عرفه روز خدا
خدایاچه شیرین است خوگرفتن دل بازمزمه های عاشقانه ی عبدی که سراپاشناخت و یقین است به محضر تو
و چه کارآمد این زمزمه هابرای بیداری روحی که بی شرمانه در محضر تو عزم خفتن دارد
عرفه هنگامه ی بیداری است وقت آن است که سینه پرده ی غفلت و فراموشی را بدرد و عقل پنجره ای واکند رو به فردایی که به دیروز وامروزهایش گره خورده است فردایی که توشه اش تلاش چون امروز های اوست و ای نفس سر کش امروز در بیداری و حضور بکوش که چون فردارسید درنگی برای جبران نیست
چه میگویم با این نفس نااهل
خدایا به راستی از این نفس بیمار چه انتظار که تو خالقی و آباد کننده ی خرابی ها این قلب بیمار
شفا از تو می خواهد واین بنده ی خراب به عمران تو امید دارد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ابراهیمی در 1392/07/23 ساعت 09:29:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید