واژگان دخیل و تاثیر آن بر فصاحت قرآن

 

عنوان

واژگان دخیل و تاثیر آن بر فصاحت قرآن

 

پژوهشگر

مرضیه عسگری فر

 

چكيده

واژه‏هاي دخيل قرآن، آن دسته از كلمات غيرعربي وارد شده به زبان عربي است كه با تغييراتي در قرآن آمده است. بحث از اين موضوع اهميت دارد؛ چراكه گمان شده است وجود واژگان دخيل در قرآن با عربي بودن آن، كه آيات متعددي به آن تصريح مي‏كند، ناسازگار است و بهانه‏اي براي شبهه‏افكني برخي از مستشرقان شده است.

وجود واژگان دخيل در قرآن كريم با توجه به اينكه اصل اين واژگان بيگانه است، پذيرفتني است هرچند از آن‏رو كه اين واژگان پس از عربي‏شدن در قرآن آمده است، مي‏توان گفت قرآن خالي از واژگان بيگانه است. به اين دليل، آمدن اين‏گونه واژگان با عربي بودن قرآن ناسازگاري ندارد. همچنين همانندي برخي از واژگان قرآني با ديگر كتاب‏هاي آسماني، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنهاست، نه برگرفتن قرآن كريم از آنها، آن‏گونه كه برخي مستشرقان پنداشته‏اند.

كليدواژه‏ها: قرآن، واژگان دخيل، معرب، زبان عربی.

مقدّمه

اظهار نظر درباره زبان عربی گاه به دور از واقع بینی بوده است، یا از افراط در ارزیابی، این زبان را تا عرش بالا برده و یا از شدت نفرت به زمین می كوبند.

جدا از داوری های درست و نادرست در این باره، ارزش زبان عربی در ارتباط با قرآن است كه معنی دار     می شود؛ یعنی چون قرآن به زبان عربی نازل گردیده، زبان عربی نیز به یمن و بركت وحی، ارزش ویژه یافته است، همان گونه كه در عرف عام نیز متداول است كه: «شرف المكان بالمكین» ارزش مكان، به كسی است كه در آن مكانت یافته، شرافت زبانها نیز بسته به محتوای كلامی آن زبانهاست و درباره زبان عربی، تمامی شرافت از آن اعتبار و تقدس وحی است، نه اعتبار خود عربی به دلیل عربیت آن، و این موضوعی است كه اندیشمندان عرب نیز بدان باور و اقرار دارند. (ربیعی آستانه، قرآن و واژگان بیگانه،فصلنامه پژوهش های قرآنی).

اما باید بدین نكته توجه داشت هیچ زبانی نیست كه از زبانهای دیگر اثر نپذیرفته باشد، با نفس اثر پذیری مشكل پیش نخواهد آمد، مشكل از آنجا پدیدار خواهد شد كه پس از اخذ و اقتباس زبانی توسط قومی، هویت ملی و فرهنگ قومی محو و نابود گردد؛ نظیر آنچه كه بر مردم مصر پس از فتح اسلام در آن دیار رفت.
قرآن كریم كه در قدسیت و الوهیت آن جای هیچ گونه شكی نیست، از وام گیری و تأثیرپذیری زبانهای بیگانه هیچ ابایی نداشته است، چنان كه اقتباس و وام گیری از زبانهای دیگر یك اصل بسیار مهم در ارتباط فرهنگی بین الملل به شمار می آید. (همان).

به همین دلیل يکی از مباحث مهم در حوزه واژه‏ شناسي قرآن كه از ديرباز مورد توجه مفسّران و دانشمندان علوم قرآن بوده و به بحث و تحقيق درباره آن پرداخته‏اند، واژه‏هاي دخيل در قرآن است. واژه‏هاي دخيل، آن دسته از كلمات غيرعربي است كه وارد زبان عربي شده است و با تغييراتي و یا در برخی موارد بدون تغییر و با همان ریشه در اين زبان به كار گرفته شده و به تدريج جزء اين زبان شده است. به اين واژه‏ها «الالفاظ الدخيله» و «المعربات» مي‏گويند. بررسي وجود اين‏گونه كلمات در قرآن كريم از آن‏جهت‏اهميت ‏داردكه ‏ممكن‏است ‏تصورشود وجود واژه‏هايي با اصل و ريشه غيرعربي در قرآن، با عربي بودن قرآن كه در آيات متعددي به آن تصريح شده است منافات دارد و مخل فصاحت و بلاغت گردیده يا بهانه‏اي در دست مخالفان براي اشكال بر قرآن باشد.

در ميان تفاسيري كه از مفسّران نخستين (صحابه و تابعان) گزارش شده است، موارد قابل توجهي مشاهده مي‏شود كه در تفسير واژه‏هاي قرآني، آنها را غيرعربي معرفي كرده‏اند، ولي در اواخر قرن دوم كساني مانند شافعي (م 204) با ترديد در اين روايات، منكر وجود واژه‏هاي غير عربي در قرآن شدند.

خاورشناسان نيز به واژگان دخيل در قرآن كريم توجه داشته‏اند. البته بيشتر با غرض‏ورزي و براي اثبات تأثيرپذيري قرآن از منابع يهودي و مسيحي، از جمله كتب عهدين، پژوهش‏هايي را در اين زمينه انجام داده‏اند و در بسياري موارد با طرح واژه‏هايي كه معناهاي ديني و فرهنگي دارد و نيز نام‏هاي خاص، بيشتر درصدد اثبات اين فرضيه هستند كه اين انديشه‏ها ريشه ديگري، به ويژه منشأ يهودي و مسيحي دارد و از اين راه تأثير اديان ديگر مانند يهودي و نصراني را بر اسلام اثبات نمايند. (حسيني‏زاده ، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن).

حال آنكه همانندي ميان عقايد، آداب، شعائر ديني و داستان‏هاي انبياي الهي در كتاب‏هاي آسماني و اديان الهي، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنها مي‏باشد، نه اخذ و اقتباس و تأثير و تأثر از آنها. (براى نمونه به واژه‏هاى ذيل در اين كتاب مراجعه نماييد: «تاب»، ص 151، «تفسير»، ص 157، «جبرئيل»، ص 166، «جنه»، ص 170، «صوم»، ص 298، «قدس»، ص 338، «يقين»، ص 418).

وجود واژه ها با لهجه هایی غیر از لهجه قریش در قرآن

بی تردید قرآن کریم به زبان عربی فصیح وروشن نازل شده است و علاوه برگواهی خبرگان بر فصاحت آن، آیات بسیاری این مطلب را با صراحت بیان کرده است: در 5 آیه با وصف عربی ذکر شده (یوسف/ 2، فصلت/ 3، شوری / 7، زخرف / 3، احقاف / 12 ) و در دو آیه زبان آن زبان عربی مبین معرفی شده است (نحل / 103، شعرا / 195 ) و مبین چه به معنای آشکار باشد چه به معنای آشکار کننده ، توصیف زبان عربی قرآن به آن، اشاره به فصاحت این کتاب آسمانی دارد. (بابایی، عزیزی کیا، روحانی راد، 1388، ص89 ).

قبل از بیان دیدگاه های مختلف، باید توجه کرد که در میان عرب زبانان مانند هر زبان دیگری اقوام و   قبیله های مختلفی وجود دارد که با آن که همه به عربی سخن می گویند، در لهجه و کاربرد برخی از کلمات در معانی ویژه با هم تفاوت دارند. این مطلب کم و بیش مورد توجه مفسران و لغت شناسان بوده است چنان که زرکشی در کتاب برهان متذکر می شود ؛” معروف آن است که قرآن به لغت قریش نازل شده است. از ابوالاسود دوئلی نقل شده است که گفت قرآن به زبان دو کعب نازل گشته، کعب ابن لوی و کعب ابن عمرو نیای خزاعه زیرا منزلگاهشان یکی بوده است.” ( زرکشی، 1391،ص 407) اما چون این مطلب ارتباط زیادی با بحث ما ندارد فقط به همین اشاره کفایت می کنیم.

دیدگاه های مختلف در باب وجود واژگان معرب در قرآن

به وضوح مي توان ديد که برای بحث از اثبات یا رد این نظر( وجود واژگان معرب در قرآن ) موانع و معضلاتي وجود دارد. نخست معضل اعتقادي است؛ يعني چند و چون همين مسأله سهل و ممتنع که چگونه واژگان فارسي يا غير عربي در حريم وحي الهي راه يافته است، که بسياري کسان مخصوصاً‌ از قدما را به تعصب ورزي در اين عقيده ي جزمي کشانده است که قائل شوند در قرآن مجيد حتي يک کلمه که عربي فصیح نباشد، نيست. يعني مسأله اي که امروزه کاملاً علمي و قابل تحقيق به نظر مي رسد، در قديم غير قابل تحقيق و کاملاً‌ اعتقادي         مي نموده است. مسأله يا مشکل دوم ملاحظه ي ساخت قدسي و غيبي قرآن مجيد است که درباره ي آن نسنجيده و بي تحقيق عميق، نمي توان و نبايد سخن گفت. و چه بسا نتيجه ي هر تحقيق آزادي را نتوان آزادانه به قرآن کريم اطلاق کرد. به عنوان مثال اگر نقد روان شناسانه و روانکاوانه اعتبار و اتقان علمي هم داشته باشد، فرهنگ مسلماني اجازه نمي دهد که آن را درباره ي قرآن مجيد بکار گيرند. سوم مسأله احتياط علمي است که در کارهاي قرآن پژوهي به شيوه ي مضاعف بايد اعمال گردد. يعني في المثل با همان سيرت و ساني که حافظ پژوهي       مي کنيم، نمي توانيم قرآن پژوهي کنيم.(خرمشاهی، کلمات فارسی در قرآن مجید، سایت راسخون).

از سوی دیگر در همه دوران از گذشته تاکنون علت هایی موجب نزدیکی و تماس فرهنگ ها و در نتیجه    زبان ها با یکدیگر شده است که از آن جمله می توان به سلطه سیاسی، داد و ستد بازرگانی، مهاجرت، کسب دانش، جهانگردی، تفریح و… اشاره کرد. باتوجه به این علل، التقاط زبان ها ومساله ورود واژه ای اززبانی به زبان دیگر را در مورد قرآن باید با تامل بیشتری مورد بررسی قرار داد.

دانشمندان درباره وجود واژگان دخيل در قرآن اختلاف‏نظر دارند. گروهي مانند شافعي، همچنين لغت‏شناس معروف، ابوعبيده معمربن مثني، مفسّر، فقيه و مورخ بزرگ طبري، لغت‏شناس نامي،  احمدبن فارس، فقيه اشعري باقلاني ، متكلّم و مفسّر اشعري،  فخر رازي و از معاصران احمد شاكر، عبدالوهاب عزام، عبدالعال سالم مكرم و … از مخالفان وجود چنين واژه‏هايي مي‏باشند. در مقابل، عده‏اي آن را پذيرفته‏اند و دسته سوم به نحوي درصدد جمع بين دو قول برآمده‏اند كه در اينجا به بررسي دلايل هر گروه مي‏پردازيم.

