درماندگى، انگيزه فطرى او جلوه مى‏كند و او را به خداى يگانه متوجّه مى‏سازد، تا گواهى باشد كه سرشت او بر خداشناسى است. زيرا انسان در حال درماندگى، از همه كس قطع اميد كرده، به قدرتى بالاتر از قواى بشرى ارتباط پيدا مى‏كند حقيقتا خدا را دريافته و در اثر جلوه آن نور ازلى وجودش آرامش يافته است. اين است كه قرآن مى‏فرمايد:
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ. يا (آن خدايى) كه درمانده را وقتى كه بخواندش اجابت كند.
اين اثر فطرت و سرشت هر انسانى است كه در موقع اضطرار او را به خدايش رهبرى مى‏كند. ولى وجود انگيزه‏هاى گوناگون در انسان و شيفتگى او به يك رشته خواسته‏هاى نفسانى و لذّات جسمانى موجب مى‏گردد، وقتى كه از حادثه رهايى يافت، خدا را از ياد ببرد و بروز تمايلات نفسانى، نورانيّت فطرت را در وجود او ناتوان مى‏سازد، و از خداى خود غافل مى‏گردد كه كلام خدا بر آن گوياست:
فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ‏
و چون به كشتى سوار شوند، خدا را بخوانند و دين را خاص او كنند، و چون بخشكيشان رساند، آن وقت، همانها شرك آورند.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏.
و چون انسان با محنتى برخورد كند، ما را در حالى كه خفته يا نشسته يا ايستاده بخواند، و همين كه محنتش را از او برداريم، گويى اصلا ما را براى‏محنتى كه بدو رسيده، نخوانده بود.
2) دقت در نشانه‏هاى آفريدگار
براى بارز ساختن اثر فطرت تا همواره در زندگى انسان جلوه‏گر باشد و نداى فطرت پيوسته انسان را به اطاعت و پرستش خداى يگانه وادار نمايد، بايد فطرت را پرورش داده، او را تقويت كرد. اين كار از راه مطالعه در آثار و نشانه‏هاى قدرت پروردگار امكان‏پذير است،. شناسايى فطرت در قرآن و گفتار امامان‏
راه دیگر براى اثبات وجود فطرت در انسان، آيات قرآن و روايات پيشوايان دين است كه در اين مورد رسيده است. ذيلا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:




فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‏.
صورت (توجّه) خود را برابر با دين معتدل بدار، (زيرا پيروى از دين حق) سرشت خدايى است كه مردم را بر آن سرشت نهاده است و خلقت خدا تغيير پذير نيست. اين است دين استوار، ولى بيشتر مردم آن را نمى‏دانند.
از نكاتى كه در اين آيه شايان توجّه است، آنكه ايمان به مبانى دينى از امور غيبى است و دور از دسترس حواس قرار گرفته و عموم افراد بشر به سرشت ديندارى آفريده شده‏اند. همچنين تبليغات سوء و اشتباهكارى مغرض و مخالفى نمى‏تواند آن را تغيير و تبديل دهد و با گرايش فطرى است كه انسان مى‏تواند به مبانى دينى معتقد شود و ايمان آورد.
در تفسير اين آيه روايات فراوانى از پيشوايان دين رسيده است كه ، فطرت الله به فطرت ومعرفت وفطرت توحید تفسیر شده است. که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
علاء بن فضيل گويد: از امام صادق (عليه السّلام) سؤال شد منظور از فطرتى كه خداوند مردم را بر آن سرشته است چيست؟ حضرت فرمود:خداوند مردم را به سرشت يگانه پرستى و ديندارى آفريده است.
زراره نيز از حضرت امام صادق نقل مى‏كند كه در تفسير اين آيه فرمود:فطر هم على معرفة انه ربهم و لو لا ذلك لم يعلموا اذا سئلوا من ربهم و لا من رازقهم. خداوند مردم را به
سرشتى آفريده كه خداى خود را بشناسند، زيرا اگر چنين نمى‏بود، هر گاه از خدا و روزى بخشنده آنها سؤال مى‏شد، او را نمى‏شناختند.
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ‏. (بندگان خدا گويند) رنگ خدا داريم و كيست كه رنگ او از خدا بهتر است، و ما پرستندگان اوييم.
ابان بن تغلب در تفسير آيه از امام جعفر صادق (عليه السّلام) آورده:منظور از اين رنگ‏آميزى خداوند، اسلام است؛ يعنى سرشت بشر به پيروى از اسلام آفريده شده است. چون دين مقدّس اسلام عقايد را تغيير مى‏دهد. و همانطور كه رنگ زينت و آرايش براى پارچه و اشياء ديگر است، اسلام نيز براى مسلمين هم پيرايش است و هم آرايش؛ چه پيروى از اعتقادات و عبادات و اخلاقيات آن، ظاهر و باطن انسان را آرايش مى‏بخشد .
خداوند سرشت انسانها را طورى آفريده كه اگر تحت تأثير انگيزه‏هاى انحراف دهنده قرار نگيرند، به وجود خداى يگانه اعتراف دارند.

