زینب وکنار زدن نقاب ستم

عاشورا ،سقای تشنه کامان “عزت “است و کربلا تکیه گاه سینه زنان حق و حسینیه ی ذاکران عدل .از وقتی خیمه های

حسینی را آتش زدند می خواستند عزت و حق و عدل را لگد کوب کنند ،اما این زینب سلام الله علیها بود که منادی راه برادر

شد .کربلارا چونان امانتی به ما سپرد تا اسیر ذلت و ظلم وباطل نشویم

اگر زینب نبود چهره ی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ ،پشت ابری از ریا می ماند …

اگر زینب نبود چشمه ی فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند…

اگر زینب نبود زخمی زخمی ترین فریاد ،در چنگ سکوت از طراز نغمه جا می ماند …

اگر زینب نبود ذوالجناح داد خواهی ،بی سر و بی لگام در بیابانها رها می ماند…

اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ ،سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند….

اگر زینب نبود …………. .

السلام علیک یا بنت امیر المومنین و بنت فاطمه الزهرا

گفتار پاکیزه و عقیده مداردر بیان قران

گفتار پاکیزه وعقیده مدار

اعتقاد پشتوانه ای محکم و بنیادین برای سخن است خداوند متعال در جاهای مختلفی از کتاب خود ارتباط تنگاتنگ بین
گفتاربا باور را مطرح می فرمایدچنا نچه در آیه 14سوره حجرات به این مطلب اشاره می کند که عقیده ی نادرست به
گفتارنادرستی منجر می شود و اگر می بینیم در این آیه به گفته ی اعراب مبنی بر مومن بودن آن ها اعتراض می کند برای
این نیست که گفته ی آن ها مطابق با باور شان نیست بلکه از این نظر به آنها اعتراض می کند که این گفتار ناشی از باور
نادرستی است که گمان کرده اند صرف تسلیم شدن در برابر شریعت اسلام (بدون یقین بر حقانیت آن )ایمان است بنا براین
به تصحیح این باور پرداخته و ضمن روشنگری نسبت به تفاوت ایمان (اسلام حقیقی) و اسلام ظاهری (به معنای صرف
تسلیم بدون اعتقادو یقین به صحت آن ) به اعراب توصیه می کند که با در نظر گرفتن این تفاوت و فهم آن باورخود راتغییر
دهند و سخنی را بر زبا ن بیاورند که بر باور درستی بنا شده است
قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْايمَانُ فىِ قُلُوبِكُمْ وَ إِن تُطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا يَلِتْكمُ مِّنْ
أَعْمَالِكُمْ شَيًْا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيم‏ .
عربهاى باديه‏نشين گفتند: ايمان آورده‏ايم، بگو شما ايمان نياورده‏ايد ولى بگوئيد اسلام آورده‏ايم، اما هنوز ايمان وارد قلب
شمانشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد پاداش اعمال شما را به طور كامل مى‏دهد، خداوند غفور و رحيم است.
ذکر ایمان در این آیه می فهماند که اسلام حقیقی صرف تسلیم شدن زبانی نیست بلکه زمانی مفهوم اسلام محقق می گردد
که با باور قلبی و کردار های متناسب با آن توام شود . در آیه 24 سوره ابراهیم نیز خداوند متعال با تمثیل پر معنا یی به
ستایش کلمه طیبه پرداخته و بنیان وریشه گفتار پاکیزه را در اندیشه وباور های صحیح جست و جو می کندو در واقع می
توان گفت این آیه تا حد زیادی به ارتباط اخلاق و عقیده پرداخته و از این رو( در صورتی که قائل به گستردگی مفهوم “کلمه
طیبه “شویم ) تمثیل موجود در آیه دردو زمینه ی عقاید و مباحث اخلاقی قابل بررسی است در ادامه اجمالا به این ارتباط
عمیق عقیده و ملکات و صفات نفسانی می پردازیم .
یکی ازاصول تغییرناپذیروبدیهی درشناخت نوع انسان ووجهه ی ممیزه ی اواین است که موجودی است متفکرومعتقد؛
وهمین دوخصوصیت موجب تمایزاوازسایرحیوانات است. انسان نمی تواند فکرنکند،نیندیشد وبه یک سیستم اعتقادی جزئی
یا کلی پایبند نباشد. درمیان انسان ها انواعی ازجهان بینی وجود داشته ودارد ودرجامعه انسانی هیچ گاه ازلحاظ فکری
وجهان بینی خلاء وجود نداشته است. بلکه مشکل اصلی تعدد وتفرق درجهان بینی بوده که موجب گرایش های متضاد
واحیاناً سرگشتگی وسردر گمی شده است وگرنه ازلحاظ موجودیت یک جهان بینی می توان ادعا کرد که بشر درهرزمان
ومکان سعی کرده است یک طرزفکربه وجود آورد تا پرسش هایی که برایش مطرح می شود، پاسخ دهد. شاید یکی ازعلل
شرک و تفرق (ناآرامی و انحرافات) همین تعدد وکثرت جهان بینی های اولیه است که بشرخود را درتاروپود آن
گرفتارکرده است. بدیهی است که این جهان بینی نه تنها طرزفکرو دیدگاه ما را نسبت به مسائل، معین می کند بلکه موجب
رفتارها وکردارهای درست وغلطی می شود که درزندگی برای خود اتخاذ می کنیم ودرواقع درهرجهان بینی نیروی
محرکه ای وجود دارد که مشارکت کنندگان درآن جهان بینی را به حرکت درمی آورد وبه حرکت آن ها جهت می دهد.
انسان زاییده ی تفکرات خود بوده وشخصیت هرفرد بستگی کامل به طرزتفکراو دارد. افکاروعقاید صحیح فرمانده تمام
نیروهای پیشرووموفق زندگی است. بنابراین اگرسؤال شود که چه راهی به سوی خوشبختی وسعادت وجود دارد، پاسخ این
است؛«تفکرات واندیشه صحیح» ومشکل مردم پیدا کردن راه صحیح واندیشه سالم است. مارکوس ارولیوس فیلسوف
وامپراتورروم این جمله ی کوتاه را حقیقت کارها وپیشرفت زندگی افراد می داند:«زندگی ما ساخته افکار ماست.»
تغییرعقیده( ازشرک به توحید) درواقع نخستین چیزی بوده که قرآن می خواست آن را درنفوس اعراب ایجاد کند. ازاین
روهدف آیاتی که درمرحله نخست دعوت اسلامی درمکه نازل شد، اساساً تأکید برعقیده ی توحیدی بود. ایمان به توحید،
نخستین گام برای ایجاد تغییرات بزرگ درشخصیت افراد بود، زیرا ایمان نیروی عظیم معنوی درانسان بوجود می آورد که
نوع برداشت وی را ازمفهوم ذات خود، مردم، زندگی وکل هستی تغییر می دهد واورا به مفهوم جدیدی اززندگی ،رسالت
ومسئولیتش درآن، معتقد می سازد. توحید یعنی« یکی دانستن» ودراصطلاح به معنی یکی دانستن خدا ومبدأ هستی است.
اعتقاد به یگانگی اوازهرجهت؛ ازجهت ذات، آفرینش، اداره ی هستی، از جهت پرستش وازجهات بسیاردیگر. به این
ترتیب جهان بینی تام وتمام اسلامی فرد را ازخود بینی خارج می کند واورا در رابطه ی با همه ی عناصروآثاری قرارمی
دهد که خود جزئی ازآن است؛ این «با هم بینی»و«با هم نگری» که به همتانگری ویکتانگری منجرمی شود، هرگونه شر
ک (یعنی عدم اعتقاد به وحدت) وکفر( یعنی مخفی ساختن حقیقت واحد) را که نوعی نفی جهان بینی اسلامی است مردود
می شمارد. خداوند درمقایسه رفتارهاو ملکات توحیدگرایانه با خوی های شرک مابانه مثل های پرمعنایی در قران آورده که
در ادامه به یکی از آن ها خواهیم پرداخت .

بیان تشبیه

َا لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كلَِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ
وَ فَرْعُهَا فىِ السَّمَاءَتُؤْتىِ أُكُلَهَا كلُ‏َّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ِمگر نديدى خدا چگونه
مثالى زد و سخن نيك را به درخت پاكيزه‏اى تشبيه كرد كه ريشه‏اش (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است. ميوه‏هاى
خود را هر زمان به اذن پروردگارش مى‏دهد، و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند شايد متذكر شوند (و پند گيرند). این آیه نیز
مشمول شيوه‏ى تربيتى مَثَل آوردن و تشبيهی معقول به محسوس است. در این آیه خداوند ، مطالب مهمّ عقلى را كه شايد
درك آن براى همگان دشوار باشد، در قالب مَثَل بيان مى‏كند تا فهم آن آسان گردد. “مشبه” در این تشبیه تمثیلی “کلمه طیبه “و
“مشبه به” درخت پاك و نموّ دهنده‏اى است كه ريشه و اصول آن در زمين است و شاخه‏هاى آن به سوى آسمان بالا مي رود
و مقصود مبالغه در رفعت است. برای فهم این تمثیل قرانی به بررسی مفهوم “کلمه طیبه” و “ویژگی های شجره ی طیبه”
می پردازیم چرا که در مورد تعیین شجره در این مثال قرانی از سوی مفسران نظراتی مطرح است که طبق بیان بانو مجتهده
امین اشتغال به سخنان آن ها در اين كه مقصود ازشجره طيبه چه درختى است و آیا درخت به خصوصىمنظور است يا نه و
امثال اين قیل و قال‏ها انسان از اصل مطلب كه مقصود معارف قرآنى و ارشاد به آيات كلام اللّه باشد باز مي دارد : اغلب
مفسران کلمه طیبه را به كلمه توحيد و جمله لا اله الا اللَّه تفسير كرده‏اند: مانند سیوطی که در تفسیر جلالین آورده است :”
كَلِمَةً طَيِّبَةً یعنی لا إله إلا الله “و عبدالله شبرکه در تفسیر جوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین چنین می کوید :” كلمة الطيبة
همان کلمه توحید است و آن چیزی است که به حق دعوت می کند ” و هم چنین جرجانی در تفسیر خود می نویسد:”
مفسّران گفتند: كلمه پاكيزه گفتار لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ است. و بعضى ديگر آن را ايمان مى‏دانند كه محتوا و مفهوم” لا اله الا اللَّه” است چنان
چه در تفسیرالواضح آمده است “خداوند کلمه طیبه را مانند شجره ی طیبه قرار داد و خداوند برای کلمه طیبه که همان نشانه
ی ایمان ثابت در قلب مومن است و بوسیله عمل او به سمت آسمان بالا می رو د مثل آورده بنابر این مومن هر گاه که کلمه
ی حقی به زبان آورد و شهادت به کلمه توحیددهد این کلمه به سمت آسمان بالا می رود و بهره ای از ثواب جزیل می گیرد
. ” و در تفسیر محمد کرمی حویزی آمده است :” الكلمة الطيّبة همان کلمه ی ایمان است .” در حالى كه بعضى ديگر این
کلمه را اشاره به اوامر و فرمان هاى الهى و شخص مؤمن مى‏دانند.. اما حقیقت این است که کلمه طیبه مفهوم وسیع و
گسترده ای دارد ووسعت مفهوم و محتواىآن مى‏تواند همه اين ها را شامل ‏شود، زيرا” كلمه” به معنى وسيع همه موجودات
را در بر مى‏گيرد، و به همين دليل به مخلوقات” كلمة اللَّه” گفته مى‏شود مصادیق «كلمة» درفرهنگ قران و روایات گاهى
به معناى وعده‏ى حتمى الهی گاهى به معناى دين خدا آمده و گاهى به پيامبر و اولياى الهى اطلاق شده است، چنان كه
درباره‏ى حضرت عيسى عليه السلام مى‏خوانيم: «كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ» در روايات نيز از قول ائمّه عليهم السلام آمده
است كه ما كلمات الهى هستيم. «نحن الكلمات» با توجه به گستردگی مفهومی کلمه طیبه وتعدد مصادیق آن در قران و
روایات می توان گفت مراد به كلمه‏ طيّبه‏ كه به درخت طيّب تشبيه شده و صفاتى چنين و چنان دارد، عبارت است از عقايد
حقّه‏اى كه ريشه‏اش در اعماق قلب و در نهاد بشر جاى دارد. پس قول به وحدانيّت خدا و استقامت بر آن بيان، قول حقّى
است كه داراى اصلى ثابت است و به همين جهت از هر تغيّر و زوال و بطلانى محفوظ است و خداى عزّ وجل اصل آن و يا
زمينه حقايق است و آن اصل داراى شاخه‏هايى است كه بدون هيچ مانع و عايقى از آن ريشه جوانه مى‏زند و آن عبارت است
از معارف حقّه فرعيّه، و اخلاق پسنديده و اعمال صالحه، كه مؤمن حيات طيّبه خود را به وسيله آنها تأمين مى‏كند. و كلمه‏
طيّبه‏ اصل توحيد است كه ساير عقائد حقّه بر اساس آن و روى تنه آن جوانه مى‏زند و فضايل اخلاقى هم از آن جوانه‏ها
منشعب مى‏شود و همچنين اعمال صالحه به صورت ميوه از آنها سر مى‏زندو همان طور که ریشه و ساقه و شاخه و میوه
درخت همه اجزا ی تشکیل دهنده ی یک درخت اند عقیده صحیح و اخلاق فاضله و اعمال نیکو نیز همه باهم ودر کنار هم
کلمه طیبه ای هستند که که خداوند در این آیه آن را ستوده است . و” طيب” هر گونه پاك و پاكيزه است، نتيجه اين كه اين
مثال هر سنت و دستور و برنامه و روش و هر عمل و هر انسان و خلاصه هر موجود پاك و پر بركتى را شامل مى‏شود، و
همه اينها همانند يك درخت پاكيزه است با ويژگيهاى زير:

1- موجودى است داراى رشد و نمو، نه بى‏روح، و نه جامد وبى‏حركت، بلكه پويا و رويا و سازنده ديگران و خويشتن (تعبير به «شجره» بيانگر اين حقيقت است).
2- اين درخت از هرنظر پاك است و طيّب منظره‏اش پاكيزه، ميوه‏اش پاكيزه، شكوفه و گلش پاكيزه، سايه‏اش پاكيزه، و نسيمى كه از آن برمى‏خيزد نيز پاكيزه است(اطلاق موجود در تعبیر آیه این مطلب را می رساند).
3- اين شجره داراى نظام حساب شده‏اى است. ريشه‏اى دارد و شاخه‏هايى و هر كدام مأموريت و وظيفه‏اى دارند. اصولا وجود «اصل» و «فرع» در آن، دليل بر حاكميّت نظام حساب شده‏اى بر آن است.
4- اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است.» به طورى كه طوفان ها و تند بادها نمى‏تواند آن را از جا بركند. ( أَصْلُها ثابِتٌ‏)
5- شاخه‏هاى اين شجره طيّبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلندای آسمان جايگاه اوست‏.( وَ فَرْعُها فِي السَّماء)ِ
6- اين شجره طيّبه شجره پربار است، نه هم چون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند.بنابراين مولّد هستند( تُؤْتِي أُكُلَها)
7- ثمر بخشی آن در همه فصول است يعنى «درهر زمان» كه دست به سوى شاخه‏هايش دراز كنى محروم برنمى‏گردى‏ (كُلَّ حِينٍ)‏
8- ميوه دادن او نيز بى‏حساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنّت الهى «به اذن پروردگارش» اين ميوه
را به همگان ارزانى مي دارد (بأذن ربّها) اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگي ها و بركات را در كجا پيدا مى‏كنيم؟
مسلما در كلمه توحيد و محتواى آن، در يك انسان موحّد و با معرفت، و در يك برنامه سازنده و پاك، اينها همه روينده هستند،
پويا هستند و متحرّك، همه داراى ريشه‏هاى محكم و ثابتند، همه داراى شاخه‏هاى فراوان و سر به آسمان كشيده و دور از
آلودگي ها و كثافات جسمانى، همگى پر ثمرند و نورپاش و فيض بخش. هر كس به كنار آنها بيايد و دست به شاخسار
وجودشان دراز كند در هر زمان كه باشد از ميوه‏هاى لذيذ و معطر و نيروبخششان بهره مى‏گيرد. تندباد حوادث و طوفان
هاى سخت و مشكلات، آنها را از جا حركت نمى‏دهد و افق فكر آنها محدود به دنياى كوچك نيست، حجاب هاى زمان و
مكان را مى‏درند و به سوى ابديّت و بى‏نهايت پيش مى‏روند.برگرفته از پایان نامه الهه آقابابایی

نفس مطمئنه یعنی حسین علیه السلام

در تفسیر البرهان في تفسير القرآن، ذیل آیات آخر سوره فجر این روایت بیان شده که : قال علي بن إبراهيم: حدثنا جعفر بن أحمد، قال: حدثنا عبد الله بن موسى، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن أبيه، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، في قوله: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً: «يعني الحسين بن علي (عليه السلام)….حال به بررسی مفهوم این تعبیر قرانی می پردازیم.

