دعوتمان کن

دعوتمان کن

 

ای اسطوره عشق ،ای راز شکفته ی خدا ،ای سر آشکار شده ی هستی ،بگو به این همه عاشق ،که ما هم از تواییم،در غم غربت تو شریکیم ؛یعنی اگر تو غریب فاطمه ای ما نیز غریب فاطمه ایم خدا از بی سرو سامانی دل ما آگاه است که تو را قرار بی قراری هایش ساخته ….ما غیر تو در این دیار فاصله گرفته از فاطمه و اولاد فاطمه که را داریم پس حق بده که دست از دامان پر برکتت نکشیم و از نگاه مهربانت دل نکنیم آغوش تو پناه خوب وبد این جماعت ایرانی است اینجا هیچ کس نیست که کرامتی از تو ندیده باشد … ما زیر باران باریده بر گنبدت دعای اجابت نشده نداریم ما نگاه به نگاه تو دوختن را از مادری یاد گرفتیم که در غم وشادی ،کرامت سبز تو را انتظار می کشید ما دل به تو سپردن را از دستان پینه بسته پدری یاد گرفتیم که مزد ماه ها عرق ریختن هایش را به برای دیدار چند روزه گنبد تو ارزانی کرد ما خویش را از تو می دانیم به برکت وجود تو نفس می کشیم ما کرامت کریم را نمی خواهیم ما خود کریم را می خواهیم باور کن ما تو را داشته باشیم دیگر هیچ نمی خواهیم این راز رضایی شدن یک ایرانی است دعوتمان کن تا دوباره مبهوت فضای صمیمانه حرمت بشویم دعوتمان کن …. ما سر از پا نمی شناسیم برای بوسیدن ضریحت ما با همه ی بدیهایمان نگاه تو را انتظار می کشیم چرا که بی نگاه تو هیچیم

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.