آثار دنیوی نفاق

‌آثار دنيوي
1) آثار فردي
1-1- ترس
يكي از حالاتي كه در افراد منافق نمايان هست، حالت ترس و وحشت است،‌ و با اندك حادثه و پيش‌آمدي حالت ترس را در چهره آن‌ها مي‌توان مشاهده كرد. آيه شريفه مي‌فرمايد:
أشِحَهً عَلَيْكُمْ فَإذا جاءَ الخَوْفُ رأيْتَهُمْ يَنْظُرونَ إلَيكَ تَدورُ أعْيُنُهُمْ كَالَّذي يَغْشي عَلَيهِ مِنَ الْموتِ فَإذا ذَهَبَ الخَوْفُ، سَلَقوكُمْ بِألْسِنَهٍ حِدادٍ أشِحَهً عَلَي الخَيْرِ. آنان نسبت به جان خود بر شما بخل مي‌ورزند و هنگامي كه لحظات ترس و بحراني پيش‌آيد، مشاهده مي‌كني آنچنان به تو نگاه مي‌كنند و چشم‌هايشان در حدقه مي‌چرخد كه گويي مي خواهند قالب تهي كنند، اما هنگامي كه حالت خوف و ترس فرو نشست زبان‌هاي تند و خشن خود را به خاطر حرص مال با انبوهي از خشم و عصبانيت بر شما مي‌گشايند. و آيه ديگري مي‌فرمايد: يَحْسَبونَ كُلُ صَيْحَهٍ عَلَيْهِمْ هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود مي‌پندارند.
علامه‌طباطبايي در تفسير اين آيه مي‌نويسد:
منافقين از آنجا كه در ضمير خود كفر پنهان دارند و آن را از مؤمنين پوشيده مي‌دارند، عمري را با ترس و دلهره و حسرت به سر مي‌برند كه مبادا مردم بر باطنشان پي ببرند، به همين جهت هر صيحه‌اي را مي‌شنوند خيال مي‌كنند عليه ايشان است و مقصور صاحب صيحه ايشان است.

2-1- محروم شدن از طهارت نفس
منافق كه ايمان ظاهري و كفر باطني دارد به خاطر اين رذيله، از طهارت نفس بدور است، و نفسي خبيث و ناپاك دارد … آيه شريفه مي‌فرمايد: يا أيُّها الرَّسولُ لايَحْزُنكَ الذينَ يُسارِعونَ فِي الكُفرِ مِنَ الذينَ قالوا آمَنّا بِإفواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤمِنْ قُلوبُهُم… اولئكَ الذينَ لَمْ يُرِدِ اللهُ أنْ يُطَهِرَ قُلوبَهُمْ. اي رسول! كساني كه به سوي كفر شتافتند تو را اندوهگين نسازد. كساني كه اظهار ايمان مي‌كنند و دل‌هايشان ايمان نياورده است (منافق) … اينها همان كساني هستند كه (خدا) نخواسته است دل‌هايشان را پاك كند.