اطمینان از ریشه ی طمن است وپیرامون این واژه معانی لغوی زیادی ذکرشده که عبارتند از: آرامش پس ازپریشانی واضطراب، از بین رفتن اضطراب،استقرارحالت سکون چه مادی وچه معنوی آرام گرفتن درمکانی ، مستقر شدن دائمی وآرام شدن وپریشان نشدن. با توجه به معانی لغوی ذکر شده،اصل معنایی واژه اطمینان ،همان آرامشی است که پس ازرفع پریشانی واضطراب مادی ومعنوی به طورثابت ودائمی درانسان به وجودمی آید . دقت درآیات قرآن نشان می دهد که اطمینان نفس از بین رفتن هر نوع اضطراب ، چه مادی وچه معنوی را شامل می شود ، چنان که خداوند می فرماید :« وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ … .» یعنی آرامش وعدم اضطراب واختلال درزندگی به خاطر گرسنگی ، ترس ،ظلم،فسادوعصیان که همان آرامش مادی است . ودرجایی دیگر می فرماید :« أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » یعنی آرامشی معنوی که به واسطه ی یقین وشهود به دست می آید واضطراب وتزلزل وسستی در عقیده وتردید را بر طرف می کند. «وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» ؛آرامشی که پس از مشاهده غیب وانجام شهودبه دست می آید . راغب اصفهانی درمفردات الفاظ قرآن کریم درارتباط با نفس مطمئنه چنین می نویسد :« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ » این همان نفسی است که ( اماره به سوء) امر کننده به زشتی نمی گردد.

نفس مطمئنه، نفسی است که یقین و معرفت دارد در خدا وبه خدا ، پس متعلق به اوست وممکن نیست تعلق او به دنیا وتمایل وی به شهوات آن وبوسیله اوست ( خداوند)که هدایت می گردد وخداوند مربی اوست واو ( نفس مطمئنه) او با حالتی به سوی خدای خویش باز می گردد که در مقابل احسان وکرم ولطفش خاضع وفروتن است به طورکامل . این خضوع وخشوع لازمه ی بندگی است ، خشوعی که نیست مگر از روی باطنی واطاعت خالصانه ی خداوند به صورتی که نمی خواهد مگر چیزی را که خدا بخواهد وهمین است که هیچ اثری از تزلزل وشک را در نفسشان باقی نمی گذارد واین حقیقت بندگی خداست که واجب می کند حصول ارتباط ولقاء ونظربه وجه الله ونورانیت ورفع موانع وحجابهای ظلمانی که در جنت لقاء به وقوع می پیوندد.

بنابرآنچه گفته شداطمینان همان آرامشی است که پس ازانقطاع ازدنیابایاد خداوندومعرفت شهودی اش وبه دنبال آن گذراندن تمام مراحل ایمان وعمل صالح وعبودیت دائمی خداوند با حالت رضا دردل وجان فرد به وجود می آیدواضطراب وتردید را زایل می کند،درهمه ی حالات خوف وامن ورفاه وسختی با اوهمراه است ومنجربه خشنودی خداوند ورستگاری او می شودوسرانجام اورابه لقای پروردگارومعبودش می رساند.