دلايل مخالفان وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن

1. وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن مخالف آياتي است كه قرآن را صريحا عربي معرفي مي‏نمايد. مانند آيات: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا»(يوسف: 2)، «وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا» (طه: 113)، «قُرانا عَرَبِيّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ» (زمر: 28) و «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْانا أَعْجَمِيّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ.»(فصلت: 44)  (نيز ر.ك. فصلت: 3 / شورى: 7 / زخرف: 3). ابوعبيده برای رد این نظر، با استناد به آيه ی 2 سوره «يوسف» گفته است: ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید. »)فولادوند، 1385، ص 235 (.

پاسخ: پرواضح است كه وجود كلمات غيرعربي اندك در قرآن، آن را از عربي بودن خارج نمي‏كند، همان‏گونه كه اگر در قصيده‏اي فارسي، كلمه‏اي عربي باشد به فارسي‏بودن آن ضرر نمي‏زند.( زركشى، 1391، ص 383).

2. اگر در قرآن واژه غيرعربي وجود داشت، عرب‏ها و مخالفان قرآن كه از آوردن مانندي براي آن درمانده بودند، آن را دستاويزي براي ناتواني‏شان قرار مي‏دادند. (زركشى،1391، ص 387 / سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147).

پاسخ: اين دليل نيز كامل نيست؛ زيرا تحدّي قرآن به تك‏تك كلمات نيست، بلكه خداوند در قرآن به ده سوره، بلكه به يك سوره نيز تحدّي نموده است و قطعا در قرآن سوره‏هاي كاملي كه هيچ واژه غيرعربي در آن نباشد فراوان است و اگر عرب‏ها در خود چنين تواني را مي‏ديدند، همانند آن سوره‏ها را مي‏آوردند. علاوه بر اين، خواهد آمد كه اين واژه‏ها هرچند داراي ريشه غيرعربي بوده‏اند، ولي به مرور در زبان عربي به كار رفته و جزء اين زبان شده بودند. (حسيني‏زاده، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن، مجله معرفت، شماره136).

3. زبان عربي بسيار گسترده بود و تنها پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وسلم بر همه لغات آن احاطه كامل داشتند. ابن عباس با وسعت دانشش، مي‏گويد: معناي واژه «فاطر» را نمي‏دانستم. (محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 7، ص 211).

بنابراين، اگرگروهی برخي واژه‏ها را غيرعربي معرفي كرده‏اند به دليل ناآگاهي آنهاست و آن الفاظي كه ادعا شده غيرعربي است در حقيقت عربي‏اند، ولي چون معناي آنها بر برخي بزرگان تفسير مخفي بوده آنها را غيرعربي پنداشته‏اند. (زركشى، 1391، ص 387 /  سيوطى، 1390، ص 289).

حتي ممكن است واژگاني كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است، نخست زبان عربي آنها را به كار برده باشد و سپس زبان‏هاي ديگر از آن وام گرفته‏اند. غناي زبان عربي تا آن حد است كه گاهي در مقابل يك معنا بيش از صد واژه وجود دارد و تمام واژه‏هايي كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است و سيوطي در الاتقان آورده است، اندكي بيش از يك‏صد واژه است. معقول نيست قرآن، كه بنا به نقلي بيش از 77 هزار و بنا به بعضي نقل‏ها 437 هزار واژه دارد، براي يك‏صد واژه، دست به زبان‏هاي‏ديگر دراز كرده باشد.(حسيني‏زاده، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن، مجله معرفت، شماره136).

پاسخ: بر فرض، ادعاي اوسعيت زبان عربي پذيرفته شود، اينكه واژه‏هاي يادشده ابتدا در زبان عربي به كار گرفته شده است و از اين زبان وارد زبان‏هاي ديگر شده است، ادعايي است كه دليلي بر اثبات آن نيست. شواهد تاريخي نشان مي‏دهد، عرب‏زبانان با اقوام غيرعرب اطراف خود ارتباطات تجاري و فرهنگي و اجتماعي داشتند و هر زباني هرچند بسيار غني و ريشه‏دار باشد در هنگام تماس با زبان‏ها، اقوام و ملل ديگر با گفت ‏وگو درباره مطلب يا موضوعي كه مخصوص آنان مي‏باشد، چاره‏اي جز به كار بردن واژه‏هاي مخصوص آنان ندارد. هرچه ارتباطات بيشتر باشد واژه‏هايي از اين دست بيشتر خواهد بود. اين مدّعا دست‏كم در مورد اسامي افراد و اشيا، غيرقابل انكار است. اسامي افراد مانند: فرعون، اسرائيل، اسماعيل، الياس و نام‏هاي اشيا مانند: زنجبيل، كافور، ياقوت، استبرق، سجل‏وقسطاس‏كه ‏به‏ طورحتم‏غيرعربي‏بوده‏اند.( ابومغلى سميع، فى القرآن من كل لسان، ص 55).

امروزه در نتيجه بررسي‏هاي دانش‏هايي همچون زبان‏شناسي، جامعه‏شناسي زبان و روان‏شناسي زبان، در مورد چگونگي برخورد زبان‏ها و اصول تداخل‏هاي آوايي، صرفي، دستوري، واژگاني و معنايي زبان‏ها در يكديگر اطلاعات بيشتري در دست است. وارد شدن واژه‏ها و عناصر يك زبان به زبان ديگر، نتيجه برخورد آن زبان‏ها با يكديگر است و برخورد زبان‏ها جزيي از برخورد فرهنگ‏هاست. هر جا داد و ستد فرهنگي باشد، داد و گرفت زباني و واژگاني نيز در كار است. (جفرى، 1386، ص 6).

هيچ زباني نيست كه از زبان‏هاي مجاورش كه با آنها داد و ستد بازرگاني، فرهنگي و اجتماعي داشته است، تأثير نپذيرفته يا بر آنها تأثير نگذاشته باشد. نكته مهم اينجاست زبان‏هايي كه ريشه در فرهنگ‏هاي بومي دارند و ادبياتي غني به وجود آورده‏اند، نه تنها از اين داد و ستد آسيب نمي‏بينند، بلكه غني‏تر و پربارتر مي‏شوند (همان، ص10).

فرايند وام‏گيري زبان‏ها چيز تازه‏اي نيست و تنها زباني از اين فرايند بركنار است كه به طور كلي، محصور و منزوي از همه ارتباطات اجتماعي و فرهنگي و مستغني از همه حوايج و نيازها باشد، كه البته چنين زباني در حكم نيست در جهان است. (پرويز ناتل خانلرى، زبان‏شناسى و زبان فارسى، ص 111ـ112).

تا آنجا كه تحقيقات زبان‏شناسي نشان مي‏دهد همه زبان‏ها از جنبه واژگاني آميخته‏اند، حتي ادعا شده است در برخي زبان‏ها، درصد واژگان دخيل از واژه‏هاي بومي بيشتر است. ( ر.ك. آرتور جفرى، واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ص 11ـ12).

3. در توجيه رواياتي كه در غيرعربي بودن بعضي از لغات قرآن گزارش شده است، بايد گفت: اين موارد از باب اتفاق‏اللغات است؛ يعني به صورت اتفاقي عرب‏ها و غير عرب‏ها در بعضي واژه‏ها داراي لفظ واحد و مشترك شده‏اند، بدون آنكه از يكديگر وام گرفته باشند. دليلي نداريم اصل اين واژه‏هايي كه در فارسي و عربي مشترك هستند، از عربي يا فارسي بوده باشد. (ر.ك. محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 1، ص 20ـ24 / ابن قتيبه، غريب الحديث، ج 2، ص 89 / عبدالرحمن‏بن محمّدبن جوزى، زادالمسير، ج 6، ص 345).

پاسخ: بسيار بعيد است در دو زبان واژگاني در اين حد، به طور اتفاقي در يك معنا به كار برده شود، بدون آنكه يكي از آنها از ديگري گرفته باشد؛ هرچند وقوع توافقات لغوي به طور محدود و اندك امكان دارد.) عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51(.

دلايل باورمندان به وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن

در مقابل گروه نخست كساني معتقد به وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن مي‏باشند. سیوطی در کتاب المهذّب 140 واژه قرآنی را معرب؛ یعنی غیر عربی الاصل که سپس عربی شده، شمرده است. نمونه ای از این الفاظ عبارتند از:

اباریق:

«بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ» (واقعه /18)

به معنای کوزه‌ها، ظروف سفالی دسته‌دار و با لوله برای آب.

واژه “ابریق” در پارسی نیز زیر نام یک واژه تازی به‌کار می‌رود؛ چنان‌که خیام می‌گوید:

ابریق مى مرا شکستى ربّى

بر من در عیش من ببستى ربّى

الاریکه:

به معنای تخت که جمع آن به صورت «الارائک» 5 بار در قرآن آمده است؛ از جمله «مُتَّکِئینَ فیها عَلَى اْلأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا» (کهف /31)

بعضی از لغت‌شناسان از جمله جفری قائل به اصلیت ایرانی آن است.

استبرق:

به معنای دیبای حریر، 4 بار در قرآن به کار رفته است؛ از جمله « وَ یلْبَسُونَ ثِیابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ» (کهف /31)

سیوطی، جفری و استاد خرمشاهی آن را فارسی می‌دانند. مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان می‌گوید: واژه «استبرق» فارسی است و اصل آن «استبره» می‌باشد.

4.      زمهریر، به معنای شدت سرما

این کلمه در سوره انسان آمده است: «مُتَّکِئینَ فیها عَلَى اْلأَرائِکِ لا یرَوْنَ فیها شَمْسًا وَ لا زَمْهَریرًا» (إنسان/13)
زمهریر مرکب از زم به معنای سرما و هریر به معنای موجب است و قسمت اول آن یعنی زم در بسیاری از کلمات فارسی به کار رفته است؛ مثل زمستان.

علاوه بر گروهي از مفسّران نخستين، برخي از معاصران نيز به وجود واژگان دخيل در قرآن باور دارند؛ مانند: راغب اصفهاني، زمخشري، جواليقي، جويني، ابن نقيب و… . اين گروه براي ديدگاه خويش دلايلي آورده‏اند كه مهم‏ترين آنها عبارت است از:

1. نحويان اتفاق نظر دارند علت غيرمنصرف بودن واژه‏هايي مانند ابراهيم و اسماعيل و… غيرعربي بودن آنهاست. بنابراين، در وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن ترديدي نيست.

پاسخ: اولاً نحويان به خبر اهل لغت اعتماد كرده‏اند و خود متخصص در اين زمينه نيستند؛ ثانيا در غيرعربي بودن نام‏هاي خاص اختلافي نيست و نام‏هاي خاص از محل بحث بيرون است. گرچه ممكن است گفته شود وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن، شاهد بر وجود الفاظ ديگر غيرعربي در قرآن است. (سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289 / محمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 12، ص 174) .

اما بايد بين نام‏هاي خاص و ديگر واژه‏ها فرق گذاشت؛ زيرا طبيعي است وقتي قرآن از داستان‏هاي انبيا و اقوام پيشين سخن مي‏گويد، از آنها با همان نام‏هايي كه در زمان و زبان خودشان از آنها ياد مي‏شده است، ياد كند.

2. روايتي دلالت دارد كه در قرآن لفظ‏هايي از هر زبان وجود دارد. (سيوطى، ج 1، ص 289).

حكمت وجود اين الفاظ اين است كه قرآن كريم دربردارنده علوم اولين و آخرين و هر خبري است. از اين‏رو، بايد در قرآن به انواع زبان‏ها و لهجه‏ها اشاره شود و به همين جهت از هر زباني روان‏ترين و سبك‏ترين واژه كه كاربردش نزد عرب بيشتر است، در قرآن آمده است. اين‏از امتيازات قرآن است. (همان).

پاسخ: اولاً روايت فوق موقوف است و از معصوم گزارش نشده است و با آن نمي‏توان وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن را اثبات كرد؛ ثانيا وجود واژه‏هايي نامأنوس از زبان‏هاي ديگر امتيازي براي قرآن به شمار نمي‏آيد؛ ثالثا پذيرش چنين ادعايي با عربي‏بودن قرآن كه در آيات متعددي بر آن تصريح شده است سازگار نيست. البته اين سخن شامل واژه‏هايي كه قبل از نزول قرآن، عربي شده و استعمال آن در زبان قوم عرب رايج بوده است، نمي‏شود.

3. خداوند، پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را به سوي همه اقوام و امت‏ها فرستاده است و هر پيامبري را به زبان قومش مي‏فرستاده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (ابراهيم، 4). بنابراين، بايد در قرآن از واژگان هر زباني بيايد، هر چند زبان اصلي آن عربي مي‏باشد.

پاسخ: اولاً مراد از قوم در اين آيه مخاطبان نخستين پيامبر است كه از ميان آنها مبعوث شده است؛ ثانيا غير از پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله، پيامبران ديگري نيز مانند حضرت موسي و عيسي عليهماالسلام دينشان جهاني بوده است، پس بايد در كتاب‏هاي آسماني آنان نيز از همه زبان‏ها باشد، در حالي كه چنين ادعايي نشده است.

جمع بين دو ديدگاه

به نظر مي‏رسد چنان‏كه ابوعبيده قاسم بن سلام باور دارد، دو ديدگاه پيشين با هم قابل جمعند. به اين بيان كه واژگانِ همانند، ميان قرآن و زبان‏هاي بيگانه را مي‏توان با توجه به اصل و ريشه آنها، بيگانه به شمار آورد، اما هنگامي كه به عرب‏ها رسيده است با حذف يا تغيير حروف و يا تخفيف آنچه سنگين و دشوار بود، آنها را تغيير داده و به صورت واژه‏هاي عربي درآوردند. سپس اين واژه‏ها را در اشعار و محاوراتشان به كار بردند. در نتيجه، به صورت واژه‏هاي عربي درآمدند و در زمان نزول قرآن در قرآن به كار رفتند. توضيح اينكه، عرب‏هاي اصيل ـ كه قرآن به زبان آنها نازل شده است ـ براي تجارت و غير آن به شام و حبشه و حيره سفر مي‏كردند و با ديگر اقوام و زبان‏ها نشست و برخاست داشتند و با آنها به نوعي ارتباط يافتند و واژه‏هاي بيگانه را وام گرفته و با تغييراتي آن ها را جزء زبان خود كردند، به گونه‏اي كه رنگ عربي خالص يافتند. در چنين وضعي قرآن آنها را به كار گرفت. (عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51).

در قرآن کریم نیز که به زبان عر بی مبین نازل شده است، به طور طبیعی از واژه های دخیل و معرب که پیش از نزول در میان مردم رایج بوده، استفاده شده است؛ افزون بر این، از آنجا که قرآن از ملتهای پیشین و اقوام غیر عرب و فرهنگ و حوادث مربوط به آنان سخن به میان آورده، برخی واژه های ویژه آن ملتها و دست کم پاره ای از اعلام و اصطلاحات ویژه آنان را در بیان مطالب مربوط به آنها به کار گرفته است. (رجبی، 1391 ، ص 71).

پس اين واژه‏ها عربي هستند و اگر شخصي عربي معناي آن را نداند، جهل او مانند جهل به واژه‏هاي اصيل ديگر لهجه‏هاي عربي است. بنابراين، نظر كساني كه گفته‏اند اين الفاظ عربي است درست است، همان‏گونه كه نظر كساني كه گفته‏اند غيرعربي است نيز صحيح است.  اين ديدگاه، ديدگاهي واقع‏گرا و صحيح است و انديشمنداني مانند ابن عطيه، ابن جوزي، ثعالبي و جمعي ديگرآن را پذيرفته‏اند. (حسيني‏زاده ، پژوهشي در واژگان دخيل در قرآن).

وام گیری قرآن كریم از زبانهای دیگر، نه به این معنی است كه خود چیزی برای گفتن نداشته، و نه به معنای التقاط و آمیختگی زبانی می باشد؛ بلكه به معنای این است كه قرآن بهترین واژگان هر زبان را كه مناسب برای القای مفاهیم ربّانی خود دیده چونان ظرف و پیمانه ای برای ریختن مظروف معنوی كلمه به كار گرفته و با همه این به گزینی ها باز می بینیم كه این ظرف واژگان، ظرفیت دلپذیری را برای حفظ و نگهداری مفاهیم وحی در بسیاری از موارد دارا نیست. (ربیعی آستانه، قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی).

واژگان دخيل و اعجاز قرآن

برخي از صاحب‏نظران، استعمال واژه‏هاي دخيل در قرآن را مانند ساير واژه‏ها در نهايت فصاحت و بلاغت شمرده و وجود اين واژگان را از وجوه اعجاز قرآن كريم مي‏دانند؛(سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147) مثلاً، كاربرد واژه‏هاي غيرعربي مانند استبرق در قرآن كريم، نشانه فصاحت بلند اين كتاب آسماني است؛ زيرا واژه ديگري يافت نمي‏شود كه هم‏تراز آن در فصاحت بوده و همانند آن در ميان كلمات ديگر نقش ايفا كند. (ر.ك: سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289).

به كارگیری واژگان بیگانه در قرآن به هیچ وجه از اصالت زبان عربی نمی كاهد و منافاتی نیز با آن ندارد؛ زیرا قرآن به زبان رایج قوم عرب كه خود از تأثیرات و تأثرات زبانهای دیگر اقوام بركنار نبوده، سخن گفته است و نكته مهم تر اینكه قرآن در این اخذ و اقتباس مانند یك مهندس و معمار عمل كرده؛ یعنی از مصالح موجود و به میراث مانده بناهای زبانی ملل گذشته به نفع فرهنگ مطلوب وام گیری كرده و بهترین نتایج را نیز از این وام گیری به دست آورده است. (ربیعی آستانه،  قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی).

افزون بر اين، وجود واژگان دخيل در قرآن كريم مي‏تواند بر جنبه جهاني بودن قرآن كريم، اين معجزه جاويد محمّدي، مؤثر افتد. ( سيد على‏محمّد بلاسى، المعرب فى القرآن‏الكريم، ص 380).

نتيجه گيري

از مطالب بيان شده نتايج ذيل حاصل مي‏شود:

1. در قرآن كريم واژگان دخيل و غيرعربي وجود دارد، ولي اين واژگان پيش از كاربرد در قرآن كريم، وارد عربي شده و با تغييراتي در اين زبان استعمال شده است.

2. وجود واژگان غيرعربي در قرآن كريم با نزول آن به زبان عربي ناسازگاري ندارد.

3. همانندی برخي از واژگان قرآن كريم با بعضي كتاب‏هاي وحياني به جهت يكي بودن سرچشمه آنهاست.

4. ورود واژگان از زبان‏هاي ديگر در قرآن كريم مي‏تواند به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت ياري رساند و در نقش‏آفريني قرآن كريم در بُعد جهاني خود مؤثر باشد.

5- وجود واژگان معرب در قرآن نه تنها مخل فصاحت و بلاغت آن نیست بلکه موجب فصاحت بیشتر و یکی از جنبه های اعجاز آن است.

شایان ذکر است بررسی این نکته که واژه های دخیل در قرآن چه واژه هایی هستند و آیا همه ی آنها پیش از نزول، به زبان عربی راه یافته و به صورت کلمه های عربی درآمده اند، یا آنکه پاره ای از آنها برای نخستین بار در قرآن به کار گرفته شده اند، مجال دیگری می طلبد.

فهرست منابع :

*           قرآن کریم

*          کتابها :

1)    بابایی، علی اکبر؛ عزیزی کیا، غلامعلی؛ روحانی راد، مجتبی (1388) ، روش شناسی تفسیر قرآن ، (چاپ چهارم)، قم، اداره نشر و ویرایش پژوهشگاه

2)    جفری، آرتور (1386)، المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب (واژه های دخیل در قرآن مجید) ، (چاپ دوم)، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، انتشارات توس

3)    رجبی ، محمود (1391)، روش تفسیر قرآن، (چاپ ششم)، ویراست دوم ، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

4)    زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، (1391)، البرهان فی علوم القرآن، ج1، (چاپ اول)، ترجمه حسین صابری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

5)    سیوطی، جلال الدین، (1390)، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، (چاپ پنجم) ، ترجمه سید محمود طیب حسینی (دشتی)، قم، انتشارات دانشکده اصول الدین.

6)    فولادوند، مهدی، (1385)، ترجمه قرآن کریم، (چاپ ششم)، قم، دارالقرآن کریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی

v     مقالات:

1)      حسینی زاده، عبدالرسول، (1388)، پژوهشی در واژگان دخیل در قرآن ، مجله معرفت، شماره 136

2)      خرمشاهی، بهاالدین، (1389)، کلمات فارسی در قرآن مجید ، تهران، چاپ چهارم، انتشارات علمی و فرهنگی، برگرفته از سایت راسخون

3)     ربیعی آستانه، مسعود، قرآن و واژگان بیگانه، فصلنامه پژوهش های قرآنی، (به نقل از:

( http://www.quran-p.com/index.php/page,articleView/articleID,344

 

کارگاه مهارت افزایی

 روز  شنبه 19/4/95 از ساعت 13-9 کارگاه مهارت افزایی  با عنوان « نقش اصول فقه در تفسیر قرآن»  با حضور آقای انصاری تبار در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن فاطمة الزهرا (سلام الله) برگزار شد و طلاب به اهمیت و جایگاهی که اصول فقه در تفسیر قرآن دارد و اینکه چرا باید اصول و قواعد ان را به خوبی فرا گرفت، آشنا شدند.