3-1- گرفتاري و دل‌مشغولي به مال و فرزند
اثر ديگري كه نفاق به همراه دارد، مشغول شدن منافقين به اموال و فرزندانشان است كه به شدت آنها را مشول خود ساخته است و به نوعي عذاب الهي براي آنهاست. چون بخاطر اين دلبستگي، جداشدن از آن برايشان سخت است. آيه شريفه مي‌فرمايد: فَلا تُعْجِبْكَ أموالُهُمْ وَ‌لا أوْلادُهُمْ، إنَّما يُريدُ الله لِيُعَذِبَهُمْ بِها فِي الحيوهِ الدنيا و تَزْهَقَ أنْفُسُهُمْ وَ‌ هُمْ كافِرون. اموال و اولاد آنها تو را در شگفتي فرو نبرد، خدا مي‌خواهد آن‌ها را به وسيله آن در زندگي دنيا عذاب كند و درحال كفر بميرند. در تفسير اين آيه شريفه چنين آمده است:
«در واقع آنها از دو راه به وسيله اين اموال و اولاد معذب مي‌شوند، نخست اينگونه افراد معمولاً فرزنداني ناصالح و اموالي بي‌بركت دارند كه مايه درد و رنجشان در زندگي دنيا است، شب و روز بايد براي فرزنداني كه مايه ننگ و ناراحتي هستند، تلاش كنند، و براي حفظ اموالي كه ازطريق گناه به دست آورد‌ه‌اند جان بكنند، و ازطرف ديگر چون به اين اموال و فرزندان دلبستگي دارند و به سراي وسيعتر و پرنعمت آخرت ايمان ندارند چشم‌پوشي از اين همه اموال برايشان مشكل است تا آنجا كه ايمانشان را روي آن‌ها گذاشته و با كفر از دنيا مي‌روند و به سخت‌ترين وضعي جان مي‌دهند.

4-1- سوءظن به خدا
منافق در اثر بي‌ايماني به خدا، هميشه به خدا بدگمان است. او به همه چيز بدبين است كه اين خود آثار سوء ديگري به دنبال خواهد داشت. آيه شريفه مي‌فرمايد:
وَ يُعَذِبَ المُنافقينَ وَالمُنافقاتِ وَالمُشرِكينَ وَ المُشرِكات الظانينَ بِاللهِ ظَنَّ السّوء عَلَيهِم دائرَه السَوء … مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا ظن بد مي‌برند عذاب نموده و گردونه عذاب بر سرشان گرداند … و همچنين آيه شريفه: بَلْ ظَنَنتُمْ أنْ لَن يَنْقَلِبَ الرَّسولَ وَ المؤمنونَ إلي أهْليهِمْ أبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ في قُلوبِكُمْ وَ ظَنَنتُم ظَنَّ السوءِ وَ كُنتُم قَوماً بوراً، پنداشتيد رسول و مؤمنين از اين جنگ به هيچ‌وجه به خانواده خود برنمي‌گردند و همين پندار در دلتان موجه جلوه كرد وظن سويي برديد و مردمي هلاك شده بوديد.
اين دو آيه مربوط به صلح حديبيه است. در جريان صلح حديبيه منافقين مثل هميشه گمان كردند، رسول خدا و مؤمنين از اين سفر برنمي‌گردند.

علامه طباطبايي در تفسير آيه دوم مي‌نويسد:
بعضي از مفسران گفته‌اند: مراد از سوءظن همان پنداري بود كه پنداشتند رسول و مؤمنين از سفر حديبيه بر نخواهند گشت و بعيد هم نيست كه مراد از آن اين پندار باشد كه خدا رسولش را ياري نمي‌كند و دين خود را غلبه نمي‌دهد.

5-1- تحيّر و سردرگمي
منافق از طرفي تظاهر به ايمان مي‌كند وخود را از مؤمنين مي‌داند و ازطرف ديگر كفر خود را پوشانده و خود را از آن‌ها مي‌داند و دائم تمايل به اين طرف وآن طرف دارد. براي اينكه منافع خود را از دست ندهد سعي مي‌كند هر دو طرف را براي خود داشته باشد و لذا حالت ثابت و مستقيمي ندارد و به گونه‌اي متحير و سردرگم است. آيه شريفه مي‌فرمايد: إنَّ المُنافقينَ يُخادِعونَ اللهَ و هوَ خادِعُهُمْ .. مُذَبْذَبينَ بينَ ذلِكَ لا إلي هؤلاءِ وَ‌ لا إلي هولاءِ و‌َ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلا. منافقين به خدا نيرنگ مي‌زنند در حالي كه او فريب دهنده آنها است … ميان دو گروه مؤمن و كافر سرگردانند، نه با آن گروهند و نه با اين گروه و هر كس كه خدا گمراهش كند براي او راهي نمي‌يابي.
علامه طباطبايي مي‌نويسد:
اين خود صفت منافقين است كه بين مؤمنين و كفار آمد و شد دارند به كفار بستگي و تعلق دارند و نه به مؤمنين … علت اينكه بين دو طرف كفر و ايمان تردد دارند. نه به اين طرف تعلق دارند و نه به آن طرف، اين است كه خداي تعالي از راه گمراهشان كرده، راهي ندارند كه به طورمستقيم بروند. به همين علت فرمود: مذبذبين بين ذلك و نفرمود: «متذبذبين». خواست بفهماند اين حالت سرگرداني را خودشان اختيار نكرده‌اند، تا اختيارشان تذبذب باشد بلكه قهر الهي اين نوع تحريك را برايشان پيش آورده، تا سعي و تلاششان در زندگي به يك هدف ثابت و آرامش‌بخش منتهي نگردد.