حقیقت نفس مطمئنه

نفس مطمئنه نفسی است که با علاقه مندی ویاد پرودگارش سکونت یافته ، به آن چه او راضی است رضایت می دهد ودر نتیجه خود را بنده ای می بیند که مالک هیچ خیر وشری و نفع وضرری برای خود نیست و نیز دنیارا یک زندگی مجازی و داشتن ونداشتن ونفع وضرر آن را امتحانی الهی می داند ودر نتیجه اگر غرق در نعمت دنیایی شود ،به طغیان وگسترش دادن فساد به علو و استکبار وادار نمی شود واگر دچار فقر وفقدان گردد ، این تهیدستی وناملایمات او را به کفر وترک شکروا نمی دارد.بلکه همچنان درعبودیت پای برجاست وازصراط مستقیم منحرف نمی شود،نه به افراط ونه به تفریط. ظاهراً کسی دارای نفس مطمئنه می گردد که در مقام ترقی وتعالی مراتب کمال را پیموده ودر مقام معرفت به مرتبه ی عین الیقین یا حق الیقین رسیده وروح ونفس وروان وی در « فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» متمکن ومتمرکز گردیده ونفس وی از اماره گی ولوامه گی ترقی نموده وحائز مرتبه ی اطمینان ویقین گردیدهایمان وی از روی وجدان وشهود پدیدارشده وآن وقت می رسد به مقامی که در شأن او فرموده :« فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره أعین» وچنین نفسی دارای دو کرامت است . هم راضی است وهم مرضی در مجرای تقدیرات مثل مرده به دست انسان هیچ اراده ورأی اندیشی اظهار نمی دارد به آن چه واقع شده ومی شود ولو برخلاف اراده ومیل باشد با کمال رضایت گردن نهد ،دانسته وفهمیده به رضای خاطر،خطرات را استقبال نماید واوامر او را به جان خریداری می کند واز آن چه برخلاف امراوست خودداری می نماید وچنین کسی مرضی و خدا از او راضی است ومورد فضل واحسان غیر متناهی الهی واقع گردیده است . آیت الله دستغیب درباره نفس مطمئنه می فرماید که این مقام عظیم از مقامات ایمان ودرجات اهل توحید بود که آخرین مقام ومرتبه ی انسانیت است . غرض از ایجاد هم رسیدن به این مقام است تا بتواند به مقام رجوع إلی ربک ( إرجعی الی ربک) برسد وآن مقام اطمینان است که از آثار و خصوصیاتش مقام رضا وتسلیم است . نفس مطمئنه یعنی درمقام ایمان در صراط عبودیت این قدر استمرار به خرج بدهد تا به حد اطمینان وقرار برسد. درتفسیر البرهان از ابی عبدالله (علیه السلام) نقل شده که فرمود:« یا ایتها النفس المطمئنه ، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه » یعنی حسین بن علی (علیه السلام). جایگاه اطمینان در زندگی انسان انسان از همان لحظه ای که پا در این دنیا می گذارد تالحظه ی مرگ در پی آرامش است .نوزادی که تنها آغوش مادر را مأمن خویش دانسته ودرطلب این آغوش مطمئن می گرید، انسانی که با شناخت جهان وتحولات وبی ثباتی روزگار، برای رهایی از اضطراب ها گاه به مادیات چنگ می زند وگاه به هوسیات وشهوات می پردازد وگاه به نیرویی والا وبرتر متوسل می شود، ویا انسانی که بوی مرگ را استشمام کرده واندیشه جهان دیگر وحسرت گذشته، اورا دچار تشویش می سازد وبا تمام وجود به دنبال راهی است که آرامش پس از مرگ رابرای او تضمین نماید. از نگاه دینی آرامش دارای مراتبی است که مرتبه ای از آن زمینه ساز انجام فعالیتهای مختلف وحرکت در مسیر روبه ترقی زندگی است ، تاجایی که بهانه ی توقف، رکود وسستی را ازانسان ، سلب نماید ومراتبی از آن هدف عملکردهای انسان مؤمن قرار می گیرد یعنی انسان باید به گونه ای عمل کند که به آفات ورذایل گرفتار نشود وبا شخصیتی متعادل، در مسیر فطرت خداجوی خود حرکت نموده ودر این مسیر روز به روز پویاتر وراغب تر عمل نماید، تاجایی که نفس با یقین وایمان به پروردگار ورضا وتسلیم در برابر مشیت او، در مسیر کمال حرکت نموده وبا اطمینان کامل وسکون دائم، به سوی مقصد خلقت که همان رجوع الی الرب ودخول در زمره ی عباد الله است ، بشتابد.

بر گرفته از پایان نامه ی راه های کسب آرامش از منظر قران


سلام بر مولای مظلومان وقرار بی قراران ، در آن لحظه که زیر شمشیر کینه ها وحق

کشی ها بر خاک افتاد وبا قلبی سوخته از تشییع پیکرهای پاره پاره ، از سالخورده تا

شیرخواره وبا نگاهی بیمناک بر اهل خیمه ، از عقیله تا رقیه لبها ی خشکیده اش را

به زمرمه ی الهی راضیً بقضائک گشود به نیت لبیک به ندای «يـَا أَيَّتُـهَا النَّـفْسُ

الْمُطْـمَئِنَّةُ »