میلاد کریم اهل بیت

میلاد کریم اهل بیت

برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی میکنی، و برای آخرتت به گونه ای کارکن که گویا فردا خواهی مُرد،

و اگر عزّتی بدون بستگان و شکوهی بدون سلطنت خواهی،
از معصیت و نافرمانی خدا به طاعت خداوند عزّوجلَّ درآی.

بحار الانوارج 44، ص 139

ماه رمضان ، ماه میهمانی خدا

ماه رمضاه ، ماه میهمانی خدا بر همه مسلملنهن مبارک باد.

بنیان خانواده از منظر حضرت زهرا (سلام الله علیها)خانم معصومه خانی

 

شورای عالی حوزه علمیه قم

مرکزمدیریّت حوزه های علمیه خواهران

مدرسه  تخصصی فاطمه الزهرا

شهرستان خمینی شهر

عنوان

بنیان خانواده از منظر حضرت زهرا (سلام الله علیها)

استادراهنما

آقای مهدی باقری سیانی

پژوهشگر

خانم معصومه خانی

اردیبهشت 1394

چکیده

باتوجه به اینکه هر انسان وارسته ای که در این دنیا به مقامات معنوی دست یافته  است و توانسته است به  هدف خلقت الهی که بندگی خالصانه معبود بی همتا می باشد خود رانزدیک کند  با عنایت و توجه اهل بیت به ایشان و نظر خاص ائمه معصومین علیهم صلوات الله بوده است و ریشه واساس این نظرخاص توجه به مقام شامخ ملیکه آسمان وزمینومادر آفرینش حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد در این تحقیق مختصری از جلوه های نور این خورشید عالم تاب را مورد بررسی قرارداده و از ابعاد دخترنمونه بودن و همسر نمونه بودن ومادر نمونه بودن نمونه هایی را ذکر نموده ایم  که انشا االه مورد عنایت ایشان قراربگیرد .و بتوانیم از این نمونه ها درس عملی گرفته ودر زندگی شخصی خویش به کارببریم . کلید وازگان :فاطمه الزهراء-بنیان – مادر-همسر

مقدمه

اگرچه تاريخ زن - همانند خود زن - همواره در طول تاريخ مظلوم و مورد توجه کامل قرار نگرفته، ولي آنچه - از تاريخ موجود - کم و بيش به دست مي‏آيد، اسيري، بردگي و بي‏ارزشي زن در جوامع مختلف، حتي در ميان متمدنها بوده است.

در ايران متمدن و ابرقدرت قبل از اسلام، زن موجودي بي‏اراده و مطيع بي‏چون و چراي شوهر به حساب مي‏آمد و پس از وفاتش حق ازدواج نداشت، در حالي که مرد بدون محدوديت! مي‏توانست زن بگيرد و در ميان طبقات اشراف و بلند پايه، ازدواج با محارم چون مادر و خواهر و… يک مساله رايج بود. زن در ميان اعراب وضع تاسف‏باري داشت و با وي برخورد وحشيانه انجام مي‏دادند و اساسا او را مخالف حيثيت و آبروي خويش تصور نموده و در اکثر افکار و رسوم غيرانساني آنان پرده برداشته، مي‏فرمايد:و اذا بشر احدهم بالانثي ظل وجهه مسودا و هو کظيم. يتواري من القوم من سوء مابشر به ايمسکه علي هون ام يدسه في التراب الاسا مايحکمون. [1]

هرگاه به يکي از آنان، تولد دختري را خبر مي‏دادند، صورتش از شدت ناراحتي سياه مي‏شد و (به خاطر بشارت بدي که به او داده شده بود.) از قوم و قبيله خويش کنار مي‏کشيد و چنين مي‏انديشيد، که او را همراه با خواري و زبوني نگه دارد يا در خاک پنهانش کند. (چه تصور بدي!)

اما اسلام (باظهورش) نسبت به زنان، تولد جديدي بخشيد و قانون تساوي زن و مرد را در ارزشهاي الهي و اجتماعي اعلان کرد و معيار فضيلت و برتري را در تقوا و پرهيزگاري دانست،[2] و حقوق هر يک را محترم شمرد و هرگونه تبعيض بي‏جهت و تفوق نژادي و جنسي را محکوم کرد و با صداي بلند اعلام نمود: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف،    يعني: زن و مرد به طور يکسان، و از حقوق شايسته‏اي برخوردارند.»در کمال‏يابي و کمال‏جويي، (براي زنان) ميدان وسيعي قائل شد و هيچ محدوديت و پاياني براي آن ترسيم نکرد. بنابراين، نشان مي‏دهد که زن موجود باارزش و انساني فعال، کامل، قابل رشد و منشا آثار خير است…

حضرت صدیقه طاهره بهترین الگوی بشریت در تمام ابعاد وجودی خویش می باشد که برجسته ترین ابعاد ایشان بعد دختر و همسر ومادری ایشان است که از این جهت  بهترین الگو برای زنان مومنه می باشد .

الف:جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  (سلام الله علیها )به عنوان دختری نمونه

1)نور فاطمه از نور خداست

رسول خدا (عليه السلام) فرمود: هنگامي که خداوند متعال خواست بهشت را بيافريندآن را از نور وجه خويش خلق کرد، سپس آن را گرفته به سوي ما افکند. يک سوم آن نور به من رسيد و يک سوم آن به فاطمه عليها السلام و يک سوم ديگر به علي و خاندانش اصابت کرد. از آن نور به هر کسي که چيزي تابيده شده باشد به ولايت آل محمد عليه السلام راه پيدا مي کند و هر کس از آن نور چيزي به او نرسيده باشد، از ولايت خاندان محمد عليه السلام منحرف و گمراه مي شود. [3]

2)نطفه تکوين فاطمه از غذاي بهشتي بود

علامه مجلسي در جلد ششم بحار آورده است:جبرئيل امين نزد رسول خدا عليه السلام آمد و عرض کرد: يا محمد خداوندي علي اعلي سلامت مي رساند و به تو فرمان مي دهد که به مدت چهل شبانه روز از همسرت خديجه دوري گزيني. پيامبر عليه السلام پس از صدور اين دستور از سوي خداوند متعال با وجود علاقه زياد خود به خديجه، چهل شبانه روز، در حالي که روزها روزه و شبها به عبادت مي ايستاد از خديجه کنارگيري نمود و به توسط عمار ياسر براي همسرش ‍ پيام فرستاد که: اي خديجه! کناره گيري من از تو به جهت بي اعتنايي و يا اينکه تو را رها کرده باشم نيست، بلکه به جهت امتثال فرمان پرودگارم است. تو اي خديجه اين موضوع را بر خير و نيکي حمل نما، زيرا که خداي متعال به وجود تو بر فرشتگان مقربش در هر روز افتخار مي کند. به هنگام شب در خانه را ببند و استراحت کن، من در منزل فاطمه بنت اسد به سر مي برم. پس از گذشت چهل روز جبرئيل فرود آمد و گفت: اي محمد عليه السلام! پرودگار علي اعلي سلامت مي رساند و مي فرمايد که خود را براي تحيت و تحفه او آماده سازي! رسول خدا عليه السلام فرمودند: اي جبرئيل! تحفه حضرت رب العالمين چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: من نمي دانم. در اين هنگام ميکائيل شرفياب حضور پيامبر شد، در حالي که طبقي به همراه داشت و روي آن دستمالي از ديبا بود. پس آن طبق را در برابر عليه السلام نهاد و جبرئيل پيش آمد و عرض کرد: اي محمد عليه السلام! پرودگارت امر مي کند که امشب از غذاي موجود در اين طبق افطار کني! علي عليه السلام مي فرمايند: پيامبر عليه السلام هر شب به هنگام افطار به من مي فرمودند که در خانه را باز بگذارم تا هر که نيازمند غذا است بتواند داخل خانه شده و غذاي بخورد، ولي در آن شب فرمودند: بر در منزل بنشين و مانع ورود افراد به خانه شو، زيرا اين غذا جز من بر هم کسي حرام است. علي عليه السلام مي فرمايند: پيامبر عليه السلام دستمال روي طبق را برداشت و در آن خوشه اي خرماي تازه و خوشه اي انگور بود. رسول خدا عليه السلام از آن غذا به تنهايي سير ميل فرموده و آب گوارا نوشيدند، سپس دست خويش را براي شستن در از فرمودند. جبرئيل بر دست ايان آب مي ريخت، ميکائيل مي شست و اسرافيل خشک مي کرد. باقي مانده غذا به همراه ظرف به آسمان برده شد. رسول خدا عليه السلام برخاستند تا نماز گزارند. جبرئيل گفت: امشب نماز اول وقت بر شما حرام است تا به منزل خديجه در آئيد. خداي تعالي به ذات خود سوگند خورده است که از صلب شما امشب فرزندي پاک و پاکيزه ايجاد فرمايد. رسول خدا عليه السلام به سرعت به سوي منزل خديجه آمدند. خديجه مي گويد: در آن شب بين خواب و بيداري بودم که صداي در را شنيدم. صدا کردم کيست که در را مي کوبد؟ ناگاه رسول خدا عليه السلام باسخن دلنشين و لحن زيباي خود فرمودند: خديجه باز کن من محمدم. خديجه مي گويد: برخاستم در حالي که بسيار خوشحال و شادمان بودم، در را باز کردم و پيامبر عليه السلام وارد شدند. ايشان عادت داشتند هر وقت وارد منزل مي شدند ظرفي مي خواستند، وضو مي گرفتند و نماز مي خواندند، آنگاه استراحت مي کردند. ولي در آن شب نه ظرفي براي وضو خواستند و نه آماده براي خواندن نماز شدند، بلکه بلافاصله به بستر آمدند. سوگند به آنکس که آسمان را بر افراشت و آب را جاري نمود، در آن شب رسول خدا عليه السلام از من دور نشد مگر اينکه سنگيني حمل فاطمه عليها السلام را در خويشتن احساس کردم.. [4]