6-1- تأثيرناپذيري
منافق چون ايمان به خدا دردلش رسوخ نكرده است و به جهت منافعي تظاهر بدان مي‌كند، لذا هرچه او را نصيحت كنند و راه درست را به او نشان دهند و حوادثي براي او رخ دهد، كمترين تأثيري در او نداشته و تحولي در او ايجاد نخواهدشد. امام صادق (عليه‌السلام) از پيامبر(صلي‌الله عليه‌وآله) نقل مي‌كند كه فرمود: مثل المؤمن كمثل خامه الزرع تكفئها الرياح كذا و كذا و كذلك المؤمن الا و جاع و الامراض و مثل المنافق كمثل الارز به المستقيمه التي لاهيبها شي حتي يأتيه الموت فيقصفه قصفا
مثل مؤمن همانند مثل گياهي نوپا و تازه است و باد كفايت مي‌كنند كه آن را به اين سم و آن سمت بكشاند و همين‌طور است مؤمن كه گرسنگي‌ها و بيماري‌ها براي او كافي است كه او را تنبه بخشد اما مثل منافق همانند درخت عرعر است، مستقيم و پابرجاست كه هيچ چيزي قدرت نفوذ در او ندارد جز اينكه مرگ چيره شود و آن را بشكند.

7-1- عدم استجابت دعا
منافق به سبب دوري از خدا، اگر در مواقعي هم به خدا روي بياورد و خواسته‌اي را از خدا طلب كند، به خاطر باطن خبيث و آلوده‌اش، و به خاطر نيت ناپاكش، به او توجهي نمي‌شود و دعايش مستجاب نمي‌شود. امام سجاد عليه‌السلام فرمود:
ان الذنوب التي ترد الدعاء سوءالنيه و خبث السريره و النفاق مع الاخوان و ترك التصديق بالاجابه و تأخير الصلوات المفروضات عن اوقاتها و ترك التقرب الي الله بالبر و الصدقه و استعمال البلاء و الفحش في القول.
نداشتن و نمازهاي واجب را از وقتشان عقب‌انداختن و براي تقرب به خدا كار نيك نكردن و صدقه ندادن و بي‌حيا و بدزبان بودن.
بسياري از مواردي كه در روايات آورده شده است، از نشانه‌هاي نفاق است كه شخص منافق آن ويژگي‌ها را دارد و آن سبب عدم استجابت دعايش خواهدبود.

8-1- زمينه‌ساز مفاسد ديگر
نفاق منشأ بسياري از رذايل ديگر از جمله: دروغگويي، سخن‌چيني، رياكاري، غيبت و … مي‌شود، كه هريك به تنهايي براي هلاكت انسان در دنيا و آخرت كافي است.

9-1- كوردلي
از جمله آثار نفاق، مهر خوردن بر قلب است، بطوري كه از درك حقايق عاجز مي‌گردد، هنگامي كه انسان مرتكب گناهي مي‌شود، در اثر آن نقطه تاريكي بر دلش ايجاد مي‌گردد و هرچه بر آن گناه اصرار ورزد، به همان نسبت صفحه قلبش سياه‌تر مي‌‌گردد، تا جايي كه ديگر سخن حق در قلب او تأثير ندارد.
خانم ایمانیان گزینش خانم رستمی

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/clock/pishnamayesh/2mahdi/1.jpg