گفتار های عاشورایی

امام حسین علیه السلام عامل اصلی انحراف سپاه عمر سعد را دنیا پرستی دانستند . حضرت فرمودند : همه آنچه در مشرق و مغرب زمین وجود دارد و خورشید بر آن می تابد از دریا ها و خشکی ها تا کوهستان ها و بیابانها ،در نظر شخص خدا پرست مانند سایه ای است که بر زمین می افتد و پس از ساعتی از بین می رود . آیا آزادمردی نیست که این ذره ی نیم جویده ی غذای دنیا را جلو اهل آن بیندازد و به آن دل نبندد ؟!بهای جان های شما جز بهشت نیست . بهشت ابدی بالاترین قیمت برای جان شماست ، ارزان نفروشید . همچنین حضرت علیه السلام شب عاشورا در جمع یارانشان فرمودند :"و اعلموا ان الدنیا حلو ها ومرها حلم “بدانید که شیرینی ها و تلخی های دنیا ،هر دو خواب است . آن چه در طی سالهای گذشته در زندگی شما رخ داده است با آن چه شبی در خواب دیده اید چه تفاوتی دارد از این هر دو چه چیزی در اختیار شماست ،شیرینی ها وتلخی های دنیا هر دو خواب است ،انسان زمانی بیدار می شود که از این عالم می رود .آخرت عالم بیداری است درد و درمان یاران یا دشمنان امام حسین علیه السلام یکی است و برای رسیدن به سعادت ،همه باید از این درمان استفاده کنند و از عشق به دنیا و دلبستگی به لذت های آن بپرهیزند . بنا بر این اگر سید الشهدا را امام خود می دانیم و دوست داریم به یاران او ملحق شویم و نگرانیم که مبادا جزو مخالفان آن حضرت یا جزو کسانی باشیم که از اما کناره گرفتند و اگر در این گفته ی خود صادقیم که یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم ابتدا باید بکوشیم ایمان به آخرت را در خود تقویت کنیم . آیه الله محمد تقی مصباح یزدی

امام خمینی قیام سید الشهدا را یک اسوه ی تمام عیار می داندکه از نظر تکلیف دینی کاملا باید سرمشق قرار گیرد . امام قیام و شهادت سید الشهداء را قابل درک وبه عنوان یک حجت بالغه ی شرعی می شمارد که باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد و می فرماید : مگر نه آن است که دستور آموزنده ی"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا “باید سرمشق امت اسلامی باشد .قیام همگانی در هرروزو در هر سرزمین . عاشورا قیام عدالت خواهان با عددی قلیل و ایمانی و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که این برنامه سر لوحه زندگی در هر روز و در هر سرزمین باشد . و در جایی دیگرمی فرماید : آنچه سید الشهداء به آن عمل کرد و آن ایده ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد (روحانیون)برای مردم روشن کنند و بفهمانند به همه مساله ی مجاهدت در راه اسلام آن است که او کرد . می دانست که با عده ی قلیل ،کمتر از صد نفر نمی شود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد . امام خمینی رحمه الله علیه در کربلا چه شد و به طور کلی چه می شود که عده ای با اینکه حق را می شناسند، آن را کمک نمی کنند؟یک پاسخ این است که اینها می گویند ما اگر بخواهیم وارد میدان شویم و حق را یاری کنیم ذلیل می شویم اما باید دید “عزت ” چیست ؟و “ذلت “چیست ؟ما چون معنای واقعی عزت و ذلت را نفهمیدیم ،لذا برخی ذلیلان عالم را عزیز می دانیم و برعکس . امام عسکری علیه السلام فرمودند :"ما ترک الحق عزیزوالا ذل؛ هیچ عزیزی حق را ترک نکرد جز آن که همین امر موجب شد که او ذلیل شود “و لا اخذ به ذلیل الا عز ” و هیچ ذلیلی به حق عمل نکرد مگر این که ذلیل شد . حضرت این دو را با هم مقابل کرد و هر دو را با هم آورد . روز عاشورا بعد از این که همه ی بساط ها جمع شد و حضرت ندای “هل من ناصر ینصرنی “هم گفت، آمد ویک خطبه خواند.فرمود : عبد الله مرا بر سر یک دو راهی قرار داده و می گوید یا شمشیر یا ذلت !ما ماهم کسی نیستیم که ذلت را بپذیریم . برخی این عبارت امام را اشتباه معنا می کنند ذلت و عزت در نگاه حضرت ،خیلی فرق دارد با عزت و ذلتی که ابنای دنیا می فهمند ! ببین امام صادق علیه السلام چقدر زیبا می گوید : “العز ان تذل للحق اذا لزمک “عزت این است که تو خودت را از دید دنیا داران و از دید گاه مادی گرایان به حسب ظاهر خوار کنی ،برای اینکه حق بماند .عزت این است که طوری رفتار کنی که دنیا داران بگویند :فلانی شکست خورد ولی چه شکستی ؟برای اینکه حق را نگه داردو این عزت است . اگر برایت واجب شد ،"اذا لزمک “بسم الله آیه الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

در حماسه ی حسینی آن کسی که بیش از همه درس آموخت و بیش از همه پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهربزرگوارش زینب (سلام الله علیها ) بود . زینب بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است یعنی زینب بعد از کربلا یک عظمت و شخصیت بیشتری دارد . در شب عاشورا زینب آن قدر گریه می کند که بردامن حسین بی هوش می شود و حسین با صحبت های خود اورا آرام می کند “لا یذهبن حلمک الشیطان “مبادا وساوس شیطانی بر تو مسلط شود و حلم را از تو برباید .اما همین که ایام عاشورا سپری می شود و زینب ،حسین علیه السلام را با آن روحیه ی قوی و نیرومند و با آن دستورالعمل ها می بیند زینب دیگری می شود . زینب (سلام الله علیها ) در عصر عاشورا تجلی می کند.بعد از گذشت بیست و دو روز از اسارت وبعد ازبیست و دو روز رنج متوالی کشیدن با ا این حال که او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند در همان محضر چنان موجی در روح او پیدا می شود و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد یزید شعر هایی می خواند و به موقعیتی که نصیبش شده بود افتخار می کرد که زینب فریادش بلند شد “ای یزید !خیلی باد در دماغت انداخته ای (شمخت بانفک )تو خیال می کنی این که امروز ما را اسیر کرده ای تمام اقطار زمین را ر ما گرفته ای و ما در مشت نو کران تو هستیم یک نعمت و مو هبتی الهی بر تو ست. به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم . استاد شهید مطهری

در فرهنگی که از ذخایر معنوی بشر غفلت می شود ،با آنکه همه ی آداب مذهبی در جامعه جاری است ولی همه آن ها ظاهری بی محتوا و بی دل ودماغ ،حسین به عنوان یک انسان متعالی به صحنه می آید تا بگوید که این فرهنگ ،انسانیت و قرب به خدا و کمال حقیقی را دارد می کشد .در فرهنگ معاویه شرایطی پیش می آید که انسان حس می کند دیگر دینداری فایده ای ندارد .در فرهنگ معاویه از یک چیز غفلت شد و آن این که انسان آمده است تا به آسمان وصل شود ،تا در ساحت قرب به حق خودش را ارزیابی کند . نهضت حسینی در چنین شرایطی که که آدم احساس می کند دینداری بی فایده است و همه ی امید ها به برگشت جامعه به معنویت گمشده، از دست رفته می نماید ،پیام می دهد که “اما هنوز امید هست و هنوز فرهنگی که پاسدار غایت های معنوی باشد در صحنه وجود دارد . اصغر طاهر زاده

عرفه روز خدا

خدایاچه شیرین است خوگرفتن دل بازمزمه های عاشقانه ی عبدی که سراپاشناخت و یقین است به محضر تو
و چه کارآمد این زمزمه هابرای بیداری روحی که بی شرمانه در محضر تو عزم خفتن دارد
عرفه هنگامه ی بیداری است وقت آن است که سینه پرده ی غفلت و فراموشی را بدرد و عقل پنجره ای واکند رو به فردایی که به دیروز وامروزهایش گره خورده است فردایی که توشه اش تلاش چون امروز های اوست و ای نفس سر کش امروز در بیداری و حضور بکوش که چون فردارسید درنگی برای جبران نیست
چه میگویم با این نفس نااهل
خدایا به راستی از این نفس بیمار چه انتظار که تو خالقی و آباد کننده ی خرابی ها این قلب بیمار
شفا از تو می خواهد واین بنده ی خراب به عمران تو امید دارد

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/clock/pishnamayesh/2mahdi/1.jpg