3)سخن فاطمه به هنگام تولد

فاطمه زهرا عليها السلام در آخرين ساعات روز جمعه، بيستم جمادي الثاني، سال پنجم بعثت به دنيا آمد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: هنگامي که وجود مبارک فاطمه عليها السلام به زمين رسيد نوري از آن وجود نازنين ساطع گرديد که پرتو آن به تمام خانه هاي مکه داخل شد، به حدي که همه مکه را روشن کرد. همزمان با آن در آسمان نيز نور روشني پديدار گشت که ملائکه و فرشتگان آسمان پيش از آن نوري به اين زيبايي نديده بودند. به مبارکي تولد فاطمه عليها السلام ده فرشته از فرشتگان زيبا روي پروردگار - در حالي که درست هر کدام تشطي از ظروف بهشتي که پر بودند از آب کوثر قرار داشت - به حضور فاطمه عليها السلام شرفياب شدند واز آن آب به ايشان نوشانده و غسلش دادند. سپس دو جامعه زيبايي سفيد، از شير سفيدترل و از مشک و عنبر خوش ‍ بوتر، يکي را به بدن نازنين فاطمه عليها السلام پيچيدند و جامعه ديگر را مقنعه او قرار دادند. آنگاه فاطمه عليها السلام را دعوت به سخن گفتن کردند. فاطمه شروع به سخن گفتن کرد و گفت: شهادت مي دهم که پرودگار و آفريننده من، کسي نيست مگر خداي بزرگ و بي همتا، گواهي. مي دهم با اينکه پدرم سيد و سرور برگزيدگان خدا و رسول خداست و اقرار مي کنم به اينکه همسرم و جانشين رسول خداست و فرزندانم (حسن و حسين عليه السلام) دو سبط رسول خدايند. پس از آن فاطمه عليها السلام بر هر يک از آن چهار زناني که خديجه را در امر زايمان مساعدت کرده بودند با بردن نام ايشان سلام داد و آنها نيز با شادماني پاسخ دادند.فاطمه عليها السلام رشد جسماني خود را آغاز کرد و طوري که در هر روز به اندازه يک هفته و در هفته به اندازه يک ماه و در يک ماه به اندازه يک سال کودکان ديگر رشد مي کرد.[5]

4)خشم پيامبر به خاطر توهين به خديجه

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:روزي رسول خدا عليه السلام وارد منزل شد، عايشه را ديد که مقابل حضرت زهرا عليها السلام ايستاده و با او به تندي حرف مي زند و مي گويد: اي دختر خديجه! تو گمان مي کني مادرت بهتر از من است؟ چه فضيلتي بر من دارد؟ او زني مثل ما بود رسول خدا عليه السلام سخن عايشه را شنيد، وقتي فاطمه چشمش به پدر افتاد، شروع به گريه کرد. پيغمبر عليها السلام فرمود: فاطمه جان! چرا گريه مي کني؟ عرض کرد: عايشه به مادرم توهين کرد. رسول خدا عليه السلام خشمناک شد و فرمود: عايشه ساکت شو! خداوند متعال زنهاي با محبت و بچه دار را مبارک قرار داده است. خديجه براي من فرزنداني مثل طاهر و قاسم و فاطمه (ع) و رقيه و ام کلثوم و زينب آورده است، ولي خدا تو را عقيم و نازا قرار داده است. [6].

5)من هرگز پدر را رها نخواهم کرد

هنگامي که خواهران حضرت فاطمه عليها السلام ازداواج کردند و به خانه شوهررفته بودند، فاطمه به دامن مادرش (که هنوز زنده بود) چسبيده و گفت: مادر! من دوست نمي دارم به خانه ديگر بروم، من هيچ گاه از شما جدا نمي شوم. خديجه عليها السلام با لبخندي سرشار از ستايش پاسخ داد: اين را همه مي گويند، ما نيز مي گفتيم. بگذار وقتش برسد! اما فاطمه عليها السلام در حالي که مادر ساکت بود با اصرار گفت نه، من هرگز پدر را رها نخواهم کرد هيچ کس نمي تواند مرا از او جدا کند. [7]

6)فاطمه غمخوار پدر

در سال دهم بعثت ابوطالب و خديجه، در فاطمه کوتاهي يکي پس از ديگري از دنيارفتند، اين دو حادثه ناگوار به قدري در روح بزرگ پيغمبر تاءثير کرد که آن سال را سال غم و اندوه ناميده. دشمنان رسالت پيامبر عليه السلام وقتي که مشاهده کردند مدافع او، يعني ابوطالب از دنيا رفته است، شروع به آزار و اذيت او پرداختند. روزي يکي از مشرکين مکه پيامبر عليه چ را در کوچه ملاقات کرد، مقداري خاکروبه و آشغال بر سر و صورت آن جناب پاشيد، پيامبر عليه السلام چيزي نگفت و با همين حال وارد خانه شد. فاطمه عليها السلام به استقبال پدر شتافت، آب آورد و با چشم گريان سو و صورت پدر را شست پيامبر عليه السلام فرمود: دخترم! گريه نکنن ، مطمئن باش که خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ مي دارد و پيروز مي گرداند.[8].

ب:جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  سلام الله علیها به عنوان همسری نمونه

1)ازدواج آسماني

وقتي که علي عليها السلام فاطمه عليها السلام را از رسول خدا خواستگاري کرد،پيامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آيا براي اين امر چيزي داري؟ علي عليه السلام عرض کرد: پدر و مادرم فداي شما يا رسول الله! من چيزي را از شما پنهان نمي کنم، تمام دارائيم يک شمشير، يک زره و يک شتر آبکش (يا اسب) است و جز اينها چيزي ندارم. رسول خدا عليه السلام فرمود: شمشير براي تو لازم است، زيرا تو مرد جنگ حتي و با آن در راه خدا جهاد مي کني. شتر نيز از لوازم زندگي است که بايد با آن آبکشي نمايي و براي اهل و عيال خود کسب روزي کني و در مسافرتها براي باربري استفاده اش کني، زره را به عنوان مهر زهراء عليه السلام مي پذيرم. سپس فرمود: يا علي! آيا مي خواهي تو را را بشارتي بدهم؟ عرض کرد: بلي يا رسول الله! پدر و مادرم فداي شما باد. فرمود: تو رابشارت باد که خداي تعالي فاطمه را در آسمان به تو تزويج نمود پيش از آنکه من او را در زمين به تو تزويج کنم.[9].

2)مهريه فاطمه شفاعت از گناهکاران

احمدبن يوسف دمشقي در اخبار الدول و آثار الاول مي گويد:در خبر وارد شده: زماني که حضرت رسول اکرم عليه السلام فاطمه عليها السلام را به عقد علي عليه السلام در آورد، مالي اندک را به عنوان صداق تعيين فرمود: فاطمه عليها السلام عرض کرد. اي رسول خدا! دختران مردم نيز شوهر کرده و مقدار کمي به عنوان صداق برايشان تعيين مي گردد، پس ‍ فرق بين من و آنان چيست ؟ از شما مي خواهم که مهريه مرا به علي عليه السلام برگرداني و از خداي تعالي بخواهي که مهريه مرا شفاعت گناهان امت تو قرار دهد. پس جبرئيل در حالي که با وي کاغذ کوچکي از حرير بود نازل شد که در آن نوشته شده بود. خدا تعالي مهريه فاطمه را شفاعت گناهکاران از امت پدرش قرار داد. در تاريخ زندگي زندگاني حضرت زهراء آمده است که وقتي به حال احتضار قرار گرفتند، گرفتند، وصيت فرمودند که آن کاغذ کوچک را روي سينه شان، در زير کفن قرار دهند. به وصيتشان که عمل شد فرمودند: به هنگامي که در قيامت برانگيخته شدم اين کاغذ را به دست مي گيرم و از گناهکاران امت پدرم شفاعت مي کنم همچنين صفوري در نزهة المجالس نقل مي کند که: فاطمه زهرا عليها السلام از پدر بزرگوارش رسول اکرم درخواست نمود تا صداق وي را شفاعت راي امت او قرار دهد و اين بانوي بزرگوار زماني که بر صراط مي آيند صداق خويشتن را طلب کنند. [10].

3)جهاز حضرت صديقه طاهره

پس از اينک حضرت رسول اکرم عليه السلام پيشنهاد ازدواج حضرت علي عليه السلام با فاطمه عليها السلام را قبول کرد و از ميان وسايل کم علي، زره او را براي خرج عروسي قبول فرمود، علي عليه السلام زره را فروخت و پول آن را نزد رسول اکرم آورد. پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين مبلغ را به سه قسمت تقسيم فرمودند، يک سوم براي خريد جهيزيه، يک سوم براي خريدن عطر و بوي خوش و يک سوم آن را نزد ام سلمه به امانت گذاشتند تا براي وليمه شب عروسي از آن استفاده کنند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) 63 درهم، مقدار پولي را که براي جهيزيه گذاشت بود چند نفر از ياران و اصحاب و فرمودند: با اين پول براي دخترم آنچه از لوازم خان مورد نياز است تهيه کنيد. آنها به بازار رفته و وسائل مورد نياز را خريداري کردند که آن وسائل عبارتند از: 1- دو دست رختخواب از پارچه مصري، محتواي يکي از آنها برگ خرما و ديگري پشم گوسفند بود. 2- فرشي از پوست. 3- بالشي از پشم با دروني از برگ خرما. 4- عبائي خيبري. 5- مشک آب. 6- دو کوزه و دو ظرف آب. (دو ظرف بزرگ و دو ظرف کوچک) 7- آفتابه. 8- پرده اي از پشم نازک 9- پيراهني به قيمت 9 درهم. 10- يک روسري به ارزش چهار درهم. 11- حوله اي سياه رنگ. 12- تختي پوشيده به روتختي. 13- چهار زير دستي از پشم طائف با محتواي از گياهي به نام اذفر. 14- حصيري بحريني. 15- دستاس. 16- وسيله و ظرف خضابي از مس. 17- ظرفي براي شير. 18- ظرفي بزرگ براي آب. وقتي کالاها به نزد پيامبر عليه السلام آورده شد. پيامبر (صلي الله عليه وآله ) با دست آنها را زير و رو کرده و فرمودند: پروردگارا! برکت ده قومي را که بيشترين ظرفهايشان گلين است.[11].

4)عروس و داماد يکديگر را مي ستايند

شخصيت فاطمه زهراء عليها السلام از همان شب اول ازداوج چنان براي علي عليه السلام جلوه مي نمايد، که وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) فرداي آن شب از علي عليه السلام مي پرسد: همسرت را چگونه يافتي؟ بي درنگ پاسخ مي گويد: نعم العون علي طاعة الله بهترين يار و ياور براي اطاعت و عبوديت خداوند. همچنين از فاطمه زهراء عليها السلام مي پرسد: کيف راءيت زوجک؟ شوهرت را چگونه ديدي؟ پاسخ داد: يا ابة خير زوج؛ اي پدر بهترين شوهر ديدم. .[12]

5)فاطمه همسري صديقه

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: ياعلي! پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا کرده است که به هيچ کس، حتي به من ارزاني نکرده: اول: پدرزني چون من به تو عطا کرده است. دوم: به تو همسري چون دخترم صديقه هديه فرموده است. سوم: فرزنداني چون حسن و حسين عليه السلام به تو عطا کرده است پيامبر (صلي الله عليه وآله) به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم.[13].

6)هرگز از شوهرت چيزي نخواه

علي عليه السلام باغي داشتند که آن را به مبلغ 12 هزار در هم فروخته و همه پولها را بين فقراء تهيدستان مدينه تقسيم کرد. وقتي که به منزل بازگشت، فاطمه عليها السلام از ايشان پرسيد؟ يا علي! پس غذاي امروز ما چه شد؟ علي عليه السلام براي تهيه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه عليها السلام با خود انديشيد که چرا چنين گفتم، چون از پدر شنيده بود که هرگز از شوهرت چيزي نخواه، شايد نتواند آن را تهيه کند. آنگاه فرمود. فاني اءستغفر الله و لا اءعود اءبدا من از خدا آمرزش مي طلبم و ديگر اين رفتار را تکرار نخواهم کرد[14].

7)مدارا و مهرباني با همسر

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) چند روز بعد از عروسي حضرت فاطمه عليهاالسلام به ديدار آنها رفت. از علي عليه السلام خواست تا چند لحظه از اتاق بيرون رود، پس از فاطمه عليها السلام پرسيد: دخترم! همسرت را چگونه يافتي؟ عرض کرد: پدرجان، خدا بهترين مردان را نصيب من کرده، لکن زنان قريش که به ديدنم آمدند به جاي تبريک، عقده اي بر دلم نهادند و گفتند: پدرت تو را به مردي فقير و تهيدست کابين بسته، با اينکه ثروتمندان و رجال بزرگي خواستگار تو بودند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) دخترش را دلداري داد و فرمود: نور ديده ام! پدر و شوهر تو فقير نيستند، به خدا سوگند. گنجهاي زمين را بر من عرضه داشتند، ولي من نعمتهاي اخروي را بر ثروت و مال دنيا ترجيح دادم. عزيزم! من براي تو همسري برگزيدم که از همه زودتر اسلام آورد او از حيث علم و دانش و عقل بر تمام مردم برتري دارد. خدا در بين بشر، من و شوهرت را برگزيد. تو همسر خوبي داري، قدرش را بدان و از فرمانش سرپيچي نکن. سپس علي عليه السلام را خواند و فرمود: با همسرت مدارا و مهرباني کن. بدان که فاطمه عليها السلام پاره تن من است. هر کس او را آزاد کند مرا اذيت کرده و هر کس او را خشنود کند مرا خشنود کرده است. [15].

8)ادب و ايثار فاطمه

ادب و ايثار حضرت فاطمه عليها السلام به حدي بود که گرسنگي خود و فرزندانش رااز علي عليه السلام پنهان مي کرد و از شوهرش تقاضايي نمي کرد تا شايد نتواند آن را بر آورده کند. در اين رابطه به موارد زير توجه فرماييد:

1- روزي فاطمه زهرا عليها السلام در حالي که آثار ضعف و گرسنگي از چهره او نمايان بود، به حضور پدرش رسيد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) وقتي اين حالت را مشاهده کرد، دستهايش را به سوي آسمان بلند نمود و گفت: خدايا! گرسنگي فرزندم را به سيري تبديل نما و وضع او را سامان بده. [16]

2- روزي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از دخترش پرسيد: فاطمه جان! چرا رنگ رخسارت پريده است؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسين دگرگون شده است؟ عرض کرد: پدرجان! سه روز است که غذا نخورده ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگي بي تاب شده اند و هم اکنون مانند جوجه هاي پرکنده از گرسنگي به خواب رفته اند.[17]

3- روزي علي عليه السلام از آن حضرت تقاضاي غذايي کرد، آن حضرت گفت: دو روز است که خودم چيزي نخورده ام و هر چه در خانه بود براي شما و فرزندانم آورده. وقتي که علي عليه السلام به او مي گويد: چرا مرا آگاه نساختي تا براي شما غذا تهيه کنم؟ مي گويد: از خداي خود شرم کردم که چيزي از تو بخواهم که انجام آن برايت دشوار باشد. .[18]

9)پشتيباني از شوهر در کارهاي خير

روزي علي عليه السلام وارد خانه شد، ديد حسن و حسين عليه السلام نزد فاطمه عليها السلام گريه مي کنند. فاطمه زهرا عليها السلام گفت: اينها گرسنه اند و يک روز است که چيزي نخورده اند! علي عليه السلام پرسيد: پس اين ديگ بر سر آتش چيست؟ گفت: در ديگ، تنها آب است که براي دل خوشي فرزندانم بر سر آتش ‍ نهاده ام! علي عليه السلام از اين ماجرا دلتنگ شد. عبايش را به بازار برد و به مبلغ شش درهم فروخت و با آن غذايي تهيه کرد. وقتي که به خانه باز مي گشت فقيري به حضرت گفت : آيا کسي در راه خدا وام مي دهد تا چند برابر گردد؟ علي عليه السلام همه آن خوراکي را به او داد، چون به خانه رسيد، فاطمه عليها السلام پرسيد: يا علي! چيزي براي رفع گرسنگي بچه ها بدست آوردي؟ گفت: آري، ولي همه آنها را به بينوايي دادم. فاطمه عليها السلام گفت: چه خوب کردي، تو هميشه توفيق کار خير مي يابي! علي عليه السلام براي اقامه نماز از منزل خارج شد. در راه شخصي را ديد که پولي ندارم. گفت: به تو فروختم هر وقت پولي بافتي به من باز دهي؟ علي عليه السلام آن شتر را به 60 درهم خريد و حرکت کرد. ناگهان شخصي رسيد و عرض کرد: يا علي! اين شتر را به من بفروش. علي عليه السلام فرمود: به چه قيمتي مي خري؟ گفت: 120 درهم. حضرت شتر را داد و پول را گرفت، نيمي از آن پولها را به صاحب شتر داد و نيمي ديگر را براي خود برداشت. در اين وقت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رسيد و ماجرا را از علي عليه السلام شنيد. حضرت فرمود: يا علي! فروشنده جبرئيل و خريدار ميکائيل بود. اين در عوض آن وامي بود که به فقير داده بودي[19] .

ج:جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  سلام الله علیها به عنوان مادري نمونه

يکي از ابتداي ترين مراحل پروش و اثر گذاري در روح کودک نامگذاري است.نامگذاري، براي طفل اهميت فوق العاده اي دارد، زيرا اولين چيزي که در فهم لطيف و حساس کودک راه پيدا مي کند نام و شهرت اوست و اينکه اين نام چه بار فرهنگي و معنا داري را حمل مي کند، تاءثير زيادي در روح و روان کودک دارد. بدين جهت علي عليه السلام يکي از حقوقي را که فرزندان بر عهده پدر دارند نام نيکو و پسنديده مي شمارد و مي فرمايد: حق الولد علي الوالد اءن يحسن اسمه حق فرزند بر پدر اين است که نامي نيکو بر او بگذارد[20].

با اين توضيح نگاهي کوتاه مي کنيم به زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام در رابطه با تولد فرزندان و نام گذاري و عقيقه و… بعد از تولد امام حسن، امام حسين، حضرت زينب و ام کلثوم عليهاالسلام حضرت زهرا عليهاالسلام امر نامگذاري را به علي عليه السلام واگذار مي کرد. علي عليه السلام مي فرمود: من در امر نامگذاري فرزندانم از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) سبقت نمي گيرم، بنابر اين کودک را نزد پيامبر مي آورد و حضرت هم به نامهاي برگزيده شده از طرف خداوند بر آنان نام مي گذاشت. يکي ديگر از سنتهاي جاري در زندگي صديقه کبري، گفتن اذان در گوش ‍ راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود و ديگر عقيقه (قرباني که در واقع مي توان آن را بيمه سلامتي شمرد) و صدقه براي نوزاد متولد شده بود. نقل شده است که حضرت فاطمه عليهاالسلام هر گاه صاحب فرزندي مي شد، براي او گوسفندي عقيقه مي داد، سپس روز هفتم، سر او را مي تراشيد و برابر وزن موهاي او نقره صدقه داده و براي قابله و همسايه ها هديه مي فرستاد و ديگران را در شادي خود سهيم مي کرد. [21].

1)تعليم و تربيت زينب سلام الله علیها

حضرت زينب عليهاالسلام دختر دانشمند فاطمه زهرا (س) بود، طوري که او راعقيله بني هاشم ناميده اند، او استاد علوم قرآني بود. روزي مشغول تلاوت قرآن بود، در اين هنگام پدرش علي عليه السلام صداي او را شنيد حضرت زينب تفسير بعضي از اين آيات قرآني را از پدرش سؤال مي کند. علي عليه السلام به سختي تحت تاءثير هوش و ذکاوت درخشان زينب قرار گرفته، لذا اشاراتي به آينده دختر گرامي خود زينب کرد. جرياناتي را که در پيش دارد ياد آورد شد. حضرت زينب در پاسخ پدر گفت: مادرم فاطمه عليهاالسلام مرا به اين مطالب، آگاه کرده تا مرا براي فردايم آماده سازد.[22].

3)توجه به فرزندان

روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله) به خانه پيامبر رفت، چون به در خانه رسيدديد دخترش فاطمه مضطرب و ناراحت پشت در ايستاده است. آن حضرت فرمود: چرا اينجا ايستاده اي؟ فاطمه زهرا عليهاالسلام با حالتي مضطرب، عرض کرد: فرزندانم صبح زود بيرون رفته اند و تا کنون از آنها هيچ خبري ندارم. پيامبر (صلي الله عليه وآله) به دنبال آنها روانه شد، چون به نزديک غارجبل رسيد، آنها را ديد که در کمال سلامت و آرامش، مشغول بازي هستند. آنها را بر دوش گرفت و به سوي خانه فاطمه (ع) آمد. [23].

4)بازي با فرزندان

نقل شده است که حضرت زهراء عليهاالسلام با فرزندش امام حسن عليه السلام بازي مي کرد و او را بالا مي انداخت و در قالب زيباي شعر چنين مي فرمود:

اشبه اءباک يا حسن   و اخلع عن الحق الرسن  و اعبد الها ذالمن   و لا توال ذالاحن

1-    حسن جان! مانند پدرت علي باشد، و ريسمان ظلمي را از گردن حق بردار. خداي احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کينه توز دوستي مکن.

2-       آنگاه که امام حسين عليه السلام را دست نوازش مي کرد، مي فرمود: انت شبيه بابي لست شبيها بعلي حسين جان! تو به پدرم رسول الله شباهت داري و به پدرت علي شباهت نداري. اين در حالي بود که علي عليه السلام سخنان فاطمه عليهاالسلام را مي شنيد و لبخندي مي زد.[24].

جلو ه ای از انوار درخشان فاطمه الزهرا  سلام الله علیها به عنوان انسان مومن و شیعه  نمونه

1)در خانه فاطمه محل دعاي پيامبر

حضرت فاطمه عليها السلام در برابر يکي از افراد نادان مدينه که در مورد علي عليه السلام زبان به سرزنش گشوده بود و ناسزا مي گفت، فرمود: مي داني علي کيست؟ علي امامي رباني و الهي و هيکلي نوراني و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندي از خاندان پاکان، گوينده به حق و روا، جايگاه اصلي و محور امامت، پدر حسن و حسين عليه السلام دو دسته گل پيامبر عليه السلام و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است[25]

2)فاطمه به سؤالات شرعي با گشاده روئي پاسخ مي داد

علي عليه السلام نقل فرمود: روزي يکي از زنان مدينه خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد و گفت: مادر پيري دارم که در مسائل نماز سؤالاتي دارد، مرا فرستاده تا مسائل شرعي نماز را از شما بپرسم. حضرت زهرا عليها السلام فرمود: بپرس. زن مسائل فراواني را مطرح کرد و پاسخ شنيد. در ادامه پرسشها، آن زن خجالت کشيد و گفت: اي دختر رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، بيش از اين نبايد شما را به زحمت اندازم. حضرت فاطمه فرمود: آن چه سؤال داري بپرس، آيا کسي را اجير نمايند که بار سنگيني را به بام ببرد و در مقابل، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين کاري براي او دشوار است؟ آن زن گفت: خير. حضرت ادامه داد: من هر مساءله اي را که پاسخ مي دهم. بيش از فاصله بين زمين و عرش گوهر و لؤ لؤ پاداش مي گيرم، پس سزاوارتر است که بر من سنگين نيايد.[26].

3)دفاع از امام علي در فتح مکه

ام هاين، خواهر علي عليه السلام گويد: در روز فتح مکه دو تن از خويشان مشرک شوهرم را پناه دادم. هنوز آنها در خانه ام بودند که ناگهان برادرم علي عليه السلام، سواره و زره پوش وارد خانه ام شده و به طرف آن دو تن شمشير کشيد. من ميان او وايشان ايستادم و گفتم: اگر بخواهي آن دو را بکشي بايد پيش از آنها مرا بکشي! (ظاهرا خواهرش حضرت را نشناخته بود.) علي عليه السلام بيرون رفت در حالي که چيزي نمانده بود آنها را بکشد. من خود را به محل خيمه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در بطحا رساندم، اما آن حضرت را پيدا نکردم، ولي فاطمه عليها السلام را ديدم و ماجرا را برايش گفتم، ديدم فاطمه عليها السلام از همسرش قاطع تر است، با تعجب فرمود: تو هم بايد مشرکين را پناه دهي؟ يا به نقلي حضرت زهرا عليها السلام در مقام دفاع از شوهرش بر آمده و روي به ام هاني کرده فرمود: اي ام هاين! تو از اينکه علي دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا را ترسانيده و تهديد کرده، آمده اي به حضرت رسول شکايت کني…؟ در اين ميان پيامبر (صلي الله عليه وآله) رسيد و از حضرتش براي آن دو نفر امان طلبيدم و پيامبر به آنها امان داد. پس پيامبر (صلي الله عليه وآله) به فاطمه عليها السلام فرمود که براي او آب فراهم کند. فاطمه آب فراهم کرد و پيامبر شستشو نمود. (ناگفته نماند) هنگامي که هند و ديگر زنان مشرکين براي اعلام پذيرش ‍ اسلام و بيعت به حضرت پيامبر (صلي الله عليه وآله) رسيدند فاطمه عليها السلام نيز حضور داشت. [27]

4) پذيرايي شايسته از مهمان

قرآن کريم در شرح ايثار خاندان نبوت در سوره مبارکه حشر مي فرمايد: و يوثرون علي انفسهم و لوکان بهم خصاصة[28].

شرح ماجرا: در حديث آمده است که مردي خدمترسول خدا (صلي الله عليه وآله) شرفياب شد و از گرسنگي شکايت کرد،رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شخصي را به حجره هاي همسران خود فرستاد تاچيزي براي مرد فقير بيابند، اما همگي آنها گفتند: ماعندنا الا الماء؛ نزد ما چيزي جزآب نيست. سپس پيامبر (صلي الله عليه وآله) رو به اصحاب کرد و فرمود: چه کسي امشب اين مرد فقير را مهمان مي کند؟ علي عليه السلام فرمود: انا له يا رسول الله؛ من پذيرائيش مي کنم اي رسول خدا!، پس به طرف خانه حرکت کرد و جريان را به اطلاع حضرت فاطمه عليها السلام رساند، حضرت فاطمه گفت: ما عندنا الا قوت الصبية و لکنانؤ ثر به ضعيفنا زند ما غذايي، جز به اندازه دختر بچه اي نيست ولکن ما مهمان را بر خود مقدم مي داريم. آن شب علي عليه السلام به فاطمه عليها السلام فرمود: شما بچه ها را خواب کن، من از مهمان پذيرايي مي کنم. چراغها را خاموش کرد و خوب به همراه مهمان سر سفره نشست، اما خود از غذا چيزي نخورد تا اينکه مهمان سير شد، صبح همان شب اين آيه نهم از سوره حشر در شاءن ايشان، (علي و فاطمه عليه السلام) نازل شد. علي عليه السلام صبح که خدمت رسول خدا (ص) شرفياب شد. (بي آنکه سخني بگويد) پيامبر (صلي الله عليه وآله) تبسم کرد و آيه فوق را تلاوت فرمود و ايثار آنها را ستود.[29].

5)تقسيم کارهاي خانه با کنيز

امام باقر عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مي فرمايد:رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در يکي از جنگها و غزوه هاي ساحلي، اسيراني نصيبش شد. آنها را تقسيم فرمود و دو زن را که يکي جوان و ديگري به سن کمال رسيده بود براي خود نگه داشت. به دنبال حضرت زهرا عليها السلام فرستاد و دست يکي از آن دو را گرفته در دست فاطمه عليها السلام گذاشت و فرمود: اي فاطمه عليها السلام! اين از آن تو باشد، او را کتک نزن، زيرا من ديدم که نماز مي خواند و جبرائيل مرا از اينکه نمازگزاران را کتک بزنم نهي کرد. فاطمه عليها السلام وقتي ديد که رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مرتب سفارش او را مي کند، رو به حضرت کرده و گفت: اي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) کارهاي خانه يک روز بر عهده من و يک روز بر عهده او باشد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با شنيدن سخنان فاطمه عليها السلام اشک از ديدگاه مبارکش سرازير شد.[30]  و فرمود: الله اعلم حيث يجعل رسالته[31].

6)خانه فاطمه جايگاه رسالت

زيد بن علي از پدرش علي بن الحسين و از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت مي کنند که فرمود:

روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله) بر علي و فاطمه عليهاالسلام وارد شد و دو طرف در خانه را گرفته، فرمود: سلام بر شما اي خاندان رحمت و جايگاه رسالت و محل نزول فرشتگان! اي دخترم! همانا خداوند سبحان توجهي خاصي به اهل زمين فرمود و پدرت را برگزيد و پيامبرش نمود. بار ديگر به زمين نگريست و از مردم روي زمين همسرت علي را بعنوان برادر و جانشين من انتخاب نمود. باز به زمين نگريست و تو و مادرت را برگزيد و شما را بانوي زنان جهانيان قرار داد. براي چهارمين مرتبه به زمين توجه نمود، دو پسرت را برگزيد و آنان را دو آقاي جوانان اهل بهشت قرار داد. عرش ‍ پروردگار گفت: پروردگار! اينان دو پسر پيامبرت و دو جانشين و وصي اويند، مرا به آنان زينت ده. بنابر اين، آن دو در روز قيامت همانند دو گوشواره بر دو طرف عرش خدا قرار مي گيرند.[32].

7)وصيت فاطمه

ورقه بن عبداللَّه از حضرت فضه پرسيد: فاطمه عليهاالسلام را در هنگام شهادت چگونه ديدي؟ فضه با چشم اشکبار، حالت احتضار و مصائب وارده بر آن حضرت را ترسيم نموده، که به طور خلاصه از نظرتان مي‏گذرد:

فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش مرتب گريه مي‏کرد و سخنان و خاطرات وي رامي‏گفت و بي‏هوش مي‏افتاد… و آن قدر گريه مي‏کرد که مردم مدينه از او خواستند يا شب گريه کند يا روز. و بدين جهت اميرالمومنين در قبرستان بقيع اتاقي را بنا کرد بنام بيت‏الاحزان و دختر پيامبر روزها به آنجا مي‏رفت و گريه مي‏نمود…

روزها بدين طريق گذشت و فاطمه عليهاالسلام به شدت بيمار شد و در خانه بستري گرديد. و روزي فرارسيد که در آستانه مرگ بود. اميرالمومنين به بالين وي آمد،عبا را از دوش و عمامه را از سر به زمين افکند، سر فاطمه عليهاالسلام را در آغوش گرفته و همراه با ناله صدا زد: يا زهرا! جوابي نشنيد. دوباره صدا زد: يا بنت محمد المصطفي! جوابي نيامد. و براي بار سوم صدا زد: يا ابنه من صلي بالملائکه في السما! باز هم خبري از تکلم زهرا نشد، و بالاخره گفت: يا فاطمه کلميني فانا ابن‏عمک بن ابي‏طالب!  در اين هنگام فاطمه عليهاالسلام چشمانش را باز نموده،به رخسار شوهر مظلومش نگاه کرد و به شدت هر دو گريه نمودند. آنگاه علي عليه‏السلام گفت: چرا چنين مي‏کني؟ و چرا…[33].

فاطمه عليهاالسلام عرض کرد: گريه‏ام براي غريبي و تنهايي تو است. (ابکي لما تلقي بعدي…) [34].

اي پسرعمويم! من ديگر بعد از ساعتي به پدرم مي‏پيوندم. به تو دروغ نگفتم. خيانت نکردم. در هيچ امري تو را نافرماني ننمودم…

علي عليه‏السلام گفت: تو بالاتر از اين حرفها هستي. تو «ابرو اتقي و اکرم و اشد خوفا من اللَّه» هستي، امروز فراق تو مصيبت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله را براي من تجديد مي‏کند. (ان للَّه و انا اليه راجعون) در اين هنگام دوباره گريه سر داده و همديگر را براي آخرين بار و به عنوان وداع نهايي در آغوش گرفتند.[35] .

آنگاه فاطمه عليهاالسلام وصيتهايش را بيان کرد، که اينک به بخشي از آنها اشاره مي‏کنيم:

1- با دختر خواهرم امامه ازدواج کن، که او به فرزندانم مثل من مهربان است.

2- جنازه‏ام را در نعشي قرار ده، تا جسدم مشخص نگردد.

3- هيچ يک از ستمگراني که به من جفا کردند، در نماز و تشييع من شرکت نکنند.

4- اگر شبي با همسرت بودي، شب ديگر در کنار يتيمان زهرا باش و به رويشان داد نزن. زيرا آنان ديروز جدشان را از دست دادند و امروز مادرشان را…

5- مرا هنگام غسل دادن برهنه نکن و از روي پيراهن آب بريز، زيرا که بدن من پاک است و از حنوط باقيمانده‏ي پدرم مرا حنوط نما.

6- مرا شبانه دفن کن و قبرم را بپوشان و مخفيانه به خاک بسپار.[36] .

فاطمه با اين وصيت، حيثيت دولت ستمگر وقت را زير سوال برد و نارضايتي خويش را براي انديشمندان تا روز قيامت برملا ساخت و قبرش را به عنوان سند مظلوميت مخفي نگه داشت…

8) بايد علي ترور گردد

از ابن‏عباس نقل شده که چون فاطمه عليهاالسلام مخفيانه دفن شد، اين مساله آبرو و حيثيت حکومت وقت را زير سوال برد و اثر منفي در ميان مردم گذاشت، لذا آنان در يک شوراي توطئه‏آميز به اين نتيجه رسيدند که علي عليه‏السلام بايد ترور! گردد آن هم در حال نماز صبح که هوا تاريک است و قهرا قاتل شناخته نخواهد شد.

بدين منظور خالد بن وليد را نامزد اين جنايت هولناک نمودند و قضيه را با وي در ميان گذاشته. او نيز اعلان آمادگي کرد و قرار بر اين شد که چون ابوبکر سلام نماز را گفت، بلافاصله اين ترور صورت گيرد.

اسما بنت عميس، که در اين تاريخ همسر ابوبکر بود، از پشت‏پرده اين توطئه را فهميد و جريان را از طريق کنيزش به اطلاع اميرالمومنين رسانيد، او بدون نگراني در مسجد حاضر شد و ملاحظه کرد خالد با شمشير و آمادگي کامل در کنار او نشست.

از سوي ديگر ابوبکر عواقب اين کار را سنجيد و نگران عکس‏العمل مردم و خطر آتي آن گرديد، لذا تشهد نماز را چندين بار تکرار کرد و سلام نگفت: سرانجام قبل از خواندن سلام نماز خطاب به خالد گفت: «يا خالد لاتفعل ما امرتک؛ آنچه را دستور داده‏ام انجام نده» سپس سلام نماز را گفته و از نماز فارغ شد…

علي عليه‏السلام در اين هنگام به خالد حمله کرد و شمشير او را از دستش گرفت و وي را به زمين کوبيده روي سينه‏اش نشست و خواست او را بکشد. مردمي که حاضر بودند جلو آمدند تا خالد را نجات دهد ولي مقدور نشد…

سرانجام ابن‏عباس او را به قبر پيامبر سوگند داد. با اين قسم علي عليه‏السلام خالد را رها کرد…[37].

9)ورود فاطمه به محشر

در احاديث معتبر از طريق عامه و خاصه آمده است که در روز رستاخير حضرت فاطمه عليهاالسلام را به ناقه‏اي از ناقه‏هاي بهشتي سوار مي‏کنند و ملائکه اطراف او را مي‏گيرند، جبرئيل از طرف راست، ميکائيل از طرف چپ، اميرالمومنين پيشاپيش، امام حسن و امام حسين نيز از پشت سر او را همراهي مي‏کنند، و با تمام عظمت و جلالت وي را به محشر مي‏آورند، تا جايي که خلايق از ديدن او سرهاي خود را پايين بيندازيد و چشمهايتان را ببنديد، تا فاطمه عليهاالسلام دختر رسول‏خدا صلي اللَّه عليه و آله عبور کند». مردم محشر با شنيدن اين پيام که از سوي عرش خدا صادر مي‏گردد، همگي سرهاي خود را پايين مي‏اندازند و چشمهايشان را مي‏بندند و فاطمه عليهالسلام از روي پل صراط عبور مي‏کند و در کنار بهشت قرار مي‏گيرد… (يا معشر الخلائق! نکسوا رئوسکم و غضوا ابصارکم حتي تمر فاطمه عليهاالسلام بنت محمد علي الصراط، فتمر مع سبعين الف جاريه من الحور العين…[38].

آري در روز قيامت نيز همه‏ي چشمها لياقت ديدن فاطمه عليهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان که در اين دنيا امتحان پس داده و لياقت شيعه بودن را کسب کرده‏اند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه عليهاالسلام دريافت مي‏دارند…

منابع و ماخذ

1.قرآن

2. نهج البلا غه

3. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏-مناقب آل أبي طالب عليهم السلام( لابن شهرآشوب)- علامه- قم-‏1379 ق‏

4.اربلى، على بن عيسى‏- كشف الغمة / ترجمه و شرح زواره‏اى‏- زواره‏اى، على بن حسين محقق / مصحح: ميانجى، ابراهيم انتشارات إسلامية -تهران

5.اميني-ابراهيم.فاطمه الزهرا علیها السلام بانوی نمونه اسلام – ترجمه: سميه‏ي کماليان. معاونت بين‏الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1372 ش

6.بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله‏-عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال( مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد)- محقق / مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر- مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏-؛ قم‏-1413 ق‏

7.جزائرى، نعمت الله بن عبد الله-كشف الأسرار في شرح الإستبصار -محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب‏ -مؤسسة دار الكتاب‏ - قم‏1408—ق

8. رحماني همداني- احمد -فاطمه الزهرا شادمانی دل پیامبر – ترجمه: سيد حسن افتخا رزاده‏ي سبزواري. دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، 1373 –تهران

9. رضائيان -وحيد -ریحانه خانه وحی ،. انتشارات نصايح، قم، 1379 ش.

10. شريعتي- علي -فاطمه علیها السلام ،فاطمه است. انتشارات آفتاب، تهران، 1354 ش.

11..عيوضي. معصومه-بانوی نمونه اسلام -نهضت سوادآموزي، تهران، 1378 ش.

12. قزويني - سيد محمدکاظم -فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت –.ترجمه: علي کرمي نشر مرتضي، قم، 1375 ش، 1417 ق.

13.قزويني ، سيد محمدکاظم. فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد،دارالصادق، بيروت، 1397

ق. چاپ دوم: مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 ق.

14.مرعشي شوشتري- قاضي نورالله -احقاق الحق -تعليقات: آيةالله مرعشي نجفي- انتشارات کتابخانه‏ي آيةالله نجفي، قم، 1403 ق)

15.مجلسي – محمدباقر-بحارالانوار -: دارالکتب الإسلامية، تهران، 1395 ق.

16.مجلسی –محمد باقر-جلا العیون –محقق علی امامیان- قم- ناشر سرور-1382ش.

17. محلاتی-ذبیح الله-ریاحین الشریعه- تهران- دارالکتب الاسلامیه

18.مکارم شیرازی ، ناصر، تفسیرنمونه، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.

19. نيلي‏پور -مهدي- فرهنگ فاطمیه –. مؤسسه‏ي فرهنگي هنري رزمندگان اسلام، اصفهان، 1377 ش.

.20 .هندی، علی المتقی ابن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال،تصحیح صنوه السقا، بیروت ،مکتبه التراث الاسلامی ،1397ق

پی نوشت ها:

[1] . سوره نحل(16)آیه 59

[2].سوره حجرات (49)،آیه13

[3] . احمد -رحماني همداني- فاطمه الزهرا شادمانی دل پیامبر – ترجمه: سيد حسن افتخارزاده‏ي سبزواري – تهران- دفتر تحقيقات و انتشارات بدر – ش1373 -ص 79-

[4] . سيد محمدکاظم - قزويني -فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت –.ترجمه: علي کرمي – قم -نشر مرتضي- 1375 ش، ص 51

[5] .محمد باقر- مجلسی- بحارالانوار – تهران - دارالکتب الإسلامية -1395 ق- ج 16-ص 80

[6]. همان،ج 16-ص 3

.[7] .علي - شريعتي -فاطمه علیها السلام ،فاطمه است - تهران - انتشارات آفتاب -1354ش -ص 113

[8] . معصومه- عيوضي. بانوی نمونه،  تهران- اسلام نهضت سوادآموزي، 1378 ش.، ص42،به نقل از تاریخ طبری ،ج 2،ص44

[9] . على بن عيسى‏- اربلى -کشف الغمه ، ترجمه و شرح على بن حسين زواره‏اى، محقق / مصحح: ابراهيم ميانجى،-تهران انتشارات إسلامية -ص106

[10] . سيد محمدکاظم- قزويني فاطمه ا لزهرا من المهد الی اللحد ، بيروت، دارالصادق، 1397 ق. چاپ دوم: ص159-160

[11] .سید محمد کاظم- قزوینی-فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت-همان-،ص156

[12] .ذبیح الله-محلاتی-ریاحین الشریعه ،تهران-دارالکتب الاسلامیه-ج1 ص 101-به نقل از بحارالانوار  -ج 43-ص 133

[13] . وحيد - رضائيان - ریحانه خانه وحی -قم - انتشارات نصايح ،1379 ش.ص172

[14].محمدباقر-مجلسی-همان کتاب- ص 46

[15] .ابراهيم -اميني-.فاطمه الزهرا علیها السلام بانوی نمونه اسلام -ترجمه: سميه‏ي کماليان. – معاونت بين‏الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1372 ش -ص 68

[16] .محمد باقر-مجلسی-همان کتاب-ج 43-ص 77

[17] . قاضي نورالله - مرعشي شوشتري -احقاق الحق – تعليقات: آيةالله مرعشي نجفي- قم - انتشارات کتابخانه‏ي آيةالله نجفي- ج10-ص321،320

[18] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب–ج43-ص 77

[19] .نعمت الله-جزائری-کشف الاسرار-محقق طیب موسوی جزائری-قم- دارالکتاب-1408ق- ج ا -

[20] )نهج البلا غه

[21] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب- ج 43-ص275

[22] . بطله کربلا زینب بنت الزهراء- عایشه بنت الشاطی –ص 32

[23] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب –ج 43- ص 309

[24] .محمد بن علی- ابن شهر آشوب مازندرانی -مناقب -قم- علامه-179ق -ج  3-ص389

.ذبیح الله- محلاتی-همان کتاب –ج1-ص 93

[26] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب –ج 2-ص3

[27] . مهدي- نيلي‏پور -فرهنگ فاطمیه – اصفهان - مؤسسه‏ي فرهنگي هنري رزمندگان اسلام،1377 ش- ص362

[28] )سوره حشر (59)- آیه9

[29] . ناصر- مکارم شیرازی- تفسیر نمونه – تهران، دارالکتب الاسلامیه - چاپ پنجم- ج 23-ص519-

[30] . احمد-رحمانی همدانی-همان کتاب-–ص271

[31] .سورهانعام(6) -آیه124

[32] .همان ص120-به نقل از مقتل خوارزمی –ص67

[33] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب – ج11-ص494

[34] .عبدالله بن نورالله-بحرانی اصفهانی-عوالم-محقق محمد باقرابطحی-قم-مدرسه امام مهدی-1413ق- ج11-ص494

[35] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب–ج 43-ص192-

[36] . محمد باقر-مجلسی-جلا العیون –محقق علی امامیان- قم- سرور-1383ش-ج1- ص218

[37] .همان –ج1-ص200

[38] . محمد باقر-مجلسی-همان کتاب-بحارالانوار –ج 43-ص53

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/clock/pishnamayesh/2mahdi/1.jpg